جهان سرمایه داری بسیار در هم رفته تر و ادغام شده تر از آن است که بتوان تلاطمات دامنگیر یک کشور را بدون کالبدشکافی موقعیت سرمایه اجتماعی اش در تقسیم کار سراسری سرمایه داری، جایگاهش در توازن قوای بلوک بندیها و ارتباطش با پروسه رخدادها و تحولات جاری میان قطبها کاوید. در مورد اوکرائین نیز مشکل صرف عضو شدن یا نشدن در «ناتو» نیست، روند انفجارآمیز رقابت های غیرقابل گریز میان نیرومندترین قطب های سرمایه بین المللی، سرشکن شدن پایاب بحران ها، گندیدگی ها و رقابت ها به این نقطه، در شرائط فروماندگی و زمینگیری فاجعه آمیز جنبش کارگری جهانی، تعیین کننده ترین نقش را در مشتعل شدن کشمکش ها دارد. برای دیدن ریشه ها باید قبل از هر چیز، نگاهی به وضع روز چرخه ارزش افزائی و بازتولید سرمایه جهانی انداخت.
انستیتوها می گویند که خالص سودها یا سرمایه های جدید تولید شده توسط کارگران دنیا فقط در سال ۲۰۲۱، سالی که طبقه کارگر جهانی زیر مهمیز موجهای پی در پی کووید، گویا کمتر کار کرده است!!، از مرز ۹۴ تریلیون دلار امریکا بالاتر رفته است. این رقم بر اساس گزارش همین مراکز رسمی سرمایه داری هر سال بالغ بر ٣ تریلیون دلار افزونتر می شود و پیدا است که هر چه بیشتر می بالد، نسبت افزایش سالانه اش نیز نمو می کند و سیر صعودی می پیماید. به طور مثال در طول ٦۰ سال اخیر در فاصله میان سالهای ۱۹٦۰ تا ۲۰۲۰ از حدود ۹ تریلیون به بالای ۹۴ تریلیون دلار رسیده است. این رقم نجومی اضافه ارزش تولید شده توسط طبقه کارگر بین المللی در طول یک سال که مستمرا در حال صعود است، به سرمایه الحاقی تبدیل می گردد. هر سال ۹۴ تریلیون دلار با یک نرخ افزایش پرشتاب چندین درصدی، به حجم کل سرمایه های روز جهان که به نوبه خود بیش از هزار تریلیون دلار امریکا است افزوده می شود. برای لحظه ای به این اندشیدید که کل این سرمایه ها سود می خواهند، در جستجوی نرخ سود متعارف، دلخواه یا طلائی خود هستند، در پیوند ارگانیک، اندرونی و غیرقابل گسست با این مؤلفه زمینی، واقعی، انبوه مؤلفه های دیگر هستند که برای داشتن تصویری ولو کمرنگ از جهان حاضر همه آن ها نقش بنیادی و سرنوشت ساز ایفاء می کنند.
درجه بارآوری کار و همگن با آن، متوسط ترکیب آلی سرمایه در سطح جهانی به صورت خیره کننده ای در حال صعود است. حجم معینی محصول که تا همین ۵٠ سال پیش برای تولیدش چند هزار کارگر با روزانه های کار طولانی لازم بود، امروز حتی در جوامع دارای سطح نه چندان بالای انکشاف صنعتی، میانگین پائین بارآوری کار و توان کاملا محدود رقابت در بازار بین المللی سرمایه، توسط چند صد، چند ده یا حتی کمتر نیروی کار انجام می گیرد. بحث بر سر کاهش شمار مطلق کارگران دنیا نیست، این رقم مسلما افزایش یافته است، نکته مهم آنست که اگر در روزهای پایانی قرن بیستم، کل ۱٠ تریلیون دلار اضافه ارزش سالانه را حدود 3 میلیارد کارگر تولید و پروسه تحقق و سامان یابی آن را به فرجام می بردند، بیست سال بعد از آن، در ۲۰۲۰ یک جمعیت ۴ میلیارد نفری کارگر، بیش از ۹۴ تریلیون دلار اضافه ارزش تولید می کنند و روند گردش و پیش ریزش را محقق می سازند. رشد نسبی کارگران ٣٠% اما نمو کهکشانی سرطان آلود اضافه ارزش ها بیش از ۹٠٠% یا نه برابر است. این ارقام می گویند که حجم کل سرمایه جهانی به رغم طغیان پی در پی بحران ها با سرعتی برق آسا و غیرقابل مهار بالا می رود، افزایش میزان اضافه ارزش های سالانه بین المللی خیره کننده و بهت انگیز است. همزمان آنسان که طبیعت سرمایه داری و امر قهری، اندرونی و گریزناپذیر آن است، یگانه منشأ تولید اضافه ارزش ها و لاجرم تنها آفریننده سرمایه ها، نه مطلق، که نسبی، ولی سریع و فاحش در حال کاهش و انقباض است. نیاز سرمایه بین المللی به سود و خودافزائی به صورت تصاعدی اوج می گیرد و نسبت جزئی ار سرمایه (نیروی کار) که باید پاسخگوی این نیازها باشد در کل سرمایه روند افت و تنزل می پیماید، این امر فقط بحرانهای زلزله وار دوره ای سرمایه داری را حتمی، قطعی، قهری، غیرقابل گریز نمی کند، فقط فاصله وقوع این بحران ها را تقلیل نمی دهد، فقط ابعاد کوبندگی آنها را مضاعف و چند برابر نمی نماید، مزید بر تمامی اینها، سرمایه داری را مقهور یک پروسه تنزل تاریخی، بدون بازگشت و غیرقابل ترمیم افت نرخ سود می کند. میانگین نرخ سود سرمایه اجتماعی ایالات متحده امریکا به عنوان قطب قادر به تصاحب عظیم ترین سهم اضافه ارزشهای بین المللی، در دهه شصت قرن بیستم از ۴۵ درصد بالاتر بود، این رقم در سالهای آخر سده مذکور تا ١۵% پائین آمد و امروز از این میزان به مراتب نازل تر است. حجم سرمایه «آمازون» این عظیم ترین غول صنعتی و مالی دنیای روز، از ٣٢١ میلیارد دلار افزون است، این تراست بیش از یک میلیون کارگر را استثمار می کند، حجم اضافه ارزش سالانه اش بالغ بر ٢٢ میلیارد دلار است اما نرخ سودی که محقق می سازد به ٨% نمی رسد. این روند قرار است به کجا انجامد؟ سرمایه داری در نیم قرن اخیر برای چالش آن چه کرده است؟ چه بر سر بشریت آورده است؟ پاسخش طولانی و محتاج کتاب ها، شاید هم کتابخانه ها است.
در چند سطر به اقتضای نیاز بحث اشاره کنیم که سرمایه در این راستا و برای مقابله با این روند، کل ظرفیت خود را به کار گرفته است، همه راهها را رفته است، به ویرانگری سهمگین زندگی ٦ میلیارد نفوس طبقه کارگر دنیا پرداخته است. شالوده کارش در این چالش کاهش بسیار چشمگیر هزینه تولید به هر شکل، تشدید فشار استثمار طبقه کارگر از هر طریق، رقابت سبعانه سرمایه اجتماعی هر کشور یا هر قطب برای افزایش سهم خود از حاصل استثمار طبقه کارگر جهانی به زیان رقبا بوده است. سرمایه روند کار یا روند ارزش افزائی خود را دستخوش تحولات فاحش کرده است. سالیان متمادی است کارخانه تأسیس نمی کند، نه فقط مدرسه جدیدی نمی سازد که مدارس موجود را در هم ادغام و تعطیل وسیع مراکز آموزشی را تدارک می بیند. بیمارستان بر پا نمی کند، برچیدن پرشتاب مؤسسات درمانی بزرگ و کوچک را دستور کار می نماید و هر اعتراض علیه این شبیخون را در هم می کوبد، پرونده تأسیس یا حتی حفظ و بقای بنگاههای نگه داری سالمندان، معلولان را روانه بایگانی تاریخ می کند. در هیچ کجا از تأمین آب بهداشتی برای نوشیدن انسانها دم نمی زند، هیچ طرحی برای توسعه شهرها، احداث سد، بستن پل، کشیدن جاده، برق رسانی به تاریکی زارها ندارد، به جای این کارها، کومه های مسکونی توده های کارگر، آلونکها، حلبی آبادها را کارخانه می کند، در بیغوله ها خط مونتاژ فراورده های مدرن تکنیک و صنعت دائر می نماید. کوخ ها را محل سر هم نمودن موبایل، کامپیوتر، تلویزیون، مودم و پیچیده ترین تکنولوژیهای اطلاعاتی می سازد. اگر زمانی نیاز خود به کار ماوراء ارزان زنان را بیرق محدودسازی کار خانگی می کرد، حال بخش مهمی از بازار کار و سرمایه را به کار زنان و کودکان و مردان در عمق خانه های نمور حاشیه نشینان شهرها قفل می زند.
سرمایه در این چند دهه دنیائی از این تحولات را برنامه ریزی کرده و لباس اجزا پوشانده است. محور ماهوی و بنیادی کل فرایند، بازتقسیم تاریخی کار لازم و اضافی و نه هیچ چیز دیگر به زیان سهمناک اولی و به سود طلائی دومی بوده است. حاصل روند تا همین جا به آسمان رفتن کفه کار لازم طبقه کارگر یا خورد و خوراک، پوشاک، آب، روشنائی، مسکن، استراحت، سلامتی، بهداشت، درمان، آموزش کارگران و سنگین شدن هر چه هیولائی تر کفه سود سرمایه ها است. نظام سرمایه داری حتی تا اواخر نیمه دوم سده بیستم میلادی ساز و کار خود برای چالش بحرانها، خنثی سازی پویه سرکش افت نرخ سودها یا جلوگیری از گسترش بحران خیزی ها را در مجرد یورش وحشیانه به معیشت و مایحتاج اولیه زیستی توده های کارگر یا سرکوب هر چه سبعانه تر هر اعتراض ابتدائی آنها محدود نمی دید، در کنار آن از اهرم صدور طغیان آلود سرمایه به اقصی نقاط دنیا، گشایش حوزه های جدید انباشت، به کارگیری شمار هر چه کثیرتر کارگران جدید هم چشم داشت.
در یک سو نیروی کار هر چه عظیم تری را وارد بازار اشتغال می کرد، در سوی دیگر شدت استثمار توده کارگر را افزایش می داد. این وضع از شروع نیمه دوم قرن بیستم به گونه ای فاحش تغییر کرده است. یورش تاتاریستی و سبعانه به آخرین بازمانده های معاش روز کارگران در سراسر جهان، در وهله نخست کارگران سه قاره آسیا، امریکای لاتین، افریقا، سپس لایه های ضعیف تر طبقه کارگر هر سه قاره امریکا، اروپا، اقیانوسیه و سرانجام کل کارگران جهان تنها وسیله و طریق بقای سرمایه داری شده است. در قعر چنین وضعی تیره و تاریک، رقابت کوبنده و ویرانگر دولتها، بخشهای مختلف یا بلوک بندی های رقیب سرمایه جهانی نیز روند اوج پیموده است. سرمایه اجتماعی هر کشور یا به صورت اخص قطب های غول پیکر سرمایه داری، برای ربودن هر ریال اضافه ارزش های بین المللی از چنگال همدیگر به هر سبعیتی دست می یازند.
در چنین فازی از فرایند شتابناک انحطاط، بحران زدگی و بحران خیزی سرمایه جهانی، سرمایه داری چین در طول سه دهه اخیر به گونه ای غول آسا و بهت انگیر بالیده است. کشوری که تا اواخر دهه ٨٠ قرن بیستم، مهر «رشد ناکافی» سرمایه داری بر سیما داشت!! و تا همین حالا «درحال توسعه» قلمداد می گردد!!، عملا به لحاظ حجم انباشت سالانه، قدرت رقابت سرمایه اجتماعی در بازار بین المللی و سهم سود از کل اضافه ارزش ها، هر سه قطب صدرنشین سرمایه جهانی، ایالات متحده، اتحادیه اروپا، ژاپن را با خطر سقوط حتمی از موقعیت روز و تحمل سهمگین ترین بار بحرانهای گریزناپذیر اقتصادی مواجه ساخته است. سود «علی بابا» در سال ٢٠٢٠ از سه برابر سود تراست آمازون افزون تر شده است. حجم انباشت سالانه چین در افریقا از همه قطب های دیگر بیشتر و نرخ افزایش آن پرشتابتر است. در زمانی که غولهای اقتصادی دنیا و قطب های نیرومند سرمایه داری، پیش ریز سرمایه در حوزه تأسیسات پایه ای مورد نیاز گسترش انباشت را سودآور نمی بینند، بانکها و تراست های غول پیکر دولتی، خصوصی چین، با چشم انداز حصول سودهای مطلوب، سیرالئون و جنوب «صحرا» را هم حوزه سرمایه گذاری های عظیم کرده اند. حجم انباشت چین در همین منطقه اخیر در فاصله سال های ٢٠٠٧ تا ٢٠٢٠ از ٢٣ میلیارد دلار امریکا متجاوز بوده است. این رقم دو برابر کل وامهائی است که ۵ کشور بزرگ جهان ایالات متحده، ژاپن، آلمان، فرانسه و انگلیس در اختیار دولت های این بخش قاره قرار داده اند. دو بانک چینی «اگزیم بانک و بانک توسعه اقتصادی» بر اساس گزارش «اندیشکده توسعه جهانی» فقط در فاصله ٢٠١٦ تا ٢٠٢٠، بالغ بر ۵٣٣ سرمایه گذاری مجزا را در قلمرو ایجاد یا بسط مؤسسات پایه ای ضروری برای گسترش انباشت دستور ساخته و آماده بهره برداری نموده اند.
سالهاست که تراز بازرگانی چین و امریکا به سود چین است، رقم تفاوت از مرز ٣٠٠ میلیارد دلار در سال عبور کرده است. برای آنکه مکان واقعی داد و ستدها و مثبت و منفی بودن آنها در رابطه میان سرمایه اجتماعی دو کشور درک شود باید به روند تولید کالاها در دو سوی مبادلات نظر اندازیم. صادرات چین به امریکا ۵٠٠ میلیارد دلار است، این کالاها به لحاظ بهای نازل نیروی کار در چین و به تبع آن، بهای پائین مواد خام، ماشین آلات، وسائل کمکی، کل هزینه تولید، به قیمتی پائین، آماده ورود به بازار می شوند. متناسب با حجم خود، بازار ایالات متحده را از چنگ تولید کنندگان داخلی خارج می کنند، تأثیر مهمی بر افت و خیز نرخ سود می گذارند، این نرخ را به زیان سرمایه های امریکائی پائین می آرند، همزمان خود با همین نرخ سود عمومی تنزل یافته، عظیم ترین اضافه ارزشهای حاصل استثمار کارگران امریکائی را از چنگ سرمایه داران آن کشور خارج و نصیب خود می سازند. در مورد امریکا ماجرا متفاوت است. صادرات از رقم ٢٠٠ میلیارد دلار تجاوز نمی کند. تفاوت هزینه تولید و قیمت فروش به اندازه آنچه در مورد کالاهای چینی گفتیم بالا نیست. در همین راستا و با توجه به کل مؤلفه ها، تفاوت سودهای دو کشور در این مبادلات فاحش است. چرا سرمایه داری چین حائز این موقعیت است، سؤالی است که پاسخ آن در حوصله این نوشته کوتاه نمی باشد.
از امریکا به سمت اروپا پیچیم. هر سال که گذشته است شمار بسیار کثیرتری از کنسرن ها و تراست های آلمانی، ایتالیائی، فرانسوی، انگلیسی، هلندی یا ممالک دیگر قاره، با هدف کاهش هزینه تولید، بالا بردن سود، چالش شدت بحران مجبور به مصرف کالاهای نیم ساخته، مواد خام و وسائل کمکی ساخت چین شده اند. چرخه تولید و ارزش افزائی این صنایع یا کلا سرمایه اجتماعی این کشورها وسیعا و گریزناپذیر به این تولیدات گره خورده است. این درهم رفتگی لحظه به لحظه ژرف تر و حجم صادرات چین به کل قاره هر روز بسیار بیشتر و سنگین تر از روز قبل است. هیچ اغراق نیست اگر بگوئیم که هر تلاطمی در این مبادلات عظیم رو به افزایش می تواند ضربه ای مؤثر بر کل روند بازتولید سرمایه در این کشورها باشد.
حدود ۵٠% کل تجارت خارجی کشورهای امریکای لاتین، ممالکی که تا دیروز حیاط خلوت امریکا محسوب می شدند، در انحصار کنسرن ها و بنگاههای مالی و اقتصادی چین است. از ٨ بانک عظیم الجثه دنیای سرمایه داری که حائز نقشی سترگ در صدور سرمایه در سطح جهانی هستند، دو بانک متعلق به سرمایه اجتماعی چین می باشد. این بانک ها سالانه حدود ٧٠٠ میلیارد دلار سرمایه در مناطق مختلف جهان پیش ریز می کنند. سالهاست دولت های مختلف دموکرات و محافظه کار امریکا سود و زیان تعمیر یا بازسازی پل ها، بزرگراهها، تونلهای شهری و جاده ای کشور را جمع و تفریق می زنند، تلفات سنگین جانی آن را سرگرمی روز خود می سازند، هزینه آن را بیش از چند ده میلیارد دلار برآورد نمی کنند، با این همه، وقوع قتل عام ها را بر تحمل این هزینه ها ترجیح می دهند. سرمایه داری چین تنها در سالهای ٢٠٢٠ و ٢٠٢۱، پروسه ساخت و تکمیل شش هزار خط ریلی را به فرجام برده است و سالهاست دست به کار احداث و به پایان رساندن جاده ابریشم است. جاده ای که قرار است سرمایه اجتماعی چین را به سهام باز هم عظیم تر سود و قدرت برساند و «ابرهه» را به خشم و قهر افزون تر علیه کعبه «ابراهیم نبی» وادارد.
آنچه را تیتروار در مورد وضعیت روز سرمایه داری گفتیم، نکاتی که پیرامون موقعیت قطبهای سرمایه اشار شد، به خاطر بسپاریم. همین مسیر را دنبال کنیم تا به جنگ مشتعل اوکرائین رسیم. اگر اتحادیه اروپا، ژاپن و امریکا به رغم جنگ وحشیانه بر سر درهم و دینار سودها، هر کدام حصه افزون تر خود در اضافه ارزش های بین المللی را موکول به همیوندی با هم و تشکیل قطبی متشتت اما به هر حال مؤتلف در مقابل چین می بینند، نیاز روسیه و چین، به همدیگر برای برپائی این میثاق و ائتلاف، دهها بار افزون تر است. در اینجا هر دو کشور دلائل بسیار محکم تر و نیرومندتری برای تکمیل همدیگر، پالایش پاشنه آشیلهای هم و صف آرائی حتی الامکان متحدتر و با قوام تر دارند. نه فقط رژیم حاکم روسیه که بخش مهمی از بورژوازی اپوزیسیون این کشور، به طور مشخص «لیبرال دموکراتها»، «حزب کمونیست»، «روسیه عادل» خود را میثاق دار احیای امپراطوری تزار یا وارثان وفادار تجدید حیات «آتحاد جماهیر شوروی» سابق می بینند، کوه حقارت ها، شکست ها، عقب نشینی ها، توهین های چندین دهه را بر سر خود سنگین می یابند، از «ظن» مختلف یار غار همدیگرند تا گذشته را زنده و ناسیونالیسم زخم خورده داغدار خویش را تشفی بخشند. همان شکست ها، سرخوردگی ها، حقارت ها و آرمان های ارتجاعی خروشانی که شالوده قدرت پوتین را می سازند، به آن توان می دهند و پشتوانه داخلی تصمیم گیری های وی می گردند. دولت پوتین از نخستین دوره زمامداری تا امروز در همین راستا کوشیده است، طبقه کارگر روسیه مثل همه بخش های دیگر این طبقه به گونه فاجعه باری زمینگیر و مدفون راه حلهای نسخه پیچی ارتجاع بورژوازی است، جنبش کارگری هیچ بارقه ای از صف آرائی رادیکال طبقاتی بر جبین ندارد، این جنبش همه جا میدان را برای بورژوازی حاکم و اپوزیسیون خالی کرده است. پوتین و بورژوازی متحدش با استفاده از این وضعیت و فرصت، راهی را دنبال می کنند که در این چند دهه پشت سر نهاده اند، کاستن هر چه بیشتر از فشارهای سهمگینی که اروپا و امریکا از زمان فروپاشی اردوگاه تا حال بر روسیه سرشکن کرده است، بازپس گیری حتی المقدور مناطقی که از دست رفته اند، نوع «اوستیای جنوبی»، عضوسازی در فدراسیون روسیه، ترغیب جمهوری های سابق شوروی به محدود کردن هر چه بیشتر ارتباطات خود با غرب، شبیه آنچه در تاجیکستان، ترکمنستان و قزاقستان رخ داده است. از جمله این تلاش ها بوده است. اقداماتی که مسلما نتیجه داشته است و حاصل آشکار آن تمایزی است که روسیه روز در قیاس با جامعه فروپاشیده، رو به زوال و انحطاط، مقهور، آماج یکه تازی فاتحانه، فخرفروشانه، پرغرور و توهین آمیز امریکا و غرب در عهد یلتسین دارد. بورژوازی روس برای استمرار این پیش روی ها، بازپس گیریها یا احیاء موقعیت پیشین به هر تقلائی دست می یازد. رژیم حاکم روس در این جهتگیری نیازمند چین است، سرمایه اجتماعی چین را پشتوانه و تکیه گاه ضروری خود می بیند، اما نکته اساسی آنست که آنچه روسیه دنبال می کند و بورژوازی حاکم روس برای تحقوقش می کوشد، اگر نه بیشتر، اما به همان اندازه نیاز مبرم و حیاتی بورژوازی چین و سرمایه اجتماعی این کشور هم می باشد. روسیه بزرگترین قدرت اتمی دنیای روز است. ارتش این کشور اگر چه از لحاظ بودجه سالانه و شمار هواپیماهای نظامی یا جنگی در رتبه دوم، بعد از امریکا قرار دارد، اما از برخی جهات و به طور مثال داشتن قریب سه میلیون و ششصد هزار نیرو، ٢۱۹٣٢ تانک جنگی یا تسلیحات دیگر در صدر همه ارتش های جنگ افروز جهان سرمایه داری است. روسیه یکی از ۵ عضو داری حق وتو در «شورای» امنیت نظام بشرستیز بردگی مزدی است، به لحاظ ذخائر انرژی فسیلی و صدور نفت و گاز قادر به اثرگذاری بسیار تعیین کننده بر چرخه بازتولید و ارزش افزائی سرمایه جهانی است، این کشور با همه این مؤلفه ها و حتی داده های مهم دیگر در کشمکش های جاری میان بلوک بندی های روز دنیای سرمایه داری نقشی کاملا مهم اساسی بازی می کند، در جدال جاری خود با غرب قادر است اروپا را به گونه ای محسوس بفرساید، چین به روسیه و نقش بازیهایش نیاز حیاتی دارد و روسیه سخت محتاج تکیه اقتصادی نیرومندی مانند سرمایه اجتماعی چین است. این دو در این صف آرائی ها همدیگر را تکمیل می کنند، بیسار بیشتر از آنچه اروپا و امریکا می توانند مکمل هم باشند.
همه نکات بالا را کنار هم چینیم، به نظر می رسد پازل تکمیل است. چین به میدانداری های روز روسیه محتاج است و بورژوازی حاکم روس برای حصول اهداف کوتاه مدت و دراز مدت خود بر روی سرمایه داری چین حساب جدی باز کرده است. دولت پوتین بر بلندای این محاسبات، اوکرائین را آماده ترین و مساعدترین نقطه زورآزمانی می بیند، از مدت ها پیش بسیار صریح و عریان اعلام کرده است که امریکا باید به حضور نظامی خود در اروپا پایان بخشد، تمامی اعضای سابق پیمان ورشو که به عضویت ناتو در آمده اند، از این آلیانس خارج گردند، اوکرائین برای همیشه خیال پیوستن به ناتو را از سر بیرون سازد. او مسلما لیستی طولانی تر از این انتظارات را برای طرح با اروپا در جیب نهان دارد. در میان این خواست ها اوکرائین ویژگی بسیار بارزی دارد. اوکرائین تنها کشور از هر لحاظ مساعد و آماده برای اشتعال درگیری ها است. خط فاصل روسیه با اروپا است، در همان حال دهه ها است که میدان وسیع ترین دخالت و بحرانآفرینی هر دو قطب امریکا و اتحادیه اروپا علیه روسیه است. هر دو کودتای موسوم به انقلاب مخملی و میدان را اروپائی ها به کمک بخشی از بورژوازی اوکرائین، از جمله احزاب نئونازی این کشور سازمان دادند و لباس اجرا پوشاندند، پیشروی هرچه بیشتر غرب در اوکرائین تنگ تر شدن هر چه سهمگین تر حلقه محاصره بورژوازی روس توسط غرب است. نیمی از سکنه اوکرائین به زبان روسی سخن می رانند و در شرائط روز، در زمانی که مشعل پیکار ضد سرمایه داری طبقه کارگر همه جا خاموش است، آماده جان دادن در رکاب ناسیونالیسم روسی هستند. آیا پوتین قصد اشغال کامل اوکرائین را دارد، پیش بینی ماجرا در شرائطی که همه بخش های بورژوازی جهانی برای هر ریال نفع حاضر، آماده آتش کشیدن کل دنیا هستند، چندان آسان نیست. انجام هر کاری، هر جنایت و توحشی از هر کدام دولتها، جناح ها، مافیاها قابل انتظار است. با همه اینها مسأله اصلی برای بورژوازی روس اشغال اوکرائین نیست، سخن از تسلیم بدون هیچ قید و شرط بورژوازی حاکم و اعلام انصراف هر چه مؤکدتر از خواست همپیوندی با غرب است. به مهمترین و اساسی ترین نکته پردازیم. حرف ما با توده کارگر دنیا است. کار بورژوازی افروختن آنش وحشیانه ترین جنگ ها و سوزندان بشریت در میان شعله ها برای افزایش سهم خود از سهام سود، قدرت، مالکیت و حاکمیت سرمایه است. توده های کارگر در هیچ کجای جهان، نه فقط هیچ نفی در هیچ یک از این جنگ ها و جنگ افروزی ها ندارند، که فقط هیزم خشک اشتعال آن ها هستند. ریال به ریال هزینه های جنگ ها را ما از محل کار پرداخت نشده و بدون هیچ اجرت خود می پردازیم، کل افرادی که کشته می شوند آحاد طبقه ما هستند، یکایک کودکانی که میان شعله ها خاکستر می گردند کارگرزادگان هستند. تمامی خانه هائی که ویران می گردند، کومه های مسکونی ما می باشد، آب آشامیدنی ما است که قطع می شود، محصول کار و استثمار نسل بعد از نسل طبقه ما است که به آتش کشیده می شود، وحوش بورژوازی بر سر سهام سود، قدرت و مالکیت با هم می جنگند، آنها برای این جنگیدن ما را لشکر جرار بدون هیچ مزد و قربانی بی هیچ بهای مناسک سودجوئی خود می کنند، برای این کار بیرق فریب «میهن» می افرازند!!! ترفند کثیف «دفاع از وطن» ساز می کنند، بساط ملیت و قومیت و دین و آئین پهن می نمایند، کل این ها ساز و کارهای شستشوی مغزی ما توده های کارگر است، ما در این جنگ ها هیچ نفعی نداریم، باید استوار و مصمم با بلندترین صدا فریاد زنیم که جنگ ما فقط جنگ طبقه ما علیه سرمایه در سراسر این دنیا است. کارگر روسی و اوکرائینی به اندازه هم, عین هم، توسط بورژوازی هار این یا آن کشور، توسط سرمایه استثمار می شود و از هستی ساقط می گردد، آنها باید دست به دست هم دهند، با سر دادن فریاد مشترک از کل طبقه کارگر اروپا، کل کارگران دنیا بخواهند، تا همگی همصدا و هم پیمان علیه جنگ، علیه هر اقدام جنگ افروزانه دولت ها برخیزند. دست اتحاد به هم بفشارند و گامی برای صف آرائی مشترک علیه کل سرمایه جهانی بردارند.
ناصر پایدار - فوریه ٢٠٢٢