دولت جمهوری اسلامی ایران اجرای طرح حذف یارانه ها را رسماً آغاز کرده است. قیمت های بنزین، گازوئیل، آرد، گاز، برق و آب که همگی تأثیری مستقیم و حیاتی بر زندگی مردم دارند از ساعات آغازین اجرای طرح به یکباره چندین برابر شد، و این تنها شروع حملات دولت سرمایه داری به معیشت مردم خواهد بود. تأثیرات پلکانی و تخریب گر این طرح بر زندگی توده ها طی هفته ها و ماه های آینده به شکلی ملموس و زننده به چشم خواهد آمد. اجرای این طرح از نظر نگارنده بزرگترین و تأثیرگزار ترین اقدام در تاریخ معاصر ایران خواهد بود. حیات اقتصادی این کشور، و زندگی روزانه مردم، از حالا دچار تغییر و تحولات شگرف خواهد شد، چنان که این سال ها را به "قبل از حذف یارانه ها" و "بعد از حذف یارانه ها" تقسیم بندی خواهند کرد.هدف من در این یادداشت بررسی این طرح، از نگاه اقتصادی و نتایج صرفاً اقتصادی آن نیست، در این مورد به حد کافی نوشته شده و نقدها و افشاگری هایی نسبت به آن در میان روشنفکران رد و بدل گشته است. هدفِ اصلی، طرح بحثی در مورد موقعیت مارکسیست ها و یا سوسیالیست های انقلابی از زمان اجرای این طرح به بعد است.
جمهوری اسلامی ایران از زمان ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی به این سو، رؤیای اجرای این طرح را برای برداشتن بارِ سنگینِ پرداخت یارانه ها از شانه دولت و ضمناً افزایش توان رقابتی خود و ورود به بازارهای جهانی، در سر می پروراند. امّا مهم ترین عاملی که این رژیم را از انجام آن باز داشته بود، ترس حاکمان از نتایج سیاسی و اجتماعی ناشی از چنین اقداماتی بود. توده های مردمی که در سال ١٣۵٧ ابتدا با تظاهرات خیابانی، و از پاییز همان سال با اعتصابات کارگری، به ویژه در بخش نفت، کمر رژیم شاه را شکستند، پیش از هر چیز، به دنبال دست یافتن به اصلی ترین حقوق خود برای یک زندگی شایسته، یعنی مسکن، کار، نان و در کنار آن، آزادی بودند. گرچه "آزادی" ای که در اولین روزهای انقلاب به دست آمده بود، به زودی پس از تثبیت حاکمیّت جدید مورد تهاجم بی امان قرار گرفت و طی سال های بعد اثری از آن باقی نماند، امّا تا همین چند سال پیش، به لطف پرداخت یارانه ها (به شکل غیر نقدی) از سوی دولت، فشارهای اقتصادی بر مردم تا حدّی کنترل شده بود. دلیل عدم حذف یارانه ها، نه علاقه رژیم، بلکه ناتوانی آن ها در انجام این کار، بوده است؛ در دو دهه ابتدایی حیات جمهوری اسلامی، حذف یکی از اصلی ترین خواسته های مردم برای انقلاب، که همان رفاه اقتصادی بود، اقدامی احمقانه می مانست و رژیم عمدتاً به دلیل فشارهای عمومی از سوی جامعه توانایی این کار را نداشت. در واقع شاید بتوان گفت که یکی از مهم ترین علل ادامه حیات جمهوری اسلامی، پرداخت یارانه های غیرمستقیم بر کالاهای اساسی و مورد نیاز بوده است. به عبارتی همین کمک های دولتی بود که بسیاری از مردم و اقشار آسیب پذیر را از طغیان بازمی داشت و آنان را به سوی انقلابی دیگر نمی برد. امّا از زمان قدرتِ اصلاح طلبان تا به امروز، این رژیم در پی حذف این یارانه ها بوده است. جمهوری اسلامی ایران برای پیوستن به سازمان تجارت جهانی، دریافت وام های کلان از بانک جهانی و صندوق بین المللی پول، گشودن درهای واردات سرمایه از کشورهای بزرگ، با پیش شرطِ حذف یارانه ها برای آزادسازی قیمت ها و نهایتاً به حداقل رساندن دخالت "رسمی" دولت در اقتصاد رو به روست. این اقدام رژیمِ تهران، حمله وحشیانه به معیشت توده های میلیونی مردمی است که تا دیروز، دریافت غیرمستقیم یارانه ها از لحاظ اقتصادی کمک بزرگی به آنان بود. آماده سازی زمینه برای ورود سرمایه به ایران، و پیوستن به تجارت جهانی، با بیرون کشیدن نان از سفره های مردم همراه است، همان عاملی که مردم در طلب اش، رژیم پیشین را با آن قدرت نظامی فراوانش به خاک انداختند.
جمهوری اسلامی از ابتدای حیاتش بارها با چالش های سیاسیِ بخش الیت (نخبه) جامعه، همان دانشجویان و روشنفکران رو به رو بوده است؛ دهه قبل، بحران ١٨ تیر، و سال گذشته نیز بحران های پس از انتخابات ریاست جمهوری از این دست هستند. امّا هیچ یک از این بحران ها نه آن قدر قدرت داشت که رژیم را به فروپاشی برساند، نه آن چنان پایه اجتماعی قوی و دائمی را به دنبال خود می دید. امّا مسأله معیشت توده های میلیونی، با بحران هایی مثل ١٨ تیر و انتخابات ٨٨ کاملاً متفاوت است. تفاوت اصلی در موتور محرکه این جنبش های اعتراض نهفته است. جنبش های اصلاح طلبی و یا اعتراضاتی که در پی بازپس گرفتن رأی خود بودند، خواسته اصلی شان (بدون آن که بخواهیم در این جا به جنبه ارزشی یا ماهوی آن شعارها توجه کنیم)، "آزادی های سیاسی" بوده است، مطالبه ای که برای همه گیر شدن آن نیاز به تبلیغات بسیار زیادیست، گرچه همین تبلیغات هم، امکان همگانی شدن این خواسته ها را فراهم نمی کند. مردمی که مهم ترین دغدغه شان فراهم کردن غذای روزانه، مسکن و تحصیلات فرزندان شان است، اهمیّت چندانی به خواسته ی آزادی بیان و یا راه اندازی کانال تلویزیونی غیر دولتی نمی دهند. این توده ها چنان در تهیه نان روزانه غرق شده اند (که این مسئله فقط در ایران صادق نیست و در اکثر کشورهای جهان دیده می شود) که مطالبات دموکراتیک را موضوعی بی ربط به خود می دانند، یا در واقع اصلاً وفت فکر کردن به آن را ندارند. ترغیب یک کارگر برای شرکت در انتخابات به بهانه ایجاد آزادی های سیاسی، کارِ سختی است، شاید برخی از پیشروان کارگری به دلیل درک سیاسی شان و برای هموار کردن بیان خواست های اقتصادی دست به چنین اعتراضاتی بزنند، ولی توده های کارگری، حداقل در چنین شرایطی که توصیف شد، پای این خواسته ها نمی آیند، زیرا مسخ در زندگی روزمرّه و مبارزه در راه بقا هستند. نیازی به ارائه آمارهای دقیق اقتصادی نیست تا نشان دهیم که حذف یارانه وضعیت اقتصادی میلیون ها ایرانی را حدّی اسفناک تنزل خواهد داد و همین نانی که که تا دیروز در سفره هایشان موجود بود را از آن ها خواهد گرفت. این می تواند بهانه و سرآغاز بزرگترین بحران اجتماعی در تاریخ معاصر ایران باشد، زیرا اینبار توده های میلیونی، به زورِ فشار اقتصادی، "وادار" به دخالت گری در عرصه سیاسی خواهند شد. کارگران، معلمان، پرستاران و دیگر اقشار تحت استثمار، نه به دلیل خواست خود، بلکه به اجبار وارد صحنه مبارزه خواهند شد، آن ها "تصمیم" به مبارزه نمی گیرند، بلکه خود را در میان یک جنگ بی رحمانه برای بقا خواهند یافت، و "مجبور" به جنگیدن خواهند شد.
پرولتاریا و بورژوازی از زمانی که پا به عرصه وجود گذاشتند، همیشه در یک جنگ دایمی با هم بوده اند، منافع متضاد این دو، عامل اصلی این جنگ است. مبارزه بین این دو، یعنی بین کار و سرمایه، همیشه علنی و شدید نیست، شاید برای مدّت ها این جنگ حتی به چشم نیاید، امّا هیچ وقت از میان نمی رود، بلکه یکی از این از میدان به در شود. این جنگ از درون کارخانه، هر روز، و در سطح اجتماع از اولین روزهای شکل گیری نظام اجتماعی نوین جهانی وجود دارد. اما در برخی دوره ها، این جنگ، ظاهری عریان و شدیدتر به خود می گیرد. وجود این جنگ الزاماً به معنیِ وقوع اعتصاب ها و تظاهرات نیست، صرف وجود تضادهای ذاتی در منافع این دو طبقه مولد جنگ میان این دوست. این جنگ همیشه وجود دارد، اما همیشه در حالت اوج قرار نمی گیرد. زمانی که فشار به پرولتاریا چنان شدید شود که او را به پای اقدامات عملی جدی تر بکشاند، این مبارزه نیز حالتی جدی تر و خشن تر به خود می گیرد. دوره آتی (روز های پس از حذف یارانه ها) می تواند مبارزه پرولتاریای ایران و بورژوازی را به این حالت بکشاند. شرایط برای شدیدتر شدن این جنگ با این حمله به معیشت توده های مردم آماده تر می شود. پرولتاریای ایران در ماه های آینده به راستی چیزی جز زنجیرهایش را برای از دست دادن نخواهد داشت و به واسطه شرایط، مجبور به دخالتگری فعال در زمینه مبارزه سیاسی خواهد شد. گرچه خواسته اصلی پرولتاریا یک خواسته اقتصادیست، امّا هر مبارزه اقتصادی، به خصوص چنین مبارزه بزرگ و همه گیری، مسلماً یک مبارزه سیاسی نیز خواهد بود. جامعه ایران به زودی به انبار باروتی تبدیل خواهد شد که با کوچکترین جرقه ای شعله های انفجارش توده های کل مردم منطقه را نیز گرم خواهد کرد. مانند آن چه در روسیه تزاری روی داد، از زمان شروع جنگ شرایط معاش توده ها رو به افول نهاد و به بهانه جنگ میهنی وضعیت اقتصادی بد و بدتر شد، همین مسائل شرایط را برای بالا گرفتن و انفجار جنگ فراهم کرد، جنگی که تنها در انتظار کشیدن ماشه یک اسلحه بود، و تظاهرات 8 مارس ١٩١٧ حکمِ این محرک را ایفا کرد. شرایط ایران نیز در آینده و به دنبال یک جرقه، که می تواند حادثه ای غیر قابل پیش بینی باشد، به کلی دگرگون خواهد شد. جنگ پنهانی که میان توده و سرمایه در رگ های کشور در جریان است، ناگهان به خیابان ها و کارخانه ها کشیده خواهد شد، و زمینه یک انقلاب اجتماعی را خواهد چید.
اما وظایف انقلابیون در حال حاضر چیست؟ بگذارید مقایسه ای بکنیم میان انقلاب ١٩١٧ در روسیه و انقلاب ١٣۵٧ در ایران. در هر دو انقلاب، نه انقلابیون و مارکسیست ها، هیچ یک شرایط انقلابی را "ایجاد" نکردند، هر دو در آن دوران به دخالتگری در میان معترضین پرداختند. امّا تفاوت بین انقلابیون ایرانی و روسی بسیار زیاد بود. در روسیه، و پیش از آن که روزهای توفانی ١٩١٧ فرا برسد، یک حزب انقلابی، که طی چندین سال مبارزه، آبدیده شده، نظراتش را سیقل داده و در میان پیشروان کارگری ریشه های محکمی به دست آورده بود، توانست رهبری مردم را بر عهده بگیرد و توفان را به یک انقلاب اجتماعی تبدیل کند. بلشویک ها در بهار ١٩١٧ گروهی کوچک، امّا حرفه ای و آب دیده از انقلابیون بودند، امّا در پاییز همان سال اکثر کارگران پیشرو و فعالین کارگری خود را "بلشویک" می نامیدند و کارگران نمایندگی خود در شوراهای کارگری را به اعضای این حزب سپردند. در ایران ولی این طور نبود. در ایران یک حزب لنینی پیش از شروع بحران ها تشکیل نشده بود، و تلاش برای ایجاد نطفه این حزب در زمان وقوع بحران نیز بی فایده بود. در نتیجه انقلاب ایران به راحتی به انحراف کشیده شد و جناح های غیرانقلابی موفق به فریب توده ها و واداشتن آن ها از تسخیر قدرت شدند و، قدرت به جای طبقه کارگر، به دست یک گروه دیگر از نمایندگان سرمایه داری افتاد؛ انقلابی که می توانست یک انقلابی اجتماعی باشد، تنها شکلی سیاسی به خود گرفت.
انقلابیون شرایط انقلابی را نمی سازند، بلکه خود را برای آن آماده می کنند. شاید پنجاه سال طول بکشد تا چنین شرایطی ایجاد شود؛ مسئله مهم، آماده بودن انقلابیون، و سازمان یافته بودن آن ها در یک حزب پیشرو انقلابی است. ارنست مندل، در یک از مقالات درخشان خود با عنوان "احزاب پیشتاز" (مارس ١٩٨٣) یکی از مهم ترین وظایف حزب پیشروی انقلابی را این گونه توضیح می دهد:
"پس از هر موج خیزش مبارزه طبقاتی و خیزش آگاهی طبقاتی، نقطۀ عطف فرا می رسد و فعّالیّت واقعی توده ها کاهش می یابد، آگاهی به سطوحی پایین تر سقوط می کند و فعّالیّت تقریباً به صفر می رسد. نخستین عملکرد یک سازمان پیشتار انقلابی، آنست که تداوم دستاوردهای تئوریک، برنامه ای، سیاسی، و سازمانی دوره گذشته، یعنی دوره فعّالیّت طبقاتی و آگاهی طبقاتی بالای کارگران، را حفظ کند؛] سازمان پیشتاز انقلابی[ به مثابه حافظه دائمی طبقه و جنبش کارگری است، حافظه ای که به نحوی در برنامه ای تدوین شده است که شما در آن می توانید نسل جدیدی را آموزش دهید و بدین ترتیب لازم نیست تا این نسل جدید از ابتدا و از طریق مداخله کنکرت در مبارزه طبقاتی همه چیز را از نو شروع کند."
نطفه این حزب پیشتاز انقلابی باید پیش از اوج گیری بحران ایجاد گردد، در مبارزات کارگری شرکت کند، در میان فعالین ریشه بدواند و کادرها و نظرات خود را در جریان حوادث سیقل دهد، تا بتواند از این شرایط انقلابی برای رهبری آن به سوی یک انقلاب سوسیالیستی استفاده کند. مانند آن چه بلشویک ها در سال ١٩١٧ انجام دادند. آن ها مدّت ها گروهی کوچک و ناشناخته برای توده ها بودند، امّا در شرایط بحرانی، خود و نظریاتشان را به سطح رهبری جنبش رساندند، گرچه پیش از آن یک اقلیت اندک بودند. ایجاد نطفه حزب پیشتاز انقلابی در میان شرایط انقلابی بی فایده است و شانس رسیدن آن به سطح رهبری بسیار اندک.
مسأله محوری برای جنبش سوسیالیستی، در حال حاضر شعار "پیش به سوی تشکیل حزب پیشتاز انقلابی" است. شعاری که گرایش مارکسیست های انقلابی خود را گرد آن متشکل کرده اند. مسلماً توفان آتی در جامعه ایران، بدون حضور آلترناتیو چپ، و برنامه فرمول بندی شده سوسیالیستی که در قالب حزب اجرا و ارائه می شود، بار دیگر از سوی جریانات خرده بورژوا به انحراف کشیده خواهد شد و برای چندین دهه موج رخوت و ناامیدی و تأثیر ضربه شکست بر پیکر پرولتاریا سنگینی خواهد کرد.
پیش به سوی تشکیل حزب پیشتاز انقلابی!
سینا پازوکی
ملیتانت - چهارشنبه یکم دی ١٣٨٩