افق روشن
www.ofros.com

نگاهی به منشورمطالبات حداقلی کارگران* واهمیت آن درشرایط کنونی

تقی روزبه                                                                                                       پنجشنبه ٦ اسفند ۱٣٨٨


طنین گام های طبقه کارگر

انتشارمنشورمطالبات حداقلی کارگران درآستانه سی ویکمین سالگر انقلاب بهمن،آنهم تحت شرایط سخت سرکوب، توسط چندین تشکل کارگری و دارای پایگاه اجتماعی معین درمیان کارگران را باید گامی مهم وهوشیارانه درپاسخ به نیازهای وضعیت کنونی ازسوی بخشی از جنبش کارگری وفعالان آن به شمارآورد. اهمیت این منشورهم بدلیل مفاد آن است که درحکم جهشی درطرح مطالبات کارگری در انطباق با جنبش سیاسی موجود علیه استبدادحاکم است وهم دراین واقعیت که توسط چندین تشکل سابقه دارکارگری ودارای پایگاه اجتماعی معین درمیان کارگران صادرشده است.وگرنه ارائه منشورهای مشابه وکامل ترازآن امر بی سابقه ای نیست وهرفرد وجریانی می تواند هرلحظه چنین منشوری را ارائه نماید،اما بدلیل نجوشیدن آن ازمیان کارگران فاقد بردمؤثربوده و البته سرنوشتی بهتر ازنمونه های مشابه قبلی نخواهد داشت. زیرا که یک گام عملی جنبش ده ها باربهتراز یک برنامه ویاپلاتفرم بالابلند وبی ارتباط با جنبش عمل می کند.آن چه که سبب می شود آن را درسیرمطالبات ومبارزات کارگری یک جهش بدانیم،همانا گره زدن(پاره ای از) مطالبات اقتصادی کارگران با(پاره ای از)مطالبات سیاسی توسط بخشی از خود کارگران وفعالین دست اندرکار است.میدانیم که گره زدن مطالبات سیاسی با مطالبات اقتصادی واجتماعی،ازطریق شفاف شدن مطالبات پایه ای جنبش های اجتماعیِ دخیل درآن، وازآنجمله پیوند بین نان وآزادی ونفی قاطع تبعیض جنسیتی وتبعیض ملی،ازنیازهای مهم جنبش برای تعمیق وگسترش پایه های توده ای خود بشمارمی رود. ودرشرایطی که توسط سخنگویان بورژوالیبرال اعم ازلیبراهای مذهبی ویا غیرمذهبی این بُعد ازبحران ومطالبات به عمد مورد بی توجهی قرارمی گیرد، صدورچنین منشوری بشرط آن که راه خود را به میان صفوف هرچه وسیع تر طبقه کارگربگشاید ودرلابلای منازعات فرقه ای درجا نزند وبربرخی کاستی های خود فائق آید،می تواند بسترمناسبی برای حضورفعال ترو نقش آفرینی جنبش کارگری درجنبش سراسری وگسترش دامنه کمی وکیفی آن باشد.
اگرازاین منظربه مسأله نگاه کنیم معلوم می شود که منشورمزبور گرچه رفرم است وخود ارائه کنندگانش نیرباوقوف به آن،آن را مطالبات حداقلی نامیده اند اما ازآن نوع رفرم های بزرگ می باشد که درانطباق با تب وتاب جنبش ومعطوف به مطالبات کلان اقتصادی وسیاسی است.هم چنین این منشوربدلیل انگشت گذاشتن برمطالبات مشخص دارای پتانسیل بسیج کنندگی است ومی تواند نقش چاشنی تعمیق مبارزات را ایفاء کرده وراه رابرای گام های بعدی بگشاید. وبهمین جهت ازنوع رفرم هائی است که درچهارچوب نظام کنونی قابل پاسخ گرفتن نیست و دربسترحرکت خود، خواه ناخواه نفی کننده آن خواهد بود.مثلا آیا مطابق بند ۱ آن، برسمیت شناختن بی قید وشرط آزادی تشکل ها و بیان واعتصاب ومطبوعات وتحزب می تواند درچهارچوب نظام کنونی بگنجد؟ هرگز. یا مثلا لغوفوری اعدام و یا "لغو کلیه قوانین تبعیض آمیز نسبت به زنان و تضمین برابری کامل و بی قید و شرط حقوق زنان و مردان در تمامی عرصه های زندگی اجتماعی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و خانوادگی"بی گمان تحققشان درگرو نفی استبداد و نظام حاکم است. بنابراین صرفنظرازاینکه طراحان وباورمندان آن چه گونه بیاندیشند،مطالبات مطرح شده عموما ازنوع رفرم هائی هستند که درگرو چالش های بزرگ با قدرت سیاسی وطبقاتی حاکم ومتضمن نفی نظام موجود است وبهمین دلیل بیشترنقش آتش زنه را درسوق دادن مبارزه به جلو بازی می کند.
دراینجا بهتراست به بررسی جنبه های مختلف منشور که ازلابلای بندهای آن مستفاد می شود بپردازیم: - گره زدن مطالبات و نبردهای موضعی و پراکنده کارگران به یکدیگرازطریق مبارزات ومطالبات کلان ومشترک کارگری ناظربه یک گسست و حلقه مفقوده ای است که اکنون در مبارزات موضعی وپراکنده کارگران وتبدیل شدن آن ها به مبارزات فراگیرو سراسری وجود دارد :طرح مطالبات مشخص و فراگیرکارگری هم چون تعیین حقوق حداقل توسط خود کارگران ونمایندگانش، پرداخت دستمزدهای معوقه،امنیت شغلی،مقابله با اخراج وبیکارسازی وقراردادسفید امضاء وبیمه بیکاری وحقوق بازنشستگان وتأکید برتشکل مستقل کارگری و...همه وهمه می توانندصفوف پراکنده کارگری را حول خواست های مشترک وفراگیرشان گردآورد.
- ازسوی دیگرطرح یک رشته مطالبات سیاسی عاجل وگره زدن مطالبات اخص کارگری با مطالبات ومبارزات سیاسی وکلان ضداستبدادی وبا دیگراقشاروجنبش های اجتماعی دیگر،نه فقط نقش مهمی درگشودن روزنه ای بسوی مبارزات موضعی وپراکنده که بدلیل ژرفای بحران پاسخی دریافت نمی کنند باشد، بلکه هم چنین بسترمناسبی برای ایفای نقش فعال و آگاهانه ترجنبش کارگری درجنبش عمومی و تعمیق مطالبات این جنبش فراهم می کند. به عنوان مثال راه را برای فعال شدن اهرم نیرومند اعتصاب-بویژه درشاخه های حیاتی وتعیین کننده آن- درکنارمبارزات خیابانی،همانطورکه این منشوردراشاره به انقلاب بهمن ۵٧ به اهمیت آن در درهم شکستن ماشین استبدادسلطنتی اشاره می کند، هموارمی سازد. ازاین رومی توان گفت که منشورفوق به سهم خویش درراستای نقش آفرینی جنبش طبقه کارگر درجنبش عمومی ضداستبدادی وزدن مهرمطالبات خود درآن قراردارد.باید اضافه کردکه بطورکلی بدون آنکه کارگران وکلیه مزدوحقوق بیگران دررأس جنبش آزادی خواه وعدالت وبرابری قراربگیرند،تضمینی برای تحقق آزادی ووبرابری وجود ندارد. ازاین جهت صدوربیانیه فوق را باید گامی درجهت پرکردن این حلقه مفقوده بشمارآورد. دراین منشور به طورمشخص برچندین خواست سیاسی عاجل ومهم همچون آزادی بیان،اعتصاب واعتراض ومطبوعات وتحزب،آزادی زندانیان سیاسی،لغواعدام،توقف سیاست کلان هدفمندسازی یارانه وآزادسازی قیمتها و..و با قید فوری به همه آن ها اشاره شده است.ضمن آنکه درمقدمه هم بربیلان منفی نظام حاکم وسرکوب هدف های انقلاب را مورد حمله قرارداده است.
ازسوی دیگر میدانیم که هیچ مبارزه طبقاتی واقعی نمی تواند سیاسی نباشد و سیاسی شدن مطالبات خود گام مهمی درتقویت وجه طبقاتی آن است.چرا که بجای مخاطب قراردادن یک کارفرما واین یا آن بورژوا،ازیکسو کل حاکمیت وطبقه بورژازی را مخاطب قرارمی دهد وازسوی درصفوف خود نیزنه خواست این یا آن بخش طبقه واین یا آن خواست خود ویژه محلی، بلکه خواست مشترک همه کارگران را دربرابربورژوازی وحاکمیت می نهد.ازهمین روست که مارکس خواست 8 ساعت کار را که خواست مشترک کل طبقه کارگردربرابربورژوازی بود، یک مبارزه طبقاتی می نامید ولو آنکه هنوزماهیتا یک خواست انقلابی هم به شمارنمی رفت وتنها یک رفرم مهم و بزرگ محسوب می شد. ج-منشوربا تأکید برمنافع مشترک بخش های مختلف کارگران یعنی کارکران رسمی و قراردادسفید و بیکاران و بازنشستگان برروی یکی ازگسست ها وعوامل پراکندگی طبقه کارگرانگشت تأکید نهاده است.بدیهی است که تلاش برای اتحاد درصفوف بخشهای گوناگون طبقه گسترده کارگر باتوجه به ایجاد و بهره گیری بورژوازی ودولت ازاین گونه تفرقه ها و سرکوب کارگران وتشدید استثمار،دارای اهمیت زیادی است.
- منشورهم چنین با مشروط کردن حداقل دستمزد و تصویب قانون کاربه نظرمستقیم کارگران ونمایندگان آن ها، بعنی به دوحوزه مهم ازمطالبات فراگیرکارگران ، عملابه مرزبندی باسه جانبه گرائی پرداخته است.
-نگاه فراگیربه مفهوم و دامنه نیروی کاروضرورت تقویت همبستگی درمیان صفوف گوناگون آنها،ازدیگرنقاط قوت منشوراست. این کاربادفاع ازمنافع وحقوق کارگران وهمه مزدوحقوق بگیران فرمولبندی شده است. که زمینه مناسبی را برای پیوند بخش های مختلف طبقه بزرگ مزدوحقوق بگیر وکلیه استثمارشوندگان اعم ازبخش تولید و خدماتی ویاخصوصی ودولتی وبیکاران و... را فراهم می سازد.می دانیم که بخش مهم وروزافزونی ازنیروی کاردربخش های خدمات دولتی و خصوصی مشغول بکارهستند نظیرمعلمان وکارمندان و پرستاران و... که ایجاد پراکندگی وتفرقه درمیان آنها ازسیاست های ثابت و شناخته شده بورژوازی وحاکمیت است.
-منشور هم چنین با دفاع ازبرابری کامل حقوق زنان ومردان به مخالفت باتبعیض جنسیتی موجود درمیان نیروهای کار ودرمحیط های کارپرداخته وخواهان رفع آن شده است.بدیهی است که فمینزه کردن نیروی کار نه فقط درجهت تحکیم صفوف کارگران است بلکه هم چنین درجهت تقویت پیوند جنبش کارگری با جنبش پراهمیت زنان نیزهست . دفاع ازکارگران زندانی ودرخواست آزادی فوری آنها به همراه همه زندانیان و فعالان جنبش های اجتماعی وجه د یگری از پیوند جنبش طبقه کارگر با سایرجنبش ها را به نمایش گذاشته است.
-نکته مثبت دیگراستفاده ازمفهوم وعبارت "تشکل های مستقل" است . گرچه شاید اکثرامضاء کنندگان خود طرفدارنوع سندیکائی باشند،بااین وجودهوشیارانه، ترجیح داده اند که ازترم فراگیر دیگری استفاده کنند.چرا که اکنون برهمه فعالین روشن است که رویکردهای مختلفی درمیان فعالین و کارگران نسبت به نوع تشکل ها- اعم ازسندیکائی،شورائی،کمیته ها ویا مجامع عمومی و با درک های مختلفی ازماهیت ووظایف آنها- وجود دارد و نباید پای بندی وباوربه این یا آن نوع تشکل، موجب تشتت بیشتر درصفوف به قدرکافی پراکنده طبقه کارگر بشود. اتخاذ چنین رویکردی به معنی پذیرش واقعیت متکثرو پلورالیستی صفوف مزدوحقوق بگیران است.آنهم درشرایطی که متأسفانه نوعی ازتمامیت خواهی و مشروط کردن هرنوع همکاری به پذیرش الگوی مورد نظرخود،وجود دارد. همبستگی وسازمان یابی یک طبقه بزرگ وکثیرالعده،باید بتواند علیرغم تنوع گرایش ها و منشورهای اجتناب ناپذیر،حول اشتراکات هم اکنون موجود به پیش برده شود.بدون آن که هیچ گرایش ویا پلاتفرمی بخواهد،پذیرش خواست های مورد نظرش را پیش شرط همکاری وهمگامی خود عنوان کند والبته بدون آن که ازحق طبیعی خود درتبلیغ ودفاع ازمواضع خود صرفنظرنماید.مهم آنست که این اختلافات سبب تحت الشعاع قراردادن ضرورت وحدت و هم آهنگی نشود واصل همکاری حول اشتراکات را زیرنبرد.مثلا چرانباید طرفداران تشکل های ضدسرمایه داری ضمن حفظ نظرو تلاش مستقل خود، حول نقاط اشتراکشان با حامیان این منشور به همکاری نپردازند؟مگرنه این است که هرمدافع واقعی جنبش کارگری قبل ازهرچیزدردفاع ازمنافع عمومی وهمبستگی کارگران وپرهیزازتفرقه وترجیح دادن منافع عمومی آن برمنافع فرقه ای تعریف می شود؟بی شک طرح اختلافات ودیالوگ حول آن ها ودرنظرگرفتن واقعیت پلورالیستی طبقه هیچ قرابتی با تفرقه وجداسری ندارد. برعکس وجود این گونه اختلافات ودیالوگ حول آن ها اگردرپای بندی به اشتراکات موجود واصل تقویت صفوف رزمنده وهم بستگی کارگران حول مطالبات مشخص صورت گیرد مفید هم خواهد بود. مهم است بدانیم که بدون وجود یک دریا،ماهیان درشت هم وجودنخواهد داشت. -بیانیه درمقدمه خود به نحو معنادار وگویائی به نقش اعتصابات ومبارزات سراسری کارگران درانقلاب ۵٧ ودررأس آن به نقش کارگران نفت در درهم شکستن ماشین استبدادسلطنتی اشاره می کند وبا تأکید به بیلان آکنده ازفقروفلاکتی که حاکمیت درطی تمامی این مدت به بارآورده است، با روحیه ای سرشارازرزمندگی واعتمادبخود ضمن اشاره به مبارزات کارگران درطی سالهای اخیر وزندانیان کارگر وباطرح آزادی فوری وبدون قید وشرط آنها دربندی ازبندهای خود چنین می گوید: "اما برای ما کارگران سلولهای زندان پایان کار نیست*٢، ما میلیونها انسانیم، ما تولید کنندگان تمامی ثروتها و نعمات موجود هستیم، چرخ تولید و زندگی در جامعه در دستان ماست، پشتوانه ما تجربه اعتصاب متحدانه و شکوهمند کارگران نفت در انقلاب بهمن ۵٧ است و ما با این پشتوانه و با اتکا به قدرت میلیونی خود و با الهام از خواستهای انسانی مردم ایران در انقلاب سال ۵٧، امروز و پس از سی و یک سال از بهمن ۵٧ رئوس خواستهای حداقلی خود را به شرح زیر اعلام میداریم و خواهان تحقق فوری و بی قید و شرط همه آنها هستیم."باین ترتیب نیروی خلاق ودگرگون سازنیروی جمعی کارگران پشتوانه تحق وپیشبردمفاد منشورعنوان می شود.
بی تردید اتخاذ چنین رویکردی دراین شرایط،یعنی درآستانه سی ویکمین سال سلطه نظام منحط اسلامی و تشدید بی سابقه بحران اقتصادی و سیاسی وسرکوب،امری تصادفی نیست و متأثر از حرکات پرشور وامید آفرین مردم ایران علیه استبدادی است که البته حضور اقشاروسیعی از کارگران و مزدبگیران درآن،خودازعوامل اصلی این رستاخیزنوین است و اکنون با برداشتن گامی تازه درجهت شفاف کردن مطالبات خودبرحضور وپیوند آگاهانه تروفعال تر با جنبش ضداستبدادی و بادیگر جنبش های اجتماعی مبادرت می کند.
البته لازم به یاد آوری است که بیانیه درتوصیف نقش کارگران درانقلاب بهمن درجائی ازافتادن قدرت به دست مردم سخن می گوید.این فرمول بندی باین شکل البته چندان دقیق ودرست نیست و نمی تواند علت شکست و ناکامی را توضیح بدهد:این درست است که ماشین استبداد سلطنتی دراثرمبارزه مستقیم توده های مردم درخیابان ها و درپی وبسترآن، اعتصاب های کارگری وبویژه نقش پرشکوه کارگران نفتی درهم شکست،اما این به معنی افتادن قدرت به دست مردم نبود.بلکه بدلیل توهمی که نسبت به حاکمیت جدید وماهیت آن وجود داشت ونیزضعف تشکل های نوپا،مردم وکارگران عملا قدرت را به خمنیی وضدانقلاب جدید وفرامین آن سپردند که درنتیجه،ماشین سرکوب دولتی با شتاب بازسازی شد وبهارآزادی به سرعت رخت بربست وشوراها وسایرتشکل های نورس سرکوب شدند.ازهمین رو حفظ قدرت دردستان جمعی خود کارگران و زحمتکشان وهمه مزدوحقوق بگیران واستثمارشوندگان، درشوراها وکمیته ها و شبکه ها وسایرتشکل های متعلق به خودشان وبه مثابه تجسم خود حکومتی،از اهمیت تعیین کننده ای دراجتناب ازتکرارفاجعه شکست انقلاب بهمن برخورداراست.

چند نکته تکمیلی ، ضرورت تفکیک رفرم ورفرمیسم ونقدی بر سکتاریسم

درخاتمه به چند نکته تکمیلی اشاره کنم:باوجود آنکه نفس فرموله کردن خواست های عام ومشترک امری ضروری و مثبت است اما اولاهیچ منشوری را نباید وحی منزل و نهائی دانست که گویادیگران باید به آن ملحق شوند.برعکس آن را باید تلاش و پیشنهاد اولیه ای دانست که می تواند دربوته نقد و درمتن حرکت،به شیوه دموکراتیک تغییروتکامل پیداکند و خود را با ارتقاء مطالبات وگرایشهای گوناگون درجنبش کارگری و کلیه مزدوحقوق بگیران ومنافع عمومی آن تطبیق بدهد وکاستی های خود را برطرف سازد وازاین طریق تبدیل به منشورهرچه فراگیرتری بشود.دیگرآن که یکی از ضعف های انتشاراین نوع منشورها این است که چراباید فقط نام وامضاء و مهرچند جریان محدود را باخود داشته باشد وچرا نباید سعی شود امضاء مثلا ایران خودرو ویا ذوب آهن و تراکتورسازی وکارخانه های نورد وسایرمجتمع ها و دهها وصدها کارخانه وبخشهای دیگر طبقه گارگر... ودرگام های بعدی معلمان وپرستاران و... را درزیرپای خود نداشته باشد؟.البته وجود چنین محدودیت هائی در گام های اولیه وشرایط سرکوب والتبه هم چنین مرزبندی مصنوعی، قابل فهم است ولی مهم محدودنماندن آن دراین حیطه ونگاه به آینده آن است.ازهمین روباید تلاش وافروهدفمندی را به عمل آورد که مفاد منشورچه در میان کارگران وپایگاه اجتماعی همین جریانات امضاء کننده و چه درمیان سایرکارگران وازجمله درمیان اقشاروسیع مزدوحقوق بگیران موجب گشودن بحث و گفتگوحول آن وتقویت حمایت آگاهانه ازآن ویا دامن زدن به ارائه منشورهای مشابهی توسط سایربخش ها و جنبش ها ی اجتماعی باتأکیدات ویژه وموردنظرخود بشود. چرا که دامن زدن به شفاف سازی مطالبات خودمی تواند یکی ازدست آوردهای آن باشد. درهرحال ضامن موفقیت آن درطرح گسترده و گسترش دامنه حمایتی ازآن است.
هرمنشوری که بخواهد به نیازهای واقعی جنبش درشرایط کنونی پاسخ گوباشد باید بسهم خود همزمان سه عرصه مهم زیررا به موازات یکدیگر ودرپیوند با یکدیگرپیش ببرد:تقویت همبستگی وپیوند صفوف پراکنده جنبش کارگران ومزدوحقوق بگیران بایکدیگر،پیوند آن با جنبش سراسری ضداستبدادی وبالاخره پیوند آن باسایرجنبش های اجتماعی.ودرهمین رابطه باید گفت که غرض این نوشته هم نه دفاع ازاین منشور دربرابرسایرمنشورهای بالفعل وبالقوه دیگراست ونه به معنی انکارکاستی های آن است.مثلا درمنشورفوق جای دفاع ازبرابری ملیت ها خالی است.گرچه دربخش کودکان به نحوی مطرح شده است،اما کافی نیست و مساله برابری ملی ورفع ستم ملی،یکی ازمسائل مهم جنبش دموکراسی درایران است وعلاوه برآن یکی ازمسائل درونی صفوف جنبش طبقه کارگر که ازملیت های گوناگون تشکیل می شود نیزهست.درهرحال دراین نوشته تأکید اصلی برمولفه های پایه ای است که یک منشوراثرگذار درلحظات حساس کنونی لازم است به درجاتی دربرگیرنده آن باشد. باین دلیل می توان ازتعدد منشورها و منشورمنشورها-وحدت درکثرت- که حاوی اشتراکات پایه ای است سخن گفت. درنگی بر فراروندگی مبارزه طبقاتی:
ماگزیمالیست ها و حداکثرخواهان یعنی آنان که عادت دارند همواره به سقف مطالبات ونیمه پرلیوان نگاه کنند،ممکن است اهمیتی برای طرح مطالباتی که تهیه کنندگانش خود آن را حداقلی نامیده اند قائل نباشند،وآن را رفرمیستی و فاقد ارزش بدانند و وظیفه خود را نیزقبل ازهرچیزدر مرزبندی و افشاء آن خلاصه کنند. برای آن ها همواره نقطه عزیمت و هدف های متعالی وپیشارو دوایرمنطبق برهم هستند و ایدئولوژی(و اهداف بی ارتباط بابسترواقعیت های فرارونده مبارزه طبقاتی) حرف آخررا می زند.اما واقعیت های مربوط به نحوه انکشاف وتعمیق مبارزه طبقاتی چیزدیگری می گویند:
نخست آنکه بین رفرم ورفرمیسم باید فرق اساسی قائل شد.بین رفرم و انقلاب، بین خواست های اصلاحی با خواست های ریشه ای تر الزاما تقابل ذاتی وجود ندارد،بلکه برقراری رابطه درست و سازنده بین آنهاست که موجب بسط مبارزه طبقاتی وپیشروی آن می شود. درحالی که سیاست های رفرمیستی باهدف حفظ نظام واصلاح ومرمت آن صورت می گیرد وباهزاران رشته مرئی و نامرئی منظورخود را به نمایش می گذارد،اما رفرم های واقعی وگره گشا با انگشت گذاشتن بروی مطالبات وخواست های فراگیر ومشترک کارگران وبر بربستر همبستگی واقدام جمعی می تواند نیروی لازم واولیه برای تغییر را بوجود بیاورد. دررویکرد رفرمیستی نگاه به بالاعمل می کند وحال آنکه درنگاه دیگربسیج نیروهای پایه و فشارازپائین نقش اساسی را دارد. اگر این آموزه مهم مارکس را بپذیریم که کارگران اسیروگرفتاردرهزاران تاروپود وزنجیرهای مرئی ونامرئی به مناسبات سرمایه داری ،تنها می توانند ازطریق مبارزه جمعی خودبرای تغییرشرایط حاکم برخود وبهمراه آن تغییرخود وآگاهی خود، راه رهائی را بگشایند وامکان خروج ازوضعیتی را که به آن زنجیرشده اند و باشیوه زندگی خود آن را بازتولید می کنند بدست آورند ، آنگاه به اهمیت این گام ها واقدامات عملی و اولیه برای خروج ازسیکل بسته وضعیت بردگی وبازتولید آن پی خواهیم برد.معنای دیالتیک پیشروی و رهائی براین اساس جزقراردادن نقطه عزیمت براساس رفرم های کارگشا ودرانطباق با سطح جنبش وشکل دادن به اقدام واراده جمعی برای عبور به اهداف والاتررهائی نیست.چراکه انسانهای مثله شده وازخود بیگانه تنها دربسترمبارزات همبسته خود برای تغییرشرایط انحطاط آمیزی که درآن عوطه ورشده اندوبرعلیه اش برآشوبیده اند، قادربه بازآفرینی خود به مثابه انسان ودارای عزم مقابله با شرایط بازآفرینی این انحطاط وفلاکت می شوند.
درتجربه های موجود عموما تنظیم رابطه بین هویت ها وواقعیت های موجود همواره دچارچالش بوده ومسأله برانگیزاست. یعنی یا هویت را بجای واقعیت، نقطه عزیمت قرارمی دهیم که معنائی جزبرخوردآئینی-سکتاریستی باواقعیت ها ندارد و نتیجه اش هم جزتداوم وتشدید پراکندگی وتفرقه نیست. یا خود را درواقعیت منحل واهداف خویشتن را گم می کنیم. رویکرد صحیح اما ازتصادم وپیوند اصولی بین هویت ها(اهداف ،ذهنیت ها واندیشه ها) با واقعیت ها برمی خیزد که خود را در برخورد انتقادی با این واقعیت ها نشان میدهد وهردواین ها درچنین پراکسیسی،ازخود فراترمی روند و ازنوبازتولیدمی شوند. باین ترتیب هم واقعیت اجتماعی ومبارزه را درنظرمی گیریم وهم با نگاه انتقادی به آن،ازآنچه که هستیم فراترمی رویم. وگرنه پیشروی درجامعه گرفتاردرتاروپود سرمایه تعلیق به محال میشود. کارگران به مثابه یک طبقه فرارونده یعنی طبقه درمعنای سلبی خود،یعنی طبقه ای که خود وجامعه طبقاتی را نفی کنند،برهمین اساس صورت می گیرد.طبقه درمعنای سلبی خود امری پیشینی وداده شده نیست بلکه امری است درحال شدن وساخته شدن درگرماگرم مبارزه طبقاتی. آنچه که درجوامع بورژوائی موجود است طبقه دروجه اثباتی خود یعنی تولید کننده ثروت اجتماعی واسیردرمناسبات بازتولید سرمایه وبه مثابه بخشی اساسی ازنظم موجود است.کارگردراین معنا همواره درحال بازتولیدخود به مثابه کارگرمزدبگیر است.ازهمین رو درک اهمیت مبارزه حول خواستهای مشخص وپیشروی براین بستر توسط انسانهای عوطه وردراین منجلاب واسیردرتاروپودآن، وتقویت این روند رهائی توسط همه عناصروفعالین آگاه تر،می تواند درراستای تقویت طبقه درمعنای سلبی خود وسمت گیری بسوی فراتررفتن ازنظام موجودباشد.

تقی روزبه ٢٣-٠٢-٢٠١٠-٠۴-١٢-٨٨

www.taghi-roozbeh.blogspot.com

*- http://www.rahekaregar.com/temp/manshor.html
یا: http://www.ofros.com/etelayee/moshtarak_manshor.htm
*٢- آیا تقارن انتشاراین منشوربا تشدید فشاربه منصوراسانلووحتی سوء قصد به جان وی درزندان گوهردشت،تصادفی است؟ یا آنکه رژیم نگران ازشنیدن طنین گام های جنبش کارگری این چنین دستپاچه شده وباتلاش مذبوحانه ودرعین حال جنایتکارانه اززندانیان به مثابه گروگان برای کاستن ازطنین گام های طبقه کارگرسودمی جوید؟ درهرحال درچنین شرایطی است که اهمیت خواست آزادی فوری زندانیان وکارگران زندانی ودادن این پیام به رژیم درمنشور که بداند "برای ماکارگران سلول پایان کارنیست"، معنا وپژواک بیشتری می یابد.