فرازهایی از این مقاله:
«... بعد از انتشار آخرین جلد «کاپیتال» و آخرین یادداشتهای انگلس، بیش از چند کارِ ارزشمندِ تشریحی و توصیفیِ تئوری مارکسیستی، چیزی عرضه نشده است... غالبا میشنویم که جنبش ما فاقد افراد بااستعدادی است که قادر به تکاملِ بیشترِ تئوریهای مارکس باشند. راستش خودِ این فقدان - که خیلی هم طولانی شده - نیازمند توضیح است و خودش نمیتواند پاسخی برای پرسشِ اولیه باشد...
جلد سوم «کاپیتال» با راهحلِ مسئله اصلی در اقتصاد مارکسیستی - یعنی نرخِ سودـ تا سال ۱۸۹۴ منتشر نشد... دکترین مارکسیستی صرفا توانست براساس همان جلد اول، محبوبیت و مقبولیت پیدا کند... و کسی واقف نبود که کمبودی در این آموزه وجود دارد. وقتی جلد سوم «کاپیتال» منتشر شد... عملا هیچ تاثیری بر بخش وسیعی که ایدههای مندرج در جلد اول، بر [باور] آنها چیره شده بود، نگذاشت. استنتاج تئوریکِ جلد سوم نه تنها هیچ تلاشی را برای شناساندن آن بیدار نکرد، بلکه هیچ کوششی را برای توزیع وسیعاش برنیانگیخت. اما برعکس، حتی در جمع سوسیال-دموکراتها، گاهی همان نجواهای «مایوسانهای» پیرامون جلد سوم شنیده میشد که غالبا از دهان اقتصاددانان بورژوا درمیآمد. به این معنی، سوسیال-دموکراتها تنها اثبات کردند که تئوری «ناقص» ارزش را - که در جلد اول عرضه شده بود ـ بعنوان یک اثر «کامل» قبول کرده بودند.
چطور میتوان این پدیدهٔ بس مهم را توضیح داد؟...
اگر ما - تا آنجا که به مسایل تئوریک مربوط میشود- شاهد ایستایی در جنبشمان هستیم، دلیلش این نیست که تئوری مارکسیستی که با آن تغذیه میشویم فاقد قابلیت تکامل است، و یا تاریخش سپری شدهاست. برعکس، دلیلش این است که ما هنوز نیاموختهایم چگونه از مهمترین سلاحهای فکریمان که از زرادخانهٔ مارکسیستی برگرفتهایم، به هنگام نیاز عاجل به آنها، و در مراحل ابتدایی مبارزهمان، بگونهای شایسته استفاده کنیم. تا آنجا که به مبارزهٔ عملی مربوط میشود، این صحت ندارد که مارکس تاریخش گذشته است و ما جانشینهای بهترش هستیم. برعکس، مارکس با آفرینشِ اثر علمیاش، از ما - یعنی حزبِ مبارزان عملی- پیشی گرفتهاست. این صحت ندارد که مارکس دیگر جوابگوی نیازمای ما نیست، برعکس این نیازهای ما هستند که برای بهرهگیری از ایدههای مارکس کفایت نمیکنند...»
برای مطالعه متن کامل
اینجا کلیک کنید.
نوشته: رزا لوکزامبورگ (۱۹۰۳)
برگردان ی.کهن