مقدمه
حدود ٢٧٠ صفحه از ٣٧٠ صفحه متن اصلی کتاب حاضر به شرح تحلیلی پروسه تحولات ایدئولوژیک و سیاسی درون «سازمان مجاهدین خلق ایران» در فاصله میان سال تأسیس (١٣۴۴) تا روزهای تجزیه « مجاهدین م. ل» در (١٣۵٧) اختصاص یافته است. چرا به این کار پرداخته ام؟ موضوعی است که مناسبت های خاص آن را در پایان همین مقدمه و پیش از شروع محتوای واقعی کتاب، به صورت تیتروار خواهم آورد. اما پیش از آن باید نکات بسیار تعیین کننده تری را در میان گذارم.
قرن بیستم برای جنبش ضدسرمایه داری طبقه کارگر جهانی، قرن فتوحات فریبنده و واهی، اما شکستها، عقب نشینی ها و برهوت فرسائی های واقعی فاجعه بار بود. شکست هائی که هیچ گاه آناتومی رادیکال مارکسی نگردیدند، درسی برای مبارزات بعدی نشدند، در بیشتر موارد پیروزی به حساب آمدند!! و به همین خاطر سنگ بنای شکست های فاحش تر بعدی گردیدند. فروپاشی انترناسیونال اول، از پای درآمدن جنبش سرمایه ستیز کموناردها و افول عمر امیدزای کمون پاریس، تاخت و تاز سوسیال دموکراسی روایت بین الملل دوم، سقوط جنبش کارگری اروپا به باتلاق رفرمیسم راست اتحادیه ای، استیلای راهبردها و دورنماهای سوسیال دموکراسی در قالب کمونیسم خلقی میلیتانت لنینی بر پروسه پیکار توده های کارگر روسیه، فاجعه شکست انقلاب کارگری اکتبر، برآمد امپریالیسم ستیزی خلقی لایه های تحتانی بورژوازی به ویژه در سه قاره آسیا، افریقا و امریکای لاتین، هم آمیزی رفرم طلبی میلیتانت این اقشار با کمونیسم خلقی لنینی کمینترن، اردوگاه شوروی سابق و تسلط این ائتلاف گمراهساز، بر عظیم ترین بخش جنبش کارگری جهانی، همه و همه حلقه های متوالی زنجیره شکست بودند.
پس نشینی ها و باخت ها به ویژه زمانی که حاصل گمراهه رفتن های مبتنی بر توهم و بی دانشی باشند، نواده های ناهنجار می زایند. شکستهای پی در پی بالا برای جنبش کارگری نیز عواقبی از همه لحاظ موحش به بار آورده است. طوفان ویرانگر فاشیسم را زائیده است. القاعده، طالبان، داعش، بوکوحرام، فجر لیبی، جبهة النصره، الشباب، انصارالشریعه و فراوان از این وحوش بشرستیز را مجال تولد داده است. پیش از همه، به عنوان الگو، پیشقراول و هموارساز راه تولد این مافیاها، «جمهوری اسلامی» را وارد پهنه تاریخ کرد. در اروپا جریانهای راسیستی «جبهه ملی فرانسه»، «آلترناتیو برای آلمان»، «آزادی اتریش»، «حزب مردم دانمارک»، «آزادی و دموکراسی هلند»، «فنلاندیهای واقعی»، «دموکرات های سوئد»، «توقف مهاجرت سویس»، «فیدسز مجارستان»، «شفق طلائی یونان»، «پیشرفت نروژ»، «راست سکتور» اوکرائین و همانندان را بر سر راه چاره جوئی ها و ادبارستیزیهای عاصیان دوزخ سرمایه قرار داده است.
شکست های پی در پی جنبش ضد سرمایه داری طبقه کارگر بین المللی فقط فاشیسم نزائیده است، فقط مافیاهای فوق را متولد نساخته است. دنباله روی و دخیل بندی توده های کارگر دنیا به هر جرثومه فریب و جنایت هر بخش بورژوازی را کارنامه روز جنبش کارگری کشورها کرده است. چرا چنین است، چرا شکست ها باردار چنین سرنوشت و عواقب دهشتناکی شده اند و می شوند؟ پاسخ را باید در قعر هستی سرمایه داری کنکاش کرد. سرمایه در نهاد خود سد حقیقی سر راه خودگستری و بقای خویش است. نقطه آغاز و پایانش تولید سود، خودگستری بدون هیچ مهار و تولید افراطی و سرطانی خود است. تولید، کار و وسائل تولید در اینجا نه در خدمت انسان ها، نه برای رفع نیازهای زندگی انسانی، نه ابزار بی نیازسازی بشر، که کاملاً بالعکس در خدمت تولید سود و افزایش فاقد هیچ محدوده سرمایه است. شیوه تولید سرمایه داری با همین بنمایه، زیر فشار گرایشی ذاتی، به سوی کاهش نرخ سود و تحمل بحران پیش می تازد. چالش بحران ها، به بهای سهمگین ترین خانه خرابی های توده های کارگر انجام می گیرد. وقوع هر بحران تناقضات ذاتی سرمایه داری را سرکش تر می سازد، پویه تولید اضافه ارزش را بسیار کوبنده تر زیر مهمیز رویکرد افت نرخ سود و ظهور بحران های بعدی قرار می دهد، خودگستری سرمایه تاریخاً با تشدید فراینده و بی انتهای این روند همزاد، همگن و همراه بوده است. رابطه تولید اضافه ارزش در همان حال و به حکم همین بنمایه رابطه جدانی انسان از کار، تبدیل محصول کار او به سرمایه، عروج سرمایه به عنوان قدرت قاهر مسلط بر هستی بشر و نقطه شروع و رجوع و ختم همه امور است. نظام سرمایه داری با این شاخص های ماهوی باتلاق شدت بی مهار استثمار کارگر، تولید فقر، گرسنگی، بیکاری، جنگ افروزی، آوارگی، تعمیق بی امان شکاف های طبقاتی، تبعیضات عمیقاً نفرت بار جنسی و نژادی و قومی، دیکتاتوری، خفقان، کودتاگری، اعتیاد، فساد، فحشاء و تن فروشی، نبش قبر همه ساز و برگ های سبعیت شکلهای تولیدی پیشین و به کارگیری همه آن ها در پویه ماندگارسازی چرخه بازتولید خویش است، نظام بردگی مزدی با این مشخصات، به گونه ای قهری و گریزناپذیر آماج اعتراض، مبارزه، عصیان و جنگ توده کارگرعلیه استثمار، بی حقوقی ها و سیه روزی هائی است که بر این طبقه تحمیل می کند. همزمان کانون کشمکش و جدال درونی طبقه سرمایه دار و بخش های مختلف بورژوازی جهانی بر سر چگونگی تقسیم اضافه ارزش هائی است که توسط کارگران هر کشور و کل جهان تولید می گردد.
نکته حیاتی در اینجا یا جواب واقعی سؤال بالا این است که توده های کارگر اگر نتوانند ریل واقعی پیکار علیه سرمایه داری و علیه اساس هستی این نظام را بازیابند حتماً به وادی گمراهه ها پرتاب می گردند. نکته مهم دیگر و به همان اندازه تعیین کننده آنکه همواره و همه جا اپوزیسون های ارتجاعی درون طبقه سرمایه دار آماده اند تا این مبارزات را به کجراه برند و ساز و کارهای مناقشات و تسویه حساب های درونی خود با هم سازند. جنگ کارگران با نظام بردگی مزدی گریزناپذیر است. تاریخ سرمایه داری به طور واقعی تاریخ همین جنگ است. این کارزار اگر در همه حلقه ها، تار و پودها و فراز و فرودهایش نمایش تعرض آگاه، سازمان یافته، سراسری و طبقاتی توده کارگر برای تحمیل رادیکال ترین خواسته های ممکن روز بر سرمایه داری و دارای افق شفاف عینی امحاء رابطه خرید و فروش نیروی کار نباشد بدون شک کارزاری سترون، شکست آمیز و در خدمت تضعیف، فرسودگی واضمحلال قدرت پیکار ضد سرمایه داری این طبقه خواهد بود.
توده های کارگر در چنین وضعی و بر بام ویرانه های حاصل این شکست ها و کجراهه رفتن ها اگر تمامی توان اعتراض خویش را در گورستان نامیدی و سرخوردگی و انصراف از مبارزه دفن نکنند، حتماً راه بیعت به هر جناح درنده بورژوازی را در پیش می گیرند، سرمایه داری در یک سوی و در گستره مناقشات درونی طبقه سرمایه دار بر سر توزیع سودها، تا چشم کار می کند اپوزیسونهای فریبکار فاشیست، راسیست، لیبرال، سوسیال دموکرات، محافظه کار، چپ، راست، مذهبی، لائیک، ناسیونالیست، دموکرات، سکولار و از این قماش وارد بازار می کند و در سوی دیگر از همه مساماتش گند و خون و فقر و گرسنگی و ذلت نصیب کارگران می سازد و آنها را آتشفشان عصیان و اعتراض و پیکار می نماید. در دل این گندزار پلشت سلاخی انسان، پیکار و قهر و انفجار امر اجتناب ناپذیر کارگران است و اگر این جمعیت چندین میلیاردی عاصی سنگر جنگ واقعی و رادیکال ضد سرمایه داری و برای لغو کار مزدی خود را بر پای ندارند، اگر شورائی و ضد کار مزدی و سراسری متشکل نشوند و از درون شوراهای سرمایه ستیز خویش نخروشند حتماً طعمه فاشیستها، راسیست ها، نازیست ها، لیبرال ها، پان اسلامیست ها یا هر اپوزیسون و مافیای دیگر سرمایه خواهند گردید. اینجاست که شکست ها «فرزندان ناهموار» می زایند. حادثه ای که از دیرباز تا امروز جنبش کارگری جهانی را در خود بلعیده و هر روز بیشتر و وخیم تر می بلعد. کارگران اروپا وقتی از ادامه راه کمون پاریس و انترناسیونال اول، از سازمانیابی آگاه و شورائی قدرت ضد سرمایه داری خویش فروماندند، خیلی زود شکار سوسیال دموکراسی و رفرمیسم راست اتحادیه ای شدند. خموشی مشعل پیکار ضد کار مزدی در اروپای غربی و شمالی راه عروج کمونیسم خلقی در روسیه شروع قرن بیستم، بیعت جنبش کارگری روس به روایت میلیتانت و سرنگونی طلب سوسیال دموکراسی و وقوع فاجعه شکست انقلاب اکتبر را هموار ساخت. رخداد شوم اخیر، تاریخ را از راه، بی راه کرد و سرنوشت طبقه کارگر و سفینه پیکار طبقاتی او را به دار طوفانهای روئیده از تلاطم فضای مفاصا حسابهای بورژوازی آویخت. حاصل شکست انقلاب اکتبر قابله چالاک ولادت و دایه دلسوز پرورش امپریالیسم ستیزی لایه های پائینی بورژوازی در سطح دنیا گردید، جای شکی نیست که شرائط امپریالیستی تولید سرمایه داری بازگستر پایه های مادی وقوع غالب این رخدادها بوده است. این یک واقعیت مفروض و بدیهی است اما آنچه روی داد نه تقدیر تاریخ که حکایت فروماندگی جنبش ضد سرمایه داری توده های کارگر جهان از ایفای نقش تاریخی خود بود. این جنبش در همه جای دنیا راهی مسلخ اپوزیسون مداری چپ نمایانه بخش هائی از بورژوازی گردید. فاتحان این اپوزیسون آرائی ها فتح خویش را ابزار تار و مار کمونیسم لغو کار مزدی طبقه کارگر ساختند و مغلوبان آنها بار کل شکست ها را بر روند روز مبارزه طبقاتی توده های کارگر آوار کردند. جنبش ضد سرمایه داری طبقه کارگر زمینگیر شد و میلیاردها کارگر سکنه زمین در شرائطی که شدت استثمار و فقر و بیکاری و بی خانمانی و بی آبی و بی بهداشتی پمپاز از سوی نظام سرمایه داری هر روز بیش از روز پیش آنها را به ورطه هلاکت می راند، به برهوت نومیدی و استیصال و بی افقی پرتاب گردیدند. سرمایه همزمان جنگ و ستیز باندها و بخش های مختلف بورژوازی بر سر چگونگی توزیع اضافه ارزش ها را شدیدتر و عمیق تر ساخت. بازار توسل اپوزیسون های درونی طبقه سرمایه دار به تمامی ساز و برگ های دهشت آفرین نبش قبر شده تاریخ را رونق بخشید. فاشیسم اسلامی، نازیسم هیتلری، راسیسم، هر الگوی پلشت تسویه حساب با رقبای طبقاتی و هر سناریوی وحشت آمیز فریب توده های عاصی را دستور کار روز بورژوازی کرد. کل این حوادث دست در دست هم وضعیت موجود را پدید آورد. جنبش کارگری امروز در همه برهوت ها، قشون کارزار مافیاهای ارتجاعی بورژوازی را قدرت می بخشد، تنها جائی که حضور ندارد سنگر جنگ راستین وی علیه سرمایه و میدان صف آرائی نیرومند کمونیسم لغو کار مزدی اوست. رفرمیسم منحط راست اتحادیه ای و کمپین سندیکاسازی « انترناسیونالیستی»!! به رغم کارنامه تمام عیار نفرت بارش، هنوز هم تا چشم کار می کند، بر این جنبش مستولی است، ارتجاع فاشسیتی هولوکاست سالار اسلامی از اصلاح طلبان و اصولگرایان حکومتی یا حاشیه قدرت جمهوری اسلامی گرفته تا طالبان، القاعده و دولت اسلامی ابوبکرالبغدادی، تا جبهة النصره و انصار الشریعه و سایر همقطاران آنها هر کدام لشکرهای عظیم متشکل از توده های طبقه کارگر را پشت سر خود دارند، فقط چند متر آن طرف تر «جبهه ملی» خانم « ماری لوپن» در نقطه ای از دنیا که روزی پرچم کمون پاریس بر فرازش در اهتزاز بود و رعد صدای «وسپا» (از رهبران کارگران در انقلاب ژوئیه ١٨۴٨) رعشه بر اندام طبقه سرمایه دار می انداخت، در آستانه سان بینی از جمعیت عظیم کارگران فرانسه به عنوان اردوی وفادار مانیفست بشرستیزانه خویش است!! بورژوازی نژادپرست سوئد فوج فوج کارگران را قوای جدال خود می سازد، سرمایه داران نازیست و فاشیست اتریش، هلند، سویس، آلمان و دانمارک هر روز جمعیت عظیم تری از طبقه کارگر اروپا را لشکر کارزار ضدبشری خود می کنند. در یونان « شفق طلائی» میخالولیاکوس می کوشد تا با دادن کاسه ای آش به کارگران گرسنه این کشور، آنها را ارتش ذخیره جنگ های قومی بورژوازی و بازستانی استانبول سازد!! در ممالک عربی خاورمیانه و شمال افریقا دهها میلیون جوان خانواده های کارگری زیر لوای بی معنای «بهار عربی»!! عنان خشم و عصیان خود علیه سیه روزی های مخلوق سرمایه داری را به دست «اخوان المسلمین»، جنرال های عقبه « مبارک»، و سایر اپوزیسون های ارتجاعی بورژوازی می سپارند و بالاخره در ایران میلیون ها نفر از همین جوانان کارگرزاده با شناعت زایدالوصفی راه رهائی خود از باتلاق توحش و سبعیت سالیان دراز جمهوری اسلامی بورژوازی را در فشردن دست سازمان دهندگان و بانیان و سفینه بانان قدرت همین رژیم حمام خون سالار جستجو می کنند. واقعیت کریه این است که تاریخ جنبش کارگری دنیا از سالهای آخر قرن نوزدهم تا امروز، هر گام بیشتر از گام پیش به ورطه انحلال در راهبردها و راه حلهای چپ نمایانه بورژوائی فرو رفته است. کارنامه نسل جوان این طبقه در ایران به ویژه بخش هائی از آن که به دانش آموختگان و درس خواندگان دانشگاهی بر می گردد، به مراتب از نسل پیش، تیره تر و قابل سرزنش تر است. نسل قبلی و به صورت دقیق تر، جمعیتی از آن نسل که برخاستگان شرائط کار و استثمار و زندگی طبقه کارگر، پای بند آرمان رهائی انسان و اهل مبارزه برای تغییر وضعیت موجود بودند بدون شک گمراهه های زیادی پیمودند، اشتباهات بزرگی مرتکب شدند، در اثرگذاری بدفرجام بر سرنوشت جنبش کارگری ایران نقش جدی ایفاء کردند، با همه اینها، باید بسیار صریح اعلام کرد که جمعیت مورد گفتگوی آن نسل به رغم همه بی راهه رفتن ها، اشتباهات و تأثیرگذاریهای زیانبارش، در قیاس با جماعتی از درس خواندگان نسل حاضر طبقه کارگر، فرسنگ ها جلوتر، رادیکال تر و آرمانگراتر بودند. شاید اشاره من به این جماعت برای همگان به اندازه لازم روشن نباشد. مختصر بگویم. در جامعه ای که بیش از ٧٠ درصد جمعیتش را نفوس طبقه کارگر تشکیل می هد، بسیار روشن است که اکثریت قریب به اتفاق جوانان معترض و فعال در شورش های خیابانی آن هم، افراد خانواده های این طبقه هستند. آنچه نسل پیش انجام داد به تراژدی می مانست و آنچه اینان می کنند، نمایشی کمیک و دردآور بیش نیست. ما در شرائطی چشم به رویدادهای سیاسی دنیا باز کردیم که شیوه تولید سرمایه داری هنوز میدان های زیادی برای سنگرگیری، ساز و کارهای فراوانی برای فریبکاری و گریزگاههای زیادی برای احتراز از تن دادن به «نبرد آخرین» در پیش روی داشت. با این وجود، ما از برج همان شناخت آش و لاش و شعور خودپوی تیرباران شده خود، همه جا سرود جنگ علیه استثمار و بشرستیزی سرمایه داری سر دادیم. اکثریت قریب به اتفاق نسل حاضر این کار را نمی کند. بالعکس به گونه ای بسیار رقت بار همه دار و ندار زندگی، کل امیدها و آرمانهایش را به قدرت اعجاز این نظام گره بسته است. این نسل در شرائطی این کار را می کند که سرمایه داری برای کشیدن هر نفس نیازمند لشکرکشی و جنگ افروزی سراسری علیه هست و نیست معیشتی و کمترین میزان امکانات اجتماعی و رفاهی کل کارگران دنیا است. ما راه تحقق آرمانهای بزرگ انسانی را در همان حد شناخت و قدرت تشخیص روز خویش، در طی پروسه گسست از «لیبرالیسم»، اصلاح طلبی و هر شکل مماشات با نظام سرمایه داری دیدیم، همه رویکردهای آشتی طلب و لیبرال، حتی چپ ترین آنها را به عنوان دشمنان آشتی ناپذیر منافع و اهداف انسانی طبقه کارگر آماج انتقاد و افشاء قرار دادیم.
طومار ارتباط دیکتاتوری- ستیزی دروغین و آزادی خواهی واهی آنها با انتظارات استثمار شوندگان و زحمتکشان را یکراست پاره کردیم. افتادن در ورطه پارلمانتاریسم و مبارزه قانونی را غرق شدن در باتلاق سازش با سرمایه و سرمایه داران و دولت سرمایه داری اعلام داشتیم و تا هر کجا که توانستیم و فکرمان یاری داد، باز هم با همان شعور روز خود، بر طبل اتکاء طبقه کارگر به قدرت پیکار طبقاتی خود کوبیدیم. جماعت مورد اشاره نسل حاضر راه معکوس می رود. به هر جرثومه جنایت، جهل و فریب حتی دژخیم ترین آنها دخیل می بندد. برای بنیانگذاران، خادمان و حافظان یکی از درنده ترین رژیم های تاریخ سرمایه داری هویت آزادیخواهی و اصلاح طلبی جعل می کند!! زندانبانان و شکنجه گران دیروز همین رژیم را لباس شکنجه ستیزی و زندان براندازی می پوشاند!! از مشتی ولایتمدار، دین سالار و عمله و اکره سرکوب شعور و اعتراض طبقه کارگر، صرفاً به حساب مناقشات درونی آنها با بخش مسلط تر قدرت سیاسی بورژوازی، تندیس ناجی و منجی می سازد!!
ما وارد عصری گردیدیم که کمونیسم لغو کار مزدی طبقه کارگر زیر فشار شبیخون های سرمایه زمینگیر و در گرد و خاک تاخت و تاز سالیان دراز سوسیال دموکراسی، رفرمیسم چپ نمای میلیتانت لنینی و کمونیسم اردوگاهی قبض روح شده بود. بارقه حرف های مارکس را باید در لا به لای درس های جامعه شناسی حسین آریانپور (١) جستجو می کردیم!! نقد مارکسی اقتصاد سیاسی بورژوازی را در گردآورده های نظری نیکیتین (٢)، سویزی (٣) بتلهایم، (٤) مندل (۵) و همانندان می کاویدیم!! ماتریالیسم انقلابی مارکس را باید از پلخانف (٦)، استالین و مائو می آموختیم!! و در کم زیان ترین حالت آموزه های کمونیسم خلقی لنین را نظرات و پراکسیس مارکس می پنداشتیم!! ما برای حصول هستی آگاه طبقاتی با چنین کجراهه ها و دشواریهائی رو به رو بودیم. با همه اینها، شیدای فهم آناتومی مارکسی سرمایه داری، شناخت سوسیالیسم مارکسی و لغو کار مزدی و آشنائی ژرف تر با پیچ و خم پیکار سوسیالیستی بودیم. نسل حاضر در چنین مسیری نیست. گروندریسه، کاپیتال، ایدئولوژی آلمانی و دستنوشته های مارکس را می گذارد و آثار ساموئلسون، کروگمن، چه بسا فریدمن یا خرافه های عهد عتیق افرادی مانند کاتوزیان و علمداری و مرتضی محیط را بر می دارد، فقر فلسفه و نقد هگل یا روایت مارکسی مبارزه طبقاتی را به فراموشی می سپارد و دست به کار نبش قبر کانت و لاک و ماکس وبر و بدیل های بی مایه وطنی آن ها می گردد.
نسل ما به رغم همه فدارکاری های حماسی بی مرز، زیر فشار مه آلودگیهای متراکم متصاعد از رابطه سرمایه، کمونیسم خلقی و اردوگاهی، قادر به شناخت ژرف طبقاتی و مارکسی سرمایه داری، سوسیالیسم و راه واقعی مبارزه طبقاتی نشد، در همین راستا جنگ او علیه بردگی مزدی در خدمت امپریالیسم ستیزی خلقی قرار گرفت. مبارزه مستمر، شجاعانه و پرهزینه اش برای سوسیالیسم، نهال راه حل های جایگزینی شکلی از بردگی مزدی با شکلی دیگر و استقرار سرمایه داری دولتی نوع روسی و چینی را آبیاری کرد. کل از خودگذشتگی ها، آرمانگرائی ها و حماسه سازی های شکوهمندش آب آسیاب ناسیونالییسم چپ و دستمایه تفوق راهبردهای این یا آن بخش ارتجاع بورژوازی شد. نسل پیشین زیر مهمیز دردناک این خطاها از هر گونه اثرگذاری رادیکال ضدسرمایه داری بر روند مبارزات جاری و بعدها خیزش سراسری طبقه کارگر عاجز ماند و حاصل تمامی جنگیدن هایش در حساس ترین بزنگاهها، پلکان عروج درنده ترین و پوسیده ترین بخش وحوش دینی بورژوازی به عرش قدرت سیاسی شد. انتظار واپسین آن نسل و طبقه کارگر این بود که نسل حاضر پرچمدار آهنین عزم نقد رادیکال بدفهمی ها، انگاره های غلط، گمراهه رفتن ها، اشتباهات و معمار موفق حفاری راه واقعی پیکار ضد سرمایه داری باشد. آنچه اینک در بستر تاریخ جریان دارد، به تمام و کمال خلاف این است. قشر وسیعی از درس خواندگان برخاسته از شرائط کار و استثمار و زندگی طبقه کارگر به جای نقد خلاق و طبقاتی کجراه رفتن ها و غلط اندیشی های گذشته، به جای جستجوی پراکسیس سوسیالیستی ضد کار مزدی، بست نشین بارگاه بشرستیزترین راه حل های نئولیبرالی بورژوازی و خوشه چین علم و کتل مافیای متولی تعمیر دولت اسلامی سرمایه شده اند. آنچه این جمعیت به نمایش می گذارد حدیث سقوط دردناکی است که تا ٤٠ سال پیش، به ذهن هیچ انسان وفادار به آرمانهای بزرگ بشری خطور نمی کرد. دمیدن در صور جنبش های ارتجاعی سرمایه سالار «سبز» و « بنفش»، راه اندازی کارناوال « یا حسین، میر حسین»، «رأی مرا پس بده»!! یا « وای اگر موسوی حکم قیامم دهد» و نوع اینها ابداعات ارتجاعی زشتی است که بر مغز هر کارگر آگاهی شلاق می زند.
یک چیز روشن است و باید بسیار صادقانه به آن اعتراف کرد. نسل حاضر که مراد من در این مقدمه، همه جا، جماعتی از درس خواندگان روز طبقه کارگر است، مرثیه سقوط روز خویش را از متن شکست های فاجعه بار و پی در پی نسل پیشین بر می دارد. سقوط آزاد این جماعت محصول مستقیم شکست راههائی است که ما رفتیم، اما چه چیز شکست خورده است؟ با این شکست ها چه باید کرد؟ و آیا نفس ارجاع وضعیت رقت بار دامنگیر این نسل به اشتباهات و شکستهای نسل پیش، جماعت امروزی دانشجویان خانواده های کارگری را تبرئه می کند؟!! اگر چنین تصوری می توانست درست باشد آنگاه کل تاریخ زندگی انسان باید به جای آنکه تاریخ مبارزه طبقاتی باشد، حدیث قهقرا رفتن ها و ابتذال پوئی ها می شد. بورژوازی می خواهد که طبقه کارگر و فعالین جنبش کارگری چنین کنند. نمایندگان فکری، سیاستمردان و دانشوران بورژازی تاریخاً برای سوق دادن این جنبش به عمق چنین ورطه ای همه کار کرده اند و علی العموم موفق نیز بوده اند. آثار موفقیت آن ها را در سطر، سطر پروانه سقوط همین نسل حاضر طبقه کارگر می توان مطالعه نمود. آنها همه شکست ها را به حساب کمونیسم، به حساب افق ها و آرمان های رهائی پرولتاریا، به حساب حرف های مارکس و به حساب جنبش ضد سرمایه داری کارگران دنیا نوشتند. با همه توان، با بهره گیری از زرادخانه های جعل و دروغ و مهندسی افکار، کل این وارونه نویسی ها را ملاط ذهن و مغز توده کارگر به ویژه نسل درس خوانده این طبقه ساختند. شکست انقلاب اکتبر، احزاب کمینترن، ناسیونال چپ مائوئیستی!!، شکست دموکراسی طلبی خلقی، امپریالیسم ستیزی ناسیونالیستی، کمونیسم اردوگاهی، همه و همه را شکست کمونیسم مارکسی و سوسیالیسم لغو کار مزدی پرولتاریا خواندند!!
جوان دانشگاهی برخاسته از شرائط درد و رنج و استثمار طبقه کارگر به جای اینکه منتقد آگاه اشتباهات فاجعه بار سلف خود گردد، درس آموز روایت نمایندگان فکری بورژوازی از شکستهای پیشین جنبش کارگری و حاصل اشتباهات نسل قبلی شد!! اینجاست که تراژدی های پیشین جای خود را به نوعی بازی کمیک اسف انگیز می سپارد. آنچه امروز در پیش روی ما قرار دارد چهره آزار دهنده این واقعیت است. نکته دیگری را هم باید گفت و بر آن تأکید نمود. بازماندگان جماعتی که در طول قرن بیستم هر چند ناخواسته و ناآگاه، دلباخته کمونیسم خلقی لنینی و اردوگاهی، به انفصال جنبش کارگری از ریل واقعی پیکار ضد سرمایه داری کمک کردند، بیشترین مسؤلیت ها را در نقد خطاها و گمراه پردازی های گذشته خویش بر دوش دارند. این عده نه فقط با اشتباهات دیروز خود بلکه با فرار امروزشان از قبول این مهم به بیراهه رفتن نسل حاضر جنبش کارگری دامن می زنند.
اصرار اینان بر تداوم خطاهای گذشته و قفل شدن به داربست، رژیم ستیزی فراطبقاتی یا روایت لنینی جنبش کارگری و تشکل این جنبش و سوسیالیسم و انقلاب سوسیالیستی، همه و همه گواه فرار این جماعت از نقد مارکسی و ضد سرمایه داری اشتباهات خویش است. سماجت آنان به طور قطع هیچ گونه توجیهی در هیچ زمینه ای برای هیچ سطح از دنباله روی های نسل حاضر از راه حلهای اپوزیسون های ارتجاعی بورژوازی فراهم نمی سازد، اما بدون شک، دست این اپوزیسون ها را در کجراه بردن جنبش کارگری و جمعیت مورد گفتگوی ما، هر چه بیشتر، باز می گذارد.
کتاب حاضر دست به کار کالبدشکافی انتقادی رادیکال و مارکسی اشتباهات نسل پیش فعالین مدعی تعلق به پروسه پیکار رهائی طبقه کارگر نیست. به عنوان یک فعال سیاسی آن دوره، تا آنجا که توانسته ام و تشخیص داده ام، این کار را در نوشته های دیگر دنبال کرده ام. کتاب هائی مانند « سوسیالیسم، اقتصاد و سیاست»، «کمونیسم لغو کار مزدی و رفرمیسم میلیتانت لنینی»، «جنبش لغو کار مزدی طبقه کارگر»، «نگاهها و نقدها»، « رفرمیسم راست اتحادیه ای» و چندین کتاب یا مقالات متعدد دیگر را با همین هدف، تهیه و تنظیم کرده ام. ( این نوشته ها در سایت سیمای سوسیالیسم موجودند) کتاب حاضر از نوع آن نوشته ها نیست، اما یک دفتر خاطرات نیز نمی باشد و با این منظور به رشته تحریر در نیامده است. محرک واقعی نگارش آن نه این، که مسائل یا ضرورت های زیر بوده است.
١. آنچه در طول دهه های ۴٠ و ۵٠ زیر نام مبارزه مسلحانه چریکی توسط دو سازمان بزرگ مسلح روز، چریکهای فدائی خلق ایران و سازمان مجاهدین خلق ایران آغاز گردید و ادامه یافت، به هر حال و مستقل از خواست یا اراده هر انسانی، گوشه ای معین از تاریخ مبارزه طبقاتی درون جامعه ماست. فدائیان از آغاز و مجاهدین از دوره ای معین خود را با کمونیسم، طبقه کارگر، مبارزه علیه سرمایه داری و امپریالیسم و نوع این ها تداعی کرده اند. کمونیسم خلقی در ایران فصل هائی از تاریخش را در راهبردها، پراکسیس و افت و خیزهای ایدئولوژیک و سیاسی این تشکلها به نمایش نهاده است. در همین راستا نقد این روایت کمونیسم لاجرم در گرو بررسی هستی اجتماعی، طبقاتی و پراتیک پیکار این نیروها نیز قرار می گیرد. نویسنده به عنوان یکی از اعضای سازمان مجاهدین و بعدها مجاهدین م. ل آن ایام، کالبدشکافی مارکسی و لغو کار مزدی پروسه تحولات درونی این سازمان را جزئی از کار آگاهگرانه کمونیستی و تلاشی در جهت استخراج درسهای آموزنده مبارزه طبقاتی برای نسلهای آتی فعالین جنبش کارگری می بینم. کتاب از این لحاظ متنی مکمل سایر نوشته هائی است که بالاتر نام بردم.
٢. در طول ٣۵ سال اخیر عمله و اکره فکری و سیاسی دولت هار اسلامی سرمایه، اپوزیسونهای مذهبی و لائیک بورژوازی از نوع « ملی، مذهبی ها» یا محافل دیگر و بالاخره گروههای مختلف چپ، پیرامون پروسه تحولات داخلی سازمان مجاهدین خلق در نیمه نخست دهه ۵٠ مسائل بسیار گوناگونی را مطرح نموده اند. تکلیف عوامل رژیم روشن است. هر چه گفته اند یا نوشته اند، مصداق شنیع ترین و رذیلانه ترین تهمت ها علیه کمونیسم وعلیه هر نوع آرمانخواهی انسانی ضد سرمایه داری یا ضد خرافه سالاری دینی است. رژیم برای ایفای این رسالت شوم نه فقط خیل کثیر مزدورانش را به کار گرفته است، نه فقط بنیادهای وارونه پردازی و جعل بافی متعدد دائر کرده است که به هر حشیشی توسل جسته است و از هیچ جنایتی دریغ نورزیده است. اما مشکل به اینجا ختم نمی شود. اپوزیسون های مختلف بورژوازی اعم از دینی و لائیک و طیف توده ای نیز هر چه به قلم آورده یا بر زبان رانده اند، کم یا بیش متأثر از افترائات و تهمت ها و کینه ورزی های زشت جمهوری اسلامی بوده است و بالاخره محافل چپ نیز اگر در این زمینه چیزی گفته اند، مستقل از این که قصدشان چه بوده است، به طور مثال گزارش، نقد، حتی تقدیس و ستایش، در هر حال تصویری از رویدادهای واقعی به دست نداده اند. نتیجه همه اینها روشن است. گوشه ای از تاریخ مبارزه طبقاتی نه فقط برای کارگران کندو کاو آموزشی نگردیده است بلکه آماج تحریف ها و باژگونه سازی ها قرار گرفته است. کتاب کوشش دارد تا ضمن نقد مارکسی کارنامه کمونیسم خلقی در سازمان مجاهدین، سیر رویدادها را آنچنان که بوده است توضیح دهد.
٣. آنچه اینجا می آید سوای تحریک خشم ارتجاعی محافل رسمی بورژوازی، به احتمال زیاد، خوشایند خیلی از احزاب و گروههای چپ موجود، حتی برخی همراهان گذشته های دور و نزدیک نیز نخواهد بود. این امر طبیعی است. کتاب با عزیمت از کمونیسم مارکسی و لغو کار مزدی به گوشه هر چند کوچکی از تاریخ گذشته چپ نظر می اندازد. چیزی که قرار نیست مورد قبول احزاب و گروهها یا افراد یاد شده باشد. مخاطب واقعی کتاب نه این دوستان که کارگران ایران و در همین راستا هر کارگری در هر گوشه دنیاست. همه بحث بر سر این است که نسل حاضر و آتی طبقه کارگر با سر بیدار طبقاتی و رجوع مارکسی به آنچه پشت سر نهاده است از تکرار اشتباهات عظیم پیشین اجتناب کند و با درایت لازم، راه پیکار واقعی ضد سرمایه داری را پیش گیرد.
ناصر پایدار
لینک کتاب:
اینجا کلیک کنید.