فرق بارز آنچه زیر نام «منشور آزادی، رفاه، برابری» انتشار یافته است با منشور ٢٠ امضاء، میثاق سلطنت طلبی موسوم به «مهسا»، بیانیه «همگامی» جمعیت لیبرال راست و چپ، پلاتفرم مشروطه خواهان یا خیل کثیر منشورهای در حال زاد و ولد، فقط یک چیز است. دومی ها یا بازگوی آرزوهای مدفون بورژوازی معزول سلطنت طلب هستند یا حدیث بازگشت به اصل چپ خلقی و همپیوندی مجددش با عموزادگان لیبرال راست، در پی پایان جنگ سرد و سقوط اردوگاه شوروی سابق می باشند. اما امضاء کنندگان منشور اخیر ظاهرا ابوابجمعی هیچ کدام این دو جماعت نیستند. آنها وراث وفادار «انقلاب بورژوا دموکراتیک طراز نوین»!! و صد البته با پیرایش ضدامپریالیستی و آرایش سکولار مدرنیستی می باشند. بانیان تنظیم منشور سوای آرایش و پیرایش مورد اشاره در هویت پیشین آشنای خود، یک گام قابل تأمل رو به جلو نیز برداشته اند. بی یا با ریا، بارقه هائی از حاصل سالیان متمادی نقد رادیکال رویکرد لغو کار مزدی و کارگران ضد سرمایه داری، بر رفرمیسم سرمایه آویز مستولی بر جنبش کارگری را تن داده اند، شاید هم خواسته اند زیب و زیور دموکراسی خواهی سکولار «ضد نئولیبرالی» و اصلاح طلبانه خویش بنمایند. «تعیین حداقل دستمزد ماهانۀ کارگران براساس ثروتی که آنان در طول سال برای جامعه تولید کردهاند و اختصاص مقدار هرچه بیشتری از این ثروت به ارتقای سطح زندگی و رفاه کل مزدبگیران»، رایگان سازی بهداشت، دارو، درمان، آموزش، پرداخت بهای واقعی نیروی کار خانگی زنان تا پیش از الغاء کامل و فرجامین این نوع کار، از جمله این تأثیرپذیریها، هر چند متناقض، مشوب و مسخ آگین است. منشورنویسان در فرمولبندی این موارد با کمال تأسف، آگاه، یا ناآگاه، نقط عزیمت رادیکال طبقاتی یا جوهر سرمایه ستیز مورد تأکید رویکرد لغو کار مزدی را نقض نموده و قبض روح سرمایه آویز کرده اند، به سراغ متن مالامال از پراکنده بافیهای متناقض فریب آمیز و گمراه کننده منشور رویم.
١- متن در شروع القاء می کند که دنبال رژیم ستیزی توخالی آویزان به دموکراسی طلبی فراطبقاتی و فاقد بنمایه کارگری و ضد سرمایه داری نیست. اما «دم خروس» درجا، از «لای عبا» بیرون می زند، مشت ها وا و «قسم های غلیظ حضرت عباس» رسوائی زا می شوند. به مطلع منشور نگاه کنید. «بیتردید، بسیاری از مصائب و معضلات گريبانگير جامعۀ کنونیِ ایران ناشی از حکومت جمهوری اسلامی است. --- تبعیض جنسیتی و نابرابری حقوقیِ زن و مرد؛ پايمالکردن حقوق کودکان؛ سرکوب آزادیهای سیاسی از جمله آزادی بیان، عقیده، مطبوعات و رسانهها، تشکل، اعتصاب، تحصن، تجمع، راهپیمایی؛ سانسور کتاب، نشريه، فيلم، تئاتر، موسيقی و ساير عرصههای هنر، علم، و ادبیات؛ ترويج خرافات؛ تفتيش عقيده؛ تخصیص بودجههای نجومی به امور امنیتی، انتظامی، و نظامی و تشکیل نيروهای سازمانيافتۀ حقوق و مواجب بگيرِ لباس شخصی برای سرکوب اعتراضهای مردم، پایمالکردن حقوق شهروندانِ متساویالحقوق و تقسیم آنها به شهروندان درجه یک، دو، و...، تقسیم جامعه به «خواص» و «عوام»، محدودیت آزادی عقیده؛ دخالت در امور داخلی کشورهای دیگر و تلاش برای برپایی حکومت دینی در این کشورها از طریق «صدور انقلاب»، دشمن تراشی، و جنگ افروزی، ... و در یک کلام تبدیل زندگی انسانها به جهنمی آکنده از استبداد و بیحقوقی، رنج و عذاب، ناامیدی، مرگ و نیستی از جملۀ اين مصائب و معضلات است» (نقل به اختصار)
دوستان نویسنده متن می خواستند برائت خود از سرنگونی طلبی توخالی و پای بندی خویش به قبول نقش سرمایه داری در ساقط سازی کارگران ازحقوق اولیه انسانی را به اثبات رسانند!!، اما نکته، نکته آنچه در متن همین برائت جوئی بر قلم می آرند، نقیض ادعای آنان است!! تبعیض جنسیتی و نابرابری حقوق زن و مرد، پایمال کردن حقوق کودکان، سرکوب آزادیهای سیاسی از جمله آزادی بیان، عقیده ... ترویج خرافات، تخصیص بودجه های کهکشانی به امور امنیتی، نظامی، پلیسی برای سرکوب اعتراض توده های عاصی، سلاخی حقوق شهروندان، تقسیم انسانها به افراد دارای درجات مختلف اجتماعی، دخالت در امور داخلی کشورها، تلاش برای برپائی حکومت های همساز با خود در جوامع مختلف، جنگ افروزی، تبدیل زندگی بشر به جهنمی آکنده از فقر، فلاکت، بی خانمانی، ذلت، هیچ کدام ابداع انحصاری جمهوری اسلامی نیستند، همگی از عمق هستی سرمایه داری می جوشند، تولید غیرقابل تعطیل چرخه تولید و نظم سرمایه داری می باشند، از جوهر وجود سرمایه قابل تفکیک نیستند. درون زاد و درون پوی این اختاپوس هستند، منشورنویسان اصرار دارند که «بیتردید این مصائب و معضلات ناشی از وجود جمهوری اسلامی است» (نقل به اختصار). اگر آنها می گفتند: رژیم اسلامی این توحش ها، درندگی ها، بشرستیزی های سرشتی سرمایه داری را در نامتناهی ترین ابعاد، مخوف ترین مقیاس بر هست و نیست توده کارگر تحمیل کرده و می کند یا هر جمله مشابه دیگر، بدون شک گزاره درستی از واقعیت بود، اما حرف آنان این نیست. رویه معکوس آن است، سنگ بنای گفتمان را بر دور ساختن هرچه بیشتر سرمایه داری از دسترس توجه و شناخت توده های کارگر استوار می کنند و ضمن این چشم بندی عمدی یا سهوی، اعلام می دارند که سرچشمه واقعی تمامی مصیبت ها، فاجعه ها و سیه روزی های حی و حاضر آوار بر زندگی دهها میلیون کارگر، یک جا به دینی بودن دولت، به وجود رژیم درنده اسلامی قفل است. چکامه ای که حرف دل کل بورژوازی معزول از حکومت و چشم انتظار عروج به عرش قدرت است. همه با هم، همنوا همساز در یک سمفونی واحد می خوانند که توفان فقر، سونامی گرسنگی، طغیان بیکاری، فلاکت و بی خانمانی، آپارتاید وحشیانه جنسیتی، کار کودکان یا حمام خون های زنجیروار معترضان ربطی به هستی و حاکمیت سرمایه داری ندارد!! اگر جمهوری اسلامی سقوط کند، مشکلات «همه انسان های این مرز و بوم»!! به طرفة العینی «با هم» حل خواهد شد!! این، سوای شستشوی مغزی توده کارگر تعبیر دیگری ندارد.
کدامین جامعه روز جهان سرمایه داری مالامال از تبعیضات بشرستیزانه جنسیتی نیست؟!! این کدام سرمایه داری ناشناخته در پشت کدام کوه قاف تاریخ است که انسانها در آن تقسیم شده نیستند!!، خواص و عوام ندارند!! کودکانش از حقوق انسانی برخوردارند؟!! سهم عظیمی از حاصل کار و استثمار کارگرانش هزینه برپائی و گسترش زرادخانه های نظامی، پلیسی، امنیتی نمی شود!! سرکوب آزادیهای سیاسی توده کارگر دستور کار دولتها نیست!! حقوق اولیه انسانی کارگران تضمین است!! بازار مهندسی افکار و معماری شعور انسانها تعطیل شده است!! اینکه جمهوری اسلامی یکی از درنده ترین، جنگ افروزترین، کارگرکش ترین، فاسدترین و زن ستیزترین رژیم های تاریخ سرمایه داری است و در سلاخی کودکان، راه اندازی حمام خون، امحاء آزادی ها، ساقط کردن استثمارشوندگان کارگر از نازلترین حقوق انسانی، شستشوی مغزی رعب آور انسان ها، نسل کشی های مستمر، انسداد انفجارآمیز مجاری حیات آدمها، زایش سونامی فساد، دزدی، تباهی و تحمیل فاشیستی تمامی اینها بر محکومان دوزخ سرمایه، دست همه دولتها را از پشت بسته است، جای هیچ شکی نیست. اما بحث بر سر این نمی باشد، سخن از تصویر باژگونه فریب آمیزی است که از سرمایه، نظام سرمایه داری، حکومت، دولت، ساختار نظم سیاسی، مدنی، فرهنگی، حقوقی سرمایه، به چرخه شعور و ذهن کارگران منتقل می گردد.
رژیمهای روز همگی، بدون استثنا رژیم سرمایه اند و آن می کنند که سرمایه می خواهد، این کار را در شرائط متفاوت، در جوامع مختلف، بخشهای متنوع دنیا یا قطب های متمایز سرمایه جهانی، به شکلهای رنگارنگ، با ساز و کارهای جوراجور انجام می دهند. تمامی تمایزات اقتصادی ممالک، میزان سهم طبقه سرمایه دار یا سرمایه اجتماعی کشورها از اضافه ارزشهای حاصل استثمار توده های کارگر دنیا، ظرفیت بورژوازی هر کشور برای عقب نشینی در مقابل خواست های معیشتی، رفاهی، حقوقی، اجتماعی کارگران، همه را سرمایه تعیین می کند. جدا کردن حکومتها و کارنامه آنها از سرمایه داری، القاء این دروغ به مغز توده های کارگر است که گویا ریشه فقر، آپارتاید جنسیتی، گرسنگی، آلودگی های مرگ آفرین زیست محیطی، کار کودکان و سایر سیه روزی های مستولی دیگر، نه در وجود سرمایه که در عقب ماندگی و بی شعوری چند دولتمرد است!! این کار مستقل از آنکه آگاهانه و نقشه مند یا از سر جهل صورت گیرد، تیشه به ریشه جنبش ضد سرمایه داری طبقه کارگر است. تزریق این سموم به شعور کارگران تا همین امروز سیاه ترین فاجعه ها را بار آورده است. جمعیت وسیعی از نفرین شدگان این دوزخ گند و خون و وحشت، بسیار زمخت و آشکار، در مقابل کالبدشکافی های رادیکال مارکسی سرمایه، باد به غبغب می اندازند که «سرمایه داری خوب هم داریم»!! «این نظام اساسا بد نیست!!، نوع نفتی، رانتی، اسلامی آن بد، فلاکت آور و گرسنه پرور است»!! «زندگی مرفه تر کارگر اروپائی به خاطر صنعت پیشرفته تر، تکنیک مدرن تر، شایسته سالاری ها و بارآوری عظیم کار است، عکس تمامی اینها نیز در مورد ما کارگران ایران مصداق دارد»!! «کار ما ارزش زا نیست»!!، «صنعت ما بسیار بنجل و مونتاژ است»!!، «به همین خاطر مزد ما پائین است»!!! «بنیاد همه بدبختی ها در وجود مشتی آخوند دزد و فاسد رانت خوار و حاکمان بیسواد است!! اگر این وحوش جای خود را به نخبگان درس خوانده دانشگاهی، سکولار، کثرت گرا بسپارند، مزدها به اوج می رود!! رفاه طغیان می کند!! سراسر این دوزخ، بهشت می گردد»!!
بورژوازی در همه جناح بندی ها، رویکردها، سنگربندیهای ایدئولوژیک، الگوپردازی ها و تعلقات قطبی خود، صد سال و چند دهه است که این کاشته های ایدئولوژیک، فکری، سرمایه، در شعور توده کارگر را آبیاری، داشت و برداشت کرده است، منشورنویسان نیز همین کار را می کنند، روز روشن تمامی تلاش خویش را به کار می گیرند تا بیان کاملا درست حقایق در مورد خرافه پروری، آزادی کشی، حق ستیزی، سفاکی، فساد، تباهی آفرینی، آپارتاید جنسیتی، نژادی، عقیدتی، کودک آزاری یا اشکال عدیده سبعیت های دیگر جمهوری اسلامی را دستاویز استتار ریشه های واقعی این تباهی ها، بربریت ها و بشرستیزی ها در نظام سرمایه داری سازند. اما سرمایه خود، جدا از نوع دولتش، مستقل از دموکراتیک، فاشیست، لیبرال، محافظه کار، دینی، لائیک، راست یا چپ بودن الگوی نظم اجتماعی اش، جدا از تمامی این حالت ها و پارادیم ها، زرادخانه بمب های وارونه پردازی، مسخ، جادو و جنبل بازی، خرافه پروری و شیادی است. سرمایه داری اساسا با شاخص پلید جادوگری، افسون، سحر وارد تاریخ زندگی بشر شده است. با پهن کردن بساط شستشوی شعور انسان، پایه های عام گسترش خود را مستقر ساخته است، تولید خرافه به رمزآمیزترین سیاق، جادو نمودن بشر به اسرارآمیزترین شکل، جزء لایتجزای پویه حیات، انباشت، ارزش آفرینی، بازتولید و دورچرخی سرمایه است. خرید نیروی کار نقطه آغاز هستی سرمایه داری است و این شیوه تولید در همین حلقه بدوی انباشت و زایش، همین خرید نیروی کار را «خرید کار» القاء می کند!!، شالوده هستی خود را بر بمباران شعور انسان استوار می سازد، معبر نمو و مسیر بالیدنش را با ملاط باژگونه پنداری، وارونه انگاری، جهل، جعل، مسخ، معماری می نماید، افکار پاسدار خودافزائی و بقای خود را دانش زندگی بشر جار می زند!!، ایدئولوژی فرارسته از منویات و نیازهای ماندگاری خود را، اصول، مرام، اندیشه مستولی بر دنیا می سازد، وجود واقعی طبقات را انکار و از چشم ها، فکرها می دزدد، افسون سیاه «ملت» را سلاح سنگ سازی ذهن، هستی، کارزار کارگر می کند. مبارزه گریزناپذیر طبقاتی توده کارگر را در کوره های سحر، جهل، فسون، ذوب می نماید و در قالبهای متنوع رفرمیسم راست، چپ، میلیتانت، مسالمت آمیز، بازطراحی و بازآفرینی می کند. دولت خود را دولت همگان!!، استثمار فرساینده، کاهنده، هلاکت افرین طبقه کارگر را خلق ثروت ملی!! سرمایه سازی حاصل این استثمار را عمران طلائی جهان ویران!!، ارتش جنگ افروز بشریت کش خود را نیروی رهائی انسان!! نظم طاعونی بازتولیدش را قانون، حقوق و مدنیت متعالی انسانی!!، بمباران جنایت آمیز حق را پاسداری حقوق!! کشتار آزادی ها را منشور آزادی!! می خواند و این خوانش را شعور کارگر می سازد.
سرمایه، که خود شیره جان و حاصل مستقیم استثمار کارگر است، یگانه قدرت فائق، قاهر، مسلط، حاکم، فعال مایشاء، مستولی بر جهان هستی و تنها نیروی تام الاختیار تعیین سرنوشت بیش از ٦ میلیارد نفوس کارگر سکنه کره خاکی است. با این قدرت ماوراء بشری افسانه ای، به ٢٦ سرمایه دار طراز اول دنیا حق یقینی بلامنازع می دهد که به اندازه کل دار و ندار ۴ میلیارد نفر از نفرین شدگان ساکن زمین، سرمایه اندوزند، به این وحوش، حق می دهد که محصول کار و ارزش های آفریده نسلهای متوالی طبقه کارگر دنیا را سرمایه شخصی خود سازند. به «جف بیزوس» سرمایه دار مالک آمازون حق متقن بدون چون و چرا می بخشد که فقط یک صدم از دارائیهایش بیشتر از کل تولید ناخالص سالانه کشور ١١٠ میلیونی اتیوپی باشد. سرمایه چنین است، جامعه ایران هم بخشی از جهنم سوزان سرمایه داری است، جمهوری اسلامی نیز یکی از درنده ترین، سفاک ترین، فاسدترین، هارترین، انسان ستیزترین دولتهای این نظام است. هیچ دولتی را نمی توان از سرمایه و نظام سرمایه داری جدا نمود، دولت ها سرمایه تشخص یافته در ساختار نظم سیاسی، حقوقی مدنی هستند، رژیم هار اسلامی نیز سرمایه متعین در همین استخوانبندی سیاسی، مدنی، فرهنگی، حقوقی سرمایه داری است اما این رژیم در همان حال بربریت ها، سبعیت ها، حمام خون آفرینی ها و ساز و کارهای بشرستیزی خاص خود را دارد. یک نکته را به هیچ وجه و مطلقا فراموش نکنیم. کل این تمایزات باز هم نیازهای مبرم سرمایه و ساز و برگ ماندگاری سرمایه داری هستند. چیزی که منشور مصرانه می کوشد از انظار کارگران پنهان سازد.
٢- نویسندگان منشور با روایتی تمام عیار رفرمیستی و سرمایه آویز از مبارزه طبقاتی، به کارگران می آموزند که هر چه در این ۴۵ سال، بر سر آن ها رفته است، اساسا از ذات بد جمهوری اسلامی، سرشت ناپاک شریعت، مدنیت گریزی، سکولاریسم ستیزی و خرافه پرستی حاکمان دینمدار ناشی گردیده است، بنا بر این باید همدست و یکصدا فقط بر طبل سرنگونی این رژیم کوبید. سرچشمه بدبختی ها، گرسنگی ها، آپارتادید جنسیتی، آلودگی های زیست محیطی، ذلت ها، حقارتها، حمام خون ها، نه در وجود سرمایه، نه در قدرت سیاسی سرمایه داری با تعین ویژه جمهوری اسلامی که در رژیم اسلامی متشکل از مشتی دولتمرد جاهل، دزد، فاسد، سنت گرا، تمدن گریز، شرور، سفاک و راهزن است. باید این رژیم را ساقط ساخت و پیداست که برای پیروزی در این کار، باید دست به کار انقلاب شد. انقلابی که هیولای حاکم را از اریکه قدرت به زیر کشد، دولت جدیدی را بر جایش بنشاند، دولتی دموکراتیک، مدرن، سکولار، منزه از فساد، دزدی، خرافه پرستی که حقوق کل شهروندان را پاس دارد!! به تمامی آحاد جامعه آزادی بدون هیچ قید و شرط عطا کند!! در زندگی شخصی انسانها دخالت ننماید!! تبعیضات جنسیتی را از میان بردارد، به آلودگیهای زیست محیطی پایان بخشد، قانون قصاص، سنگسار، حجاب اجباری، دیه شرعی را ملغی سازد، دین را از دولت و آموزش و پرورش جدا کند، تسلط کامل زنان بر بدن خود را تضمین نماید، به کارگران مزد مکفی، به کشاورزان حقابه مناسب آب و زمین، به بی سوادان علم، به بیکاران کار، به بی خانمانها مسکن، به مناطق ویران آبادانی، به نواحی محروم آب و برق و بیمارستان بدهد، در امور داخلی دولت ها مداخله ننماید، پای بند حقوق بشر باشد، بحران آفرینی نکند، برابری حقوق ملیت ها را محترم بشمارد، نابرابر های عقیدتی، قومی، نژادی را از میان بردارد. در یک کلام به زبان آشنای احزاب اردوگاهی فاز «انقلاب بورژوا دموکراتیک» وفادار به مدرنیسم، سکولاریسم، را به تمام و کمال لباس اجرا پوشاند!!. آنچه منشورنویسان دانسته، ندانسته، با هر اراده، نیت یا افق تنظیم نموده و تسلیم شبکه های اینترنتی نموده اند همین است و البته تکمله معلوم الهویه ای هم دارد. انقلاب بورژوا دموکراتیک طراز نوین، مدرن، سکولار، فراطبقاتی، ماوراء زمینی آنان قرار است پس از سرنگونی رژیم دینی حاکم، هموارساز راه مبارزه توده های کارگر علیه سرمایه داری گردد!! اینکه چرا دوستان نویسنده و بانی تنظیم منشور با سماجت زایدالوصفی سعی در استتار پیشینه و هویت این شکل منشورپردازی ها یا «برنامه حداقل، حداکثر» نویسی های اردوگاهی نموده اند، خیلی معلوم نیست. آنها می توانستند از همان آغاز این را اعلام دارند و تکلیف همه را با حرف های خویش روشن سازند، این کار را نکرده اند، شاید نگران آن بوده اند که آماج تهمت های بی پایه «کمونیست بودن» قرار گیرند!! اهمیتی ندارد، آنچه بسیار مهم، اساسی، حیاتی است پاسخ هائی است که باید به سؤالات زیر دهند.
اول: ما در ایران شروع دوره قاجار زندگی نمی کنیم، ساکنان سیه روز و نفرین شده جهنم سراسر متلاطم، مخوف، سوزان سرمایه داری هستیم. کل جمعیت این دوزخ، نه آن گونه که شما می پندارید، خواص و عوام!!، «طبقه متوسط»!! که فقط سرمایه دار یا کارگرند. در نقطه، نقطه این جهنم مبارزه طبقاتی جاری و گاه توفانی است. طبقه کارگر با وزن جمعیتی بالای ٧٠ درصد، در طول هر سال، بالغ بر ۱٨٠٠ میلیارد دلار اضافه ارزش خالص تحویل صاحبان سرمایه و دولت سرمایه داری می دهد، توده های این طبقه خود در قبال این کوهسارعظیم تولید که یکراست سرمایه وحوش سرمایه دار می گردد، برای کل معاش، دارو، درمان، آموزش، ایاب و ذهاب، مسکن، آب، برق، گاز، کل مایحتاج بازتولید نیروی کار خویش و زنده نگه داشتن ارتش بردگان مزدی آتی سرمایه، در بهترین حالت حدود ٦٠ میلیارد دلار، با محاسبه ای سخاوتمندانه و خوشبینانه ٨٠ میلیارد دلار، با فرض دور از ذهن خیال آمیز ١٠٠ میلیارد دلار دریافت می کنند، رقمی که با تمامی وهم امیز و محال بودنش به یک دلار از ۱۹ دلار ارزش های آفریده سال آنها هم نمی رسد!! طبقه کارگر محکوم به تحمل نرخ استثماری چنین رعب انگیز است، همیشه و همه جا اسیر طاعون فقر، توفان گرسنگی، سونامی فلاکت، بی بهداشتی، بی داروئی، آلودگی های زیست محیطی، آپارتاید طغیان آلود جنسیتی و تمامی بلیه های دیگر است، هر صدای اعتراضش گلوله باران می گردد، هر خواست معیشتی، هر مطالبه رفاهی، هر انتظار اجتماعی او با سرب داغ، شکنجه و تیرباران پاسخ می گیرد. نکته تعیین کننده، محل تمرکز و تعیین تکلیف آنست که کل این مصیبت ها، فاجعه ها، درندگی ها، تهاجمات فاشیستی، تطاول های تاتاریستی، فقط توسط سرمایه، دولت پاسدار نظم و ماندگاری سرمایه داری، پلیس و ارتش و پاسدار و لباس شخصی و روحانی و نیروی سرکوب فیزیکی، فکری سرمایه، ساختار نظم و سیستم قضائی سرمایه بر سر توده های کارگر آوار و بر تار و پود هستی آنها تحمیل می شود. این همان نکته بسیار تعیین کننده ای است که بانیان تنظیم منشور، فهمیده یا نفهمیده و به زعم ما چه بسا نفهمیده، آن را از دسترس شعور توده کارگر خارج می کنند!! در اینجا راهزنان حجاز، مهاجمان تاتار، قوم هون، لشکر چنگیز، سپاه تیمور، قبیله قریش، طایفه بنی اسد، بر جامعه حکم نمی رانند، طبقه سرمایه دار، دولت سرمایه و نظام بردگی مزدی است که بند، بند سرنوشت کار، تولید، زندگی دهها میلیون کارگر را تعیین می کنند. دولتمردان در هر لباس با هر اندیشه، ایدئولوژی، آئین، شریعت یا الگوی حکومتی، همگی سرمایه دار، سرمایه تشخص یافته، عوامل برنامه ریزی، اجرا، اعمال نظم اقتصادی، سیاسی، مدنی، فرهنگی، حقوقی، اخلاقی، اجتماعی سرمایه اند. قصاص، سنگسار، تعزیر، دیه شرعی، حجاب اجباری، امر به معروف و نهی از منکر، آپارتاید جنسیتی اسلامی، ولایت فقیه، استبداد مطلقه دینی، کور کردن چشم، بریدن دست و بینی و پا، گسیل خیل کثیر کودکان روی میدان مین ها، برای هموارسازی راه هجوم ارتشها، مثله نمودن اندام، اعدام، تمامی اشکال سبعیت، بربریت و جنایتی که در طول این ۴۵ سال توسط حکام دینی اعمال شده است، همگی در خدمت دفاع از کیان سرمایه بوده است. تمامی اینها ملزومات مبرم چرخه بازتولید و ارزش افزائی سرمایه، نیاز ماندگاری سرمایه داری و کارکرد متعارف یا نامتعارف قدرت سیاسی سرمایه برای رفع خطر جنبش کارگری از سر موجودیت نظام بردگی مزدی است. هیچ چیز عوام فریبانه تر و گمراه کننده تر از آن نیست که جمهوری اسلامی را با تمامی تعینات بشرستیزانه اختاپوسی که دارد و داشته است، از هستی اجتماعی، طبقاتی اش، از واقعیت زمخت زمینی آن به مثابه سرمایه دولت شده در هیأت و الگوی خاص خودش جدا کنیم. این تفکیک اساسا و عملا کار نمایندگان فکری سیاه دل سرمایه در کارگاههای سلاخی شعور توده های کارگر است. نویسندگان منشور باید بدانند که دانسته یا ندانسته شریک فعال جماعت مذکور در ایفای این نقش شده اند. مبارزه علیه رژیم اختاپوسی اسلامی حاکم جدا از کارزار رادیکال ضد سرمایه داری نسخه پیچیده شده اپوزیسیون های رسوای سوداگر سود و قدرت بورژوازی است و تنها هدفش تبدیل طبقه کارگر به عمله کوکی بدون اراده و مزد تسویه حسابهای درونی طبقه سرمایه دار، عمله عزل یک رژیم و نصب رژیم دیگر سرمایه یا جایگزینی یک الگوی نظم سرمایه داری با الگوی دیگر نظام بردگی مزدی است. منشورنویسان نیز آگاه یا جاهل عین همین راه را پیش گرفته اند و در همین راستا گام بر می دارند. آنها فاش و آشکار مبارزه با رژیم و سرمایه داری را از هم تفکیک می کنند، برای هر کدام فاز ویژه ای قائل می گردند، به توده کارگر می گویند که الان وقت جنگ ضد سرمایه داری نیست، ریشه همه بدبختی ها فقط در وجود هیولای نفرت بار جمهوری اسلامی است. باید این رژیم را به زیر کشید و بعد از آن است که می توان به سراغ سرمایه داری رفت!!! گمراهه چندش آوری که حدود یک قرن جنبش کارگری جهانی را در کلاف خود پیچیده است و تأثیری از همه لحاظ تباه کننده و ویرانگر بر سرنوشت مبارزه طبقاتی کارگران دنیا داشته است.
دوم: فحوا و جوهر سخن دوستان آنست که با سرنگونی جمهوری اسلامی لیست خواسته ها و انتظاراتشان محقق خواهد شد!! چگونه؟ از درون کدام فرایند؟، با رجوع به کدامین توازن قوا؟ کدام آرایش طبقاتی؟ کدام آلترناتیو مشخص حکومتی؟ نقش بازی کدام طبقه اجتماعی؟، میدانداری کدامین جنبش با کدام قدرت سازمان یافته طبقاتی برای تحقق این خواست ها، و زنجیره طویلی از پرسش های دیگر که کل آنها به شکل بسیار رمزآمیزی بدون جواب مانده اند. آنچه در این میان با بیشترین وضوح مشهود است فقط تناقض گوئی، آشفته فکری، مبهم بافی و گمراه کنندگی است. آیا قرار است کارگران در جنگ علیه جمهوری اسلامی و برای سرنگونی این رژیم، یکایک مطالبات لیست شده شما را لباس تحقق پوشانند؟؟ اگر جواب آری است، توده کارگر برای برداشتن هر گام موفق در این راه، نیازمند سازماندهی شورائی قدرت مستقل طبقه خویش است. اگر کارگران بناست چنین کنند و از زیج شناخت شما هم، ظرفیت و شایستگی این میدانداری را دارند، چرا به زنجیر پوسیده انقلاب ماوراء ارتجاعی بورژوا دموکراتیک طراز کهنه صدها بار شکست خورده منحط شما آویزان گردند؟!! به جای این کار، همین مبارزه روز، کارزار حاضر خود علیه استثمار، آپارتاید جنسیتی، دیکتاتوری، کودک آزاری، زن کشی، سلب آزادیها، آلودگی های زیست محیطی، همین پیکار همه جا و همیشه جاری برای معیشت و رفاه، آموزش، درمان، مسکن، حقوق اولیه انسانی را میدان سازمانیابی سراسری، شورائی، ضد سرمایه داری قدرت طبقه خود می سازند. با این قدرت همزمان و همامیز علیه سرمایه داری و دولتش می جنگند، به میزان وسع و توان خود دشمن را عقب می رانند، خواست های خویش را تحمیل می کنند و به سوی سرنگونی رژیم و نابودی سرمایه داری پیش می روند، چرا به جای این کار به دار پوسیده رژیم ستیزی توخالی فراطبقاتی شما آویزند و کل قدرت طبقاتی خود را «براق» معراج یک بخش ارتجاع بورژوازی به اریکه حکومت بر جای بخش دیگر سازند؟؟!!
حالت دیگر محتمل در پروژه «آزادی، رفاه، برابری»!! آکنده از تناقض و وارونه پردازی شما این است که خواستار جایگزینی جمهوری اسلامی با رژیمی هستید که پس از استقرار، لیست مطالبات منشورتان را جامه عمل پوشاند. در این صورت می پرسیم این بدیل حکومتی کدام است؟ چه مشخصاتی دارد؟، نماینده کدام طبقه اجتماعی است؟ دولت ٣٠% سرمایه داران است یا بناست کارگران خود دولتی تشکیل دهند، بالای سر خود قرار دهند، از آن بخواهند تا نظام بردگی مزدی را به گونه ای عادلانه، دموکراتیک، حقوق بشری، سکولار، بر آنها تحمیل نماید!!، در همان حال به استغاثه های آنان هم گوش دهد و از شدت فقر، فلاکت، آوارگی و بدبختیهایشان بکاهد؟!! اگر هیچ کدام این ها نیست پس این آلترناتیو جدید الولاده حکومتی چه صیغه ای است؟ از درون کدامین نظریه پردازی ها روئیده است؟ محصول کدام آزمون مشخص تاریخی است؟ آیا ترکیبی از بن بلاها، هوشی مین ها، کیم ایل سونگ ها، ناصرها، قذافی ها، نهروها، کاستروها، تیتوها، مندلاهای قرن بیست و یکم در هیئت های آراسته سکولار، مدرن، دموکرات، غربگرا، متعهد، کارگر دوست، عدالتخواه، متمایل به گشایش راه گذار سوسیالیستی، منزه از خرافه گرائی، دینمداری، دیکتاتوری است؟؟!! از همه اینها بگذریم همان گونه که بالاتر هم اشاره شد اساسا قرار است این خواست ها را دولت آتی اجرا کند؟، بر رژیم اختاپوسی حاکم روز تحمیل شود؟، کارگران با قدرت خود محقق سازند؟، زیر بیرق دموکراسی خواهی و سکولاریسم بورژوازی به چنگ آرند؟ «باید قبای ژنده خود را به کجای این شب تیره بیاویزند»؟!! و انبوهی از سؤالات دیگر که در آشفته بازار مالامال از تناقض و تاریکی و گمراهه این منشور هیچ جوابی برای هیچ کدامشان یافت نمی شود.
٣ - منشور بر آنست که با تحقق لیست خواست های خود راه مبارزه ضد سرمایه داری جنبش کارگری ایران را تسطیح می کند!! این همان دروغ زشتی است که سوسیال دموکراسی در چهره های مختلف انترناسیونال دومی، بلشویستی، اردوگاهی، خلقی، «ضد امپریالیستی»، از سال های پایانی قرن نوزدهم، در سراسر سده بیستم تا امروز تحویل توده کارگر دنیا داده است. با همین فریب، جنبش کارگری جهانی را به فاجعه بارترین شکل ممکن در برهوت اصلاح طلبی میلیتانت یا مسالمت آمیز سرگردان و از سنگر کارزار طبقاتی ضد سرمایه داری خارج ساخته است. راه سوسیالیسم از دموکراسی می گذرد!! انقلاب دموکراتیک زیر بیرق رهبری پرولتاریا تنها معبر تاختن به سوی سوسیالیسم است!! باید اول دیکتاتوری را از میان برداشت بعد درفش پیکار ضد سرمایه داری افراشت!! و زنجیره طویلی از تئوری بافی های مسموم آکنده از خرافه و جهل و دروغ و فریب که طبقه کارگر بین آلمللی زیر آوار آن به وضعیت رعب انگیز کنونی سقوط کرده است. از گنداب رژیم ستیزی توخالی دموکراتیک، رفاه طلبی سندیکالیستی سرمایه مدار، انقلاب دموکراتیک ضد مذهبی، کمپین جدائی دین از دولت، آپارتاید جنسیتی ستیزی سرمایه آویز، کثرت گرائی مسیحائی، پلورالیسم جوئی لیبرال، جنبش جلیقه زردی، نهضت نود و نه درصدی یا نوع این ها نه فقط هیچ روزنه ای بر روی کارزار رادیکال طبقاتی ضد سرمایه داری باز نمی شود که انفصال کارگران از ریل ستیز علیه بردگی مزدی ژرف تر، وحشتناک تر و انفجارآمیزتر می گردد. رفرمیسم هیچ گاه، در هیچ شکلش به هیچ وجه، ضدیت با سرمایه در زهدان نمی پرورد، دموکراسی طلبی میلیتانت، سرمایه ستیزی رادیکال مارکسی نمی زاید. بچه موش هر چه فربه تر شود آماده شیر شدن نمی شود. اگر بنا بود اصلاح دموکراتیک یا سوسیال دموکراتیک نظام بردگی مزدی هموارساز راه محو سرمایه داری شود، ممالک اسکاندیناوی می بایستی یک قرن پیش از کمونیسم هم فراتر می رفتند!!. این فقط و فقط جنبش شورائی ضد سرمایه داری توده وسیع کارگر است که باردار زایش و عروج یک قدرت سازمان یافته شورائی ضد کار مزدی است. برای اینکه کارگران آحاد اثرگذار، فعال، چاره ساز و راهگشای چنین جنبشی شوند باید هر گام از مبارزات روزمره و هر لحظه از جدال جاری خود را ضد سرمایه داری سازند. باید جنگ دستمزد را با مبارزه بر سر تعیین سرنوشت کار سالانه جایگزین کنند، جدال برای بهبود معاش و رفاه بیشتر را به کارزار خارج سازی کل معاش، دارو و درمان و مسکن و آب و برق و همه مایحتاج زندگی انسانی ازسیطره داد و ستد کالائی پولی، نظام سرمایه داری ارتقاء دهند، کارزار محو کار خانگی، محو پایه های مادی هر نوع مردسالاری، نابرابری حقوقی زن و مرد، وابستگی اقتصادی زن به همسر یا اولاد به والدین را بر جای آپارتاید جنسیتی ستیزی سرمایه آویز بنشانند. باید عزیمت از همیشه کارگر بودن، همیشه کارگر ماندن را کنار بگذارند، میدان روز جنگ را عوض کنند، بر سر تعیین سرنوشت کار، تولید، زندگی وارد کارزار گردند. فقط از درون چنین جنبشی است که یک قدرت کارگری سازمان یافته شورائی عروج می کند، میداندار می شود، دولت سرمایه را سرنگون و آماده جامعه گردانی شورائی سوسیالیستی متشکل از همه آحاد کارگران می گردد. توده های کارگر ایران هیچ راه دیگری ندارند. باید هر شکل آویختن به منشورپرداری های رفرمیستی سرمایه محور را کنار بگذارند و راه واقعی پیکار ضد سرمایه داری پیش گیرند. حرف آخر اینکه منشور «آزادی، رفاه، برابری» که مصداق کامل «کوسه و ریش پهن» است اگر چه از لحاظ ماهیت ارتجاعی و سرمایه آویزی خود از تمامی اسلاف قرن بیستمی خود مرتجعانه تر و گمراه کننده تر است اما بسیار بعید است بتواند کارگرانی را بفریبد. برنامه های حداقل و حداکثر احزاب خلقی چپ، انقلابات دموکراتیک طراز کهنه و نو در دوره ای از تاریخ خورند ذهن کارگران شدند که هنوز بخش هائی از دنیا راه انکشاف سرمایه داری را می رفتند، نشخوار آن حرف ها در عصری که سرمایه هیچ قطره آب آشامیدنی کارگران را از حداکثر آلودگیهای سودجویانه شرارت آمیز و هیچ جرعه هوای تنفسی آنها را از سموم مهلک سوداندوزی کهکشانی خود در امان نگذاشته است بسیار بعید است جائی در فضای فکر، زندگی و پیکار هیچ کارگر دارای حداقل عقل طبقاتی باز کند. غلطیدن جنبش کارگری بین المللی به باتلاق این راه حل پردازی ها و راهبردها از همان روز نخست و در همان تاریکی زار وحشت استیلای فئودالیسم بر بسیاری جوامع نیز فاجعه ای سهمگین بوده است. سخن از آن در شرائط روز دنیا، شرائطی که سرمایه جهانی برای هر دور بازتولید و هر لحظه بقای جنایت آمیزش محتاج عظیم ترین لشکرکشی به سفره خالی صدها بار سلاخی شده کارگران است، فقط هذیان ناشی از فسیل شدگی و عقب ماندگی است.
ناصر پایدار - اردیبهشت ١۴٠٢