موج طغیان توده های بیکار، گرسنه و ساقط شده از هستی، تظاهرات میلیونی و برپائی بریکادها، به طور قطع آژیر خطر سهمگینی است که در گوش سرمایه داران، دولت سرمایه داری مصر، کل دولت های سرمایه داری و عظیم ترین قطب قدرت سرمایه جهانی به صدا در می آید. درجه کوبندگی و وسعت تأثیر این خطر سهمگین تر می شود زمانی که زنجیره انفجارها و طغیان ها به مصر و تونس محدود نمی گردد، بلکه شیرازه نظم تولیدی و سیاسی سرمایه را در بخش عظیمی از خاورمیانه و شمال افریقا و از این طریق دنیای سرمایه داری تهدید به اختلال می کند. طبقه سرمایه دار جهانی و دولت های ریز و درشت این طبقه در دنیا بسیار خوب می فهمند که بنمایه واقعی انفجارها و آتشفشان ها شدت استثمار، بربریت، گرسنگی، فقر و حقارت و ذلت ناشی از وجود سرمایه داری است، هر چند که جنبش ها در هیچ کجا هیچ نشانی از سرمایه ستیزی آگاه، افق دار، متشکل و مصمم بر پیشانی خود حمل نکنند. بورژوازی بین المللی با همه کوردلی تاریخی و سنگوارگی فکری طبقاتی خود این ها را متوجه می شود و در همین چند هفته از همه تریبون ها، صریح یا ضمنی به آن اعتراف کرده است. آخرین آن ها سخن دیروز فرماندهی ارشد ناتو است که بسیار رسا خطاب به همه دولت ها، ضرورت آماده باش تازه نظامی و پلیسی سراسری سرمایه داری را برای مقابله با طوفان های عظیم در راه، هشدار می داد. تا اینجا شکی نیست، اما در بداهت و اعتبار و قطعیت یک نکته مهم دیگر هم جای هیچ تردیدی وجود ندارد. این نکته که دنیای خیزش ها، طغیان ها و خروش خشم میلیونی و چند صد میلیونی انسان ها مادام که سمت و سوی کارزار شورائی ضد کار مزدی طبقه کارگر را پیش نگیرد، نهایتاً هیچ ضربه کارساز و سرنوشت سازی بر نظام سرمایه داری و حتی بر قدرت سیاسی بورژوازی وارد نخواهد ساخت. فراتر از این، چه بسا هیچ گرهی از کوه مشکلات و بدبختی های توده وسیع قیام کنندگان گرسنه و سیه روز هم باز نکند. این مسأله بسیار روشن تر از آن است که نیازمند استدلال باشد، تاریخ جنبش کارگری جهانی و مبارزه طبقاتی عصر سرمایه داری در تمامی بند بند خود گواه صحت بی چون و چرای آن است. آنچه امروز در مصر می گذرد، در همان حال که آتشفشان خشم میلیون ها کارگر و انسان به ستوه آمده از جنایات سرمایه داری است، در همان حال که می تواند اهرمی بسیار اساسی و سرنوشت ساز برای تغییر توازن قوای پیکار به نفع طبقه کارگر و جنبش ضد سرمایه داری این طبقه باشد، آبستن شوم ترین حوادث نیز هست. منظور ماندن دولت مبارک و سرکوب جنبش توده ای روز نیست، این نیز ممکن است اتفاق افتد، اما بحث بر سر خطرات سهمگین تر و کوبنده تر و مرگبارتر است.
موج مبارزات هفته های اخیر مصر در پیشینه نزدیک و حتی دور خود، امتداد مارپیچی، بالنده و رشد یابنده سیل اعتراضاتی است که سال ها پیش طبقه کارگر مصر در عمق کارخانه ها و مراکز مختلف کار و تولید علیه گرسنگی و سطح نازل دستمزدها، خطر بیکاری و همه مصائب دیگر زندگی خویش راه انداخت. اعتصاباتی که گاه سراسری شد، موج تظاهرات خیابانی را به دنبال آورد، بخش های مختلف بورژوازی را به نقد و انتقاد و همدلی و همکاری با هم واداشت. جنبش سراسری جاری در خاستگاه اجتماعی و زمینه های اقتصادی و سیاسی خود، با همان مبارزات همپیوند است. فراخوان دهندگان و طلایه داران خط مقدم عروج آن، جوانانی بودند که سه سال پیش در روز ششم آوریل ٢٠٠٨ مانیفست حمایت وسیع از مبارزات کارگران نساجی را صادر کردند و در همین راستا ده ها هزار انسان معترض را به خیابان ها آوردند. همه این ها، دقایق مفروض و غیرقابل انکار اوضاع فعلی است، اما مسأله این است که هیچ کدام این مؤلفه ها تعیین کننده نهائی سیر رویدادها نخواهد بود. مشکل بنیادی این است که جنبش کارگری مصر با آنکه نیرومندترین جنبش کارگری خاورمیانه است، از هیچ سطح و هیچ میزان صف آرائی مستقل و سازمان یافته ضد کار مزدی برخوردار نیست. این طبقه و این جنبش به همین دلیل در دل اوضاع روز به رغم وزنه بسیار سنگین و حضور هر چه گسترده ترش، باز هم به طور بالفعل و حی و حاضر، نه نیروی تعیین سرنوشت رخدادها که بیشتر لکوموتیو انتقال اپوزیسون های هار بورژوازی به عرش قدرت سیاسی سرمایه علیه زندگی، سرنوشت و هر نفس کشیدن اعتراضی خویش است. این وضع یا این موقعیت ضعیف، فرسوده و فرومانده جنبش کارگری به دولت های درنده سرمایه داری امریکا و اسرائیل، به طیف نیروها و احزاب راست سرمایه، از جمله به راست ترین و هارترین آن ها، به ارتجاع فاشیستی موسوم به اخوان المسلمین فرصت داده است تا روند اوضاع را مطابق نیاز سرمایه مهار کنند و بر اساس سازش ها و توافقات فیمابین پیش برند. این مهلک ترین و سهمگین ترین خطری است که در حال حاضر نه فقط جنبش توده های کارگر و معترض مصر بلکه کل جنبش کارگری خاورمیانه و آینده مبارزات ضد سرمایه داری کارگران این بخش از دنیا را تهدید می کند.
این دولت ها، احزاب و نیروها در روزهای نخست شروع انفجار جنبش توده ای نظاره گر سیر رخدادها بودند. اولین تفاهم نامکتوب همه آن ها از اخوان المسلمین و وفد و غد و انجمن تغییر گرفته تا حزب دولتی حسنی مبارک و کاخ سفید و متحدان امریکا آن بود که از وقوع انقلاب، از خرد شدن ماشین دولتی، از فروریزی نظم تولید، از شکسته شدن استخوانبندی نظم سیاسی و مفصلبندی حیات نظام سرمایه داری جلوگیری گردد. کارخانه ها تعطیل نشود، چرخ تولید از کار باز نأیستد، ارتش به تمام و کمال و با تمامی ظرفیت و قدرت اختاپوسی خود بر سر پای بماند، پلیس، دستگاه های وحشت و دهشت امنیتی از تعرض مصون مانند. در یک کلام، شیرازه امور سرمایه از هم نپاشد و خطر فروپاشی ساختار نظم بردگی مزدی از همه لحاظ دفع و رفع شود. شاید بتوان گفت که کل این طیف از کاخ سفید تا پارلمان اروپا و طبقه بورژوازی مصر کوشیدند تا از آنچه در ایران سال ۵٧ رخ داد حداکثر درس ها را بیاموزند و در منتهای دقت به کار گیرند. از ارتش جنایتکار مصر خواستند که تجربه ارتش دژخیم شاه را تکرار نکند و اعلام « بی طرفی»!! را به آخرین ساعات شب بیست و دوم بهمن موکول نسازد. هر چه زودتر پرچم همدردی با معترضان بر سر دست گیرد و کار سرکوب و در هم کوبیدن جنبش را در زیر لوای این همدردی پیش برد. همه آن ها در کار جلوگیری از خرد شدن ماشین دولتی و مقابله با فروپاشی ساختار نظم سرمایه همداستان بودند، در همان حال که هر کدام انتظارات خاص خود را داشتند. آن ها این بخش کار را انجام دادند و منتظر ماندند تا برد انتظارات، شدت خشم، عمق قهر و حدود توان انقلابی توده های کارگر و معترض را اندازه گیری کنند، بعضاً از حد و حدود آن حداکثر بهره برداری را برای دستیابی به سهم بیشتر در مالکیت سرمایه و موقعیت محکم تر در ماشین قدرت سرمایه به عمل آورند، و بعضاً عقب نشینی های اجباری و اضطراری خود را بر اساس منحنی موج آن تنظیم بنمایند. این ها همه این کارها را کردند و گامی این سوتر دریافتند که مبارک رفتنی است و این جنبش به کمتر از آن هیچ رضایتی نخواهد داد. در اینجا و در این فاز دقیقاً وقت آن بود که همه این طیف، به ویژه دولت درنده بورژوازی امریکا و اقمارش باز هم سری به تجارب رویدادهای سال ۵٧ ایران بزنند. آن روزها، این دولت ها در دل یکی از بحرانی ترین وضعیت ها، در زیر فشار متراکم اضطرارها، همه تلاش را به کار بردند که به هر حال پخته ترین، مطلوب ترین و البته مقدورترین راه حل ها را انتخاب کنند. وقتی رفتن شاه را قطعی دیدند، ترکیب مافیای جنایت و دهشت خمینی و دار و دسته بازرگان و جبهه ملی را موافق ترین گزینه یافتند. این ترکیب را مرجح دیدند، به این امید که اولی ها انقلاب را در هم کوبند، نطفه هر نوع جنب و جوش ضد سرمایه داری را خفه کنند، سرتاسر فضای کار، استثمار و حیات اجتماعی توده های کارگر را دشت خون و میدان تیرباران و دار سازند. دومی ها نیز بر بلندای این پهندشت گند و وحشت و خون، نظم تولیدی سرمایه و برنامه ریزی چرخه بازتولید سرمایه اجتماعی و انطباق کامل این برنامه ها با مصالح سود حداکثر سرمایه جهانی را ضمانت بخشند. آن روزها همه این چاره اندیشی ها و دوراندیشی ها، بسیار دقیق انجام گرفت، اما سیر رخدادهای بعدی ضمن تأیید بخش اعظم این حزامت و تیزبینی، عیب و ایرادهای کار را نیز به حافظه بزرگترین قطب قدرت سرمایه جهانی گزارش کرد. آن ها بعدها فهمیدند که ارتجاع هار پان اسلامیستی بخش اول تعهد را بسیار خوب انجام داده است، در حالی که در مواردی از بخش دوم رسم پیمان را مطابق انتظار به جا نیاورده است. در اینجا، در قاهره، در فاصله زمانی ٣١ سال بعد از آن تاریخ، در نزدیکی مرزهای اسرائیل، بر ساحل شط خون همیشه جاری توده های کارگر فلسطینی، در یکی از حساس ترین کانون های حیات سرمایه داری، در دل شرائط تاریخی خاصی که سرمایه از زمین و آسمان اسیر تناقضات سرکش و کوبنده درونی خویش است و در وضعیتی که عربده مستانه باج خواهی های بی مهار دولت اسلامی سرمایه کهکشان ها را هم آرام نمی گذارد، آری در چنین نقطه و چنین روزگاری قرار است مبارک برود، شانس ماندگاری او سوخته است، میلیون ها انسان کارگر گرسنه و بی مسکن و بی دارو و عاصی و اسیر انفجار و بیتوته گر میدان تحریر و خیابان های قاهره و سوئز و اسکندریه و اسماعیلیه و همه جاهای دیگر، حاضر به قبول ماندن او نیستند، حال که چنین است راه تکرار اشتباهات احتمالی گوادولوپ باید اب بندی گردد.
گفتگو بر سر اخوان المسلمین است. جماعتی فاشیست که به یمن فقرآفرینی، شدت استثمار، آزادی کشی، خرافه سازی، تحجرپروری، مهندسی افکار، مذهب مداری و حمام خون سالاری سرمایه، کوله بار عظیم توهم ٢٠% از اقشار مختلف اجتماعی مصر را توشه راه اقتدارجوئی و حاکمیت طلبی خویش دارد. این رقم اگر چه زیاد نیست اما در همین حد هم نقش این جریان را در معادلات جاری اوضاع و در دائره محاسبات طبقه سرمایه دار مصر و قطب قدرت مسلط دنیای سرمایه داری در صدر قرار می دهد. این امر چند دلیل دارد. اخوان المسلمین تنها اپوزیسون سازمان یافته نیرومند در مصر است، تنها نیروئی است که قدرت بسیج فاشیستی بسیار بالائی دارد، در طول ٨٣ سال موجودیت خود در سطحی نسبتاً وسیع دست به کار شستشوی مغزی و قفل کردن شعور انسان ها، از جمله توده های کارگر به زنجیره خلافت و وحی و خرافه و همه ابزارهای مورد نیاز بقای حاکمیت سرمایه بوده است. اساساً در نقطه ای از تاریخ به مثابه بدیلی ارتجاعی و فاشیستی در مقابل کمونیسم طبقه کارگر سر باز کرده است و تاریخاً همه جا این رسالت را به دوش کشیده است. جمعیت کثیری از بردگان مزدی گرسنه مصری و جاهای دیگر را با آویختن به دار ذلت، خفت و حقارت کارهائی مانند اطعام مساکین، صدقات، برکات و خیرات، از لحاظ غذا، پوشاک، دارو و آموزش سازماندهی نموده است. در این گذر خوشه چین بسیار موفق و ماهر و چیره دست سبعیت ها و بربرمنشی های سرمایه شده است. سرمایه داری خیل عظیم کارگران را گرسنه و کوه اضافه ارزش های حاصل استثمار آنان را سرمایه و مایملک سرمایه داران ساخته است. مافیای دینی سرمایه داران اخوان المسلمینی، قطره کوچکی از دریای بی کران همین اضافه ارزش های تولید شده توسط همین کارگران گرسنه و همزنجیرانشان را ساز و کار حلق آویزی همین بردگان مزدی به دار ولینعمتی و حاتم بخشی و مقام الوهی و منجی گری خود نموده اند. نظام سرمایه داری با تشدید بی مهار استثمار کارگران امکان هر نوع بهداشت، دارو و درمان را از کارگران سلب کرده است و سرمایه داران اخوان المسلمینی شبنمی از رود پرخروش اضافه ارزش تولید شده توسط همان کارگران را وثیقه دلبستگی، انقیاد، عبودیت و دخیل بندی آنان به بوته کرامت و رهائی بخشی و اعجاز انسانی خود نموده اند. سرمایه داری همه امکانات آموزشی کودکان خانواده های کارگری را برای افزایش سود سرمایه ها مصادره کرده است و سرمایه دار اخوان المسلمینی سوء استفاده جنایتکارانه از این وضعیت و گسیل جوانان همین خانواده ها برای کمک به آموزش کودکان طبقه آن ها را دریای گل آلود صید عظیم ترین ماهی های قدرت خود نموده است. اخوان المسلمین در طول ٨٣ سال این کارها را انجام داده است و در همین راستا به نیروئی قابل محاسبه و مهم برای سازماندهی وسیع فاشیستی ضد کارگری و حمام خون جنبش ضد سرمایه داری طبقه کارگر تبدیل شده است. برگ های برنده اخوان المسلمین به همین اندازه محدود نمی گردد. دائره حضور، نفوذ و میدان داری این جریان به فاصله مرزهای مصر محدود نیست. ارتجاع حماس فقط شاخه فلسطینی آن است. در اردن نیروی عظیمی دارد، در هیچ یک از کشورهای عربی نیست که دست به سازماندهی شبکه های دخالتگر اجتماعی نزده باشد. در طول موجودیت ٨٣ ساله سیاه خود سوای آنچه بالاتر گفتیم کارنامه ای دارد که باز هم قدرت تأثیر وی در معادلات سیاسی روز و به ویژه محاسبات بورژوازی جهانی و از همه مهم تر امریکا را بالا می برد. روزگاری که تمرکز کارش بر ایفای نقش یک بدیل ارتجاعی و فاشیستی اولاً در مقابل کمونیسم طبقه کارگر و ثانیاً مقابل اردوگاه جهانی سرمایه داری دولتی موسوم به «کمونیسم» بوده است، در جلب توهم توده ها و برای تبدیل این توهمات به نردبان قدرت خود موفقیت هائی داشته است. اعدام سران مرتجع و زعمای شیادش توسط دولت ناصر، در کنار اعدام گسترده کمونیست ها و فعالین جنبش کارگری به دست همین دولت، کم و بیش شانسی را نصیب این باند ساخت که تبعید عنصر فاشیست، دژخیم و جلادی مانند خمینی نصیب ارتجاع هار اسلامی سرمایه در ایران ساخت. در اینجا نیز خالی ماندن میدان از هر میزان حضور مؤثر و آزاد فعالین ضد سرمایه داری جنبش کارگری راه را برای اپوزیسون نمائی، معرکه گیری سیاسی، توهم آفرینی و شستشوی مغزی انسان ها توسط اخوان المسلمین هموار کرد. بورژوازی مذهبی مصر به یمن همین موهبت توانست سوای سهم گسترده خود در مالکیت سرمایه اجتماعی، در پاره ای دوره ها سهم قدرت خود در ماشین دولتی سرمایه را نیز به چنگ آرد. در همین انتخابات دوره پیش حدود ٢٠% کرسی های پارلمان را در اختیار خود داشت و در سایر دوره ها نیز کم و بیش دستی در قدرت سیاسی حاکم داشته است.
ارتجاع هار اسلامی در مصر همه این سلاح ها را در دست دارد، اما تا جائی که به شرائط روز مربوط می شود برگی برنده تر از همه این برگ ها نیز در اختیار اوست. طبقه بورژوازی مصر و قطب قدرت مسلط سرمایه جهانی در دل این اوضاع و در شرائطی که رفتن حسنی مبارک حتمی است نیازمند دولتی هستند که جنبش کارگری مصر را هر چه دهشتبارتر سرکوب کند، امنیت و ثبات سرمایه را به بهترین وجه تضمین نماید. یار، یاور و همراه دولت درنده اسرائیل باشد، حتماً توصیه های صندوق جهانی پول و بانک جهانی و همه منویات و منشورهای نظام بردگی مزدی را ارج نهد، همه این کارها را انجام دهد و در مجموع با سرمایه جهانی و سیاست مطاع قطب مسلط آن، همجوش و همپیوند باشد. نکته اساسی این است که هیچ دولتی بدون حضور فعال و نافذ و میدان دار اخوان المسلمین قادر به انجام همه این امور و ایفای موفق همه این نقش ها نیست. این همان برگ برنده بسیار تعیین کننده ای است که در دستان ارتجاع هار اسلامی مصر چرخ می خورد. همه احزاب طبقه بورژوازی مصر برای انجام این رسالت ها و اجرای این وظائف سر و دست می شکنند، در این جای بحثی نیست. مشکل جای دیگری است. اینکه کل گروه ها، باندها و احزاب بدون زعامت اخوان المسلمین از عهده انجام هیچ بخش این کارها بر نمی آیند. همه می خواهند برای تحمیل نظم تولیدی و سیاسی و حکومتی و شدت استثمار و بربریت سرمایه بر طبقه کارگر مصر به هر جنایتی دست زنند اما فقط ارتجاع هار اسلامی است که از تمامی توان لازم برای ایفای این نقش برخوردار است. برخی از این احزاب دچار بیماری توهم به خود و توهم به ظرفیت نظام بردگی مزدی هستند، از این مرض مهلک تاریخی رنج می کشند که گویا سرمایه داری کشوری مانند مصر، آن هم در شرائط تاریخی حاضر بناست با زبان آزادی فعالیت های سیاسی، آزادی تشکل، حقوق اولیه مدنی و اجتماعی و نوع این مسائل با طبقه کارگر گفتگو کند، برخی دیگر هر چه هستند نیروئی نیستند که بتوانند تعزیه گردان سیر رویدادها باشند. در هر حال آنچه بدیهی است این است که بار این امانت بزرگ فقط بر دوش ترکیبی از قوای طبقاتی بورژوازی می تواند قرار گیرد که اخوان المسلمین صدرنشین و سکاندار آن باشد. این را همه می دانند و وجود این برگ در دست ارتجاع فاشیستی اسلامی مصر را همه می بینند. گفتگوهای این چند روز و چند وقت هم، فقط بر سر همین بوده است، بحث ها و مذاکراتی که باید ابتدا با فراغ بال در پس پرده انجام می گرفت تا پس از استحکام، بلوغ، رفع نقص و آب بندی کامل از پرده برون افتد و در اجلاس همه احزاب با عمر سلیمان و سران حزب حاکم و اعضای دولت مبارک لباس رسمی و علنی پوشد. یک مشکل اصلی این روند آن بود که در اینجا نیز باید تمامی تجربه های جنبش سال ۵٧ ایران و عروج دولت اسلامی سرمایه در آنجا، با حزم اندیشی و دقت کامل مورد توجه قرار گیرد. بورژوازی امریکا و متحدانش در مصر و دنیا باید یقین می کردند که اخوان المسلمین واقعاً همه قید و شرط های اخوت را پاسدار خواهد بود. به همه قیود گردن می نهد و از جمله اینکه به سیاق جمهوری اسلامی و مافیای مسلط روز این دولت سر و صدای باج خواهی و زیادت طلبی راه نمی اندازد. اکنون به نظر می رسد که پروسه توافقات ولو به صورت اضطراری، ولو با تمامی اگر و اماها و احتمال کم و زیادها و نقض عهدهای بعدی به هر حال به فرجام رسیده است. کل سرمایه جهانی در زمینه چگونگی حفظ و ماندگارسازی سرمایه داری، چگونگی تقسیم سهم مالکیت و قدرت، چگونگی سرکوب جنبش کارگری مصر به وحدت لازم دست یافته است. تواققاتی صورت گرفته است که متضمن معماری نظم آتی هر چه توحش بارتر سرمایه بر ویرانه های جنبش جاری خواهد بود. حزب دولتی حسنی مبارک، افراد کابینه وی، اخوان المسلمین و طیفی از احزاب ریز و درشت بورژوازی جای دولت کنونی را خواهند گرفت. چنین به نظر می رسد که طبقه کارگر مصر نیز زیر فشار فروماندگی ناشی از سالیان دراز سرکوب شدن و اسیر رفرمیسم راست و چپ بودن به طبقه بورژوازی مصر، به قطب قدرت مسلط سرمایه جهانی و به هارترین بخش ارتجاع فاشیستی اسلامی اجازه خواهد داد که همه این سیه روزی ها را بر او تحمیل کند. این فاجعه ای بزرگ در امتداد همه فجایع تاریخی دیگری است که بر سر جنبش کارگری جهانی تلنبار گردیده است. در این چند روز جار و جنجال زیادی راه افتاده است که گویا اخوان المسلمین همطراز اخوی ایرانی خود نیست!! گویا خیلی منعطف تر، ملایم تر و معتدل تر است!! این حرف تا حدودی هم درست است اما بیش از حد هم دروغ، مزورانه و نادرست است. درست تا جائی که به مماشات با کل سرمایه جهانی مربوط می شود و دروغ و تا مغز استخوان مزورانه وقتی که به طبقه کارگر و جنبش کارگری مصر ارتباط پیدا می کند. این همان چیزی است که بورژوازی بین المللی و در در رأس آن امریکا نیز برایش سر و دست می شکند. به همین دلیل هم دائره توافقات فقط بر سر انتقال قدرت از حسنی مبارک به ائتلاف نیرومندی از بورژوازی مصر با زعامت اخوان المسلمین محدود نمی ماند. حتی تطهیر و تزکیه ارتجاع هار اسلامی مصر هم در دستور کار مدیای سرمایه و دولت ها قرار می گیرد و اخوان المسلمین خود پیشگام این کار می شود. بسیار جالب است که در این قسمت هم تجربه جنبش سال ۵٧ ایران به دقت مورد توجه واقع می شود. در آن جا خمینی بود که دجال وار با یدک کشیدن صدها قطار نیرنگ و دروغ و شیادی و فریب ساخته و پرداخته کارگاه جنایت سرمایه داری سخن از آزادی احزاب، آب و برق رایگان برای کارگران، رعایت حقوق زنان و جمهوری نوع فرانسوی زد. در اینجا نیز اخوان المسلمین همین ترفندها و ترهات را خورد طبقه کارگر مصر و معترضان توحش اسلامی سرمایه در جهان می دهد. آن ها در شرائطی این کار را می کنند که دروغ بودن و ترفند بودن این کریه ترین تبلیغات حتی از حلقوم سرانشان هم فریاد می گردد. همین دیروز بود که نماینده ارشد آن ها، «کمال الحباوی» در مصاحبه با بی بی سی بسیار زمخت و بی شرم و دژخیم صفت اعلام می کرد که خواستار دولت اسلامی در مصر است، که به وجود دولتی مانند جمهوری اسلامی ایران و رئیس جمهوری مانند احمدی نژاد با همه وجود افتخار می کند. حرف هائی که میزان شناعت و ابعاد وقاحت آن ها از گفته های احمدی نژاد در مورد انکار هولوکاست هیچ کمتر نبود و هیچ دست کمی نداشت.
روزهای بدی در پیش است. جنبشی که سال ها پیش در عمق کارخانه ها و در اعتراض به فشار استثمار و گرسنگی و بی داروئی و بی مسکنی و فقر و فلاکت و سیه روزی آغاز شد. جنبشی که با فراخوان نسلی از جوانان خانواده های کارگری در هفته ها و روزهای اخیر خیابان ها و میادین بزرگ و کوچک شهرها را تسخیر کرد، جنبشی که ماشین دولتی مصر را تا آستانه سقوط پیش راند، اینک به صورت هولناکی آماج شلیک همه زرادخانه های قدرت سرمایه قرار گرفته است. این جنبش با خطر شکست رو به رو است، فقط به این دلیل که از حداقل انسجام، استخوانبندی و سازمانیابی آگاه و افق دار لغو کار مزدی برخوردار نیست.
چه باید کرد؟ باید حلقه واقعی ضعف و عامل اساسی شکست را چسبید، باید در تدارک جراحی این حلقه و این عامل بر آمد. باید دست به کار برپائی شوراهای کارگری ضد کار مزدی شد، در درون این شوراها متشکل گردید شوراها را به هم پیوند زد و سراسری کرد. این شوراها و شبکه سراسری آن ها را ظرف اعمال قدرت متحد طبقه کارگر علیه سرمایه نمود. باید خواسته های برحق ضد سرمایه داری را سنگر یک جنگ نیرومند علیه سرمایه ساخت. خواستار محو هر نوع دولت بالای سر خود شد. به شریان حیات سرمایه، به رابطه تولید اضافه ارزش حمله کرد، چرخ تولید سود را از چرخش باز داشت، خواستار برنامه ریزی کار و تولید و تعیین سرنوشت زندگی انسان ها توسط شوراهای ضد کار مزدی آن ها گردید، با صدای بلند فریاد زد که آنچه تولید می شود و کل کاری که انجام می گیرد باید در خدمت ارتقاء هر چه بیشتر سطح معیشت، رفاه اجتماعی، آموزش و بهداشت و درمان و زندگی سراسر آزاد و بی نیاز همه افراد قرار گیرد. باید خواستار برچیدن بساط حکومت شوندگی شد. آزادی بدون هیچ قید و شرط بیان، تشکل و مطبوعات خواست. برابری کامل زنان و مردان و رفع هر نوع تبیضات جنسی و قومی را خواستار شد، ممنوعیت مطلق کار کودکان، الغاء قطعی هر نوع حکم اعدام را فریاد زد و خواستار شد. باید مسکن مدرن برای همگان، مهد کودک برای تمامی کودکان، بهداشت و دارو و درمان و آموزش بسیار پیشرفته برای همه و نگه داری از تمام سالمندان و همه این ها بدون هیچ نوع هزینه و خارج از حیطه داد و ستدهای پولی را خواست. راه جلوگیری از شکست، پیش کشیدن این خواسته ها، متشکل شدن شورائی و پیکار مستمر و فزاینده و رشد یابنده برای تحمیل بیشترین مطالبات بر سرمایه با هدف تعیین تکلیف نهانی با نظام سرمایه داری و کفن و دفن این نظام در گورستان تاریخ است.
توده های کارگر مصر تا امروز در خیابان ها، در میدان ها، محلات و مراکز کار در حال مصاف بوده اند. در طول این مدت همه حرف ها به رفتن مبارک محدود مانده است. بخشی از بورژوازی مصر همین را می خواست، این بخش اکنون حمایت کل بورژوازی جهانی را با خود دارد و همه آن ها با هم آماده اند تا یکه تاز و قدرتمند ادامه حاکمیت سرمایه داری را بر طبقه کارگر مصر تحمیل کنند. اینکه توده های کارگر در شرائط روز از چه موقعیت و کدام درجه انسجام و تدارک برای مقابله با بورژوازی برخوردار است به صورت دقیق معلوم نیست، اینکه از فرصت موجود تا چه اندازه برای قوام و تشکل و تجهیز ضد سرمایه داری خود استفاده کرده است یا نکرده است نمی دانیم. یک چیز بسیار روشن است. باید دست به کار شد. باید کاری کرد که سرمایه داری مصر و سرمایه جهانی زیر فشار اعتراضات و مبارزات و زیر فشار خواسته های ضد سرمایه داری کارگران، زیر فشار قدرت سازمان یافته شورائی آنان، قادر به برقراری نظم سیاسی سرمایه نشود، باید نظام بردگی مزدی مصر با اختلال هر چه سراسری تر در نظم تولیدی سرمایه رو به رو گردد. باید تحقق خواسته های هر چه عظیم تر طبقه کارگر به بهای اختلال هر چه نیرومندتر نظم سیاسی و تولیدی سرمایه مسیر تداوم پیکار طبقاتی کارگران گردد. برای این کار باید همه کارگران در همه نقاط دنیا دست به کار شوند.
ناصر پایدار - فوریه ٢٠١١