موج بلند انقلابات و جنبش های آزادیخواهانه و برابری طلبانه که سراسر خاورمیانه و شمال آفریقا را در نوردیده و کل صحنه سیاسی منطقه را زیر و رو کرده و بر روندهای سیاسی جهان تاثیرات عمیق و دیرپایی ایجاد نموده همه ریشه در انقلاب در تونس و سپس در مصر دارند. سطحی ترین برخورد به انقلابات این است که آنها را بر اساس نتایج نهایی اش ارزیابی کند. انقلاب علی رغم موجز بودن و فشرده بودن آن به لحاظ تاریخی، اما روندی از سلسله تغییرات رادیکال است که در هر لحظه از آن باید دید که انقلاب منافع کدام طبقه را تامین می کند.
انقلاب در تونس و مصر با سرنگونی دو دیکتاتور ضربه ای اساسی بر پیکر قدرت سیاسی طبقه حاکمه یعنی بورژوازی آنجا وارد نمود و با ایجاد اغتشاش و بهم ریختگی و بی افقی در صف این طبقه توازن قوای طبقاتی را برای دوره ای نسبتا طولانی عمیقا به نفع طبقه کارگر تغییر داد. این تغییری است رادیکال و تا مقطعی که طبقه حاکمه بتواند خود را جمع کند و سلطه بلاع منازعه اش را احیا نماید، فضایی بسیار مناسب و بی سابقه ای برای سازماندهی وسیع توده ای و حزبی طبقه کارگر فراهم نموده است تا این طبقه سریعاً خود را برای نبرد نهایی آماده سازد.
این اهمیت سیاسی انقلابات فوق است که بر علیه ستم سیاسی و استبداد طبقه حاکمه برپا شد. اما از نظر اقتصادی دنیا دید که اینها انقلاباتی علیه پایه ای ترین مصائب نظام سرمایه داری از فقر و فلاکت و بیکاری و بی آینده گی تا زندگی نازل و دستمزدها بطرز بیشرمانه ای ناچیز براه افتاد. از اینرو این انقلابات همه مطالبات اقتصادی طبقه کارگر را همچون اژدهایی آتش افکن بروی جامعه بورژوایی پرتاب کرد. کاری که هزاران اعتصاب خرد و پراکنده برای مقداری افزایش دستمزد هم قادر به انجام آن نبود. اکنون تعیین تکلیف بر سر مطالبات اقتصادی طبقه کارگر به عمده ترین مصاف طبقاتی بدل گشته و به تعیین تکلیف بر سر قدرت سیاسی مربوط شده و طبقه کارگر با ادعای کلان اقتصادی اش به تهدیدی بزرگ و بالفعل علیه بورژوازی تونس و مصر درآمده است.
از اینرو این دو انقلاب که طبقه کارگرمرکز ثقل آن است به لحاظ سیاسی و اقتصادی تماماً به نفع این طبقه و تامین کننده شرایط سیاسی مناسب برای کسب منافع سیاسی و اقتصادی آن می باشد. اگر چه این انقلابات راه درازی تا یک انقلاب کارگری تمام عیار برای الغای مالکیت بورژوایی و الغای بردگی مزدی در پیش دارند، اما تا همینجا متعلق به طبقه کارگر در منطقه و جهان و ایران بوده وشایسته پشتیبانی و ابراز وسیع ترین همبستگی های طبقاتی می باشند. این نبرد مشترک طبقاتی ماست که در جبهه تونس و مصر به پیشرویهای شگرف و شوق انگیزی دست یافته است.
اگر چه به لحاظ اصول و ارزش ها و همسرنوشتی طبقاتی موظفیم تا حمایت خود از این انقلابات و همبستگی با آنها را اعلام نماییم، اما در ایران که طبقه کارگر تحت سرکوب سیاسی مطلق و ستم اقتصادی خرد کننده ای بسر می برد، این اعلام همبستگی معنای سیاسی و عملی مهمی دارد. تحولات سیاسی و اقتصادی منطقه به دلایل بسیاری به هم مرتبط و از هم متاثراند. بر متن چنین ارتباط و تاثیر متقابلی است که وجود یک طبقه کارگر همبسته و متحد و پشتیبان یکدیگر در کل منطقه، موضع طبقه کارگر در جبهه های کشوری را وسیعاً تقویت می کند. بستن شیرهای نفت برای صدور آن به آفریقای جنوبی زمان آپارتاید و دولت نژاد پرست اسرائیل توسط نفتگران در انقلاب ۵٧ از نمونه های پرشکوه سنت همبستگی بین المللی در جنبش کارگری ایران است.
ابراز همبستگی طبقه کارگر در ایران با انقلاب کارگران و زحمتکشان و مردم تحت ستم در تونس ومصر و پاسخ به این ضرورت مهم طبقاتی در شرایط کنونی بر دوش تشکلات مستقل کارگری موجود قرار دارد که منافع مستقل طبقه کارگر را نمایندگی می کنند. صدور بیانیه ای در این مورد با همان لیست هایی که قطعنامه های اول ماه مه را صادر کردند به این نیاز پاسخ خواهد داد. طبقه کارگر در تونس و مصر باید بدانند که طبقه کارگر در ایران با آنهاست.
امیر پیام
amirpayam.wordpress.com
١٠ اسفند ١٣٨٩ - ١ مارچ ٢٠١١