افق روشن
www.ofros.com

در حاشیه فراخوان حکمتیست ها به مردم

کردستان برای اعتصاب عمومی در روز ۲۸ مرداد

ملک پیرخضری                                                                                       شنبه ١٧ مرداد ۱٣٨٨

در روز٢٨ مرداد سال ١٣۵٨ نیروهای سرکوبگر جمهوری اسلامی به دستور مستقیم خمینی به کردستان لشکر کشی کردند، در جریان این لشکر کشی تعداد زیادی از مردم بی دفاع قتل عام گردیدند، عده ای توسط خلخالی جلاد به جوخه اعدام سپرده شدند و کردستان به طور یکپارچه به پادگان نظامی تبدیل شد. لشکر کشی رژیم به کردستان برگ ننگینی در کارنامه سراسر ننگ و نفرت سرمایه جهانی و به طور اخص دولت سرمایه داری اسلامی ایران است. این رخداد شوم نه فقط از سوی کارگران آگاه و کمونیست بلکه از جانب هر انسان با شرف و آزاده ای به شدت محکوم می گردد. یورش وحشیانه نظامی به کردستان فقط تعرض به طبقه کارگر و نیروهای چپ نبود، ناسیونالیست های کرد و جریانات مذهبی نیز به درجاتی آماج هجوم قرار گرفتند. با وجود این، حادثه سیاه ٢٨ مرداد سال ۵٨ را باید در بطن سیاست عمومی بورژوازی بقدرت رسیده در جریان شکست انقلاب توده های کارگر و زحمتکش ایران مورد بررسی قرار داد. حمله رژیم به کردستان در ادامه حمله ماشین قهر نظامی سرمایه به شوراها، مبارزات و مقاومت های کارگران، فعالین کارگری و کمونیست و انسان های آزادی خواه در سراسر ایران بود. هر گونه اسطوره سازی از این رخداد یا قیچی کردن ارتباط ارگانیک آن با تعرض برنامه ریزی شده و سازمان یافته قدرت سیاسی سرمایه به جنبش کارگری و کمونیسم طبقه کارگر از سوی هر گروه یا رویکرد چپ فقط نشان از سرشت فراطبقاتی دید و دریافت و پراتیک آن جریان نسبت به ماهیت رژیم اسلامی سرمایه است و به همین اعتبار عمیقاً ناسیونالیستی و بورژوائی است. چنین نگاهی نه تنها نمی تواند در خدمت اهداف طبقاتی و سوسیالیستی توده های کارگر باشد، که بالعکس صفوف فعالین این طبقه را نیز شقه شقه می کند. واقعیت این است که بورژوازی به قدرت رسیده در انقلاب رو به شکست کارگران و انسان های معترض به نظام بشر ستیز سرمایه داری برای تثبیت موقعیت خود و استقرار مجدد نظم سیاسی و تولیدی سرمایه در همان بدو به قدرت رسیدنش ندای هرگونه آزادی خواهی را در گلوها خفه کرد. حمله به کردستان تنها به خاطر تحکیم موقعیت رژیم و حفظ منافع سرمایه بود. به اصل موضوع برگردیم . اخیرأ جریان موسوم به حکمتیست در اطلاعیه ای از مردم کردستان درخواست کرده است که در روز ٢٨ مرداد سالروز حمله رژیم اسلامی سرمایه به کردستان دست به اعتصاب عمومی بزنند. قبل از اینکه به محتوای کاملأ فراطبقاتی و غیرکارگری این فراخوان بپردازم لازم است دلایل اقدام به صدور این فراخوان توسط این جریان را مورد بررسی قرار دهم.
همگی شاهد بودیم که به دنبال سناریوی سیاه انتخابات رئیس جمهوری، خیزش ها و حرکت های اعتراضی وسیعی در جامعه به وقوع پیوست. جنب و جوش هائی که تا امروز در سطحی بسیار گسترده ادامه دارد و احتمال تداوم آن بسیار زیاد است. آنچه روی داد در واقعیت خود و به ویژه در سیمای ظاهری اش مملو از تناقض بود. میلیون ها انسان معترض در درون جهنم کارگرکش سرمایه داری در سراسر جامعه سیلاب وار به خیابان ها ریخته بودند، اما خواست ها و شعارهایشان همگی در عبارات و فرمولبندی های ماوراء ارتجاعی خلاصه می گردید. این پدیده از همه لحاظ قابل بررسی و شناخت و تحلیل بود. چرا این میلیون ها انسان راهی خیابان ها شده اند؟ آنان چه می خواهند و برای تحقق چه مطالباتی به خیابان ها آمده اند؟ خواست ها و اهداف فوری و مستقیم آن ها چیست؟ کدامین دردها و رنج ها، مصائب، بی حقوقی ها، ستمکشی ها آنان را به طغیان وادار کرده است. در درون یک جامعه مبتنی بر رابطه خرید و فروش نیروی کار و در زیر چتر حاکمیت و قدرت هارترین دیکتاتوری های قهر ضد بشری سرمایه چه معضلات و بدبختی ها و سیه روزی هائی می تواند این گونه توده های عادی کارگر و زحمتکش را دچار انفجار سازد؟ آیا واقعاً بحث فقط بر سر انتخابات و برد و باخت جناح های بورژوازی در انتخابات است و کل جمعیت عظیم معترض حاضر در خیابان ها و پشت بام ها مشتی سرمایه دار و بازاری و صاحب کارخانه های عظیم و تجارتخانه های پرسود یا دار و دسته برنامه ریزان نظم سیاسی و تولیدی و اجتماعی نظام بردگی مزدی هستند؟ آیا این ها هستند که اینچنین تصمیم به تحقیر مرگ و استقبال از گلوله گرفته اند؟! اگر این گونه است پس چرا سرمایه داران بازنده انتخابات مدام با دنیائی از هراس و وحشت به موج خشم آن ها نظر می اندازند و نه کمتر از جناح مسلط قدرت سیاسی برای مهار عصیان و طغیان این جمعیت تلاش می کنند؟! آیا توده های کارگر و فرودست جامعه اند که همه در عشق سر دادن شعار الله اکبر و یاحسین برای کسب قدرت اصلاح طلبان حکومتی در حاکمیت سیاسی سرمایه این گونه فداکاری و جانبازی می کنند؟ این ها که 30 سال است با شلاق یاحسین و الله اکبر و قوانین دینی توسط دستگاه سرکوب سرمایه از تمامی هست و نیست خود ساقط گردیده اند، مگر آنچه تحمل کرده اند کم بوده است که باز هم هوس سلاخی شدن بیش و بیشتر به سرشان زده است؟! آیا مردم کارگر و زحمتکش اند که از بی حقوقی ها و سیه روزی های وحشتناک ناشی از نظام بشرستیز سرمایه داری دچار طغیان شده اند اما از سر جهل و بیدانشی و زیر فشار آوار توهم به دنبال اصلاح طلبان حکومتی راه افتاده اند؟ اگر این است چه باید کرد و در دل این شرائط چه وظیفه ای بر دوش فعالین کارگری و کمونیست ها قرار می گیرد؟ این ها و صدها سؤال دیگر با مشاهده آنچه در جامعه روی داده بود و آنچه در خیابان ها جاری بود به ذهن هر کمونیست و فعال کارگری فشار وارد می ساخت. طیف احزاب و گروه ها و محافل رفرمیسم چپ ایران مثل همیشه به شدت گیج و شکه شدند. آنان به همه چیز فکر کردند و تنها چیزی که اصلاً قادر به انجام آن نشدند ریشه یابی ماتریالیستی و مارکسی این رویدادها بود. تاریخ مبارزه طبقاتی در ایران این واقعیت را برای همیشه ثبت خواهد کرد که رویکرد ضد سرمایه داری و برای لغو کار مزدی رویکرد پیشرو سوسیالیستی و چپ جامعه بود که سیر حوادث را با نگاهی مارکسی، طبقاتی، کارگری و ضد کار مزدی کاوید. فعالین این رویکرد از همان شروع کار با نوشتن مقالات مستمر و آگاهگرانه هشدار دادند که باید حساب قهر و خشم توده های میلیونی کارگر و زحمتکش را از مرتجعین و جنایتکاران اصلاح طلب سرمایه دار جدا ساخت. آن ها در مصاحبه ها و نوشته ها برای کارگران توضیح دادند که وجود کشمکش در قدرت سیاسی سرمایه پدیده همیشگی است، مبارزه طبقاتی نیز جریان قهری هر جامعه مبتنی بر استثمار و طبقات است و جنبش کارگری نیز همیشه در حال جدال و جنگ و ستیز با سرمایه داران و دولت سرمایه داری است. رویکرد ضد سرمایه داری به طور شفاف برای کارگران توضیح داد که آنچه اینک در پیش روی ما است این است که شالوده نظام سرمایه داری در ایران زیر فشار سنگین تناقضات ذاتی سرمایه و شدت بحران سخت ترک خورده است، این ترک به سقف منتقل گردیده است و جدال درون حاکمیت را بسیار حاد کرده است. شدت این جدال و بروز تشتت گسترده در سقف حاکمیت رژیم به توده های متنفر و معترض به توحش سرمایه مجال عصیان و ریختن به خیابان ها را داده است. رویکرد ضد سرمایه داری تأکید کرد که وضع را باید چنین دید، شرکت کنندگان در تظاهرات و راه پیمائی ها اگر چه همه کارگر نیستند اما ترکیب آنان اکثرأ افراد و به ویژه جوانان خانواده های کارگری هستند و هر چه جنبش به طول انجامد این ترکیب به لحاظ هستی طبقاتی خود بیشتر وزن کارگری خواهد یافت. فعالین ضد سرمایه داری توضیح دادند که نیروی محرک و عامل انفجار، تشدید استثمار نیروی کار توسط سرمایه و افزایش فشار بی حقوقی ها، زن ستیزی ها و زن کشی ها، بیکاری چندین میلیونی، فشار گرسنگی و تحقیر و احساس ذلت، ناامیدی از آینده، کارتون خوابی، و خفقان و کشتار هر نوع آزادی و حقوق انسانی توسط نظام کارگرکش و بشرستیز سرمایه داری است. این مصائب و سیه روزی ها همه ذاتی سرمایه و ناشی از وجود بردگی مزدی است. توده های کارگر و جوانان خانواده های کارگری به لحاظ تحمل این فشارها ٫ رنج ها ٫ دردها و بی حقوقی ها از همه عاصی و طغیان زده ترند. آنها با مشاهده شکاف حاکمیت و احساس امکان ابراز خشم و اعتراض دچار انفجار شده و به خیابان ها ریخته اند. این سیلاب خشم و عصیان با توجه به ریشه ها و زمینه ها و پایه های مادی خود عاشق چشم و ابروی اصلاح طلبان حکومتی نیست، از الله اکبر و یاحسین و هر چه دین و آئین الهی است متنفر است، این جمعیت به طور واقعی از فشار گسترده توهم رنج می کشد اما در عمق زندگی و هستی اجتماعی خود با دردهای بسیار مهم و کشنده ای سر و کار دارد. توسل به این شعارها از سر ضعف و استیصال است و به دلیل همین فروماندگی و استیصال است که توسل به این شعارهای ارتجاعی را تاکتیکی برای تسلیح بیشتر خود به حساب آورده است. این جنبش را با همین خصوصیات و شاخص ها باید درک کرد و با نگاهی مارکسی و ضد کار مزدی به سوی آن رفت. فعالین ضد سرمایه داری بر پایه همین تحلیل اعلام داشتند که باید پرچم مبارزه طبقاتی ضد کار مزدی بر بالای سر، منشور مطالبات ضد سرمایه داری در دست، اسناد هزار هزار افشاگری رادیکال و کارگری کل ارتجاع ضد کارگری و ضدانسانی اصلاح طلبی زیر بغل به سوی موج اعتراضات توده ای رفت و از این شرائط برای سازمانیابی شورائی ضد سرمایه داری توده های کارگر حداکثر استفاده را نمود.
این ها گفته ها، تحلیل ها و پراتیک رویکرد ضد سرمایه داری بود اما ببینیم که طیف احزاب، گروه ها و محافل رفرمیسم چپ چه کردند؟ و در دل همین بررسی است که پاسخ سؤال خویش در مورد فراخوان جریان آشنای حکمتیست را مرور می کنیم. آنچه اینان عموماً انجام دادند رقت بار بود. دسته ای با سر وکله به جنبش سبز ملحق گردیدند و حرکات اعتراضی مردم به رهبری مرتجعین اصلاح طلب را عین انقلاب نامیدند! این جماعت بسیار شتاب زده رهبر حزبشان را به عنوان رهبر انقلاب به مردم معرفی کردند! حساب این جریان بسیار روشن است و ضرورتی به نقد آنچه گفته اند و نوشته اند نمی بینم. طیف دیگر حکمتیست ها بودند که سوژه اصلی این نوشته را تعیین می کنند. این ها یکراست مردم را به خانه نشینی دعوت کردند و کل اعتراضات مردم جان به لب رسیده از شدت ستم کشی ها و جنایات و بی حقوقی های سرمایه داری را ارتجاعی نام نهادند. دار و دسته حکمتیست یاحسین و الله اکبر روزهای نخست را گوش کردند اما نتوانستند دریابند که در پشت این صداها چیست؟ نتوانستند درک کنند که اینجا جهنم سوزان سرمایه داری است و ناله بردگان مزدی سرمایه را نباید در طول و عرض الفاظ ناله ها بلکه باید در سوزش مرگ آور آتشی که از سوختن گوشت و استخوان و خون این بردگان مزدی شعله می کشد دید. حکمتیست ها نه سرمایه داری را دیدند، نه تأثیر فشار بی حقوقی ها و ستمکشی ها و حقارت ها و تبعیضات انسان کش سرمایه بر روی توده های چند میلیونی متنفر و معترض را تشخیص دادند. بنابراین نتوانستند هیچ تمایزی میان درد و رنج و بدبختی و سیه روزی این معترضان با جار و جنجال و فریبکاری مشتی سرمایه دار اصلاح طلب جنایتکار بازنده انتخابات پیدا کنند. جریان حکمتیست زیر فشار همین عقب ماندگی های تاریخی سرشتی فهم و شعور بورژوائی که همه چیز را در بالا می بیند، همه چیز را در طول و عرض نخبگان و قهرمانان و شخصیتهای ماوراء زندگی توده های انسانی جستجو می کند، کل اعتراضات را در عوامفریبی و ترفندبازی اصلاح طلبان خلاصه کردند و میلیونها انسان کارگر و فرودست معترض و متنفر از نظام سرمایه را در عالم واقع آدم های مزدور و خریداری شده اصلاح طلبان به حساب آوردند. بر اساس این دریافت راه حکمتیست ها بسیار روشن بود. باید از همگان می خواستند که در خانه های خود بمانند تا به صف ارتجاع نپیوندند و به جنبش سبز آلوده نگردند! جای دارد که هر کارگر هشیار و کمونیستی از این جریان بپرسد اگر موضوع ارتجاعی بودن اصلاح طلبان است این که از روز روشن هم روشن تر است. اما خود این انفجار توده ای چگونه به وقوع پیوسته است٫ آیا توده های کارگر عاصی از نظام بشر ستیز سرمایه اسلامی هم فقط مشتی مرتجع هستند که صبح از خواب بیدار شده اند و به خیابان ها ریخته اند و بانگ الله اکبر سر می دهند؟!. آیا به دلیل اینکه این چند ده میلیون انسان معترض مثل کل کارگران ایران، شما و حزب شما و آدم های حزب شما را اصلاً نمی شناسند و نام آن ها را نشنیده اند پس هر اعتراض و مبارزه و خیزش آن ها ارتجاعی است؟! آیا فقط تلاش بسیار فرصت طلبانه پر از شرارت و فریبکاری اصلاح طلبان برای سوار شدن بر روی موج عظیم نارضائی ها دلیل کافی برای طرد و به زباله دانی انداختن چند ده ملیون انسان کارگر و فرودست ناراضی و عاصی است! اگر قرار است این جمعیت عظیم چند ده میلیونی به جرم داشتن توهم طرد و ایزوله شوند پس شأن نزول موجودیت و کمونیست بودن و این همه ادعای بی پایه شماها چیست؟!
حکمتیست ها در این مورد اصلاً تنها نبودند. تحلیل ها و موضع گیری های سیاسی سران حزب کمونیست ایران در رابطه با سیر رویدادها نیز بدون هیچ کم و زیاد همین بود. رهبران حکا در مصاحبه های تلویزیونی مرتبأ به فعالین و سمپات های خویش هشدار دادند که فعلأ زود است و به خیابان ها نیائید، اما آنان بسیار محافظه کارانه و دو پهلو و در اوج فرصت طلبی کارهای دیگری هم کردند. از سوئی مردم کردستان را ستایش کردند که به خیابان ها نیامده اند و از سوی دیگر در تظاهرات های خارج کشوری و تجمعات اعتراضی جلو سفارتخانه های رژیم که زیر نام دفاع از حرکات مردم ایران برگزار می شد، فعالانه شرکت کردند! حکمتیست ها در این تظاهرات های خارج کشوری شرکت نکردند. اما هر دو جریان به بهانه اینکه اعتراضات مردمی را اصلاح طلبان رهبری و هدایت می کنند، توده های مردم و فعالین جنبش های اجتماعی را از شرکت کردن و تأثیر گذاشتن بر روند حرکات اعتراضی جاری برحذر داشتند. ظاهراً بر اساس روایت و تحلیل و نوع نگاه رفرمیسم چپ به مبارزه طبقاتی، کل توده های کارگر باید از درون سندیکالیسم و سندیکاسازی های مورد توصیه آنان تک تک آگاه شوند! در همان جا احزاب سکتی دست ساخت این جماعت را هم خوب بشناسند، به رهبران این احزاب بیعت کنند و طوق ولایت مطلقه آنان را بر گردن خود قفل سازند تا مورد قبول رهبران این احزاب واقع شوند. در غیر این صورت و چنانچه توده های کارگر زیر فشار دردها و بدبختی ها و حقارت ها و ذلت های ناشی از نظام بردگی جانشان به لب برسد و در همان حال از شدت استیصال و درماندگی و ناآگاهی به دنبال این یا آن گرایش ارتجاعی بورژوازی راه افتند، نباید به سراغ آنان رفت، نباید از مبارزه طبقاتی و تشکیل صف مستقل ضد سرمایه داری با آن ها حرف زد، نباید منشور مطالبات ضد کار مزدی را در پیش پای آن ها پهن کرد، اصلاً نباید با آن ها هیچ سخنی در میان نهاد، فقط باید از آن ها خواست که در خانه بنشینند و ایمان مذهبی خویش به نقش ولایت رهبران حزبی را تقویت کنند. باید این کار را ادامه دهند تا روزی وجود احزابی مانند حزب حکمتیست یا حزب کمونیست را کشف کنند و پشت سر این احزاب صف بکشند! به راستی باید از این جریانات پرسید چرا زمانی که اوجلان رهبر یک جریان ناسیونالیستی دستگیر می شود و مردم کردستان این رخداد را فرصتی برای ابراز خشم و انزجار خویش از رژیم می بینند و به خیابان ها می ریزند، همین آقایان از آن استقبال می کنند؟ چرا آن را ارتجاعی نمی دانند؟ چرا زمانی که مردم چند شهر کردستان به خاطر انتخاب جلال طالبانی به ریاست جمهوری دولت سرمایه داری عراق جشن و پایکوبی راه می اندازند حرکتشان ارتجاعی نامیده نمی شود؟ چرا دبیر اول کومله به شکل بسیار وقیح و نادرستی برای این رئیس جمهور سرمایه آویزان به جنایتکارترین قطب سرمایه جهانی و منتخب آقای بوش پیام تبریک می فرستد، حرکتی که واقعاً شرم آور بود.
آنچه برای همه روشن است این است که مردم کارگر و فرودست ایران در طول حاکمیت سیاه 30 ساله جمهوری اسلامی از هر فرصتی برای ابراز نارضائی خود استفاده کرده اند. آنان بارها حتی میدان فوتبال را به حوزه جنگ و گریز با نیروهای سرکوبگر رژیم برای ابراز نارضائی خود تبدیل کرده اند. آن ها از شدت هر چه بیشتر شکاف در سقف حاکمیت نیز می توانند استفاده کنند. توده انسان های عاصی از فشار ستم و تشنه آزادی و خواستار رهائی از قید و بند قوانین سراپا ارتجاعی اسلامی سرمایه، در غیاب تشکل های رادیکال کارگری از هر فرصتی برای آمدن به خیابان استفاده می نمایند. این بار نیز شدت دعوای جناحهای درون حاکمیت بهانه ای شد تا به خیابان ها بریزند.
جریان حکمتیست به جای اینکه در میان معترضانی که به خیابان ها آمده بودند و سینه هایشان را در مقابل جلادان رژیم اسلامی سرمایه سپر کرده بودند، نقشی ایفا کند و برای آگاه ساختن آنان، برای سازمانیابی شورائی ضد سرمایه داری آنان، برای رها ساختن آن ها از توهم به اصلاح طلبان قدمی بردارد، اعلام کرد که هر کس در این تظاهرات ها شرکت کند به صف ارتجاع پیوسته است! بد شانسی حکمتیست ها این بود که هیچ طول نکشید تا اعتراضات خیابانی از دایره تسلط اصلاح طلبان خارج گردید و شعارهای الله اکبر و یا حسین میرحسین و رأی ما را پس بده جای خود را به شعارهایی همچون زندانی سیاسی آزاد باید گردد، خامنه ای قاتله، مرگ بر دیکتاتوری، مرگ بر ولایت فقیه و مانند این ها داد. جریان حکمتیست به دنبال موضع سراسر راست و غیرکارگری و فرقه بازانه ای که در قبال این تحولات اتخاذ کرده بود برای جبران آن، دو گزینه بیشتر پیش رو نداشت. یا باید اعتراف می کردند که موضع آن ها غلط بوده است و از توده های کارگر و فرودست جامعه عذر خواهی می کردند. این کار طبیعتاً منافع فرقه ای آنها را تأمین نمی کرد و اساساً در ظرفیت احزاب سکتی غیرکارگری نیز نبوده و نیست. راه دوم این بود که یک تاکتیک فرصت طلبانه اتخاذ کنند. حکمتیست ها گزینه دوم را بسیار زیرکانه و در غفلت حزب کمونیست ایران پیش روی خود قرار دادند. فرقه بازان حتی در جبهه واحد هم دائماً علیه هم فرقه بازی می کنند.آنان خوب می دانستند که حکا و سازمان کردستان این حزب به فکر اعلام فراخوان اعتصاب عمومی در کردستان است و ابراهیم علیزاده در مصاحبه با تلویزیون کومله مدت ها قبل چراغ سبز این اقدام را روشن کرده بود و حتی در آخرین پلنومشان هیئتی را برای تدارک این کار انتخاب کرده بودند که هم اینک با دست پیش گرفتن حکمتیست ها دراین امر، حکا وسازمان کردستانش برسردوراهی قرار گرفته اند.
اما چرا این فراخوان ناسیونالیستی، فراطبقاتی و فاقد هر نوع اعتبار کارگری و ضد سرمایه داری است؟
اعتصاب عمومی یا هر شکل اعتراض دیگر از سوی توده های معترض به رژیم سرمایه، کاری بجا و مورد دفاع است. توده های کارگر و فرودست کردستان یا هر جای دیگر ایران حقشان است که برای ابراز خشم و نفرت خویش از دولت سرمایه هر شکلی را که مناسب می دانند انتخاب کنند و باید از سوی هر انسان آزاده ای مورد حمایت قرار گیرد. اما بحث فراخوان حزب حکمتیست مسأله کاملاً جداگانه ای است و هیچ ربطی به هیچ نوع اعتراض ضد سرمایه داری توده های کارگر ندارد. قبلأ اشاره کردم که رخداد ۲۸ مرداد ۵٨ به خاطر تثبیت و تحکیم موقعیت دولت اسلامی سرمایه صورت گرفت. لشکر کشی رژیم به کردستان اگر حتی هیچ جریان چپی در این منطقه حضور نداشت باز هم برای جمهوری اسلامی امری اجتناب ناپذیر بود. سوال اساسی این است که چرا در شرایطی که ۳۰ سال تمام از این رخداد می گذرد، این اولین بار است که این جریان دست به این کار می زند. پیداست که آنان زیرکانه و در نهایت فرصت طلبی خواهند گفت دلیل صدرو فراخوان، وقوع تحولات جدید در ایران است. سران حزب حکمتیست این را گفته اند و اضافه کرده اند که گویا ضرورت شکل دادن به یک صف مستقل و گشودن یک جبهه سوم دلیل تصمیم آنان به این اقدام بوده است. فعالین هشیار کارگری کردستان باید یخه این جریان را بگیرند و بپرسند که چگونه ممکن است از طریق بازاریان، سرمایه داران صاحب کارخانه و اقشاری از بورژوازی کردستان می خواهند صف مستقل رادیکال کارگری تشکیل دهند!
مگر جمعیتی از مخاطبان فراخوان به اعتصاب عمومی، ناسیونالیست های اصلاح طلب از نوع جبهه متحد کرد٫ مفتی زاده ای های مرتجع ٫ سلفیها و امثالهم نخواهند بود! از کی تا حالا اینان عاشقان سینه چاک صف مستقل کمونیستی طبقه کارگر شده اند؟! در اینجا یک سؤال دیگر را باید مطرح کرد٫ چرا رفتن یک کمونیست در خیابان های تهران در صف چند میلیونی توده های معترض، به صرف اینکه عده ای از آنها دچار توهم به اصلاح طلبان هستند حرکتی ارتجاعی است اما در اینجا قرار دادن کارگر کمونیست و مفتی زاده ای و همه اقشار ارتجاعی بورژوازی در یک صف به عنوان مخاطبان متحد فراخوان، کاری بسیار کمونیستی است؟! آیا این گونه است که آب و هوای کردستان ناقض همه قوانین و معیارها و ملاک های مبارزه طبقاتی است؟! کار رفرمیسم چپ تا حال این بوده است. آنان همواره در تمامی بوق و کرناهایش شلوغ کرده اند که گویا کردستان به دلیل فضای ضد رژیمی آن دنیای سوسیالیسم است و از همه جای دیگر سوسیالیستی تر است! سوسیالیسم طیف احزاب رفرمیسم چپ چیزی جز رژیم ستیزی فراطبقاتی و بورژوائی نیست . برای جلوگیری از طولانی شدن مطلب از نقد این نگرش ناسیونالیستی که سایه پررنگی را بر فراخوان انداخته است، خودداری می کنم.
اگر فراخوان خطاب به جنبش کارگری کردستان بود، قضیه می توانست فرق کند. برای جریانی که ادعای کمونیست بودن و خدمت به تقویت جنبش رادیکال کارگری را دارد، چگونه خود را محق می بیند که کارگر کمونیست را هم صف ناسیونالیست ها، مرتجعان مذهبی و ... نماید. البته تصور نمی کنم که فعالین آگاه و رادیکال کردستان نسبت به چپ خلقی و ناسیونالیستی نوع حزب حکمتیست و حزب کمونیست توهمی داشته باشند. با خواندن این فراخوان بسیار طبیعی است که کارگران شکم گرسنه پرریس٫ شاهو٫ نیرورخش و.... از این جریان بپرسند زمانی که صاحبان سرمایه و دولت حامی آن ها ما را اخراج می کردند، زمانی که جلادان سرمایه همزنجیرانمان را تازیانه می زدند، چرا سران حزب حکمتیست و حزب کمونیست فراخوان اعتصاب عمومی صادر نکردند؟ چرا این جریانات ما را فقط به عنوان نیروی پیشمرگ جنبش ناسیونالیستی و رژیم ستیزی فراطبقاتی می خواهند؟ چرا به محض اینکه پای مبارزه طبقاتی ما پیش می آید بلافاصله نسخه سندیکا برایمان می پیچند؟ چرا تا سخن از مبارزه ضد سرمایه داری به میان می آید از شرق تا غرب علیه هر نوع دور هم جمع شدن ما لشکرکشی می کنند؟ و به وحشت می افتند که نکند در آینده نیروی پیشمرگ حزب آن ها و پیاده نظام سر به راه جنبش حق تعیین سرنوشت ناسیونالیستی آن ها نباشیم. صف مستقل را تنها کارگران آگاه کردستان با طرح خواست های برحق ضد سرمایه داری خویش می توانند تشکیل دهند.

ملک پیرخضری - مرداد ۱۳۸۸