افق روشن
www.ofros.com

درباره جهتمندی خرد


حمید پویا                                                                                                         پنجشنبه ۲٦ تیر ۱۳۹۹ - ١٦ ژولای ۲۰۲۰

آنچه را که ذیلاً مینویسم مطلب بالنسبه کوتاهی است درباره این حقیقت که عقل خود نیز خنثی نیست، برصرف استدلال منطقی دلالت نمی نماید بلکه دارای سمت و سو و جهتگیری انسانی و اجتماعی و لذا ایدئولوژیک است. بایستی نیز متذکر گردم که این مطلب را میتوان بعنوان تکمیل بخشی از موضوعاتی دانست که میتوانسته در کتاب من تحت عنوان "مبانی روانشناسی عقیده و اخلاق" بررسی و بیان گردند ولی چنین نشده اند.
خرد در وهله نخست بمعنای توانایی ذهنی "دریافتن و پی بردن" به امور مربوطه از طریق استدلال کردن یا بعبارت دیگر فکر کردن به شیوه منطقی هست. بدین معنا که شخص با تفکر به شیوه منطقی پی می برد یا درمیابد آنچه را که برایش بمصلحت و صحیح است. پس خرد بر تفکر منطقی تنها در حوزه دریافتن و پی بردن به آنچه برای شخص بمصلحت و درست است دلالت مینماید. دیده میشودکه درواقع دریافتن و پی بردن ماحصل فعالیت عقل است اما خود فعالیت عقل عبارتست از فکرکردن منطقی یا استدلال کردن منطقی معینی هست. بعلاوه ابداع دومین مشخصه نتیجه فعالیت عقل میباشد که در حوزه امور اجتماعی(در وسیع ترین مفهوم که همه انواع امور اجتماعی و انسانی را دربرمیگیرد) جنبه و نقش بسیار بزرگی دارد و درعین حال جزئی پیرو دریافتن و پی بردن میباشد؛ ولی در قلمروی علوم طبیعی و تکنولوژی های مربوطه جنبه و نقش عمده تری پیدا میکند.
دراینجا: "منطقی" بمعنای مستدل منطبق با یا منعکس کننده امر عینی، عینیت است. پس "منطقی" بمعنای منطبق بودن با عینیت در زمینه استدلال یا تفکر است. چنین است یک خصلت عمومی منطق و منطقی؛ این خصلت درمورد ذهنیات در شکل عینی اشان یعنی در نمود و تظاهر عینی اشان بصورت رفتار و عمل صدق میکند.
بنابراین تفکر منطقی بمفهوم اندیشیدن به شیوه ایست که امور را بطور عینی پس بطور صحیح درک کند یا دریابد. آنچه که اینگونه اندیشیده میشود و حصول میگردد میتواند نوع معینی اندیشه یا ایده باشد که وقوف یا آگاهی محسوب میشود. این نوع شناخت البته همچنین میتواند از طریق آموختن مستقیم که میتوان آن را نیز شکل معینی از تفکر محسوب نمود برای شخص بدست آید. تفکر منطقی همچنین ممکن است به ابداع یک چیز فکری( یک ایده یا طرح) یا یک چیز عینی منتهی گردد.
آنچه را که تا کنون درباره عقل گفته شد عمدتاً مربوط به عقل مجرد جدا از گرایشات انسانی و اجتماعی ولذا ایدئولوژیک آن در زمینه روابط بین انسانها و بین انسانها و غیرانسانهای ذیحیات و بین خود اینها میباشد. این خرد یا عقل مجرد یک ساختار یا بافت دقیقاً مشابه هوش منطقی-ریاضی دارد و درجه توانایی اش در دریافتن و کشف کردن و ابداع نمودن دقیقاً بیانگر بهره یا ضریب این نوع هوش است. خرد مجرد تنها در حوزه های معینی از مطالعات مربوط به علوم طبیعی و تکنولوژی بکار میرود؛ ودر این حوزه ها معمولاً در شکل فعالیت اش بمثابه "تفکر منطقی" درنظر گرفته میشود. در حوزه های دیگری از علوم طبیعی و تکنولوژی که هوش دیداری- فضائی و تفکر مربوطه بکاربرده میشود، این هوش و تفکر درعین حال با خرد مجرد سنجیده شده و تحت هدایت این خرد قرارمیگیرد. و اینچنین است در مورد هوش زبانی-کلامی و هوش ریتمی-موسیقیائی در حیطه های علوم انسانی و امور اجتماعی در وسیع ترین مفهوم که فوقاً به آن اشاره شد.
اما، همانطور که در فوق اشاره شد، تا آنجا که به حوزه روابط مزبور مربوط میشود، خرد درعین حال گرایشمند یا جهتمند بوده و لذا جنبه ایدئولوژیک دارد. زیرا عقل درعین حال بطور ارگانیک و عمیقاً از عقاید تشکیل شده است؛ و عقیده نوعی شناخت است که بطورارگانیک با باورمندی پیوندخورده و بنابراین جهتگیری ایدئولوژیک دارد. ازسوی دیگر عقیده بازتاب تمایل اخلاقی درسطح اندیشه هست، از اندیشه مبتنی بر خصلت اخلاقی تشکیل شده است (برای توضیح بیشتر رجوع شود به "رابطه عقیده با اخلاق" در کتاب فوق الذکر). واضح است که اخلاق جزئی از ایدئولوژی بوده و جنبه ایدئولوژیک دارد. بدین طریق نیز ثابت میشود که عقیده و درنتیجه خرد درعین حال حاوی جهتگیری انسانی و اجتماعی و لذا ایدئولوژیک میباشد.
اخلاق و عقیده خصیصه های ذهنی نسبتاً پایداری هستند که بر اساس اقتضاء جایگاه اجتماعی معین مادی و عینی (و قبل از همه و بنیاداً جایگاه اقتصادی) افراد بوجود میایند، و امکاناً به طرق گوناگون ازقبیل آموزش و تربیت کودکان و تلقین وترویج و تبلیغ برای بزرگسالان و غیره درمیان مردم گسترده گشته و در اذهان آنان جایگیر میشوند. جایگاههای اجتماعی را باید هم در مقیاس های بسیار بزرگ مانند جایگاههای طبقاتی کلی در جامعه طبقاتی مثلاً جایگاه اجتماعی عمومی طبقه کارگر شامل کلیه گروههای مختلف کارگران، و هم در مقیاس های کوچکتر و کوچک و بالاخره فردی مثلاً قشرهای معین مختلف طبقه متوسط و امکاناً جایگاههای معین مختلف فردی در هر یک از این اقشاردرنظرگرفت.
بنابراین، فی المثل در مورد طبقه کارگر، در رابطه با ایجاد اخلاق و عقیده نزد اعضاء این طبقه، پیش از همه بایستی خصایص اخلاقی و فکری ایجاد شونده در سطح کل طبقه اجتماعی را مدنظرقرارداد؛ و سپس خصائص امکاناً ظاهرشونده در داخل هر گروه شغلی این طبقه و در جایگاههای فردی مختلف در هر گروه را مورد توجه قرارداد و غیره. همچنین باید به این واقعیت توجه داشت که خصایص اخلاقی و عقیدتی مختلف بسیاری که در جایگاههای طبقاتی دیگر بوجود میایند ممکن است بطرق گوناگون به درون طبقه کارگر رسوخ کرده و در میان کارگران پخش شده و در اذهان آنان جایگیر گردد. لذا ما درعین حال تا اندازه ای بسته به شرایط معین اجتماعی با اخلاق ها و عقاید مختلف درمیان گروههای مختلف کارگران و کارگران مواجه هستیم. این حقیقت درمورد هر طبقه اجتماعی دیگر در جامعه بورژوایی اساساً صدق مینماید. پس خرد یا عقل، که درعین حال از عقاید و بنیادی تر از خصایص اخلاقی تشکیل میابد، درعین حال عمیقاً دارای گرایش ایدئولوژیک و ایدئولوژیک است. و لذا در نزد اعضاء هر طبقه اجتماعی مثلاً پرولتاریا در جامعه بورژوایی نوعی یکسان و امکاناً درعین حال انواعی بسیار مختلف از خرد وجود دارد: انواع بسیار گوناگون خرد ازلحاظ گرایش ایدئولوژیک و البته بلحاظ توانایی دریافت و اکتشاف و ابداع که هم به کارکردهای ایدئولوژیک عقل و هم به بهره و ضریب هوش منطقی-ریاضی افراد بستگی میابد. و اینها دراساس خود در مورد هر جامعه طبقاتی دیگر صدق میکند. بنابراین آگاهی، بمثابه محصول معین تعقل، فعالیت عقل، استدلال یا تفکر منطقی، نزد افراد مختلف، بسته به مکان اجتماعی کلی و جزئی آنان مثلاً جایگاه طبقاتی کلی و جزئی در جامعه بورژوایی، نیز بسته به اینکه تا چه اندازه این افراد تحت تأثیر آگاهی ها، خصایص اخلاقی و عقیدتی، ایدئولوژی های اشخاصی با مکان های اجتماعی، جایگاههای طبقاتی، ایدئولوژی های دیگر، یا به بیان دقیق تر تحت تأثیر چنین آگاهی ها و خصائص و ایدئولوژی های منبعث از جایگاههایی غیر از جایگاههای خودشان باشند، دارای یک نوع اصلی واحد و در عین حال امکاناً انواع فرعی مختلف گرایش ایدئولوژیک میباشد.
بنابراین: این واضحاً صحیح است که شخص در مورد هر امر(اجتماعی یا خصوصی) معین معمولاً بایستی عقل خود و آگاهی خود(بعنوان حاصل هم استدلال منطقی و هم یادگیری مستقیم) را بکار اندازد و اینها را راهنمای تمایلات احساسی و اخلاقی خویش و رفتارها و اعمال خویش قراردهد، اما ازسوی دیگر خرد شخص خود بنیاداً توسط گرایشات اخلاقی متعلق به خود او یا اشخاص معین دیگری که آن خرد را از آنها گرفته است تعین میابد. و بنابراین عقل داریم تا عقل: بطور اختصار عقل کارگری یا عقل خرده بورژوایی یا عقل بورژوایی و غیره و ازلحاظ امر چگونگی نگرش و برخورد نسبت به مولفه های طبیعت که هم متناسباً در آنها مستتر و هم عنصر جداگانه و خاصی محسوب میشود، در اشکال و درجات مختلف و از این قبیل: عقل صحیح انسانی یا عقل ناصحیح نا انسانی، عقل صحیح علمی یا عقل ناصحیح غیرعلمی، عقل انقلابی گرایانه یا عقل محافظه کارگرایانه، عقل دارای گرایش قوی اجتماعی و انسانیت گرایانه یا عقل خود بینانه و خود پرستانه و غیره و غیره. و اینها طبعاً در مورد آگاهی نیز صدق مینماید.
بنابراین وضعیت آگاهی طبقاتی کارگران در هر جامعه بورژوایی را میتوان چنین توضیح داده و بیان نمود:
کارگران آگاهی طبقاتی خود را تا سطح ابتدائی پایین معینی بطورخودبخودی از چگونگی جایگاه اجتماعی، طبقاتی یعنی جایگاه اقتصادی و سیاسی و فرهنگی خودشان نسبت به سایر طبقات و گروههای اجتماعی در جامعه، از شرایط کار و شرایط زندگی اشان و مبارزات و فعالیت های مبارزاتی اشان علیه سرمایه بدست میاورند. رشد و تکامل بعدی آگاهی طبقاتی اشان اساساً و کاملاً بستگی به این دارد که تا چه اندازه و تا چه حدی آنان به منابع ارائه دهنده ایده ها، تئوری ها و نظرات حقیقتاً طبقاتی کارگری، واقعاً کمونیستی دسترسی پیدا نموده و از این منابع استفاده نمایند، چنین مطالبی را بخوانند و بشنوند و درباره اشان بحث نموده و بیندیشند و غیره. چنین منابعی بطور اختصار ازطریق فعالیتهای کافی ترویجی و تبلیغی و سازماندهی کمونیست های واقعی (پیشروان حقیقتاً انقلابی و بلحاظ علمی درست اندیش پرولتاریا) برای و در میان توده های کارگران از یکسو و آمادگی و توانائی و تمایل این توده ها جهت پذیرفتن و جذب کردن حاصل چنین فعالیتها ازسوی دیگر فراهم و مورد استفاده واقع میشوند. بطورکلی متناسب با میزان کمبود چنین فعالیت های کمونیستها و عدم پذیرایی کارگران (بهر دلایلی که باشد)، ما با عقب ماندگی اخلاقی و فکری توده های کارگران و انقیاد فکری و سیاسی آنان توسط طبقات بورژوا مواجه هستیم، مطلبی که همچنین بطورهمه جانبه با چنین جریانی بدین شرح پیوند دارد : در جامعه بورژوایی کارگران درعین حال بانحاء گوناگون و شدیداً و از زمان کودکی در معرض هجوم انواع گوناگون ایده ها و افکار و گرایشهای بورژوائی و غیرکارگری ای قراردارند که ممکن است قویاً در اذهان آنان رسوخ نموده و جایگیر شوند و این امر مثلاً در دوران حاضر بطورکلی تا میزان زیادی در سراسر جهان تحقق پیدا کرده است و غیره و غیره. از آنچه تا کنون بیان شد- بنظر من - نتیجه میشود که در دوران کنونی مهمترین وظیفه بلحاظ تاریخی درازمدت کمونیست ها معمولاً(یعنی باستثناء مقاطع زمانی معین خاصی) عبارتست از ترویج و تبلیغ ایده های حقیقتاً کمونیستی برای و درمیان توده های طبقه کارگر و سایر گروههای اجتماعی کاملاً فرودست و بدینگونه همچنین تلاش جهت تدارک شرایط ذهنی موردنیاز برای انقلاب های ضروری واقعاً سوسیالیستی و دموکراتیک آتی.

حمید پویا - ٦ می ٢٠٢٠


این نوشته ترجمه مقاله ای است با همین عنوان و بزبان انگلیسی که من در روزهای منتهی به تاریخ فوق الذکر آن را نوشته ام و سپس آن را خودم به فارسی برگردانده ام. حمید پویا