افق روشن
www.ofros.com

*فهم دوران، تحلیل طبقاتی و رخدادهای دنیای عرب


ترجمۀ فریده ثابتی                                                                                         یکشنبه ۲٨ فروردین ١٣٩٠

١- چه در جریان است و چرا فهم آن مهم است؟
امروزه " انقلاب" یا رخدادهای جاری در دنیای عرب ادامه دارد. به نظر می رسد که انقلاب کلمه ای است که از هر دهانی شنیده می شود. اولین چیزی که موقع صحبت در باره موضوع باید فهمید این است که همه برداشت یکسانی از انقلاب ندارند.
بنظر می آید که امروز واژه انقلاب چنان بی ارزش شده است که هرگونه تغییر مدیریت انقلاب محسوب می شود، از " انقلاب گل سرخی" در گرجستان تا " انقلاب نیلوفری" نامیده شده ی مصر آن هم جایی که حتی مدیریت هم عوض نشده است و ١۵ عضو از ٢٧ عضو کابینه هنوز در حکومت اند، ما با سری کاملی از به اصطلاح " انقلاب" توسط رسانه ها مواجه ایم؛ " انقلاب نارنجی" در اکراین، " انقلاب لاله ای (یا صورتی)" در قرقیزستان همراه با پاکسازی قومی، " انقلاب سدری" در لبنان، " انقلاب ارغوانی" در عراق( این یکی عملا واژه ای بود که بوش آن را بکار برد)، و " انقلاب سبز" در ایران و لیست ادامه و ادامه دارد.
برای ما به عنوان کمونیست انقلاب فقط تغییر مدیریت سیستم جاری نیست. انقلاب بمعنای سرنگونی بنیادی طبقه سرمایه دار است، نه فقط انجام تغییراتی در چهره ها. این است چرایی آن چه که به نظر ما ایده ای که در جهان عرب و در ایران در حال رخ دادن است به هیچوجه انقلاب نیستند. اگر این ها انقلاب نیستند سئوالی پیش می آید که پس طبیعت وقایع جاری چیست؟
تنها رسانه ها نیستند که از انقلاب صحبت می کنند. آیا همه آنها اشتباه می کنند؟ اگر آنها اشتباه می کنند، پس این رخدادها برای طبقه کارگر چه معنایی دارند؟

٢- قرارد دادن رخدادها در درون چارچوب تاریخی
اگر می کوشیم که رخدادهای جاری را درک کنیم، ضروری است قادر باشیم آنها را در چارچوب تاریخی قرار دهیم. این کار بما اجازه می دهد که تعادل قدرت بین طبقات مختلف و پویایی شرایط را درک کنیم. بطور مسلم طی دهه گذشته طبقه کارگر بعد از سال های وحشتناک دهه ١٩٩٠، برگشت آهسته ای به مبارزه را شروع کرده است، بنابراین اشتباه فاحشی خواهد بود فکرکنیم که امروزه مبارزه طبقاتی در همان سطحی است که در دهه ١٩٨٠ بوده است چه رسد به دهه ١٩٧٠.
در حالی که ده سال گذشته آغاز برگشت به مبارزه طبقاتی را نشان داده است، بایستی قبول کرد که این روند بسیار آهسته است. با قراردادن رخدادها در چارچوب تاریخی باید چند سالی به عقب برگردیم. موج مبارزه بین المللی که از ١٩٦٨ شروع شد، در پایان دهه ١٩٧٠ به اوج خود رسیده بود. اعتصاب توده ای یک امکان واقعی بین المللی بود. سه نقطه اوج احتمالی در این دوره تغییرات زمانی عبارت بودند از " زمستان نارضایتی" در انگلیس ١٩٧٨-٧٩ ، اعتصاب توده ای در ایران ١٩٧٨-٧٩ و اعتصابات لهستان ١٩٨٠-٨١
شکست این جنبش ها برای طبقه کارگر فاجعه آمیزبود و به سالهای آغازین دهه ١٩٨٠؛ سال های بدون تعرض عمومی طبقاتی، اما با اقدامات دفاعی منجر شد. مبارزات دهه ١٩٨٠ در زمان خود خیلی شدید، و بطور اساسی گروههای متفاوت کارگری را درگیر و ایزوله و شکست خورده کرد. هم چنین این دوره ارتقا محافظه کاران جدید را نشان می دهد که به طور بین المللی توسط ریگان، تاچر، کهل و در ترکیه توسط تورگوت اوزال نمایندگی می شد. پایان این دهه شاهد سقوط اتحاد شوروی و کل کمپین ایدئولوژیکی را که آن را همراهی می کرد، با بورژوازی آکادمیک و اعلام پایان ایدئولوژی جامعه دوطبقه ای و حتی پایان تاریخ بودیم. چقدر آن ها در اشتباه بودند، شاید زمانی خیلی خیلی کوتاه می توانست شبیه آن دیده شود و فقدان فعالیت طبقاتی در دهه ١٩٩٠ تاکیدی براین مدعاست.
با تغییر قرن روشن می شود که چیزها در مسیری که آنها تصور می کردند نبودند. بعد از این که صدام ساقط شد، برای اولین بار و در این دوره ی جدید، صلح جهانی شکسته شد. باقی این دهه بعد از پایان تاریخ بیش از ۵٠ جنگ در جهان ببارآورد و همانطور که بحران عمیق تر می شد، نه آشکارا مثل چند سال گذشته اما آهسته و بالا خزنده به بعضی از کشورها شبیه کشور ما و آرژانتین به طور چشم گیری ضربه می زد ما شروع کردیم به دیدن این که طبقه کارگر به مبارزه برمی گردد. امری که البته آهسته رخ می دهد. فقدان ده ساله مبارزه طبقاتی ، بعد از ده سال شکست عوارض وحشتناکی برای طبقه کارگر داشته است. یک نسل از دست رفته بخاطر می آورد که چگونه مردم در ترکیه می گفتند" از سیاست حرف نزنید، خطرناک است"؛ این یعنی از دست دادن تجربیات زنده درون طبقه.
اگر چه دهه گذشته شاهد این افزایش آهسته در مبارزات بوده است اما هنوز تا به حال این عموما مبارزات گروه های ایزوله ی کارگران بوده است. گرچه که چند سال گذشته تحقق رشدی را دیده است که کارگران باهم بخاطر پیروزی جنگیده اند، شاهد آن جنبش تکل در این جا یا حتی در آمریکا، برای مدتی چنین طولانی مردابی از مبارزه طبقاتی، حملات عمومی منجر به پاسخ عمومی توسط توده های کارگران می شوند، مثل حمایت از معلمان ویسکنسین و بسیاری از فراخوان ها برای اعتصاب عمومی. درچارچوب چنین درکی ما برای فهمیدن رخدادهایی که امروز در جریان است می کوشیم و برای انجام این کار نیاز داریم به یک چند از مبارزات در مقیاس بزرگ نگاهی بیندازیم.

٣- رخدادها را در چارچوب مبارزات اخیر قرار دهیم.
به عقیده ما مبارزات اخیر در جهان عرب به وضوح مبارزاتی نیستند که طبقه کارگر نیروی آن را رهبری می کند. اما این بدین معنی نیست که توده های کارگر در آن شرکت ندارند بلکه بدین معنی است که طبقه کارگر قادر نبوده است خود را به عنوان یک طبقه مطرح کند و در نهایت به برنامه ای که دیگران ریخته اند کشانده شده است. عواقب فاجعه بار چنین چیزی را ما در لیبی امروز با کارگرانی که از دو سمت مشتاقانه به چیزی که موکدا یک جنگ داخلی از طرف روسای متفاوت است، می پیوندد می بینیم. ما فکر می کنیم آموزنده خواهد بود که در این نقطه بکوشیم رخدادها را در ارتباط با جنبش اخیر در یونان و ایران قرار دهیم.

۴- یونان
جنبش در یونان در ٢٨ دسامبر بعد از این که یک جوان ١۵ ساله آنارشیست در یکشنبه شب با شلیک پلیس کشته شد فوران کرد. یک ساعت بعد از کشته شدن وی درگیری با پلیس در منطقه اطراف میدان Exarcheia در آتن که در آن بطور سنتی جنبش آنارشیستی قوی است ادامه یافت. با پایان روز درگیری ها به ٣٠ محل دیگر در سراسر یونان کشیده شد. روز بعد تظاهرات ادامه یافت و صبح روز دوشنبه هزارها دانش آموز دبیرستانی به خیابان آمدند و جلوی پاسگاه های پلیس دست به تظاهرات زدند. سه شنبه بعد از تیراندازی، اعتصاب عمومی با شرکت یک ملیون کارگر انجام شد. هرچند که این اعتصاب در ارتباط با کشته شدن این جوان یا تظاهرات جاری نبود و قبل از آن ها برنامه ریزی شده بود. در حقیقت کشور در این زمان در دوره ای از ناآرامی های کارگری در مقیاس بزرگ در رابطه با سیاست های اقتصادی حکومت بود. در این چارچوب است که ما نیاز داریم برای فهم ضعف جنبش یونان بکوشیم.
علی رغم گسترش عصبانیت آن ها نسبت به سیاست های حکومت و تظاهرات توده ای به خاطر قتل یک کودک، هرگز دیده نشد که این دو بهم مرتبط شوند. تنها اعتصاب انجام شده در حمایت از جنبش اعتراضی، اعتصاب نصفه روزه ی معلمان دبستان ها بود. هرچند که البته کارگران زیادی در اعتراضات شرکت کردند اما شرکت آن ها در سطح فردی بود نه بنام کارگران. این طور هم نیست که بگوئیم که کوشش هایی برای جهت دادن مبارزات به سمت طبقه کارگر انجام نگرفت. اشغال دفتر کنفدراسیون عمومی کارگران یونان در آتن( گزارش آن به فارسی ترجمه شد) و فراخوان اعتصاب عمومی ازین زمره اند. ولی هنوز طبقه کارگر به عنوان یک طبقه حرکت نکرد و در نهایت اعتراضات فروکش کرد. این مساله را به صورت تمی تکراری در مبارزات امروزه، درجنبش های اعتراضی در مقیاس بزرگ، بدون صرف هیچ پا در میان گذاشتن واقعی از طرف طبقه کارگر می بینیم.
اگر به مبارزاتی که قبلا در انگلیس، ایران و لهستان ذکر کردیم، برگردیم، روشن است که در آن ها طبقه کارگر نقش مرکزی را بازی می کرد. اما در مبارزات امروز چنین چیزی وجود ندارد. چرا این مساله مطرح نیست و چه معنایی برای مبارزات در دوره جاری دارد، سئوالی مهم است. قبل از این که برای تحلیل این مساله بکوشیم می خواهیم ابتدا نگاهی به سایر موارد مثل اعتراضات در ایران به دنبال انتخابات در تابستان ٢٠٠٩ بیندازیم.

۵- ایران
اتهام تقلب در انتخابات در یونی ٢٠٠٩ سبب تظاهرات توده ای در تهران شد و سریعا به سراسر کشور گسترش یافت. حکومت دست به عکس العمل وحشیانه ای زد و نیروهای سرکوب را بکار گرفت که نتیجه اش صدها کشته بود. در حالی که نخستین اعتراضات به وضوح نتیجه عصبانیت از تقلب آشکار انتخاباتی بود، شعارهای رادیکال تربسرعت به میان کشیده شد. همانند جنبش یونان در این زمان ما شاهد درگیری های شدید حتی در مقیاس بزرگتر با نیروهای دولتی هستیم. ولی این جا هم دوباره شاهدیم که کارگران بصورت فردی در اعتراضات شرکت می کنند نه با عنوان کارگران. گرچه دستیابی به اطلاعات در ایران مشکل است اما به نظر می رسد که تنها یک اعتصاب در کارخانه ایران خودرو که بزرگترین کارخانه ایران است وجود داشت و در هر سه شیفت آن تولید در اعتراض به سرکوب دولتی یک ساعت خوابید. همانند یونان جنبش در خیابان ها چند هفته ای به درازا کشید و سپس فروکش کرد.
در مارس ٢٠٠٧ اعتراضات کارگری زیادی وجود داشت که با اعتصاب ١٠٠ هزار نفری معلمان آغاز شد و گسترش یافت و به بسیاری از بخش های دیگر رسید و چندین ماه ادامه یافت. از دو سال قبل تا کنون با وجود سرکوب شدید دولتی بکار گرفته شده علیه تظاهرات که بسیاری از مردم شرکت کننده در آن از طبقه کارگر بودند، طبقه کارگر حرکت نکرد. جنبش هایی ازین قبیل بدون حمایت و بدون بودن قدرت طبقه کارگر در پشت آن ها فرسوده می شوند و از پا در می آیند. اگر به دوره پایانی دهه ١٩٧٠ در تهران نگاه کنیم، بنظر می آید که در پاییز ١٩٨٧ جنبش خود را خسته کرده است. یک جنبش محبوب شبیه آنهایی که امروز می بینیم با وجود همه تمایلش، به نظر می رسد که دیگر طبقات هم دیگر به آخر رسیده اند. در اکتبر زمانی که طبقه کارگر با اعتصابات عظیم به ویژه در بخش حیاتی نفت وارد مبارزه شد، شرایط تغییر کرد و انقلاب در ایران امکانی واقعی بنظر می رسید. شوراهای کارگری تشکیل شده بود و حکومت (شاه) سقوط کرد. بعد از این که خمینی قدرت را بدست گرفت دولت چند سال آینده را صرف مبارزه علیه کمیته های کارگری در کارخانه ها کرد. البته می شود از مبارزات محبوب دیگری چون جنبش " سرخ جامگان" در تایلند نیز به عنوان یک تجربه ی اولیه و از ده ها جنبش توده ای دیگری که صدها و هزارها انسان و بسیاری از آن ها کارگر در مخالفت با دولت، صحبت کرد. جنبش هایی که یک یا چند هفته ای طول کشید و سپس سوخت و خاکستر شد. جنبش هایی که در آن ها کارگران به عنوان یک طبقه به حرکت در نیامده بودند.

٦- چشم انداز ما قبل ازین جنبش های جهان عرب چه بود؟
دوره ماقبل خیزش های اخیر را که در جهان عرب گسترش یافته، ما چگونه توصیف کردیم و تا چه حد نظرما درست بوده است؟ اساسا ما دوره فعلی را بعنوان حرکتی می بینیم که در آن طبقه کارگر به آهستگی علایقش به مبارزه را بهبود می داد. با علنی شدن بحران اقتصادی جهانی در سال ٢٠٠٧، به وضوح این پویایی قدری اما نه به طور قابل ملاحظه تغییر کرد.
خیلی روشن است که این بحران اعتماد طبقه کارگر برای مبارزه را به خاطر ترس از دست دادن احتمالی کارشان، به طور زود گذر کاهش داد. اگر چه این مساله در برابر شمار وسیع کارگرانی که به خاطر حملات شدید اقتصادی کارفرمایان مجبور به مبارزه شدند، می تواند برابر و در تعادل باشد. بنابراین فقدان تجربه درون خود طبقه کارگر و فقدان آگاهی کارگران از قدرت شان بعنوان یک طبقه مهم بود.انفجار توده ای مبارزه در کشورها، نه فقط در یونان و ایران در این چارچوب مورد مشاهده قرار گرفته بود. برنامه های ریاضت اقتصادی بکارگرفته شده در سراسر جهان، بعنوان احتمالی دیده شدند که طبقه کارگر، نه فقط طبقه کارگر بلکه هم چنین دیگر طبقات مستعد را مجبور به مبارزه کرد. طی سال های ٢٠٠٧ تا ٢٠٠٨ ما شاهد شورش های توده ای بخاطر گران شدن مواد غذایی در سراسر جهان بودیم. هرچند که ما اعتقاد داریم که طبقه کارگر آن قدر قوی نبوده است که نقشی تعین کننده در این مبارزات داشته باشد. البته همیشه امکان دارد چیزی می توانست رخ دهد و طبقه کارگر خود را مجبور به اعمال نفوذ در مبارزه می دید. روزا لوکزامبورگ می گفت " The day before a revolution noting seems more unlikely. The day after the revolution noting seems less likely ". با این حال ما احساس کردیم که رشد آگاهی و قدرت طبقه کارگر پروژه ای آهسته خواهد بود، که تاکید می شود با خیزش های توده ای در جایی که طبقه کارگر قادر نیست نقشی مرکزی بازی کند. سپس در ١٧ دسامبر سال گذشته مرد جوانی در ایدی بوزید تونس خود را به آتش می کشد و می میرد و به نظر می رسد که جهان دارد تغییر می کند.

٧- تونس
بدنبال خودکشی محمد بوعزیز صدها جوان برای اعتراض بهم پیوستند و با گاز اشک آور و خشونت مواجه شدند. شورش آغاز شد. هنگامی که دامنه اعتراض گسترش یافت، شهر توسط دولت محاصره شد. اما بسیار دیر بود زیرا آتش قبلا شروع به گسترش کرده بود. چهار روز بعد در Menzel Bouzaiene شورش بود و در یک هفته به پایتخت تونس رسید. بعد از ٢٨ روز رئیس جمهور بن علی به مالتا فرار کرد جایی که در مسیر راه پناهگاه جدیدش در عربستان سعودی قرار داشت.
چیزی که در این جا ما بعنوان کمونیست برای تحلیل نیاز داریم، طبیعت طبقاتی این شورش است. تعدادی از مفسران مطبوعات غالب، مقایسه ای بین رخدادهای بیست سال قبل اروپای شرقی یعنی زمانی که کارفرماها در اروپای شرقی تغییر کردند با " انقلابات رنگی" اخیر انجام دادند. برای ما اما طبیعت طبقاتی اهمیت مرکزی است. به نظر می آید که دلایل شورش، نارضایتی گسترده بین طبقه کارگر، توده های بیکار و دستمزدهای پایین و عصبانیت علیه حکومت غارتگر باشد. البته مطالبات جنبش بر مطالبات کارگری مربوط به کار و دستمزد متمرکز شده بودند. . عصبانیت از نتایج سرکوب پلیس نیز بخش عظیمی را ببازی کشید. توده های جوان و بیکار و جوانی جمعیت منجر به این شد که جنبش بیشتر روی شورش و اعتراضات خیابانی جوانان عمدتا بیکار متمزکز شود هرچند که اعتصابات بزرگ کارگری بخصوص بین معلمان و معدنچیان وجود داشت مثل اعتصاب عمومی در اسفکس. دولت در کوشش برای متوقف ساختن گسترش اعتصابات از تحریم استفاده کرد؛ تاکتیکی را ک دوباره در مصر هم بکار گرفته شد. هم چنین شاهد بودیم که کنفدراسیون اتحادیه کارگران UGTTکه اتحادیه ای دولتی بود ظاهری رادیکال به خود داد و جانب مبارزات را گرفت؛ یک علامت واضح برای نشان دادن این که مبارزه بین طبقه کارگر در حال گسترش بود.
برای ما روشن است که حوادث تونس هرچند نه خیلی ویژه، بطور کلی بیانگر یک جنبش طبقاتی کارگری است. در مصر این ویژگی کمتر خواهد بود که طبقه کارگر نقش مهمی بازی کند و در لیبی طبقه کارگر آشکارا غایب خواهد بود. برمی گردیم به رخدادهای تونس، بعد از سقوط بن علی یک " حکومت اتحادی" با ١٢ عضو کابینه بن علی باضافه رئیس جمهور و نخست وزیر یعنی کسی که تنها به تازگی حزب را ترک کرده بود تا اعتبار کسب کند و سه نماینده اتحادیه کارگری و چند نماینده فردی احزاب مخالف کوچک تشکیل شد. علی رغم تضمین نخست وزیر که همه اعضای کابینه در حکومت " دستهای پاک" داشتند اما اعتراضات ادامه یافت. یکروز بعد از تشکیل کابینه نمایندگان اتحادیه کارگری استعفا دادند. بدیهی است که آن ها درحفظ اعتبار جدیدی که یافته اند مشتاقند؛ موشها شروع کردند به ترک کابینه درست مثل یک کشتی در حال غرق با کمیته مرکزی و خود را در بیستم( ژانویه) منحل اعلام کردند. همان طور که اعتراضات در تونس ادامه یافت و مردم به اعتراض ادامه دادند و حکومت به سقوط ادامه داد، جرقه ای زده شد.

٨- مصر
الجزیره اولین علایم شعله ها را با شورش در مقیاس وسیع در بسیاری از شهرها در ماه ژانویه نشان داد، اما در مصر بود که آتش به طور واقعی شروع به سوزاندن کرد. اولین اعتراضات روز پلیس ملی یعنی ٢۵ ژانویه روی داد. اعتراضات بطور گسترده در رسانه های اجتماعی بویژه از طریق اساما محفوظ یک زن خبرنگار با استفاده از یوتیوب منعکس شد. رسانه ها این فراخوان را " انقلاب فیس بوکی" نامیدند. این کار او با ارزش بود اما بخاطر بیاوریم که هم چنین صدها، هزار ها اعلامیه توسط گروه های مختلف پخش شده بود.
اعتراضات در روز ٢۵ ژانویه دهها هزار مردم را در قاهره و هزاران نفر دیگر را در شهرهای سراسر مصر به خیابان کشید. همان طور که جنبش رشد می کرد، امکان واقعی سقوط مبارک فراهم شد؛ درست مثل آن چه که برای بن علی اتفاق افتاده بود. حکومت به منظور متوقف کردن اعتصابات کارگری، محل های کار را تعطیل اعلام کرد. به نظر می رسید درون دولت و هم چنین در ارتش به عنوان یک سازمان نه به صورت نیروهای منفرد، انشقاق رخ داده است. ارتش از گشودن آتش امتناع کرد. مبارک قول داد حکومت جدیدی تشکیل دهد. سپس قول داد که در انتخابات بعدی در ماه سپتامبر کاندیداری ریاست جمهوری نخواهد شد. با وجود همه این ها، اعتراضات ادامه یافت. روز دوم فوریه وزارت کشور یک تظاهرات فرمایشی حمله ای توسط وفاداران به مبارک را سازمان دهی کرد. ارتش قدم بمیان گذاشت ، البته در زمانی که تاحدودی جرات یافت به دو نیمه تقسیم شد، روشن است که این کار در تدارک راهی برای زمانی که اگر مبارک مجبور به رفتن شود بود. در ١١ فوریه معاون رئیس جمهور نماینده ارتش عمرسلیمان اعلام کرد که مبارک استعفا داده است و دو روز بعد ارتش یک کودتای قانون اساسی را تصویب کرد. به اعتصاب کنندگان دستور داده شد سرکارهای خود برگردند و اعتصاب ممنوع اعلام شد. اعتصابات یک چندی ادامه یافت اما بعد وقتی دستمزدها و امتیازات اضافه شد اکثر اعتصابیون بسرکار برگشتند. طبیعت طبقاتی رخدادهای مصر با رخدادهای تونس متفاوت بنظر می رسد. زیرا جنبش در تونس بنظر می رسید که خصوصیتی بیشتر طبقاتی کارگری داشته باشد اما در مصر یک خصوصیت گسترده فرا طبقاتی داشت که همه طبقات اجتماعی در آن بودند. درحالی که طبقه کارگر نقش مهمی را بازی می کرد ، اما هرگز هدایت نیرو نبود.
بسیاری از چپ ها در باره وجود یک اعتصاب توده ای در مصر صحبت می کردند. اعتراضات در مصر اعتصابات کارگری بسیار بیشتری را نسبت به مبارزه در تونس دید. می توانیم بنویسیم که مصر طبقه کارگر باتجربه تر و مبارزتری دارد. در ضمنی که ما اعتقاد داریم که توان اعتصاب توده ای در مصر وجود داشت و این امربه احتمال زیاد ارتش را ترساند تا مبارک را کنار بگذارند، ما باور نداریم که این اعتصاب توده ای بود. همه و همه در کل ۵٠ هزار کارگر در اعتصاب بودند، ٢٠ هزار نفرشان کارگر کارخانه بودند. حال آن که این اثبات می کند که این یک جنبش مهم بود و اعتصاب توده ای نبود و حتی به بزرگی موجهای اعتصابی چند سال قبل مصر هم نبود. سرعتی که جنبش ناپدید شد نشان داد که به آن اندازه ای که بسیاری از چپ ها می گویند قوی هم نبود.

٩- لیبی
اعتراضات در لیبی ١۵ ژانویه آغاز شد، و از ابتدا روشن بود که این اعتراضات طبیعتشان بسیار متفاوت بود. چیزی که عامل شروع اعتراضات شد دستگیری فتحی تربیل یک حقوقدان نماینده اسلامیست ها بود که در یک کشتار در زندان بنغازی بقتل رسید. پلیس با خشونت اعتراضات بن غازی را درهم کوبید اما این کار مانع از گسترش آن به اطراف به " ال بایدا" و هم چنین به" از زیتان " نزدیک تریپولی در غرب نشد. با گسترش تظاهرات در کشور یک بار کوششی برای دادن امتیاز انجام گرفت. بخشی از خواسته های معترضان برآورده شد. ١١٠ عضو یک گروه جهادی بنام ال جما ال اسلامیه ال.... از زندان آزاد شدند، بازهم اعتراضات ادامه یافت. دولت با شیوه خشونت آمیز مفرطی عکس العمل نشان داد و جوخه مرگ را برای تضعیف روحیه معترضین بکار گرفت. در رابطه با کشتار از جانب مقامات ارشد اسلامی و رهبران قبایل گزارش هایی منتشر شده بود. آن ها علیه رژیم موضع گرفته و به حکومت برای پایان دادن به شرایط جاری فراخوان داده بودند. اکنون دیگر اعتراضات به غرب نیز گسترش یافته بود و در تریپولی به طور وحشیانه توسط دولت درهم کوبیده شد. در جنوب به درخواست قبیله قدرتمند "وارفالا" مردم تاوره به شورش دعوت شدند. در ٢٢ فوریه قذافی در تلویزیون دولتی ظاهر شد تا شایعه رفتنش به ونزوئلا را تکذیب کند. وی عهد کرد که " تا آخرین قطره خونم" می جنگد. روز بعد تظاهرات از نظر تعداد رشد کرد و بسیاری از رهبران قبایل که ابتدائا ساکت بودند شروع کردند به گفتن این که قذافی باید برود. ویلیام هوگ وزیر خارجه انگلیس ابتدا شروع به صحبت کردن از " مداخله انسانی" کرد در این نقطه به وضوح شرایط بطرف ایجاد جنگ داخلی حرکت کرد.

طبقه کارگر در همه این مراحل کجا بود؟
لیبی مثل بسیاری از دولت های نفتی خلیج( فارس) برای انجام اکثریت مشاعل مورد نیاز، در حد گسترده ای به کارگران خارجی متکی است. زمانی که در لیبی شرایط بدتر شد و خشونت گسترش یافت، اکثریت طبقه کارگر لیبی کوشیدند کشور را ترک کنند. در لیبی برخلاف تونس و مصر طبقه کارگر حضور نداشت که نقش مهمی بازی کند و بنظر می رسید که جنبش از ابتدا تحت سلطه اسلامیست ها و روسای قبایل باشد. در لیبی اعتصاب کارگری وجود نداشت که ما در باره اش بدانیم. تنها یک گزارشی از یک اعتصاب نفتی در رسانه های عرب آمده بود که بعد معلوم شد که تولید توسط کارفرما قطع شده بود.
البته کارگران لیبیایی هم وجود دارند اما روشن است که آن ها ضعیف تر از آن بودند که بتوانند در این مبارزات به عنوان طبقه نقش بازی کنند. البته بدین معنی نیست که کارگران هیچ نقشی در رخدادها نداشتند. تظاهراتی که در تریپولی رخ داد همه در مناطق کارگری بود. اما طبقه کارگر برای دفاع از منافع خود بسیار ضعیف بود و اساسا به عنوان گوشت دم توپ در جنگ داخلی ای که در آن علایقی نداشت مورد استفاده قرار گرفت و امروز هم از حملات بمباران هوایی نیروهای آمریکایی و متحدانش می میرد. قبل از این که با داستان این که چگونه جنگ شروع شد و رشد کرد ادامه دهیم، می خواهیم بسرعت نگاهی بیندازیم به آن چه که در دیگر دولت های عرب می گذرد.

١٠- رخدادها در سایر دولت ها و عکس العمل در بحرین
اولین کشوری که به دنبال تونس راه افتاد الجزایر بود. در سوم ژانویه اعتراضات در الجزایر در ارتباط با افزایش قیمت مواد غذایی اساسی شروع شد. به طور معمول در تمام چند سال گذشته در الجزایر شورش ها منزوی می شدند اما این ها از نوع دیگری بودند و در طی یک هفته به سراسر کشور گسترش یافتند. اعتراضات کاملا در محدوده مطالبات طبقاتی قرار داشتند و با آمیزه ای از سرکوب و امتیاز در هم کوبیده شدند.
در ماه ژانویه اعتراضاتی عظیم در اردن و یمن نیز آغاز شدند. در اردن اعتراضات علیه قیمت های بالای تورمی و بیکاری بود که توسط اخوان المسلمین سازمان دهی شده بود. این اعتراضات با انجام تغییراتی در در دولت و دادن امتیازات اقتصادی زیاد به مردم توسط شاه بپایان رسید.
اعتراضات در یمن هنوز در زمان نوشتن این مقاله ادامه دارد. در حال حاضر بنظر می رسد که ارتش در روند ایجاد تغییر مسیر با علی محسن ال- احمر است. او یک ژنرال ارشد بدنام در کشتار جنگ داخلی ١٩٩۴ است و اکنون با تغییر مسیر جانب اعتراض کننده ها را گرفته است.
در خارج از جهان عرب، ایران و جمهوری ترک شمال قبرس TRNC هم شاهد اعتراضاتی بوده اند. اعتراضات رقیب " جنبش سبز" در ایران و معترضین در خیابان ها با گلوله کشته شدند. هم چنین بحرین کانون دیگری از اعتراضات بود که در نهایت به محض این که دولت بحرین نیروی سرکوبش را علیه معترضین بکار گرفت، به ارسال نیرو از طرف عربستان سعودی و شورای همکار خلیج برای کمک به "ثبات" اوضاع بحرین منجر شد. به نظر می رسد که جنبش در بحرین با اکثریت جمعیت شیعه که رهبری نیروهای معترض علیه پادشاهی سنی مذهب را بعهده دارد و به طور آشکارا خواستار مداخله ایران در بحرین است، بیش از پیش جنبه فرقه ای می گیرد. براین اساس اعتراضات در مناطق شمالی عربستان سعودی با اکثریت جمعیت شیعه مورد حمایت شورشیان بحرین قرار گرفته است. هم چنین در بحرین تظاهرکنندگان دست به حملاتی علیه کارگران خارجی زده اند که اکثرشان از جنوب شرقی آسیا هستند. رخدادهایی ازین قبیل در لیبی نیز گزارش شده است.
بالاخره ارتش سوریه تا کنون ١۵ معترض را در خارج از دمشق در شهر کوچک جنوبی دارآ که به مرکز جنبش اعتراضی تبدیل شده بود کشته است. دلیل آن عصبانیت مردم شهر در رابطه با دستگیری گروهی از کودکان در یک مدرسه بخاطر نوشتن شعارهایی برروی دیوار مدرسه در حمایت از شورش مصر بود.
عملا بی توجه به همه این موارد، اعتراضاتی هم در عراق وجود داشت که حداقل در آن ٣۵ نفر توسط دولت بقتل رسیدند. البته عراق در حال حاضر" یک دموکراسی" اشغالی توسط ارتش امریکا و مشاورانش است که احتمالا به همین دلیل است که این قتل ها کمتر از سایر موارد پوشش خبری می گیرد.

١١- لیبی و سقوط به یک جنگ تمام جانبه
اکنون به لیبی برمی گردیم. به جایی که بمباران کامل توسط کمپین ناتو در آن ادامه دارد. این اولین باری نیست که لیبی توسط قدرت های غربی بمباران می شود. بمباران تریپولی در سال ١٩٨٦ اولین بمباران توسط آمریکا بود. اما در حقیقت اولین بمباران منطقه از نظر تاریخی در سال ١٩١١ توسط نیروهای ایتالیا در جنگ بین ایتالیا و ترکیه انجام شد. ایتالیایی ها در آن بسرعت کارشان را ارتقا دادند و از کاربرد بمب به کاربرد اسلحه شیمیایی رسیدند.
بنظر می آمد که قذافی در اواخر فوریه ابتکار عمل را از دست داده بود. دوباره در میانه مارس دست بالا را داشت و ١٣ منطقه از ٢٢ منطقه کشور دوباره تحت کنترل دولت در آمده بود. جاده بسمت بن غازی بنظر باز می آمد و چشم انداز پایان شورش دیده می شد.
در این شرایط بود که سازمان ملل در١٧ مارس قطعنامه ١٩٧٣ را را تصویب و یک منطقه " پرواز ممنوع " را برقرار نمود. بعد این تصویب، اتحادیه عرب با حضور ضعیفی جلسه گذاشت که تنها نیمی از اعضایش در آن شرکت کردند و کمپین را تایید کرد تا به آن نوعی " مشروعیت " بدهند. اکنون عملیات نظامی تحت کنترل ناتو توسط اتحادیه عرب بخاطر بمباران زیرنام آن ها مورد انتقاد قرار می گیرد. بنظر می آید مثل آن ها، مثل بیشتر جهان این برداشت از منطقه پرواز ممنوع وجود دارد که با آن از هرگونه بمبارانی توسط هرنوع نیروی هوایی علیه غیرنظامیان جلوگیری می شود نه این که کمپین ناتو با بمباران های عظیم غیرنظامیان را بکشد. چنین چیزی تقریبا هرگز در عراق اتفاق نیفتاده است.
برای آن هایی که حافظه کوتاه زمانی دارند، بمباران با ١١٠ موشک تام هاوک توسط نیروی هوایی انگلیس و فرانسه در ١٩ مارس یادآورنده ای قوی است. بدون هیچ شکی، اکنون روشن است که رخدادها در لیبی به یک جنگ تمام عیارداخلی با کارگران که از هر دو طرف قتل عام می شوند یعنی از طرف آن هایی که کنترل می کنند یا می خواهند لیبی را کنترل کنند، تبدیل شده است.

١٢- ما اکنون کجا قرار داریم؟
بنظر می آید که عکس العمل مجدانه آغاز شده است. رخدادها در لیبی تنها بدترین حد ضعف طبقه کارگر و ناتوانی اش در اعمال نفوذ در شرایط را نشان می دهد. رژیم قذافی چطور انعطاف پذیر خواهد بود و آیا دیده می شود که بتواند برپا بماند ما فکر می کنیم باید بخاطر آورد که در میانه فوریه مردم به قذافی تنها چند روز وقت داده بودند اما اکنون او هنوز در تریپولی در قدرت است. ما حدس می زنیم که او بیش از آن که غرب فکر می کند می تواند سرپا بماند. در این لحظه او به ایده نجات میهن و دفاع ملی متوسل شده است. قبیله قوی وارفالا با بیش از یک میلیون نفر که ٢٠% جمعیت کشور را تشکیل می دهد اکنون به مصالحه روی آورده با ادعای تقریبا ناباورانه که هیچ قبیله مهمی به شورشیان نپیوسته است. گفته می شود که برای تغییر مکان و وفاداری( به دولت) مقادیری پول نقد در حال این دست و آن دست شدن است.
در یمن هرچه بیشتر روشن می شود که برزدن رهبران در حال انجام شدن است. بحرین شورش دیگری مثل آن چه را که در دهه ١٩٩٠ رخ داد، تجربه کرده است. سوریه می خواهد احتمالا برای خروج از اعتراضات مدیریت کند حتی اگر قتل عام های بیشتری رخ دهد. بعد از همه، آن هایی که بخاطر می آورند دهها هزار غیرنظامیانی را که در شهر هاما در اوایل دهه ١٩٨٠ کشته شدند، می دانند که رژیم اسد ابایی از خونریزی ندارد و بنابراین بنظر می آید که جنبشی که از تونس شروع شد اکنون به پایان نزدیک می شود. این بمعنی این نیست که کشته های بیشتری از معترضین نخواهد بود یا حتی سقوط فرد دیکتاتوری از قبیل علی عبداله صالح در یمن و تعویض اش با یک فرد قدرتمند نطامی عجیب نیست. به هرحال جنبشی که در پایان سال قبل با چنین وعده هایی آغاز شد، بنظر می رسد بپایان رسیده باشد یا حداقل برای طبقه کارگر مرده است.

١٣- چه نتایجی می توانیم بگیریم
برای ما تحلیل عمومی مان از بحران تغییر نیافته باقی می ماند. طبقه کارگر در حال برگشت آهسته اما مطمئن به مبارزه است، ولی هنوز به اندازه کافی قوی نیست که مهر خود را برآن بزند و برزمان منقوش کند. ما انتظار داریم که آینده بما مبارزات بیشتری را در امتداد خطوط شورش در دولت های عربی و ماقبل آن ها در یونان و ایران نشان خواهد داد. همان طور اقتصاد به رکود ادامه می دهد، روندی که نمی تواند با افزایش قیمت نفت حاصل از یک جنگ در حال پیشرفت در لیبی و خروج گسترده سرمایه از ژاپن که تقریبا به خاطر عواقب زلزله و سونامی ١١ مارس مقید به رفتن است، کمک شود، دولت ها راه حل دیگری جز متوسل شدن به ریاضت اقتصادی و افزایش سرکوب نخواهند داشت.
طبقه کارگر در بعضی از دولت های عربی که مهم ترین شان تونس و مصراند اما هم چنین الجزایر قدم هایی بسمت بهبود تجربه اش از چگونگی مبارزه برداشته است. در برخی دیگر از کشورها ضعف طبقه کارگر در معرض سرکوب وحشیانه و نتیجه سرکوب و افزایش اختلافات فرقه ای بوده است، سخنی نیست که کشانده شدن لیبی به جنگ داخلی فشاری خواهد بود برگرده طبقه کارگر.
کسانی در چپ که از انقلاب کارگری در جهان عرب صحبت کردند، نشان داده اند که در اشتباه بوده اند. طبقه کارگر هنوز آنقدر ضعیف است که بتواند از منافع خود دفاع کند. راه به سمت بازسازی تجربه از دست رفته و آگاهی طبقاتی طولانی خواهد بود. اکنون دلایلی برای امیدواری وجود دارد. با سرعتی که ارتش مصر بعد از اعتصاب کارگران از شر مبارک خلاص شد، نشان می دهد که طبقه حاکم در نهایت از توانی که طبقه کارگر باخود حمل می کند آگاه است، و در یک کشور دور، جایی که فقدان مبارزه طبقه کارگر سال ها انگشت نما بوده است، کارگران در ویسکنسین علیه قطع ها (بودجه امکانات و تسهیلات) در بزرگترین مبارزه ای که آمریکا طی سال ها دیده است، می جنگند و پلاکارت های حمایت از کارگران مصری را بلند کردند و به طور ضمنی این شناخت که مبارزه طبقاتی یک امر بین المللی کارگری است و در سراسر جهان در معرض همان نوع از حملات قرار دارند.

* این مقاله توسط Turkish Section ot the ICC(International Communist Current) نوشته شده و در تاریخ ١٠.۴.٢٠١١ در منبع زیر آمده است. ترجمه آن به عنوان آگاهی از نظرات دیگر فعالین کارگری و یا جنبش های کارگری غیر ایرانی صورت گرفته است.

ترجمۀ فریده ثابتی - ١۵ آوریل ٢٠١١

منبع: Libcom.org