اوضاع سیاسی جامعه ایران٫ خیزش های چند ماهه اخیر توده های مردم به یکی از مهمترین و پیچیده ترین رخداد های منطقه تبدیل شده است. هیچ کسی نمی تواند هیچ حکمی را صادر کند که سرانجام این شرایط به کجا ختم خواهد شد. اما پرواضح است که این اوضاع نیز بسان تمامی طغیانهای تاریخی جهان آغاز و پایانی خواهد داشت٫ آنچه که از همه چیز مشخص تر است این است که اوضاع جامعه به عقب بر نخواهد گشت. شکافی که در دستگاه حاکمه نظام سرمایه داری در ایران بعد از جریان انتخاباتی بوجود آمده است٫ آنچنان عمیق است که با هیچ تلاش و ترفندی قابل ترمیم نخواهد بود. تلاشهای بی نتیجه جناح مسلط در روزهای نخست بعد از اعلام نتیجه انتخابات که منجر به اعتراضات وسیع خیابانی شد٫ مانند برپائی دادگاه های فرمایشی٫ متوسل شدن به سرکوب شدید هواداران جناح اصلاح طلب٫ تلاش برای منزوی کردن چهره های سرشناس اصلاح طلبان و ...... همگی به ضرر خود آنان تمام شد. کارنامه سه دهه از جنایات و توحش نظام سرمایه داری در ایران با تمام جناحهای آن مسئله ای نیست که نیاز به هیچ روشنگری داشته باشد. همگان می دانند که افرادی همچون موسوی٫ کروبی٫ رفسنجانی و خاتمی در زمره کسانی هستند که در برپائی حمام خونها٫ سلاخی توده های کارگر نقش اساسی و کلیدی داشته اند. آنان از طراحان و متفکران نظامی هستند که میلیونها کارگر و خانواده های آنان را به سراشیبی مرگ و نابودی کامل سوق داده است٫ هزاران جوان این مملکت را طعمه حریق یکی از ضد بشری ترین جنگهای ارتجاعی نموده است٫ زیر نام قوانین الهی و شریعت اسلامی تنها به پایمال کردن حرمت و کرامت زنان بسنده نکرده اند و علاوه بر آن صدها هزار زن کارگر را وادار کردند تا برای سیر کردن شکم گرسنه فرزندانشان دست به تن فروشی بزنند. این افراد که امروز چهره های اصلی جریان اصلاح طلب را تشکیل می دهند٫ هزاران جنایات ضد بشری علیه مردم ایران را در کارنامه سراسر ننگینشان تلنبار کرده اند و توده های مردم به سادگی از این جنایات نخواهند گذشت. توده های مردم در طول سه دهه از حاکمیت سرمایه زیر نام ولایت فقیه در ایران با استثمار و توحش و بی حقوقی دست و پنجه نرم کرده اند. آنان از دست این شرایط به تنگ آمده اند و خواهان تغییر و بهبود در شرایط زندگیشان هستند٫ هدف از این نوشته کوتاه نیز پرداختن به چگونگی خیزش روز توده های مردم و روند تغییر و تحولات آن است.
متأسفانه تا این لحظه جنبش توده های عصیان زده و متنفر از نظام اسلامی سرمایه در ایران با تمامی فداکاریها٫ جانفشانی ها و حماسه آفرینی ها ی بی نظیر و حتی با تمامی خصلتهای انسانی آن به نام جنبش سبز و اصلاح طلبان تمام شده است و این جریان راست ارتجاعی به خوبی از ثمره آن بهره برده است. در واقع فقدان یک آلترناتیو رادیکال که بتواند موج مبارزات توده های کارگر را با استخوان بندی ضد سرمایه داری رهبری و هدایت کند و مسیر پیشروی این حرکتها را هموار سازد، به برگ برنده جناح اصلاح طلب تبدیل شده است. تا زمانی که توده های مردم به فراخوان رهبران اصلاح طلب به خیابانها بیایند هیچ گونه چشم انداز رادیکالی را نمی توان از حرکتهای مردمی داشت. اگرچه اعتراضات تودهای مردم و توفان خشم آنان علیه جناح مسلط سرمایه بسیار توفنده و تعرضی بوده است و به درجاتی موقعیت رژیم را نیز تضعیف کرده است، اما تا این لحظه هیچ گونه آلترناتیوی پیش روی جنبش توده ای قرار نداده است. سران اصلاح طلب هم در بیانیه های مطبوعاتی و مصاحبه هایشان هیچ گونه بحثی از جایگزینی شکل نظام موجود با شکل دیگری از نظام بورژوائی به پیش نکشیده اند. تمامی خواستهای آنان در چارچوب اصلاح قانون اساسی موجود و قدرت طلبی دولتی خلاصه می شود. وجود اختلافات وشکاف در درون دستگاه حاکمه در ایران به هیچ وجه امری تازه نبوده و نیست٫ در طول سه دهه حاکمیت اسلامی سرمایه در ایران همیشه افراد خودی درون حاکمیت سیاسی وجود داشته اند که خواهان تغییراتی در درون دستگاه حاکمه بوده اند. وجه مشترک تمامی این افراد در تمامی مقاطع، حفظ نظام اسلامی سرمایه بوده است و هیچ گاه بنیادهای فکری این نظام را آماج انتقاد قرار نداده اند و به اصل ولایت فقیه پایبند بوده اند. سران اصلاح طلب می خواهند نظام سرمایه داری در ایران را از بحران نجات دهند٫ برای این کار آنان نیازمند کسب قدرت در درون حاکمیت همین نظام هستند. تمام نیت شوم آنان سلاخی هرچه وحشتناکتر معیشت توده های کارگر ایران٫ هموارکردن راه بازارهای تجاری برای سرمایه جهانی٫ توسعه سرمایه های خویش و کسب سود بیشتر از اضافه ارزش ناشی از استثمار توده های کارگر است. جنگ آنان با جناح مسلط تنها جنگ قدرت طلبی جناح های مختلف بورژوائی است. اما شانس جریان اصلاح طلب و برگ برنده آنان در این کشمکش ها ناشی از خشم و نفرت تلنبار شده میلیونها انسان کارگر، میلیونها زن ستم دیده و در کل توده های میلیونی مردم از حکومت جانیان اسلامی است.
تودۀ مردم ایران در طول این سه دهه از حاکمیت دولت بشر ستیز اسلامی سرمایه، از کوچک ترین فرصت ها برای ابراز انزجار٫ نارضایتی و طرح خواستهای انسانی خویش استفاده کرده اند. در شرایط فعلی اختلاف و شکاف بین جناح اصلاح طلب حکومتی و جناح مسلط قدرت سیاسی سرمایه این فرصت را در این راستا برای تودۀ مردم فراهم آورده است اما فقدان جریان رادیکالی که بتواند مبارزات بر حق توده های کارگر و زحمتکشی که خیابانها را به میدان نبرد با یکی از هارترین و درنده خوترین حکومتهای سرمایه تبدیل کرده اند رهبری و هدایت کند، دست سران اصلاح طلب را برای سوار شدن بر موج اعتراضات مردمی به طور کامل باز گذاشته است. مادام که این خیزش اعتراضی توسط گرایش رادیکال و ضد سرمایه داری جنبش خود آگاه طبقاتی کارگران رهبری و هدایت نگردد، بسیار کور اندیشانه خواهد بود اگر کسی تصور کند که با شعار مرگ بر دیکتاتور و مرگ بر ولایت فقیه این جنبش رادیکال خواهد شد. حتی اگر سران اصلاح طلب هم زیر فشار اعتراضات مردمی خواهان سرنگونی رژیم اسلامی شوند هنوز نمی توان از ایجاد صف بندی رادیکال و انقلابی سخن به میان آورد.
اما ببینیم چپ سنتی و ضد رژیمی در شرایط فعلی جامعه در چه موقعیتی قرار دارد.
به نظر من کل پروسه انتخابات و تحولات بعد از آن چنان غیره منتظره، سریع و برق آسا اتفاق افتاد که تمامی جریانات چپ غیر کارگری به شدت زمین گیر شدند. در مخیله هیچ کدام از این جریانات ضد رژیمی نمی گنجید که اولأ جریان اصلاح طلب قادر باشد بیش از یک میلیون از توده های مردم را به میدان آزادی تهران بکشد و دومأ شعارهایی از قبیل ا"لله اکبر٫" " یا حسین میر حسین " سر دهند. برای این جریانات غیر قابل تصور بود مردمی که زیر شدیدترین فضای سرکوب و اختناق دستگاه های سرکوبگر دولت اسلامی سرمایه بارها به بهانه های مختلف شعار" مرگ بر جمهوری اسلامی "، " زندانی سیاسی آزاد باید گردد " را سر می دادند و این شعارها هویت جنبش آنان را در این سه دهه تشکیل می داده است، اکنون پشت سر موسوی، کروبی و با طرح شعارهای ارتجاعی به خیابانها بیایند. تحولات اخیر به روشنی نشان داد که طیف جریانات مختلف چپ در میان توده های مردم پایگاه و جا و مکانی ندارند، بسیار طبیعی است که اعتراف به این واقعیت کار آسانی نمی توانست باشد، زیرا چند صباح پیش از این رخدادها عده ای از آنان شبح سوسیالیسم شان را بر فراز تهران به رخ عده ای دیگر می کشیدند و وعده کسب قدرت سیاسی را به صفوف تشکیلاتیشان می دادند و سایت هایشان را با ادعاهای مالیخولیایی که گویا تنها جریانی هستند که در سطح جامه ایران مطرح هستند و در صدر تحولات سیاسی جامعه ایران قرار دارند، تزئین می کردند. موضع جریانات چپ غیر کارگری در قبال رخدادهای اخیر یکسان نبود و من نیز با فرض اینکه خوانندگان از مواضع آنان اطلاع دارند در این نوشته کوتاه به مواضع این جریانات نمی پردازم. اما در این میان از همه چیز خنده آور تر و در عین حال دردناک تر این بود که یکی از این جریانات چپ در رابطه با خیزش های جاری توده های مردم در ایران کنگره انقلاب را فراخوان داد ٫ با عجله شعاری مطرح کرده و خطاب به هفتاد میلیون انسان اعلام کردند که این انقلاب را ما فراخوان داده ایم و رهبریش را نیز ما به عهده خواهیم گرفت. کسی هم در میان این حماعت بلند نمی شود و بپرسد اگر ما فراخوان انقلاب را صادر کرده ایم پس چرا مردم شعار الله اکبر سر می دهند؟ چرا حتی یک نفر هم در میان این تودۀ عظیم پیدا نمی شود تا با امکاناتی که خود بورژوازی فراهم کرده است یک کلیپ چند ثانیه ای تهیه کند که نشان دهد در میان میلیونها نفر شرکت کننده در تظاهرات خیابانی، ده نفر شعارهای حزب ما را مطرح می کنند؟ من شخصأ سخنی رو به این جریان ندارم ٫ اما باید به این جماعت که لباس کمونیسم به تن کرده اند و از طبقه کارگر حرف به میان می آورند گفته شود که صراحت سیاسی داشته باشید و بگوئید ما به طور مستقیم از جنبش سبز دفاع می کنیم این به نفعتان است. مطمئن باشید بقیه فرقه های چپ نیز از شما رادیکال تر نیستند. جریانی دیگر آن سوی مرزها و تحت پوشش یکی از ارتجاعی ترین حکومتهای منطقه در حالت انتظار نشسته است و با صراحت اعلام کرده است که فعلأ زود است بگذارید شرایط اعتلای انقلابی بوجود آید٫ سران این جریان هم برای فعالین اندرونی جنبش فرمان صادر کرده اند که دست نگه دارند، وقتی زمانش فرا رسید، ما کارگران را فرا می خوانیم که شوراهای خود را تشکیل دهند و رژیم را سرنگون کنند و قدرت سیاسی را به ما تحویل دهند. اگر هم توازن قوا به نفع کارگران نبود مسئله ای نیست، در پارلمان بورژوازی شرکت خواهیم کرد و از تریبون آنان به دفاع از کارگران خواهیم پرداخت .از نظر من جناح راست بورژوازی از این جریانات چپ بسیار با صراحت تر است٫ چهره ها و سخنگویان خود را به میدان آورده است و دارند استراتژی بورژوائی خویش را نیز مطرح کرده است. صراحت به این معنی که آنان حداقل با نام کمونیسم و دفاع از طبقه کارگر همزنجیران ما را دچار توهم نمی کنند.
مسئله ای دیگر که از نظر من حائز اهمیت است و در موضع گیریهای بسیاری از جریانات و فرقه های رفرمیسم چپ به وفور پیدا می شود این است که گویا طبقه کارگر در تحولات روز ایران غایب است. این حرف وارونه پردازی محض است و با واقعیات خوانائی ندارد. با اطمینان می توان ادعا کرد که اکثریت عظیم آنانی که چه بعد از اعلام نتیجه انتخابات و به بهانه اعتراض به آن و چه در تداوم این اعتراضات با شعار الله اکبر و مرگ بر دیکتاتور به خیابانها آمدند آحاد توده های کارگر هستند. جوانان دلیری که علارغم تهدید های مکرر سران دستگاه های سرکوبگر به جنگ و گریز با مزدوران حامی سرمایه می پردازند فرزندان کارگران هستند. اما فرض کنیم که منظور این جریانات عدم حظور طبقه کارگر متشکل در سندیکاهای کارگری باشد، یا حتی برای لحظه ای تصور کنیم که طبقه کارگر ایران دارای چندین سندیکای مشابه شرکت واحد و هفت تپه می بود و یا حتی از وجود کنفدراسیون سراسری سندیکاهای کارگری ایران نیز برخوردار می بود. پرسش این است که مگر در آن صورت چه اتفاق عجیبی می افتاد؟ مگر غیر از این می شد که در بهترین حالت این سندیکاها فراخوان شرکت کارگران در اعتراضات جاری را صادر می کردند ؟ پاره ای از مطالبات کارگران را مطرح می کردند و یا حتی خواهان سرنگونی نظام موجود نیز می شدند؟ ازاین نوع اتفاقات تاریخأ در بسیاری از نقاط دنیا رخ داده است و طبقه کارگر بطور متشکل در سرنگونی بسیاری از رژیمها نقش ایفا کرده است. تاریخ به خوبی گواه این واقعیت است که سندیکاهای کارگری حتی در شرایطی که دولت سرمایه کاملأ تضعیف شده است، خواهان برچیدن کلیت نظام سرمایه نشده اند و در عمل کارگران را به سیاهی لشکر و نیروی مادی بخشی دیگر از بورژوازی تبدیل کرده اند. به باور من این جریانات این مسئله را بهانه ای کرده اند تا بلکه بر عدم توان خویش در ایفای هر گونه نقشی در تحولات اخیر پرده بکشند. بخشی از این چپ قادر نیست دریابد که بخش زیادی از جوانان تشنه آزادی٫ توده های وسیع متنفر از قوانین متحجر اسلامی ٫ زنان معترض به قوانین قرون وسطائی، در واقع جریان اصلاح طلب را خاکریز پیشبرد اعتراضات خود کرده اند. آنان هر گونه شرکت کارگران در اعتراضات اخیر٫ حتی به شکل سازمانیافته آن را نیز تبدیل کارگران به سیاهی لشکر جناحی از بورژوازی علیه جناح دیگر می دانند. تمام شواهد دال بر این است که مشکل اصلی فرقه های چپ غیر کارگری مطرح نبودن و فقدان هژمونی آنان در میان توده های مردم است. این واقعیت دردناکی برای آنان است که اعتراف به آن بساط دفتر و دستکهایشان را از هم خواهد پاشید.
چه باید کرد؟
واقعیت این است که تحولات بعد از انتخابات فرمایشی خرداد ماه به هیچ وجه قابل برگشت نیست٫ خود سران جناح مسلط نیز به خوبی بر این واقعیت اذعان دارند٫ بی دلیل نیست که مستقیمأ از طریق صدا و سیما مردم را به بهانه حرمت شکنی در روز عاشورا تهدید می کنند٫ رئیس مجلس رژیم سرمایه شمشیر را از غلاف بیرون می کشد و حکم مرگ دستگیر شدگان را صادر می کند. دست روی دست گذاشتن و منتظر معجزه بودن تنها کار چپ غیر کارگری و ضد رژیمی است. جامعه ایران آبستن تحولات عظیمی است که اگر از همین حالا گرایش رادیکال ضد سرمایه داری و با افق روشن لغو کار مزدی نتواند مبارزات توده های کارگر را رهبری و هدایت کند٫ فاجعۀ تلخ و دردناک تبدیل شدن توده های کارگر به سیاهی لشکر بخشی از بورژوازی بار دیگر در تاریخ جامعه ما تکرار خواهد شد. رسالت فعالان ضد سرمایه داری درون جنبش کارگری در این شرایط خطیر و سرنوشت ساز بسیار روشن و شفاف این است که فرصت بوجود آمده را غنیمت بشمارند و از این موقعیت جهت سازمان بخشیدن به مبارزات جنبش ضد سرمایه داری توده های کارگر به خوبی استفاده کنند. هنوز دیر نشده است٫ هنوز می توان مطالبات پایه ای روز طبقه کارگر ایران را به میان توده های کارگر برد٫ مبارزات توده های کارگر و زحمتکش را با استخوان بندی ضد سرمایه داری جهت دار کرد٫ باید با هر تعرض و فتح هر سنگری گامی به سوی احراز رهبری کارگران بر حرکت های اعتراضی مردم به پیش رفت. اینها شعار بافی نیست اگر فعالین اندرونی جنبش کارگری نمی خواهند که قطعأ هم نمی خواهند بار دیگر طبقه ما توسط جناحی از بورژوازی با نام و نشانی دیگر و دربرگ و لباسی دیگر بار گران بردگی مزدی را بر دوش بکشد٫ اگر نمی خواهیم شاهد سلاخی شدن توده های کارگر توسط گرگ های در کمین نشسته باشیم،٫ باید با پرچم مطالبات پایه ای جنبش خویش به درون صفوف میلیونی توده های همزنجیرمان در اعتراضات روزانه برویم٫ باید این مطالبات را به سنگرهای محکم نبرد طبقاتی علیه کلیت نظام سرمایه با تمامی جناحهای آن مبدل سازیم. شعار زنده باد جنبش شورائی کارگران را بر سر زبانها بیاندازیم. تمام این کارها شدنی است. جوانان دلیری که نبرد کنان سینه های پر از عشق به آزادی و برابری خویش را در مقابل جنایتکاران اسلامی سپر کرده اند٫ هم ظرفیت آن را دارند که به سیاهی لشکر و نیروی مادی جریان ارتجاعی اصلاح طلب تبدیل شوند و هم ظرفیت این را دارند که پرچم سرخ لغو بردگی مزدی را بر گورستان نظام بشر ستیز اسلامی سرمایه به اهتزار در آورند . این واقعیت اوضاع روز جامعه ایران است.
ملک پیرخضری
٣٠ دسامبر ٢٠٠٩