افق روشن
www.ofros.com

زندان در جهان

"در زندان بودن مثل مجازات اعدام است اما اعدامی که آهسته تر انجام می گیرد"

فریده ثابتی                                                                                                     شنبه ٢٢ شهریور ۱۳۹۹ - ۱٢ سپتامبر ۲۰٢٠


کارکرد زندان در آمریکای لاتین دیروز، امروز

در دهه ٧٠ و ٨٠ مساله زندان و نقض حقوق بشر در آمریکای لاتین به یک موضوغ خاص بین المللی تبدیل شده بود. بعد از کنار رفتن دیکتاتوری های نظامی، زندانیان سیاسی آزاد شدند. از آن زمان به بعد شرایط زندان و سیستم حقوق جزا چه تغییراتی کرد؟ تداوم آن به کجا کشید؟ علایق دولت ها، زمانی که از مبارزه با جنایت و امنیت ملی صحبت می کنند، در کجا قرار دارد؟ و چگونه همه این ها با فوکو و توجه اش به تولد زندان مربوط می شوند؟ مقاله می خواهد به این سئوالات بپردازد.
دو زندانی سیاسی اوروگوآیی یک آدم ربایی رسمی در پانزده سال پیش را به خاطر می آورند: آن ها سفر طولانی گروگان های جدید را که دقیقا یازده سال و شش ماه و هفت روزطول کشید، بازسازی کردند. در یک صبح سرد ماه سپتامبر سال ۱۹٧٣ آن ها را بی سرو صدا در سکوت از زندان " لیبرتاد" بیرون بردند. هردو زندانی؛ ماوریسیو روزنکف و الوتریو فرناندز آن روز را در رمان توصیفی" مانند پیچک بر دیوار" بیاد می آورند : همان گونه که فکر می کردیم، ما زنده از این گور بیرون نمی آئیم، قسم یاد کرده بودیم،- با ضربات کوتاه روی دیوار[مورس]با هم از یک سیاه چال با سیاه چال دیگری صحبت می کردیم – قسم یاد کردیم هر کدام از ما که زنده بماند باید شهادت دهد ... به خاطر این که آن قرباتی بیهوده نبوده باشد." در مقدمه کتاب ادواردو گالئانو شرایط زندان خود را مطرح می کند. گاهگاهی در این دوران طولانی امکان دیدن خود را در آئیینه می یافتند: آن ها کس دیگری را می دیدند؛ لاغر مثل گداها و پف کرده از شکنجه های بی امان. گروگان های دیکتاتور نظامی اوروگوآیی لعنتی را از یک پادگان به پادگانی دیگر، به سوی تنهائی پناهگاه که به ندرت از یک تابوت بزرگ تر بود، نقل مکان می دادند. حتی یک بار با چیزی نمی توانستند صحبت کنند. هیچ چیز در سلول ها نبود. آن ها روی زمین بتونی سرد یخی می خوابیدند، و مبهوت از هر صدای نرده ها یا صدای پای چکمه ها که می توانستند دورجدیدی از شکنجه را اطلاع دهند. گاهی وقت ها به آن ها آب داده نمی شد و آن ها ادرار خود را می نوشیندند. گاه از دادن غذا به آن ها خودداری می شد و آن ها مگس ها، کرم ها، کاغذ و خاک را می خوردند. گاه معجزه ای رخ می داد؛ حرکت هوای تازه بوی پرتقال را از سوراخی کوچک یا از پنجره ای که جلویش دیوار کشیده بودند می آورد، یا اشعه ای کوچک از نور، شاید پر یک پرنده که راهی از سوراخ کوچک می یافت. گاه از دیوار خبری طنین می انداخت از زندانی سلول بغلی: یک پیام با ضربات انگشت توضیح داده می شد.
چند ماه قبل در زندان به شدت امنیتی تازه تاسیس کلمبیا در والدوپوز(دپارتمان سزار) لوئیس فرناندو پرسیادو اوسوریو به قتل رسید، زیرا خواسته بود که تلفنی با خانواده اش تماس بگیرد. ١۵ سال قبل قرار بود فرناندو و روسنکف به دیوانگی کشانده شوند، زیرا نمی توانستند آن ها را به قتل برسانند. روسنکف به خاطر می آورد: چند سال بعد زمانی که آزاد شده بود، یک روزنامه نگار برایش از یک رپرتاژ بی بی سی لندن صحبت کرد که او آن را نمی دانست: بالاترین مقام مسئول عملیات توضیح داد که اگر ما نمی توانستیم آن ها را موقع دستگیر کردن بکشیم، آن ها را به دیوانگی می کشاندیم. این نشانه ای بود که تحت آن ماجراجویی در هر لحظه امکان وقوع داشت.

امنیت ملی بالاتر از همه
امروزه در کلمبیا نوع جدیدی از دکترین امنیت ملی، که از ایالات متحده تاثیر می گیرد حاکم است. با حرکت از این پیش زمینه، مرگ زندانی مجوز می یابد- این بار در زندانی که در تمام پهنه ی آمریکای لاتین، به عنوان زندان کاملا امنیتی شناخته می شود- شیوه هایی را برای غلبه بر شورش، با کمک کارمندان زندان ایالات متحده ابداع می کنند. روسنکف و فرنادز یک تهدید سیاسی برای اوروگوآ بودند، به همین دلیل ربوده شدند و زمانی طولانی به عنوان گروگان نگهداری شدند. اما پرسیادو یک زندانی سیاسی نبود. دلیل این که چرا او در زندان کاملا امنیتی نگهداری می شد را می شود این طور توضیح داد، که او یک تهدید اجتماعی بزرگ برای دولت کلمبیا محسوب می شد. شرایط زندان در مدل جدید زندان های کاملا امنیتی که ازمدل ایالات متحده و کشورهای اروپایی الگو برداری شده بود، عامل مرگ او بودند. آدم ربائی های رسمی، شکنجه و کشتن، نقض شدید حقوق بشررا نمایان می کنند که در زندان ها بنام امنیت دولت و جامعه توجیه می شود. در دهه ٧٠ و اوایل دهه ی ٨٠ زندان های آمریکای لاتین تا حد معینی از نظر اجتماعی قابل رویت بود. و اعمال امنیتی "تاریکی" که در آن جاها حاکم بود، به شکنجه هم نیاز داشت. مورد اروگوآ مثال خوبی است: در فاصله سال های ۱۹٦٨ و ۱۹٧٨ تعداد ۵٠ نفر در زندان بودند که اکثر آن ها هم شکنجه شده بودند. پس از آن ادامه این عمل زننده، بیشرمانه به تصادفات تعبیر شد. ژنرال هوگو مدینا سرفرمانده نیروهای مسلح در هنگام پایان دیکتاتوری، و وزیر دفاع در حکومت سنگواینتی این امر را تایید کرد؛ این امر در یک مصاحبه با روزنامه ای در پایان ماه مارس ۱۹۹۱ انجام شد: " هیچ تصمیم گیری رسمی ای وجود نداشت که این جنگ کثیف آغاز شود. ما می بایستی سریع به اطلاعات دست می یافتیم. اصولی وجود داشت که همواره با آن ها هماهنگ می شدیم: این جا ۵٠٠٠ زندانی وجود داشت. اگر شاخص های دیگری می داشتیم شاید ۴٠٠٠ کشته می دادیم. این طور اما نشد ما تنها تعداد کمی کشته داشتیم. آن ها را دستگیر می کردند، بازجویی می کردند، از آن ها اطلاعات را بیرون می کشیدند و به زندان فرستاده می شدند. عقیده دارم که ، هیچ کدام ازین افراد نمرده اند. در حالی که آن هایی که کشته شدند عمد در کار بود. آن ها مردند زیرا بازجویی کنندگان بسیار فراتر رفتند و عجولانه عمل کردند."

استمرار ساختارهای اقتدارگرا
در ١۵ سال گذشته برای فراموشی خاطرات مربوط به عملکرد غم انگیز خدمات زندان، فشار آوردند، خاطراتی که زندان ها برای کل بشریت ارائه کردند؛ برای مثال جنبش های ساسی و اجتماعی در آمریکای لاتین را با کمک آدم ربایی های نهادی ایالات متحده تحت فشار قرار دادند. بسیاری از " گروگان ها" هرگز دوباره دیده نشدند و بسیاری از باقی مانده ها می توانند تنها به سختی با رنج زندگی کنند. امروز بسیار کم در باره ی ارثیه ی آن رژیم و تاثیراتش روی سیستم زندان امروزی چیزی گفته می شود. هیچ چیز و هیچ کسی نمی تواند ضمانت کند که دوباره - دیر یا زود زندان ها البته در شکلی اصلاح شده - جزء مرکزی استراتژی تسلیحاتی رایج نشوند یا حداقل در خدمت این استراتژی قرار نگیرند. بنابراین می توان تحلیل نهاد زندان و هم چنین جنبش اجتماعی دلیلی داشته باشد، همان گونه که فرناندو آلوارز– اوریا در مقدمه اش بر کتاب تفسیر موضوعات(Hermeneutik des Subjekts) فوکو بیان می کند: در پشت سر الیت قدرت، پشت سر طراحی مفهومی و انتقاد بر کل نهاد ها یا گسترش نهادهای طمعکار در تمام پیکر اجتماعی، تنها نفی آزادی های مشخص در زمان های مشخص اقتصادی قرارد ندارد، بلکه هم چنین - و بیش از همه - اصرار ورزیدن قدرت گرایی و فاشیسم، و در درون رژیم های دموکراتیک، هم قرار دارد. "
درست در این پانزده سال در قاره موفق نشدند برمشکلات غلبه کنند، و نشان دهند که با کسانی که آزادی شان غارت شده بود، مثل قبل بعنوان اشخاص یا موضوعات حقوقی رفتار می شود. برعکس: در این قیاس چگونه درگیری های اجتماعی تشدید می شوند، هم چنین فراخوان برای مجازات های سخت تر رشد می کند، وسپس مردم بیش تری دستگیر می شوند و بعد مجرمان با ا اکسیون هایی به اسم " پاکسازی اجتماعی" ترسانده می شوند.
یک احساس "عدم امنیت اجتماعی" دائما تقویت شونده، و منطق کاربردی بهره وری برآمده از سیستم های قضایی به آن منجر می شود، که در جوامع ما یک اعتماد کور و ساده لوحانه ای به صلاحیت حل اختلاف کنندگی نهادهای مجازات کننده به ویژه زندان ها، رشد کند. هم زمان نتایج مورد نیاز دستگاه قضایی توجیهی کافی در باره اش ارائه می کند، که خشونت را گسترش دهند تا آن را بدین وسیله کارآمد تر سازد (البته در کوتاه مدت، زیرا با چشم اندازمیان و بلند مدت تنها به آن دست می یابد که دینامیک چند جانبه ی در گیری ها تغذیه و همواره مشکل تر شوند). در جوامعی که در آن ها مشکلات فراوانی وجود دارد و در آن ها این مشکلات به عنوان خشونت هرج و مرجی تجربه می شود، " احساس عدم امنیت اجتماعی" غلبه می یابد. برمبنای این حساسیت، نه فقط فراخوان به دخالت های مجازات کننده با کمک زندان، بلکه هم چنین فراخوان به دخالت های جنگی حمایت می شود. این امر تنها در جوامعی که مشکل درونی دارند، به طورمثال در کلمبیا پیش نمی آید. تقریبا کل بشریت امروزه در تجربه ی یک احساس فشار آورنده مشارکت دارد: زندگی روزمره ای که در آن احساس نداشتن حمایت و عدم امنیت اجتماعی غالب می شود. جان به در بردن روزانه نامشخص و موقتی است و احساس بی حمایتی بسیار گسترده است. دلایل برای آن اساسا اقتصادی و اما هم چنین طبیعت سیاسی فرهنگی دارد. این تجربه در جهان شکل داده می شود و از این تجربه، " احساس عدم امنیت اجتماعی " پیش می آید. با این احساس آرزوی جامعه به امنیت ، به صورت مساله ی کنترل اجتماعی و امکان پلیسی نظامی، نشان داده می شود. این حساسیت احساسات و شرایط آگاهی را، که در ضمن جهانی شدن و روند تکه تکه شدن ، تمایل به سلطه دارد، متراکم تر می کند. یک تحقیق در دانشگاه بارسلونا این امررا به شرح زیر نشان می دهد: جوامع فعلی توانایی بالایی در بخش تکامل و گسترش اطلاعات دارند. هم زمان بخش هایی رشد می کنند که از نظر اجتماعی قفل شده هستند. این منجر می شود به این که، یک احساس عمومی عدم امنیت ایجاد می شود که راه حل های سریع و دراماتیک می طلبند. این جا با جامعه ی به اصطلاح در ریسک یا هم چنین جامعه ی با عدام امنیت دائم مواجه ایم، که امروز باز از طریق نهادی سازی و گسترش یک فرهنگ مجازات کننده و جنگ طلب، ناقص تر شده است. با این پیش زمینه سعی می شود اختلافات و درگیری های اجتماعی را با سیستم مجازات کننده، مهار کنند. با توجه به این سیاست ضروری می شود که این درگیری ها و پاسخ های نهادی مورد تجزیه و تحلیل قرار گیرد و راه های آلترناتیو نشان داده شود."
در آمریکای لاتین عدم امنیت ترجیحا به صورت ترس اقتصادی است. اقدامات موثری که دستیابی مردم به پس اندازها را سخت تر کرد، منجر به اعتراضات افزایش یابنده ای شدند. یک مقاله در روزنامه ی بین المللی هفتگی بنام " زمان جهانی" از بوگوتا در جولای ٢٠٠٢ به نمایش تجزبه ی اجتماعی پرداخته است، که در آن نوسانات افزایش یابنده ی رفتار جنایی و عکس العمل پلیس در رابطه با آن، که هر چه کم تر مقررات قانونی را رعایت می کند، نشان می دهد: به طور مثال در آرژانتین در پنج ماهه اول سال تعداد دستگیری های سریع در مقایسه با سال ٢٠٠۱ تا ۵٠۵ درصد بالا رفته است. درحالی که خشونت سریعا افزایش می یافت، در مقدمه ی مقاله، تحلیل گران سیاست سخت گیرانه ای که درآرژانتین جوخه های مرگ را به سبک برزیل به عمل در می آورد، تا خانه را به انتظام در بیاورد، مورد تایید قرار دادند. در کونو سور به خاطر فرار از مجازات، روش های سرکوب قدیمی ای دوباره به کار گرفته می شوند، که امنیت را می باید تضمین کنند. یک مقاله ی دیگر از این روزنامه اقدام رئیس جمهور پاراگوآ لوئیس گونزالس ماچی را نشان می دهد: با توجه به تظاهرات رشد یابنده، او از روی ترس دستور داد با حکم شرایط اضطرار، تا دستگیری هر فردی را ممکن کند، که [به نظرشان] نتایج را سبب شده بودند. بر مبنای اولین فراخوانی که توسط او برای ایجاد شرایط اضطرار داده شده بود. هم چنین حالا او توانسته دستگیر شده گان را به انتهای بخش دیگری از کشور بفرستد تا آن ها را از شعله ور کردن مسله ایزوله سازد.

انتقاد به حق دولت هم لازم است
زندان نهادی است که جهت گیری اش در جهت دیسکورس غالب در سیستم قضایی است. اساس آن تعریف از جرم و مجرم است.، که این دیسکورس ارائه می دهد. شهروندان عقیده دارند که این تعریف از طبیعت گرفته شده است، و با این عقیده ندیده می گیرند که آن ها نتیجه ی تعاریفی فرهنگی هستند، که در شکل قضایی آورده شده و در محدوده ی ساختار قدرت می گنجد. با آن شهروندان چشم پوشی می کنند از اصلی که برای حقوقدان ایتالیایی الساندرو بارتا در سوی دیگر در دسترس قرار می گیرد: جنایت نمی تواند به عنوان چیزی آماده در تعریفی قانونی از رفتاری مشخص که از فردی معین سربزند، دیده شود، جرم ازمجرای قانون این چنین تعریف می شود.
در طرف دیگر مقرر می شود که چه هدفی را باید مجازات بر مبنای این تعریف احراز کند. برمبنای ضررو زیان اجتماعی ای که جرم و مجرم ارائه می دهند، باید دولت واکنش نشان دهد، تا تهدید اجتماعی را از بین ببرد. مجازات کردن حق دولت است و باید این حق برای دفاع از جامعه در مقابل این حملات مورد استفاده قرار گرفته شود. مجازات زندان همواره با دیسکورسی که زندان را به عنوان دفاع موثر اجتماعی توجیه می کند، همراه است. اما به این معنی نیست که کارکردهایی که زندان اصولا تحقق می بخشد با کارکردهایی که برمبنای تعریف جامعه شناسی باید انجام دهد و کارکردهایی که در نرم های قضایی مقرر شده اند، مطابقت دارد. این یعنی معنایی که دیسکورس حقوقی مجازات زندان در ضمیمه دارد ، به هر حال ایدئولوژیک است.

جانی ها کشندگان شاه هستند
دیسکورس مجازات، که با کارآمدی مورد استدلال قرار می گیرد، می کوشد ایدئولوژی دفاع اجتماعی را با استدلال های جدید مورد حمایت قرار دهد. اما در پشت آن استدلال قدیمی حق دولت در پیش برد علایقش قرار دارد، و در پشت این هم سنت سیاسی- قضایی توهین به شاه به عنوان جنایت قرار دارد. مساله توهین به شاه بر می گردد به حقوق رومی که عمیق ترین تاثیرش را بر رژیم های استبدادی می گذارد: با این دید قدرت مجازات کردن به صورت حق درک می شود؛ یعنی پیش برد حق سلطه، وحق جنگ علیه دشمن اش. با این دید، هر حرکتی به عنوان حمله به پادشاه یا با کلمات فوکو: در هر اتفاقی یک جنایت علیه شاه و همین طور در کوچک ترین جنایت یک عمل کوچک بالقوه برای کشتن شاه وجود دارد. این کاربرد مجازات در واقعیت به معنای برخورد سیاسی [با مسایل ] است که به قدرت سلطه وابسته است: یعنی قدرتی که به عنوان خشونت مسلح وارد می شود و جنگ را به طور کامل پشت سر نگذاشته است(...)، قدرتی که برایش نافرمانی یک عمل دشمنانه ، بلی یک شورش و بالاخره جنگ داخلی است، قدرتی که مشخص نکرده که چرا قوانین اش را به کار می گیرد، بلکه به دشمنان اش نشان می دهد چه نوعی از رها شدن از خشونت او را تهدید می کند".
شاید به همین دلیل است که که هیچ گاه زندانیان گوانتانامو به عنوان اسیر جنگی به حساب نیامدند. و به همین دلیل یک خطر بزرگ در آماده سازی استثنا - یا قوانین زمان اضطرار وجود دارد. چشم اندازهای قدرتگرای، فلسفه ی استبدادی سیاسی - البته در فرمی تغییر یافته - در فلسفه ی سیاسی مدرن ادامه دارد، و البته در دکترین حق دولت. دولت بعنوان بیان یک موضوع جهانی و ضروری دیده می شود، که مطیع دینامیک روابط بین انسانی نیست. او آزادی افراد را تضمین می کند، هنگامی که آن ها را تحت لوای قانون در می آورد و این هست بیان یک درک. بنابراین موضوعیت دولت بر موضوعیت فردی و بیان موضوعیت اجتماعی تقدم دارد. در این مقیاس، هنگامی که دولت به عنوان هدف صدق کند، کارکرد حق مجازات در درون منطق دولت، دارا بودن حق مجازات و بیش از همه حفظ " حقوق " موضوعیت دولت فرضی به خرج قانون اساسی، قانون و حقوق فردی است. " هر چیزی تعدیل شده است، تا او را برای تهدید ثباتش حمایت کند". تعدیل هایی که دکترین دولت دارای حق مجازات، برای وضع مقررات - وضعیت اضطرار مجازاتی – یا وضعیت استثنایی- به جلو می کشند، همواره تعجب برانگیز و متناقض هستند : " دولت قانونی از طریق نفی خود از خود دفاع می کند ".

بازگشت به فوکو
اجازه نیست که ساده بود. طلب کردن حق زندانیان به عنوان افراد، یعنی بعنوان انسان دارای حق و حقوق ساده نیست. چگونه می شود که کسی که به خاطر نقض حقوق دیگران مجازات می شود؛ حق و حقوق داشته باشد؟ این مساله مانند چیزی عجیب برای اکثریت مردم مطرح می شود که انسان هایی که در زندان هستند هم حقی داشته باشند. تنها امروزه نیست که این باور غلبه دارد: ریشه های این باور در پیوندهای عمیق و سنت های گسترده ی قبول کردن زندان به عنوان نهادی که برای زندگی اجتماعی سودمند و ضروری است، قرار دارد. عموما درک انسان معمولی براین روال است که زندان به عنوان مکانیسمی موثر برای دفاع اجتماعی صادق است و اعاده ی امنیتی را که توسط جانی ها درهم شکسته شده، تضمین می کند. اساسا اما همان طور که الساندرو باراتا مطرح می کند، " عکس العمل مجازات کننده فرم ارزانی است که توهم امنیت را در مقابل مشکلات اجتماعی پیش می کشد، که اما درست از طریق همین مداخله با موافقت سیاسی ای که دستگاه نیاز دارد، تقویت می شود".
این امر در رابطه با یک توهم است، زیرا سیستم مجازات به گروه کوچکی از مجرمان مربوط می شود. این نمی تواند که هر کسی که به عنوان مجرم تعریف می شود را با آن جانی انگاشت و در باره ی اش صدق هم نمی کند، که شرایط را کاهش دهند تا بسمت انجام دادن مجازات برود. در ادامه دخالت هایش تنها یک کارکرد سمبولیک داشته است" کارکردی که " درعمل روی کلاهبرداری اجرا میشوند". ٣
آن چه که سیستم دارای حق مجازات قول می دهد و درک طبیعی انسان از آن انتظار دارد، برآورده نمی شود. برعکس هر کسی، که برای آن انتخاب شدند، به زندان افکنده می شوند. چیزی که به رنج درد بیشتری را اضافه می کند و همزمان سیستم دارای حق مجازات با وجود شکست هایش سودمند می شود. توضیح کوتاهی ضروری است تا نشان داده شود که چگونه نهادی سازی موثر درد بیش تر، به معنی تداوم آن است، درحالی که به فرض زندان با جنایت مبارزه می کند.
فوکو در کتابش " کنترل کردن و مجازات کردن" ایجاد زندان را مورد تجریه تحلیل قرار می دهد و با آن تاریخ " میکروفیزیک" قدرت مجازات را می نویسد. او زندان را به عنوان یک مجازات نهادی، که از رفرم های قانونی یا از " انسانی سازی " سیستم جزایی حاصل شده باشد، نمی بیند. برعکس نویسنده ناپدید شدن مجازات بدنی مانند شکنجه و آزار جسمی را به عنوان یک روند، که با آن مجازات دیگر "یک هنر احساس غیرقابل تحمل نیست، بلکه یک اقتصاد حقوق معلق گذاشته شده است، را توضیح می دهد. ( ... ) در درون کم تر از یک دهه ، طیفی از پیکرهای ناپدید شده به نمایش گذاشته شده اند؛ شکنجه شده ها، درهم شکسته شده ها، مثله شده های روی صورت یا شانه با علامت داغ ، سرزنده یا مرده. یعنی پیکر به عنوان تکه ی اصلی سرکوب مجازاتی." ناپدید شده است. با این روند دو بعد وجود دارد. در یک طرف آهسته طیف مجازات سیستم قدیمی ناپدید می شود. حل می شود تا به طور قطعی از جامعه مخفی شود. در ابتدا چادرهای سیاه که صورت محکوم شده ها را پنهان می کردند، ذوب می شوند، سپس لگدهایی کل پیکر را می پوشانند. بعد آن گیوتین ها، در ترازو مخفی می شوند و بعد ناپدید می شوند باز یکی ، تا زمان ما فرا برسد، اگر هم با شرایط و تکنیک دیگری: بالاخره می بایستی گیوتین ها را در زندان سرپا کنند و راه عبور مردم را ببندند، خیابان های به سمت زندان را مسدود سازند، در بعضی ها چوبه های دار مخفی است و اعدام ها مخفیانه انجام می شود. باید شاهدان صحنه را، هر گزارش تحت تهدید را به طور حقوقی مورد تعقیب قرار داد، تا با آن اعدام دیگر هیچ طیفی نباشد، تا آن اعدام یک راز بین سیستم قضا و حکم کردن هایش باقی بماند.
عنصر دیگر شامل این است که، اعمالی که علیه پیکر بزهکاران است کم می شوند و از دردها اجتناب شود: این کوششی است برای ایجاد یک سیستم مجازات بدون پیکر، مجارات یک عمل هشیارانه می شود. فوکو این را این گونه توضیح می دهد: " دیگر نه هر آزار و اذیت بدنی،به آن ها، روی سر محکوم شده، یک داربست فلزی کشانده می شود ( تا اجتناب شود که کله اش در اثر خشونت بیش از حد بترکد)، به آن ها که شکم باز می شد و دل و روده بیرون کشیده می شد، تا او با چشمان خود بتواند ببیند، چگونه او را به درون آتش می اندازند؛ و با آن بالاخره او از عقیده اش بر می گردد و پیکرش به چهار قسمت شود [ نوعی از اعدام در قرون وسطی که با اسب بدن را به چند طرف می کشیدند تا چهار پاره شود]. کاهش هر‘هزار کشته‘ با اعدام معمولی، یک اخلاق جدید از عمل مجازات را تعریف می کند ".

روان در مقابل دادگاه
اقتصاد جدید حقوق معلق شده، اما فامیل بودن خود با سیستم قضایی نیمکت شکنجه را انکار نمی کند. باقی می ماند مقدار معینی از درد و رنج با کاربرد مجازات، که امروزه اکثرا در سطح غیر جسمانی است. هم چنین به جا می ماند باقی مانده ای دردناک در مکانیسم مدرن دستگاه قضایی جنایی – باقی مانده ای که کاملا مقهور نشده است و هرچه بیش تر در یک سیستم جزایی بدون جسم ادغام شده است." برای فوکو در این امر تردیدی وجود ندارد که هدف جدید سیستم جزایی، روان[زندانی] است؛ به نحوی که دیگر نه فقط در رابطه با جرایم، بلکه در رابطه با روان های مجرمین جهت گیری شده است. به این صورت، کوشش روند اجرای دادگاه یک عمل را توضیح می دهد، عملی که از نظر فرهنگی توسط نهادهای حقوقی به عنوان جرم تعریف شده است. اما در واقعیت فرد محکوم می شود. ظاهرا سیستم جزایی براساس جرایم واکنش نشان می دهد، البته در نهایت روی کسانی واکنش نشان می دهد که به عنوام مجرم صدق می کنند. داریو بوترو حقوقدان کلمبیایی این تفکر را معرفی می کند: " برای فهم این امر، کافی است بگوییم که جرم امری اجتماعی و مجازات امری خصوصی است، جرم گذشته را و مجازات آینده را نمایندگی می کند، جرم غیرقابل پرداخت و مجازات قابل پرداخت است. مجازات انتقام است و جلوگیری: مجازات یک ضد حمله است و خطر را بو می کشد. مجازات تنها به گذشته و آینده اشاره دارد در حالی که زمان حال به جرم تعلق دارد: زمان حال خسارات و ناآرامی ای است که جرم به نظم اجتماعی تحمیل کرده است." برمبنای این منطق؛ زندان از لحظه ی آغازش شکست اش را مقرر و هستی واقعی اش را به نمایش می گذارد، چیزی که دو طرف همان یک سکه هستند: خیلی بیش تر از پایبندی به وعده های پوچ، از بین بردن جنایت، به طوری که مجرمین تغییر داده شوند، غارت آزادی یک وسیله ی موثر برای تخصصی کردن و بازتولید جنایت است. فوکو در ادامه به نتیجه نرسیدن طرح زندان را مطرح می کند زیرا زندان به اهداف اولیه اش، که مثل " یک دستگاه کامل مثل مدرسه، پادگان یا بیمارستان بودن و به همان گونه دقیق روی افراد تاثیر گذاشتن" نرسیده است. برعکس زندان تاثیر می گذارد که در محیط جنایی، جنایت دوباره به صورت مرکزی بهم بیامیزند، و در نتیجه موفق می شود شرایط را برای این که جنایت را بازتولید و تخصصی کند، فراهم سازد. جنایت بازتولید می شود، زیرا ایجاد نوعی از " برادری" را مسدود می کند. یعنی یک جامعه ی خیلی کوچک که در آن اعضایش بین خود یک همبستگی واقعی ایجاد کنند". جنایت تخصصی می شود، زیرا از لحظه ای که کسی به درون زندان می آید، مکانیسمی به کار می افتد، که به بی حرمت سازی فرد مجوز می دهد، و اگر او از [زندان ] بیرون بیاید، جیزی برایش باقی نمی ماند مگر این که دوباره به طرف جرم برود.
از " آزار جسمی به آزار روانی " فوکو به یک نتیجه ی نهایی واضح می رسد: " ازاین رو زندان یک دستگاه استخدامی برای ارتش از میان مجرمان است. قرن هاست ادعا می شود که زندان شکست خورده است؛ زیرا مجرم تولید می کند. من می خواهم فراتر از این بگویم، که به این امر موفق می شود، زیرا به درستی این امر توسط او انجام می شود." در یک مصاحبه در باره ی زندان که در کتابش " مایکرو فیزیک قدرت" آمده است، این امر واضح تر توضیح داده می شود: "جامعه بدون جنایت - در حدود پایان قرن ١٨ به این مساله توجه شد و درست بعد آن - یک روز دیگر! جنایت بسیار مورد استفاده قرار می گرفت، تا از آن چیزی احمقانه و خطرناک را آرزو کنند مثل جامعه ای بدون جنایت. بدون جنایت پلیسی وجود ندارد."
پیروزی زندان هنوزیک انباشت غیرقابل محاسبه ی درد و رنج مدیریت شده ی نهادی هست. شاید هم بتواند زندان به عنوان یک رسم مذهبی جدید دیده شود، رسمی که جنایت را از "کار می اندازد". اما همواره ظن این است که با جنایت یک رابطه ی دوستی و فامیلی داشته باشد.


David M. Martinez
Ila, 259, Okt.2002

دیوید مارتینز فیلسوف و سیاست شناس و مدیر مجله ی " نگاه به کلمبیا " است.

**************

مصاحبه با لوتس تاوفر در باره زندان در برزیل و آلمان

س.١: سیستم زندان های برزیل بر چه مبنایی از وضعیت اجتماعی ایجاد شده است؟
ج: برزیل کشوری است که در آن تفاوت عظیمی بین فقیر و غنی وجود دارد. یک مطالعه از اکسفام در سال ١٩١٧ می گوید که پنج درصد ثروتمندان به اندازه ی بقیه ی ٩۵ % ثروت در اختیار دارند. در حالی که حکومت سوسیال دموکرات کارگری در فاصله ی ٢٠٠٣ تا ٢٠١٦ اندکی این نابرابری را با مقرر کردن یک کمک اجتماعی و رفرم هایی به نفع یک قشر بینابینی جدید کاهش داده بود. همین اقدامات اندک به ویژه مساله کاهش فاصله طبقاتی که بعد از کودتا دوباره بالا رفت، چنان تنفر و خشم ثروتمندان علیه حکومت را برانگیخت که هنوز برجاست - بانک های برزیلی سودهای عظیمی بدست آوردند که در تاریخ شان نمونه نداشت.
س.٢: کدام قشر اجتماعی از نظر تعداد بیشترین مکان را در زندان داشت؟
ج: در سال ١٩٩٠ تعداد زندانیان ٩٠.٠٠٠ نفر بود که در ٢٠١٦ به ٧٢٧.٠٠٠ نفر رسید. نصف جمعیت برزیل را سیاه پوستان تشکیل می دهد اما در زندان، سهم آن ها ٦۴ % بود. در سال ٢٠١٦ تعداد اعدام ها افزایش یافت این افزایش برای سیاه پوستان ٢٣ % و برای سفید پوستان ٧ % بود. در سال ٢٠١٧درگزارشی از اطلس خشونت با نام " وضعیتی مثل وضعیت جنگ" آمده است: می شود این برداشت را داشت که سیاه پوستان و سفید پوستان برزیلی در دو کشور مختلف زندگی می کنند.
س.٣: آیا شرایط زندان در برزیل با زندان آمریکا که در آن آفریقایی تباران آمریکا سهمی بزرگ تر و فراتر از سهم جمعیتی خود در آمریکا را دارند، قابل مقایسه است؟ ج: بله نسبت زندانیان سیاه پوست در آمریکا به سفید پوستان هفت برابر است در حالی که تنها ١٢ % جمعیت کشور را تشکیل می دهند. زندان ها هنوز هم بخشی از جنگ نژادی هستند.
س.۴: چرا بعضی ها در برزیل از نسل کشی فقرا صحبت می کنند؟
ج: در بازسازی منطقه ای در بندرگاه قدیمی ریو، یک میدانی مملو از استخوان انسان پیدا شد. باستان شناسان آن را مورد مطالعه قرار دادند و نتیجه گرفتند که این جا یک قبرسستان قدیمی برده ها بود و اکثریت اسکلت ها به مردان جوان بین ١٨ تا ٢۵ سال تعلق داشت چنین مناسباتی تا به امروز در اصل تغییر نکرده است. اگر امروزه از نسل کشی صحبت می شود، صحبت از ساکنین سیاه پوست جوان این گروه سنی است. بنا به گزارش کمیسیون بررسی پارلمان در رابطه با کشتن جوانان که در سال ٢٠١٦ منتشر شد، سالیانه در برزیل ٢٣.١٠٠ جوان بین ١۵ تا ٢٩ سال کشته می شوند که، اکثریت آن ها سیاه پوست هستند. این افراد یا در جنگ بین باندهای تبهکار کشته می شوند یا با تیراندازی پلیس. کشته شدهای سیاه پوست توسط پلیس در فاصله سال های ٢٠١٦ و ٢٠١٧ نوزده درصد افزایش داشته است. براساس یک گزارش تازه منتشر شده در ریو؛ نه قنل از هر ده قتل آفریقایی تباران برزیل توسط پلیس انجام یافته است. از زمان روی کار آمدن پرزیدنت بولسونارو این مقدار برای سال های بعد افزایشی انفجاری خواهد یافت.
س.۵: چه نقشی را تجارت مواد مخدر در زندان های برزیل ایفا می کند؟
ج: لوتس می گوید زمانی که در بیرون از زندان در سال ٢٠٠٦ ، در زمینه ی صلح فعال بود و قصد داشتند یک دوره ی آموزش حرفه ای برای جوانان بیکار افتتاح کنند. می بایستی مدیر گروه محلی با شماره تلفنی تماس بگیرد و به یک سلسله از سئوالات جواب داده دهد که اگر مورد قبول بود، مجوز تاسیس داده می شد. این شماره تلفن به رئیس یک مافیا که در منطقه مورد نظر ما فعال بود ، تعلق داشت. وی که در آن زمان در زندان بود می بایست برای ایجاد این دوره تاییدیه می داد. اگر او تایید می کرد ما قادر به بازگشایی مرکز آموزشی بودیم ولی هیچ کس به این فکر نمی کرد که قراردادی را با چنین بخشداری ببندد. فراکسیون ها و میلیشیای باندهای مواد مخدر در زندان هم درست مثل خارج از زندان برای خود در ریودوژانیرو ی بزرگ، محدوده ی عمل مشخص دارند. وقتی زندانی تازه ای وارد می شود. از او پرسیده می شود که به کدام فراکسیون تعلق دارد و به همان جا فرستاده می شود. اما اگر فردی به باندها وابسته نباشد، نگاه می کنند که محل زندگی او در کدام بخش شهر بوده و در آن بخش کدام فراکسیون تبهکار قدرت داشته است. سپس او را به آن فراکسیون می فرستند. هم چنین یک جبهه ی خنثی هم وجود دارد. این جبهه شامل افراد پلیس و آتش نشان هایی که با یکی از این گروهای میلیشیایی همکاری می کردند، یا زندانیانی که بخاطر اتهاماتی چون کودک آزاری بودند و ترس آن می رفت که توسط سایر زندانیان مورد حمله قرار بگیرند، یا شوول ها هستند. هم جنسگرایی از طرف فراکسیون های تبهکار تحمل نمی شود. برای افراد با تحصیلات دانشگاهی شرایط بهتری وجود دارد.
س.٦: به طور کلی شرایط زندان در برزیل چگونه است؟
ج: آن بخش از زندان ها که در کنترل بخش عمومی باشد یا این بخش در آن امکان اعمال نفوذ داشته باشد، هدف دستگیری در مجازات و تحقیر صرف است و پیشنهاداتی جهت کار یا آموزش به ندرت وجود دارد. با تحویل زندانی، سرش تراشیده می شود و اگر او خواهان اجرای قانون باشد، باید با سرآفکنده و ابراز احترام زیاد آن را مطرح کند. اغلب تنها ادبیاتی که وارد زندان می شود یا در اختیار زندانی قرار می گیرد، بیبل است. سلول ها انباشته از جمعیت است و اغلب گرمای کشنده تروپیکال بر آن حاکم است. هواخوری گرچه در مقرارات روزانه جا دارد اما تنها دوبار درهفته اجازه داده می شود. در هر فضای متعلق به یک زندانی، تا یک و هفت دهم زندانی جای داده می شوند یعنی تقریبا دو برابر. هر زندانی در یک سلول تنگ تنها یک منطقه ی واحد دارد، که محدوده ی اوست. این تراکم بالای جمعیت در پشت دیوارها، به شرایط وحشتناک جنگ بین باندهای تبهکار می انجامد. فساد پرسنل زندان همواره به طغیان می انجامد. یکی از این طغیان ها در اکتبر ١٩٩٢ ، در زندان کاملا پر کاران دیرو در سائوپولو که آن زمان بزرگ ترین زندان آمریکای لاتین بود، رخ داد. پلیس با اسلحه آلمانی هکلر& کخ بر روی ١١١ زندانی شلیک کرد و یازده زندانی را کشت.
س.٧: آیا عکس العملی از این حرکت پلیس در زندان ایجاد شد؟
ج: بله، این مساله به ایجاد یک فراکسیون دیگر به نام " کماندوی اول پایتخت "PCC " درزندان های مختلف انجامید که می خواست انتقام بگیرد و از علایق زندانی ها حمایت کند. PCC در برزیل و برخی از کشورهای همسایه حدود ٣٠.٠٠٠ عضو دارد که با قتل ها، حملات، فشارها، تجارت مواد مخدر و غارت به قدرت و ثروت رسیده اند. هم چنین در سال ٢٠١٧ یک چند شورش و جنگ باندها وجود داشت. دریک زندان در مانوآ که توسط بخش خصوصی اداره می شد، در یک جنگ بین باندها، ۵٦ زندانی با بریدن سر کشته و خرد و خمیر شدند.
س: آیا در زندان کار حمایتی از زندانیان هم وجود دارد؟
ج: معروف ترین زندانی سیاسی در زمان حال رئیس جمهور سابق لولا است. دستگیری او موج بزرگی از حمایت ایجاد کرد که تا به حال یک زندانی سیاسی تجربه کرده بود. در سال های گذشته هم چنین زندانیانی از جنبش بی زمین ها( MTS) و جنبش کارگران بی خانمان( MTST) و بومیان همواره مورد حمایت قرار گرفته بودند. این حمایت از یک تعداد جنبش های بزرگی چون MTS یا گروه هایی که، در رابطه با وقایع ایجاد می شوند، آمد. در جولای ٢٠١٨، دادگاهی در ریو برای ٢٣ تن میلیتانت موج های تظاهرات و اعتراضات سال ٢٠١٣/١۴ علیه جام جهانی فوتبال در برزیل تا هفت سال زندان حکم داد. همین گونه ایگور مندس سخنگوی سازمان برای حقوق کارگران و دهقانان برزیل را دستگیر کردند. او هفت ماه در زندان های مختلف نگهداشته شد و در باره ی تجربه زندان خود یک کتاب تاثیر گذار نوشته است. در رابطه با این احکام، گروه های حمایت کننده ایجاد شد. هم چنین وکلایی که تظاهرات و اعمال وحشیانه پلیس را مشاهده کردند هم حمایت کردند.
س: چه تفاوتی در شرایط زندان های برزیل و آلمان که تو در هر دو بودی می بینی؟
ج: ما در سلول فقط روزنامه و کتاب داشتیم اما هفده سال از زندگی طبیعی ایزوله بودیم. در این بین من به مدت ده سال با دو زندانی "راف" در سلول ایزوله بودم. سلول ها کاملا تحت الحفظ بودند. پنجره ها با شیشه ی نسوز- نه می شکند نه صدا را منتقل می کند- را نمی شد باز کرد. چشم انداز بیرون در این زندان با یک تخته حصار بسته شده بود. روزنامه و کتاب می شد که وارد شود، اما روابط متقابل اجتماعی و ارتباطات را نمی شد برقرار کرد. چه کسی می تواند تصور کند که مدت ده سال تنها یا با یک نفر دیگر زندگی کند؟ ارگانیسم انسانی نیاز به پهنای معینی از محرک های محیطی دارد. وقتی جمعیت زندان زیاد باشد، انسان مریض می شود، وقتی جمعیت خیلی کم باشد هم همین طور است. شکلی از شکنجه در زندان گوانتانامو این است که به طور دائم موسیقی بلند و دلخراش پخش می شد. عایق صدا هم همین طور است.
س: برای کسی که در زندان نبود، تصور محبوس بودن، در جای قفل شده بودن غیرقابل تصوراست، شما چطور با این وضعیت کنار آمدید؟
ج: بیست سال زندان برای من، به معنی بیست سال یادگیری مداوم است. لیز خوردن روی این یخ صاف اجتناب ناپذیر بود. مهم بود که همواره به پا خیزیم. معنی دارترین بخش آموختن از این امر، آن بود که خود را از " من باید " رها کنم و به سمت " چه می خواهم " بیایم. در این نقطه مبارزه برای خواسته خود شروع می شود. زمانی که من در اعتصاب غذای سال ١٩٩٨، بعد از هشت هفته تقریبا نیمه جان روی برانکار بودم و قیافه ی گیج و ویج مدیر زندان و دو مسئول پزشکی را بالای سرم دیدم، احساس خیلی خوبی به من دست داد. آن ها نتوانسته بودند مرا در جای بسته نگه دارند. این مساله، که من تنها نیستم، هم از نظر درون و هم بیرونی به من کمک کرد.
س: در زندان خود تصمیم گیری به حد اقل تنزل می یابد. تو برای قدرت دادن به خود چه استراتژی ای داشتی؟
ج: برای این که بتوان استراتژی ای را تکامل داد، انسان باید دارای سلامت فکر و احساس باشد. این آگاهی در موقع ایزوله بودن بدیهی نبود. می بایستی هر صبح مغزم را راه بیندازم و به یورتمه بیاورم. من با خوشبختی کوشیده ام که براحساس خلاء در سرم غلبه کنم. این مساله برایم عمل نکرد. من در سلول قدم زده ام، بالا و پایین رفته ام، محاسبات ذهنی کرده ام یا اشعاری را حفظ کرده ام. این ها به من کمک کرد. هر صبح می دانستم که چرا بر می خیزم. همواره یک برنامه داشته ام. بسیار خوانده ام و مطالعه زیادی کرده ام. من می خواستم بدانم که : " چگونه انقلاب می شود؟" آن زمان ما خیلی به تئوری اعتقاد داشتیم. من منتخبی از کتاب گروند ریسه ی مارکس تهیه کردم، کتابی در باره ی انقلاب اکتبر از از انگلیسی ترجمه کردم. مطالب زیادی در باره انقلاب فرانسه، تاریخ فرهنگ خواندم. با این کارها فضایی داشته ام که تنها به روی من باز می شد. نامه نوشتن برای من مثل جریان نجات بود. با گذشت سال ها نامه هایم همواره طولانی تر شدند، اغلب تا ده صفحه بودند. این هم فضایی بود که فقط من در آن خانه داشتم و به آن تنها من می توانستم دسترسی داشته باشم، جایی که من حسش می کردم و می دانستم: که من هستم.
س: روابط اجتماعی بین زندانیان، با هم بودن ها و علیه هم بودن ها چگونه بود؟
ج: تفاوت چندانی هم با بیرون نداشت. دوستی ها و دشمنی ها وجود داشت. افرادی بودند که تنها زندگی می کردند و گروه ها هم بودند. هم بستگی و حمایت و هم چنین خیانت هم وجود داشت. مشارکت و استثمار، شرایط سلطه و اطاعت وجود داشت. این فرض که در زندان به طور اتوماتیک یک حالت همبستگی پیش می رود، نادرست است. همبستگی در بالاترین سطح اش بین زندانیان خارجی که از یک کشور می آمدند ، وجود داشت. ما سه زندانی از زندانیان راف تنها در آخرین سال های قبل از آزاد شدن مان در سال ١٩٩۵، در زندان عادی بودیم. ما با زندانیان ایرلند شمالی، کردستان، لبنان و آلمان رابطه ی گاه هم دوستانه داشتیم.
س: آیا می توانستید علی رغم بودن پشت دیوارهای زندان و جدایی از بیرون، با بیرون مشارکت کنید؟
ج: تجربیات من در ایزولاسیون مرا به یک وابسته بزرگ به ارتباطات تبدیل کرد. این حالت به من در کار بعدی ام در فاولاس برزیل مفید فایده نشد. ارتباطات و مبادله ی اطلاعات برای خاتمه دادن به درگیری ها یا حل سازنده آن ها ضروری اند. ما اطلاعات را از نامه ها، ملاقات ها، روزنامه ها و کتاب ها به دست می آوردیم. با وجود این اما، همه ی این ها یک تصویر ناقص می داد. برای رهایی از یک احساس نادقیق، من تصاویری از انسان ها و شرایط می ساختم، که همیشه هم با واقعیت هم خوانی نداشتند. از آن جایی که ما زندانیان خودمان را از نگاه نقادانه منع نکرده بودیم، در بسیاری از موارد اما اغلب واقعیت گرا تر از بعضی ها بودیم که هرگز تجربه زندان نداشتند.
س: برچه مرزهای ایدئولوژیکی خودت در زندان غلبه کردی؟
ج: دید قبلی من این بود که تنها با خشونت می توان بر سرمایه داری غلبه کرد.
س: چه نقشی تنهایی و زمان طولانی آن برایت بازی کرد؟
ج: این دو دهه تنها درد و رنج نبود. من این احساس را طی این دوره تجربه نکردم.
س: قانونیت بورژوایی از زندان، تقریبا جنبه های " مجازات" و " محافظت " جامعه را در مقابل آدم های خظرناک دربر دارد. این امر در زندان چگونه هویدا بود؟
ج: از طریق کنترل و مجازات ها. به طور خلاصه آن گونه که میشائیل فووکالت می گوید در برزیل در سال های گذشته دو گروه از افراد شدید تحت نظر قرار داشتند: ساکنان ثروتمند مجتمع های با امکانات ایمنی، و آن هایی که در زندان بودند. شکاف بین فقیر و غنی در جهان رشد کرد و رشد کرد . سرمایه داری خود اگر هم می خواست، نمی تواند جور دیگری باشد. جدید ترین توهین مجازات شده امروز مهاجر نامیده می شود. بزهکاران آن( منظور پناهجویان که بزهکار دیده می شوند) در اردوگاه های بین دریای مدیترانه و زیر صحرای آفریقا مسدود و پنهان نگه داشته می شوند.
منبع:
Iz3w
شماره ٣٧٠
ژانویه/ فوریه ٢٠١٩

**************

پنجشنبه ٨ خرداد ۱۳۹۹ - ٢٨ مه ۲۰٢٠

زندان در جهان

مقدمه:
زندان یک ابزار سرکوب طبقاتی است. اکثریت ساکنین زندان ها را فقرا تشکیل می دهند. در جهان سرمایه داری پیش از آن که برای بهبود زندگی مردم فقیر، برای آموزش و بهداشت و مسکن مناسب اقدام کنند، بودجه برای ایجاد زندان های جدید اختصاص می دهند. فقرا، اقلیت های قومی، مذهبی، جنسی، فعالین اجتماعی، معترضین کارگری و سیاسی را مجرم سازی می کنند و سیستم قضایی شان سیستمی در خدمت هیرارشی قدرت و ثروت است. قوانین نژادپرستانه، تبعیض آمیز و مجرم ساز است. سه میلیون نفر در جهان در زندان اند. ازین تعداد ٧٠٠.٠٠٠ نفر زن و بقیه مردند. یک میلیون کودک زیر ١٨ سال نیز در زندان کودکی خود را طی می کنند. در ١٢٢ کشور زندان ها دچار تراکم بالای جمعیت اند به طور مثال در ال سالوادور و فیلیپین اضافه جمعیت برابر با ٣٠٠ % است یعنی سه برابر جمعیت نسبت به مساحت و حجم زندان. به همین نسبت هم غذا و بهداشت ناچیز است. این امر تازه ای نیست و سابقه ای طولانی دارد. زمانی در سال ١٣٦۵ در زندان اوین ٧٠ زندانی زن که من هم در میان شان بودم به عنوان تنبیه به زیرزمین ساختمان ٢٠٩ برده شدیم و در دو اتاق جا داده شدیم ما ٧٠ ساک تعدادی طشت، رختخواب های مان و ٣۵ دمپایی داشتم ما با همه ی وسایل به اتاقی با مساحت ١۵ متر مربع فرستاده شدیم. سلول دربسته بود و پنجره کوچکی به یک انبار مواد غذایی داشت. در این اتاق ما تنبیه غذا نصف و هوا نصف بودیم. هوا از طریق یک هوا کش و از زیر در که به راهرو باز می شد به ما می رسید. نصف روز این هواکش را خاموش می کردند که تنبیه هوا نصف اجرا شود. غدا هم چون نصف بود صبح ها نصف لیوان قرمز پلاستیکی ما را چای و برای صبحانه و شام یک نان کوچک لواش به ما می دادند. هفته ای یک روز هم روز کتک خوری بخاطر گزارش نگهبانان بود. روزی سه بار هر بار به مدت نیم ساعت وقت برای شستشو، حمام، و دستشویی داشتیم در یک سالن کوچک با یک توالت و یک حمام و همه برای ما ٣۵ نفر. پنج ماه را ما در این شرایط گذراندیم.
داخل زندان ها نیز چون خود جوامع سرمایه داری، سیستم طبقاتی و تبعیضات آن حاکم است. فقیر و غنی، در زندان هم همان مناسبات حاکم در جامعه را تجربه می کنند. زندانیان فقیر به خدمتکار و برده ی زندانیان ثروتمند تبدیل می شوند. از طرف نگهبانان زندان، پلیس و زندانیان قوی تر و پولدار مورد سوء استفاده جنسی، آزارهای جسمی، خشونت، شکنجه و برخوردهای نامناسب و حقیر کننده قرار می گیرند. کشتن زندانیان توسط خود زندانیان برای حل مشکل جا و غذا در بسیاری از کشورها از جمله ایران، برزیل و سوریه و ... در سال های گذشته به صورت امری رایج در آمده بود و حتی برای افراد مورد نظر قرعه کشی انجام می گرفت زیرا داوطلبی پیدا نمی شد. یا این امر توسط مامورین نیز انجام می شد که گذشته از ازدیاد جمعیت جنبه ی سیاسی نیز داشت به طور مثال در فاصله سال های ٢٠١١ تا ٢٠١۵ در زندان نظامی سعیدیانا در سوریه بنا به گزارش امنیستی بدون انجام مراحل رسیدگی قضایی ١٣.٠٠٠ نفر به دار آویخته شدند و هزاران نفر نیز از شکنجه و بدرفتاری مردند. مواردی در ایران به ویژه در رابطه با زندانیان سیاسی خودکشی اعلام شده که البته در ضمن وجود ازدیاد جمعیت، ربطی به ازدیاد جمعیت ندارد.

شرایط زندان در مکزیک
در بسیاری از زندان های مکزیک باندهای جنایتکار مواد مخدر هستند که بر زندان حاکم اند و آن را کنترل می کنند. النا آزااولا و ماایسا هوبرت که در این زمینه تحقیق کرده اند معتقدند که این کنترل در 65 % زندان های مکزیک صدق می کند. هر زندانی که با یکی ازین گروه ها هماهنگ شود امتیازاتی از قبیل تلفن همراه شخصی، ملاقات خصوصی با همسر یا با کارگران سکس، مواد مخدر، آزادی حرکت در زندان و شغل خوب به دست می آورد. روت ویلانووا که عضو کمیسیون ملی حقوق بشر در زمینه ی زندان هاست معتقد است که حکومتی مستقل در زندان های مردان عمل می کند و در آن مدیریت و بازجو درارتباط تنگاتنگ با باندهای جنایتگار کار می کنند.
این همکاری غیرقانونی خواه خودخواسته ، خواه تحت فشار حد و مرزی نمی شناسد. با این همکاری ال چاپو رئیس سابق کارتل سینالوآ با کمک مدیریت زندان ، داماسو لوپز از زندان پوانته گرانده گریخت. مدتی بعد لوپز به دست راست ال چاپو تبدیل شد. هم چنین یک گروه مافیایی دیگر در سوزاندن اجساد زندانیان کشته شده در کارگاه های زندان های شهر پیدراس نگراس در ایالت کوااولیا که توسط نظامیان اداره می شود همکاری داشتند. در این جا یک سیستم اداری فاسد حاکم است. از این فساد در وهله ی اول کسانی رنج می برند که پول ندارند. روزنامه نگار مکزیکی آنا لیلیا پرز که در زندانی در شمال شهر مکزیکو زندانی است می گوید: هر چیزی قیمت خود را دارد. اگر کسی بخواهد یک سلول کوچک در بهترین زون زندان داشته باشد ، باید به نگهبانان برای سه ماهه اول ١٠٠.٠٠٠ پزو معادل ۴۵٠٠ یورو بپردازد. برای محافظت از فشارهای درون زندان قیمت دیگری وجود دارد. برای هوگو که پول زیاد ندارد ترک سلول برای ملاقات ۵٠ پزو و برای دریافت غذا ١٠ تا ١٠٠ پزو، برای ملاقات با وکیل ۵٠ پزو و برای برده شدن پیش دکتر زندان ٢٠ پزو خرج بر می دارد. نگهبانان به طور دائم زندانیان را سرکیسه می کنند که برای شان کاسبی پررونقی است. اگر کسی پول برای پرداختن نداشته باشد مورد حمله با کابل الکتریکی قرار می گیرد و باید در سلول های ۶٠ نفره زندگی کنند.

انسانی سازی از طریق رشوه
فشار، خشونت، استثمار و بی پروایی ویژگی سیستم جزایی مکزیک است که با مناسبات اجتماعی در کشور همخوانی دارد. خارج از دیوارهای زندان هم مردم فقیر یعنی نصف جمعیت مکزیک، که تحت تهدید مداوم به جریمه شدن از طریق باندهای جنایتکار و هم کارمندان و پلیس های فاسد قرار دارند، در رنج هستند. در بسیاری از مناطق که در آن ها جنایتکاران سازمان یافته حرف اول را می زنند، اصول حقوقی از نیرو افتاده اند. این اصول تنها زمانی کار می کنند که مردم قواعد مافیا را رعایت کنند. در این صورت می توانند اووکادوی خود را بفروشند یا با رانندگی تاکسی مخارج زندگی خود و خانواده خود را تامین کنند.
در بهترین حالت، تنها با حمایت و تحت مراقبت جنایتکاران و در سطحی معینی از افراد می توانند در ثروت آن سهمی ببرند. اما اگر کسی در بازی آن ها شرکت نکند یا علیه ترور جنایتکاران سازمان یافته حرکت کند، با مجازات هایی مواجه می شود. به عنوان دشمن شکنجه و به شیوه ای بیرحمانه اعدام می شوند. کل خانواده آن ها برای در امان ماندن از خشونت، از دهات شان فرار می کنند. کارمندان اغلب با مافیا همکاری می کنند و سیستم جنایتکارانه ی مجازات ها را در یک فضای قانونی دولتی به ویژه در مناطق روستایی به اجرا در می آورند. پلیس و سربازان یا قضات علیه کسانی هستند که با علایق باندها موافق نیستند و یا مطابق آن عمل نمی کنند. هم چنین کارمندان در یک رژیم ستمگر فاسد چنان عمل می کنند که انسان را به مطیع بودن مجبور می کند. حاکمیت قانون در کشور برای همه مردم صدق نمی کند. عملا کسانی که منابع مالی مورد نیاز را نداشته باشند، بندرت شانس این را پیدا می کنند که به حق خودشان برسند. برای بسیاری از مردم معنی اش این است که تنها کسانی که می توانند رشوه بدهند یا مخارج دادگاه را تامین کنند، شانس این را دارند که در کارشان به طور مثال موافقت برای یک محل کسب یا شکایت یک دزدی یا قتل موفق شوند.
این اصول در سیستم جزایی ادامه می یابد. مکزیک با حدود ٢٠٠.٠٠٠ زندانی مرد و ١٠.٠٠٠ زندانی زن طبق آمار ارائه شده ی دولتی در سال ٢٠١۶ در زندان های فدرال در کل کشور، که در آن ٩٨ % مجرمان مورد تعقیب قضایی قرار نمی گیرند، جزو ده کشوراول از نظر تعداد زندانیان است. پیش از آن که زندانی بودن با جرم ارتباط داشته باشد با پیشینه ی ی اجتماعی افراد وابسته است. ٤٤ % زندانیان بدون حکم در زندان هستند. تقریبا نیم همه ی زندانیان به این دلیل پشت میله های زندان هستند که پلیسی ادعا کرده که او مجرم است. دلیل دیگری هم برای دستگیری لازم نیست.
وقتی کار پرونده ای به جریان می افتد نشان آن است که کارت های بدی دارد. تا قبل از رفرم های ٢٠١۶، یکبار هم به حرف های زندانیان گوش داده نمی شد. قاضی برمبنای پرونده ای که برای فرد تنظیم شده بود تصمیم می گرفت و حکم می داد. متهمان تنها اجازه داشتند که از آن چه که برای شان نوشته شده بود، اظهار ندامت کنند. هرچند در مکزیک حکم بی گناهی هم امکان داشت اما عملا می بایستی متهمان بی گناهی خود را ثابت کنند. یک بازرسی مرکز مطالعات و آموزش اقتصاد( CIDE)نشان می دهد که اتهاماتی را که پلیس به فردی وارد کند دیگر مورد بررسی قرار نخواهد گرفت. تنها در ٣٨،۵ % موارد مورد بازرسی قرارگرفته، شاکیان یا قاضیان شواهد بیشتری معرفی کرده بودند، اغلب این بازرسی ها فقط یک سوال و جواب ازهمان شاهدان بود. علاوه براین آمدن شاهدان جدید اضافه بر شاهدان قبلی، بسیار به ندرت اتفاق می افتد. یک پنجم اعترافات با شکنجه و دیگر بدرفتاری ها بدست می آید.
خواه گناهکار، خواه بیگناه کسی که در زندان است باید خود را با مقررات باندهای تبهکار زندان، هماهنگ کند. این امر نتایج سختی دارد زیرا در بعضی از زندان ها بین باندهای تبهکار رقابتی سخت همراه با خون و خون ریزی وجود دارد. به این دلیل در سال ٢٠١٧ تعداد ١٠٨ زندانی به قتل رسیدند.(کمیسیون ملی حقوق بشر مکزیک)CNDH یازده تن از این جانیان را مشخص کرده است. ازاین درگیری های بیرحمانه، خیزشی در سال ٢٠١۶ در زندان توپوچیکو درایالت نوئوولئون به آن تعلق دارد. ۴٩ نفر در این واقعه جان شان را از دست دادند. تا به امروز پیش زمینه و دلیل آن مشخص نشده است که آیا یک مبارزه قدرت بین ستاس و کارتل خلیج(گلف) بود؟ بعد از کشتار فوق بازرسانان ذکر کردند که دلیل خیزش زندانیان برخورداری یک رئیس باند از یک سلول بزرگ با دستگاه تهویه مطبوغ ، اکواریم، سونا و ملاقات با کارگران سکس بوده است در حالی که آن ها در سلول های پرجمعیت بدون برق و آب و اغلب گرسنه زندگی می کردند.

کار در زندان با دست مزد ناچیز
حکومت علاقه ای ندارد که کنترل زندان ها را به دست خود برگرداند. زندان ها مملو از جمعیت اند. زندانبان ها دوره های آموزشی ندیده اند یا دوره های کافی ندیده اند. به این دلیل اغلب کارمندان کارشان فراتر از توان شان است. به طور مثال در زندان توپوچیکو، تعداد زندانبانان برای ۴٠٠٠ زندانی ١٠٠ نفر است که به صورت سه شیفته در هر شیفت ٣٣ نفر کار می کنند. چنین شرایط کاری ای همراه با دست مزد ناچیز، با خود فشار و خشونت علیه زندانیان را به همراه می آورد.

آوریل ٢٠٢٠/ اردیبهشت ٩٩


منبع:

Iz3W
شماره ٣٧٠
ژانویه و فوریه ٢٠١٩

نویسنده:


Wolf-Dieter, Vogel
روزنامه نگار سال اوخاکای مکزیک

**************

"در زندان بودن مثل مجازات اعدام است اما اعدامی که آهسته تر انجام می گیرد"

زندان در کلمبیا، پروسه ی صلح
شرایط زندان در کلمبیا در بالاترین حدغیرانسانی است و با امر قطبی شدن اجتماعی سیاسی در کشور همراه است؛ به همین دلیل حکومت از عقد پیمان صلح با چریک های فارک که با آزادی زندانی های آن ها، یا مبارزین سابق همراه می شود ناراضی است. در حالی که حکومت از صلح صحبت می کند، امکانات مشارکت این بخش از جامعه که زمان درازی به حاشیه رانده شده بودند، تنگ تر می شود. به خاطر بیان این سخنان خولیان جیل که عضو انجمن کشوری جنبش های اجتماعی است، دستگیر شده است. علاوه براین خانه گردی ها، خشونت های منجر به مرگ توسط شبه نظامیانی که توسط حکومت سازمان داده شده اند و تعقیب سیاسی مخالفان در جامعه سبب ایجاد ترس در مخالفان چپ شده است.
خولیان ماه هاست که به اتهام عضویت در( ELN) ارتش آزادی بخش کلمبیا در زندان است. دادگاه دفاعیات او همواره به عقب انداخته می شود. زندانی که او در جنوب بوگوتا در له پیکوتا زندانی بود، چنان ساخته شده است که نور خورشید در سلول ها وارد نمی شود. در نتیجه به دلیل کمبود ویتامین رنگ پوست زندانیان زرد شده است.

مکان های وحشت
زندان های کلمبیا تا ۵٠٠ % بیانگر یک خرابی ساختاری است: از یک طرف با مجرم سازی، نابرابری حاکم در کشور و محرومیت اجتماعی را تامین می کند، از طرف دیگر دگراندیشان مغلوب می شوند. بنابراین دولت علاقه ای به بهبود شرایط در زندگی زندانیان ندارد. استراتژی مجرم سازی فقر، با ناتوانی دولت در حل مشکلات اجتماعی منطبق است. کلمبیا در جهان بالاترین میزان نابرابری را داراست. شمار زندانیان سال هاست که بالا می رود، زیرا دولت همواره کارهای بیشتری را که در میان آن همه ی اشکال فردی و جمعی مقاومت اجتماعی وجود دارد، به عنوان جرم طبقه بندی و با محرومیت از آزادی مجازات می کند.
فقر گسترده افراد را مجبور می کند که اعمالی را در "حاشیه ی قانونیت" مورد تجربه قرار دهند. به جای این که با نابرابری مبارزه شود، قانون جزایی کلمبیا فقرا را مجرم سازی می کند. ۶٠ % افرادی که محروم از آزادی در زندانند، از نظر سنی بین ١٨ تا ٣٠ ساله اند. اکثر این افراد از مناطق فقیرنشین شهرهای بزرگ می آیند یا از خانواده هائی هستند که از زمین های شان با پرداختی ناچیز به مراکز شهری بیرون رانده شده اند. خولیان توضیح می دهد که "دادستانی و سایر نهادهای دولتی سعی می کنند سازمان های ما را به رسمیت نشناسند. آن ها را بد نام کنند و مجرم سازی نمایند و با آن سعی دارند کسانی را که علیه استراتژی استثمار شدید زمین های کشاورزی، معادن و مواد خام برای صادرات هستند، به سکوت وادارند.
دفتر کمیسیاریای عالی سازمان ملل در کلمبیا و دادرسی برای حقوق شهروندی تایید می کند که تراکم بالای زندانیان دلیل اصلی نقض حقوق اولیه زندانیان است. گزارش اخطار می دهد که " ادامه این وضعبت منجر به مشکلات سخت بهداشتی، خشونت، کمبود امکان کار، آموزش، تامین اجتماعی، ملاقات با نزدیکان، مراقبت های پزشکی بهداشتی و غیره با نقض واضح جسمی و روانی می شود. تراکم بالای زندان مرادف است با یک مجازات وحشتناک غیرانسانی و تحقیر کننده.
زندانیان گزارش می کنند که شرایط زندان مناسب آماده سازی اپیدمی ها است. بیماری هایی با عفونی سازی بالا مانند سل، آبله مرغان، اوریون یا هپاتیت را گسترش می دهد. تعداد ناکافی توالت ها منجر به بیماری اندام های جنسی و روده و هم چنین انتقال سایر عفونت ها می شود. بخاطر استفاده توده ای از سرویس های بهداشتی، پارازیت ها، قارچ ها، باکتری ها و ویروس ها براحتی می توانند گسترده شوند. همراه با امکانات بد مراقبت های بهداشتی، بسیاری از این بیماری ها در زندان معنای مرگی دردناک را می دهد. علاوه براین ملاحضات، زندگی باهمی را سخت تر می کند و از طریق تقویت پرخاشگری های فیزیکی و زبانی، ناامنی را بین زندانیان تشدید می کند، چیزی که سلامت روان را بسیار تحت تاثیر قرار می دهد.

بدنام سازی و مقاومت
اکنون علیه زندانیان چریک های فارک، به عنوان مجازات، مراقبت های پزشکی به طور سیستماتیک انجام نمی گیرد. به همین دلیل یکی از خواسته های مهم چریک ها در مذاکرات صلح با دولت، مساله مراقبت های پزشکی زندانیان و هم چنین خواست آزادی فوری زندانیان شدیدا بیماربود. بعد از امضای قرارداد صلح بین حکومت و فارک، تعداد زیادی از زندانیان فارک آزاد شدند اما هنوزی تعداد زیادی دیگری بازهم در زندان هستند. در همان زمان اغلب کسانی که تحت عنوان جنایت علیه بشریت محکوم شدند اعم از پلیس تا نظامیان، بعد از مدت کوتاهی زندان مورد عفو قرار گرفتند. قوانین جدید برای اجرای قرارداد صلح، در زندان نادیده گرفته می شوند. دیاگو لوپز می گوید: تفکیک قوا درحاکمیت قانون مورد سوء استفاده قرار می گیرد، تا مسئولیت کارها را از سر خود باز کنند. هرچند خود دیاگو در منطقه ی لا الویرای کلمبیا یک جای زندگی/وطن جدید پیدا کرده است. اما در زندان ها چیزی تغییر نکرده است.
سابل کاستیا عضو چریک های ELN وضعیت نهاد سیستم کیفری در پالمیر را شرح می دهد: وضعیت بهتر نشده، که بدتر شده است. وضعیت خراب زندان ها، به ویژه شرایط ناگوار برای زندانیان سیاسی به طرح آمریکایی کلمبیا بر می گردد. در سال ١٩٩٩ معاهده ای بین آمریکا و کلمبیا با هدف همکاری روی مبارزه با تجارت مواد مخدر بسته شد، اما عملا این معاهده در خدمت تعقیب مخالفان چپ دموکرات و رادیکال است. همه ی زندان های کلمبیا از روی الگوی زندان های آمریکایی ساخته شده اند. (زندان اوین هم در زمان حکومت شاه از روی الگوی زندان های اسرائیل ساخته شد که مهندس ناظر آن از طرف سازمان برنامه و بودجه، مهندس علی اکبر معین فراولین وزیر نفت جمهوری اسلامی و عضو نهضت آزادی بود).
هم چنین اگر پیاده سازی طرح در بعضی از زندان ها متفاوت باشد؛ برخوردها در آن ها یعنی فشار شدید روی چپ ها، نقض حقوق اولیه، امتناع از اجتماعی سازی مجدد- و آن چه که در پس زمینه ی شلوغ بودن زندان وجود دارد، در همه جا مثل هم است. سابل این امر را با یک استعاره شرح می دهد و می گوید اگر سگی را به مدت طولانی در یک قفس نگه دارید، بالاخره زمانی می رسد که وحشی می شود. آن ها این عمل را با ما به تجربه می گذارند. زندانیان سیاسی امتیاز سازمان یابی جمعی را دارند که فرد را تقویت می کند و ارزش های اخلاقی را محفوظ نگه می دارد. در پالمیرا در کنار زندانیان ELN، اعضای سایر گروه های چریکی و هم چنین اکتیویست های چپ هم در کلکتیو عضو هستند، اما درهمه ی زندان ها چنین سازمان یابی ای ممکن نیست.
فشارها علیه زندانیان سیاسی عظیم است؛ یعنی حقوق اساسی شان در زندان های کلمبیا به طور سیستماتیک نقض می شود، مراقبت های بهداشتی حتی در مورد بیماری های مرگ آور داده نمی شود. در زندان بودن مثل مجازات اعدام است اما فقط اعدامی که آهسته تر انجام می گیرد. با پروسه ی صلح بین فارک و حکومت ، وضعیت در زندان ها آن گونه که سابل تجربه کرد، خراب تر شده است. بازرسان دولتی زندان INPEC همواره به زندان هایی که در آن زندانیان سیاسی خود را سازمان دهی کرده اند حمله می کنند و همه ی وسایل شخصی شان را از منهدم می نمایند. چریک ها در زندان توسط شبه نظامیان دشمن مورد اذیت و آزار قرار می گیرند. یک مرجع نظارتی و خواست سیاسی در این مورد برای پایان دادن به اعمال INPEC وجود ندارد.

امیدواری را حفط کردن
زندانیان امیدوارند که از طریق معاهده بین رهبری آن ها و حکومت، شرایط قدری بهتر شود. در همه ی زندان ها کنفرانس های ویدویویی بین زندانیان و کسانی که در مذاکرات با دولت شرکت دارند انجام می گیرد. با وجود این بهبود شرایط بیش از همه به حکومت وابسته است- و تاکنون از طرف دولت هیچ علاقه ای به آن دیده نشده است. بهبود شرایط زندان تنها از طریق حمایت های بالای خارج از زندان از زندانیان امکان پذیر می شود. سابل به روحیات مردم هم توجه دارد، زیرا بدنام کردن زندانیان- به ویژه زندانیان سیاسی- بعد از آزاد سازی آن ها هم به حیات خود ادامه می دهد. به این گونه که به عنوان زندانی سیاسی سابق بندرت امکان پیدا کردن شغلی یا دریافت یک دوره ی آموزشی وجود دارد. امکان دریافت هیچ اعتباری داده نمی شود یا نمی شود یک قراردادی را منعقد کرد.
پس چه می ماند جز یک امیدواری. خولیان می گوید که در این شرایط همواره حرف های یک دهقان، رفیقی از بویاکا را به خاطر می آورم. او می گفت همواره جایی وجود دارد که در آن یک انقلابی به خود امید دهد. و این امید را من این جا تجربه می کنم. ما امید را در مبارزه روزانه حفظ می کنیم.

فریده ثابتی - ماه مه ٢٠٢٠/ اردیبهشت ٩٩


منبع:

Iz3w
شماره ٣٧٠، ژانویه - فوریه ٢٠١٩
Ani, Dießelmann