افق روشن
www.ofros.com

آیا آزادی سیاسی بدون آزادی اقتصادی ، یک شعار توخالی است؟


رحمت خوشکدامن                                                                                            شنبه ۴ اردیبهشت ١٣٨٩


براستی اعتقاد به آزادی های سیاسی بدون اعتقاد به آزادی های اقتصادی یک شعار توخالی است؟ این چیزی است که لبیرال بورژواها در شعارهای به ظاهر دموکراتیک شان مطرح می کنند .آنها می خواهند به دیگران بفهمانند که بدون آزادی های اقتصادی آزادی های سیاسی مفهومی ندارد .آنها اهمیت این دو را در یک سطح می بینند . وبه قول ارنست مندل " فلسفه اجتماعی لبیرال خود را طرفدار " آزادی " در تمام شئون حیات اجتماعی می بیند . " ( از کتاب الفبای مارکسیسم ) آنها با طرح این موضوع می خواهند چنین اثبات کنند که آزادی اقتصادی زیر بنای تمام آزادی های دیگر را تشکیل می دهد و رشد اقتصادی جامعه و عددالت اجتماعی از این طریق ممکن است . دراین میان بعضی از رفقای چپ بدون تعمق لازم در عمق این موضوع به تکرار این شعار می پردازند. از این رو برای روشن کردن این موضوع از نگاه طبقه کارگر لازم است به طورخلاصه بر آن تاملی داشته باشیم.
در جامعه کمون اولیه ، انسانها درفعالیت جمعی خود از تساوی و برابری و حق و حقوق یکسانی برخوردار بودند . پس از متلاشی شدن آن و پیدایش مالکیت خصوصی و طبقات ، دیگر حق و حقوق برابر که بر اساس نیازهای اقتصادی و اجتماعی کمون به طور خود بخودی بوجود آمده بود از بین می رود و اشتراک منافع اعضای کمون به مرورزمان جای خود را به تخاصم و درگیری می دهد و با بوجود آمدن طبقات ، دو طبقه اصلی که یکی صاحب ابزار تولید ( هرچند ابتدای ) ودیگری طبقه ای که فاقد آن می باشد رو درروی هم شکل می گیرند . در چنین وضیعیتی به قول انگلس برای آنکه طبقات همدیگر را نبلعند چیزی بنام دولت بوجود می آید که از منافع طبقه صاحب وسایل تولید که در واقع طبقه مسلط اقتصادی است ، پاسداری می کند و اهرم های لازم را برای به کنترل در آوردن طبقه ای که فاقد وسایل تولید است بوجود می آورد .
درگیری و مبارزه طبقاتی بین آنها تاریخ کلیه جوامع تاکنونی را تشکیل می دهد . " مبارزه ای که هر بار با تحول انقلابی سازمان سراسر جامعه و یا به فنای مشترک طبقات درگیر منتهی می گردید "( ازمانیفست ) . مبارزه طبقاتی به نیروی محرکه جوامع انسانی تبدیل می گردد . در تدام مبارزه طبقاتی ، بر ویرانه های جامعه فئودالی جامعه سرمایه داری بوجود می آید و با تمام قدرت به قول مارکس " کلیه مناسبات پدر شاهی و احساساتی را بر هم می زند. پیوندهای که انسان را به" مخدومین طبیعی"خویش وابسته می ساخت ، بیرحمانه متلاشی می کند و بین آدمبان پیوند دیگری ، جز پیوند صرف و نقدینه بی عاطفه باقی نمی گذارد . هیجان مقدس جذبه مذهبی و جوش و خروش شوالیه مابانه و شیوه احساساتی تنگ نظرانه را در آبهای یخ زده حسابگریهای خود پرستانه خویش غرق می سازد . بورژوازی قابلیت شخصی انسان را به ارزش مبادله ای بدل می سازد و بجای آزادیهای بیشمار عطا شده یا از روی استحقاق بکف آمده ، تنها آزادی عاری از وجدان تجارت را برقرار می سازد و در یک کلمه بجای استثماری که در پرده پندارهای مذهبی و سیاسی پیچیده و مستور بود ، استثمار آشکار ، خالی از شرم ، مستقیم و سنگدلانه ای را رایج می گرداند " ( نقل به معنی ) در واقع تنها شکل استثمار و جور و ستم طبقاتی که صد چندان بدتر و بیرحمانه تراز نظام های اجتماعی ماقبلش بود را تغیر می دهد و جامعه بیش از بیش قطبی می گردد و دو طبقه بزرگ اجتماعی رو در روی هم قرار می گیرند . در یک طرف طبقه سرمایه دار که صاحب همه چیز است و درطرف دیگر طبقه کارگرکه چیزی جز نیروی کار خود ندارد.
طبقه سرمایه دار هدف دیگری غیر از سود بیشتر ندارد ، که برای رسیدن به آن تمام ناشناخته ها را می شناسد و راهی برای بهره برداری از آن می یابد . مارکس در این باره می گوید : " بورژوازی از طریق تکمیل سریع کلیه ابزارهای تولید و از طریق تسهیل بی حد واندازه وسائل ارتباط ، همه و حتی وحشی ترین ملل را به سوی تمدن میکشاند . بهای ارزان کالاهای بورژوازی ، همان توپخانه سنگینی است که با آن هر گونه دیوارهای چین را در هم می کوبد و لجوجانه ترین کیته های وحشیان نسبت به بیگانگان را وادار به تسلیم می سازد . وی ملتها را ناگزیر می کند که اگر نخواهند نابود شوند شیوه تولید بورژوازی را بپذیرند و آنچه را که به اصطلاح تمدن نام دارد نزد خود رواج دهند بدین معنی که آنها نیز بورژوا شوند . خلاصه آنکه جهانی کل و همانند خویش می آفریند . "" بورژوازی در عرض مدت کمتر از صد سال سیادت طبقاتی خود ، آنچنان نیروهای تولیدی پدید آورد که از لحاظ کمیت و عظمت بالاتراز آن چیزی است که همه نسلهای گذشته جمعا بوجود آورده اند ."(از بیانیه حزب کمونیست – مارکس و انگلس )
سود سود سود بیشترمحرکه اصلی او می باشد . و برای فروش کالاهای خود به همه جای کره زمین رسوخ می کند . همه جا ساکن می شود و با همه جا ارتباط بر قرار می سازد . او در این راه از هیچ اقدامی کوتاهی نکرده و نمی کند . اما در مقابل توده عظیمی را بوجود می آورد که جز نیرویی کارش هیچ چیز دیگری ندارد . او برای ادامه زندگی در شرایطی که سرمایه داری برایش ایجاد کرده ، مجبور به فروش نیروی کارخود می باشد ، تا بلکه بتواند با درآمد حاصله از آن هزینه های اولیه زندگی اش را بر آورده سازد . مبارزه طبقه کارگربر علیه طبقه سرمایه دار قبل از هر چیز برای بهبود شرایط بهتر برای فروش نیروی کار آغاز می گردد . و در این مبارزه کارگران با اقدامات متشکل خود سعی و تلاش می نمایند تا بر روی قوانین تصویب شده از سوی سرمایه داران اثر بگذارند و آنرا تغیر دهند . کارگران شرایطی را طلب می کنند که در آن شرایط بتوانند از حق آزادی بیان ، تشکل ، اعتصاب ، اجتماع وتظاهرات ، انتخاب شدن و انتخاب کردن و در یک کلام از حق آزدی سیاسی برخوردار باشند . شرایطی که در آن بتوانند راحت تر و بی دردسرتر اراده مستقل خود را سازمان دهند و به صورت طبقه در میدان مبارزه طبقاتی حضور داشته باشند . از این رو آزادی های سیاسی برای طبقه کارگر در تمام شرایط و مراحل مبارزاتی جنبش کارگری و توده ای اهمیت حیاتی دارد . نتیجه آنکه خواست آزادی سیاسی یکی از خواستهای برحق و اساسی طبقه کارگر است . وچنین خواستی را به عنوان حق شهروندی خود خواستار می باشد.
اما آزادی اقتصای چطور؟ آیا طبقه کارگر می تواند طرفدار آزادی اقتصادی باشد ؟ اصلا آزادی اقتصادی یعنی چه؟
نظام سرمایه داری از همان ابتدای پیدایش خود ، آزادی اقتصادی را جزء اصول بنیانی خود مطرح نموده است . شعارآزادی اقتصادی ، شعاری است که از سوی لبیرال بورژواها طرح می شود . آنها با طرح این شعار که تقریبآ سه قرن قدمت تاریخی دارد از یک سو آزادی داد و ستد و دفاع از مالکیت بورژوازی را نظر دارند و از سوی دیگر خواهان عدم مداخله دولت بر فعالیت های اقتصادی افرد می باشند . اگر چنین شعاری در اوایل شکل گیری سرمایه داری برعلیه نظام فئودالی و دولت فئودالی نقشی مترقی می توانست داشته باشد ، در شرایطی که دیگر سرمایه داری بیش از یک قرن به عنوان نظام مسلط اقتصادی در جهان مطرح است ، تنها و تنها برای آنکه هیچ محدودیتی در به زنجیر کشیدن کارگران و زحمتکشان نداشته باشند طرح می گردد . لبیرال بورژواها خواهان آزادی اقتصادی در جامعه می باشند . آنها هیچ محدودیتی را از سوی هر عاملی و از جمله از سوی دولت مجاز نمی دانند ، می خواهند بدون کوچکترین مانع و دخالتی آزادی رقابت داشته باشند . می گویند هر شهروندی آزاد است که دستاورد کارش را نگه دارد ویا آنکه آنرا هر کجا خواست آزادانه به فروش رساند ، بدون آنکه حقوق دیگران را زیر پا بگذارد.
لبیرالها با طرح این شعار چنین می گویند : همانطور که هر شهروندی از آزادی های سیاسی باید برخوردار باشد و از حق و حقوق شهروندی استفاده نماید . از نظر اقتصادی نیزباید چنین حقی داشته باشد . این امر باعث آن می گردد که اولا انسانها برای نفع شخصی شان تلاش بیشتری نمایند و همین امر (سود ) محرک اصلی شان خواهد شد . ثانیا اگر هر شهروندی برای سازماندهی نفع شخصی اش تلاش کند و بتواند آنرا تامین نماید ، باعث می گردد که در یک رقابت آزاد تولیدات در مقیاسی وسیع صورت گیرد و تعادل و هماهنگی اقتصادی بین نیروهای رقیب در بازار بوجود آید . ثالثا رشد تولید که بر اثررقابت آزاد بین انسانها بوجود می آید باعث افزایش تولید و ارزان شدن قیمت ها ورفاه همگانی خواهد شد.
این ظاهر قضیه است . در دنیای واقعی چنین چیزی ممکن نیست . چرا؟ اولا انسانها چه بخواهند و چه نخواهند وارد مناسبات معینی می شوند که تنها در آن مناسبات معین حرکت واقدامشان معنا و مفهوم می تواند داشته باشد . و فروش به اصطلاح دستاورد کارشان نمی تواند خارج از این چارچوب معنی داشته باشد . یعنی در وضیعیت معینی قرار می گیرند که بالاجبار نمی توانند بر اساس خواست واراده شان عمل کنند . چنانکه مارکس می گوید : " سرمایه است که از طریق رقابت از قید و بند آزاد می شود ، مادام که تولید مبتنی بر سرمایه ، شکل لازم و در نتیجه مناسب ترین شکل توسعه تولید اجتماعی است ، افراد در بطن شرایطی که چیزی جز مناسبات خالص سرمایه داری نیست ، خود را در حرکات خویش آزاد احساس می کنند ، این حقیقت ، آن چنان بارز است که ژرف اندیش ترین متفکران اقتصادی ، نظیر ریکاردو ، سیطره مطلق رقابت آزاد را مقدمه لازمی برای بررسی و بیان قانونمندی های سرمایه می دانند که به صورت گرایش های حیاتی بر حرکت سرمایه حاکمند ." ( از گروندریسه – مارکس ) ثانیا مگر کارگران که اکثریت جامعه را تشکیل می دهند صاحب چیزی که تولید می کنند می باشند که آنرا بتوانند آزادانه در هر جای که مناسب تر می بینند به فروش برسانند ؟ کارگران سرمایه ای جز نیروی کارشان ندارند و تنها آنرا می توانند به معرض فروش بگذارند ، آنهم نه در شرایطی که خود تعین می توانند بکنند ، بلکه در مناسباتی که قرار می گیرند و یا به عبارتی درست تردر شرایطی که برایشان تعین شده است . ثالثا کارگران با فروش نیروی کارشان تنها می توانند درصد بسیار کمی از ارزش کارشان را از سرمایه دارن دریافت نمایند که با آن می توانند به سختی نیازهای اولیه زندگی شان را برای زنده ماندن و ادامه کار برای سرمایه دارن سازمان دهند . رابعا محصول تولید شده از سوی کارگران به آنها تعلق ندارد بلکه به صاحبان سرمایه تعلق دارد و آنها می توانند آنرا در هر کجای که خود مناسب می بینند به معرض فروش بگذارند.
بنابراین آزادی اقتصادی یعنی دفاع از مالکیت خصوصی و نظم سرمایه داری . لبیرال بورژواها با طرح این شعار که قدمت تاریخی آن در واقع چنانکه در بالا گفتم به چند قرن می رسد ، هدف دیگری به غیر از آزادی سرمایه ندارند . و رقابت بین سرمایه داران برای سود بیشتر صورت می گیرد و چنین عملی باعث ازدیاد تولید خواهد شد و همین امر نه تنها باعث ارزان شدن قیمتها نخواهد شد و برخلاف شعار لبیرال بورژواها تعادل و تامین اجتماعی را فراهم نخواهد کرد ، بلکه باعث بحرانهای اقتصادی پی در پی می شود ( چیزی که ما در سراسردوران سرمای داری شاهدش بودیم و هستیم ) که نتیجه حاصله از آن بیکاری و بی خانمانی و فقر بیشتر طبقه کارگر را به همراه خواهد داشت . بنابراین طبقه کارگر نمی تواند طرفدار شعار آزادی اقتصادی که یک شعار بورژوائی است باشد . طبقه کارگر تنها می تواند خواهان آزادی های سیاسی و نابودی نظم سرمایه داری باشد تا از این طریق برای برپای جامعه ای "که در آن ، تکامل آزادانه هر فرد شرط تکامل آزادانه همگان آست " گام بردارد.

رحمت خوشکدامن - ۴ اریبهشت ماه ١٣٨٩