افق روشن
www.ofros.com

،کردستان «مستقل»، زمزمه مشترک ناسیونالیسم کرد

دولت امریکا، متحدانش و « کمونیست» نمایان متکدی قدرت

ناصر پایدار                                                                                                 چهارشنبه ١ مرداد ۱۳۹۳

با گسترش هجوم وحشیان « داعش» به مناطق مختلف عراق و راه اندازی قتل عام کارگران در بسیاری از شهرها، مسعود بارزانی رئیس حکومت اقلیم کردستان گفت که برگزاری یک رفراندوم دستور کار اوست. او هدف همه پرسی را جدائی کردستان از عراق اعلام کرد و توضیح داد که با وقوع رویدادهای روز این کار باید انجام گیرد. آنچه بارزانی گفت یکراست با استقبال و حمایت بسیار داغ دولت اسرائیل مواجه شد. جان کری وزیر امور خارجه امریکا و دولت متبوعش در پس انبوه عوامفریبی های دیپلوماتیک به طور واقعی آن را راه حلی برای جبران شکست های چند سال اخیر خود در خاورمیانه ارزیابی کردند و بسیار آن را جدی گرفتند. دولت های عربستان سعودی، قطر سایر متحدان عرب امریکا نیز در دل خویش، بساط سماع پهن کردند، حاکمان این ممالک به عنوان اعضای « اتحادیه عرب » نمی توانستند رسما مدافع تجزیه عراق شوند، اما به طور واقعی، گفته های حاکم اقلیم را فصل الخطاب نسخه نویسی برای بازسازی مطلوب خاورمیانه یافتند. صف موافقان در همان دقایق نخست طولانی شد و بعدها طولانی تر گردید. حزب عدالت و توسعه اردوغان و بورژوازی ترکیه نیز که تا همین چندی پیش نه فقط سایه هر حرفی در باره استقلال کردستان، بلکه رد پای هر شکل نگارشی واژه کرد را به توپ می بستند، شروع به ابراز هماوائی با مسعود بارزانی کردند، بالاخره و از همه جالب تر اینکه محافل در حال انقراض و عناصر ورشکسته «کمونیست» نمای شیفته قدرت نیز یکی پس از دیگری زبان به ستایش طرح حاکم اقلیم باز کردند. اینان در این عرصه گوی سبقت از هم ربودند و بعضاً در سرمستی عشق مام میهن تا آنجا پیش رفتند که مسعود بارزانی را به خاطر بازی « رفراندوم» مورد سرزنش قرار دادند. راستی راستی ترسیدند که نکند خان اقلیم بیماری رجوع به افکار عمومی گرفته است و برای موضوعی به این درجه از اهمیت و عظمت تاریخی و جهانی خود را نیازمند نظرخواهی می بیند!!
تا اینجا از صف طولانی موافقان داخل بلوک بورژازی گفتیم، اما طیف مخالفان هار و دیرینه درون این طبقه و آماده تمامی دسیسه ها برای مقابله نیز چندان کوتاه تر و بی صداتر نبود. نوری مالکی و اعوانش از این حرف به خشم آمدند. جمهوری اسلامی بلادرنگ تأکید کرد که چنین رخدادی را تحمل نخواهد نمود. بشار اسد، یار غار هر دو دولت، حین تقلا در گرداب مرگ و برگزاری سناریوی جلوس مجدد بر تخت قدرت، با ایما و اشاره گفت که اگر بخت یار گردد حتماً به یاری مالکی خواهد شتافت. روسیه هیچ موضع رسمی اتخاذ نکرد و سخن صریحی بر زبان نیاورد اما جمهوری اسلامی تصریح نمود که آنچه بر زبان می راند حرف های پوتین نیز هست. از میان جماعت چپ نمایان هم، برخی محافل و افراد، به جرگه موافقان نپیوستند. اینان مخالف هر تغییری در مرزهای مقدس ملی کشورها بودند!! و در همین راستا کمر به دفاع از « تمامیت ارضی عراق» بستند!!
گفتگوی بارزانی، همه این حمایت ها و مخالفت ها، رقص ها و دژم شدن ها، استقبال ها و بدرقه ها را به دنبال آورد.. بازار این کارها تا هم اکنون نیز داغ است و مسلماً تا مدتی داغ خواهد ماند. اما چه شده است؟ چرا حاکم اقلیم در این روزها به یاد میهن مستقل افتاده است. جانبداری ها و اعتراضات از کجا می جوشند، قرار است چه شود، بخش های مختلف ارتجاع بورژوازی دست به کار احداث کدام قربانگاه نوین برای توده های کارگر عراق و کردستان و منطقه هستند و بالاخره حرف کارگران کمونیست چیست و چه می توانند بکنند؟ برای یافتن پاسخ ها، تعمق در بنمایه هر نظر، جهتگیری و اقدام بورژوازی شرط اصلی است، اما نگاهی گذرا به رویدادهای داخل عراق از روزهای آخر جنگ جنایتکارانه امریکا تا حال نیز ضروری است. بازنده اصلی جنگ، توده های کارگر عراق بودند. این توضیح واضحات است، اما بورژوازی ایالات متحده نیز جنگ را باخت. دولتمردان، نهادهای برنامه ریزی اقتصادی و نظامی امریکا حتی افراد و مؤسساتی که مشیر و مشار بوش یا سوداگران جنگهای منطقه بودند در همان سال اول بعد از « پیروزی» کوه رؤیاهای شیرین روزهای پیش از جنگ را بر سر خود آوار دیدند. آنها کم یا بیش دریافتند که برآوردهایشان غلط بوده است. عراق بعد از جنگ جهنمی را می مانست که عجالتاً به درد معماران و مالکانش هم نمی خورد. سرمایه داری دیری است که محاسبات قرن هجدهمی، نوزدهمی، حتی نیمه اول سده بیستمی خود برای انباشت، حجم سود و شرائط بازتولیدش را با سطح جدید انتظارات و شروط جایگزین کرده است. عراق حاصل جنگ این شروط را نداشت، کل زیرساخت های اقتصادی کشور بر اثر بمباران ها از بین رفته بود. از کارخانه و جاده و بنادر و تأسیسات آب و برق و راه آهن و مخابرات و همه آنچه که وجودشان پیش شرط حتمی سودهای نجومی سرمایه های کارتل ها و تراست های عظیم امپریالیستی است سوای ویرانه هیچ چیز به چشم نمی آمد. ارتش، پلیس، نیروی انتظامی، دستگاههای امنیتی پاسدار ثبات و نظم گورستانی که نیاز حیاتی پیش ریز سرمایه اند، در ورطه فروپاشی غوطه می خوردند، مناقشات قومی و فرقه ای و مسلکی سالیان دراز و تلنبار شده زیر آوار دیکتاتوری صدام راه عروج و اوج می پیمودند. لیست این مشکلات بسیار طولانی است و بازخوانی آنها نیاز این بحث نیست. مهم این است که استراتژیست های امریکائی با ردیابی همه این مؤلفه ها، به این نتیجه رسیدند که آنچه بوی سودش قتل عام میلیونها انسان را جواز شرعی می پوشاند، اینک طوفان پرمخاطره ای را می ماند که یک موجش به صد گوهر نمی ارزد. در همین راستا بود که بورژوازی امریکا با وقاحت توصیف ناپذیری به یاد حرمت رأی ١٢ میلیون زن و کودک و مرد آماج بمباران های دو جنگ جنایتکارانه و تحریم های اقتصادی دیرپای بشرستیز و کودک کش خود افتاد و از زبان اوباما جنجال کرد که در احترام به خواست مردم عراق نیروهای نظامی خود را از این کشور خارج می سازد!! کاری که در افغانستان تا امروز اتفاق نیافتاده است زیرا در آنجا چشم انداز حصول سود و قدرت و انتظارات امپریالیستهای امریکائی محاسبات دیگری دارد. امریکا جنگ عراق را باخت و برخی ها بردند، اما همه شواهد گویاست که دولت اسلامی بورژوازی ایران اگر تنها برنده مطمئن و محرز لشکرکشی دولت بوش نبود حداقل طول، عرض و محتوای بردهایش عظمتی خیره کننده تر از تمامی برندگان دیگر داشت. فروپاشی زیرساختهای اقتصادی یا زلزله دامنگیر چرخه بازتولید سرمایه اجتماعی عراق، در محاسبات جمهوری اسلامی جای مهمی اشغال نمی نمود، سرمایه داران ایرانی و دولت آنها، تا چشم کار می کند حوزه انباشت سرمایه و نیروی کار شبه رایگان در فاصله مرزهای داخلی، در اختیار داشتند، در اینجا می توانستند به سود نجومی حاصل از پیش ریز سرمایه هایشان در حوزه بازرگانی، همراه با سرمایه گذاری در بخش های بسیار مهمی مانند نفت و مخابرات و قلمروهای پرسود دیگر اکتفاء کنند، اما این ها فقط بخشی از برد عظیم جمهوری اسلامی را تشکیل می داد. نفوذ گسترده سیاسی رژیم در میان گروههای گوناگون قومی و مذهبی عراق نیز یک بخش مهم دیگر را تعیین می کرد. پرنفوذترین و سازمان یافته ترین نیروهای میدان دار صحنه سیاسی عراق، در روزهای خاتمه جنگ، احزاب و گروههائی بودند که از سالیان دراز تا آن روز تحت قیادت و حمایت های جامع الاطراف رژیم ایران قرار داشتند. حزب الدعوه، مجلس اعلای انقلاب اسلامی، جیش المهدی، بخشی از این نیروها بودند، اما همه آنها نبودند. از این که بگذریم اقمار جمهوری اسلامی، به احزاب و جمعیت های عرب شیعی محدود نمی شدند. اتحادیه میهنی در کردستان از همان زمان سقوط سلطنت شاه با دولت جدید اسلامی بورژوازی رابطه تنگاتنگی داشت. ترکمن های مناطق کرکوک و موصل از نفوذ این رژیم بی تأثیر نبودند، محافلی که بعدها گوران را به وجود آوردند در همین زمره قرار می گرفتند. هیچ دولتی در این سطح و تا این اندازه نیروهای سازمانیافته رسمی متکی به خود یا متحد خویش و در هر دو حال، حاضر در ساختار قدرت و آرایش قوای اجتماعی روز جامعه عراق به همراه نداشت. به یک تعبیر می توان گفت که گستره اقتدار جمهوری اسلامی در عراق از دائره قدرت دولت مالکی نیز فراتر می رفت. حزب الدعوه فقط یکی از این نیروها بود و لاجرم رئیس حزب برای تشکیل دولت خود چاره ای نداشت جز اینکه دست استعانت به آستان قدرت دولت درنده اسلامی دراز کند. بگذریم. رژیم ایران در عراق بعد از جنگ چه از لحاظ اقتصادی و چه به ویژه سیاسی به یک نیروی فعال مایشاء بسیار اثرگذار تبدیل گردید. رخدادی که در این سال ها با توجه به انزوای بیش از حد جمهوری اسلامی، برایش نقش نوشدارو داشت. تحکیم پایه های قدرت رژیم اسلامی در عراق، موقعیتش در خاورمیانه و از این طریق در عرصه بین المللی را تحث تأثیر قرار داد. عراق حلقه مهم زنجیره نفوذ رژیم در منطقه شد، رژیم اسلامی به کمک عوامل و متحدان خود در دولت نوری مالکی و با استفاده از نفوذ اختاپوسی خود در همه شریانهای اقتصادی، سیاسی، نظامی و امنیتی عراق بدون مواجهه با مشکل، دامنه میدان داری خود، در خاورمیانه را از تهران تا دمشق و لبنان و فلسطین گسترش داد و مستحکم ساخت. وقوع خیزش های بی افق و شکست آمیز توده های عاصی در ممالک سوریه، مصر، لیبی و تونس ، برای مدتی هزینه های رژیم در تقویت روزافزون استحکاماتش را بالا برد اما پرداخت این غرامت ها برای جمهوری اسلامی حکم حیات و ممات داشت و در قبول آن تردیدی به خود راه نداد. دولت اسلامی سرمایه با استمداد از این دستاوردها سرنوشت جنگ سوریه را به نفع رژیم اسد و در واقع به نفع خود و به زیان امریکا و غرب و متحدان عربش دستخوش تغییر ساخت. سقوط اخوان المسلمین در مصر را مغتنم شمرد و کفه نوسانات درون حماس را به سمت خود سنگین کرد. حزب الله را بیش از پیش مسلح نمود، فتوحاتش در سوریه را وثیقه نومیدی اردوغان و رژیم ترکیه از پشتیبانی نیروهای مخالف اسد و همزمان ترمیم مناسبات خود با این دولت ساخت. رؤیاهای امریکا و غرب در خاورمیانه را تا حدود زیادی سترون کرد و به عقب راند. جمهوری اسلامی از ورای همه پیروزی ها امکان یافت که در جدال ۳۵ ساله خود با بورژوازی امریکا و اتحادیه اروپا و رقبای منطقه ای موقعیت باج خواهی بهتری به دست آرد. رخدادی که برای تمامی این قطب به ویژه متحدان عرب امریکا در حاشیه خلیج، نه فقط قابل قبول نبود که نقش تابو را بازی می کرد.
گسترش هجوم « داعش» به مناطق و شهرهای عراق، برای ایالات متحده و شرکای عربش در دل شرائطی که گفته شد، فرصتی مناسب به حساب می آمد. این تهاجم عملاً مورد حمایت این کشورها بود و حتی کاخ سفید با همه فریبکاری ها و ترفندبازی هایش قادر به استتار خوشحالی خود از این هجوم نگردید. لشکرکشی وسیع داعش ضربه ای نسبتاً مؤثر به شیرازه قدرت و استحکامات جمهوری اسلامی در عراق و خاورمیانه تلقی می شد و این همان چیزی بود که در دل دولتمردان امریکائی، متحدان و شرکای منطقه ای آنها قند آب می کرد. هر چه داعش بیشتر می تاخت، کفه باج خواهی رژیم ایران از رقیبان را سبک تر می ساخت و متقابلاً زمینه های اعمال فشار بیشتر ایالات متحده و غرب بر این رژیم را مساعدتر می کرد. موقعیت جمهوری اسلامی در سناریوی هسته ای را ضعیف تر می نمود و در همین راستا شاهین مناقشات میان بلوک بندی های درون سرمایه جهانی در حوزه خلیج را به نفع امریکا و اقمارش تغییر می داد. با تمامی این ها، لشکرکشی قوای داعش به عراق، در درازمدت، حلال مشکلات امریکا یا حتی جوامع عربی هم پیمانش نبود. از این بدتر، هر گام پیشروی این وحشیان فاشیست اسلامی برای همه اینها نقش تیغی دو دم را بازی می کرد. از یک سوی کفه زیادت طلبی های رژیم ایران را به سود آن ها سبک می ساخت، اما از سوی دیگر نطفه های خطری کاملا جدی برای همین کشورها را در درون خود می پرورد. شبیخون نظامی داعش فقط در کوتاه مدت و آن هم با تمامی کنترلهای لازم می توانست نیازهای اینان را پاسخ گوید، از این روی باید راه چاره ای مؤثرتر یافت می شد. طرح استقلال کردستان، الگوی ایدآل و بسیار کم هزینه این راه چاره بود که بر زبان کدخدای اقلیم جاری و در فضای خاورمیانه و دنیا تاب می خورد. کردستان مستقل آینه وحدتی می شد که همه جغدهای سالک طریقت تقابل با طاعون باج خواهی ها و زیادت طلبی های دولت اسلامی درنده بورژوازی ایران تصویر موفقیت خود را در آن می یافتند. امریکا، اسرائیل، عربستان، قطر و امارات در بانگ بارزانی صدای شکستن ستون فقرات قدرت حریف و رقابت جوئی هایش را استماع می کردند. همه اینها به ویژه از این لحاظ که با صرف کمترین هزینه، چنین ضربه محکمی بر پیکر میدان داری های دولت اسلامی وارد می شود، از شادی در پوست نمی گنجیدند. استقلال کردستان مشکل خوف و رجای آن ها از داعش را نیز تعدیل می کرد. عربستان و قطر امکان می یافتند که رابطه فیمابین با وحوش فاشیست اسلامی را نه از سر باج دادن و زور احتیاج که با طمأنینه و از موضعی کارفرمایانه تنظیم نمایند. چند سؤال در اینجا پیش می آید. اول اینکه عراق عضو « اتحادیه عرب» است و جدائی کردستان تجزیه این کشور را تداعی می کند. موضوعی که اعضای اتحادیه مانند عربستان و قطر و دیگران، حداقل به لحاظ حفظ ظاهر باید به مخالفت با آن برخیزند و در این صورت تکلیف رضایت و استقبال آنان از طرح بارزانی چه می شود، دوم آنکه همصدائی دولت ترکیه با طرح بارزانی چه صیغه ای است و منشأ تغییر ریل این دولت در کجا قرار دارد. سوم و بالاخره، خوشرقصی های زشت « کمونیست» نماهای حزب باز ایرانی و کرد در مقابل راه حل حاکم اقلیم از چه ناشی می گردد. سؤال چهارمی را هم باید پاسخ گفت. این پرسش که باند بارزانی و بورژوازی کرد همدستش چرا اکنون دست به این کار می زنند و در این برهه تاریخی معین چه آتیه ای بر طرح خویش مترتب می بینند. از شادی زایدالوصف کشورهای عرب متحد امریکا در رابطه با طرح بارزانی و گیر و گرفتاری همزمان آنها پیرامون دفاع از « تمامیت ارضی عراق» به عنوان عضو اتحادیه عرب و ساز و کارهایشان برای حل این تعارض شروع کنیم. در خرسندی و استقبال اینان از گفتگوی کردستان مستقل به دلائلی که پیش تر تشریح شد، جای تردیدی نیست اما اینکه در سطح دیپلوماتیک و روابط متعارف بین المللی، میان این حمایت و دفاع خویش از عراق یکپارچه، پل بندند، مسلماً ظاهری فضاحت آمیز دارد، این درست است، اما بورژوازی قرار نیست پای بند هیچ معیاری باشد، ارزشگذار تمامی ارزشها در اینجا سودآوری انبوه تر سرمایه هاست. مابقی، همه ساز و کار حصول این هدف هستند. از این گذشته برای اینان بسیار ساده است که استقلال کردستان و تمامیت ارضی عراق را موضوعات قابل جمع اعلام کنند. به طور مثال پای مجوز این کار در « قانون اساسی» عراق را پیش کشند و بساط تفسیر و تأویل مورد نیاز این ارجاع را همه جا پهن سازند. اصلاً اگر لازم بود لباس مدافع حق تعیین سرنوشت خلق کرد پوشند!! و هزاران راه حل دیگر که ابداع و اعمال آنها جریان همیشگی و ذاتی کار ارتجاع بورژوازی است.
به سراغ ترکیه رویم. دولت اردوغان در کشتار کردها هیچ دست کمی از اسلاف خود ندارد. تفاوت او با پیشینیانش در این است که با مسائل و مشکلات کاملاً متفاوتی دست به گریبان است. کردستان عراق امروز حوزه وسیع دورپیمائی سرمایه های ترکیه است. حجم مبادلات اقتصادی میان اقلیم و حزب عدالت و توسعه در سال های اخیر به گونه بسیار چشمگیری بالا رفته است.شمار شرکت های صنعتی و بازرگانی ترک در اقلیم، در طول همین چند سال از ۴٠٠ به ١۵٠٠ رسیده است. حاکمان کردستان بخش قابل توجهی از نیازهای ترکیه به نفت، گاز، انرژی را تأمین می کنند، از این ها که بگذریم باند بارزانی در قتل عام کردهای ترکیه و نیروهای هوادار پ ک ک ( حزب کارگران کردستان) به نفع رژیم ترکیه پیشینه بسیار آشنائی دارد، موقعیت حزب اردوغان در سرکوب جنبش کارگری و اپوزیسون های درون جامعه ترکیه نیز کم یا بیش متزلزل تر از گذشته است. همزمان سران پ ک ک دیری است که گسترش نسبی پایه های نفوذ اجتماعی خود در میان شهروندان ترک را عملاً به ابزاری برای مماشات و چانه زنی های متعارف با بورژوازی ترکیه تبدیل کرده اند و هر روز بیش از روز پیش بر طبل همسوئی و سازش با دولت اردوغان می کوبند. همه این ها بعلاوه کل حوادث جاری منطقه، حاکمان روز ترکیه را به توسعه ارتباط با حکومت اقلیم و هماوائی با طرح کردستان مستقل مسعود بارزانی سوق می دهد. اینکه چرا رهبر حزب دموکرات کردستان عراق در بطن این شرائط، گفتگوی استقلال را پیش می کشد، موضوع دیگری است که باید به آن پرداخت. بورژوازی همه چیزش سود است و تار و پود کل حرف ها، نظرات، تحلیل ها و راهبردهایش را سود می سازد. تولید سود اما شروط و احتیاجاتی دارد. نیروی کاری که هر چه شبه رایگان تر استثمار گردد. حوزه ای برای پیش ریز سرمایه، دستیابی به منابع مورد نیاز تشکیل سرمایه ثابت، اعمال قدرت سرمایه داران بر کارگران، نظم و قرار و مدنیت و قانون و حقوقی که پاسدار جدائی کامل کارگران از کارشان و سقوط بی انتهای فروشندگان نیروی کار از دخالت در کار و سرنوشت زندگی خویش باشد، همه این ها و دنیائی شروط دیگر نیازمند جائی به نام «میهن» است. جرثومه ای از توهم که کل استثمار طبقه کارگر توسط بورژوازی و کل سبعیت و جنایت سرمایه و سرمایه داران علیه کارگران را لباس منافع ملی، مصالح همگانی و مانند اینها پوشاند، تمامی ساز و کار ها و ابزار اعمال حاکمیت صاحبان سرمایه را حق و قانون و نظم پاسدار امنیت و رفاه و حقوق همگان جار زند. بورژوازی برای حصول همه این هدفها نیازمند دمیدن در صور میهن و عربده سرائی پیرامون تقدس مام وطن است. مسعود بارزانی هیچ حرف جدیدی بر زبان نیاورده است. هر سرمایه دار و هر دولتمرد و نماینده فکری یا سیاسی و عقیدتی ارتجاع بورژوازی از مهد تا لحد، همین را می گوید و با آن زندگی می کند. بارزانی ها نیز همیشه و در تمامی دوره ها، کردستان مستقل را سلاح کارساز خود برای سلاخی توده کارگر کرد در آستان رؤیاها و منافع و سودجوئی ها و قدرت سالاری هائی خویش کرده اند. چرا الان بیش از پیش و به صورت بسیار عاجل بر طبل این سناریو می کوبند پاسخش دشوار نیست. احزاب ناسیونالیست کرد همگی ریزه خواران خوان یغمای جنگ افروزی جنایتکارانه امریکا علیه میلیون ها کارگر نفرین شده عراقی بودند. در روزهای پایان جنگ فقط دولت درنده اسلامی ایران و هم پیمانان عراقی این رژیم پرچم پیروزی به دست نداشتند. این احزاب نیز در صف فاتحان بودند. آن ها غنائم جنگی زیادی به دست آوردند. حکومت کردستان، پست ریاست جمهوری عراق، شمار کثیر کرسی های پارلمان، سهم چشمگیر در اضافه ارزش های نفتی، یکه تازی کامل در سرمایه گذاری ها و استثمار بدون هیچ مهار طبقه کارگر کردستان و کارگران منطقه، انباشتن بیکران سرمایه و فراوان غنیمت های دیگر در این زمره قرار داشتند. در چنین وضعی استقلال کردستان مسأله مهم بورژوازی کرد و حاکم اقلیم نمی گردید. از این گذشته با فرض آن که می شد، هیچ اجماعی کسب نمی نمود. هیچ کشور منطقه خواستار تجزیه عراق نبود. دولت امریکا و متحدان اروپائی اش با آن مخالفت می کردند. ترکیه سایه چنین طرحی را به تیر می زد، تکلیف دولت هار بورژوازی ایران روشن است، ایده استقلال در شرائط پایان جنگ، حتی در درون محافل کرد و احزاب ناسیونالیست کردستان حمایت چندانی نداشت، در آن روزها وضع چنین بود، اما امروز به همه دلائلی که بالاتر آمد چنین نیست. اکنون تا جائی که به حجم سرمایه ها و مالکیت سرمایه داران کرد، حصه سهمگین تر آنها در سودها و قطاع مشارکت عظیم ترشان در حاصل استثمار طبقه کارگر بر می گردد چشم انداز استقلال بسیار دلرباتر است. عظیم ترین بخش بورژوازی نیز در منطقه و در سطح جهانی، آنچه را بر زبان بارزانی جاری است سخن دل و راز جبران مافات زیادت طلبی های خویش می بینند. یک عامل دیگر نیز در اتخاذ تصمیم رئیس اقلیم دخالت دارد. او با پیش کشیدن این طرح همه تلاش خود را به کار می گیرد که کفه توازن قوا در کردستان و در رابطه با رقبا را به نفع خود سنگین سازد. پیش تر گفته شد که اتحادیه میهنی همواره سودای سازش با دولت درنده جمهوری اسلامی در سر داشته است. حزب موسوم به گوران و جمعیت تغییر نیز همین جهتگیری را دنبال می کرده است. تکلیف دو باند اسلامی حاضر در صحنه سیاست کردستان عراق کاملاً معلوم است.. بارزانی با نوشتن نسخه استقلال می کوشد تا این جریانات را از یک سو در مقابل دولت امریکا و متحدان جهانی و منطقه ای کاخ سفید و از سوی دیگر در برابر موج توهمات ناسیونالیستی رایج در اقلیم قرار دهد. او امیدوار است که به یمن این نقشه، آن ها را تضعیف و موقعیت خود را مستحکم تر گرداند.
از «کمونیست» نمایان حزب باز قدرت سالار بورژوا بگوئیم. چرا اینان بسیار کاتولیک تر از پاپ زیر علم ناسیونالیسم ارتجاعی کرد به صف شده اند. پاسخ این سؤال در ظاهر و برای این یا آن کارگر ناآگاه متوهم به این جماعت کمی دشوارتر اما برای کارگران آگاه کمونیست، بالعکس، بسیار سهل تر و برملاتر است. کمونیسم اینان نه فقط امروز که از دیرباز تا حال سوای اسقاط کردن یک مدل و مارک ماشین دولتی سرمایه داری و جایگزینی آن با مارک و مدل تازه ای از ماشین قدرت و حاکمیت همین نظام هیچ چیز دیگر نبوده است. اینان برای نظم اقتصادی سیاسی و اجتماعی رابطه خرید و فروش نیروی کار نسخه دلخواه خود را دارند و به الگوی دیگری برای تقسیم کار و سازمان کار سرمایه چشم دوخته اند. بورژواهائی هستند که به جرم اپوزیسون نمائی، زیر فشار قهر و قدرت و سرکوب حاکمان روز سرمایه، کم یا بیش خلع ید شده اند، اما با تمامی توان در کارزار گریز از کارگر شدن، یافتن مکانی در بازار سرمایه، احراز نقش فائقه در قدرت سیاسی سرمایه داری و از این طریق کسب بیشترین سهم در مالکیت سرمایه اجتماعی می باشند. کمونیسم اینها جز این هیچ نیست و هیچ سنخیتی با کمونیسم مارکس و پرولتاریا ندارد. تاریخاً چنین بوده است. کل حرفهائی که پیرامون انتقاد از کمونیسم اردوگاهی و چینی و اشکال مشابه می گویند، دروغ محض است. طومار دروغهایشان همه جا پیش روی هر کارگری باز است. اگر شعارپردازی ها و لفظ بازی های توخالی بدون هیچ ارزش و اعتبارشان را کنار بگذاریم، بندبند پراتیک اجتماعی سکت ها و افرادشان (اگر احیاناً پراتیکی دارند) با گذشته احزاب اردوگاهی و چینی هیچ مو نمی زند. این مسأله را فعالین رویکرد لغو کار مزدی نه فقط در مقاله ها که در کتاب ها به اندازه کافی توضیح داده اند. موضوعی که در اینجا جای بازگوئی آن نیست و نیازی به انجام آن نمی بینیم. نکته عجالتاً مورد گفتگو توضیح دلیل استقبال پرشور و حمایت گسترده این جماعت کمونیست نما از طرح حاکم اقلیم است. اسلاف اینان و در واقع اسلاف همه ما، در گذشته های دور، که موج توهم توده کارگر را با خود داشتند، از این توهم، نردبان قدرت می ساختند و با صعود بر پلکان آن، برای جایگزینی ماشین دولتی روز سرمایه با مدل دیگر این ماشین تلاش می کردند. در شرائط حاضر، با اینکه جنبش کارگری در همه جای جهان، اسیر بدترین زمینگیری ها و استیصال ها و سردرگمی ها است، اما کوه توهم طبقه کارگر به این جماعت، در سطحی وسیع فرو ریخته است. آنچه اینان اکنون دارند، دکه های ورشکسته بدون رونق و فاقد هر چشم انداز برای تاختن به عرش قدرت است. در چنین وضعی حال و روزگار این سکت ها یا کل طیف رفرمیسم چپ به ماجرای زندگی شاه آخر خاندان صفوی می ماند. او به دنبال تقدیم تاج و تخت به محمود افغان تنها خواهشش این بود که شاه اشغالگر فقط آب وضوی مصفائی در اختیارش بگذارد. سکت های کمونیست نمای قدرت سالار بورژوا، بر عکس دولت اسلامی بورژوازی، سازمان های شیعی عراقی یا احزاب ارتجاعی ناسیونالیست کرد، از خوان یغمای جنگ جنایتکارانه امریکا علیه توده کارگر عراق سهمی به چنگ نیاوردند. بر خلاف آنچه می پنداشتند در عمق جهنم شعله ور محصول جنگ، موفق به گشایش میدان های لازم برای جلب توهم توده های ناراضی نگردیدند. این ناکامی هر روز بیشتر گردید و اکنون در آنچه زیر نام عراق موجود است، هیچ دورنمائی برای بهبود موقعیت خویش نمی بینند. کردستان مستقل برای اینان محلی مناسب تر، جهت کسب و کار و داشتن دکه و دفتر و دستک و ادامه دکانداری است. آنها آنچنان که رسمشان و رسم هر صاحب دکه است برای فروش متاع تقلبی خویش به هر تزویری دست می زنند، از جمله اینکه بیعت خویش به ناسیونالیسم مرتجع کرد را، تقلائی برای فراهم سازی شرائط مساعدتر صف آرائی کارگران اعلام می کنند!! این جماعت تاریخاً همین کار را کرده اند و بدترین سناریوی های سازش با بورژوازی را زیر همین نام بازی نموده اند.
به آخرین و مهم ترین موضوع پردازیم. اینکه سرنوشت توده های کارگر عراق و کرد و منطقه در این گذر چه می شود و کارگران چه باید بکنند؟ قبل از هر چیز باید بر این اساسی ترین و حیاتی ترین نکته پای فشرد که آنچه هیچ جایگاه و نقشی برای کارگران و پروسه پیکار طبقاتی آنان ندارد، مسأله استقلال یا عدم استقلال این نقطه و آن نقطه جغرافیائی، تعیین سرنوشت ملی، تمامیت ارضی یا هر مسأله ای از این جنس است. بالعکس آنچه برای پرولتاریا سر هستی و پرتو اثیری تعیین سرنوشت در همه جا و تمامی حوزه های حیات اجتماعی است، صف مستقل پیکار ضد سرمایه داری و برای امحاء کار مزدی است. زمانی مارکس از جنبش مردم لهستان علیه حکومت تزار و استقلال این کشور از روسیه حمایت می کرد. پایه استدلال وی فقط این بود که سطح انکشاف اقتصادی و توسعه اجتماعی در اینجا از روسیه بالاتر است و در صورت تحقق خواست جدائی، تشکیل صف مستقل ضد سرمایه داری پرولتاریا در لهستان تسریع خواهد شد، مارکس در مورد ایرلند برای مدت ها عکس این نظر را داشت، او از جنبش استقلال طلبی ایرلند ابتدا دفاع نمی نمود و سخت بر این باور بود که پرولتاریای انگلیس باید دست در دست همزنجیران ایرلندی شر بورژوازی را از سر این همزنجیران کوتاه سازد. مارکس بعدها این باور را نقد کرد و بر جنبش جدائی طلبی ایرلند مهر تأیید کوبید. او زمانی نظر خود را تغییر داد که با رویه معکوس انتظاراتش مواجه شد. کارگر انگلیسی به جای فشردن دست همزنجیر ایرلندی بوسه بر دست بورژوازی انگلیس زد و در صف مخالف کارگر ایرلندی ایستاد. از این به بعد بود که مارکس خواست جدائی ایرلند را مورد حمایت قرار داد. اینکه نتیجه محاسبات مارکس چه شد، هیچ موضوع مهمی نیست. محاسبات از جانب هر کس حتی انسانی مانند مارکس با دنیای تیزبینی ها و ژرف اندیشی های ماتریالیستی رادیکالش می تواند تحت تأثیر عوامل اجتماعی گوناگون نادرست از آب در آید، بحث بر سر نتایج برآوردها نیست. سخن از نقطه عزیمت و پایه استدلال مارکس است. برای او، هر گفتگو در باره جدائی طلبی، مخالفت با جدائی، استقلال و مفاهیمی از این دست صرفاً باید گفتگوئی پیرامون هموارسازی راه صف ارائی آگاهتر، رادیکال تر، آهنین تر، شفاف تر و ضد کار مزدی تر توده های کارگر باشد. هر چه این راه را به طور واقعی هموارتر سازد، مقبول است و هر چه مایه سنگلاخی شدن این راه یا دشوارتر شدن طی آن گردد، بد و بدترین است. نقطه عزیمت اینجاست، اما در طول قرن بیستم، زیر اسم و رسم کمونیسم یا «بیرق جنبش کمونیستی طبقه کارگر» در همین رابطه حرفهای بسیاری طرح شده است که هیچ کدام سنخیتی با بنمایه نگاه مارکس نداشته و ندارند. لیست طولانی عناوینی از قبیل « مسأله ملیت ها»، « حق تعیین سرنوشت ملی» و مشابه اینها همگی به رغم پوشش های چپ نمایانه، نهایتاً تیر ترکشی علیه جهتگیری رادیکال توده های کارگر برای تشکیل صف مستقل سوسیالیستی ضد کار مزدی بوده است. حاصل بحث ها همه جا عملاً این شده است که کارگران ریل مبارزه علیه سرمایه را رها کنند، پشت سر بورژوازی برای حق تعیین سرنوشت ملی جنگ نمایند و مبارزه با نظام بردگی مزدی را نه امر روز خویش که دستور کار عقبای خود سازند. یک توجیه پرزرق و برق همیشگی این راهبرد سرمایه سالار آن بوده است که با این کار، گویا توده های کارگر از دام توهمات ناسیونالیستی رها می شوند و آماده کارزار رویاروی با بورژوازی می گردند!! سرانجام تأثیرپذیری کارگران دنیا از این توهم بافی ها و وارونه پردازی ها به اندازه کافی عیان و جلو چشم همگان پهن است. آن قدر زمخت و دردناک که نیاز به گزارش یا نقد مارکسی آنها را منتفی می سازد، با این وجود باید تصریح کرد که این راهبرد از بیخ و بن، سرمایه سالار و همه جا در خدمت انفصال طبقه کارگر از ریل واقعی جنگ ضد سرمایه داری به نفع بورژوازی بوده است. از گذشته های دور و تأثیر شوم این گمراهه آفرینی بر جنبش کارگری جوامع مختلف چشم می پوشیم. کافی است عوارض آن را فقط بر سرنوشت جنبش کارگری در کردستان سالهای ۵٧ به بعد نظر اندازیم. توده های کارگر کرد در روزهای پس از قیام بهمن، تحت تأثیر همین القائات واهی گمراهساز به جای سازمانیابی شورائی ضد سرمایه داری خود، به جای دمیدن در شیپور جنگ طبقاتی علیه بورژوازی کلاً از جمله بورژوازی کرد، به جای رژیم ستیزی طبقاتی و سوسیالیستی، به جای تشکیل صف مستقل شورائی و سرمایه ستیز در بطن شرائط کار و تولید و کل حوزه های حیات اجتماعی، به جای پیوند خوردن با کارگران سایر مناطق ایران و تلاش مشترک برای برپائی شوراهای سراسری ضد کار مزدی، به جای گذاشتن سنگی بر روی سنگ و معماری بنای مستحکم قدرت آگاه سوسیالیستی خویش، در بهترین حالت نیروی پیشمرگ حزبی گردیدند که رژیم ستیزی خارج از مدار پیکار علیه سرمایه و شعار ناسیونالیستی « حق تعیین سرنوشت ملی» کل صدر و ذیل واقعی موجودیتش را تشکیل می داد. آن ها بر روی قدرت پیکار ضد سرمایه داری خود خط کشیدند، پیاده نظام یک حزب بالای سر خود گردیدند، حزب راه جایگزینی مدل روز ماشین دولتی سرمایه با مدل دلخواه را می رفت و در این گذر شکست خورد. از هم پاشید، منفجر و تکه تکه گردید، جمعیت وسیع کارگران آویزان به حزب نیز همراه حزب قطعه، قطعه و صد پاره گردیدند. خوانین حزب نشین، جنگ تقسیم غنائم راه انداختند، غنائمی که غیز از کارگران شکست خورده متوهم باقی مانده از کشتارهای دولت هار اسلامی سرمایه چیز دیگری نبود. آنها کارگران را میان خود تقسیم کردند و هر خان شماری از آنها را ویترین نشین سکت خود ساخت. حاصل این راهبرد که توده های کارگر باید نخست مسأله ملی را به سرانجام رسانند، زیرا که این کار کوه توهمات آنها را می ریزد!! این شد، این فقط ترفند بورژوازی «کمونیست» نماست که به توده های کارگر می گوید، دنبال حق سرنوشت ملی خویش باشید، تا از این طریق توهمات ناسیونالیستی خود را پالایش کنید!! با دور ساختن کارگران از ریل مبارزه طبقاتی و جنبش شورائی سازمانیافته سوسیالیستی، با سوق دادن آنهابه ورطه توهمات ملی گرایانه، نمی توان خرافه های فرساینده ناسیونالیستی را از شعور آنها جاروب کرد.
گفتیم که نقطه عزیمت پرولتاریا در هر گفتگوی مربوط به جدائی یا عدم جدائی و نوع این مسائل فقط یک چیز است. اینکه تشکیل هر چه سریع تر و موفق تر و نیرومندتر صف مستقل شورائی ضد کار مزدی وی چه می شود، این سؤال اکنون با غائله ای که ارتجاع بورژوازی کرد حول مسأله استقلال کردستان راه انداخته است، قهراً پیش پای کارگران این منطقه و کل عراق نیز قرار می گیرد. همه شواهد فریاد می زنند که طرح کردستان مستقل نه فقط هیچ کمکی به هموارسازی راه تشکیل صف مستقل سوسیالیستی کارگران نمی کند که این راه را بسیار سنگلاخی تر، مخوف تر و برهوتی تر از حال می سازد. طرح حاکم اقلیم توهم ناسیونالیستی توده کارگر کردستان عراق را تشدید می کند و آنها را هر چه سهمگین تر به دامن بورژوازی می اندازد، دامنه تأثیر توهم آفرینی این طرح از مرزهای اقلیم نیز فراتر خواهد رفت. سیلاب توهمات ناسیونالیستی، خانه فکر و شعور طبقاتی کارگران کرد در همه مناطق دیگر کردستان را نیز بر هم می ریزد. از هم اکنون کمونیست نمایان تواب حزب نشین ناسیونالیست در مصاحبه خود با بی بی سی به کارگران این نواحی نوید می دهند که به آینده ناسیونالیسم امیدوار باشند و از فتوای خان اقلیم قدرت گیرند. طرح کردستان مستقل، کارگران کرد را از کارگران عراقی جدا می سازد. طبقه کارگر را شقه شقه می کند. توده کارگر عرب زبان را زیر فشار این شقه شقه شدن بیش از پیش به سمت بورژوازی هار عراق و حتی دولت اسلامی ایران می راند. نسخه حاکم اقلیم، طبقه کارگر را به کرد و عرب، به شیعه و سنی، به عراقی و کردستانی تجزیه می کند و هر بخش را پشت سر یکی از مافیاهای دغلکار و جنایت پیشه بورژوازی علیه بخش دیگر به صف می نماید. این طرح کارگران را به جنگ هم می اندازد. با جدائی کردستان از عراق جنگ بارزانی و شریکان با مالکی و شرکا خاتمه نمی یابد. به همان سان که مناقشات قطب ها و گروهبندی های بورژوازی جهانی در خاورمیانه هیچ تقلیلی پیدا نمی کند. تجزیه عراق از یک سوی بورژوازی هر بخش را علیه کارگران هارتر می سازد، زیرا که برای پیشبرد منازعات بیرونی نیازمند سرکوب فزونتر داخلی خواهند شد و از سوی دیگر طبقه کارگر هر بخش را در مقابل تهاجمات هار سرمایه زبون تر می گرداند. تجزیه عراق جنگ طبقه کارگر علیه سرمایه را بسیار بدتر از امروز به جنگ کارگران کرد و عرب و سنی و شیعه و ترکمن علیه هم تبدیل خواهد کرد. این طرح به بورژوازی هر بخش فرصت خواهد داد تا فشار استثمار کارگران را مضاعف سازند و جنبش کارگری را باز هم به موقعیتی ضعیف تر از آنچه هست عقب رانند. کارگر مقیم کردستان و سایر نواحی عراق هیچ دلیلی برای حمایت از این طرح ارتجاعی ضد کارگری ندارد. آنها باید دست در دست همدیگر علیه آن، علیه کل بورژوازی، علیه سرمایه و نظام سرمایه داری و برای سازمانیابی متحد شورائی سراسری سرمایه ستیز خود، هر چه پرشورتر مبارزه کنند.

ناصر پایدار - ژوئیه ٢٠١۴