افق روشن
www.ofros.com

رابطه جنبش کارگری انقلابی با رهایی زنان

نقدی بر عملکرد برخی که خودرا فعال کارگری مینامند

مهرنوش شفیعی                                                                                                 سه شنبه ۳ دی ۱۳۹٢

جنبش کارگری بعنوان تنها امید رهایی وپشتوانه آزادیخواهی زیر بار شکست ها وهجوم پیاپی به نفس تنگی میافتد. نقد مستمر وشناخت گرهگاههای این جنبش یکی از وظایف دائمی فعالین کارگری وکمونیست های واقعی است. درایران که درگیر یک حکومت سرمایه داری مذهبی میلیتاریستی است. خرافات ، سنت های جان سخت ، بوسیله مذهب پاسداری میشوند. سلاح سرکوب جنبش کارگری در زرادخانه مذهب صیقل میخورد وکل حاکمیت به کارند تا عادات ورفتار وروابط اجتماعی را کنترل کرده وعادات کهن را پاسداری کنند. بخش عظیمی از جامعه بعنوان زن کنترل میشوند. کنترل این جمعیت عظیم تنها بوسیله پلیس وگشت ارشاد صورت نمیگیرد، بلکه تعالیم مذهبی وسنت های مردسالار در سرکوب این بخش نقش اساسی و پایدار دارند. عمق فاجعه کنترل زمانی هویدا میشود که سنتها از آخوند مردسالار عقب مانده مذهبی هم پیشی میگیرند. در این حالت مثلا یک زن پس از طلاق سه ماه باید عده نگهدارد. اما درعرصه سنت وحس مالکیت برزن حتی از جانب یک فرد مردسالار« غیر مذهبی» این کنترل پایانی ندارد. مواردی که زنان پس از سالها جدایی اما از تعقیب وآزار همسران قبلی درامان نبوده وحتی به قتل رسیده اند به وفور دیده میشود. این یکی از عرصه هائیست که درگیری ومشکلات بخش عظیمی از کارگران وکل جامعه را نشان میدهد. در این شرایط سوال یک زن از جنبش کارگری این خواهد بود که با این ستم وروابط نابرابر چگونه برخورد میکند. جنبش کارگری در ایران بالاخص برای برآمدن از خاکستر شکست ها در سطح جهانی و داخلی نیازمند پاسخ روشن به میلیونها زن آزادیخواه است. حتی برای حفظ اتحاد درون طبقه و فائق آمدن بر پراکندگی موجود در جنبش کارگری و هرگونه تحزب وبرآیند کل طبقه ، نیازمند این پاسخ درونی به زنان کارگر است. علیرغم وجود این ضرورت انکار ناپذیر متاسفانه ما بعضا شاهد حضور کسانی هستیم که بنام فعال کارگری خودرا می شناسند اما خود حامل اندیشه وسنت های سرکوبگرانه هستند. اگر قبول کرده باشیم که حمل این سنت ها از موجبات همدستی با سرکوبگران وپراکندگی در جنبش کارگری واز جمله عوامل شکست آنست یقینا باید در این رابطه حساس باشیم وبا هرگونه نمود چنین افکاری در عمل مقابله کنیم. مسلما سرمایه داری حاکم مرکز وعامل بقای این ستمگریها است اما مقابله علیه این سنت ها وعملکرد ارتجاعی به بعد از سرنگونی حواله نمیشود بلکه از شروط سرنگونی انقلابی وتعمیق خواسته ها ، گسترش ضدیت با این افکار وسنت های عقب مانده است. اگر کسانی که باید پیشتاز مقابله با این روابط ظالمانه باشند خود اسیر و مجذوب این عقب ماندگی باشند با خود عوامل شکست را حمل میکنند. از اینرو مهم است که فعالین منتسب به جنبش کارگری با این عناصر شکست چگونه برخورد میکنند و واکنش نشان میدهند. اگرچه خیل بیشمار متجاوزین به حقوق زنان وکسانی که به خشونت علیه زنان دست میزنند وتحت عنوان دفاع از «ناموس» حتی به قتل مبادرت میکنند در جامعه به وفور یافت میشود وبا تایید قوانین مذهبی روبروست اما متاسفانه در جائیکه باید از جمله مرکز سازماندهی مقابله علیه سنت ها وافکار پوسیده وقوانین مذهبی ومردسالار باشد یعنی فعالین کارگری یا نیروهایی که خود را به کمونیسم منتسب میدانندهم این مثالها بعضا دیده میشود.این پدیدار دور از انتظار نیست زیرا که فرهنگ حاکم فرهنگ طبقه حاکم است. اما آنچه دور از انتظار و مهمتر است برخورد وواکنش فعالین کارگری و کمونیستها در این رابطه است.
نخستین واکنش آنست که مجرم را قربانی فرض میکند. این همه واقعیت نیست نقش آگاهی را نباید خوار کرد این خصلتی اکونومیستی است . سلطه بر انسان دیگر وبه روح وجسمش در شکل مایملک خویش نگریستن اگرچه یک سیستم اجتماعی وازجمله فکری وفرهنگی است اما نوعی منفعت مردانه در آن مستتر است که مادیت آن درشکل بهره مندی از خدمات خانگی وجنسی است . در این حالت مرد مامور کارفرما در صیانت از کار مجانی خانه وشریک جزء او در تمتع از این منفعت است، اگرچه به نوبه خویش استثمار میشود اما در پیشبرد امر سرکوب دخیل میشود ونقش میافریند. تا آنجا که از منفعتش پاسداری میکند قربانی نیست. وآنجا که در شکل انسان از عاطفه وعشق تهی میشود وعامل سیستم قرارمیگیرد قربانی است اما از منافع انسانیش دفاع نمی کند. از اینرو در خدمت سیستم قرار میگیرد. آگاهی بر این مسئله ومبارزه علیه این روابط دریچه ای برای خروج از این وضعیت است . در حالتی معلق بین مجرم وقربانی نقد ، تنها سکویی است که میتوان بر آن فرود آمد. نقدی عملی چیزی است که مجرم یا قربانی باید بدان دست یابد. آن کسی که خودرا کمونیست یا فعال کارگری مینامد با این نقد شناسایی میشود نه با نامگذاری برخویش یا شهرتی کاذب .
واکنش دیگر آنست که کمونیستها وفعال کارگری خودرا به مثابه یک فرقه می بیند واز اینرو آبروداری میکند وحتی مسئله را نادیده میگیرد وبه مجرم ـ قربانی فرصت میدهد تا در از خود بیگانگی و منفعت حقیرو مشترکش با دنیای قدیم وخواست حاکمیت غرق شود وخودرا مظلوم ومحق بداند. این نوع حمایت از مجرم ـ قربانی مرسوم است و در انزوای جنبش کارگری وپس زدن زنان کارگر نقش به سزایی دارد. ازجمله رابطه جنبش کارگری با اعتراضات اجتماعی وعمومی را تیره میکند. این عملکرد در پوشش کمک به قربانی توجیه میشود. این بار قربانی یعنی کسی که کتک میزند وشکم پاره میکند واسلحه میکشد وچاقو میزند واسید میپاشد. در این موارد قربانی واقعی تری هست که بکلی مجرم یا بیرحم یا فاحشه یا........ بدون کمک رها میشود. گاه نه تنها رها نمی شود بلکه سوژه مجالس مردانه میشود تا چنان هستی اش خدشه دار شود که زنی را یارای گرفتن راه او نباشد. در واقع مجازات میشود. چون عامل خشم مردانه شده است. حتی آگر آن زن یک فعال کمونیست باشد وسالها زیر شکنجه ودرزندان بوده باشد . مگر بازن هم میشود رفیق بود. با زن فقط باید خوابید . به این خاطر است که حتی یک رفیق صمیمی زن نمی شود داشت درحالیکه با مجرم اصلی میشود عرق خوری راه انداخت ، دست به گردن شد ودرآغوش هم گریست ، بی آنکه اورا به نقد عملکردش ترغیب نمود.
از کمک به هر سوی این ماجرا نباید تن زد اما نخستین کمک واقعی نقد عملکرد خویش است وتا مادامکه عمل توجیه میشود کمک ها در راستای تقویت وضع موجود خواهد بود.
این واکنش عقب مانده ترین عملکرد ودرخدمت ادامه وضع موجود و تا آنجا که از سوی افراد موسوم به فعالین کارگری انجام گیرد در حد و اندازه خود از موانع گسترش جنبش کارگریست . شک نکنیم که شکاف های درون جنبش کارگری از جمله ستم بر زنان تا آنجا که وجود دارد با مدارا وسازش مرتفع نمی شود. زنان سر آن ندارند تا با این ستم کنار بیایند و دلیلی هم برای این مدارا وجود ندارد زیرا از فداکاری برای تغییر اوضاع کم ندارند وتا پای جان پیش رفته اند. تنها راه از میان برداشتن شکافها مقابله با آن وعوامل آنست وجنبش کارگری انقلابی ناگزیر از مقابله با این ستم کاری است. راهی میانه وجود ندارد.آنکه میخواهد فعال کارگری باشد باید خودرا برای این مبارزه آماده کرده باشد.
نوشتن این سطور هشداریست به امضا کنندگان اطلاعیه ای که حداقل سه تن از امضا کنندگانش خودرا فعال کارگری مینامند . آقایان بیژن خوزستانی و کریم منیری و منصور سلطانی .
آنها در کنارکسی امضا میگذارند وهمکاری میکنند که ازقتل ناموسی ابایی ندارد . وتا کنون نقدی بر عملکرد غیر انسانی وارتجاعی خود نداشته است. سوال اینست آیا این «فعالین کارگری» که کاملا از ابتدا درجریان عملکرد خشونت بار رفیقشان وعواقب خونینش بوده اند و در جریان دادگاه رفیقشان هم هستند خود اصولا نقدی به این روابط قرون وسطایی دارند یا نه ؟« دادگاه بورژوایی» بقول آقای خوزستانی جرم رفیقشان را مستوجب زندان دانست از آنها انتظاری بیشتربرای حل ریشه ای مسائل نمی توان داشت. دردادگاه سوسیالیستی وکارگری شما چطور؟ آیا عملکرد رفیقتان اصلا جرمی قابل نقد وچاره جویی محسوب میشود ؟!!!! یا این روابط باید تا صبح سوسیالیزم تحمل شود ؟
سوسیالیزم معجزه نیست ، مهدی موعود نیست ، بلکه نقد انقلابی وضعیت کنونی امور وجنبشی است که وضعیت کنونی امور را ملغی میکند. شما کجای این نقد قرار میگیرید .

مهرنوش شفیعی - ١٧ـ ١٢ ـ ٢٠١٣

اطلاعیه مربوطه http://www.ofros.com/entexabat1/majmoee_msalahi.htm