پدیدۀ بیکاری و جمعیت بیکار یا کارگران مازاد نتیجه ی انباشت یا توسعه ی ثروت در نظام سرمایه داری است که خود نیز به اهرمی برای انباشت بیشتر و به یکی از شرایط وجودی شیوه ی تولید سرمایه داری تبدیل می شود. به همین سبب حتی در شرایط رونق یا اشتغال کامل نیز باید درصدی از آن وجود داشته باشد تا سلامت سیستم حفظ شود. این جمعیت اضافی در مقابل سپاه فعال کارگری، ارتش احتیاط صنعتی نام دارد و سرمایه می تواند د رموقع لزوم به آن رجوع کند. در زمان های رکود اقتصادی و بحران این ارتش با بیکار شدن کارگران شاغل افزایش می یابد اما ضرورتا لازمه این افزایش، رکود یا بحران نیست. بالا رفتن بارآوری کاراجتماعی اعم از پیشرفت تکنیکی یا افزایش کیفیت کاری کارگران عاملی دیگر است. در این جا با تغییر ترکیب ارگانیک سرمایه یعنی بالا رفتن جزء ثابت در کل سرمایه که معمولا در رقابت سرمایه ها برای کسب ارزش اضافی بیشتر صورت می گیرد، تکنیک پیشرفته حجم کار کارگر را بالا می برد زیرا با افزایش شدت استثمار در زمان کار ثابت کارگر بسیار بیشتر از قبل و گاه چند برابر کالا تولید می کند. این مساله از طرفی سبب سقوط ارزش مزد واقعی کارگر می شود و زمان کار اضافی را در مقابل کار لازم بالا می برد در حالی که مزد اسمی ممکن است حتی افزایش یافته باشد. از طرف دیگر سبب فرسودگی پیش از موعد جسمی و روحی کارگر می شود زیرا باید خود را با شدت کار تطبیق دهد. اما طرف سوم قضیه اضافی شدن بخشی از سپاه فعال کار و پرتاپ شدنش به درون ارتش بیکاران است. در جوامعی با جمعیت جوان مانند ایران که سالیانه بیش از یک میلیون نفر افراد جوان آن به عنوان فروشندۀ نیروی کار وارد بازار کار می شوند، بیکاری این پدیدۀ سرشتی و ذاتی رابطۀ سرمایه باعث می شود که اکثریت قریب به اتفاق آنان به ارتش بیکاران بپیوندند. کارگران دارای شغل های ناقص و کارگران مسن نیز نیروی بالقوه این ارتش هستند و بالاخره آزاد شدن نیرو از بخش کشاورزی به دلیل کشت صنعتی، و ورود کودکان به بازار کار آن را تقویت می کند. منفعت وجود ارتش بیکاران علاوه برنیروی کار آماده برای سرمایه درمواقع لزوم این است که بخش شاغل طبقه کارگر را در چنان شرایط فشار و دفاعی ای قرار می دهد که حاضر به بیگاری و کار طاقت فرسای بدون افزایش دستمزد می شود- نمونه آن در سه سال گذشته در آلمان است که کارگران برای حفظ اشتغال خود حاضر به قبول افزایش ساعات کار بدون افزایش دستمزد شدند یا مورد ایران که کار ۴٩ ساعت در هفته به صورت معمول در آمده است- بدین طریق سرمایه ی سرمایه داران انباشته تر می شود و همزمان طبقه کارگر مچاله تر و گسیخته تر و فقیر تر می شود. انباشت در مقابل انباشت؛ انباشت سرمایه و انباشت فقر!!
سرمایه در دوران بعد از رکود و در کشاکش رقابت شدید و نیاز به نیروی کار جدید برای سرمایه گذاری ها، به دلیل وجود ارتش بیکاران دغدغه خاطری به خود راه نمی دهد زیرا با وجود بالا رفتن تقاضا برای نیروی کار، رقابت فروشندگان نیروی کار میزان سرمایه ی متغیر لازم یا دستمزد را پایین می آورد در نتیجه می توان نیروی کار بیشتری را به خدمت گرفت. بنابراین بیکاری پدیده ی غیرمترقبه ای در سرمایه داری نیست. با این مقدمه کوتاه وارد بحث روز ایران می شویم.
بعد از انتشار آخرین آمار بیکاری در ایران توسط مرکز آمار ایران، نرخ بالای بیکاری به ویژه بیکاری جوانان به مساله روز تبدیل شده است و توجه زیادی را بخود جلب کرده است. اظهار نظرهای بسیاری در مورد علل آن و چگونگی خروج از آن توسط مسئولین نظام تا به اصطلاح صاحب نظران مورد علاقه ی رسانه های مختلف در مورد مسائل ایران انجام گرفته است. در گزارش مرکز آمار ایران تم های قابل بحث زیادی وجود دارد که توجه ای را بخود جلب نکرده است.
در این گزارش که اطلاعات داده شده در آن مربوط به بهار ٨٩ است تعداد جمعیت فعال ١٠ ساله و بیشتر ٢۴٢٠۴٢٠١ نفر اعلام شده است. نرخ اشتغال در ایران ٣٩% است و نسبت آن به بهار ٨٨، ١/۵% کاهش یافته است. نرخ اشتغال مردان ٦١/٧% و زنان ١٦% است. ملاک شاغل بودن نزد دولت سرمایه داری ایران حداقل یک ساعت کار در هفته مرجع می باشد!! نرخ بیکاری در ایران به طور متوسط ١۴/٦% است که برای مردان ١١/٩ و برای زنان ٢۵ درصد می باشد. نرخ بیکاری جوانان یا گروه سنی ١۵ تا ٢٩ سال ٢٦/١% است که در سهم بندی جنسیتی ٢٠/٦% برای مردان و ۴۴/٣% برای زنان، و در تقسیم بندی مکانی ٣٠% برای مناطق شهری با افزایش ٧/٢% نسبت به سال قبل و ١٧/١% برای مناطق روستایی است. در کنار این نرخ بیکاری، ٩/۵% نیز دارای استغال ناقص بوده اند.
چنان که می بینیم در این محاسبات سن فعالیت اقتصادی یا آغاز سن برای جمعیت فعال از ١٠ سال محاسبه شده است در حالیکه به طور معمول در سایر کشورها از ١٦ سالگی در نظر گرفته می شود و طبق قوانین کار سن رسمی کار ١٨ سال باید باشد. این نشان می دهد که سرمایه در ایران در حالی که میلیون ها بزرگسال بیکار وجود دارد چگونه از کار کودکان - بین ١ تا ١/۵ میلیون نفر- برای کسب ارزش اضافی بیشتر، بهره کشی می کند. هم چنین این امر بیانگر فقری گسترده است که والدین را به کار کودکانشان وابسته کرده است. بطوری که ناچارند به قیمت تباه کردن آیندۀ کودکانشان آنان را به جای تحصیل و بازی و تفریح روانۀ بازار کار کنند تا با تحت استثنمار شدید قرار گرفتن، بخشی از هزینۀ خانواده را متقبل گردند.
مساله دوم مورد توجه، نرخ اشتغال و بیکاری زنان است که نظر هیچ صاحب نظری را هم به خود جلب نکرده است. در گزارش رقم جمعیت فعال اقتصادی ٢۴٢١۴٢٠٠ نفر است که با آمار ارائه شده سال قبل بانک مرکزی برابر است در حالی که سالانه بیش از یک میلیون نفر به نیروی کار افزوده می شود قابل ذکر است که بانک جهانی جمعیت فعال اقتصادی ایران را در سال ٨٨ ، بیش از ٢٩ میلیون نفر اعلام کرده بود. در گزارش در مقابل ١٩٢٧٧٧٠٩ مرد به عنوان جمعیت فعال اقتصادی تنها از ۴٩٣٦۴٩١ زن نام برده شده است. در حالی که زنان نزدیک به نیمی از جمعیت ٧۴ میلیونی ایران را تشکیل می دهند و اگر سهم مردان ١٩ میلیون است سهم زنان باید چیزی بیشتر از ١٨ میلیون باشد. اختلاف بین این دو رقم یعنی حدود ١٣ میلیون زن در سن فعالیت در کجا قرار دارد؟ آیا همه این زنان جزو زنان خانه دار یعنی کارگران بدون مزد خانگی و بازتولید کننده نیروی کار آتی برای سرمایه محسوب شده اند. آیا اصولا در آمارهای ایران به طور سیستماتیک جمعیت زنان اگر خود به ادارات کار رجوع نکنند امری که چندان رایج نیست، جزو بیکاران محسوب می شوند؟ یا نه همه به طور سنتی خانه دار به حساب می آیند که در عمل هم چنین است. بنابراین لازم است که زنان برای مبارزه با این سنت حتما خود را به ادارات کار بعنوان جویندگان کار معرفی کنند. علاوه براین چشم پوشی بزرگ، بازهم در همان حدود ۵ میلیون نفر که به عنوان جمعیت فعال در نظر گرفته شده است، از هر ١٠٠ زن تنها ١٦ زن موفق به یافتن کاری شده اند. سهم زنان در نرخ بیکاری عمومی ٢۵% و در بین جوانان ۴۴/٣% یعنی ١٤/٣% بالاتر از نرخ بیکاری جوانان شهری که حدود ٣٠% است، می باشد. تنها نرخ بالای اشتغال زنان را در بخش کشاورزی می بینیم که ٣٠% است در حالی که روشن است که اکثر کار کاشت و داشت و برداشت کشاورزی را زنان انجام می دهند و باید ازاین رقم خیلی بالاتر باشد. نرخ اشتغال ١٦ درصدی زنان در ایران در برابر نرخ متوسط اشتغال زنان به طور جهانی که ۵١/٨ % است بسیار ناچیز است و بیانگر نگاه مسئولین دولت اسلامی سرمایه نسبت به اشتغال زنان است.
از موارد قابل توجه دیگر در این گزارش، ذکر سهم شاغلین ١۵ ساله و بیشتر با ساعات کار معمول ۴٩ ساعت و بیشتر در هفته است که برای ۴١/۵ درصد شاغلان مجری است و گزارش این شاخص را یکی از نماگرهای شایسته می داند که نشان می دهد بسیاری بالاتر از استاندارد کار می کنند. با توجه به این که ساعات قانونی کار در ایران ۴۴ ساعت در هفته است معمول بودن ۴٩ ساعت و بیشتر معلوم نیست اضافه کار محسوب می شود یا کارگران حتی برخلاف همین قانون کار مجبور به ۵ ساعت یا بیشتر بیگاری هستند. اکنون روال معمول در دنیا بین ٣٧ تا ٤٠ ساعت کار در هفته است و کارگران برای کاهش ساعات کار به ٣۵ ساعت در هفته و کمتر مبارزه می کنند. ضعف جنبش کارگری در ایران و عدم اتحاد آن در تشکیلاتی سراسری در مقابل سرمایه، این شرایط کار سخت را بر کارگران تحمیل می کند.
بالا بودن نرخ بیکاری در ایران چیز تازه و غیرمترقبه ای نیست. بانک جهانی در سال ١٣٨۴ با توجه به میانگین سنی ٢١ سال درایران پیش بینی کرده بود که نرخ بیکاری در ٢٠١٠ به بالاترین حد تاکنونی و به ٢٣% خواهد رسید(دنیای اقتصاد، ٨۴/٨/۵ ١).
درسال ١٣٨٦ تعداد بیکاران براساس آمارهای رسمی ٣/۵ میلیون نفر اعلام می شود که کارشناسان آن را بیش از ۴ میلیون نفر می دانند. باید براساس افزایش نیروی کار، سالانه بیش از یک میلیون شغل ایجاد شود که بنا به گزارش آقای جهرمی وزیر کار در طول ۵ سال برنامه سوم توسعه، سالانه تنها ۵٨٠ هزار شغل ایجاد شده است که اگر این رقم درست باشد، با مقایسه با تعداد شغل مورد نیاز، تنها در این ۵ ساله باید بیش از ٢ میلیون نفر به تعداد بیکاران اضافه شده باشد. اما تعداد بیکاران در آمار باز در همان ٣/۵ میلیون نفر سال های قبل باقی می ماند. در اردیبهشت ١٣٨٧ رئیس مرکز آمار ایران اعلام کرد که بیش از ٢۵% جوانان ١۵ تا ٢۴ ساله ایرانی بیکارند اما جهرمی وزیر کار، بیکاری در ایران را چندان نگران کننده نمی داند. وی در رابطه با علل بالا بودن نرخ بیکاری در ایران" احساس مدیریتی " خود را بالاتر از آمار می داند و می گوید که این " احساسش " به او می گوید که این رقم درست نیست!!
از جمله دلایل اعلام شده بیکاری، تاثیر بحران جهانی براقتصاد ایران است. در حالی که در بحبوحه ی بحران مسئولین رژیم بحران را گوشمالی خدا برای آمریکا و غرب نامیدند و احمدی نژاد در سخنرانیش در ایلام اعلام کرد که "همه بشریت باید نابودی نظام اقتصادی به اصطلاح مدرن و ... را جشن بگیرد. اقتصاد لیبرال برمبنای ربوی است در حالی که اقتصاد الهی و اسلامی یک فرصت تاریخی برای همه بشریت است. دنیای غرب امروز در ابعاد فرهنگی و اقتصادی به پایان رسیده است." اما کسی از او نپرسید وام های بانکی با بهره رایج ٣٠% را که در سیستم بانکی دیگر نادر است غیر از سوپر ربوی چه باید نامید. او که حریم اقتصاد ایران را از حمله بحران غرب مصون می داند، ازاین حد هم فراتر می رود و در اکتبر ٨٧ در نامه هایی به اساتید اقتصاد دانشگاه و مدرسین حوزه، از آن ها می خواهد که با همکاری یک دیگر یک الگوی نوین اقتصادی نه تنها در مقیاس ملی بلکه برای عرضه به جهان فراهم آورند. انتظار بیشتری از او که رهبرش اقتصاد را برای خر و گاو می دانست نمی رود که بیاید از مدرسین حوزه بخواهد شیوه تولید دیگری را پیدا کنند!! گویی که شیوه های تولید نه در روند تاریخی زندگی اجتماعی بشر بلکه در اثر تفکر و تامل افراد و نوشتن رساله و کتاب و اجرای آن درست شده است. اما چند هفته ای ازاین سخنان عوام فریبانه نگذشته بود که با کاهش قیمت نفت از بشکه ای ١٣۵ دلار به ۵٧ دلار و وابستگی بودجه دولت به قیمت نفت و سقوط شاخص بورس در ایران گفته های پیشین فراموش شد و رئیس جمهور دستور تشکیل ستاد مبارزه با بحران را داد. و اقدام به تزریق میلیاردها دلار به شریان سرمایۀ بحران زدۀ اجتماعی شد آنهم تحت عناوین مختلف مانند " منبع برای طرح های زود بازده و تقسیم پول در سفرهای استانی" و غیره که این امر نه تنها باعث کاهش فشار موج بحران سرمایه نگردید بلکه به افزایش حجم بدهی های دولت و بالا رفتن حجم نقدینگی سرگردان منجر شد. تا این که جدیدا ایشان به کشف اقتصادی دیگری نایل شده است و اعلام کرده که دلیل افزایش بیکاری و وضع نابسامان در بازار کار برچیده شدن نظام استاد شاگری پس از تدوین قانون کار جمهوری اسلامی است!! مجتبی زارعی معاون وزیر کار در تایید نظر ایشان احیای نظام استاد شاگردی را اقدامی فرهنگی آموزشی نامید. نظامی سنتی و پویا که از قرن 7 هجری رایج شد و موروثی بودن مشاغل را از مواهبش نامید. آیا این دولت مردان سرمایه دار نمی دانند که اقتصاد دهقانی و کارگاه مستقل پیشه وری پایه های تولید فئودالی را تشکیل می داد که در آن آمورش کار و حرفه طی سال ها بیگاری در خدمت پیشه ور از مرحله پادوئی تا استادی انجام می گرفت اما سرمایه داری متضمن کارگر مزدبگیر آزادی است که نیروی کار خود را به سرمایه دار می فروشد زیرا نیروی کارش تنها کالائی است که برای مبادله دارد؟. آیا اینان نمی دانند که شکل پیشه وری کار شکلی پیشاسرمایه داری است و از پیوستگی پیشه وران مختلف تحت فرمان سرمایه مرحله آغازین رشد سرمایه داری با ایجاد مانوفاکتورها شروع شد؟ بدین طریق که سرمایه داری با تبدیل پیشه ور مستقل به کارگری با مهارت جزئی، تجزیه و محو پیشه ها و حرفه های مستقل را پیش برد و کارگر تک کار حرفه ای ایجاد کرد که فقط قسمتی از مجموعۀ کار را انجام می داد. که این امر نیز به نوبۀ خود سبب بالا رفتن بارآوری کار شد.
اما واقعیت این است که احمدی نژاد و دیگرانی که این نسخه ها را می نویسند به عنوان نمایندگان سیاسی سرمایه و حافظان بردگی مزدی بخوبی سرمایه داری را می شناسند زیرا خود سرمایه در هیبت آدمیزادند. آنان با این اراجیف و خزعبلات در مورد بیکاری و پدیده های سرشتی و ذاتی دیگر نظام سرمایه داری، قصد فریب توده های طبقۀ کارگر را دارند.
در همین دنیای سرمایه داری، دولت ها و موسسات صنعتی و خدماتی و غیره نه بخاطر مردم کارگر بلکه برای بالا بردن امنیت سرمایه و افزایش سود آوری آن به اقدامات آموزشی برای تربیت نیروی کار دست می زنند. طی دوره هایی که از چند روز تا سه سال است نیروی کار حتی برای کارهای کوچکی که در ایران نیازی به آموزش نمی بینند مثلا نظافت و بهداشت شهر( رفتگری)، نانوائی و قصابی تا کارهای تکنیکی و خدمات ویژه، آموزش لازم را می بیند در ضمنی که در این فاصله نام آن ها از لیست بیکاران نیز خارج می شود و نرخ بیکاری پایین می آید. در این دوره ها که بصورت آموزش حرفه ای تمام وقت یا پاره وقت، یا آموزش ضمن کار برای بالا بردن کیفیت کار، یا آموزش برای تغییر شغل و حرفه است، به کارگران حداقل حقوق کارگری پرداخت می شود. به کارگران بیکار حقوق بیکاری یا حقوق تامین اجتماعی پرداخت می شود. بدیهی است که پرداخت حداقل دستمزد طی مدت آموزش حرفه ای و بیمۀ بیکاری و بسیاری از حقوق دیگر در این جوامع دستاورد دورانی است که طبقه کارگر این کشورها قوی بود و در برابر قدرت سرمایه به صورت طبقه ای قدرتمند قرار گرفته بود و مبارزه طبقاتی شدت داشت.
همان طور که در این نوشته توضیح داده شد عامل اصلی بیکاری سرمایه و رابطۀ تولید ارزش اضافی می باشد. لذا ابتدایی ترین حق و حقوق کارگرا ن به عنوان تولید کنندگان سرمایه این است که در ایام بیکاری تا دست یابی به کار جدید از حقوق کامل زمان اشتغال برخوردار باشند.
دولت سرمایه داری ایران سوای مواردی بسیار محدود آنهم با پرداخت مبلغی بسیار پایین تر از حداقل به عنوان بیمۀ بیکاری که بیشر جنبۀ نمایشی دارد، حق غرامت ایام بیکاری توده های میلیونی کارگران را زیر پا گذاشته و می گذارد. زیرا طبقه کارگر ایران ضعیف است. زیرا طبقه کارگر ایران تشکیلات سراسری ضد سرمایه داری ندارد که قدرتمند و یکپارچه در مقابل سرمایه بایستد و سرمایه از ترس مرگ به تب راضی شود. بدین سبب است که می بینیم مسئولین سرمایه دار دولت اسلامی برای ما نسخه هایی می نویسند که قرن ها از تاریخ مصرف شان گذشته است.
در چنین موقعیتی که ما کارگران در جهنم سرمایه داری ایران داریم، یا ما به شرایط موجود تن می دهیم و می گذاریم سرمایه هرچه می خواهد با ما بکند یا خود را برای مبارزه با سرمایه منسجم می کنیم. به این صورت که تشکل های ضد سرمایه داری خود را در هر جا که هستیم، در کارخانه ها، کارگاه ها، مزارع، مدارس، بیمارستان ها، مراکز خدماتی و ادارات، مجامع بیکاران، محلات و غیره تشکیل می دهیم. و برای متحد کردن آنها در یک تشکل سراسری شروع به کار می کنیم. تا با اعمال قدرت متحد طبقاتی امان گام به گام به جلو برویم و در این روند مطالبات پایه ای خود، از جمله بیمۀ بیکاری را به صاحبان سرمایه و دولت اسلامی سرمایه داری تحمیل کنیم و پیش شرط های اولیه برای محو نظام سرمایه داری را فراهم آوریم.
فریده ثابتی - اوت ٢٠١٠