کشمکش میان توده های کارگر با صاحبان سرمایه و دولت سرمایه داری در کردستان به سان همه جاهای دیگر ایران در تمامی طول ٣٠ سال اخیر وسیع و حاد بوده است. کارگران کردستان در این سه دهه با تمام توان برای دفع تعرضات سرمایه در جنگ و کارزار بوده اند. توده های کارگر هیچ وقت از فشار تعرضات جنایتکارانه سرمایه داران و دولت آن ها در امان نبوده اند و هیچ لحظه ای هم ازتلاش برای سازمان دادن نیروی خویش و تدارک پیکار برای دفع این تعرضات چشم پوشی نکرده اند. این جنگ و ستیزها طبیعتاً شکست هایی داشته است، با پیروزی هایی همراه بوده است. دستاوردهایی کسب کرده است، هزینه های زیادی به بار آورده است و تجارب با ارزشی برای جنگ و ستیزهای بعدی در اختیار کارگران قرار داده است. بررسی آنچه در جنبش کارگری کردستان روی داده است و ارزیابی از همه پیچ و خم های مبارزات این چند دهه کاری است که باید انجام گیرد. ارزیابی از دستاوردها، شکست ها و پیروزی های این جنبش امر لازم و ضروری برای تداوم موفقیت آمیز پیکار آتی کارگران کردستان است. فعالین کارگری تنها با ارزیابی آگاه و واقع بینانه این جدال ها و نقد کجروی ها ست که قادر خواهند شد راه پیشروی جنبش خود را در آینده هموار کنند. اما هدف از این نوشته بررسی کل مبارزات جنبش کارگری کردستان در این مدت نیست. مقصود من تنها ارزیابی از بخشی از این مبارزات و مرور درس ها و تجارب آن است، شاید که چراغ راهی برای کارزارهای جاری و آتی باشد.
در طول چند سال گذشته کارگران مراکز کلیدی شهر سنندج مانند نساجی کرستان، پرریس، فرش غرب بافت، نیرو رخش وشاهو به اعتصابات، راه پیمایی ها، تحصن ها و اعتراضات زیادی دست زدند. آنان بارها کارخانه، خیابان و میادین اصلی شهر را به میدان نبرد با سرمایه داران و دولت تبدیل کردند. سرسختانه برای تحقق خواست ها و مطالبات خویش مبارزه نمودند. دست به مقاومت و ایستادگی زدند. بر خواست های خود پا فشاری کردند. در برخی موارد سرمایه داران چاره ای جز تسلیم در برابر عزم راسخ آنان ندیدند و در مواردی نیز کارگران متحمل پرداخت هزینه های سنگین و دردناکی شدند. در ماه های تیر و مرداد ١٣٨٧ صاحبان سرمایه و دولت آن ها دور جدیدی از تعرض وسیع، سازمان یافته و همه جانبه خود را به سطح معیشت کارگران این مراکز آغاز کردند. آنان از عدم تمدید قرارداد کارگران قراردای شروع نمودند و بسیار سریع جبهه تعرضات را توسعه دادند. کارگران هر کدام این کارخانه ها که از تجارب مبارزاتی زیادی برخوردارند، خیلی سریع به دفاع از همزنجیران قراردادی خویش برخاستند و دست به اعتراض زدند. از همان ابتدا روشن بود که یورش سازمانیافته سرمایه داران تنها به کارگران قراردادی منحصر نخواهد ماند و دامنه آن توده های دیگر کارگر را هم خواهد گرفت. همه چیز نشان از این می داد که صاحبان سرمایه با همراهی کامل اداره کار٫ استانداری٫ دیوان عدالت اداری و سایر دستگاه های سرکوب سرمایه تصمیم گرفته اند تا سفره خالی صدها خانواده کارگری را خالی تر سازند و برای رسیدن به اهداف ضد انسانی خویش از هیچ یورش جنایتکارانه و بیرحمانه ای دریغ نکردند. آنان طرح اخراج کارگران زیادی را در تمامی مراکز مذکور برنامه ریزی کردند و برای پیشبرد نقشه های شوم خود به هر حربه ای متوسل شدند. برای جلوگیری از اتحاد و همبستگی و همدلی کارگران به هر جنایتی دست زدند، تعداد زیادی از کارگران را عملاً اخراج کردند. پرداخت دستمزدها را برای مدتی طولانی به تعویق انداختند. دراوایل آذر ماه ۸۷ سرمایه دار صاحب کارخانه پرریس به بهانه وضعیت بد مالی و برای وادار کردن کارگران به صرفه جویی، کلیه وسائل گرمایش سالن های کار را خاموش نمود، قرارداد های استخدام تعداد زیادی از کارگران را لغو کرد و فشار به آنان برای امضا کردن قراردادهای موقت را به اوج خود رساند. هدف کارفرمای جنایتکار پرریس از تمامی این فشارها آن بود که کارگران قدیمی تر و با تجارب مبارزاتی طولانی تر و آگاهی و دانش بیشتر را بیکار سازد، نیروی کار کم تجربه و فاقد پیشینه انسجام و اتحاد و آگاهی را جایگزین آن ها نماید، نیروی کار جدید را با بهایی نازل تر و شبه رایگان تر مورد استثمار قرار دهد تا در این راستا بتواند سود بیشتری از استثمار هر چه بیرحمانه تر و وحشیانه تر آنان کسب کند. لازم به یادآوری است که کارگران پرریس در سال ٨۵ نیز دست به اعتراض و مقاومت زدند. در سال ٨۵ کارگران خواستار پرداخت فوری دستمزهای معوقه خود شدند، تبدیل قراردادهای کار یک ساله به سه ماهه را مورد اعتراض قرار دادند. جنگی نابرابر میان کارگران و کارفرمایان راه افتاد. اداره کار و دستگاه های سرکوب طبق معمول با تمامی توان به حمایت از سرمایه دار برخاستند. کارگران دست به مبارزه زدند، زنان و کودکان آنان به صفوف مبارزه پیوستند. تعدادی از همزنجیران آنان از مبارزاتشان حمایت کردند و در تحصن های متحد کارگران شرکت نمودند. قوای سرکوب سرمایه هر لحظه فشار خود را علیه کارگران افزایش دادند، کارگران را تهدید کردند، دستگیر نمودند و به زندان انداختند. کارگران با تمام توان مقاومت کردند و اعلام نمودند که « هیچ چیز به جز زنجیرهایشان برای از دست دادن ندارند». مبارزات کارگران پرریس تا اواخر مهر ماه برای دریافت دستمزدهای معوقه، برای بازگشت همزنجیران اخراجی و برای تضمین اشتغال خویش ادامه یافت.
با شروع تیر ماه سال ٨٧، تعدادی از کارگران فرش غرب بافت نیز از کار اخراج شدند. کارگران اخراجی روز پنجم مرداد در مقابل اداره کار سنندج تظاهرات اعتراضی برپا کردند. پافشاری کارگران بر خواست های خویش برای بازگشت به کار تا ٣ هفته به درازا کشید. به گونه ای که مزدوران اداره کار سنندج مجبور شدند حکم بازگشت کارگران اخراجی به کار را صادر نمایند، تصمیمی که فقط بخشی از ترفندهای سرمایه دار و مزدوران دولتی سرمایه علیه کارگران را به نمایش می گذاشت. قرار بر این بود که سرمایه دار اخراج کند و ارگان های سرمایه زیر پوشش دروغین دفاع از « حقوق» کارگران عوام فریبی کنند. کارفرما به بیکارسازی ادامه دهد و عاملان دولت سرمایه داری کارگران را در دالان های دیوان سالاری سرمایه از سر بدوانند و نیرو و توان مبارزاتیشان را فرسوده سازند. درنهایت سرمایه دار جنایتکار فرش غرب بافت به آسانی از پذیرش حکم اداره کار امتناع کرد و کارگران اخراج شدند.
جنگ و ستیز میان کارگران غرب بافت و سرمایه دار این کارخانه ادامه داشت که کارگران نساجی کردستان نیز وارد صحنه جدال شدند. صاحبان این کارخانه با توسل به همان بهانه های واهی رایج شمار زیادی از کارگران را اخراج کرده بودند. سرمایه داران از این نیز پا فرا نهاده و از تعطیل کامل کارخانه همراه با بیکارسازی همه کارگران سخن به میان می آوردند. این خبر برای کارگران نساجی و خانواده هایشان بسیار هولناک و درد آور بود. زیرا خطر بیکار شدن تمامی کارگران را تهدید می کرد. آنان پیش از دریافت خبر تعطیل کارخانه شاهد اشکال متنوع اعتراض و مقاومت همزنجیران خویش در کارخانه های دیگر بودند، مبارزات و مقاومت هایی که در هیچ کجا نتیجه مطلوب به همراه نداشت. کارگران پرریس و غرب بافت و بسیاری از مراکز دیگر کار در سراسر ایران قادر به جلوگیری از اخراج ها یا پرداخت مطالبات معوقه و مانند این ها نشده بودند. صاحبان سرمایه در همه جا پیروز بودند و کارگران در همه این موارد بازنده پیکار بودند. همه این ها نشان می داد که باید مسیر کار را عوض کرد، باید به راهکارهای دیگری متوسل شد، باید میدان های نوینی از پیکار را بازگشود، باید راه های واقعی اعمال قدرت علیه سرمایه را پیش رو قرار داد که راه خروج از درماندگی و کسب توان کافی برای تحمیل مطالبات بر صاحبان سرمایه و دولت سرمایه داری باشد. درس و تجربه کارگران پرریس و غرب بافت و کارگران صدها کارخانه دیگر در سراسر ایران به طور واقعی این بود و کارگران نساجی کردستان باید این درس و تجارب را چراغ راه مبارزه خود می کردند. متأسفانه آنچه در عمل روی داد چنین نبود. اما پیکار به هر حال ادامه پیدا کرد. کارگران نساجی کردستان در روز هفتم مرداد ساعت هفت صبح تا ساعت یازده ونیم در اعتراض به عدم پرداخت دستمزدهای معوقه خویش دست از کار کشیدن. آنان اقدام به برگزاری تجمع موسوم به « مجمع عمومی» کردند و با معاون استاندار، رئیس اداره کار و مانند این ها وارد مذاکره شدند. تعدادی از کارگران با دراز کشیدن جلو ماشین کارفرما مانع خروج او از کارخانه شدند. کارگران در روز ٢١ مرداد نیز پس از تجمع در مقابل کارخانه به طرف اداره کار حرکت کردند و در آنجا دست به اعتراض زدند. در همین روز تعدادی از کارگران پرریس، فرش غرب بافت و شاهو خود را به جلو اداره کار رساندند و از خواست های همزنجیران خود در نساجی کردستان حمایت کردند. روز ١۵ شهریور کارگران نساجی برای جلوگیری از تعطیل کارخانه و پرداخت دستمزدهای معوقه بار دیگر دست به اعتراض زدند. اما مزدوران سرمایه در استانداری با دادن وعده های دروغ و توخالی موفق شدند کارگران را به خانه هایشان باز گردانند و تظاهرات اعتراضی آن ها را تعطیل کنند.
روز ٢٨ تیرماه ٨٧ روز پیوستن و ملحق شدن کارخانه نیرو رخش به موج اعتراضات جاری کارگران دیگر مراکز کار در شهر سنندج بود. در اینجا نیز کارگران ٣ ماه بود که دستمزدهایشان پرداخت نشده بود. کارگران نیرورخش در همین روز دست از کار کشیدند و اعلام کردند که تا پرداخت دستمزدهایشان به اعتصاب ادامه خواهند داد. بالاخره روز دوم مرداد، کارفرمای کارخانه به میان کارگران آمد و تسلیم خواست های آنان گردید. سرمایه دار نیرورخش عجالتاً حاضر به پرداخت بخشی از دستمزد های معوقه کارگران شد اما مدتی بعد از این رویداد، تعدادی از کارگران را از کار اخراج کرد.
مواردی که در بالا به آن ها اشاره شد، نمونه های اندکی از اعتراض ها، مقاومت ها و جنب و جوش های بسیار حاد و وسیع توده های کارگر در مراکز اقتصادی شهر سنندج برای دفع تعرضات ضد کارگری و وحشیانه سرمایه داران و دولت آن ها به سطح معیشت و زندگی خویش بود. کارگران مراکز صنعتی بالا به مدت چندین ماه به طور مستمر و به اشکال مختلف درگیر مبازره و اعتراض علیه سرمایه داران بودند. نکته ای که در اینجا مهم است و پرداختن به آن هدف اصلی نوشته حاضر را تعیین می کند، مرور نقاط قوت و ضعف، دستاوردها، درس ها و آموزش های این مبارزات است. همزمانی تعرض سرمایه به سطح معیشت و زندگی کارگران، به طور گریزناپذیر مقاومت و خیزش و مبارزه همزمان کارگران کارخانه های مختلف در سنندج را نیز موجب گردید. چنین شرایطی برای توده های کارگر این مراکز امکان و فرصت مناسبی را به وجود آورده بود تا برای اتحاد و همرزمی و همپیوندی صفوف خود به بیشترین تلاش دست بزنند. نمایندگان کارگران از اهمیت موضوع غافل نماندند. آنان در شهریور ماه ٨٧ از کارخانه های پرریس، نساجی کردستان، فرش غرب بافت، شرکت قطعات فولادی و آجر پزی سنندج به دور هم جمع شدند و این اجتماع خود را «مجمع عمومی» نام گذاشتند. در این جلسات جمعی که در عرض یک ماه دو بار برگزار شد، کارگران بر ضرورت مبارزه متحد برای دفع تعرضات صاحبان سرمایه پای فشردند. از اعتصاب کارگران همزنجیر خویش در لاستیک البرز و نیشکر هفت تپه اعلام پشتیبانی کردند. کارگران این کارها را انجام دادند اما بسیاری از کارهای اساسی را هم انجام ندادند. از این بدتر، آنان در اغلب موارد آزموده ها را برای بار چندم آزمودند و تجربه های ناموفق را تکرار کردند. راه هایی را رفتند که بی نتیجه بودن و شکست بار بودن آن ها به اثبات رسیده بود. بحث بر سر این کمبودها و این حلقه های مهم ضعف درجریان پیکار آنان است. باید به مرور این نکات پرداخت و آنچه در ذیل می آید اشاره تیترواری به همین کمبودها، اشتباهات و ضعف های جدی است.
کارگران از مجمع عمومی سخن گفتند. عده ای به صورت نمایندگان کارگران مراکز مختلف کار دور هم جمع شدند تا در مورد چگونگی پیشبرد مبارزات مشترک و متحد با هم گفتگو و چاره اندیشی کنند. این کار مسلماً گامی به جلو بود و می توانست حرکتی به سمت گسست از فرقه بازی های سنتی نیروهای چپ باشد. شاید بتوان گفت که این بار فعالین کارگری نه زیر فشار رسالت های گمراه کننده فرقه ای بلکه بالعکس به عنوان کارگران و در زیر فشار نیازها و ضرورت های پیکار جاری توده های همزنجیر خود به سوی هم دست دراز می کردند تا شاید پاسخی در مقابل این ضرورت ها بیابند. تا اینجا کار درستی بود. اما این فقط یک روی سکه را نمایش می داد. روی دیگرش عیب و ایرادهای جدی واساسی داشت. مجمع عمومی این دوستان گامی در راه سازمانیابی شورایی توده ها ی کارگر نبود و کماکان همان سنت نادرست رفرمیسم چپ، یعنی تلاش برای ایفای نقش به مثابه نیرویی در ماورای کارگران و بالای سر آن ها را به نمایش می گذاشت. آنچه نیاز حیاتی روز مبارزات کارگران است سازمانیابی شورایی آن هاست. نوعی همپیوندی متشکل و متحد که بستر نمایش قدرت کارگران و اعمال این قدرت علیه سرمایه باشد. ظرفی که همه آحاد کارگران با تمامی توان و درایت و ظرفیت خود در آن حضور پیدا کنند، دخالت کنند، نظر دهند، تصمیم بگیرند و تصمیمات خود را به اجرا بگذارند. ظرف و بستری که مرکز آموزش، رشد آگاهی و شناخت هر چه عمیقتر کارگران از عینیت موجود، از روند کار سرمایه، از سرنوشت محصول کار و موقعیت خویش در جهنم بردگی مزدی باشد. ظرفی که نقش سنگر مبارزه آگاه ضدسرمایه داری کارگران را ایفا کند و بتواند نیروی متحد آنان را علیه سرمایه داری و برای محو بردگی مزدی بسیج نماید. اگر هدف از مجمع عمومی، سازمانیابی شورایی توده های کارگر است باید این چنین باشد. آنچه در اینجا اتفاق افتاد یا تا امروز زیر این نام توسط برخی محافل فرقه ای چپ تبلیغ شده است به هیچ وجه از این نوع نبوده است، چنین رویکردی نداشته است و هیچ تمایلی به این رویکرد هم نشان نداده است. آنچه روشن است این است که فشار شرایط و وضعیت نامطلوبی که کارگران چند مرکز کار در سنندج با آن رو به رو بودند این عده از فعالین را به سمت جستجو و یافتن راه هایی برای ایجاد یک ظرف اتحاد و همپیوندی سوق داد. اما این جستجو زیر فشار سنت های رفرمیسم چپ و راه حل بافی های تا کنونی رایج نتوانست با راه واقعی سازمانیابی شورایی ضدسرمایه داری کارگران همسو گردد. مجمع عمومی این دوستان دقیقأ از نوع مجمع عمومی باب طبع رفرمیسم چپ غیرکارگری بود و کماکان وجود هژمونی چپ فرقه ای در انتخاب راهکارها و راه حل های فعالین کارگری را به خوبی نشان می داد. به طور مثال، در هیچ کجای این مجمع عمومی هیچ سخنی از جستجوی راه های واقعی اعمال قدرت کارگران علیه سرمایه در میان نبود. نه فقط هیچ سخنی از تدارک نیرو برای تصرف کارخانه های در حال تعطیل و صف آرایی کارگران علیه سرمایه به میان نیامد که حتی این نوع راهکارها مورد بی توجهی کامل قرار گرفت. مجمع عمومی تشکیل شد تا به روال معمول راه های دست به دامان مراکز و نهادهای سرمایه شدن را برنامه ریزی کند، تا رجوع به قانون را توصیه نماید، تا تمامی سنت های رفرمیسم راست و چپ را پاسداری نماید، تا نه فقط هیچ کمکی به سازمانیابی شورایی و ضدسرمایه داری کارگران نباشد که دقیقاً بدیل رفرمیستی و سندیکالیستی چنان نوع سازمانیابی باشد.
اشکال بسیار اساسی دوم در روند مبارزات جاری کارگران مراکز مذکور در این مدت توهم بسیار آشکار فعالین این مراکز به قانون سالاری و قانون مداری سرمایه داری بود. سرمایه داران اخراج می کردند، دستمزدها را نمی پرداختند. کارگران به اعتراض و مبارزه بر می خاستند، قوای سرکوب دولت سرمایه داری وارد میدان می شد و دست در دست صاحبان سرمایه برای درهم شکستن مقاومت کارگران از هیچ جنایتی دریغ نمی کرد. در این میان کارگران نیز لحظه به لحظه با حالتی بسیار درمانده و متوهم به دامن همان قوای سرکوب و نهادهای دولتی ماورای آن ها متوسل می شدند. نشستن در مقابل اداره کار، طومار نویسی و شکایت نامه های رنگارنگ، از این اداره سرمایه به اداره دیگر نظام بردگی مزدی رجوع نمودن، از سنندج راه افتادن و در مقابل بارگاه قدرت احمدی نژاد و سایر مزدوران نظام سرمایه داری در تهران جمع شدن و تحویل شکایت نامه و کارهای دیگر این نوعی، از حلقه های ضعف بسیار اساسی جنبش توده های کارگر در تمامی این مدت بود. آیا به راستی فعالین کارگری نمی دانند که این اقدامات و تا این اندازه متوهم بودن به قانون و قانونیت و حقوق و نظم سرمایه، آن هم در جهنم سرمایه داری ایران به جز خط کشیدن بر کل دار و ندار قدرت طبقاتی خود و به کج راه بردن و فرسوده کردن نیروی مبارزاتی کارگران هیچ چیز دیگر نیست؟ آیا این فعالین نمونه ای سراغ دارند که در جایی کارگری، کارگران کارخانه ای و کل توده های کارگر ایران در طول حیات جنبش خویش از صد سال پیش تا امروز، هیچ گاه از این نوع اقدامات به اصطلاح قانونی نتیجه ای گرفته باشند؟!! آیا آنان نمی دانند که تسلیم شکایت نامه و طومار استیصال و درماندگی به بارگاه سران سرمایه و ارگانهای آنان نه فقط هیچ گرهی از مشکلات توده های کارگر باز نمی کند که کاملاً بالعکس نظام سرمایه داری را به نهایت بی قدرتی و ضعف و فروماندگی کارگران و جنبش آن هرچه بیشتر آشناتر می سازد و عزم جزم جنایتکارانه صاحبان سرمایه و دولت حامی آنان را برای سرکوب هر چه گسترده تر مبارزات آن ها جزم تر و استوارتر می کند. یک سؤال مهم در اینجا آن است که اگر کارگران و به طور مشخص فعالین جنبش آن ها این موضوعات را می دانند پس چرا به رغم این دانسته ها باز هم هرگونه اعتراضات، مبارزات و تلاش های خود را به دار قانون و حقوق و دیوان سالاری نظم سرمایه آویزان می کنند؟ پاسخ این سؤال بحث طولانی می طلبد. جای این بحث فعلأ در اینجا نیست اما نکاتی را باید در میان گذاشت. طیف احزاب، نیروها و محافل رفرمیسم چپ تاریخاً به کارگران یاد داده اند که بایستی به این شکل مبارزه کرد. این احزاب همیشه و همه جا به کارگران گفته اند که مبارزاتتان را به دار قانون و نظم سرمایه بیاویزید، در همان حال سرباز فداکار حزب باشید و نردبان کسب قدرت سیاسی توسط حزب شوید. این بنیاد آموزش و درس و توصیه احزاب مذکور برای کارگران از بدو تاریخ صد ساله جنبش کارگری تا امروز بوده است. این جریانات تاریخاً مثل همه بخش های طبقه سرمایه دار و احزاب سرمایه از اعمال قدرت ضدسرمایه داری توده های کارگر وحشت داشته اند و الان هم بیشتر وحشت دارند. شب و روز از کارگران و قدرت توده های کارگر حرف می زنند اما واقعیت این است که آن ها قدرت کارگران را فقط آنجا می خواهند که وسیله و ابزار رساندن احزابشان به قدرت سیاسی و حاکمیت نظام بردگی مزدی باشد و البته برای این نظام اشکال متنوع دیگری از برنامه ریزی را نیز سراغ دارند و نام های زیبا و پرفریب دیگری را هم ردیف می کنند و تحویل فعالین کارگری می دهند. توصیه مبارزه قانونی در نظام سرمایه داری و به طور مشخص در جهنم سرمایه داری ایران به توده های کارگر فقط توهم آنان به این نظام را بالاتر می برد و اعتماد کارگران به قدرت طبقاتی خویش را از بین می برد. با سرمایه نمی توان مبارزه قانونی کرد، قانون سرمایه قانون استثمار هر چه وحشیانه تر ماست، قانون سرمایه قانون ساقط کردن ما از هستی اجتماعی خویش است، قانون سرمایه قانون تشدید لحظه به لحظه استثمار ما، قانون تبدیل هر چه زیادتر محصول کار طبقه ما به سرمایه، قانون جلوگیری همه جانبه ما از هر گونه دخالت در سرنوشت کار و محصول کار و زندگی اجتماعی خویش است. قانون سرمایه قانون زندان و شلاق و سرکوب وحشیانه هر اعتراض و مبارزه ضد سرمایه داری ماست. در این قانون و حقوق و نظم کوچکترین جایی برای هیچ گونه حق و حقوق و آزادی ما وجود ندارد. حق و حقوق و قانون و قدرت ما از جایی آغاز می شود که قانون و نظم و حقوق و موجودیت سرمایه را آماج تعرض آگاه و پیکار متحد طبقاتی خود می گیریم. آنچه کارگران انجام دادند لکه تاریکی بر دامن این مبارزات بود. لکه تاریکی که محصول راهکارها و راهبردهای طیف رفرمیسم چپ سندیکالیست است و قرنی است با جنبش کارگری همراه و هم آمیز و عجین شده است.
و بالاخره و مهم تر از همه چیزهای دیگر، این است که جای اعمال قدرت علیه سرمایه و برنامه ریزی آگاهانه سراسری برای احراز شرایط و ملزومات انجام این کار در جنبش روز کارگران در طول این مدت بسیار خالی بود. در قبال این نکته شاید فورأ کسانی بگویند که کدام قدرت؟ مگر کارگران قدرتی برایشان باقی مانده است که آن را علیه سرمایه اعمال کنند؟ مگر کارگر گرسنه و سرکوب شده و بی سازمان و متشتت و ناآگاه شانسی برای میدان داری و به صف کردن قدرت دارد که از اعمال آن علیه سرمایه حرف بزنیم؟ این ها، سخنان آشنایی است که امروز بر زبان خیلی ها جاری است. تا نفس بکشی فوری خروارها از این استدلال ها در پیش رویت پهن می کنند. تمامی این استدلال ها، روضه ها و آیه های یأس و استیصال نیز به طور مستقیم از عمق چنته های خالی رفرمیسم چپ بیرون می ریزد. احزاب و نیروهای این طیف هستند که از کارگر چنین تصوری دارند و اساساً کارگران را چنین می خواهند. روشن است که توده های کارگر ایران و کردستان در شرایط روز در نهایت استیصال و درماندگی به سر می برند، واقعاً قدرت کارساز عظیمی ندارند که آن را در مقابل سرمایه به صف کنند، به قول معروف هشتشان در گرو نه است. همه این حرف ها درست است. اما سؤال اساسی این است که قدرت کارگر چگونه می زاید، چگونه رشد می کند، شکوفا می شود و آمادگی اعمال پیدا می کند. جلو این اداره و آن اداره سرمایه تجمع کردن برای تحویل شکایت نامه و حلق آویزی به دار قانون سرمایه بستر رویش و شکوفائی و سازمانیابی قدرت کارگران نیست. از سندیکالیسم و سندیکاسازی و رفرمیسم سندیکالیستی نه فقط هیچ قدرت کارگری تراوش نمی کند که هر چه قدرت طبقاتی توده های کارگر است به طور کامل کفن و دفن می گردد و به کج راه برده می شود. با آویختن کارگران به این حزب و آن حزب تشنه قدرت سیاسی و عاشق کسب حاکمیت بردگی مزدی نیز هیچ نطفه قدرت کارگری در هیچ کجا و به هیچ میزانی بارور و شکوفا نمی شود. هیچ کدام این ها راه پرورش و تدارک و بسیج توده های کارگر برای اعمال قدرت ضدسرمایه داری نیستند. بالعکس، همگی بیراهه هایی هستند که قدرت طبقاتی کارگران در پیکار با نظام سرمایه را فرسوده می کنند و از بین می برند. قدرت کارگران تنها از روند واقعی پیکارآن ها علیه سرمایه بیرون می آید، پیکار در همه عرصه های حیات اجتماعی، پیکار برای تحمیل مطالبات روز خود بر صاحبان سرمایه و دولت سرمایه داری، پیکار برای افزایش دستمزد و امکانات رفاهی، برای بهداشت و آموزش و دکتر و دارو و مسکن و ایاب و ذهاب رایگان، پیکار علیه تبعیضات جنسی، علیه کار کودکان، علیه جنگ های بشر ستیز سرمایه داری، علیه ویران سازی محیط زیست، علیه دیکتاتوری و خفقان و هر شکل سلب آزادی، علیه هر نوع دخالت دولت در زندگی انسان ها و در یک کلام پیکارعلیه سرمایه در تمامی عرصه های حیات اجتماعی. کارگران فقط و فقط در صورتی قادر به شکوفا ساختن قدرت ضدسرمایه داری خود می شوند، در صورتی این قدرت را رشد می دهند، پرورش می دهند، متمرکز می سازند، متشکل می کنند، همپیوند و متحد می نمایند که در همه این میدان ها و حوزه ها به طور مستقیم شریان حیات سرمایه را هدف قرار بدهند، که لبه تیز تعرض را همه جا متوجه موجودیت سرمایه داری سازند. توده های کارگر برای پیمودن این راه مجبورند به راهکارهای متناظر با نیازهای این اعمال قدرت روی آورند. با طومار نویسی و دست به دامن ارگان های دولتی سرمایه شدن نمی توان سرمایه داران و دولت آن ها را مجبور به لغو حکم اخراج کارگران کرد. باید کارخانه در حال تعطیل را تصرف نمود. باید تصرف کارخانه و برنامه ریزی کار و تولید را محور تلاش و مبارزه توده های کارگر کرد. باید همه جا به عنوان کارگر، به عنوان آحادی از جنبش کارگری به همه همزنجیران کارگر گفت که کارخانه محصول استثمار و کار ماست و این ما هستیم که باید با به کارگیری قدرت خویش سرمایه دار را از کارخانه بیرون اندازیم. باز هم روشن است که به صورت حی و حاضر چنین توان و آمادگی در کارگران وجود ندارد. اما این توان باید به وجود آید و راه به وجود آمدن و بالیدن و پرورش آن نه سندیکالیسم و مبارزه قانونی که تصرف کارخانه های در حال تعطیل و از کار انداختن چرخ کار و تولید در همه مراکز کار و تولید سرمایه داری و در یک کلام حمله مستقیم به رابطه تولید اضافه ارزش است. کارگران باید خود را برای این کارها آماده کنند، برای تدارک این آمادگی باید دست در دست هم بگذارند، متحد شوند، متشکل گردند، شوراهای ضدسرمایه داری خود را تشکیل دهند، این شوراها را به هم پیوند دهند و همه شوراها را به سنگر تعرض علیه سرمایه تبدیل کنند. راه دستیابی کارگران به قدرت متحد طبقاتی ار این مسیر می گذرد و به همین دلیل باید همه این راهکارها و عرصه های پیکار را در پیش پای کارگران قرار داد.
واقعیت این است که کلید برون رفت از وضع نامطلوب جنبش کارگری کردستان دست فعالان این جنبش است. اینان هستند که با شرایط روز جنبش توده های کارگر آشنا هستند، پیچ و خم های سر راه این مبارزات را می شناسند و در یک کلام در کوران پیکار با سرمایه قرار دارند. آنان باید با درس گرفتن از نقاط ضعف و کمبودهای گذشته مسیر واقعی پیکار توده های کارگر علیه سرمایه را در پیش گیرند. دست در دست هم بگذارند و بساط هرگونه فرقه گرایی را برچینند. فعالان واقعی جنبش ضدسرمایه داری توده های کارگر شوند. راه سوء استفاده ابزاری، سربازگیری و شکار همزنجیران فعال خود توسط فرقه ها را سد سازند. از نقش بازی احزاب طیف رفرمیسم چپ در کار تفرقه و تشتت و متلاشی ساختن جنبش کارگری جلوگیری به عمل آورند. این کارها پیش شرط های ضروری پیشروی پیکار توده های کارگر کردستان هستند. احزاب و فرقه های رفرمیسم چپ که هر کدام بی پروا خود را صاحب این جنبش می دانند، بسیار عوام فریبانه ازضرورت وحدت میان فعالان کارگری سخن می گویند. اما آنان دروغ می گویند و هیچ گاه قادر به ترک منافع حقیر فرقه ای خود نیستند. آنان همواره با همه توان آماده اند تا کل جنبش کارگری را در پای این منافع محدود بی ارزش قربانی سازند. فعالان کارگری باید به تجربه دریافته باشند که طیف رفرمیسم چپ به تشتت و پراکندگی درون فعالین کارگری نیازمند هستند. هر کدام از آنان برای حفظ موقعیت فرقه خویش به داشتن سهمی ولو کوچک در این جنبش احتیاج دارند. و آخرین کلام این که وحدت و همدلی میان فعالان جنبش کارگری کردستان تنها در جریان پیکار ضدسرمایه داری، آگاهانه و مستقل توده های کارگر میسر می گردد.
ملک پیرخضری - آوریل ٢٠١٠
کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری