افق روشن
www.ofros.com

تئوری مارکسیستی و پرولتاریا


رزا لوکزامبورگ                                                                                             چهارشنبه ۲٧ اسفند ۱۳۹۹ - ۱٧ مارس ۲۰۲۱

برای آشنایی بیشتر با درک رزا لوکزامبورگ از تئوری‌های مارکس، پیش‌تر مقاله«ایستایی و پیشتازی مارکسیسم» (۱۹۰۳) را خواندید و حالا ترجمه مقالهٔ دیگری از رزا را که در همان سال نوشته شد می‌خوانید.
در این مقاله رزای سرخ ضمن برشمردنِ سهم مارکس در ارتقاء و تقویت گرایش سوسیالیسم انقلابی در جنبش کارگری، خاطرنشان می‌شود که ”مبارزهٔ طبقاتی برای تسخیر قدرت سیاسی، پُلی بود که مارکس میان سوسیالیسم و جنبش پرولترى زد”. بعلاوه، رزا روی دو آموزهٔ مارکسی تاکید ویژه می‌گذارد: ”برداشت ماتریالیستى از تاریخ بطور عام، و تئوری مارکسی انکشاف کاپیتالیستی بطور خاص”. بنظر رزا با تکیه بر این دستاوردها بود که بشریت ”به یک توضیح پیرامون تفاوتِ ضروری میان آگاهی و وجود در کلیهٔ جوامع تاکنونی، و میان اراده انسان و عمل اجتماعی، و میان مقاصد و نتایج دست یافت”. ”به لطف ایده‌های مارکس بود که بشریت براى اولين بار به راز پنهان در پسِ پروسهٔ اجتماعی خود دست یافت. بعلاوه، کشف قوانین انکشاف کاپیتالیستی نیز توانست راهی را که جامعه از مرحله طبیعی و ناآگاه - که تاریخ را به همان شیوه‌ای مى‌ساخت که زنبور عسل کندویش را می‌سازد - به مرحلهٔ آگاه، عُقلایی و تاریخ حقیقی انسان مى پيمايد٬ تشريح کند؛ یعنی مرحله‌ای که در آن اراده و عمل جامعه٬ برای نخستين بار باهم سازگار می‌شوند و برای نخستین بار، پس از هزاره‌ها، انسانِ اجتماعی کاری را می‌کند که مایل به انجامش است. ”
رزا در توصیفِ مابه‌ازای اجتماعی این بینش طبقاتی می‌نویسد: ”اگر جنبش کارگری معاصر یال‌و‌کوپالش را پیروزمندانه به حرکت درمی‌آورد... دلیلش بویژه به ... درک این واقعیت که «تولید کاپیتالیستی» با یک پروسهٔ طبیعی سنگدلانه [...] نفى خود را ايجاد می‌کند - یعنی خلع يد از خلع يد‌کنندگان، یعنی انقلاب سوسیالیستی” برمی‌گردد. ”بنا به این نگرش است که جنبش کارگری آن ضمانت قاطع برای پیروزی نهائی‌اش را برداشت می‌کند... ”.
بعدتر، رزا به کاربرد عملی بینش مارکسی می‌پردازد و می‌نویسد: ”نخستین شرطِ توفیق در سیاست‌های مبارزاتی، درک حرکات حریف است. اما کلید فهمِ سیاست‌‌های بورژوایی... چیزی فراتر از اين بينش نیست که باید همه اَشکال آگاهی اجتماعی را... از منظر منافع طبقات و گروهها، از تضادهای زندگی مادی و در نهایت از منظر ”نزاع موجود میان نیروهای اجتماعی تولیدى و روابط تولیدی” توضیح داد... این چیزی نیست بغیر از نگرشِ توسعهٔ تاریخی بر اساس این قانون که ”وجه تولید حیات مادی، پروسهٔ عمومی حیات احتماعی، سیاسی و فکری را مشروط می‌کند... وقتی که سیر تحولات اقتصادی و سیاسی جامعه معاصر فهمیده می‌شوند، همین درک می‌تواند بمثابهٔ معیار سنجش - نه تنها برای تشخیص جهت کلی برنامه مبارزاتی ما، بلکه همهٔ جزئیات تلاش‌های سیاسی‌مان - عمل کند. ”
در خاتمه رزای سرخ به نقش آگاهی طبقهٔ کارگر می‌پردازد و با استناد به مارکس یادآور می‌شود که تا زمانی که طبقهٔ کارگر به ضرورت خلع ید از بورژوازی آگاه نشده، نه تنها انقلابی نیست، حتی طبقه نیز بحساب نمی‌آید! ”تئوری مارکسی بویژه ــ دقیقاً مثل تئوری‌های کلاسیک اولیهٔ اقنصاد سیاسی - بازتاب ذهنی یک دورهٔ ویژه از توسعهٔ اقتصادی و سیاسی است، یعنی شکل انتقالی از فاز کاپیتالیستی به فاز سوسیالیستیِ تاریخ. اما چیزی فراتر از یک بازتاب صِرف است. براى نمونه، آن انتقال تاریخی که مارکس شناسایی کرد نمی‌تواند متحقق شود مگر آنکه دانش مارکسی به دانش یک طبقه ویژهٔ جامعه، یعنی پرولتاری مدرن بدل گردد. اینکه تئوری مارکس به شکل آگاهی طبقه کارگر و به مثابه‌ٔ یک عنصر تاریخی در‌آید، پیش‌شرط تحقق آن انقلاب تاریخی است که در تئوری مارکس فرمول‌بندی شده است. ”
ادامهٔ مقاله را در سایت «گرایش سوسیالیسم انقلابی» بخوانید و یا اینجا کلیک کنید.

مترجمان: تراب ثالث و ی. کهن