افق روشن
www.ofros.com

جنبش جاری و چشم انداز میدان داری طبقه کارگر

ناصر پایدار                                                                                  چهارشنبه ١١ شهریور ۱٣٨٨

برای خیلی ها آنچه در طول این ٣ ماه در جامعه ایران رخ داده است، هیچ چیز سوای کشمکش میان بخش های مختلف بورژوازی بر سر حفظ موقعیت یا تحکیم بیشتر پایه های قدرت خود در ساختار حاکمیت سیاسی، حصه افزون تر در مالکیت سرمایه اجتماعی و نقش برتر در برنامه ریزی نظم تولیدی و اجتماعی سرمایه نمی باشد!! این کشمکش به طور قطع واقعیت دارد و عمق و وسعت و مناسبت آن نیز بر قضا بسیار بیشتر از آن حدی است که صاحبان این نوع تحلیل ها پنداشته اند و می پندارند. بحث بر سر نادیدن یا کمرنگ کردن این مجادلات و واقعیت نیست. گفتگو اینجا است که خلاصه کردن آنچه در این مدت روی داده است و در آینده روی خواهد داد، در صف بندی متقابل و متعارض بخش های مختلف بورژوازی، قلم گرفتن صریح درک ماتریالیستی تاریخ و مبارزه طبقاتی است. مارکس در تشریح تمایز میان تحلیل خویش و نوشته های « پرودون» و «هوگو» پیرامون کودتای ٢ دسامبر لوئی بناپارت،ضمن بازگوئی ماحصل حرف های آنان تأکید می کند که: « ... و اما خود من برعکس نشان می دهم که نبرد طبقاتی در فرانسه چگونه اوضاع و احوال و وضعیتی به وجود آورد که در نتیجه آن ها، آدم کم مایه دلقک مآبی توانست قیافه قهرمانان را به خود بگیرد...» این حرف من هیچ ربطی به هیچ نوع مقایسه میان اوضاع آن روز فرانسه و امروز ایران ندارد و چنین قیاسی بیش از حد بی معنی است. سخن بر سر نوع نگاه به رویدادهای درون جامعه سرمایه داری و مبارزه طبقات در این جامعه است. سرمایه داری و هر جامعه طبقاتی فقط از یک طبقه تشکیل نشده است!!! وقتی از جهنم بردگی مزدی حرف می زنیم نمی توان فقط سرمایه داران و منازعات کرکس وار مردارخوارانه آنان را دید، اما بر روی هستی طبقه ای که کل سرمایه اجتماعی و هست و نیست جامعه موجود محصول کار و استثمار اوست، بر روی نقش مبارزه طبقاتی و فرایند همیشه جاری جدال این طبقه علیه سرمایه، بر روی تأثیری که مبارزه طبقاتی و کارزار مستمر وی بر روی روند تشدید مشاجرات درون بورژوازی دارد و بر روی خیلی مسائل دیگر یکراست پرده ضخیم استتار انداخت.
روایت فوق از رویدادهای جاری، همه چیز را در جدال سرمایه داران و نارضائی اقشار غیرکارگری خلاصه کردن، بر رابطه میان این جنگ و ستیزها با تناقضات در حال انفجار شالوده نظام سرمایه داری در یک سوی و سیل سرکش مبارزه طبقاتی میان پرولتاریا و بورژوازی در سوی دیگر پرده کشیدن، در تاریخ حیات چپ ایران پیشینه ممتد دارد. از یاد نبریم که این نیروها تا همین امروز در تحلیل ها و گزارشات خود پیرامون پروسه وقوع قیام بهمن ۵٧ حتی در مواردی که پرهیجان و کارگرزده از نقش توده های کارگر سخن می رانند کل صدر و ذیل حرفشان این است که: انقلاب وقتی پیروز شد که کارگران هم به میدان آمدند!!! مبارزه طبقاتی درون جامعه و نقش سلسله جنبان مبارزات چند ساله توده های کارگر و فاکتورهای تعیین کننده دیگر کارزار دو طبقه اساسی جامعه، در ایجاد شرائط سال ۵٧ و وقوع قیام، در همه این تحلیل ها غائب است. دلیل این امر روشن است. نیروهای سیاسی مورد گفتگو، مبارزه طبقه کارگر علیه سرمایه و استثمار سرمایه داری را مبارزه طبقاتی به حساب نمی آورند. رژیم ستیزی فراطبقاتی برایشان همه چیز است، سوسیالیسم آنان نیز در عمل و در خارج از دائره لفظ بافی ها و جنجال ها، تغییر رژیم سیاسی و جایگزینی شکلی از برنامه ریزی کار و تولید سرمایه داری با شکل دیگر آن است. در چنین منظر اجتماعی طبیعی است که بر نقش جنبش کارگری سال های ۵٢ تا ۵٦ در تکوین حوادث منتهی به قیام بهمن ۵٧ خط کشیده می شود. به همین سیاق برای تأثیر جدی پروسه پیکار چند دهه و چند سال اخیر کارگران بر روی نضج و شکل گیری روند رخدادهای روز، طغیان اعتراضات جاری و شعله ور شدن مجادلات درونی جناح های بورژوازی هم هیچ جا و مکانی منظور نمی گردد. این نکته را من در جاهای دیگر بحث کرده ام و توضیح بیشتر آن را لازم نمی بینم. به اصل موضوع باز گردیم.
جنبش حاضر تجلی مصاف مستقیم طبقه کارگر علیه سرمایه یا حتی علیه سرمایه داران و دولت سرمایه داری نیست، اما رخدادهای روز نه در دوره سلطنت فتحعلیشاه قاجار و نه در دل کویر لوت فئودالیسم آن ایام که در جامعه ای با پیشینه توسعه ١٠٠ ساله و تسلط جامع الاطراف ۵٠ ساله سرمایه داری روی داده است. از کل جمعیت ٧٠ میلیونی این جامعه بیش از ۵٠ میلیون را نفوس توده های کارگر تشکیل می دهند. طبقه ای که برنامه ریزی کار و تولید و نظم تولیدی و سیاسی و مدنی و اجتماعی و فرهنگ و همه چیز جامعه را به دست دارد طبقه سرمایه دار است، مشاجرات جناح ها مشاجره آن ها بر سر چگونگی تداوم استیلای نظام بردگی مزدی و تحمیل آن بر توده های کارگر است. هر نوع بی حقوقی، ستمکشی، قتل عام آزادی، زن کشی و مثله کردن اندام کودکان یا هر جنایت و شرارت دیگری که در هر گوشه این جامعه اتفاق افتد از مهبل نیازهای سرمایه می جوشد و در پاسخ به پیش شرط های بقای کار مزدی شکل می گیرد. در چنین جامعه ای چگونه می توان شاهد اعتراضات میلیونی بود و توده های کارگر را نیروی وسیع حاضر آن ندید، شاید گفته شود که کارگران هستند اما نه برای خود که برای بخش هائی از بورژوازی، غرق در بحر توهم و ناآگاهی و حلق آویز به دار قدرت سرمایه و بر همین اساس بودن آن ها فاجعه بارتر از نبودنشان است. به همان سان که شرکت چند صد میلیون کارگر در رویدادهای شروع دهه ٩٠ سده پیش در کشورهای مختلف اردوگاه سرمایه داری دولتی موسوم به « کمونیسم»!! به آن سیاق که اتفاق افتاد فقط فسیل شدگی ماوراء افراطی توده های کارگر در عمق رسوبات متراکم ضد کارگری و کمونیسم ستیزانه را نشان می داد. طرح موضوع در این قالب بسیار قابل بحث است. حضور کارگران، به هر میزان در هر کجای جهان، در هر برهه تاریخ، در زیر پرچم هر بخش بورژوازی، راست یا چپ، با هر نشان و انگ بیش از حد فاجعه بار است اما برخورد به این ماجرا را نمی توان در مجرد همین فرمولبندی ها و صدور این نوع احکام خلاصه نمود. صرف توهم کارگران و غلطیدن آن ها به ورطه باور به عوامفریبان سیاستمدار سرمایه یا راه حل ها و دروغ پردازی های این و آن رویکرد بورژوائی هستی طبقاتی توده های کارگر و ابعاد رنج و درد و شدت استثمار و بی حقوقی و کوه بدبختی ها و مصائب دامنگیرشان را یک باره ذوب نمی کند و تبخیر نمی نماید. وجود این توهم یا حتی وفور و سرکشی آن، کمونیست ها و فعالین آگاه جنبش کارگری را هم بی وظیفه نمی کند، حدود وظائف و مسؤلیت طبقاتی و تاریخی آن ها را هم به صدور یک برگ احضار و توصیه خانه نشینی به کارگران تقلیل نمی دهد!! توهم کارگران به بورژوازی در نوع، حجم، درجه غلظت و قوام یا ظرفیت تغییر و جا به جائی خود می تواند اشکال متفاوتی به خود بگیرد. آنان گاه با دنیائی از رنج ها و دردها، با کوله بار عظیمی از مطالبات و یقین به حقانیت آنچه می خواهند، موج اعتراض خود را به دار اپوزیسون نمائی یک گرایش بورژوائی درون یا حاشیه قدرت سیاسی حلق آویز می کنند. گاه اصلاً چنین نیست، بلکه کل مصالح کار و زندگی و خیر و شر سرنوشت خود را با منشور قدرت سرمایه و سود سرمایه داران پیوند می زنند. در مواردی چنین می پندارند که همسوئی آن ها با بخشی از بورژوازی راهی برای تعمیق هر چه بیشتر شکاف در ساختار حاکمیت و تضعیف کل نظام اجتماعی مسلط است. زمانی هم دچار این خوشخیالی می گردند که گویا بورژوازی به دلیل احتیاج بیش از حد به حمایت آن ها مجبور به دادن امتیازهای مهم است. در شرائطی حتی فکر می کنند که همراهی آن ها با جناحی از منتقدین درون ساختار متشتت قدرت سیاسی نوعی تاکتیک به نفع تقویت جنبش خود و بهبود موقعیت کارزار اجتماعی و طبقاتی خویش است!!
تمامی حالات بالا حکایت سقوط توده های کارگر در مرداب توهم به اپوزیسون نمائی گرایشاتی از بورژوازی در جامعه است، همه این اشکال بیش از حد هولناک و فاجعه بارند. هر کدام آن ها سد مقاومی بر سر راه صف آرائی مستقل ضد سرمایه داری و ضد کار مزدی جنبش آن ها است، بقای هر یک از این حالت ها بدون شک دالان باز وسیعی برای تاخت و تاز بی عنان گرایشاتی از طبقه سرمایه دار در قلمرو حیات جنبش کارگری و مسخ و تباه کردن و به شکست کشاندن این جنبش است. این ها همه در عداد مفروضات هستند اما تفاوت میان این اشکال مختلف و چگونگی فشار آن ها بر مبارزات روز طبقه کارگر موضوعی است که نمی تواند در محاسبات فعالان کمونیست اندرونی جنبش کارگری و تعیین تاکتیک های آنان برای سازمانیابی ضد کار مزدی توده های کارگر غائب باشد. آنچه اینک و در دل اوضاع جاری در مورد موقعیت طبقه کارگر و رابطه آن با جنبش گسترده روز مورد توجه ما است نیز دقیقاً ضرورت تعمق در همین تفاوت ها است. تنها در این صورت است که می توان ارزیابی درستی از نقش حاضر جنبش کارگری در سیر رویدادها داشت، راهکارهای موفق میدان داری ضد کار مزدی هر چه بیشتر این جنبش را بازشناسی کرد و این بازشناسی را پایه پراتیک روز قرار داد.
در جنبش جاری، برخلاف آنچه خیلی ها می پندارند، شاخص هائی حضور دارد که در هیچ یک از خیزش های گذشته یا دوره های قبلی عروج اعتراضات و مبارزات گسترده توده های کارگر و فرودست ایران به صورت حال و با برجستگی و قدرت بروز و اثرگذاری امروز حضور نداشته است. این شاخص ها مهمند و به ویژه یکی از آن ها مهمترین فاکتور است، واقعیت این شاخص ظرفیت بالاتر خودانگیختگی ضد سرمایه داری طبقه کارگر، قیچی شدن محدود اما قابل توجه رشته های درهمرفتگی اجتماعی این طبقه با اپوزیسون های روز بورژوازی و در یک کلام سطح انفصال طبقاتی خودپوی بخش وسیعی از توده های کارگر از راهبردها و افق پردازی های این یا آن گروه از نمایندگان سیاسی و فکری نظام بردگی مزدی است. شاخص مهم دیگر شرائط روز جامعه سرمایه داری ایران و وسعت توان بخش های مختلف طبقه سرمایه دار برای مهار یا منکوب کردن جنبش کارگری است. این هر دوتا از بیشترین اهمیت برخوردارند. تار و پود ترکیب فاکتور نخست قابل تعمق است و باید آن را آنسان که هست و بدون هیچ پیشداوری و خوشباوری یا اغراق کندوکاو کرد. طبقه کارگر ایران به طور قطع طبقه کارگر دوران ١٢ ساله منتهی به کودتای ٢٨ مرداد یا سال های قبل از وقوع قیام بهمن ۵٧ نیست. همه عناصر و داده های اجتماعی یا جامعه شناختی جنبش جاری با خیزش ها، شورش ها و سیل اعتراضات آن دو دوره علی العموم قابل تشبیه است اما موقعیت جنبش کارگری در یک سوی و بورژوازی در سوی دیگر یا به بیان دیگر سیمای صف آرائی طبقات اساسی جامعه و پویه درونی این صف آرائی، مؤلفه های مهم و خصلت نمائی هستند که دوره حاضر را از دوره های یاد شده متمایز می سازند.
بالاتر به حضور قابل توجه و وسیع کارگران در رویدادهای ٢ ماه اخیر اشاره کردم. برای کسانی که طبقه کارگر را به صد ها تکه متمایز تقسیم نمی نمایند و بر سر هر تکه تاج افتخار «خرده بورژوا» بودن نمی گذارند، برای افرادی که طبقات را با نگاه مارکس می کاوند و کارگر را جدا از نوع کارش با هستی اجتماعی او به عنوان فروشنده نیروی کار، منفصل از کار و ساقط از هر نوع دخالت آزاد در سرنوشت زندگی و محصول کارش داوری می کنند، برای اینان بسیار روشن است که وسیع ترین بخش توده شرکت کننده در حوادث اخیر کارگران بوده اند. گستردگی حضور آنان در روزهای شروع موج مبارزات جاری نه فقط در قیاس با دهه ٢٠ که حتی در مقایسه با روزهای شروع خیزش ها و اعتراضات سال های ۵٦ و ۵٧ بسیار بیشتر و انبوه تر بود. این مسأله در جای خود واجد اهمیت است اما آنچه من بر آن تأکید دارم نه این، که مؤلفه دیگری است. همان مؤلفه ای که پیش تر به عنوان بارزترین و مهمترین شاخص موقعیت طبقه کارگر در جنبش جاری از آن یاد شد. من بر رشد پروسه انفصال طبقاتی خودپوی کارگران از افق پردازی های اپوزیسون های بورژوائی انگشت نهادم. در این زمینه اجازه دهید پیش از بررسی موضوع، چند کلمه ای در مورد اصل پروسه گسست توده های کارگر از رویکردهای غیرکارگری و ضد کارگری گفتگو کنیم و منظر شناخت ماتریالیسم پراتیک و کمونیسم لغو کار مزدی به مسأله را دقیق تر بکاویم. گسست برای طبقه کارگر، همان گونه که به کرات تشریح شده است، یک مقوله مجرد نظری و عقیدتی نیست. اگر نه یک کارگر، اگر نه همه فعالان کارگری، حتی اگر اکثریت غالب توده های کارگر یاد بگیرند که سرمایه چیزی سوای کار اضافی آنان نیست، بیاموزند که دستمزدشان فقط بهای بازتولید نیروی کارشان به ثمن بخس است، خوب به خاطر بسپارند که بردگان مزدی منفصل از کار و پروسه کار و سرنوشت محصول کار و زندگی خویش هستند. اگر غالب کارگران همه این نکات را در لا به لای متون آموزشی بخوانند و در همین راستا مطالب کتاب کاپیتال یا سایر آثار مارکس را در حافظه خود جاسازی و قفسه بندی کنند، باز هم لزوماً ما یک جنبش آگاه کارگری گسسته از راهبردها و توهم پردازی ها و راه حل بافی های رویکردهای مختلف بورژوازی نخواهیم داشت. عکس این قضیه نیز کاملاً مصداق دارد. وقتی مارکس در مورد کارگران انگلیس و فرانسه تصریح می کرد که « اینجا نیازی نیست توضیح بدهم که بخش بزرگی از پرولتاریای انگلیسی و فرانسوی هم اکنون از وظیفه تاریخی خویش آگاه شده اند و پیگیرانه می کوشند تا این آگاهی را به سوی روشنی تام پیش ببرند» ( خانواده مقدس)، هنوز متون نقد اقتصاد سیاسی وی و از جمله هیچ کدام از مجلدات کاپیتال در هیچ کجا انتشار نیافته بود و پیداست که هیچ کارگر انگلیسی آن ها را نخوانده بود. آگاهی طبقاتی و پروسه گسست پرولتاریا از افق ها و انگاره سازی های ریخته گری شده مناسبات بردگی مزدی یک پراکسیس معین طبقاتی و یک جنبش متعین اجتماعی ضد سرمایه داری و کار مزدی است. این پراتیک و جنبش است که سطح آگاهی و درایت یا شناخت طبقه کارگر، درجه آزادی وی از طوق توهمات و وارونه بافی ها و افکار طبقه مسلط و حد و حدود صف مستقل طبقاتی وی در مقابل سرمایه و طبقه سرمایه دار را توضیح می دهد. بحث اساساً بر سر این نیست که این و آن کارگر یا حتی کل کارگران دانش ریاضی خویش برای محاسبه میزان اضافه ارزش های تولید شده توسط طبقه خود را تا چه اندازه عمق داده اند و صیقل زده اند. معضل واقعی این است که آنان عملاً و در بطن مبارزات جاری و اجباری روزمره تا کجا قدرت ضد سرمایه داری و معترض به بردگی مزدی خویش را سازمان داده و علیه سرمایه اعمال کرده اند.
ملاک استقلال پوئی، آگاهی و گسست توده های کارگر از رویکردهای بورژوائی را باید در آنچه گفته شد جستجو نمود، در همین راستا و برای بررسی ابعاد و درجه توسعه این گسست نیز باید مؤلفه های معینی را در نظر گرفت. اعمال قدرت آگاهانه ضد سرمایه داری طبقه کارگر فرایندی است که از یک سوی توسط فرهنگ، ایدئولوژی، باورها، سنن و اندیشه های مسلط موجود مهار می شود و از سوی دیگر توسط دستگاه قهر پلیسی و نظامی سرمایه سرکوب می گردد. عوارض این دو شکل سلاخی عین هم نیستند هر چند که هر دو کوبنده ترین ضربات را بر شکل گیری، قوام و بالندگی صف مستقل ضد کار مزدی کارگران وارد می سازند. اولی جنبش کارگری را با همه افق ها و انتظاراتش در خود منحل می سازد. نمود بارز این نوع انحلال و پوسیدگی از درون و فرسودگی از بیرون را می توان در رابطه میان رفرمیسم راست اتحادیه ای، سوسیال دموکراسی، کمونیسم بورژوائی و ناسیونالیسم چپ با جنبش کارگری کشورها مشاهده نمود. در تمامی این موارد طبقه کارگر نه فقط به هیچ گسست طبقاتی از راهبردها و دورنماپردازی های ضد کارگری و ارتجاعی بورژوائی نائل نمی گردد، نه فقط به هیچ سطحی از صف مستقل ضد کار مزدی دست نمی یابد که از آن بدتر، انحلال خویش در ساختار نظم سرمایه و این یا آن رویکرد بورژوائی را عین آگاهی، استقلال و صف مستقل طبقاتی و احیاناً کمونیسم و جنبش یا حتی جامعه کمونیستی خود تلقی می کند!! عامل نخست یعنی سرکوب و کشتار آزادی های سیاسی تأثیرات مخرب خود را بر پروسه گسست توده های کارگر از راه حل ها و افق های بورژوائی بر جای می نهد، اما آثار و عوارض آن از نوع حالت دوم نیست. در اینجا نیز مبارزات کارگران به عقب رانده می شود، انتظارات آنان رو به قهقرا می رود، بر فرایند بلوغ آگاهی آن ها آتش می افتد، هر نوع سازمانیابی و اتحاد و اعمال قدرت و صف بندی ضد سرمایه داریشان متوقف می گردد، همه این ها روی می دهد اما جنبش، اعتراضات، انتظارات و میزان آگاهی و ظرفیت مبارزه ضد کار مزدی کارگران برعکس حالت قبلی در نسخه نویسی ها یا راهبردهای اپوزیسون های مختلف طبقه بورژوازی منحل و منجمد نمی شود. تفاوت فاحشی است میان توده های کارگری که زیر فشار قهر و سرکوب قادر به اعمال قدرت و تحمیل خواسته های خود بر سرمایه داران یا دولت سرمایه نشده اند و اینکه همین کارگران اعمال اراده مستقل و به کار گرفتن نیروی متحد ضد سرمایه داری خویش برای تحمیل انتظاراتشان بر طبقه سرمایه دار را عجالتاً از دستور کار مبارزه طبقاتی خود خارج ساخته باشند.
اگر درجه استقلال کارگران از افکار و رویکردهای طبقه مسلط را نه در سواد مکتبی بلکه در سطح جنب و جوش های پراتیک آن ها جستجو کنیم، اگر عقب نشینی این جنبش زیر فشار سرکوب را با افتادن آن به ورطه انجماد و انحلال در نسخه نویسی های بورژوازی یکی نپنداریم، آنگاه باید میان ضعیف بودن و بی سازمانی یا نازل بودن خواسته های روز جنبش کارگری، با متوهم بودن کارگران به گرایشات مختلف بورژوائی یا عدم انفصال آن ها از افق پردازی های بورژوازی هم فرق قائل گردیم. با این توضیح به نقطه شروع گفتگو باز می گردم و به سراغ جنبش جاری و موقعیت طبقه کارگر در دل اوضاع روز می روم. گفتیم که در میان صف آرائی حاضر جنبش کارگری با وضعیتی که این جنبش در دوره های تاریخی پیشین مانند طول دهه ٢٠ یا سه سال آخر دهه ٣٠ و چند سال پیش از قیام بهمن داشته است به لحاظ درجه گسست از راه حل ها و راهبردهای این یا آن جناح بورژوازی تفاوت بسیار تعیین کننده ای وجود دارد. سایر عوامل مربوط به پیدایش، فعل و انفعالات و ترکیب شرائط این دوره ها تقریباً مشترک و همانندند. زلزله در بنیان مادی نظام اجتماعی مسلط، انتقال لرزه ها به ساختار قدرت سیاسی، شکاف عمیق در حاکمیت و فروماندگی آن در مهار مبارزات مردم و لاجرم راه افتادن موج طغیان اعتراضات توده های کارگر، مؤلفه های مشترک همه این برهه های تاریخی هستند. اما در مورد موقعیت طبقه کارگر و درجه گسست جنبش کارگری از اپوزیسون های بورژوائی اصلاً این طور نیست. در دهه ٢٠ طبقه کارگر ایران به رغم حضور وسیع خود در عرصه مجادلات اجتماعی روز و با اینکه وزن سنگینی را در کفه توازن قوای درون جامعه داشت اما فاقد ابتدائی ترین نقش مستقل طبقاتی و ضد سرمایه بر سیر رخدادها بود. حزب توده و در سطحی بسیار محدودتر جریانات لیبرال ناسیونالیستی درون جبهه ملی زمام هر فعل و انفعال درون جنبش کارگری را در دست داشتند و فعالین کارگری به جای آنکه در تدارک تشکیل صف مستقل ضد سرمایه داری توده های طبقه خود باشند همه توان خویش را صرف حلق آویزی جنبش کارگری به دار رهبری احزاب چپ و راست سرمایه و تبدیل این جنبش به سکوی مناسبی برای عروج حزب توده به صفه قدرت سیاسی می کردند. انبوه توده های کارگر میدان دار بودند. کارگران زیادی دلباخته کمونیسم بودند، کمونیسم برای آن ها آرمان رهائی از استثمار، بی حقوقی، تبعیض، گرسنگی، کسب آزادی های سیاسی و اجتماعی و انسانی و همه چیز بود اما این کمونیسم و تمامی انتظارات و امیدهای مترتب بر آن به نقش آفرینی حزبی ارجاع می شد که سوای جرثومه عروسکی اردوگاه سرمایه داری دولتی هیچ چیز دیگری نبود و در سر سپردگی به نظام بردگی مزدی از حاکمان روز سرمایه هیچ دست کم نداشت. حضور توده های کارگر در طوفان مبارزات این سال ها و تأثیرگذاری گسترده جنبش آن ها بر روند رخدادها، نه فقط هیچ سطحی از استقلال ضد سرمایه داری طبقه آن ها را منعکس نمی ساخت که بالعکس کل نفوذ و قدرت پیکار این طبقه را یکراست به هیزم خشک و شعله ور تنور قدرت بخشی از بورژوازی تبدیل می نمود. بر پایه روایت رایج چپ گویا پیوستن کارگران به مبارزه سیاسی علیه رژیم حاکم گواه بارز آگاهی طبقاتی و انفصال آن ها از سیاست ها و باورها و افکار مسلط در جامعه است!!! این روایت رفرمیستی و منبعث از نگاه رفرمیسم چپ یا راست به مبارزه طبقاتی است. کارگران ممکن است ماهرترین شناگران دریای سیاست، ارتش مسلح سازمان یافته و حاضر در میدان جنگ علیه رژیم مسلط روز و اعضای بسیار وفادار یک حزب سیاسی باشند اما با همه این ها سوای آلت فعل این یا آن رویکرد درون طبقه سرمایه دار بودن هیچ نقش دیگری ایفاء نکنند و از هیچ سطح استقلال طبقاتی در مقابل سرمایه و نظام سرمایه داری برخوردار نباشند. وضع طبقه کارگر ایران و فعالین جنبش کارگری در سال های مورد بحث چنین بود و حضور گسترده توده های کارگر در مبارزه سیاسی هیچ سطحی از صف مستقل طبقاتی آنان را به نمایش نمی نهاد.
وضعیت جنبش کارگری در دوره پیش از وقوع قیام بهمن با آنچه در مورد سال های دهه ٢٠ گفتیم تفاوت داشت، اما در این زمان نیز به لحاظ گسست از افق ها و راه حل های اقشار بورژوازی در موقعیتی بسیار نازل سیر می کرد. حوادث منتهی به قیام در پایه های واقعی خود برآیندی از میدان داری گسترده توده های کارگر در اعتصابات سال های ۵٣ تا ۵٦ در یک سوی و بحران اقتصادی حاد نظام سرمایه داری از سوی دیگر بود. کارگران شیرازه عروج خیزش های نیمه دوم دهه ۵٠ را مستقر ساختند اما به محض ورود اپوزیسون های سیاسی سرمایه به صحنه رویدادهای سیاسی یک راست میدان را باختند و قادر به گذاشتن هیچ سنگی بر روی سنگ در کارزار مستقل ضد سرمایه داری و تشکیل صف مستقل طبقاتی خود نگردیدند. حضور آن ها در خیزش های سیاسی سرنگون طلبانه هیچ رنگ و نشانی از کارزار آگاه ضد سرمایه داری به خود نگرفت و در فاصله قیام تا حمام خون های سال ٦٠ نیز به رغم جنب و جوش های وسیع در مراکز کار و تولید، در راه پیمائی ها، اجتماعات و جنگ و ستیزهای خیابانی علیه بیکاری یا سایر حوزه های مبارزه طبقاتی، در مسأله اساسی مورد بحث یعنی استقرار شالوده ای برای جدال سازمان یافته خود علیه بردگی مزدی آمادگی بالفعل چشمگیری از خود نشان ندادند.
بحث در باره دوره های بالا و چگونگی ایفای نقش طبقه کارگر را کوتاه می کنیم و وارد سیر رویدادهای روز و حضور کارگران در جنبش جاری می شویم. شواهد زیادی وجود دارد که بخش حاضر طبقه کارگر در عرصه کشاکش دو ماه اخیر آگاه تر، مستقل تر، با شناخت عمیق تری از اپوزیسون های درونی قدرت سیاسی، با درک شفاف تری از مطالبات خود و حتی سازمان یافته تر از گذشته عمل کرده است. برای روشن تر شدن مسأله شاید لازم باشد در باره چند و چون واقعی اقشاری از طبقه کارگر که بیشترین حضور را در پهنه حوادث این دو ماه داشته اند، اندکی صحبت شود. این قشر بیشتر از همه مدرسه رفته ها، دانش آموزان، دانشجویان و جوانان دختر و پسر خانواده های کارگری هستند که در کنار تمامی بی حقوقی های سیاسی و اجتماعی، محرومیت از تمامی آزادی ها، تحمل همه اشکال کشنده تبعیض و فشار انفجارآور حقارت ها و توهین ها، درد نداری و فقر و بدبختی های ناشی از تشدید بی عنان استثمار پدران و مادرانشان توسط سرمایه را نیز در سراسر وجود خویش زجر می کشند. بیکاری، ناامیدی، تاریکی مرگبار افق زیست آتی، محکوم بودن به بیکاری و گرسنگی در آینده نزدیک و همه دردها و رنج های دیگر، زندگی آنان را در خود کلافه کرده است. این ها در جوشش سیل خشم جاری درون محله ها و خیابان ها و مراکز اجتماع و راه پیمائی ها نقش فعال دارند و در سازمان دادن اعتراضات و کشاندن جمعیت به میدان ها بیشترین رل را بازی نموده اند. در کنار این گروه ها حضور بخش های دیگری از طبقه کارگر، از جمله معلمان، پرستاران و رانندگان نیز به نوبه خود چشمگیر بوده است. بیکاران نیروی قابل توجهی از معترضین را تشکیل می دهند، کارگران راننده تاکسی عملاً ساعات کار خود در خیابان های شهرها را به همراهی و هماهنگی و همرزمی با توده های شرکت کننده در جنگ و ستیزهای خیابانی تبدیل کرده اند.
این ها نکات واقعی و مهم حوادث این مدت بوده است اما محور اساسی گفتگو را رها نکنیم. اینکه بخش قابل توجهی از توده های کارگر در پروسه خیزش ها و اعتراضات جاری در سطح شهرها و محلات حضور کاملاً مؤثر داشته اند، هیچ پدیده تازه ای در تاریخ جنبش کارگری ایران نیست. در رویدادهای سال های ٢٠ و دوره منتهی به قیام بهمن هم سابقه داشته است. بحث بر سر مؤلفه هائی است که چگونگی حضور و مشارکت کارگران در سیل اعتراضات این دوره را از دوره های پیش متمایز ساخته است و می سازد. این مؤلفه ها عبارتند از:
١. کارگران به طور واقعی تلاش داشتند تا سیاهی لشکر اپوزیسون های درون قدرت سیاسی سرمایه نشوند. گزارشات شاهدان عینی آگاه تأکید دارد که کارگران بوده اند که همه جا دست به کار خنثی سازی تقلای اصلاح طلبان برای سکانداری موج مبارزات توده ای و جایگزینی شعارهای ماوراء ارتجاعی آن ها با شعارهای دیگر شده اند. آنچه تا امروز بر زبان لایه های کارگری حاضر در سیل اعتراضات جاری شده است هیچ سطحی از مطالبات کارگران حتی نازل ترین انتظارات روز آنان را منعکس نمی کند اما دلیل این کار تا حدود زیادی روشن است. اگر نسل جوانی از طبقه کارگر انتخابات را مجرای آتشفشان خشم ها، محرومیت ها، سرکوفت ها، سرکوب ها، یأس ها و انتظارات خویش کردند پیداست که برای عریان سازی مطالبات و اهداف واقعی خود، برای بیرون آوردن این خواسته ها و انتظارات از لای خاکروبه ها و دود و بخارها و خاکسترهای مسیر انفجار باید مقداری دست و پنجه نرم نمایند و از مارپیچ حوادث روز به جلو بشتابند. به نظر می آید که روزهائی طول کشید تا ارتجاعی ترین و فریبکارانه ترین شعارها از نوع « یاحسین» و « رأی ما را پس بده»، از پیش روی توده های معترض جاروب گردد و جای آن ها با مرگ بر ولایت فقیه و مرگ بر دیکتاتور و نوع آن ها پر شود. اصلاح طلبان در روزهای نخست به کمک یک دنیا امکانات و سازمان دهی ها و ارتباطات گسترده خویش بر روند اعتراضات تسلط داشتند و همه چیز را کنترل می کردند اما زمان این تسلط چندان به درازا نکشید، شعارهای دیگری جای آه و ناله های ماوراء ارتجاعی و انسان ستیز فرموله شده توسط آنان را پر کرد. این شعارها همان گونه که چند بار تکرار کردیم هنوز هیچ نشانی از اهداف و افق ها و خواست ها کارگران نداشت اما در همان حال وقوع یک پروسه عبور برای طرح صریح و شفاف مطالبات روز آنان را در برابر انظار قرار می داد. آنچه این جا اهمیت داشت فاصله گیری های خودجوش و نسبتاً روشن کارگران از حرف ها، انتظارات و دورنما پردازی هر دو بخش قدرت سیاسی سرمایه بود، پیداست که از اینجا تا نقطه انفصال واقعی طبقاتی از راه حل بافی ها و راهبردهای بورژوائی به طور کلی هنوز راه بسیار دور و درازی در پیش بود و همچنان در پیش است. در این رابطه دو نکته دیگر را نیز فراموش نکنیم. پروسه تلاش کارگران برای جدا ساختن صف خویش از هواداران اصلاح طلبی به هیچ وجه در دائره تمایز شعارها چرخ نخورد و به این جا محدود نماند. ٨٠ درصد راهکارهائی که برای ادامه مبارزات انتخاب می شد و اساساً نفس تداوم بالنده اعتراضات در اشکال عصیان آمیز علیه نظم حکومتی و سیاسی روز همه جا ابتکارات این بخش کارگران را به نمایش می نهاد. اینان بودند که طغیان علیه نظم سیاسی حاکم را بر اصلاح طلبان و دار و دسته های آن ها تحمیل می نمودند، توضیح واضحات است که گروه های ریز و درشت منادی آرایش نظام بر ادامه کشمکش خود با رقبای طبقاتی مسلط در ساختار حاکمیت سیاسی سرمایه سخت اصرار داشتند. هر دو جناح جنگ جاری را جنگ تعیین سرنوشت خویش از یکسو و کارزار تعیین سرنوشت نظام از سوی دیگر می دانستند. هر یک از دو بخش مافیای قدرت سیاسی، کل نظام بردگی مزدی را به لحاظ سرکشی بیش از حد تناقضات درونی آن، به لحاظ موقعیت بسیار متزلزل پویه ارزش افزائی سرمایه ها و بازتولید کل سرمایه اجتماعی و مهمتر از همه به لحاظ چشم انداز طغیان سراسری توده های کارگر به شدت در معرض خطر می دیدند. هر کدام آن ها نسخه خودویژه خویش برای نظم تولیدی و سیاسی و اجتماعی و روابط بین المللی سرمایه را تنها نسخه نجات و بقای نظام تلقی می کردند. هر دو جناح بر همین اساس در تدارک تعیین تکلیف با سیاست ها و برنامه ریزی های همدیگر بودند و در این میان ادامه جنبش موجود و گسترش آن برای اصلاح طلبان جنبه کاملاً حیاتی داشت. همه این نکات با تمامی قوت و اعتبار خود واقعیت دارند اما فراموش نکنیم که وحشت و هراس موج سواران جنبش سبز از هر مقدار جنب و جوش اعتراضی توده های ناراضی و عاصی میلیون ها بار از ترس و اضطراب آنان نسبت به رقبای حکومتی شان بیشتر و سهمگین تر بود. موقعیت و شرائط اصلاح طلبان در دل جنبش موجود مطلقاً قابل قیاس با موقعیت ارتجاع هار پان اسلامیستی یا طیف جریانات لیبرال بورژوازی در روزهای قبل از وقوع قیام بهمن ۵٧ نبود و اساساً نمی توانست باشد، بسیاری از نیروهای چپ این تفاوت مهم را به صورت کاملاً معکوس و متضاد با آنچه هست در عدسی چشم خویش تصویر و رتوش کرده اند. اپوزیسون های مختلف بورژوازی در آن سال ها از امکانات و شرائط بسیار زیادی برای مهار اعتراضات کارگران و توده های فرودست به نفع خویش و برای تسویه حساب با رژیم شاه برخوردار بودند. جنبش کارگری تجربه ٣٠ سال اخیر را نداشت. اکثریت قریب به اتفاق توده های کارگر زیر فشار آوار انباشته شده سالیان دراز توهم نسبت به آن اپوزیسون ها یا طیف رفرمیسم چپ نما بسیار ساده تر از امروز به دام عوامفریبی های این و آن بخش ارتجاع بورژوازی می افتادند. در آن ایام نیروهای هار صف کشیده برای شبیخون علیه جنبش وسیع کارگران و فرودستان هنوز پیشینه حضور در حاکمیت سیاسی سرمایه و ٣٠ سال کشتار و قتل عام و قلع و قمع جنبش کارگری را نداشتند و به همین دلیل شانس آن ها برای استفاده از توهم توده های کارگر و زحمتکش بسیار بیشتر از امروز بود. در آن زمان اکثریت عظیمی از کارگران زیر فشار توهم، نفس سقوط رژیم شاه را نقطه پایان گرسنگی ها، رنج ها، دردها و سیه روزی ها می دانستند و همین موضوع باعث می شد که آنان همه حساب کشی ها و حسابرسی ها و طرح انتظارات مستقل خویش را به روزهای بعد از پایان عمر آن رژیم موکول نمایند. در آن روزها وضع چنین بود و اپوزیسون های هار و ماوراء ارتجاعی بورژوازی بر برآیند همین وضع از برگ های برنده زیادی برای مهار جنبش کارگری برخوردار بودند. دار و دسته اصلاح طلبان در شرائط روز به هیچ وجه از چنین امتیازات و برگ های برنده برخوردار نیستند و به همین دلیل خواستار تداوم خیزش های خیابانی در ابعاد گسترده و غیرقابل کنترل هم نبوده اند و نمی باشند. آنان از همان روزهای آخر خرداد سخت در تقلا بودند تا به جنگ و ستیزهای خیابانی پایان داده شود و همه چیز در مجاری قانون و قانونیت و نظم سرمایه نقش اهرم های دلخواه متناظر با بهبود و تقویت موقعیت آنان را بازی نماید. ادامه اعتراضات در سطح خیابان ها، محلات و پشت بام ها و جاهای دیگر نه اقدام آنان و هوادارانشان و نه در راستای خواست آن ها، که کاملاً بالعکس حاصل تلاش خودانگیخته و خودپوی جوانان پسر و دختر خانواده های کارگری، بیکاران، زنان، معلمان، رانندگان و سایر لایه های کارگری حاضر در پروسه کارزارها بود. شاید همان هفته نخست سرکشی موج رویدادها تمام نشده بود که سران علم و کتل جنبش سبز با همه توان خود برای مهار اعتراضات و کنترل آن ها چه در زمینه شعارها و چه در قلمرو راهکارها به راه افتادند. هیاهوی پر از وقاحت موسوی پیرامون اهمیت حفظ نظام، اسلامیت نظام، اصالت و تقدس قانون اساسی، اجتناب از خشونت و رفتار فراقانونی و نوع این ها به ترجیع بند کلام او تبدیل شد. موضوعی که به نوبه خود از سوی کارگران حاضر در صحنه کارزار به عنوان محملی جهت افشاء گسترده عوامفریبی ها و وارونه بافی های دار و دسته اصلاح طلب مورد استفاده قرار گرفت.
٢. کارگران حاضر در روند کارزار سوای پویه بالنده جدا کردن حرف ها، شعارها و راهکارها از اصلاح طلبان، خود را به هیچ روابط فرقه ای و سکتی خاصی هم آویزان نساختند. اگر از میان این کارگران کسانی احیاناً به توده ای ها، اکثریتی ها یا نیروهای مشابه تعلق داشتند تا آنجا در منجلاب مجادلات کارگرستیزانه بخش های مختلف حاکمیت سیاسی سرمایه غرق بودند که اساساً در هیچ زمینه ای به هیچ میزانی از اصلاح طلبان قابل تفکیک واقع نمی شدند. این جماعت به تبعیت از رهبران خود، بسیار کاتولیک تر از پاپ به « جنبش سبز» نرد عشق می باختند، از شعارهای شوم آنان دفاع می نمودند و از سازمان دهندگان آکسیون های آن بودند. گروه ها، محافل و احزاب طیف رفرمیسم میلیتانت نیز هیچ نوع ارتباطی در هیچ سطحی و به هیچ شکلی با سیر رویدادهای روز نداشتند. صدرنشینان این محافل در بزم مدیائی ماوراء مریخی خود، یا چگونگی صدور رهبر برای جنبش را با هم شور می کردند و یا از زمین و آسمان و کوه و هامون فقط جدال جناح های حاکمیت را می دیدند و کل توده های میدان دار مبارزه و رویدادهای روز را خدم و حشم اصلاح طلبان و سالکان شستشوی مغزی شده سران جنبش سبز می نامیدند!!! جمعیت کارگران دخیل در راه پیمائی ها، جنگ و ستیزها و آکسیون های ممتد پراکنده بدون هیچ نوع تماسی با هیچ یک از محافل طیف رفرمیسم، راست یا چپ، مسالمت جوی یا میلیتانت به صورت خودجوش و مستقل و متکی به خود، مارپیچ کارزار برای دفع و طرد بیشتر نفوذ اصلاح طلبان را پشت سر می نهادند. هر کسی سیر رخدادها را با دقت و بصیرت دنبال کرده باشد بدون شک دامنه و عمق این اثرگذاری کارگران بر روند جنبش را بسیار خوب مشاهده نموده است. هیچ زمان زیادی از راه افتادن سیل اعتراضات نگذشته بود که تظاهرات و راه پیمائی ها و آکسیون های شبانه و روزانه به میزان زیادی از آلودگی ها و پایاب های عفونی جنجال انتخابات آلایش شد، هر چه خشم و نارضائی و عصیان بود بر سر رژیم سیاسی و دیکتاتوری و بی حقوقی های سیاسی و اجتماعی آوار گردید. هیچ گفتگوی معمول سنتی از زنده باد فلان فرد و بهمان جریان و حزب و دار و دسته بر سر جنب و جوش ها و خیزش ها سایه نیأنداخت. عصیان علیه دیکتاتوری و درندگی و وجوه مختلف حیات حاکمیت سیاسی هر چه بیشتر اوج گرفت و فریاد شد اما هیچ بدیل اصلاح طلبی یا دورنمابافی های توهم بار بورژوائی دیگر به مثابه وجه ایجابی آن چه نفی می شد، بر سر زبان ها نیفتاد. این مسأله خود به یکی از وجوه تمایز بسیار مهم و قابل توجه این جنبش در قیاس با سیل پرخروش اعتراضات منتهی به قیام بهمن سال ۵٧ تبدیل گردید، در آن سال، در همان روزهائی که میلیون ها انسان بر سنگفرش خیابان ها پای می کوبیدند و آماده تسخیر پادگان های رژیم شاه بودند جامعه و جنبش و موج خشم و قهرها و راه پیمائی ها در گرد و غبار بسیار متراکم و عظیم و به شدت خفقان آوری در حال خفه شدن بود. هنوز هیچ نشده و به هیچ کجا نرسیده ، بدیل اختاپوسی آکنده از گند و خون و وحشتی افعی وار همه چیز را در کنترل خود داشت. جنبش موجود چنین نبود و کرکسان مردارخواری که آرزوی بلعیدن اعتراضات و مصادره موج عصیان ها را در سر داشتند عملاً در مقابل فشار سرکش نیروی مخالف مماشات جوئی های اصلاح طلبانه، مجبور به عقب نشینی می شدند. این نیرو از آسمان به زمین هبوط نکرده بود، پروسه دفع توهم بافی ها و عوامفریبی های علم و کتل موج سبزی ها را رفرمیسم چپ میلیتانت هم نظم و نسق نمی کرد و جهت نمی داد. بار کارگری ناشی از حضور وسیع جوانان خانواده های کارگری و اقشاری از کارگران با سطح قابل توجهی از شناخت و آگاهی خودانگیخته طبقاتی بود که این روند را جان می بخشید و قوام می داد. هیچ اغراق نیست اگر گفته شود که از هفته های دوم و سوم به بعد جویبارهای نیرومند کارگری درون سیلاب های سراسری اعتراضات خیابانی یا جنگ و ستیزهای درون محله ها و متروها و پشت بام ها و کوچه ها تلاش داشتند که از جمعیت هوادار اصلاح طلبان و جنبش سبز عملاً خاکریزهائی بسازند و از پشت این خاکریزها نیرومندتر به قدرت سیاسی روز حمله کنند. به عبارت دیگر به جای آنکه مانند گذشته دنباله روی منفعل و آلت فعل یک بخش از بورژوازی در تسویه حساب با بخشی دیگر شوند، به طور واقعی ابتکار عمل را به دست گیرند و از وجود اصلاح طلبان برای تعرض مؤثرتر و گسترده تر علیه کل نظام و قدرت سیاسی استفاده کنند. یک بار دیگر تأکید می کنم که طرح این نکات مطلقاً متضمن هیچ نوع چشم پوشی بر غیبت بسیار فاحش، دردناک و فاجعه آمیز صف مستقل کارگری یا حتی حداقل مطالبات و انتظارات و اعتراضات آگاهانه روز توده های کارگر در سیر رخدادهای روز نیست. به کرات در نوشته های مختلف تأکید شده است و در همین جا نیز چند مرتبه تکرار کرده ایم که آنچه تا حالا از جانب کارگران مطرح شده است هیچ بارقه و نشانی از هیچ سطح صف بندی مستقل طبقاتی و آگاهانه ضد سرمایه داری آنان در جنبش ندارد. بحث حاضر اصلاً بر سر اثبات وجود هیچ اثری از چنین صف آرائی در هیچ میزانی نیست، چیزی که در اینجا بر آن اصرار می شود این است که اولاً لایه های قابل توجهی از کارگران در این رویدادها به صورت فعال حضور داشته اند و ثانیاً و مهم تر از همه آنکه رویکرد این مشارکت و دخالتگری یک رویکرد گسست از راه حل پردازی ها، افق سازی ها، انتظارات و انتظارآفرینی های جناح اصلاح طلب یا سایر اپوزیسون هائی بورژوائی بوده است. هر روز که از سیر رویدادها می گذشته است، این گسست به نوبه خود تعمیق می گردیده است، پدیده موسوم به موج سبز قادر به مهار این رویکرد گسست آمیز کارگری نبوده است و به میزان زیادی حتی در زیر فشار آن نیز قرار داشته است.
٣. سوای شرکت نسبتاً گسترده لایه های کارگری به شکلی که توضیح دادیم، واکنش کارگران و فعالین کارگری در سطح جامعه و در پاره ای مراکز کار به سیر رویدادها نیز در جای خود کاملاً مهم و قابل تعمق بود. از هفته ها پیش از وقوع انتخابات « کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری» با مرور رویدادهای روز، کار انتشار مستمر بسیاری مقالات و متون آگاهگرانه آموزشی پیرامون انتخابات، تحلیل موقعیت سرمایه داری ایران، تناقضات سرکش پروسه بازتولید سرمایه اجتماعی در شرائط روز، مسأله سرریز گسترده و طغیان آمیز موج بحران سرمایه جهانی به حوزه بازتولید سرمایه داری ایران، حدت و وسعت هر چه بیشتر مشاجرات بخش های مختلف بورژوازی، وقوع زلزله در پایه های مادی و اقتصادی نظام، انعکاس آن در سقف قدرت سیاسی و تعمیق فاحش شکاف حاکمیت را منتشر ساخت. کمیته هماهنگی در این متون برای کارگران توضیح داد که در دل چنین شرائطی چه باید کرد؟ چرا باید انتخابات را تحریم نمود، چرا نباید به مجرد تحریم بسنده کرد، چرا باید مبارزه سازمان یافته شورائی ضد سرمایه داری حول منشور مطالبات پایه ای طبقه کارگر را آلترناتیو انتخابات و جنگ و ستیزهای انتخاباتی کرد. فعالین کمیته این بحث ها را متناسب با روند تحولات اوضاع دنبال کردند و بلافاصله پس از روز انتخابات و راه افتادن سیل اعتراضات توده ای، فراخوان اتحاد فعالان کارگری برای تلاش هر چه گسترده تر، فعال تر و آگاهانه تر برای سازمانیابی شورائی ضد سرمایه داری کارگران را صادر نمودند. در تحلیل ها، فراخوان ها و نوشته های متنوع و مستمر کمیته هماهنگی تمامی راهکارهای جنبش کارگری برای اعمال قدرت متحد شورائی و طبقاتی علیه سرمایه و نظام سرمایه داری مورد بررسی قرار گرفت. به دور از هر نوع مجامله پردازی و بدون هیچ تلاشی برای استتار کمبودها، باید اذعان کرد که آنچه فعالین کمیته هماهنگی در طول این روزها و در رابطه با سیر رخدادهای روز انجام دادند، مستقل از دامنه نفوذ اجتماعی و عملی آن، به لحاظ توجه به پیش شرط ها و زمینه ها و ملزومات دخالتگری مستقل سوسیالیستی و ضد کار مزدی کارگران در جنبش جاری روز از اهمیت زیادی برخوردار بود. از این که بگذریم، تا جائی که به واکنش عملی جنبش کارگری به روند مبارزات توده ای مربوط می شود، شاهد دو شکل متمایز عکس العمل ها بودیم. شکل نخست مشتمل بر اعتراضات کارگران علیه بربرمنشی ها و حمام خون های جناح مسلط دولت سرمایه بود. در این زمینه می توان به اقدام پرستاران بیمارستان ١٠٠٠ تختخوابی در همان فردای ٢٩ خرداد در اعتراض به قتل عام آن روز اشاره نمود، پرستاران برای چند ساعت دست از کار کشیدند و از این طریق فاجعه کشتارها را محکوم ساختند. در روزهای بعد کارگران ایران خودرو با صدور اطلاعیه ای حمایت خود را از روند اعتراضات اعلام داشتند. در هیچ یک از این واکنش ها نه فقط هیچ اشاره ای به انتخابات و جار و جنجال های دار و دسته اصلاحات نشد که به ویژه کارگران ایران خودرو در اطلاعیه نخست و بیانیه بعدی خود با صراحت بر لزوم مشارکت مستقل همزنجیرانشان و صف آرائی آنان حول مطالبات روز طبقه کارگر تأکید نمودند.
شکل دوم واکنش ها، تأثیرپذیری مبارزات روز کارگران در مراکز کار از خیزش ها و اعتراضات خیابانی بود. در چند کارخانه، کارگران بر شدت مبارزات روزمره خویش برای دریافت حقوق معوقه، جلوگیری از اخراج ها و سایر مطالبات افزودند. در قیاس با روزهای قبل از موضعی نیرومندتر با سرمایه داران گلاویز شدند. به مقاومت های مؤثرتری در برابر تعرضات سرمایه داران دست زدند. در همین راستا این نکته نیز قابل توجه است که هم دولت و هم کارفرمایان خصوصی در مواردی به عقب نشینی هائی در برابر این مقاومت ها روی نمودند. نمونه بسیار بارز این عقب نشینی را می توان در تصمیم سرمایه داران دولتی ذوب آهن اصفهان مشاهده نمود. مدت های مدیدی بود که کارگران ذوب آهن برای تحمیل پاره ای مطالبات خود بر کارفرمایان تلاش می کردند، در ماه اسفند سال پیش به یک حرکت متحد جمعی نیز دست یازیدند و برای چند روز چرخ کار و تولید را متوقف ساختند. با همه این ها هیچ کدام از خواسته های کارگران محقق نشد، اما در روزهای اخیر و به دنبال طغیان موج اعتراضات خیابانی، ناگهان اعلام شد که پاره ای از مطالبات کارگران پرداخت خواهد گردید. سخن را کوتاه کنیم و آنچه را گفتیم جمع و جور نمائیم. طبقه کارگر ایران در طول ٣٠ سال حاکمیت جمهوری اسلامی آماج سبعانه ترین و هارترین ترین اشکال توحش نظام بردگی مزدی قرار گرفت. استثمار توده های کارگر هر لحظه از لحظه قبل شدیدتر شد، بیکاری و گرسنگی و فقر، محرومیت از ابتدائی ترین امکانات معیشتی و اجتماعی همه جا دهان باز کرد و تمامی هستی کارگران را در خود بلعید، حداقل امکانات دارو و درمان و بهداشت و آموزش و هر مایحتاج دیگر انسانی به طور کامل از دسترس آن ها خارج شد، کارتون خوابی در کنار خیابان ها طریق طبیعی بیتوته کردن فرزندان آن ها شد، تن فروشی برای امرار معاش و نان فرزند به اجبار غیرقابل گریز شمار انبوهی از زنان طبقه کارگر تبدیل گردید. هر نجوای اعتراضی کارگران در کارخانه و مراکز کار و هر کجای جامعه در سینه خفه شد. ٣٠ سال قتل عام معیشت و حمام خون هر نوع آزادی، توده های کارگر را از هستی ساقط ساخت. جوانان این طبقه هزار هزار به جوخه اعدام سپرده شدند. زن ستیزی، زن کشی و فشار تبعیضات کشنده جنسی بنیاد موجودیت زنان کارگر را آتش زد، میلیون ها کودک کار در سیاه چال های سود سازی سرمایه پرپر گشتند، هر نوع امید و احساس آنان به زندگی بمباران شد و هر شکل امکان رشد متعارف انسانی را از دست دادند. نظام بردگی مزدی و دولت جمهوری اسلامی به مثابه نهاد حاکمیت سیاسی آن، تمامی این جنایات را در مقیاس و اشکال غیرقابل توصیف بر ۵٠ میلیون نفوس کارگری جامعه تحمیل کرد.
سونامی وحشت و دهشت و گند و خون سرمایه علیه هست و نیست طبقه کارگر ایران توسط همه بخش های قدرت سیاسی سرمایه و کلیه جناح های رقیب درون ساختار حاکمیت بورژوای از مافیای مسلط کنونی گرفته تا اصلاح طلبان به یکسان و به صورت انداموار و متحد سکانداری شد. نیروهائی که از مدت ها پیش تا امروز لباس اصلاحات و جنبش سبز بر تن پوشیده اند در پاسداری از جهنم سرمایه، در اشتعال این دوزخ پلشت با خون و گوشت و پوست کارگران، در سازماندهی تمامی کشتارها و حمام خون های سرمایه علیه توده های کارگر و در راه اندازی کوره های آدم سوزی این جهنم هیچ دست کمی از سایر رقبای سفاک و دژخیم و فاشیست خویش نداشته اند. در باره اینکه چرا اینان امروز به این درجه از تعارض و اختلاف رسیده اند در جاهای دیگر به تفصیل صحبت نموده ایم. آنچه اینجا مورد بحث است این است که اینک شیرازه حیات سرمایه داری ایران زیر فشار تناقضات سرکش بی مهار خود و حدت باز هم بیشتر و عظیم تر این تناقضات بر اثر طغیان سیل بحران سرمایه داری جهانی سخت دچار زلزله شده است. موج این زلزله با همه قدرت به سقف حاکمیت سیاسی سرمایه انتقال یافته است. مجادلات میان اصلاح طلبان و رقبای مسلط آن ها در قدرت سیاسی سرمایه چند دهه است که وجود داشته است اما در شرائط روز نه موضوعیت این جدال از قماش چند سال پیش است و نه ابعاد و شدت آن شباهت چندانی با آن سال ها دارد. هر کدام از دو بخش حاکمیت، راه حل ها، راهبردها، برنامه ها و سیاست های خود را تنها نسخه نجات نظام بردگی مزدی می پندارند و در صدد حذف همدیگر هستند. این کشمکش در انتخابات و دوره زمانی پس از آن به اوج رسید. مجادلات و اختلافات و انتخابات نقش منفدی را یافتند که ذخائر عظیم نارضائی ها، عصیان ها، اعتراضات و کوه سر به فلک کشیده درد و رنج های ناشی از گرسنگی ها، بیکاری ها، زن کشی ها و زن ستیزی ها، تبعیضات کشنده جنسی، بی حقوقی ها و حقارت های ٣٠ ساله ده ها میلیون انسان کارگر و فرودست جامعه به صورت آتشفشان از درون آن، از عمق به سطح آمد. بسیاری از احزاب، محافل و گروه های طیف رفرمیسم چپ مثل همیشه قادر به درک هیچ گوشه ای از سیر ماجرا نشدند. آن ها فقط هلال انتخابات، قیافه اختاپوسی جناح ها و سیمای جدال مردارخواران را در آفاق مه گرفته افکار خویش رؤیت کردند، فقط بورژوازی را و مجادلات درونی آن را دیدند، همه چیز را جنگ جناح ها پنداشتند، سرمایه داری و قتل عام سی ساله آخرین ته مانده های معیشت توده های کارگر توسط سرمایه را دقت نکردند و عوارض آن بر روی موج انفجارها را به حساب نیاوردند. در نشریات خود از دنیای گرسنگی و فقر و بیماری و بی بهداشتی و بی داروئی و کارتون خوابی و فحشاء و اعتیاد دامنگیر کارگران احیاناً حرف زدند، اما تأثیر این سیه روزی ها بر آمادگی توده های کارگر برای یافتن نوعی فرصت و استفاده از هر فرصت برای اعتراض آتشفشان آسا علیه وضع موجود را تعمق ننمودند. جنگ و ستیز روز به روز کارگران در این چند دهه و به ویژه در این چند سال را در مراکز کار مشاهده کردند اما ظرفیت انفجار میلیون ها جوان طبقه کارگر در خارج از کارخانه و به هر بهانه و محمل دیگر را متوجه نشدند. این بخش از رفرمیسم چپ خواه سندیکالیست و خواه میلیتانت زیر فشار چنین کورچشمی چاره ای نداشتند جز اینکه اولاً حضور کارگران معترض به بربریت سرمایه داری در سیر رویدادهای روز را انکار کنند و به همه آن ها مدال افتخار سرمایه داران بالای شهر عطا نمایند، ثانیاً توده های کارگر حاضر در موج انفجار را مورد سرزنش قرار دهند و از آن ها بخواهند که هر چه زودتر به خانه های خویش باز گردند!!! رفرمیسم چپ این کار را در شرائطی انجام داد که انبوه جوانان دانش آموز و دانشجو و معلم و پرستار و راننده و خیل بیکاران طبقه کارگر در خیابان ها و میدان ها و محله ها و پشت بام ها با گلوی خود علیه وضع موجود فریاد می زدند، با دست های خود شنیع ترین جنایات قوای سرکوب را عکس می گرفتند و یکراست به سراسر دنیا مخابره می نمودند، با چنگ و دندانشان تهاجم شعارها و آه و ناله های موج سبز و جریان اصلاح طلبی را از میدان کارزار به حاشیه می راندند و با مغز خویش چگونگی تداوم جنبش، بالندگی آن و تحمیل این تداوم و بالندگی بر هر دو بخش مسلط و حاشیه قدرت سیاسی سرمایه را اندیشه می نمودند. این کارگران البته و صد البته که در هیچ کجا به هیچ میزانی و در هیچ سطحی قادر به نمایش صف بندی مستقل و آگاه طبقاتی خود نیز نبودند و نشدند. تفاوت بسیار بارزی است میان مبارزه توده های کارگر در کارخانه ها و در بطن شرائط روزمره کار و استثمار، با مبارزه ای که جوانان یا لایه های مختلف طبقه کارگر در درون شط وسیع اعتراضات فراگیر اجتماعی علیه وضعیت روز خود راه می اندازند. در حالت نخست مطالبات معین مربوط به افزایش بهای نیروی کار، کاهش فشار استثمار، بهبود شرائط کار، مقابله با تهاجم سرمایه برای تشدید استثمار و به هر حال مسائل بلاواسطه رابطه خرید و فروش نیروی کار محور کشمکش ها و جنگ و ستیزها است. در حالت دوم در پاره ای موارد می تواند چنین نباشد و حتی به طور معمول چنین نیست. در اینجا کارگران در سطحی وسیع به خیابان ها می ریزند، رژیم سیاسی حاکم آماج اعتراض قرار می گیرد. این اعتراض در بسیاری اوقات منحصر به توده های کارگر نیست. اقشار دیگری و از جمله بخش هائی از خود طبقه سرمایه دار نیز در پروسه جدال حضور دارند. نکته بسیار مهم این است که هر کسی و هر قشر و طبقه ای مطالبات و انتظارات و اهداف ویژه خود را دارد. کارگران هم با دردها و رنج ها و نارضائی ها و خواسته ها و امیدهای خود حضور می یابند. مشکل اساسی این است که بورژوازی و اقشار غیرکارگری با بهره گیری از همه امکانات جامعه موجود، بهره گیری از کلیه اهرم های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، فکری و اجتماعی حاضر، بهره گیری از کل دستگاه مهندسی افکار و دنیای تیره و تار مه آلودگی ها و فرارسته های شوم وارونه پردازانه و مسخ ساز رابطه تولید اضافه ارزش و با استفاده از تمامی ظرفیت این مکانیسم ها برای راهبرد سیل اعتراض و نارضائی و خشم و انتظار طبقه کارگر به گنداب پرتعفن تمایلات و اهداف و منافع خویش تلاش می کند. بورژوازی این کار را در مراکز کار و در همه جاهائی که پاشنه پیکار بر محور مسائل بلاواسطه رابطه خرید و فروش نیروی کار می چرخد به این شکل نمی تواند انجام دهد اما در حالت دوم می تواند و برای تحقق آن به هر تقلائی دست می زند. این کاری است که سرمایه داران و نمایندگان فکری و سیاسی آن ها می کنند اما کمونیست و فعالین ضد کار مزدی در چنین وضعی نمی توانند و بسیار مسخره خواهد بود اگر اقدام بورژوازی را با توصیه خانه نشینی به کارگران پاسخ گویند. این بورژوازی است که باید اخراج شود و این کارگران هستند که باید حتماً بمانند، سرسختانه بمانند، باید پرچم مطالبات ضد سرمایه داری خود را در بند بند سیر رویدادها به اهتزار در آورند، باید جنبش را به میدان مشق قدرت طبقاتی خود تبدیل کنند، کارزارهای گسترده خیابانی را به اعتصاب روز درون مراکز کار و تولید و راهکار تصرف کارخانه و همه راهکارهای دیگر ضد سرمایه داری به هم پیوند زنند. جنبش خود را در همه این حوزه ها و میدان ها به صورت شورائی و ضد کار مزدی سازمان دهند. گام به گام و سنگر به سنگر جنبش طبقاتی ضد سرمایه داری خویش را تقویت کنند، افق پیکار را شفاف تر سازند، آگاهی خود را بالاتر برند، راه سرنگونی دولت بورژوازی را تسطیح نمایند، برای برنامه ریزی سراسری کار و تولید توسط شوراهای ضد کار مزدی متشکل از همه آحاد طبقه خود آماده شوند و بالاخره در همین راستا نظام بردگی مزدی را نابود سازند.
کمونیست ها باید چنین کنند، درست عکس آنچه رفرمیسم چپ به ظاهر میلیتانت تاریخاً انجام داده است و اینک نیز انجام می دهد. همه شواهد حاکی است که طبقه کارگر ایران در شرائط روز بیش از هر دوره دیگر تاریخ مبارزه طبقاتی صد ساله اش برای افراشتن پیکار ضد کار مزدی آمادگی دارد و تلاش من در این نوشته آن بود که نشان دهم بخشی از طبقه کارگر در سیر رویدادهای روز رخساره های این آمادگی را کم و بیش از خود ظاهر ساخته است. این فرصت را باید مغتنم شمرد، باید دست به کار شد و برای صف آرائی ضد کار مزدی هر چه نیرومندتر کارگران به همه تلاش های ممکن دست زد.
عده ای می گویند که موج اعتراضات خیابانی دیر یا زود خاموش خواهد شد و پسرفت نسبی موج جنبش در این روزها را شاهد مدعای خود می گیرند. کسانی که این تصور را دارند معمولاً حرفشان این است که اصلاح طلبان از صحنه خارج می گردند یا با جناح مسلط مطابق معمول آشتی خواهند کرد، بورژوازی به سرکوب ادامه خواهد داد و راه تداوم موج اعتراضات سد خواهد شد. بانیان این تصور دارای شناخت درستی از زمینه های واقعی انفجارها و طغیان های توده ای روز نیستند. غلبه رژیم بر طوفان خشم و قهر توده های عاصی برای مدتی کوتاه به یمن دستگاه اختاپوسی کشتار و حمام خون هیچ پدیده قابل انکاری نیست، اما پندار مرگ و پایان آنچه راه افتاده است بی پایه و از سنخ همان تحلیل هائی است که پیش تر در باره آن ها گفتگو کردیم. صاحبان این تحلیل ها همان کسانی هستند که جنبش کارگری را فقط پدیده درون مراکز صنعتی می دانند و هر چه خارج از این مؤسسات روی دهد حتماً به حساب « خرده بورژواها» یا «بورژواها» می گذارند!!
جدا از اینکه افراد، محافل و گروه ها چه می اندیشند واقعیت این است که آنچه روی داد و کماکان روی می دهد و حتماً خواهد داد، مطلقاً مخلوق انتخابات نبود، اصلاح طلبان نبودند که میلیون ها انسان معترض را به خیابان ها کشیدند، جنبش کارگری هم به هیچ وجه در جنب و جوش درون مراکز کار و تولید خلاصه نمی شود. میلیون ها کارگر اصلاً هیچ محل کار ثابتی ندارند و هیچ سرمایه داری خریدار مستقیم نیروی کار آنان و پرداخت کننده بهای نیروی کارشان نمی باشد. همه زمینه ها، علل و عوامل اقتصادی و سیاسی و اجتماعی که در طول ٣٠ سال بر هم انباشته شده بود و به طغیان موج اعتراضات انجامید، دنیای بی حقوقی، گرسنگی، تحقیر، ناامیدی، بیکاری، فشار و خفقانی که میلیون ها انسان کارگر و فرودست را واداشت تا از هر فرصتی و از جمله مضحکه ای به نام انتخابات برای طغیان خشم خود دستاویز سازند، آری همه این ها نه فقط در ابعادی عظیم تر از گذشته بر سر جای خود باقی هستند که در طول ماه های آتی بسیار کوبنده تر و عظیم تر و غیرقابل تحمل تر، آرامش جهنم گند و خون و وحشت سرمایه را غیرممکن خواهند ساخت. در طول یک سال اخیر بیش از ٦٠٠ کارخانه به طور کامل تعطیل شده است. در همین دو ماه اخیر ١۵٠ مؤسسه مهم اقتصادی دیگر به شمار کارخانه های تعطیل شده اضافه گردیده است. حجم نقدینگی آن هم در شرائطی که مجاری انباشت هر چه بیشتر مسدود می شود، در یک تغییر سریع ناگهانی تا ٢٧% تنزل کرده است، قدرت خرید در سطح عام تا ۵٢ درصد و دستمزدهای واقعی طبقه کارگر بسیار بیشتر از این دچار کاهش گردیده است. بهای اوراق سهام در مورد صنایعی مانند فولاد یک تنزل ۴۴ درصدی را پشت سر نهاده است و همچنان با سرعت در حال تنزل است، عظیم ترین غول های صنعتی کشور
مانند خودروسازی ها، تولید الیاف و صنایع ذوب تا مرز ورشکستگی پیش رفته اند. حجم و میزان اضافه ارزش های نفتی سرریز به حوزه بازتولید سرمایه اجتماعی ایران به یک سوم سال پیش رسیده است. حجم مبادلات بانکی به نصف نزدیک گردیده است. غالب سرمایه گذاری های کلیدی و استراتژیک در حوزه نفت و گاز زیر فشار بحران اقتصادی و کاهش اضافه ارزش های نفتی به حالت تعطیل در آمده اند. شمار کثیری از قراردادهای بسیار پرسود اقتصادی دولت سرمایه داری با بخش های دیگر سرمایه جهانی از نوع طرح انتقال گاز به هند و پاکستان و طرح های مهم مخابراتی به طور جدی دچار مخاطره شده اند. کارخانه های تولید وسائل خانگی ٦٠% ظرفیت تولید خود را از دست داده اند، ١۵٠ شرکت بزرگ صنعتی در خطر اخراج از بورس قرار گرفته اند و حوادث بسیار تعیین کننده دیگری که همه و همه در طول همین چند ماه روی داده اند. در کنار این رویدادها موقعیت جمهوری اسلامی در سطح جهانی و در مقابل رقبای منطقه ای و بین المللی آن به شدت تضعیف شده است. دولتی که تا چندی قبل در برابر حریفان باج خواهی می کرد اینک سوای باج دهی در گسترده ترین سطوح هیچ چاره ای ندارد، همه جا مجبور به باج دادن و کوتاه آمدن و عقب نشینی است، این عقب نشینی ها مطلقاً در چهاردیوار دیپلوماسی و مراودات سیاسی محصور نمی ماند، بالعکس همه جا با تاوان ها و هزینه های بسیار سهمگین اقتصادی همراه خواهد بود. در مبادلات بازرگانی و در داد و ستد آنچه که نیاز جبری پروسه بازتولید سرمایه اجتماعی است باید گام به گام هزینه های سهمگین تحمل نماید، باید مقادیر بسیار انبوه تری از اضافه ارزش ها را به نفع رقیبان و شرکای اقتصادی از دست بدهد و همه این ها در بطن این وضعیت آشفته و بی سرو سامان اقتصادی و سیاسی، وضعیت سرمایه داری ایران و دولت اسلامی سرمایه را وخیم و وخیم تر خواهد ساخت.
برای لحظه ای در نظر بیاوریم که در طول ٣٠ سال گذشته، در دوره هائی که دولت سرمایه داری به رغم معضلات اقتصادی با موج نیرومند و سرکوبگر بحران به شکل حاضر مواجه نبوده است، چه به روزگار طبقه کارگر ایران آورده است. شرح آنچه در این گذر بر توده های کارگر رفته است خود نیازمند نگارش کتاب ها است اما بدون چنین کاری هم می توان آثار این جنایات مرگبار سرمایه داری را در بند بند هستی ۵٠ میلیون کارگر و خانواده های آن ها لمس کرد. طبقه کارگر ایران در تمامی این چند دهه علیه این درندگی ها، این تشدید بی مهار استثمار و بی حقوقی ها به طور مدام مبارزه نموده است. سیل عصیان و خشم و اعتراضات ٣ ماه اخیر نیز تا آنجا که به کارگران بر می گردد، گوشه ای از واکنش آن ها در مقابل همین سبعیت ها و بربرمنشی ها بوده است. مسأله اساسی در اینجا و در دل این شرائط آن است که اگر در گذشته چنین بوده است و آثار آن چنین است که مشاهده می کنیم در روزها و ماه های آتی وضع چگونه پیش خواهد رفت؟ شیرازه اقتصاد نظام بردگی مزدی سخت دچار زلزله شده است. مؤلفه ها و داده های آماری بالا میزان قدرت این زلزله را تاحدود قابل توجهی آشکار می سازد. در چنین وضعی هیچ دلیلی برای غلبه دولت بورژوازی بر موج طغیان ها باقی نیست. فشار قهر و سرکوب می تواند این موج را کند نماید و یا اشکال پیچ و تاب و درجه سرکشی آن را دچار نوسان و تغییر سازد، اما مهار آن بسیار دشوار است. یک بار دیگر تکرار می کنیم که سیل اعتراضات این دوره مخلوق انتخابات نبود و گروه های اصلاح طلب نیز نبودند که میلیون های توده عاصی کارگر را به خیابان ها آوردند. ریشه حوادث، حتی مجادلات درون بورژوازی را باید در عمق تناقضات سرکش نظام سرمایه داری کنکاش کرد، همین تناقضات از این به بعد با سرکشی و سرکوبگری بسیار تعیین کننده تری دست به کار هموارسازی راه برای طغیان های بسیار نیرومندتر بعدی خواهد بود. طبقه کارگر بر شدت مبارزات خود خواهد افزود. این مبارزات به هیج وجه در حصار کارخانه ها و مدارس و بیمارستان ها و مراکز کار محصور نخواهد ماند. چند میلیون بیکار، چندین میلیون جوان دانش آموز و دانشجوی طبقه کارگر، زنان خانه دار و لایه های دیگر این طبقه، خیابان ها، میدان ها و محلات و همه فضای خفقان زده جهنم سرمایه داری را میدان کارزار خواهند کرد. جنبش کارگری درون کارخانه ها با خشم و عصیان و مشت های گره کرده کارگران عاصی خارج از مراکز کار به هم پیوند خواهد خورد. باید با تدارک کافی به استقبال این وضعیت شتافت. باید این شرائط مهم تاریخی را درک کرد و برای تبدیل آن به جنگ سرنوشت پرولتاریا علیه هستی سرمایه به همه تلاش های ممکن دست زد.

ناصر پایدار - اوت ٢٠٠٩