افق روشن
www.ofros.com

«ناسیونال اسلامیسم احمدی نژاد و نبش قبر«کورش


ناصر پایدار                                                                                                جمعه ٢٩ اردیبهشت ١٣٩١

مهندسی افکار توده های کارگر جزء اساسی ساز و کار حاکمیت بورژوازی یا اپوزیسون نمائی احزاب و بخش های مختلف این طبقه است. رابطه خرید و فروش نیروی کار یا پویه استثمار و ارزش افزائی سرمایه خود باتلاق واقعی کشت، زاد و ولد، پرورش و تبخیر ملاط و مصالح این مهندسی ها است. یک کار مهم بورژوازی آن است که این مصالح را هر روز به شیوه نوینی معماری و بر سر شعور و شناخت و اندیشه استثمارشوندگان کارگر خراب کند. ارتجاع بورژوازی از حاکم تا اپوزیسون، پیرو هر مکتب و مسلک در این گذر و برای حصول این مقصود از همه چیز بهره می گیرد. مذهب، ناسیونالیسم، دموکراسی، قانون، مدنیت و هر چه بتواند نقش سلاحی برای فریب و ابزاری برای باژگونه نمائی واقعیت ها را بازی نماید. اینکه کدامیک دستور کار کدام بخش بورژوازی قرار گیرد پرسشی است که پاسخ معین آن را شرائط روز، اوضاع سیاسی و چگونگی آرایش قوای طبقات اساسی جوامع تعیین می کند. در هر کجا که فرایند بقای سرمایه به تشدید بی مهار فشار استثمار طبقه کارگر و دیکتاتوری هر چه هارتر گره خورده است، مذهب و ناسیونالیسم بیشترین فضای زرادخانه های فریب بورژوازی را پر می سازند. دموکراسی، قانون، مدنیت و مانند اینها خاص شرائط یا دوره هائی است که نظام بردگی مزدی هم مجبور به پس نشینی در مقابل موج پیکار توده های کارگر است و هم به یمن سهم بی کران خود در استثمار طبقه کارگر جهانی بضاعت لازم این عقب نشینی را داراست. در سرمایه داری ایران کاربرد هر دو بختک دین و ناسیونالیسم در کنار ماشین قهر و سرکوب سرمایه سه ضلع مثلث تضمین حاکمیت بورژوازی را تشکیل می داده است. در همان حال که اپوزیسونهای رنگارنگ این طبقه نیز به اندازه کافی از هر دو سلاح مذهب و ملیت بیشترین بهره ها را نصیب خویش نموده اند. وارونه بافی است اگر آنچه را سرمایه و طبقه سرمایه دار با هدف تار و مار جنبش کارگری به کار گرفته است به حساب خود کارگران و فرودستان بگذاریم!! بهره گیری بورژوازی، خواه حاکم و خواه اپوزیسون، از ناسیونالیسم و مذهب را نباید به حساب مذهبی بودن و تمایلات میهن پرستانه استثمارشوندگان رجوع داد. در جنبش موسوم به « مشروطه» توده کارگر و دهقان نبودند که آوای عشق میهن و فریاد وااسلاما سر دادند، ارتجاع دینی بورژوازی و ناسیونالیسم فریبکار همین طبقه بود که این رجزها را ساز می کرد. کارگران و دهقانان فشار استثمار و بیحقوقی خود را فریاد می زدند، پان اسلامیسم بورژوازی بود که این عصیانها را به تأسیس « عدلیه» و نظارت مفتیان شرع بر دارالعدل سرمایه تفسیر می نمود. صدای ناله میهن، میهن نیز نه از نای بردگان مزدی یا زحمتکشان دهقان که بر زبان دهخداها وصور اسرافیل ها جاری می شد. طبقه سرمایه دار ایران در تمامیت خود از کارخانه دار تا دانشگاهی، زمین دار تا اهل قلم، بازاری تا دولتمرد، با پنجه پر از خون، صلیب ترفند شرع به دست و مار فریب ناسیونالیسم در آستین، از دامن تاریخ به دنیا آمد. این طبقه در همه جای جهان چنین بوده است اما در ایران تفاوت های آشکاری نیز با برخی اقارب خود در بعضی جاهای دیگر داشته است. سلاح جهل شریعت خود را به جای آنکه لعاب سفید رنسانس پوشاند حتی در بهترین و « مدرن» ترین حالت از عمق کهنه ترین رسوبات عصر برده داری استخراج می کرد. مذهب در هر شکل آن افیون توده ها و ساز و برگ فریب طبقات استثمارگر برای مسخ فکری استثمارشوندگان است اما بورژوازی ایران در به کارگیری این سلاح به این بسنده نکرده است، آن را حربه قتل عام هر مخالف و ابزار قصاص و دیه و سنگسار و صدها سبعیت دیگر ساخته است. چنین تفاوتی در مورد وسعت کاربرد ناسیونالیسم نیز برای او مصداق دارد. ناسیونالیسم کارافزار شریرانه ترین شکل شستشوی مغزی انسانها و بستن چشمان توده های کارگر بر استثمار و ستمکشی خویش است، اما بورژوازی ایران آن را فقط در این حدود به کار نگرفته است. تاریخ سرمایه داری ایران تاریخ گلوله باران هر جنب و جوش اعتراضی کارگران یا هر فعال کارگری به جرم « اقدام علیه امنیت ملی»!! و « برقراری ارتباط با بیگانگان» است. از این که بگذریم به جای آویختن به جامعه مدنی، دموکراسی، قانون یا ترفند « منافع مشترک همگان»!! همواره راهی نبش قبر استخوان های پوسیده شاهان و فتوحات بربرمنشانه آباء و اجدادی بوده است. بورژوازی ایران در هر موقعیت و هر لایه یا رویکرد خود تاریخاً چنین بوده است. شاخص ها و مختصاتی که پویه بازتولید سرمایه اجتماعی و مکان سرمایه داری ایران در تقسیم کار جهانی سرمایه آن ها را ذاتی و قهری این طبقه ساخته است. رژیم شاه تا سال سقوط خود تکیه گاه قدرت هارترین شکل ارتجاع اسلامی بود. رژیمی که برای خواندن قصه « ماهی سیاه کوچولو» در یک چشم به هم زدن صدها نفر را روانه سیاهچال می کرد، سرتاسر جامعه را در طول سالیان دراز میدان پیش ریز حاصل استثمار میلیونها کارگر برای رونق بازار ترهات حوزه های علمیه، آستان قدس ها، میلیونها مسجد، حسینیه، تکیه و امامزاده مجعول می ساخت. شاید گفته شود که اختصاص این حجم عظیم محصول کار طبقه کارگر به چرخش امور مؤسسات مذکور، کار رژیم شاه نبوده است!! این حرف بسیار نادرست است. هزینه سرسام آور این نهادها و شبکه های اختاپوسی را بورژوازی از اضافه ارزش های حاصل استثمار کارگران می پرداخت و دولت سرمایه بود که همه مجاری قانونی، حقوقی، فرهنگی و اجتماعی را برای انتقال این اضافه ارزش های غول آسا باز می نهاد. رژیم به این بسنده نمی نمود. کتاب های درسی مدارس از خرافه ها و آموزشهای مسموم مذهبی موج می زد، تکریم، تعظیم و بوسه زدن بر آستان مراجع مذهبی توسط درباریان و شخص شاه گوشه دیگری از تلاش برای بازسازی مداوم بنای قدرت مذهب در جامعه بود. همه اینها اما فقط یک رویه برنامه ریزیهای رژیم برای تحکیم نقش مذهب و استفاده از آن برای بقای سرمایه داری را تشکیل می داد. رویه بارزتر و مهم ترش بذل مساعی برای تقویت موقعیت روحانیت به عنوان یک اپوزیسون ارتجاعی بورژوازی در قعر جهنم گند و خون سرمایه داری بود. اپوزیسون درنده ای که بتواند خود را بدیل کمونیسم و جنبش ضد سرمایه داری طبقه کارگر کند. آلترناتیوی در مقابل کمونیسم باشد. بر مسیر موج نیرومند جهتگیری توده های کارگر و فرودست به سوی کمونیسم شبیخون زند، بر این مسیر سد بندد. این موج را اولاً از تعرض به پایه های قدرت سرمایه باز دارد و ثانیاً آن را در لجنزار شیادیها، ساز و برگ قدرت دین کنند. رژیم شاه برای حصول این هدف در تمامی دوره حاکمیت سیاه خود به ویژه در سال های بعد از کودتای 28 مرداد، از یک سوی عناصر سرشناس محافل دینی بورژوازی را ظاهراً به جرم مخالفت با نظام برای چند صباحی دستگیر یا تبعید می نمود و از سوی دیگر همه زمینه های لازم برای گسترش نفوذ آنها در میان توده های کارگر و فرودست را فراهم می ساخت. در روزهائی که اگر کارگری در پچ پچ روزانه با رفیق همزنجیرش در پشت چرخ کار و استثمار سرمایه کلمه شاه را بدون القاب و عناوین بر زبان می راند توسط ساواک احضار می شد، هر عوامفریب روحانی مزدور سرمایه حق داشت بر سر این و آن دکه وعظ، کالای دروغین « رژیم ستیزی » بفروشد. « بازرگان » ها، « شریعتی » ها، و جماعت عریض و طویل ملی - مذهبی ها نیز در بازسازی بورژوائی و کمونیسم ستیزانه مسموم ترین خرافه های اسلامی و تبدیل آنها به خوراک فکری میلیون ها انسان خفقان زده لهیده از دیکتاتوری و مهجور از حداقل شناخت طبقاتی ضد سرمایه داری، نه فقط با محدودیتی مواجه نبودند که به اندازه کافی حسینیه و انجمن و جمعیت و کانون و تریبون های دیگر در اختیار داشتند. رژیم شاه برای حفظ و استحکام اپوزیسون دینی بورژوازی به همه این ترفندها دست زد و همه این کارها را انجام داد تا طوفان اعتراضات و خشم و قهر استثمارشوندگان به جای پویه کمونیستی و ضد کار مزدی بر ساحل مرداب متعفن اپوزیسون نمائی اینان لنگر اندازد. نباید انکار کرد که این سیاست ها با موفقیت های چشمگیری نیز همراه بود. اگر جنبش انقلابی سال ۵٧ توده های کارگر و فرودست به جای آنکه قدرت کارگری زاید، فاشیسم دینی بورژوازی زائید یک دلیل آن را در همین جا باید دید. جناح مسلط روز بورژوازی همه کارها را برای بقای بردگی مزدی و ماندگاری حاکمیت خود انجام داد، اما وقتی که شیرازه اقتصاد سرمایه داری زیر مهمیز کوبنده بحران از هم پاشید، وقتی سفینه قدرت سیاسی روز سرمایه در کام موج اعتراض توده های عاصی غرق شد، چاره ای سوای رفتن نداشت. در چنین وضعی همه شرائط برای ولادت دوقلوی انقلاب و ضد انقلاب فاشیستی فراهم بود و قابلۀ چیره دست سرمایه با سقط اولی، مولود شوم قتل عام سالار دوم را متولد ساخت. رژیم شاه برای صیقل دادن تیغ زهرآگین ناسیونالیسم و رونق بازار فروش آن در جامعه نیز نوع این برنامه ریزی ها و دسیسه چینی ها را به اندازه کافی و در سطحی گسترده، جامه عمل پوشاند. تاریخنویسی تحجربار اولترا شووینیستی، بت سازی بشرستیزانه از تک تک شاهان سفاک تاریخ کشور و تزریق سموم مرگبار شخصیت پرستی ناسیونالیستی در مغز کودکان و جوانان، انباشتن متون آموزشی مدارس از خرافه های وطن سالاری، اختصاص هزینه های کلان برای ترویج اسطوره بافی های نژادی و ملی، رواج میترائیسم و زردشتی گری، تبلیغ قوم پرستی آریائی، اشاعه افتخارات راسیستی حلق آویزی به گذشته های دور و تمدن کهنه قومی یا صدها کار همانند دیگر، این بخش کارنامه رژیم را پر می کرد.
در رابطه با دولت اسلامی بورژوازی تا جائی که به رخت و چوب اختاپوسی دینی و هولوکاست آفرینی های ایدئولوژیک اسلامی آن بر می گردد نیاز به گفتن هیچ کلامی نیست. این دولت خود مظهر تمامیت تشخص قهرآلود و سبعانه دینی سرمایه است و بازپردازی مذهبی تمامی اشکال بربریت و توحش طبقات استثمارگر تاریخ برای تشدید فشار استثمار نیروی کار توسط سرمایه و دفاع از کیان قدرت سرمایه داری جزء لایتجزای هستی آن است. نکته مهم این است که همین رژیم با همین آرایش موحش دینی، در حوزه بهره گیری از سلاح ناسیونالیسم نیز تا چشم کار می کند ید طولا داشته است. رژیمی که در روزهای نخست ظهورش برای طرد رقبای طبقاتی از سفینه قدرت سیاسی و یکدست کردن حاکمیت، بر سر هر شبحی چماق تکفیر ملی گرائی می کوبید در طول جنگ ارتجاعی با رژیم صدام عربده وطن پرستی و ملیتش گوش فلک را کر کرد. همان بختک اسلامی سرمایه که خلخالی هایش بیل به دست هر نشانه تاریخ پیشین را شخم می زدند و می کندند، کمی این سوتر با احساس خطر زلزله در پایه های اقتدار خود بر زبان خاتمی هایش، مراجع فقهی و حتی ولی فقیه هایش سرود افتخار « تمدن ملی» چند هزار ساله جاری شد!! اختاپوس وحشتی که کمونیست های انترناسیونالیست را به اتهام تلاش برای احیای شاهنشاهی روانه میدان تیر می کرد!! به گاه مشاهده زنگ خوردگی کامل شمشیر قتل عام مذهب و خطر طوفان قهر توده های عاصی، دست به کار حفاری میراث فخر شاهان و فروش امتعه حرمت ملی در چهارسوق مسخ سازی افکار انسان ها شد.
بورژوازی، حاکم یا اپوزیسون، برای حفظ حاکمیت یا عروج به پلکان قدرت، هیچ گزینه ای را در هیچ شرائطی از دست نمی دهد و از هر ساز و کار و سلاحی حداکثر بهره را بر می گیرد. فقط حاکمان دیروز یا امروز بورژوازی نیستند که در کاربرد مذهب و ناسیونالیسم و دموکراسی جوئی و مانند این ها برای تحمیق افکار استثمارشوندگان، تحکیم پایه های حکومت یا تسویه حساب با رقبای حکومتی از همدیگر سبقت می گیرند، اپوزیسونها حتی اپوزیسونهای چپ، مسلح و سرنگونی طلب این طبقه نیز همین کار را می کنند. قربانی ساختن توده های وسیع طبقه کارگر بین المللی کلاً و از جمله ایران در پای معبد امپریالیسم ستیزی خلقی، خودمختاری طلبی و حق تعیین سرنوشت ناسیونالیستی یا اشکال دیگر شعبده بازی های ناسیونالیستی نیز به هر حال همنهاد و همگن همین کارهائی است که دولت های سرمایه در این گذر انجام می دهند. طبقه کارگر جهانی تاریخاً غرامت مهندسی افکار توده های خود توسط سرمایه و دستگاههای فریب سرمایه داری از جمله فریبکاریهای دینی و ناسیونالیستی بورژوازی را با سنگین ترین بهای ممکن پرداخت کرده است. فاجعه ای که تا نظام بردگی مزدی باقی است تاخت و تاز آن در دنیای زندگی، کار، آموزش، فکر و مبارزه کارگران هم جریان خواهد داشت. توده های کارگر ایران همین لحظه حاضر نیز به بدترین شکلی در معرض این تهاجمات ترفندبار قرار دارند. به موازات ورشکستگی هر چه عمیق تر رژیم اسلامی سرمایه داری، باندهای مختلف بورژوازی از مافیای احمدی نژاد و سایر اصولگرایان حکومتی گرفته تا کرکسان مهجور و شیفته سرنشینی ماشین دولتی، تا حمام خون سالاران دیروزی و اصلاح طلب نمایان امروزی تا جمهوری خواهان و مشروطه چیان و سلطنت طلبان، همه و همه راه سواری خویش بر موج نارضائی و عصیان و خشم توده های استثمار شونده عاصی را در بستن دخیل به بارگاه جهل ناسیونالیسم هموار دیده اند. همه از سرنوشت میهن و مام وطن و تقدس سرزمین آباء و اجدادی می گویند. همگی در روز روشن چنین وانمود می کنند که گویا کل بحث ها بر سر سرنوشت ملی است!! گویا این گوشه دنیا متشکل از دو طبقه متخاصم کارگر و سرمایه دار نیست!! گویاجنگ واقعی روز جنگ میان همین دو طبقه اساسی نیست!! گویا همه ساکنان جهنم استثمار و گند و خون سرمایه، اعضای یک پیکره واحد هم سرنوشتند!! انگار نه انگار که 50 میلیون نفوس توده های کارگر این دوزخ هر چه می کشند از دست سرمایه و طبقه سرمایه دار می کشند. سرمایه و طبقه سرمایه داری که دوختن پوشش داخلی و خارجی بر اندامش، دوختن شریرانه چشم بصیرت طبقاتی توده های کارگر بر روی ریشه واقعی استثمار خویش است. این جماعت با پرروئی تمام و سرمست از تاریخ پرموفقیت فریبکاری های خود، بر سر هر کوی و برزنی بساط وطن وطن پهن می کند، گوئی نه اینکه، این وطن سرزمین استثمار مرگبار دهها میلیون برده مزدی توسط سرمایه و سرمایه داران و دولت های اسلامی و شاهنشاهی آریائی تبار ایرانی است. انگار نه انگار که سلول سلول ۵٠ میلیون کودک و جوان و پیر و زن و مرد کارگر این نقطه دنیا شمع آجین استثمار و گرسنگی و فقر و ستمکشی و بربریت سرمایه و طبقه سرمایه دار ایرانی و شرکای صمیمی جهانی آنهاست. این جماعت برای مسخ، فریب و تحمیق توده های کارگر و غلتیدن بختک وار بر موج نارضائی آنها به هر مستمسکی و در شرائط فعلی بیش از هر چیز به دار ناسیونالیسم چنگ می اندازند. بورژوازی همیشه با علم و کتل « میهن» به سربازگیری بردگان مزدی و بسیج قدرت آنها علیه جنبش خودشان پرداخته است اما در شرائط فعلی بیش از هر زمان دیگری نیازمند این کار است. همه سلاح ها به اندازه کافی زنگ خورده است و در زرادخانه ساز و کارهای فرسوده فریب کاپیتالیستی، ناسیونالیسم سلاحی است که در هر حال بورژوازی بر روی آن حساب باز می کند. ابعاد این محاسبه یا باور به کارسازی این سلاح، باز هم افزون تر می گردد وقتی که توده های اسیر توهم زیر فشار موج نفرت از مذهب به هر امامزاده جهل دیگری پناه می جویند. در چنین وضعی است که تریبون های مختلف سرمایه هر نماد نیرنگ ناسیونالیستی را در شیپور می کنند، هر جنازه هر جنگ افروز حمام خون سالار را از قبر نبش می کنند، بر استخوان های پوسیده وی تعویذ « حقوق بشر» می بندند تا آن را فاشیسموی جمع آوری قوا نمایند. کار به جائی رسیده است که تیم احمدی نژاد نیز نومید از معجزه مسجد جمکران و چاه سامرا راهی مقبره شاه هخامنشی و آرامگاه فردوسی شده اند. اینان هم با مشاهده طوفان نارضائی توده های عاصی از یک سوی و در رقابت با حریفان حاکم بساط نذر و نیاز در پای مقبره « کورش» پهن کرده اند. روزگاری شاه عربده « کورش بخواب ما بیداریم» سر داد، چند صباحی بعد با جاری شدن سیل قهر کارگران، برایش ساختند که حرفش را تغییر داده است و این بار ناله کرده است که « کورش بیدار شو، غرق منجلابیم ». بورژوازی هر چه ورشکسته تر، ساز و برگ ترفندش مضحک تر. تیم احمدی نژاد در چنین وضعی است. ضربات کوبنده بحران اقتصادی سرمایه داری هر روز سخت تر از روز پیش شیرازه بازتولید سرمایه اجتماعی ایران را از هم می پاشد. فشار خرد کننده تحریم های اقتصادی دولت های رقیب این وضع را وخیم تر می کند. انزوای سیاسی بین المللی راههای چالش حتی المقدور این اوضاع را سد می سازد. خطر طوفان اعتراضات کارگری دورنمای ثبات همین سطح از چرخش حیات سرمایه داری و بقای دولت اسلامی را هم تیره تر می گرداند. در کنار همه این ها موج حمله رقبای حکومتی، نه فقط آرام نمی گیرد که هر روز سهمگین تر می شود. معضل موحش دیگر اینکه همه سلاح ها برای فریب توده های عاصی نیز به اندازه کافی زنگ خورده است. معنای این عبارت آخر مسلماً آن نیست که سطح آگاهی یا شعور و شناخت ضد سرمایه داری طبقه کارگر به اوج رفته است. بدبختانه چنین نشده است. به یمن تاخت و تاز نفس گیر دیکتاتوری سرمایه و فشار رفرمیسم راست و چپ چنین حادثه ای روی نداده است، اما از کارافتادگی سلاح نیرنگ بورژوازی الزاماً در گرو سطح بالای آگاهی توده های کارگر نیست. تجربه روزمره زندگی و سیر مشاجرات روز اجتماعی و طبقاتی برای این کار کفاف می دهد.
احمدی نژاد زیر فشار همه معضلات بالا، برای بقای تیم خود در ساختار قدرت سیاسی سرمایه و صیانت سهم باند خود در مالکیت سرمایه ها و کوه اضافه ارزشها به هر ویرانه ای دخیل می بندد. او از شکار توهم توده های عاصی کارگر و فرودست مأیوس است، تلاش می کند تا محافل فروپاشیده و سرگردان هر چه بیشتری از بورژوازی، سلطنت طلبان، دوم خردادی ها و نوع اینها را به دار و دسته خویش وصله پینه نماید و پشتوانه قدرت خود سازد. در همین راستاست که به کورش می آویزد. مانیفست « عدل علی » را با « منشور کورش» داد و ستد می کند. بلوای حقوق بشر کورش را ساز و کار گردآوری قوا می سازد. گویا که موجودی به نام کورش با سایر شاهان جنگ افروز، جانی، سفاک و تبهکار این کشور تفاوت داشته است!! گوئی که آنچه کورش کرده است از سنخ بشرکشی ها و هولوکاست راه اندازی های سایر سلاطین دژخیم نبوده است. اینکه وجود شخصی به نام کورش واقعیت است یا افسانه موضوع قابل بحثی است. اما با فرض واقعی بودن وجودش گزارش کوتاه زندگی او آشنای ذهن همگان است. امپراطوری برده دار هخامنشی را تشکیل داده است. سی سال تمام امپراطور یکه تاز و سفاک این برده داری بوده است. تسخیر عظیم ترین بخش دنیا را دستور کار خود داشته است. برای این کار ٣٠ سال را در لشکرکشی و جنگ افروزی گذرانده است. در هر جنگ، وسیع ترین کشتارها را راه انداخته است و پرخروش ترین سیلابهای خون را جاری ساخته است. هر کجا را فتح کرده است، ساکنان مغلوبش را بردگان جنگی خویش نموده است. امپراطوری های « لیدی» و « آسیای صغیر» را با همین جنگ افروزیها به تصرف خود در آورده است. به بابل و مصر وحشیانه هجوم برده است و برای تصرف این کشور جوی خون جاری کرده است و بالاخره: « هنگامی که از گشودن همه سرزمین های خاور آسوده شد در صدد برآمد که ماد و پارس را از هجوم بدویانی که در آسیای میانه منزل داشتند خلاص کند و چنان به نظر می رسد که در این حمله های خود تا کنار نهر سیحون در شمال و هندوستان در خاور پیش رفته باشد. در همین گیر و دارها و در آن زمان که به منتهای بزرگی خود رسیده بود، در جنگ با قبائل ماساگت که از قبائل گمنام ساکن در ساحل جنوبی دریای خزر بودند کشته شد. کورش نیز مانند اسکندر امپراطوری بزرگی را به چنگ آورد ولی پیش از اینکه فرصت سازمان دادن به آن را پیدا کند، اجل آن امپراطوری را از چنگش بیرون آورد. نقص مهمی که بر خلق و خوی کورش لکه بزرگی باقی گذاشته است آن بود که گاهی بی حساب قساوت و بی رحمی داشته است. این بی رحمی به پسر نیمه دیوانه او کمبوجیه به ارث رسید » ( تاریخ تمدن ویل دورانت، بخش مشرق زمین گهواره تمدن) الگوی ناسیونالیستی حقوق بشر، مدنیت، قانون و عدل بورژوازی ایران که قرار است مرکب راهوار خروج مافیای احمدی نژاد از مهلکه بحران ها گردد، چنین موجودی بوده است. نماد عالی کشتار و درندگی که از روز جلوس بر تخت امپراطوری برده دار هخامنشی تا روز مرگ خویش شرق تا غرب دنیا را در شعله های جنگ سوزانده است. بشریت عصر خود را دقیقه ای از وحشت تهاجم و حمام خون آسوده نگذاشته است. حق، قانون و مدنیت سرمایه در متعالی ترین شکل ممکن خود، حتی در شرائطی که همه آثار پس نشینی در مقابل موج پیکار طبقه کارگر را با خود دارد باز هم پاسدار موحش ترین فشار استثمار بردگان مزدی و میثاق سلب هر نوع آزادی و حقوق اولیه معیشتی و اجتماعی توده های کارگر است. وقتی که بورژوازی ملاک حق و مدنیت خود را از قبرستان کهنه عصر بردگی نبش می کند، معنایش فقط یک چیز است. اینکه بقای سرمایه داری و ادامه حاکمیت طبقه سرمایه دار بدون قتل عام مطلق هر نوع فشار مبارزه و مقاومت طبقاتی استثمارشوندگان کارگر، بدون استخراج تمامی سلاح های توحش کهنه ترین اعصار تاریخی و بدون به کارگیری کورش وار همه این سلاح ها علیه بشریت، حتی برای لحظه ای ممکن نیست. بورژوازی ایران تاریخاً تمامی ساز و برگ های فریب دینی و ناسیونالیستی را برای بقای خود به کار گرفته است اما سکانداران سفینه قدرت و حاکمیت سرمایه در اینجا بسیار خوب و بیش از هر کسی می فهمند که آنچه سرمایه داری را تا امروز حفظ کرده است نه توهمات مذهبی توده های کارگر و زحمتکش و نه باورهای متحجر ناسیونالیستی آن ها که چیزهای دیگری بوده است. سرمایه به یمن دیکتاتوری هار باقی مانده است اما رفرمیسم راست و چپ نیز همواره عصای دست وی بوده است.

ناصر پایدار - مه ٢٠١٢