در این نوشته پدیده مهاجرت، فرار و پناه جویی را در یک مقوله مورد مطالعه قرار می دهیم.
آیا مهاجرت پدیده ای است که تنها در چند ساله ی اخیر آغاز شده است؟ اگر نه، چه تاریخچه ای را با خود حمل می کند؟ مهاجرت از چه مناطقی صورت می گیرد؟ با چه انگیزه ای صورت می گیرد؟ از چه راه هایی صورت می گیرد؟ با چه اهدافی صورت می گیرد؟ در چه جهتی و به کدام طرف انجام می گیرد؟ چه عواملی در مهاجرت دخیل بوده اند و دخیل اند؟ از نظر جنس و سن چه کسانی مهاجرت می کنند؟ چه سرنوشتی در انتظار مهاجرین است؟ نقش مهاجرین در کشور مهاجر پذیر چگونه است؟ چه شانس ها و امکاناتی را مهاجرین در پیش رو دارند؟ نقش جنسیت در این شانس ها و امکانات چگونه است؟ و بسیاری سئوالات دیگر که در رابطه با مهاجرت باید مورد توجه قرار گیرد.
با این حق ابتدایی انسان آغاز می کنیم، که هر انسانی حق دارد در داخل کشور آزادانه حرکت کند، مکان زندگی خود را خود تعین کند. حق دارد کشورش را ترک کند و هر وقت هم خواست برگردد(ماده ١٣ منشور حقوق بشر). انسان از آغازاین گونه زندگی کرد، اما پیدایش دولت ها و مرزها، مبارزه بین مردم و حاکمان، محدودیت ها را با خود آورد، که کماکان ادامه دارد و ممنوع الخروج شدن ها، زندانی شدن ها، محصور شدن ها هم از مرزهای اجتماعی است. پراکنده شدن انسان در نقاط مختلف جهان در اثر مهاجرت، به تکامل انسان کمک کرد. انسان هوموساپینس در اثر مهاجرت از آفریقا، در سراسر جهان پراکنده شد، و انسان امروزی از تکامل آن است. از ٩٠٠٠ سال قبل انسان در جستجوی زمین و آب، از خاورمیانه به اروپا مهاجرت کرد. حمله ی اعراب مسلمان به ایران، و فتح آن در قرن هفتم، و فشار دولت اسلامی بر مردم، سبب مهاجرت بخشی از زرتشتیان ایران که امکانات لازم برای مهاجرت را داشتند به هند شد، اما توده های عادی مردم ماندند، و تدریجا ایران به کشوری مسلمان تبدیل شد. روند مهاجرت با خود درهم آمیزی نژادی و فرهنگی و هم چنین درگیری ها و تقابل فرهنگی را هم ایجاد کرد. در قرون وسطی در اثر فشارها و درگیری های دینی مذهبی و سپس استعماری، مهاجرت در درون قاره ی اروپا گسترش یافت.
در آغاز دلایل مهاجرت به خاطر در خطر قرار گرفتن زندگی در اثر گرسنگی، حوادث طبیعی مثل تغییرات جوی، سیل، خشکسالی و کمبود مواد غذایی بود. اما با رشد جوامع و قدرت مند شدن دولت ها، سیاست های توسعه طلبانه ی آن ها و ایجاد جنگ ها، سبب کوچیدن و مهاجرت مردم شد. مهاجرت اروپایی ها ابتدا در قرون وسطا یعنی دوران حکومت سیاه کلیسا درون قاره ای، و در اثر فشارها و درگیری های مذهبی بود. سپس با رشد کولونی ها و سیاست استعماری، مهاجرت به ماورای دریاها از سال ١۵٠٠ آغاز شد. هزاران سال بود که بومیان سرخپوست همراه با سیاه پوستانی که به قاره ی آن ها مهاجرت کرده بودند، در مسالمت زندگی می کردند، و تمدن های بزرگی چون ازتک، مایا، تول تک و اینکا را ایجاد کردند. در قرن شانزده، همه ی این تمدن ها به استثنای تول تک که با خشکسالی ضعیف شد و بعد از ٢٠٠ سال در قرن ١٢ از بین رفت، با لشکرکشی استعماری اسپانیا، که بزرگ ترین قدرت استعماری آن روز بود، نابود شدند و قاره ای به تصرف آن ها درآمد که نامش را قاره آمریکا گذاشتند. از ١٦٠٠ مهاجرت اروپایی ها به آمریکا آغاز شد. آن ها در جمعیت های میلیونی به جایی که سرزمین نو نامیده بودند کوچ کردند. اسپانیائی ها در فلوریدا ساکن شدند. انگلیسی ها در ویرجینیا، هلندی در نیویورک امروزی و فرانسوی ها در لوئیزیانا. در بین این مهاجرین همه تیپ آدمی دیده می شد. از زندانیان جنایی که به اجبار کوچانده شده بودند تا از اروپا دور شوند، تا ایرلندی های استقلال طلب؛ از جوانان بیکار که برای گریز از زندگی نکبت بار در فقر، و در جستجوی آینده ای بهتر، و مردم گرسنه و فقیر، به اضافه کسانی که سودای تجارت و حکومت و قدرت داشتند. مهاجرین اروپایی برخلاف مهاجرین امروزی، تقاضای کمک و همبستگی از مردم قاره نداشتند، بلکه بومیان را قتل عام کردند و سرزمین های شان را اشغال نمودند، و بومیان باقی مانده ی تسلیم شده را، در مناطقی دور، صعب العبور و بدون امکانات محصور و محدود کردند. کودکان شان را به زور از خانواده جدا کردند و به میسیون های مذهبی سپردند تا تربیت مسیحی پیدا کنند و بعد آن ها را به فرزند خواندگی به اروپائیان دادند. این پروسه در کانادا و استرالیا نیز طی شد. در فاصله ی سال های ١٨١۵ تا ١٨۵٠ بیش از ١.٨ میلیون نفر از ایرلند برای فرار از گرسنگی و در جستجوی کار به آمریکا رفتند. در فاصله ی ١٨١۵ تا ١٩٣٠ در مجموع حدود ۵٠ میلیون نفر از اروپا به آمریکا مهاجرت کردند. با هرموج مهاجرت، فضای اختصاص یافته به بومیان تنگ تر شد. دلایل این مهاجرت توده ای عبارت بود از: افزایش جمعیت و بیکاری؛ بلایای طبیعی مثل سیل و آب گرفتگی و از بین رفتن زمین های کشاورزی؛ گرسنگی بعد از بحران اقتصادی حاصل از بین رفتن محصولات کشاورزی؛ دلایل سیاسی بعد از انقلابات ١٨۴٨ و ١٨۴٩؛ دلایل مذهبی و جنگ فرقه های مذهبی و کشتار مخالفان؛ دلایل اجتماعی و اقتصادی؛ جستجوی طلا و ماجراجوئی. با این مهاجران دسته دومی، چه رفتاری می شد؟ این ها کارگران ارزان بودند و در آمریکا به عنوان کارگران درجه دو آن زمان، از اروپایی هایی که قبلا به آمریکا رفته بودند دست مزد کم تری دریافت می کردند. گذشته از اروپایی ها، چینی ها و آفریقایی هم به قاره ی آمریکا مهاجرت کردند. چینی ها در آغاز به عنوان کارگر به ویژه در ساخت راه آهن سراسری کانادا مشغول به کار شدند. آفریقائی ها در آغاز توسط تجار انگلیسی به عنوان برده به قاره آمریکا آورده شدند. تجارت کثیف پرسودی، که ١٧میلیون انسان آزاد را برده کرد، که میلیون ها نفر از آن ها جان خود را، در حمل گله ای در کشتی های باری از دست دادند. امروزه هم همین مهاجرین اروپایی، بومیانی را، که بار کارهای سخت و کثیف و ارزان امریکا را بردوش می گیرند، رانده شده هایی که به سرزمین آبا اجدادی خود بر می گردند، نه برای بازپس گیری و تصرف، بلکه تنها برای یافتن کاری ارزان، مهاجرین غیر قانونی می خوانند. این تاریخچه مختصر را برای این ذکر کردم تا بیاد داشته باشیم که مهاجر اعم از اقتصادی و سیاسی و کاری تنها از آفریقا و آسیا و به اصطلاح جهان سوم نمی آید و بسیاری از کسان که خواهان اخراج مهاجرین هستند اگر به تاریخ زندگی خانواده خود رجوع کنند رگ مهاجر بودن را در خود خواهند یافت. با نگاه به همین پیشینه ی مختصر از مهاجرت، انواع مختلفی از مهاجرت و دلایل آن را مشاهده می کنیم.
- مهاجرت سیاسی؛ در این جا فرد به دلیل مخالفت و مبارزه با رژیم حاکم یا سیستم حاکم در کشور محل زندگی خود، مورد تعقیب، آزاد و اذیت و زندان و شکنجه قرار می گیرد، یا در شرایطی قرار می گیرد، که احتمال هریک از این موارد تشدید می شود. زندگی وی دیگر با امنیت مواجه نیست، در نتیجه وی مجبور به ترک کشور می شود و به کشوری دیگر به دنبال حمایت، حفاظت و امنیت می رود تا بتواند به فعالیت خود علیه شرایط نامساعد سیاسی در کشور خودی ادامه دهد. بی تردید کسانی در این زمره هم هستند، که از فعالیت سیاسی خسته می شوند، و از این مامن برای ادامه زندگی استفاده می کنند. کسان دیگری هم هستند، که استادانه از این موقعیت سوء استفاده می کنند، و با منتسب کردن خود به فعالیت سیاسی علیه رژیم، از این امکان سود می جویند. مثال های متعددی را می شود از این نوع از مهاجرت یا فرار ذکر کرد. به عنوان نمونه مهاجرت بسیاری از افراد بعد از انقلابات سال ١٨۴٨ اروپا به کشورهای دیگر. فراریان سیاسی بعد از سرکوب جمهوری های آذربایجان و گیلان در ایران. فرار بخشی از اعضای حزب توده بعد از کودتای ٢٨ مرداد ١٣٣٢؛ مهاجرت مارکس به فرانسه در سال ١٨۴٣، مهاجرت برتولد برشت و بسیاری دیگر به انگلیس در زمان هیتلر، مهاجرت در اثر فشارهای دوره ی مک کارتیسم در اواخر دهه ی ١٩۴٠ در آمریکا، و فرار میلیونی فعالین و مخالفان سیاسی از ایران از دهه ١٣٦٠ به بعد تا کنون. مهاجرت کردها در اثر فشارهای سیاسی، سرکوب و ناامنی و تبعیض از کشورهای مختلف دارای مناطق کردنشین (ترکیه، ایران، سوریه و عراق)
- مهاجرت اقتصادی؛ مهاجرت از کشورهایی که در آن ها سطح دست مزد بسیار پایین است، به کشورهای با دست مزد بالا تر. در ردیف اول این مهاجرین متخصصین قرار دارند به نحوی که در فاصله ی سال های ١٩٨٠ تا٢٠١٠ ، مهاجرین آمده از کشورهای در حال رشد به کشورهای صنعتی، ۴٠ درصد مشاغل را در بخش های علمی این کشورها، به خود اختصاص دادند. به عنوان مثال متخصصان علمی ایرانی در آمریکا، یا مهاجرت کاری متخصصین ارتباطات اینترنتی از هند به آلمان در دهه اول قرن ٢١. مهاجرت از آلمان به آرژانتین و برزیل در اثر تورم بالا در سال های بعد از جنگ، البته باید ذکر کرد که به بهانه ی این امر بسیاری از مسئولین حزب نازی نیز گریختند و با نام مستعار در آن جا ساکن شدند و از مجازات فرار کردند.
- مهاجرت کاری؛ عبارت از مهاجرت کارگران درون یک کشور یا از کشوری به کشوردیگر است؛ به عنوان نمونه مهاجرت میلیونی کارگران ترک به آلمان بعد از جنگ جهانی دوم برای کار بازسازی آلمان، که برخلاف قوانین کار همواره از آن ها به عنوان کارگران مهمان نام برده شده است. مهاجرت فصلی کارگران کشاورزی در داخل کشورها از یک منطقه به منطقه ی دیگر یا به کشورهای همسایه؛ به عنوان نمونه کارگران فصلی کشاورزی که از استان گیلان در فصل کشت برنج به استان مازندارن می آیند. یا کارگران کرد و بلوچ و آذری برای کار در کوره پزخانه های استان تهران و مرکزی. در کشورهای نفتی خاورمیانه ٧٠ درصد نیروی کار را، کارگران خارجی تشکیل می دهد، که از مصر یا سایر کشورهای آسیایی و آفریقائی آمده اند. یک درصد نیروی کار چین و ویتنام را کارگران خارجی تشکیل می دهند، گرچه در صنایع ملی حضور ندارند اما به طور غیررسمی حضور دارند و کار می کنند، به ویژه به عنوان کارگران فصلی. به تخمین ILO حدود ١۵٠ میلیون کارگر شاغل مهاجر در جهان وجود دارد، که به طور قانونی اجازه کار دارند.
- مهاجرت مذهبی یا فرهنگی یا زبانی؛ مهاجرت یا فرار افرداد، به دلیل فشارهای مذهبی برای مذاهبی که در اقلیت اند یا از طرف حاکمان ممنوع می شوند یا تحت فشار قرار می گیرند؛ به طور نمونه فرار زرتشتیان ایران به هند بعد از فتح ایران توسط اعراب مسلمان در قرن هفتم؛ مهاجرت یهودی ها از اسپانیا در سال ١۴٢٩؛ مهاجرت پروتستان ها از فرانسه به انگلیس و هلند بعد از ممنوع شدن پروتستانیسم در فرانسه؛ مهاجرت بسیاری از بهایی ها و یهودیان از ایران بعد از استقرار جمهوری اسلامی در ایران و مهاجرت یهودیان از سراسر دنیا به فلسطین بعد از اعلامیه بالفور و سپس تاسیس کشوراسرائیل در ١٩۴٨، که سبب آوراره شدن میلیون ها فلسطینی و ادامه حالت جنگ تا کنون شده است و رهبران آن از صلح طفره می روند.
- مهاجرت به دلیل جنگ و خشونت و عواقب آن. چیزی که در ۵٠ اخیر بسیار عمده شده است و میلیون ها انسان کودک و بزرگسال را به فرار واداشته است. در این جا عواقب جنگ و خشونت، یعنی از بین رفتن سرپناه و همه ی امکانات زندگی از مواد غذایی، خدمات آموزشی و بهداشتی، ترس از به بردگی برده شدن و بردگی جنسی، گرسنگی و ناامنی را هم باید به آن اضافه کرد. از این دسته اند به طور نمونه، فراریان سوری و اریتره ای، فراریان جنگ در دوران جنگ هشت ساله ایران و عراق، جنگ مداوم رسمی و غیر رسمی در افعانستان و عراق، هم چنین جنگ و جنگ داخلی در سودان، جنوب سودان، اتیوپی، سومالی، جیبوتی، جمهوری دموکراتیک کنگو و .... متاسفانه به نظر می رسد که پایانی برای جنگ ها وجود ندارد.
- مهاجرت در اثر بلایای طبیعی و تغییرات زیست محیطی؛ به طور نمونه مهاجرت تعداد زیادی از مردم بلوچستان به شمال ایران در اثر خشکسالی و گرسنگی اواخر دهه ١٣۴٠، در فاصله ی سال های ٢٠٠٨ تا ٢٠١٣، در جهان، ١٦۵ میلیون نفر به این دلیل دست به مهاجرت زدند. و تخمین زده می شود که در سال های آتی، یک میلیارد انسان مجبور به ترک محل زندگی خود خواهند شد. گفته می شود که تا سال ٢٠٣٠ شمار مهاجرین در جنوب آفریقا، به دلیل خشکسالی ۶٠ تا ٨٠ درصد افزایش خواهد یافت(بانک جهانی ٢٠١٦). بنا بر تخمین جدید مسئولین، در ایران در سال های آتی به دلیل خشکسالی، ۵٠ میلیون نفرمجبور به مهاجرت خواهند شد.
عوامل دیگری نیز در مهاجرت ها دخالت دارند، که بعضی از آن ها ممکن است از نظر زمانی به امروز مربوط نباشند، اما چنان تاثیرات عمیقی برجای گذاشته اند، که می شود این مهاجرت ها را بخشا از عواقب آن ها دانست:
- استعمار؛ که از قرن ١٦ و ١٧ آغاز شد و با آن، اروپا به سایر نقاط جهان نفوذ کرد. این امر ابتدا با اسپانیا و پرتقال به عنوان دو قدرت بزرگ دریایی، در آمریکای جنوبی و مرکزی و بعد شمالی آغاز شد. بعد انگلیس و هلند و فرانسه به آن ورود کردند. سپس دانمارکی ها و سوئدی ها و دیر تر آلمان. هدف دست یافتن به منابع جدید و گسترش تجارت و بازرگانی بود. مثل همیشه این جا هم مذهب در خدمت قدرت بود، و جلوتر و هم همراه با آن ها، میسیون های مذهبی برای مسیحی کردن بومیان این کشورها، نقش مهمی در فشارها و سرکوب توده های مردم داشتند. مهاجرت اروپائی ها به این مناطق هم نقش داشت. در قرن هفده، سیاست های استعماری به سرعت رشد کرد. سپس جنگ های استعماری بین قدرت های اروپایی، برای از دست هم در آوردن مستعمرات آغاز شد، و مستعمرات بارها دست به دست شدند، یا بین شان تقسیم شد. در اواخر قرن هفده، فرانسه و انگلیس سایر کشورها را، که قدرت رقابت با آن ها را نداشتند، از دور خارج کردند، و به دو قدرت مهم استعماری تبدیل شدند. با صنعتی شدن بیشتر اروپا، دسترسی به مواد خام و اولیه کشورهای مستعمره، اهمیت بیش تری پیدا کرد، و به گونه ای غیرقابل ترمیم، غارت شد. استعمار در آفریقا از قرن پانزده آغاز شد، اما علاقه اروپائیان به ساختن کلنی های اروپایی در آن ها، در اواخر قرن نوزده بود. ابتدا به عنوان شریک تجاری وارد شدند، سپس مناطق حفاظت شده برای خود ساختند و در اواخر قرن نوزدهم، برای تحکیم سیاست های استعماری در طول ساحل به اشغال پرداختند. در حقیقت کل قاره ی آفریقا توسط قدرت های استعماری اروپایی اشغال شد. در کنفرانس کنگو در برلین در سال ١٨٨۵، قاره آفریقا قاعده مند، بین کشورهای اروپایی تقسیم شد، تا از جنگ برای اشغال مستعمرات یک دیگر دست بکشند. تجارت مثلث، که در حقیقت غارت نیروی انسانی آفریقا بود، برده سازی و پراکندگی اجباری جهانی مردم آفریقا را به ارمغان آورد. تجار اروپایی کالاهای کارخانه ای چون پارچه، شکر، تنباکو، پنبه و ازین قبیل را از کشورهای اروپایی به آفریقا می آوردند، و درازای برده می فروختند؛ سپس برده ها را با کشتی های باری برای فروش به آمریکا می بردند. مزارع جنوب آمریکا با کار برده ها پر رونق بود. گذشته از غارت زمین و منابع زیر زمینی، اعم از نفت و گاز و مواد معدنی و طلا و نقره و الماس و غیره، نژاد پرستی نیز به ویژه در آفریقای جنوبی، توسط یک اقلیت مهاجر سفید پوست، به عنوان نژاد برتر حاکم شد. موقعیت ژئوپلیتیک آفریقا برای قدرت های استعماری، بعد از ایجاد کانال سوئز بالا تر رفت، زیرا به این طریق با اتصال دریای مدیترانه و اقیانوس هند، راه تجارت هموارتر شد. مردم آفریقا در برابر ستم استعمار ساکت نماندند و به مقاومت در برابر آن ها پرداختند اما به شدت سرکوب شدند. به طور مثال قتل عام مردم نامیبیا طی سی سال خونریزی توسط آلمان، به ویژه طی سال های ١٩٠۵ تا ١٩٠٧، که ١٠٠.٠٠٠ کشته داد، و به یک نابود سازی قومی( جنوساید) معروف است، و هنوز هم مسئولیت آن پذیرفته نشده است. یا غارت هند توسط انگلیس و برخورد شبه بردگی و شبه نژاد پرستی با مردم هند. با شدت گرفتن مقاومت و مبارزه برای استقلال، در کشورهای آفریقایی بعد از جنگ جهانی اول، در همه ی کلنی ها پیمان صلح امضا شد، و با همکاری اقتصادی با کشورهای آفریقایی، در فاصله ی دو جنگ جهانی منابع طبیعی قاره، به شیوه ای نرم تر غارت شد و به اروپا برده شد. با تشدید مبارزات استقلال طلبانه مردم آفریقا، به رهبری بوژوازی در حال رشد، و بخشا زیر پوشش مبارزات خلقی به رهبری خرده بورژوازی صادره از شوروی سابق، و اصولا عدم لزوم به ادامه ی شکل سابق اشغال مستقیم، استقلال خرابه های استعماری کشورهای ورشکسته در آفریقا شروع شد. لیبی ١٩۵١، و ١٨ کلنی دیگر در سال ١٩۶٠ و نامیبیا ١٩٩٠. بعد از استقلال همان کشورهای استعماری، تبدیل به مشاوران توسعه ی کشورهای تازه استقلال یافته شدند، و مناسبات وابستگی به شکلی دیگر ادامه پیدا کرد، و امروز به نام کمک های توسعه ای ادامه دارد. بعد از استعمار، آفریقا دیگر هرگز نتوانست وهم، نگذاشتند سرپا بماند؛ مورد کنگو و لومبومبا را از یاد نبرده ایم. در دوران پسا استعمار سکان داران سرمایه، سیاستی دیگر را، با حمایت از حکومت های فاسد در پیش گرفتند. کمک کنسرن های صنایع نظامی و تسلیحات به نا امن سازی قاره، فضای جنگ و جنگ داخلی و کشف منابع جدید کمیاب و بسیار گران مثل گولتان، آلماس، طلا، منگان و تشدید شدن حالت جنگ، تخریب محیط زیست، گسترش خشکسالی، بیماری های کشنده نادر، همه و همه، سبب مرگ و میرهای انبوه و فقر هر چه بیش تر توده های مردم شد، و مجموعه ی این شرایط یکی از عواملی شد که مردم را برای زنده ماندن مجبور به فرار از سرزمین آبا و اجدادی خود کرد.
- لیبرالیزه کردن تجارت جهانی، تحمیل شرایط مورد نظر سازمان تجارت جهانی، ایجاد زون های آزاد تجاری، باز شدن درهای کشورها برای ورود کالاهای ارزان کشورهای پیشرفته به ویژه کالاهای کشاورزی که در اروپا و آمریکا مشمول گرفتن سوبسید از دولت بودند، و به همین دلیل مخارج تولید آن ها پایین می آمد، و می شد به قیمتی ارزان تر از تولیدات خود کشورهای وارد کننده فروخته شوند، دهقانان و تولید کنندگان کوچک آفریقایی را که قدرت رقابت نداشتند، به خاک سیاه نشاند. میلیون ها دهقان کوچک آفریقایی، ماهی گیران، تولید کنندگان کوچک مواد لبنی، کارگاه های تولید پارچه و البسه- در این مورد خاص ارسال لباس های کمکی دست دوم که البته فروخته می شود و در ایران هم معجزاتش را دیده ایم- ورشکست، خانه خراب و بی خانمان شدند؛ و فقر و فاقه، گرسنگی و بیماری و مرگ و میر توده ای سرنوشت روزانه شان شد.
- لیبرالیزه تر کرده بازار مالی، و سیاست های صندوق بین المللی پول و بانک جهانی؛ بحران بدهی در دهه ی ١٩٨٠، و در یک کلام به پایان رسیدن جهانی شدن سرمایه و قرار گرفتن کل جهان به طور کامل در این روند، فقر را گسترده تر و شکاف بین فقر و غنا را عمیق تر کرد. همه جهان در خدمت سرمایه قرار گرفت، و همه ی توده های کارگر جهانی، می بایست در نجات سرمایه از بحران ها وظیفه مند باشند، و بار مخارج آن را به عهده بگیرند. به طور مثال در سال ٢٠٠٨ جریان سرمایه از کشورهای در حال رسد به کشورهای پیشرفته ۴٦۵ میلیارد دلار بود. و همین امر به ٣٠ درصد، به عقب رفتن تولید صنعتی آن ها منجر شد. جهانی شدن اما یک حسن داشت و آن وسیع کردن دسترسی به اطلاعات بود. توده های فراری فهمیدند، که به جای فرار از فقر به فقر، از بدبختی به بدبختی دیگر، به جای کشورهای فقیر همسایه به نقاط ثروتمند جهان، که صاحبان کنسرن ها و تولید کنندگان اسلحه ها برای ایجاد جنگ اند بروند، که البته تنها آن هایی را شامل می شد که توانایی مالی اقدام به آن را می توانستند فراهم کنند، و به نسبت بقیه فراریان بسیار کم تر هستند. به این طریق مهاجرت به قاره ی اروپا در برنامه ی فراریان قرار گرفت. البته عوامل دیگری هم در این امر دخیل بود و آن سیاست مهاجرتی کشورهای اروپایی با توجه به نرخ پایین باروری و پیر شدن هرم سنی جمعیت بود. در آغاز این رابطه بر مبنای ارتباط استعماری قدیم بود به طور مثال مراکش، الجزایر و تونس به خاطر کلنی بودن قبلی فرانسه و دانستن زبان فرانسوی، هند و پاکستان به همین خاطر برای انگلیس، نانزانیا و نامیبیا برای آلمان و غیره.
مهاجرین به کجا می روند؟
٢۴٠ میلیون مهاجر در جهان وجود دارد، و ٦٠ میلیون اکنون از جنگ و خشونت، گرسنگی و یا بلایای طبیعی در حال فرارند. اکثریت این جمعیت اما نه به سمت اروپا، بلکه بین کشورهای فقیر جهان در حرکت اند. تنها در سال های اخیراست که مهاجرت از جنوب به شمال افزایش یافته است. تنها یک سوم مهاجرین در خارج از کشور محل زندگی خود اند. ٣٨ میلیون مهاجر در درون مرزهای کشور خودی در حال حرکت هستند، و اکثرشان می خواهند بعد از از بین رفتن شرایط ناگوار موجود، دوباره به محل زندگی اولیه خود برگردند. امروز ١٣ میلیون از جمعیت سوریه در اثر جنگ داخلی و عواقب آن، از محل زندگی خود فرار کرده اند. ٧ میلیون در داخل سوریه جابجا شده اند، و شش میلیون سوری به خارج از سوریه گریخته اند. ازاین ٦ میلیون، یک میلیون نفر به اردن گریخته اند و هر روز به تعدادشان افزوده می شود. یک میلیون به اروپا رفته اند و بقیه در لبنان، ترکیه و عراق جنگ زده مامن جسته اند. کشورهای اردن، ترکیه وکنیا مامن اول فراریان است و سپس از آن جا به مناطق دیگر جهان می کوچند. ترانزیت فراریان به تجارت سود آوری، در کشورهای ترانزیتی مثل ترکیه و کنیا و لیبی تبدیل شده است. بی شک چنین کار بزرگی، تنها از قاچاقچیان انسان بر نمی آید و باید مقامات کشورهای مورد بحث؛ خود به طور غیر علنی در مساله دخیل باشند. تا آن جا که من مستقیم با این فراریان در کمپ تماس داشتم و به آن ها کمک می کردم، هریک برای فرار از طریق ترکیه به اروپا، مبلغ ده هزار دلار پرداخته بودند. یک تجارت کثیف دیگر در رابطه با فراریان، تجارت دختران و زنان برای فروش به مراکز فحشا در اروپا و سایر نقاط است.
کشورهدف برای مهاجرین مناطق مختلف، متفاوت است. ٧۵ درصد همه مهاجرین کاری، به کشورهای با درآمد بالا در نقاط مختلف جهان، مهاجرت می کنند. مهاجرت به کشورهای با درآمد متوسط بالا ١٢ درصد، به کشورهای با درآمد متوسط پایین ١١ درصد و به کشورهای با درآمد پایین اندکی بیش از دو درصد است.
جدول١: چگونگی پراکندگی مهاجرین جهان به نسبت نوع کشور به میلیون، و به نسبت زن و مرد به درصد. (اعداد روند شده اند.)
چنان که آمد بیش ترین رقم مهاجرت نه به اروپا، بلکه به کشورهای هم جوار و منطقه است. تنها بخشی کوچک تر از مهاجرین، به مهاجرت درون قاره ای و برون قاره ای اقدام می کنند. باید گفت که در دنیایی که طبقاتی است، مهاجرت نیز مهر طبقاتی را برخود دارد. مهاجرت درون کشوری؛ از روستا به شهر، از شهری به شهر دیگر و به مراکز دورتر بستگی به قدرت اقتصادی مهاجر دارد. حرکت در درون یک محدوده نیاز به پول برای تغییر مکان دارد. آن که از فقر مفرط می گریزد، با پای پیاده از روستا به شهر می آید. آن 7 میلیون سوریه ای که در فرار از جنگ به روستا می رود، امکانات اقتصادی برای فرار به ترکیه و از ترکیه به اروپا را نداشته است. من فراریانی از سوریه را دیدم که به روانی انگلیسی و فرانسه صحبت می کردند، برای آمدن خود برنامه داشتند و می دانستند چه می خواهند انجام دهند. هم چنین بودند کسانی که برای نجات کودکان و زنان به هر دری زدند تا این امکان را فراهم زدند. هم چنین افغانستانی هایی را هم دیدم، که سال های طولانی در شرایط سخت تبعیض و تحقیر، در ایران کار کرده بودند و دار و ندار خود را فروخته بودند تا از آن شرایط فرار کنند. بنا بر اطلاعات ارائه شده توسط بانک جهانی در سال ٢٠١٦، هدف مهاجرین اریتره تا سال ٢٠١٣، اول سودان، بعد عربستان، آمریکا، اتیوپی، انگلیس، امارات، سوئد، ایتالیا و نروژ بود و آلمان در مکان دهم قرار داشت اما از سال ٢٠١۴ و ٢٠١۵ این رقم تغییر کرد.
نزدیک به نصف مهاجرین کاری شامل ۵٣ درصد زنان و ۴۵ درصد مردان، در سه منطقه بزرگ یعنی شمال آمریکا، شمال- جنوب و غرب اروپا زندگی می کنند.
مهاجرت و جنسیت
گرچه حدود نصف جمعیت مهاجر جهان را زنان تشکیل می دهند اما تعدادشان در بخش مهاجرین کاری، بیش تر است، به نحوی که، از ١۵٠ میلیون مهاجر کاری به کشورهای پیشرفته، ٦٧ میلیون مرد و٨٣ میلیون زن اند. زنان به دلیل تبعیض، خشونت خانگی و فامیلی، جنگ و تجاوز، خشونت، بلایای طبیعی و تغییرات زیست محیطی و نجات جان فرزندان خود و تامین زندگی آن ها مهاجرت می کنند. در مورد فرار به عنوان سیاسی نیز، مانند مردان به دلیل فشارو سرکوب دولتی، ترس از تعقیب و دستگیری و زندان و متعاقب آن شکنجه و اعدام از کشور می گریزند. آن ها نیز کشورهایی را انتخاب می کنند که وضعیت اقتصادی، سیاسی و اجتماعی بهتری دارند. معمولا زنان مهاجر، کشورهای پیشرفته را برای مهاجرت انتخاب می کنند، در حالی که مردان بیش تر به کشورهای همسایه یا منطقه می روند. زنان در مهاجرت به کشورهای کم تر پیشرفته، معمولا کشوری را انتخاب می کنند که چشم انداز اقتصادی بهتری دارد. اصولا مهاجرت به یک کشور فقیر و کم رشد بسیار کم است. زنان مهاجر در مقایسه با مردان، امکان کاریابی بیش تری دارند. معمولا نرخ اشتغال زنان مهاجر به غیر از صحرای زیر آفریقا، کم تر از ۶٠ درصد نیست. این درصد، برای اشتغال زنان مهاجر، در شمال آفریقا ٣٨ درصد، در غرب آسیا و آسیای میانه ٧٨ درصد. در کشورهای عربی، مهاجرت، مستقیم با جنسیت در ارتباط است، در حالی که مهاجرین کاری این منطقه ١١,۵ درصد کل مهاجرین را تشکیل می دهد، اما نسبت مردان به کل مهاجرین ١٧,٩ درصد و زنان تنها ۴ درصد است. بخش بزرگی از این مهاجرین یعنی ٧١ درصد به عنوان خدمتکار خانه کار می کنند. ١٨ درصد در صنعت، ١١ درصد در کشاورزی. از ١١,۵ میلیون کارگر خانگی، ٨,۵ میلیون نفر خدمتکار زن اند و زنان ٧٣ درصد خدمت کاران خانگی را تشکیل می دهند. تنها در کشورهای عربی تعداد مردان بیش تر است، و کارگر خانگی شمایل مردانه دارد. مناسبات کاری در این بخش بسیار استثمارگرانه است. دست مزدها بسیار پایین است و کارگران ایزوله می شوند و تمام وقت باید در خانه و آماده خدمت باشند. زنان به ویژه در این بخش با خشونت و سوء استفاده جنسی و تجاوز به عنف کارفرما مواجه اند. این که چرا درصد اشتغال زنان در کشورهای پیشرفته زیاد است، نه ناشی از سیاست حمایت از زنان، بلکه امری اقتصادی است. در این کشورها کارهای سخت با درآمد کم، در انتظار آن ها است. کارهایی از قبیل نظافت، کار در خانه ی سالمندان، در شرکت های ارائه دهنده ی خدمات به کم توان های جسمی، بیماران و سالمندان در خانه. در این شرکت ها کارگران زن معمولا صبح زود از خانه بیرون می روند، و شب به خانه بر می گردند و باید از این سر شهر به آن سر شهر بروند، و ساعت ها از وقت آزادشان صرف رفت و آمد شود، که کم تر از یک ساعت آن محاسبه می شود وبرایش دست مزد پرداخته می شود. دست مزد این کارگران نیز مثل ایران همواره بر مبنای حداقل دست مزد پرداخت می شود و مهم نیست که چند سال در آن کار کرده اند.
جدول٢: تعداد فراریان، به مناطق مختلف جهان، سال ٢٠١۵ (به میلیون نفر)
!- farsi ->