افق روشن
www.ofros.com

درباره پیدایش و عملکرد حکومت


حمید پویا                                                                                                     سه شنبه ١۴ مرداد ۱۳۹۹ - ۴ آگوست ۲۰۲۰

قبل از همه باید متذکرگردم که من میخواهم این موضوع را بشرح زیر بطورتئوریک و بطوراختصار وتاحدی با استفاده از مطالب معینی از کتاب نوشته خودم بنام: "درباره چند مقوله اقتصادی" و واضحاً با اتکاء بر شناخت صحیح مارکسیستی مقدماتی معینی در این زمینه مورد بررسی قراردهم:
درصورتیکه ما به اعصار اصطلاحاً پیشاتاریخ بشر، به دورانهای انسانهای ابتدائی، دورانهائی که انسانها بسیار شبیه بعضی حیوانات باصطلاح وحشی بصورت گله زندگی میکردند بازگردیم، آنگاه تصوراً خواهیم دید که در این دورانها دولتهای بسیار خرد وجودداشته است ("دولت" بمعنای حکومت بمعنای مجموعه امور معین سازمان یافته سیاسی و نظامی و پلیسی و قضایی). تا آنجا که من میدانم، امروزه هیچ مدرک عینی درباره وجود دولت در این جوامع گله ای وجود ندارد؛ اما میتوان بطورصحیح منطقی تصورنمود که نزاع های احتمالی بین گله ها ی جداگانه لااقل امور نظامی خیلی کوچک و البته بی نهایت ابتدائی را در هر گله ایجاب میکرده است. بطورکلی، هر گروه نسبتاً پایدار معینی از انسانها، که مستقیماً یا بطور غیرمستقیم مبتنی بر یک عملکرد مادی یا غیرمادی مشترک بین اینها میباشد، امکاناً بین این اعضای خود همبستگی معینی و درنتیجه بنحوی در قبال گروه مشابه دیگر ایجاد می نماید و از اینجا امکاناً تضاد معینی بین دو گروه پدیدار میگردد. من فکرمیکنم که در اینجا "امکاناً" اولی مثلاً وقتیکه گروه بدون تضادهای داخلی طبقاتی و ایدئولوژیک کلی و جزئی هست به کاملاً "یقیناً" مبدل میگردد؛ و "امکانا" دومی نیز متناسب با میزان وجود تضاد منافع بین دو گروه به "یقیناً" تبدیل میشود. جامعه گله ای جامعه ای بی طبقه بوده است، زیرا سطح تکامل نیروهای مولده و درنتیجه بارآوری کار و تقسیم کار بغایت پایین تر از آن بوده که طبقات بتواند پدید آمده و وجودداشته باشد. از طرف دیگر، ممکن بوده است که هر گله گاه بگاهی با گله مجاور خود برسر استفاده از منابع طبیعی و غیره ستیز کند. درهر صورت دیده میشود که در دورانهای مزبور دولت در حدی واقعاً قابل توجه اصلاً وجود نداشته است.
بعدها در مراحل نخستین جوامع اشتراکی ابتدایی مشهور، یعنی جوامعی که فاقد طبقات اجتماعی و تضادهای طبقاتی ای بودند که دولت را برای مهار و سرکوب طبقات فرودست و استثمارشونده ایجاب میکرد، نیز دولت تنها به همان امور نظامی بالنسبه بسیار اندک مربوط به نزاع های بین جوامع جداگانه مختلف یعنی قبایل جداگانه مختلف محدود میشد. لذا دولت درحد واقعاً قابل توجهی وجود نداشت.
اما در دوره های واپسین جوامع اشتراکی مزبور، تدریجاً نطفه های واقعی زمینه ساز پیدایش دولت( یعنی در موجودیتی واقعاً قابل توجه) و بنابراین نطفه های واقعی خود دولت بوجود میاید: از یکسو بارآوری کار، که تا این زمان بیش از اندازه نازل بود، تا سطحی رشد میابد که افراد نسبتاً معدودی قادرمیگردند مقداری ثروت خصوصی برای خودشان بدست بیاورند و از سوی دیگر تقسیم کار درمیان افراد ، که تا آن زمان بسیار محدود بوده و بر پایه برابری آنان قرارداشت، به سطحی همراه با تا اندازه ای سلسله مراتب شغلی و نابرابری مربوطه رشد میابد این روندهای مادی طبعاً درپیوند با روندهای ظهور عناصر اخلاقی تأیید کننده آنها و اجازه دهنده به تحقق رسیدن آنها بوده اند. بدین ترتیب تااندازه ای تمایزات طبقاتی و تضادهای طبقاتی بوجود میایند، که حکومت آن ثروتمندان و اشخاص دارای مقام را جهت کنترل مردم عادی و استقرار و حفظ نظام اجتماعی مطلوب خودشان لازم میسازد. بدین ترتیب طبقات اجتماعی و دولت یعنی دولت طبقاتی تااندازه ای پیدایش میابد. و اینها در تکامل بعدی اشان منجر به ایجاد طبقات اجتماعی(بخصوص طبقه برده دار و طبقه برده ها ) و دولت در مفهوم کاملشان میگردند.
دولت که اینچنین در جامعه طبقاتی بوجود میاید متکی بر وجود طبقات استثمارگر و استثمارشونده، طبقات مسلط و تحت سلطه میباشد و بطورخلاصه ارگان یا ابزار جمعی طبقه حاکم برای اعمال حاکمیت اش و ابقاء جامعه طبقاتی هست، نظام اجتماعی طبقاتی ای که تا عصر کنونی ادامه دارد؛ این دولت در طول تاریخ تنها درتطابق با تغییر و تغییر طبقات اجتماعی بطوراعم و طبقه حاکم بطوراخص تغییر و تغییر پیداکرده است. و میتوان گفت درمقیاس های تاریخی بزرگ معین متناسب با خصلت ویژه طبقه حاکم به میزان معین کوچکی از دیکتاتوری و سرکوبگری اش کاسته و کاسته شده است.
اما آنچه فوقاً بیان شد فقط یک نقش بزرگ دولت یعنی عملکرد آن درارتباط با طبقات اجتماعی تحت سلطه را بیان مینماید، نقش بزرگ دیگرش مربوط به تضادهای بین طبقات حاکم است؛ یعنی همچنین بعنوان ابزار این طبقات برای مقابله با یکدیگر و اعمال اراده و خواست خودشان بر یکدیگر بکار میرود و غیره.
اما بوجودآمدن طبقات اجتماعی یک علت، علت اصلی بوجودآمدن دولت است و علت دیگر، علت ثانوی یا فرعی موجودیت جوامع مختلف، هر یک با یک دولت یا دولت مرکزی، میباشد. جوامع طبقاتی جداگانه اساساً محصول این واقعیت تاریخی هست که بطوراختصار هر طبقه حاکم متناسب با قدرت و توانائی اش تعداد معینی از انسانها همراه با سرزمین های آنان را به زیر حاکمیت خود درآورده است( این واقعیت درمورد طبقه سرمایه دار حاکم در عصر جدید در عین حال یک شکل بسیار ویژه ای بخود گرفته است و آن بدست آوردن وسیع ترین بازار ممکن کسب و کارهست). معذلک، وجود جوامع جداگانه مختلف را نمیتوان فقط با این واقعیت توضیح داد؛ چونکه هر چنین جامعه ای( که در عصر حاضر به شکل "ملت" مدرن یا مجموعه معینی از چند تا چنین ملت ظاهرمیگردد) شامل گروه وسیعی از افراد محسوب میشود که بنحو معینی دارای زندگی مادی و غیرمادی مشترک و درنتیجه امکاناً منافع مشترک و همبستگی(واقعی یا کاذب) معینی با یکدیگر میباشند. پس علت دوم (هرچند علت فرعی ولی بسیار مهم) ایجاد دولت عبارتست از ایجاد جامعه جداگانه مستقل. لیکن واضح است که با ناپدید شدن طبقات اجتماعی، این علت اصلی وجود جوامع جداگانه، این جوامع نیز، همراه با دولت، ناپدید خواهند شد، فرایند تاریخی معینی که بطورکامل و نهایی در جریان تکامل سوسیالیسم آتی به کمونیسم انجام خواهد پذیرفت.
دولت، یعنی دولت سیاسی بعنوان شکل اساسی و اصلی و بعنوان وجه مشترک دولت در همه دورانهای دارای دولت، مجموعه ارگانیک امور سازمان یافته سیاسی و قضایی و نظامی و پلیسی، طی روندهای ایجاد طبقات اجتماعی و جوامع طبقاتی جدا ازهم، بمثابه ارگان و ابزار مشترک طبقه اجتماعاً حاکم استثمار گر در هر جامعه در مقابله اش با طبقه اصلی تحت سلطه بمنظور حفظ و ابقاء نظم اجتماعی مسلط مطلوب خود و در مقابله اش با سایر طبقات اجتماعی حاکمِ بویژه متعلق به سایر جوامع، وجود پیدامیکند. این است بطور اختصار واقعیت پیدایش تاریخی دولت و نقش و عملکرد این سازمان.
اما این پرسش مطرح میشود که چگونه جامعه ابتدایی اشتراکی یعنی بدون طبقات و دولت ، درنتیجه تکامل نیروهای مولده و درنتیجه بارآوری کار و تقسیم کار متلاشی شده و از میان میرود و جامعه طبقاتی جایگزین آن میگردد؟
بنابر تئوری مربوطه من پاسخ به این پرسش بشرح زیر است:
بدیهی است که در تطابق با ساختار اقتصادی آن جامعه اشتراکی، نزد آن انسانها تمایلات و گرایشات اخلاقی و فکری جهت حفظ و ابقاء این جامعه وجود داشته است. اما تا چه اندازه و نزد چه تعدادی از آنان؟ جواب به این سئوال بعداً در ذیل داده خواهد شد. همچنین بدیهی است که فرایندهای ثروتمند و صاحب مقام شدنِ افرادی بالنسبه قلیل بطورخودبخودی و خارج از کنترل و اراده بشر صورت گرفته است، لیکن این هم واضح است که تمایلات و گرایشات اخلاقی و فکری مزبور برضد این فرایندها و گرایش های اخلاقی و فکری ایجادشده در آنها و لذا تأیید کننده آنها عمل کرده اند. و بطورکلی مبارزات و فعالیتهای مردم جهت حفظ نظام اشتراکی، خواه بعنوان تظاهر تمایلات اخلاقی و فکری اشان و یا نمودار خواست ها و منافع بلاواسطه مادی اشان، نمیتواند بر مبارزات و فعالیتهای افراد طرفدار رشد سیستم اقتصادی و اجتماعی طبقاتی جدید غالب آید و پیروزشود. بطوریکه فرایندهای مزبور سرانجام غلبه کرده و آن جامعه را به جامعه ای جدید طبقاتی دگرگون میسازند.
گرایش فکری و اخلاقی اشتراکی نزد مردم جامعه اشتراکی درعین حال تحت نفوذ و سلطه تمایل اخلاقی و فکری غیراشتراکی و بالنتیجه آرزوها و خواستهای اجتماعی غیرکمونیستی معین دیگری قرارداشته بوده است ، بگونه ایکه آن گرایش رویهمرفته آنقدر قوی نبوده که به آنچنان نیروی بزرگی تبدیل شود که بر نیروهای خواهان نظام جدید طبقاتی فایق آید. به بیان دیگر مردم آنقدر یا بقدر کافی علاقه برای حفظ سیستم قدیمی نداشتند. و به این دلیل مبارزات مردم سرانجام بطورقطعی شکست خورد. آن تمایل اخلاقی و فکری غیرکمونیستی دیگر بشرح زیر بیان می گردد:
- اعمال سلطه و ستم بر حیوانات که موجب بوجودآمدنِ خصلت اخلاقی و تمایل فکری سلطه گری و ستمگری نزد انسانها تا مرحله بسط و تعمیم اشان درمورد خود انسانها شده است.
- نیاز انسان به رهایی از آنچنان سختی و مشقت آن اعصار در تولید مایحتاج خودش که امکاناً منجر به ظهور تمایلات اخلاقی و فکری جمع آوری و بدست آوردنِ ثروت و امکانات مادی برای خویش اصطلاحاً بهر قیمت گردیده است.
- جنگ های خونینی که گاه بگاه بین قبایل( بخاطر حفاظت از سرزمین و منابع طبیعی خود دربرابر تجاوز یکدیگر به آنها و یا شاید برای چیزهای دیگر) وقوع میافت و کشتار انسانها در این جنگ ها و شاید افراد به اسارت گرفته شده ، که منجر به ایجاد خوی و خصیصه اخلاقی سنگدلی و سلطه جویی نزد افراد بشر گردیده بود.
- درمورد زنان، آرزو و خواست احتمالی مردان برای "حق پدری" و "پدر بودن" ( دربرابر حق مادری و برابری احتمالی رایج بین زن و مرد در آن دوران) نسبت به کودکان ، که امکاناً منجر به پیدایش تمایل اخلاقی و فکری جهت متحقق ساختن آن بهر روش ممکن شده بود. تمایلی که سرانجام در شکل نهایی "مردسالاری" عینیت پیدا نمود.
چنانکه دیده میشود، این گرایشات اخلاقی و فکری غیرکمونیستی و درنتیجه آرزوها و خواست های اجتماعی مربوط بدانها بایستی وسیعاً در اذهان مردمان جوامع اشتراکی ابتدایی جایگیر شده و بالنتیجه تمایلات و خواستهای آنان را برای حفظ آن جوامع و برای ممانعت از روندهای شکل گیری اقتصادی و اجتماعی و معنوی طبقات اجتماعی و دولت چنانکه فوقاً بیان شد تضعیف کرده باشند. از دیدی بسیار کلی، درواقع قبل از همه و بنیاداً چهار گرایش اخلاقی و فکری مزبور که در بطن آن جوامع بوجود آمده بودند موجب گردیدند که زمینه عینی مساعد بوجود آمده درنتیجه تکامل نیروهای مولده منجر به رشد مردسالاری، طبقات اجتماعی متضاد و دولت شود. درغیراینصورت، نیروهای مولده بایستی آنچنان و به نحوی تکامل پیدا میکردند که خود آن جوامع کمونیستی تکامل یابند، به سطحی بالاتر ارتقاء یابند و نه اینکه متلاشی شوند و ازمیان بروند، و نه اینکه طبقات اجتماعی و مردسالاری و دولت بوجود بیاید وغیره.
به ادامه مطلب بازمیگردیم : دولت سیاسی بویژه در دوران سرمایه داری درعین حال جنبه ها یا مولفه های اقتصادی و اجتماعی معینی بخودمیگیرد. بنابراین اشکال مختلف دولت اقتصادی و دولت اجتماعی براساس تطابق با دولت سیاسی و وظایف و کارکردهایش و نیز کاملاً در اتصال به آن پا به عرصه وجود میگذارد.
کاملترین دولت اقتصادی مشتمل است بر مالکیت تقریباً کامل دولت بر وسایل تولید و توزیع و تاحدودی وسایل معاش در جامعه، بعنوان یک مثال برجسته میتوان از سیستم اقتصادی اتحاد شوروی سابق نام برد. در این نظام اقتصادی و اجتماعی البته دولت دربردارنده امور سیاسی( و متعلقات آن یعنی امور نظامی و پلیسی و قضایی) و امور اقتصادی کاملاً در پیوند و اتصال با یکدیگر در یک دولت واحد تحت کنترل یک بورژوازی دولتی میباشد. در جوامع دارای دولت اقتصادی با درجات کمتری از مالکیت دولتی، متناسب با میزان مالکیت دولت بر وسایل اقتصادی، یک بورژوازی دولتی-که اعضاء آن دارای یا فاقد ثروتهای شخصی زیادی هستند- همراه با یک بورژوازی خصوصی جداگانه یعنی طبقه سرمایه داران خصوصی یا تنها یک طبقه بورژوازی خصوصی وجود دارد که درواقع اقتصاد دولتی را درخدمت خود قرارداده است. کشور چین کنونی نمونه ای از مورد اول و کشورهای پیشرفته کنونی مثالهایی برای مورد دوم محسوب میشوند.
"دولت اجتماعی" بر باصطلاح خدمات اجتماعی دلالت مینماید که بدرجات مختلف توسط دولت های کنونی جهان ارائه میشود: چنین خدماتی: بیمه های اجتماعی مختلف، خدمات بهداشتی عمومی، آموزش عمومی، ساختمان پارک ها، ساختمان جاده ها و همچنین مساعدت مالی به شرکت ها و بانک های کاپیتالیتیِ بنحوی زیان دیده یا ورشکست شده و غیره و غیره. همه اینچنین خدمات البته با خصلت و هدف بورژوایی امروزه از سوی دولت های بورژوایی ، درواقع تحت کنترل و رهبری دولت های سیاسی متعلق به طبقات بورژواء به درجات و اشکال مختلف، برای رهبری و اداره امور باصطلاح اجتماعی جامعه بورژوائی توسط بورژوازی عرضه میشود.
ازاینرو امروزه میتوان تعریف گسترده تری از دولت ارائه نمود ، بدین شرح : دولت عبارتست از سازمان تعلقات و امور(اساساً سیاسی و نیز اقتصادی و خدماتی اجتماعی) عمومی و مشترکِ در وهله نخست کل طبقه بورژوازی و بیشتر از همه بورژوازی بزرگ که بیشترین قدرت اقتصادی و سیاسی را داراست، بمنظور حفظ و ابقاء نظام اجتماعی بورژوایی حاکم در مقابله آن طبقه با طبقه کارگر و شاید سایر گروههای اجتماعی کاملاً فرودست و در موارد لازم جهت مقابله با طبقات بورژوازی دیگر. یا بطور بسیار خلاصه دولت بر سازمان متشکل از متعلقات و امور مشترک ِ قبل از همه سیاسیِ هر طبقه از بورژوازی اطلاق میگردد.
درخاتمه، درارتباط با کارکردهای دولت بورژوائی علیه طبقه کارگر و سایر طبقات فرودست شامل "مهار" و "سرکوب"، دومی بطور اختصار بمعنای اشکال مختلف سرکوب مبارزات آنان برضد سرمایه هست ؛ اما اولی به دو طریق انجام میگیرد: ارعاب آنان براساس سرکوب واقعی احتمالی اشان، و ساختن اذهان آنان در توافق با نظم اجتماعی بورژوائی حاکم به انحاء گوناگون از این قبیل: آموزش و پرورش کودکان و جوانان در مدارس مختلف دولتی و ازطریق تبلیغ و ترویج توسط رسانه های دولتی و سایر اینگونه اقدامات دولتی برای عموم مردم. من میخواهم بگویم راههای دوم کنترل و مهار دولتی شکل اصلی و اساسی ولی ارعاب شکل فرعی را تشکیل میدهد. و بطورکلی راههای دوم کنترل و مهار توده های مردم توسط دولت همراه با تبلیغ وترویج عمومی از سوی رسانه های خصوصی و از طریق نشر کتب و غیره راه اساسی و اصلی بورژوازی جهت حفظ و ابقاء نظام اجتماعی خودش میباشد و لااقل معمولاً(یعنی باستثناء بطورنسبی تعداد معدودی از مقاطع زمانی و موارد تاریخی) نه راه های دیگر از جمله سرکوب.
ازاینجا همچنین دیده میشود که- بنظر من- بدرستی و واقعاً در دوران کنونی در مقیاس جهانی مهمترین وظیفه و کارکرد بسیار درازمدت (البته غیر از برخی مقاطع زمانی و موارد تاریخی معین ویژه)کمونیست ها یعنی پیشروان انقلابی و بلحاظ علمی درست اندیش پرولتاریا عبارتست از ترویج و تبلیغ ایده های حقیقتاً کمونیستی برای و درمیان توده های وسیع طبقه کارگر و تا حد امکان سایر گروههای اجتماعی کاملاً فرودست و البته با روشهای صحیح مناسب و موثر.

حمید پویا ، ٢ می ٢٠٢٠


این نوشته ترجمه مقاله ای با همین عنوان و بزبان انگلیسی است که من طی چند روز منتهی به تاریخ فوق الذکر آن را نوشته ام و سپس خودم آن را به فارسی برگردانده ام و ضمن این کار اصلاحات بسیار مختصری هم در آن وارد کرده ام. حمید پویا