اگر از عمله قهر، کشتار، بربریت سرمایه داری چشم پوشیم، حتی در میان ناآگاه ترین بخش توده کارگر ایران، افغانستان، پاکستان، بلاروس، اتیوپی، نیجر، قزاقستان، سودان، مصر، گرجستان، سوریه، عراق، کمتر کارگرانی یافت می شوند که رژیمهای درنده حاکم را نماینده برحق یا حتی «قانونی»!! خود پندارند!! آنها علی العموم، با فرض نداشتن کمترین شناخت رادیکال طبقاتی از سرمایه، استثمار سرمایه داری، رابطه دولت و سرمایه، باز هم از حاکمان نسل کش خویش به مثابه «دولت های منتخب»!!، پارلمانهای برآمده از «انتخابات آزاد»!!، «نهادهای حقوقی مستقل،عادلانه»!! صحبت نمی کنند، چنین خزعبلات شرم آوری تحویل دیگران نمی دهند. دست به کار نقاشی مرز میان غولهای مالی، صنعتی با دولتمردان یا نهادهای قهر و کشتار سرمایه داری نمی گردند. عریان و رسا فریاد می زنند که کل اینها دشمن تا مغز استخوان ما، بانی فقر، فلاکت، سیه روزی و بی سرپناهی توده ها هستند. اگر مطیع اراده و تسلیم دستوراتشان هستیم، به دلیل مجبور و مقهور بودن است. در این بخش دنیا وضع چنین است، اما واویلا، اگر وارد حریم دموکراسی ها گردی!! پای به ممالکی نهی که بر فراز آسمان آنها درفش دموکرسی در حال اهتزاز است. بر سردر ورودی این وادی ها، با خطاطی افسونکار نگاشته است: دولت ها، حاصل زاد و ولد «انتخابات آزادند»!! «پارلمانها تجلی اراده آزاد شهروندان»، نماد «حضور انسانها در تعیین سرنوشت خویشند»!! اینجا سرزمین «قانون» است!! قانون مصوب مجالسی که اعضای آنها نماینده آراء واقعی فارغ از فشار قهر و دیکتاتوری است!! تار و پود نظم اجتماعی حاکم توسط «نمایندگان برگریده مردم» تعیین گردیده و نشان تابناک حاکمیت غیرقابل انکار توده های انسانی در تقریر شر و خیر زندگی خود است. هر مصوبه پارلمان، هر تصمیم دولت، هر سیاست داخلی، هر نقش بازی بین المللی، هر طرحی که لباس اجرا می پوشد، هر نوع دیپلوماسی، پشتوانه مستحکم دموکراتیک دارد. معنای زمینی این حرف ها با فرض اینکه گویندگانشان آدمهای واقعی باشند روشن است. راه اندازی هر جنگ، آفرینش هر هولوکاست، نسل کشیهای بدون تعطیل منطقه ای، سراسری، این قطب ها، دولت ها، اختاپوس ها هم لابد همه و همه، انتظارات و آرزوهای شهروندانند!! آرزوها و آمالی که توسط «منتخبان منتجب»!! آنها، از رؤیا به واقعیت تبدیل می شوند!!
آنچه در دموکراسی ها حکم می راند این القائات است!! شاید عده ای اعتراض کنند که چنین نیست!! «معنای، دموکراسی، انتخابات آزاد، حکومت قانون این نیست که آنچه دولت ها انجام می دهند مورد قبول شهروندان باشد!! برخی وقتها چنین نیست، دموکراسی ساز و کار خود را دارد، حق توده ها می داند که در انتخابات بعدی، «دولت فاقد صلاحیت و متمرد از انجام وعده هایش را از اریکه قدرت به زیر کشند و دولت دیگری بر جای آن بنشانند»!! بسیار خوب! دموکراسی قرار نیست متضمن انطباق آراء پارلمانها، تصمیم گیری دولتها با چشمداشت های رأی دهندگان باشد!!، اما سؤال اساسی آنست که اگر کارنامه این مجلس ها، رژیمها، در تمامی دموکراسی ها، ضد حداقل نیازها و تمایلات اکثریت اهالی است، اگر قوانین، تصویبات، کارکردهای دولت ها حکایت قربانی ساختن دار و ندار معاش، مایحتاج اولیه زندگی ٧٠% سکنه کارگر جوامع در آستانه سودآوری سرمایه ها است، اگر تار و پود تمامیت دیپلوماسی، سیاست خارجی، داد و ستد این دولتها مشارکت مستقیم در جنگ افروزیها، نسل کشی ها است، اگر این دولت ها از همان روز نخست بعد از «انتخاب»!! آماج نارضائی اکثریت رأی دهندگان هستند، اگر چنین است آنگاه چرخ خوردن، فرسودن، تباه شدن، در زنجیره آهنین این عزل و نصب های دموکراتیک مبتنی بر «انتخابات آزاد»!!، «اعمال اراده مختار»!! سوای ایفای نقش عروسکهای فسیل عمله و اکره سرمایه چه چیز دیگری است؟!!، کدامین شأن نزول دیگر را دارد؟!! رابطه این اکثریت رأی دهنده!! با «دولت منتخب»!! سوای انتظار بی قرار برای باز پس گیری یک خطای فاحش فاجعه آمیز و غلطین در ورطه اشتباه فاجعه بارتر دیگر، چه خواهد بود؟؟!! اگر کل «گزینش ها»!!، «سرنوشت سازی ها»!!، «تقدیر امور کردن ها»!!، «اعمال اراده آزاد نمودن ها»!! در کل دموکراسی ها اساسا این است و هیچ چیز دیگر نیست - که مسلما نیست - پس پیش کشیدن این سخن که بالاخره توده عاصی با مشاهده انفجارآمیزتر شدن گرسنگی، فلاکت، بی سرپناهی، حمام خون، «حق»!! تعویض دولت را دارد چه صیغه ای است؟!! مگر نه این است که تعویض ها، جایگزینی ها صرفا مصداق همان «از این روی به آن روی نمودن» سنگ شعر «اخوان» است. اما مشکل به این حد محدود نیست. «آن سوی پل هم رودخانه است» دموکراسی تاریخا به جنگ افروزترین، هارترین، نسل کش ترین و هولوکاست پرورترین دولت ها امکان داده است که توده وسیع کارگر انتخاب کننده خود و رأی دهنده به خویش را اولا شریک مستقیم بشریت سوزیها، بربریت ها، نسل کشی های خود سازد. ثانیا هزینه یکایک این هولوکاست ها، جنگ افروزی ها را به وحشیانه ترین شکل ممکن، بر گرده همین رأی دهندگان، انتخاب کنندگان و همزنجیران آنها در دنیا سرشکن سازد. ماجرا بسیار عریان، تکان دهنده، غیرقابل چشم پوشی یا فرار است. الفبای دموکراسی است که دولت ها خود را نماینده محق، منتخب ذیصلاح قاطبه اهالی می دانند. ادعای آنها با موازین، ملاک ها، ارزش های دموکراسی انطباق هم دارد. بنیاد دموکراسی بر «حق رأی همگانی» «انتخابات آزاد»!!، دولت منتخب پارلمان، قانون مصوب مجلس، حاکمیت قانون استوار است. دموکراسی برای تعیین بار اجتماعی، انسانی هر کدام این مفاهیم عزیمتگاه طبقاتی و زبان فرهنگی خاص خود را دارد. «حق»، «آزادی»، «رأی، «انتخاب»، «اختیار»، «اعمال اراده» «تعیین سرنوشت» تقدیر امور» را با رجوع به این منشأ تعیین و با این زبان اعلام می دارد. توده عظیم کارگری که عزیمتگاه طبقاتی، شعور، سیاست، حقوق، معیارها، بار اجتماعی دموکراسی را آگاه، با بلاهت محض و در خوشبینانه ترین حالت فروماندگی مطلق تن داده است، نمی تواند خود را شریک مقصر فاجعه ها، بلیه هائی که بر سرش می رود نبیند!!. از آن بدتر، مجاز نیست دامن خود را از کوه بلاها، بدبختی ها، نسل کشی هائی که توسط پارلمان ها و دولت های «منتخب»!! خیلی دموکراتیکش بر سر توده های وسیع نفرین شده همزنجیرش در مناطق دیگر دنیا آوار می شود، معاف و مستثنی پندارد!! این مسأله ای اساسی و در زمره موضوعات مهمی است که بیش از یک میلیارد کارگر قاره اروپا، امریکا، همه جوامع دموکراتیک جهان، بعلاوه کل مدافعان چپ نمای دلباخته و سینه چاک دموکراسی باید در آن تعمق کنند و به پرسش های نهفته درونش پاسخ گویند.
ماجرا را زمینی تر در میان گذاریم. در فاصله میان سقوط «اردوگاه» تا امروز شاهد وقوع ویرانگرترین، بشرسوزترین جنگهای منطقه ای، فرامنطقه ای در این یا آن بخش جهان بوده ایم. جنگ بالکان، سالها سیل خون و بمباران و نسل کشی در اروپای مرکزی با هدف تقسیم یوگسلاوی، جنگ خلیج و لشکرکشی دولت امریکا به خاور میانه زیر نام دفاع از استقلال کویت، جنگ افغانستان و آتش افروزی دولت درنده بوش در آسیای وسطی، تهاجم تاتاریستی، بربرمنشانه امریکا به عراق، کشتار میلیونها کودک، جوان و پیر، نابودی حاصل کار چندین نسل متوالی کارگران، زحمتکشان کشور، جنگ ویرانگر چندین ساله سوریه، کشتار و آواره سازی بیش از ١٠ میلیون انسان، جنگ لیبی، قتل عام های دهشت انگیز و انهدام هست و نیست ساکنان این خطه، جنگ روسیه و اوکراین، ده ماه هولو کاست و نسل کشی بدون انقطاع دولت های اسرائیل، امریکا و متحدان آنها در فلسطین، در تداوم ٧٦ سال قتل عام روز به روز توده های نفرین شده فلسطینی، در زمره معروف ترین این جنگ ها و جنگ افروزی ها هستند. یکایک این جنگها، حتی جنگ روسیه علیه اوکراین، بسیار نقشه مند، سازمان یافته، دارای اهداف از پیش مشخص، توسط دولت های موسوم به «اردوگاه دموکراسی» با سرکردگی بربرمنشانه دولت بشرکش امریکا شروع گردید، شعله کشید، ویرانی ها، آفرید، نسل کشی ها بارآورد و جان، حاصل کار، هست و نیست میلیاردها سکنه دنیا را در آتش خود خاکستر ساخت. تأکید شد که «حتی جنگ روسیه و اوکراین»، به این دلیل بارز که تهاجم روسیه به اوکراین سوای واکنش اضطراری یک دولت کاملا درنده سرمایه داری، در مقابل ٣٢ سال توسعه طلبی و تجاوزگری نقشه مند متکی به هزینه های کهکشانی و زرادخانه های توفنده قطب جنگ افروز رقیب چیز دیگری نبود. موضوعی که به اندازه کافی مدلل است اما «تصور محال، محال نیست» فرض کنیم چنین نبوده است!! و این یکی را از لیست طولانی بالا کنار گذاریم. نکته محرز و غیرقابل هیچ انکار آنست که کل جنگهای بشریت بر باد ده این سی سال را دموکراسی، دولتهای دموکراتیک، اردوگاه دموکراسی راه انداخته و بخش عظیمی از دنیا را در آن آتش زده است. این دولت ها هر کدام شعور خراش تر از دیگری، عربده دموکراتیک بودن سر می دهند، خود را مظهر تمامیت دموکراسی می خوانند، بیرق مهتزز دموکراسی بر دوش دارند، دنیا را با این نعره گوشخراش آکنده اند که کل جنگها را در راه گسترش دموکراسی، برای استیلای دموکراسی، اهتزاز درفش دموکراسی راه انداخته اند و خواهد انداخت. عربده می کشند که با ریختن میلیاردها تن بمب بر سر و روی بشر، ناب ترین دموکراسی ها را هدیه «ملت ها» و زادراه زندگی آنها می سازند!! می گویند یگانه کار بمب افکنهای «بی ١ لنسر»، «اف ٢٢»، «اف ٣۵»، «اف، ای ۱۱٨»، «ساب»، «داسورامال»، جنگنده های مخوف تر آنها فقط ریختن دموکراسی رهائی آفرین بر سر نفرین شدگان دنیا است!! کوه عظیم گازهای خردلشان دموکراسی می تراود!!. این دولت ها همه جا، در ژرفنای تمام پستوها، از طریق افسونکارترین غولهای رسانه ای این حرفها را در عمق شعور میلیاردها نفر می کارند و آب می دهند.
در اینجا پرسش اساسی اول آنست که آیا این دولتها دروغ می گویند؟! مطلقا چنین نیست، آنها «راست» می گویند، بسیار هم «راستگو» هستند، بر پایه اصول دموکراسی، منطبق بر ارزش های دموکراسی، با رجوع به ماهیت و خونمایه زلال دموکراسی، دولتهای محصول «انتخابات آزاد» هستند، برآمده از « انتخابات کاملا آزاد»، بدون نظارت شورای نگهبان، ولایت فقیه، فارغ از فشار قهر پلیسی، مصون از اعمال زور سپاه، ارتش، وزارت اطلاعات، بسیج می باشند، یکایک این دولت ها به اندازه کافی قانونی، قانون مدار، قانون سالارند، مطابق سره ترین ملاک های شناخته شده دموکراسی مظهر «حکومت مردم بر مردم» هستند زیرا محصول مستقیم «آراء مردم» می باشند. در دموکراتیک بودن این دولتها جای تردیدی نیست، خرده گیری در این حوزه، اقامه انتقاد به دموکراتیک نبودن آنان دروغ محض است. ادعای آنها دائر بر خواست گسترش و جهانگیر نمودن دموکراسی هم واقعیت دارد، زیرا می کوشند سراسر دنیا را زیر سیطره نظم نسخه پیچی خود، زیر استیلای الگوی ویژه حکومتی خود که دموکراسی است در آرند. در اینکه همه هولوکاست ها، نسل کشی ها، بشریت سوزی ها را برای دموکراتیزاسیون دنیا، برای تسلط بلامنازع الگوی خاص حکومتی و نظم مهندسی شده خود یا همان دموکراسی راه می اندازند نیز جای شکی نیست. توده کارگر هیچ جامعه ای مادام که پای بند دموکراسی، آویزان به اصول دموکراسی، مؤمن به ارزش ها و موازین دموکراسی، معتقد به انسانی بودن دموکراسی است!! محق نیست که این رژیم ها، دولت ها را غیردموکراتیک خواند یا به جرم نقض مبانی دموکراسی آماج انتقاد قرار دهد. آنچه اینان انجام می دهند به تمام و کمال دموکراتیک است و دموکراسی به هیچ وجه نمی تواند متعرض حقانیت یا منتقد اعتبار و صلاحیت آنها باشد. یگانه سخن «قانونی» توده میلیاردی معترض به این دولت ها می تواند اعتراف به حماقت، سفاهت، شعورباختگی، شستشوی مغزی خود در یک سو و تلاش برای جایگزینی حکام روز با حاکمانی دیگر از جنس، ماهیت و قماش همین نسل کش ها، درندگان و وحوش باشد.
به سؤال اساسی یا بسیار اساسی تر دوم پردازیم. اگر چنین است - که واقعا هست - آیا کارگران مدافع دموکراسی، پاسدار ارزش های دموکراسی، ذینقش در انتخاب این یا آن دولت دموکراتیک، حتی کل کارگرانی که به حزب یا احزاب حاکم این دموکراسی ها رأی نداده آند، کارگران ضد حزب حاکم و خواستار جایگزینی آنها با احزاب و نیروهای دیگر، همه اینها، شرکای مستقیم نسل کشی ها، کودتا گری ها، جنگ افروزی دولتهای خویش در دنیا، در فلسطین، امریکای لاتین، آسیا، افریقا، بالکان، خلیج، افغانستان، عراق، لیبی، سوریه، اوکراین و جاهای دیگر نیستند؟. مسلما هستند. آیا کارگر فرانسوی، آلمانی، انگلیسی، ایتالیائی، امریکائی، اسکاندیناویائی مدافع دموکراسی، شهروند پاسدار دو آتشه دموکراسی طلبی، هر انسان دخیل در عزل و نصب دولت های دموکراتیک می توانند دامن خود را از مشارکت مستقیم در نسل کشیها، بشریت سوزیها، قتل عام صدها هزار انسان ساکن غزه، کشتار دهشت زای ۴٠ هزار کودک بی پناه فلسطینی، در ٧۵ سال بشرکشی اسرائیل و حامیانش در فلسطین خلاص کند؟. قطعا نمی تواند. این یک تهمت نیست، انگاره سازی نیست، شعاربافی نیست. پرسشی مهم و کیفرخواستی واقعی علیه اساس دموکراسی، پاسداران دموکراسی، علیه میلیاردها کارگر آویزان به دموکراسی، فسیل و منجمد در سناریوی فریب دموکراسی، علیه همه مدافعان آگاه و ناآگاه دموکراسی مستقل از «نیات حسنه یا ضاله» آنها است. نکته مکمل مهمی را هم باید در همین جا، به پرسش منضم ساخت. پیش کشیدن این سخن که گویا ایراد نه در دموکراسی!! بلکه در واقعی نبودن دموکراسی ها!! سوء استفاده از دموکراسی است!!، فریبی هزاران بار بدتر از فریب ترویج دموکراسی به عنوان «الگوی اعمال اراده آزاد انسانها بر سرنوشت زندگی خویش است»!! . این حرف، از سر آگاهی یا ناآگاهی، به همان اندازه دروغ و در راستای مهندسی افکار انسانها است که جار و جنجال غیرواقعی شمردن اسلام داعش و جمهوری اسلامی فریبکارانه و تزویرآمیز است.
آنچه بنیادی و دانستن آن حیاتی است نه کسر و کمبود یا واقعی نبودن دموکراسی ها که بنمایه، موضوعیت، رسالت، فلسفه وجودی دموکراسی است. همان گونه که بارها، در جاهای مختلف، به مناسبت های گوناگون تصریح نموده ام دموکراسی عصر حاضر، صرفا یک الگوی نظم سیاسی، حقوقی، مدنی سرمایه داری، ساز و کار قدرت بورژوازی برای خاکسپاری جنبش ضد سرمایه داری طبقه کارگر در گورستان نظم سرمایه، سلاح دست بخشهای مختلف بورژوازی برای تسویه حساب با هم در یک سو و تبدیل توده های کارگر به عمله فسیل و بدون هیچ اراده این تسویه حسابها است. آیا همه کسانی که بیرق دموکراسی خواهی بر دوش می کشند، تمامی مدافعان سینه چاک دموکراسی عناصر یا لایه های مختلف طبقه سرمایه دارند!! آیا همه آنها آگاهانه و عامدانه کاری را انجام می دهند و نقشی را بازی می کنند که دموکراسی بر پایه ماهیت، موضوعیت خود، عهده دار ایفای آن است!! آیا کل دلباختگان یا مروجان دموکراسی با بصیرت و درایت کافی در این مسیر گام بر می دارند؟!! بدون شک پاسخ این پرسش ها منفی است. تاریخ تکامل جوامع انسانی، تاریخ مبارزه طبقاتی در بند، بند خود فریاد رسای این حقیقت چندشناک است که استثمارشوندگان، ستمکشان، عاصیان خشماگین استثمار، ستم، بی حقوقی و مصائب مولود نظامهای بشرستیز طبقاتی، حتی در مبارزات، خیزشها، جنبشها، انقلابات خود همان نموده اند که اراده، تدبیر و آمال طبقات استثمارگر حاکم بوده است. آنها به رغم هستی اجتماعی ماهیتا متضاد، معترض، مالامال از قهر خودپوی طبقاتی، عملا سر استثمارگران بر تن و شعور پرورده مناسبات ضد انسانی مستولی در مغز، نقش عمله انتقال قدرت از یک بخش طبقه مسلط به بخش دیگر را بازی نموده اند، نسل بعد از نسل در گمراهه ها فرسوده اند و در تاریکی زار برهوت ها تباه شده اند. مبارزه طبقاتی یک کارزار فراگیر جاری، همگن، همخون، با مفصلبندی ارگانیک مشترک در کلیه حوزه های زندگی اجتماعی است. جدال با سرمایه بر سر بهبود معاش، رفاه، آزادی، حقوق اولیه اجتماعی، کاهش تبعیضات جنسیتی، محیط زیست به محض آنکه از چالش ریشه ای موجودیت سرمایه داری فاصله گیرد، دیگر نه مبارزه طبقاتی که صرفا فرسودن و تباه شدن در برهوت آرایش و اصلاح نظام بردگی مزدی خواهد بود. کاری که طبقه کارگر جهانی از شروع قرن بیستم تا امروز انجام داده است. بر همین پایه وقتی از مشارکت توده کارگر آویزان به دموکراسی، در نسل کشی ها و حمام خون پردازی های دولت های دموکراتیک سخن می گوئیم معنایش آن نیست که گویا کارگران آگاهانه، بصیر، تشنه خون همزنجیران پای صندوق رأی می روند یا بیرق دموکراسی بر دوش زبان به ستایش این الگوی نظم، حاکمیت، بربریت سرمایه می گشایند!!.
سؤال آخر آنست که آیا این فسیل شدگی، تحجر در افکار فرا روئیده از لجنزار سرمایه و آموزشهای طبقه سرمایه دار، هیچ پر کاهی از کوه فاجعه دخالت و شراکت افراد در نسل کشی ها و هولوکاست آفرینی های «دولت های دموکراتیک منتخب» آنها می کاهد مسلما چنین نیست و نمی کاهد. مبارزه طبقاتی کلاس درس شرعیات و تشخیص قاصر و مقصر، حلال و حرام، مستحب و مکروه نیست. کارگران امریکای شمالی با انجماد و پوسیدگی افراطی در ناسیونال دموکراتیسم ضد بشری سرمایه و چند صد میلیون کارگر اروپائی با دموکراسی آویزی پوشالی و بستن دخیل به سوسیال دموکراسی عملا بانی و باعث ماندگاری سرمایه داری و لاجرم شریک بربریت ها، سبعیت ها، جنایات طبقه سرمایه دار در سراسر جهان از جمله علیه خویش شده اند. آنها در بقای فاجعه بار این مناسبات اختاپوسی ایفای نقش کرده اند. این واقعیتی بسیار آزار دهنده است. واقعیتی که یگانه راه جبرانش دست برداشتن از دخیل بندی به دموکراسی و روی نهادن به سنگر توفنده مبارزه طبقاتی است. ما در اسارت مناسبات اقتصادی، سیاسی، مدنی، فرهنگی، حقوقی، اجتماعی بشرستیزی قرار داریم که قدرت تولید کارگر را قدرت تولید سرمایه القاء می کند. همدوشی توده های کارگر در تولید را بمباران هر میزان پیوستگی انسانی کارگران می سازد. حاصل این بمباران و خاکستر این همپیوندی را ملاط افزایش نجومی سود و سرمایه می کند. فرایند کار اجتماعی انسان را گورستان هر میزان اعمال اراده آزاد، هر مقدار دخالتگری مختار، هر اندازه احساس قدرت انسان کارگر می نماید. با جمع نمودن توده فروشندگان نیروی کار زیر یک سقف، یکایک آنها را حلقه های متصل زنجیر تولید سود می کند، قدرت جمعی تاریخساز و رهائی آفرین آنها را به فاجعه بارترین شکل ممکن آتش می کشد. انسان ها را مهره های بی اراده ماشین ارزش افرینی سرمایه و در همین راستا موجودات محقر فسیل منحل در نظم اقتصادی، سیاسی، مدنی، فرهنگی و اخلاقی نسخه پیچی پویه تولید اضافه ارزش می گرداند. بشریت چندین میلیاردی کارگر را از کار خود جدا و از هر مقدار دخالت در تعیین سرنوشت کار اجتماعی، تولید و زندگیشان ساقط می سازد.
ما با چنین اختاپوس دهشت زای ضد انسانی مواجهیم، دموکراسی نه فقط علیه این آزادی کُشی، اختیار سوزی، آتش کشیدن اعمال اراده آزاد انسان، انحلال بشر در پروسه تولید اضافه ارزش، انفصال انسان از دخالت در تعیین سرنوشت کار اجتماعی، تولید و زندگی خود نیست که برعکس، الگوی حکومتی سرمایه برای تحمیل تمامی این بربریت ها بر میلیاردها کارگر است. جنبش های دموکراتیک مدنی، حقوق بشری، حزب آویز، سندیکاساز، اتحادیه پرداز، صلح طلب، کمپین هائی مانند سیاتل، جنوا، وال استریت، یته بوری، جلیقه زردها، ایستادگان شب، «زن، زندگی، آزادی»، نه فقط در راستای چالش موجودیت سرمایه داری و تهاجم سرشتی سرمایه به اساس آزادی، اختیار، اعمال اراده آزاد انسان نیستند که ماهیتا و عملا ضد این نقش را بازی می کنند. راه هر میزان کارزار واقعی توده کارگر دنیا علیه بردگی مزدی را سد می بندند. مبارزه طبقاتی علیه این نظام محتاج برپائی جنبشی است که از تمامی ظرفیت لازم برای متلاشی ساختن، فروپاشاندن، در هم کوبیدن و نهایتا نابودی قوای قهر اقتصادی، سیاسی، حقوقی، مدنی، فرهنگی، اخلاقی، اجتماعی سرمایه برخوردار باشد. جنبشی شورائی و سرمایه ستیز که همه اشکال اعتراض کارگران را حوزه های انداموار مبارزه ضد بردگی مزدی کند. مبارزه برای بهبود معاش، ضد دیکتاتوری، ستیز با تبعیضات جنسیتی و قومی و نژادی، جنبش ضد آلودگی محیط زیست، کل اینها را بنمایه ضد سرمایه داری بخشد و علیه بنیاد هستی سرمایه به صف نماید. در نخستین گام خواستار خروج کامل و بدون کم و کاست خورد و خوراک، پوشاک، مسکن، آب و برق و گاز، وسائل خانه، دارو، درمان، آموزش یا هر مایحتاج دیگر زندگی از سیطره داد و ستد کالائی، پولی سرمایه داری شود. جنگ برای محو کار خانگی زنان و تا هست، کار مزدی محسوب شدن آن را جزء لایتجزای کارزار جاری روز گرداند. دست به کار بستن سد بر سر راه هر دخالت دولت در زندگی خصوصی و فعالیت های اجتماعی انسانها شود، از جای کندن تمامی عوامل و ریشه های آلودگی محیط زیست در چرخه کار و تولید را جایگزین جار و جنجال های توخالی نسخه پیچی انستیتوها کند. جنبشی با این رویکرد، ظرفیت، استراتژی، توان و تاکتیک، قهرا باید یک جنبش شورائی، تجلی ابراز وجودعمیقا شورائی، دخالتگر، اثرگذار، میداندار، نافذ توده های هر چه وسیع تر کارگر به صورت یک نیروی پیوسته، سازمانیافته، متحد باشد. شورائی نه با مبانی دموکراسی طلبی ارتجاعی منتقدین دموکرات سرمایه، بلکه به معنای جنبشی که در همان نطفه بندی، در فرایند نشو و نما، در هر گام بالندگی و بلوغ خود تجلی شکل گیری، استخوانبندی، رشد، ظهور، گسترش یک نیروی متشکل از انسانهای آزاده دخالتگر، آگاه در تعیین سرنوشت کار، تولید و زندگی اشتراکی، انسانی خویش باشد. جنبشی که مظهر مادی و زمینی بالیدن، شکوفائی، شاخ و برگ کشیدن، میدانداری یک قدرت اجتماعی نوین تاریخی از ژرفنای تناقضات غیرقابل حل، ویرانی آفرین، آزادی سوز، هولوکاست پرور، گرسنگی زا، فلاکت و تباهی آور مناسیات اقتصادی، اجتماعی حاکم است. جنبشی که نظام اختاپوسی مسلط را در تمامی وجوه و حوزه های هستی اجتماعی اش زیر فشار قهر آگاه، نقشه مند، رادیکال، سازنده و آفریننده خود قرار می دهد، مجبور به عقب نشینی، تسلیم، فروپاشی، شکست، نابودی می سازد و خود را به مثابه کل انسانیت آزاد، کل بشریت رهائی طلب پیروز جایگزین آن می گرداند. باید لاشه گندیده دموکراسی خواهی پاسدار بقای سرمایه داری را از صحنه کارزار جاری خود بیرون اندازیم و با این جنبش شورائی پرشکوه سرمایه ستیز و انسان محور جایگزین کنیم.
ناصر پایدار - اوت ۲۰۲۴