افق روشن
www.ofros.com

آذرماه و حافظه جمعی

در پاسخ به نامه سرگشاده سائمه سلطانی از فعالین جنبش زنان افغانستان

رضا شهابی                                                                                                                              پنجشنبه ۱٦ آذر ۱۴۰۲ - ٧ دسامبر ۲۰۲٣


آذرماه و حافظه جمعی

آذرماه در حافظه جمعی ما یادآور دو رویداد عمده است، یکی سالگرد قتل‌های زنجیره‌ای دگراندیشان و روز مبارزه با سانسور و حمایت از حق آزادی بیان (که شامل آزادی تجمع و تشکل‌یابی مستقل نیز می‌شود). و دیگری روز دانشجو که برای تمام نسل‌ها و در تمام بزنگاه‌های تاریخی نقش مهمی ایفا کرده، و به تعبیری دانشجو وجدان بیدار جامعه بوده است.
امسال روز دانشجو در حالی فرا رسیده که شاهد اخبار مکرر اعدام، به ویژه اعدام جوانان معترضی هستیم که باید در کلاس درس مشغول تحصیل باشند، اما به جایش جان خود را به جرم مطالبه‌ی زندگی شایسته از دست دادند. این روزها نیروی سزکوب زنان در لوای جدید وارد میدان شده، و به رغم هوشیاری افکاری عمومی و مقاومت پراکنده، باز هم شاهد همان روال سرکوب علنی زنان در محیط‌های عمومی و دانشگاه‌ها هستیم.
روز دانشجو در حالی فرا رسیده که در این مدت، دانشگاه کانون انواع و اقسام سرکوب و جراحی و حذف و اخراج شده است. دانشجوی دهه هشتادی که باید با خیال آسوده و ذهنی کنجکاو به شناخت خود و محیط میرامون بپردازد، در عوض به هر سو نگاه می‌کند، با محرومیت و بحران معیشت، جنگ‌افروزی و دیگرهراسی، و حکایت یکسان سرکوب، زورگویی و لگدمال کردن زندگی مواجه می‌شود. تازه دانشجویان بخش کوچکی از دهه هشتادی‌ها را تشکیل می‌دهند، و ما نسل‌های قبلی بیش از هر چیز نگران آینده‌ای هستیم که از تمام جوانان دهه هفتادی، هشتادی، و دهه نودی دزدیده شده است.
با این حال، همین امروز نیز نیرویی برای حمایت از زندگی و کرامت انسانی در جریان است. کارگران و‌ دیگر مزدبگیران، شامل پرستاران معلمان، و بازنشستگان، در چهارگوشه‌ی این سرزمین، در حال دفاع از حق انسانی و زندگی شرافتمندانه هستند. اگر دستگاه حاکم اقدام به سرکوب خشونت بار کارگران ذوب آهن اصفهان درون محیط کار می‌کند (اقدامی که حتی در جهارچوب قوانین فعلی نیز غیرقانونی است)، به این خاطر است که مطالبه‌گری آنها میدان مبارزه علیه همان نیروهایی است که زندگی را برای نه فقط طبقه کارگر بلکه همه اقشار و‌ گروهای محروم و‌ تحت ستم ناممکن ساخته، و دورنمای زندگی شایسته را برای دانشجویان و جوانان امروز هر چه تیره تر کرده است.
با کمی دقت، دانشجویان می‌توانند تلاش برای آینده‌ی بهتر و بهروزی خود را در آینه‌ی موج اعتراض‌ها و اعتصاب‌های جاری ببیند، و همانطور که همیشه آگاهانه در برابر تمام اشکال تبعیض، بهره‌کشی و نابرابری ایستاده‌اند، امروز نیز جایگاه حقیقی خود را دوشادوش مبارزه‌ی مادر و پدرها، و مادربزرگ و پدربزرگ‌های خود ببینند.
از سالها پیش فریاد اتحاد دانشجو، کارگر، معلم، پرستار، و تمام مزدبگیران و زحمتکشان در دانشگاه و خیابان طنین انداخته و موجب هراس دستگاه حاکم بوده است.
در یک سال گذشته حلقه‌های پیوند میان مبارزات زنان، جوانان، اقلیت‌های ملی و قومیتی، و مبارزه‌ی کارگران اهمیت و ضرورت خود را دوچندان نشان داده، و در این میان دانشجویان، که عمدتا همان فرزندان کارگران هستند، نقش مهمی به عهده دارند. آنان می‌توانند حلقه واسط بین دو شعار این سالیان باشند:

نان کار آزادی

زن زندگی آزادی.

رضا شهابی، ۱۶ آدر ۱۴۰۲، زندان اوین

***************

نوشته کارگر زندانی رضا شهابی در پاسخ به نامه سرگشاده سائمه سلطانی از فعالین جنبش زنان افغانستان

سائمه جان، همسایه و‌ هم‌سرنوشت عزیز، خطاب صمیمانه شما را شنیدم که مصداق آن گفته است که آنچه از دل برآید بر دل نشیند. می‌گویند شرم احساسی است انقلابی، اما نامه شما خشم و شرم را همزمان برمی‌انگیزد. خشم از توهین، خشونت، اخراج و تحقیر روزانه که به بهانه افغانستانی بودن اعمال می‌شود. و شرم از اینکه در این جامعه من هم شهروند ایرانی‌ام، و‌ میدانم در تمام این سالیان یقینا کارهایی بوده که از دستم ساخته باشد و انجام نداده‌ام.
اما قلبم به درد می‌آید وقتی می‌بینم که متاسفانه در میان‌مردم ستم کشیده کشور ما و حتی در این زندان، در میان برخی فعالان سیاسی و صنفی که باید پرچم‌داران مبارزه علیه هر نوع تبعیض باشند، هستند کسانی که هنوز بر طبل نفرت پراکنی و‌ تفرقه اندازی "ما" و "شما" می‌کوبند.
حاکمان ما، با دو لبه قیچی، یکی بنیادگرایی مذهبی در تمامی امور از جمله سیاست و آموزش و ‌فرهنگ و دیگری مناسبات سرمایه‌داری هار، بی رحم و غارتگر، به جان مردم ایران و افغانستان و‌ منطقه افتاده‌اند، و آن وقت بخشی از جامعه‌شناسان و کارشناسان روزنامه‌ها می‌گویند قدرت‌گیری دوباره طالبان را باید با ریشه‌های فرهنگی مردم آن سرزمین تحلیل کرد. قربانی‌نکوهی یک درد است، و اینکه کسی که خودش نیز قربانی همان وضعیت است این کار را بکند یکصد درد.
کارگران و زحمتکشان در ایران بدرستی به بی حقوقی و گسترش فقر و‌ نابرابری در کشور معترضند، اما برخی متاسفانه تحت تاثیر تبلیغات افغان ستیزانه توسط جریانات دست ساز و ‌وابسته به حکومت همچون شوراهای اسلامی کار و‌ خانه‌‌کارگر بجای تمرکز بر نقش مخرب سیاستهای حاکمیت و غارت اموال عمومی و ‌اختلاسهای نجومی و آقازاده های مفت خور و گسترش زندکی لاکچری آنها، می‌گویند افغانستانی‌ها کار و موقعیت شغلی ما را گرفته‌اند، غافل از آنکه کارگران مهاجر افغان چند نسل است که از آسیب پذیرترین و‌ بی حقوق ترین نیروی کار و طبقه کارگر همین سرزمین را تشکیل می‌دهند.
همه ما میدانیم که علت بیکاری میلیونی در کشور و ‌بخصوص جوانان بیکاری که عمدتا تحصیل کرده هم هستند، کار طاقت فرسا و بدون حقوق و‌ مزایای کارگران افغانستانی نیست. میدانیم‌که خیزشهای دی ۹۶ و آبان ۹۸ و شهریور ۱۴۰۱ و خیزش آب و بی حقوقی مردم ستم دیده از کردستان و ‌بلوچستان تا خوزستان و لرستان تا ترکمن صحرا و ‌مازندران هرگز بر علیه حضور مهاجران و شهروندان افغانستانی نبود. تمرکز بر زحمتکشان افغانستانی و بسیج افکار عمومی علیه آنها حربه دستگاه حاکمی است که بیش ار ۴۰ سال دمار از روزگار همه ما زحمتکشان و‌ مردم محروم‌کشور در آورده است‌. شکی ندارم که عزیزانمان از جمله ژینا، نیکا و سارینا و‌ ستاره، حدیث و آرمیتا ... جانشان را فدا نکردند که یک سال پس از خیزش شجاعانه آنها برای برابری و آزادی شاهد اوج‌گیری گفتمانهای مخرب افغان ستیزانه و‌ نژادپرستانه باشیم.
اینها نمونه‌های دیگری بودند که با خواندن نامه شما در ذهنم تداعی شد. با این حال، جنبش زن زندگی آزادی نشان داد که نیروی دیگری نیز در بطن جامعه ما رشد کرده است. نیرویی که با هر شکل از "خودی" و "غیرخودی" ، از "ما" و "شما" ساختن از انسانها به هر بهانه‌ای که باشد(ملیت، زبان، جنسیت، قومیت، و...) مخالف است. همچنین طنین "نان کار آزادی" که جنبش حق طلبانه زنان افغانستان از پرچمداران آن بوده است برای من و دیگر فعالین جنبش کارگری پدیده‌ای دیرآشنا است. خوشحالم که مبارزه در زمینه تبعیض علیه زنان و برای برابری بی قید و شرط، پرقدرت و احتمالا به شکلی برگشت‌ناپذیر تثبیت شده است. اگر این مبارزه بتواند هم علیه مردسالاری و سیاستهای تفرقه اندازانه ی مهاجرستیزی و فاشیستی، و هم علیه مناسبات ظالمانه ی سرمایه‌داری تعمیم یابد، به نابودی ریشه‌های مشترک تبعیض، بهره‌کشی، و خشونت در زندگی ما خواهد رسید.
سائمه جان، امیدوارم در این مبارزه من و بسیاری از هم‌طبقه‌ای‌هایم را در کنار خود بدانید، زیرا دشمن ما یکی است و تنها راه رهایی وحدت و تشکیلات است.

رضا شهابی، زندان اوین، آبان ۱۴۰۲

***************

در ضرورت تشکل و خیابان

این روزها مطالب زیادی در روزنامه های رسمی به مشکلات معیشتی کارگران میپردازند و گاه با برخی چهره ها و بازنشستگان نیز مصاحبه میکنند. بازتاب وضعیت تحمل ناپذیر زحمتکشان در روزنامه های رسمی که عادت به انکار یا کوچک نمایی مسائل کارگران داشتند خود نشان از پیشروی کارگران و‌ تحمیل صدایشان بر مناسبات حاکم است. همچنین فعالین صنفی و کارگری با مشارکت در فضای مجازی و روزنامه ها به اشکال مختلف به پیشبرد بیشتر این خواسته ها کمک کرده اند.
در این یادداشتها به فاصله شدید و فزاینده ی درآمد و هزینه و همچنین به کوچک شدن سفره زحمتکشان و پایین آمدن قدرت خرید مردم تا جایی که تأمین غذایی هم با مشکل مواجه شده است، پرداخته شده است. در ادامه ذکر شده که دولت به رغم شعارهای کنترل تورم و رشد اقتصادی، عملا از پاسخ درخور به مشکلات عاجز است، و هیچ اعتنایی نیز به تشکلهای کارگری و سه جانبه گرایی طبق کنوانسیونهای سازمان جهانی کار نمیکند و حتی دستمزدها طبق روال قانونی موجود نیز افزایش پیدا نمیکنند.
واقعیت این است که این بحثها بدون پرداختن به یکی از مهمترین ریشه های مشکلات یعنی سرکوب شدید کلیه تشکلهای مستقل مطلقاً بیفایده است. مگر هیچ تشکل کارگری ای که از بطن کارگران بدون دخالت دولت –کارفرما و در یک فضای دموکراتیک به وجود آمده باشد در روند کذایی سه جانبه گرایی مشارکت داشته که اکنون مورد «بی اعتنایی» قرار گرفته باشد؟ طی سالیان اخیر تعداد انگشت شماری تشکل مستقل از جمله سندیکای کارگران شرکت واحد، سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه، کانونهای صنفی معلمان، تشکلات مستقل بازنشستگان، کانون نویسندگان ...، با وجود هزاران موانع سیستماتیک و انواع سرکوب ایجاد‌گردیدند که بسیاری از اعضای آنها یا زندانی و‌ اخراج شدند و یا هنوز در حبس هستند و‌ تحت تعقیب و بطور دائمی زیر نظر و‌ کنترل نیروهای سرکوبگر امنیتی.
تنها در صورت گسترش و نقش آفرینی چنین تشکلهایی، و با پشتوانه و‌ دخالت حداکثری کارگران و زحمتکشان، دولت و‌ دیگر کارفرماهای ریز و ‌درشت ناگزیر میشوند به حق‌و‌‌ حقوق ما بطور کلی و‌ از جمله در چهارچوب مقاوله نامه های سازمان جهانی کار در حوزه های مختلف از جمله کودکان، زنان، و اوضاع معیشت کارگران توجه نشان دهند.
بدیهی است که تشکلهای به اصطلاح کارگری دست ساز مثل شورای اسلامی کار، خانه کارگر، مجمع نمایندگان و ... دولت را تحت فشار قرار نمیدهند، زیرا افرادی که در رأس آنها قرار دارند آدمهای خود حاکمیت هستند و هرگز در روندهای دموکراتیک انتخاب نشده اند. اما کارگران و فعالان مستقل کارگری میدانند که این نمایندگان قلابی نه پشتوانه کارگری دارند و نه میتوانند اعتماد کارگران را جلب کنند.
اگر میخواهیم از بیکاری میلیونی و سوتغذیه نجات پیدا کنیم، اگر میخواهیم شرایط تمام زحمتکشان بهبود یابد، اگر از ناهنجاریهای اجتماعی مثل بزه و سرقت، فرار از خانه، قتلهای خانوادگی، اعتیاد و بی خانمانی، و ریشه تمام آنها یعنی استثمار، بیکاری و فقر و بی ثباتی و ناامنی شغلی و معیشتی و انواع تبعیض و ستم های مضاعف، به تنگ آمده ایم، باید بدون واهمه اعلام کنیم که با وعده و وعیدهای دولتها، مقامات، و نمایندگان قلابیِ کارگران هیچ چیز نسیب کارگران نخواهد شد. ما نسبت به تمام جریانات داخل قدرت بی اعتماد هستیم، و میدانیم که دیگر زمان مماشات به پایان رسیده. جوانان ما هر روز پرپر میشوند، و هر چیزی که تا به امروز به دست آورده ایم تنها از طریق نمایش قدرت واقعی کارگران و همبستگی و اتحاد تمام زحمتکشان و مردم‌تحت ستم و همچنین تشکل و تسخیر خیابان بوده است. بنابراین صحبت از ترمیم دستمزدها و بهبود شرایط زحمتکشان بدون تأکید بر ضرورت تشکل یابی مستقل و سراسری کارگران، و بدون تلاش برای عملی نمودن حقوق بنیادیمان از جمله تجمع، اعتراض، اعتصاب و خیابان به عنوان مجراهای پیشبرد خواسته های کارگران، بیهوده و‌ حتی گمراه‌کننده خواهد بود.

رضا شهابی ۱۲ آبان ۱۴۰۲، زندان اوین

***************

آقایان، شما خود بخشی از مشکل هستید،

بیهوده خود را به جای پاسخ جا می زنید!

چهارشنبه ٣۱ خرداد ۱۴۰۲ - ۲۱ ژوئن ۲۰۲٣

کسی نیست به این چماقداران بگوید از دروغ، تزویر، تظاهر، و بله قربان‌گفتن خسته نشدید. بابا مشکل ریشه ای و اصلی کارگران خود شما هستید. خجالت هم خوب چیزی است. شرم نمی کنید چند دهه است کارگران و زحمتکشان را به همراه خانواده هایشان که بیش از پنجاه میلیون نفر می شوند بدبخت و زمین گیر کرده اید، تازه دنبال راه حل ارائه دادن و کارزارراه انداختن هستید؟
«جامعه ی کارگری ١۵ میلیونی کشور» را از کجا درآوردید؟ البته همه ی آمار و ارقام هایتان در این سالها همینطور بودهاست. جهت اطلاع بیش از دو سوم جامعه را مزدبگیران، زحمتکشان، نیمه بیکاران یا جمعیت جویای کار، کارگران ماهر ونیمه ماهر، بی ثبات کار و دائمی، رسمی و غیررسمی، یقه آبی و یقه سفید، کارمند، معلم، دهقان و برزگر، پرستار،دستفروش، دوره گرد و... تشکیل میدهند. یکی دو درصد "بالایی" جامعه که خود شما نیز جزوی از آن هستید ثروت و قدرتو وامهای کلان بلاعوض و امکانات رفاهی، آموزشی، تفریحی، بهداشتی، خانه و ماشین لوکس را در دست گرفته اید، وافراد بله قربان گویی مثل نمایندگان فرمایشی و انتصابی و چماق به دست شورای عالی کار را دور خود جمع کرده اید.
دست بردارید از این بازیها و خیمه شب بازی ها؛ میدانید راه حل چیست؟ اخراج شما نمایندگان قلابی کارگران در هر جاکه به اسم کارگر نمایندگی میکنید. کارزار هم فقط اعتصاب هر چه گسترده تر و سراسری تر - در این شرایط نمایندگانواقعی کارگران در میدان مذاکره، دستمزد واقعی را بر اساس استانداردهای جهانی و تورم واقعی و موجود در کشور وآنچه که در سفره ی مردم فرودست دیده میشود تعیین میکنند.
زندگی در شأن انسان و نجات کارگر و خانواده ی کارگری که زیر چرخ دنده های تورم افسارگسیخته له میشود و هر روزشاهد از دست دادن عزیزان و دلبندانشان به دلیل نداشتن هزینه درمان و خوراک میباشند، نیازمند به درخواست و دستور واجازه نیست.
برای محق جلوه دادن خودتان هارت و پورت صوری می کنید که چنین وانمود کنید که از دولت / کارفرما هراس ندارید، بلکه کارگران به شما نگویند شوراهای چماق دار فرمایشی- انتصابی و ضد کارگر و مدافع و حافظ منافع سرمایه دار! بعد هم بگویید ببینید درخواست جلسه کردیم اما قبول نکردند، و بعد هم اعتراض میکنیم (البته در فضای مجازی و در خواب).
کسی نیست به اینها بگوید بیکاری، فقر و نداری، تبعیض و غیره باعث اعتیاد، فساد، فحشا، و قتلهای خانوادگی و فراربخصوص دختران از خانه، حاصل این چند دهه «مدیریت» شما نمایندگان به اصطلاح کارگری در خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار و غیره بوده است. تازه از رو هم نمیروید. نامه مینویسید، درخواست جلسه میکنید، بر سر جان کارگران معامله میکنید.
صحبت از زیست انسانی است. صحبت مرگ و زندگی است. صحبت پرپر شدن عزیزان جلو چشمان پدر و مادر است، نه کلاس درس که برای رفع حاجت از معلم اجازه میگیرید. جمع کنید خودتان را! ۴۰ سال سوپاپ اطمینان نظام هستید، ۴۰ سال است کارگر را سپر بلای اهداف سیاسی پلید خودتان کردید. ۴۰ سال است کارگر را قربانی برنامه های بی پایه و اساس غیرکارشناسی شورای عالی کار و افراد حاضر در آن کردید، افرادی که فقط ظاهر دارند، اما باطن شان را باید ازکارگرانی بپرسید که متاسفانه با تعدادی از این افراد در یک کارگاه بودند. چه باک! زمان همه چیز را روشن خواهد کرد. آنچه در این شرایط مهم و ضروری است و در دسترس: ۱- تشکل مستقل کارگری (سندیکا، اتحادیه، شورا ...) بدون دخالت دولت و کارفرما و نیروهای حراست که نمایندگان وزارت اطلاعات در کارگاه ها هستند؛ ۲- مذاکره ی دسته جمعی و پیمانهای دسته جمعی .
ضرورت و کمبود تشکل های مستقل و دموکراتیک کارگری که بدون دخالت دولت و کارفرما باشد در این نبرد نفس گیر دستمزد کارگران، در نزاع دائمی بین کار و سرمایه کاملاً به چشم می آید. تشکل های زرد حکومتی با وجود داشتن تمام امکانات دفتر، رسانه، تبلیغات، بودجه، و با حضور افراد سودجو و منفعت طلب در ساختار تشکیلاتشان (خانه کارگر و شوراهای اسلامی کار) مدعی شده اند که ١٢٦ هزار اسم جمع آوری کرده اند که البته اگر به ۵٠ هزار میرسید قابل پیگیری در صحن مجلس بود. این نشان از به رسمیت نشناختن کارگران و عدم اعتماد کارگران و نداشتن جایگاه بین کارگران و توده ها است. چون هر سال همین نمایندگان به اصطلاح کارگری به شکلهای مختلفی صدای اعتراض کارگران را نسبت به تصمیم یک عده که نه کارگران را قبول دارند و نه آنها را به رسمیت می شناسند خفه میکنند، آن هم با وعده های دروغین از شکایت به دیوان عدالت اداری، ابطال مصوبه، تشکیل جلسه و تصمیم مجدد در مورد دستمزد، و پیگیری و نامه نگاری در سطوح بالای حاکمیت و منتظر دستور حکومتی و خلاصه تمام خیمه شب بازی که هر سال برای کوچکتر کردنسبد هزینه های زحمتکش ترین قشر جامعه اجرا می کنند. تا در ادامه ، هر اعتراض راستین و مستقلی با سرکوب، بازداشت، شلاق، زندان و اخراج از کار مواجه شود (نمونه ی آن رضا شهابی، داوود رضوی، حسن سعیدی رانندگان شرکت واحد میباشند که به جرم حق خواهی و اعتراض به دستمزد پایین، و عدم اجرای طرح طبقه بندی مشاغل در شرکتواحد، و عدم واگذاری مسکن مناسب به کارگرانی که سالها حاصل دسترنج خود را به دست مدیریت شرکت واحد و دیگرصاحب اختیاران تعاونی مسکن کارکنان شرکت واحد داده بودند، از کار بیکار شدند، حقوق و بیمه تامین اجتماعی و تمام مزایای کارگری و شهروندی از آنها دریغ شد و خود به زندان افتادند). سال بعد نیز دوباره روز از نو و روزی این دشمنان کارگران از نو.
در یادداشت بعدی به مسئله مذکرات جمعی و جایگاه سندیکاها در آن می پردازیم.

رضا شهابی، بند ۴ زندان اوین

خرداد ۱۴۰۲

***************

چاره کارگران وحدت و تشکیلات

سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه

۳۱ خرداد ۱۴۰۲

***************

تشکل‌زدایی و بی‌ثبات سازی نیروی کار بلای جان کارگران و مزدبگیران

شنبه ۲۰ خرداد ۱۴۰۲ - ۱۰ ژوئن ۲۰۲٣

رضا شهابی، زندان اوین
برنامه هفتم توسعه یعنی نمک به زخم ما کارگران و زحمتکشان. تا امروز تمام برنامه های توسعه با یک قلم و یک نگاه واحدبه اقتصاد نوشته شده‌اند: چطور از سهم اکثریت محروم جامعه گرفته و جیبهای اقلیت بهره‌مند را پربارتر کنیم. بر خلاف شعارهای توخالی حمایت از پابرهنگان و کوخ نشینان و رساندن آنها به شأن و منزلت انسانی و شرافتمندانه طبقه کارگر،در زیربنای تمام تصمیمات کلان اقتصادی کشور، شاهد اجرای نسخه های حاضر آماده‌ی صندوق بین‌المللی پول و سازمان تجارت جهانی بوده‌ایم. حاکمیت برای غلبه بر بحران‌های اقتصادی که بر اثر ناکارآمدی و عدم تخصص و تجربه کافی، و فساد ساختاری ایجاد شده، طرح ریاضت اقتصادی را به اسم اقتصاد مقاومتی اعلام کرد. البته ریاضت و مقاومت نه برای خودشان و نه برای آقازاده‌ها و ریخت ‌و پاش آنها، و نه برای شرکت‌های خصوصی و خصولتی و الیگارشی،بلکه برای مزدبگیران و مردمی که حکومت به اشکال مختلف از جیب آنها می‌دزدد تا ضرر و زیان شرکت‌های تحت نفوذ وحمایت خودشان و ریخت و پاش و حیف و میل آقازاده ها را تامین کنند.

دولت‌های گذشته از تعدیل ساختاری، قراردادهای سفید امضا، خارج کردن کارگاه‌های زیر ١٠ نفر از شمول قانون کارگرفته، تا حمله به کارگران و کشتن کارگران، زندانی و شکنجه کردن، و شلاق زدن به کارگران، هر آنچه در توانشان بوده انجام داده‌اند. دولت سیزدهم هم همین مسیر را ادامه میدهد، اما با چاشنی دروغگویی و گفتار درمانی. آنچه در شش برنامه توسعه به طور محسوس و خزنده پیش می‌آمد، اکنون در برنامه هفتم (به دلیل ورشکستگی دولت در تمام سطوح) به شکل عریان نمود پیدا کرده است. تورم بالای ٧٠ درصد، حذف گوشت و مرغ و تخم‌مرغ و برنج و میوه و آموزش و درمان و.. از زندگی اکثریت جامعه، و بازگشت به کالا برگ و سهمیه بندی نه به دلایل بیرونی، و نه به سبب اشتباهات در اجرای برنامه های توسعه بوده است، بلکه این میوه محصول نگاه اقتصاد نئولیبرالی و غارت است که بر تمام برنامه‌های توسعه حاکم بوده و هنوز هم برای سرنوشت ما تعیین تکلیف میکند.

چرا در تمام این سالیان اقلیت صاحب قدرت و ثروت بر اموال خود افزوده‌اند، و تاوان این مشکلات را مزدبگیران، بیکاران،نیمه بیکاران، بی ثبات‌کاران، بازنشستگان و تمام زحمتکشان جامعه پرداخته‌اند؟ چون تشکلات بر آمده از بدنه خودشان که استقلال و شجاعت، جسارت و توان سازماندهی، حق خواهی، مطالبه گری، اعتصاب و مذاکرات جمعی و سراسری داشتهباشند وجود ندارد. حاکمیت از بدو استقرار در فکر بوده که برای پیشبرد منافع و بقای خود چه کارهایی را بکند و چه موانعی را از سر راه بردارد. و از آنجا که اساساً مخالف هر گونه جمع گرایی و تشکل بوده است اول سندیکاها، اتحادیه ها، شوراها، فدراسیون ها و کنفدراسیون‌های کارگری را ممنوع اعلام کرد و در عوض تشکل‌های زرد حکومتی و بله ‌قربان‌گو را وارد قانون کار کرد. در مرحله بعد با پرونده سازی‌های واهی برای فعالان کارگری و صنفی و بازداشت و زندان و اخراج از کار کارگران حق‌طلب عملاً فعالیت را دشوار کرد، تا خیالش از عدم برگزاری اعتراضات، تجمعات، و اعتصابات راحت شود و در محیط‌های کار خفقان ایجاد کند. مجری این پروژه‌ها تشکل‌های وابسته و ‌دست ساز حکومتی بوده‌اند ــ از حزب خانه کارگر در خارج از محیط کار تا شوراهای اسلامی کار و انجمنهای صنفی در محیط کار، آن هم با نظارت واحدی بهنام حراست (نماینده‌ی شورای تامین استان وزارت اطلاعات). برای همین خوش خدمتی‌ها و بله ‌قربان‌گویی‌ها است که علیرضا محجوب و حسن صادقی چندین دهه است خانه کارگر و کانون‌های بازنشستگان و پیشکسوتان را در انحصارمطلق خودشان گرفته اند. هر چه قانون، لایحه، ماده و تبصره علیه کارگران در سکوت و بی‌خبری در مجلس تصویب شدهاست، همه از خوش خدمتی‌های مستاجری به نام محجوب و امثالهم در مجلس بوده که در حال حاضر هم سرقفلی خانه کارگر را در اختیار دارد.

حالا در برنامه هفتم توسعه، حکومت به خیال اینکه توانسته تشکل‌های کارگری مستقل و متحد که بتوانند در مقابل طرح‌ها و سیاست‌های ضدکارگری مقابله کنند را ریشه کن کرده است، در حوزه‌ها و نهادهای مختلفی برای جامعه کارگری تصمیمات گوناگونی از روی نگاه ضد طبقه ‌کارگر و همچنین استیصال و بی برنامگی و ناکارآمدی و ناتوانی در پاسخگویی به مشکلات تمام مزدبگیران، بیکاران، بازنشستگان، و جوانان می‌گیرد و سراسیمه و با دستپاچگی و بدون کارشناسی، یکروز از پیشنویس اصلاحی ‌به اصطلاح قانون کار صحبت میکنند، یک روز از اصلاح ماده ٧ ق ک و دست و پا گیر بودن آنماده از نگاه سرمایه دارانه حرف میزنند، یک روز دیگر از حذف ماده ٢٧ ق ک (با وجود اینکه نماینده واقعی کارگراننیست) ولی در بزنگاه‌ها بنا به مصلحت و منافع و تبلیغ که مورد رضایت کارفرما باشد از این ماده استفاده میکنند، یک روزهم از اصلاحیه ماده ۴١ قانون کار و اضافه کردن تبصرهای که منافع سرمایه دار را حفظ بکنند صحبت میکنند.

هم طبقه‌ای‌ها، هم‌سرنوشتی‌ها:
قیچی برنامه ی هفتم دو لبه دارد، یکی سرکوب و حذف تشکل‌های مستقل کارگری است، و لبه‌ی مکمل آن بی‌ثبات‌ سازی هرچه بیشتر زندگی و کار زحمتکشان، تا آنها را در معرض حداکثر استثمار قرار دهد. از این رو، دولت در برنامه هفتم توسعه قانون کار نیم بند به سود کارگران را هدف گرفته است و میخواهد حداقل‌هایی که به سود کارگران و قوانینی که تاحدمحدودی چتر حمایتی برای کارگران بود را نابود کند و مسئولیت را به کل از گردن خودش خارج کند.
در برنامه هفتم توسعه، دولت از برده داری نوین و به تعبیری اردوگاه‌های کار اجباری به طور علنی رونمایی کرده است. نظامی که قرار بود حامی پابرهنگان و کوخ نشینان و فرودستان باشد به سود کارفرمایان و سرمایه داران قوانین ضدکارگری تدوین و بر اساس ماده ١۵ برنامه ٧ شکل جدیدی از اردوگاه‌های کار اجباری را می‌خواهد در کشور نهادینه کند. این ماده یعنی نا امیدی و یأس و سرشکستگی، یعنی فرار افراد متخصص و مهاجرت بی‌رویه جوانان به کشورهای منطقه، چون کارگران دارای مهارت فنی و دانشگاهی باید در مملکت خودشان با نصف حقوق کار کنند، آن هم بدون هیچگونه مزایا و امنیت شغلی و تضمینی، و با قراردادهایی یک طرفه که هر لحظه امکان اخراج دارد. کسی نیست بگوید کدامکارگر با این شرایط حاضر است کار بکند؟ در کارهای غیررسمی درآمد فرد بیشتر است، تازه امنیت و برنامه هم دارد و می‌داند در چه فصلی از سال باید در اسنپ کار کند یا دست فروشی، یا بلال فروشی یا سیگار فروشی بکند. حذف قراردادهای شفاهی، در غیاب قراردادهای رسمی و کتبی، به معنای امنیت شغلی بیشتر نیست، چرا‌ که آنها دنبال حذف کامل هرگونه تعهد از سوی کارفرما و سرمایه داران هستند. ماده ١٦-٧ دست سرمایه دار را باز گذاشته است تا به هرطریقی که میتواند نیروی کار ارزان را به بردگی بگیرد. چه کسانی بهتر از افراد بی بضاعت و فرودست که از فرط بیکاری و فقر و نداری و بدبختی به موسسه‌های به اصطلاح خیریه پناه برده‌اند با کمترین دستمزد، بدون بیمه، مزایا، سنوات و امنیت شغلی (برده داری نوین) به بیگاری کشیده می‌شوند. تیر خلاص این وضعیت افزایش مدت قراردادهای موقت به ۴ سالاست، یعنی کارفرما هر چند سال نیرویی را به نام موقتی استثمار میکند و بعد از ۴ سال که تمام استفاده خود را برد، به سراغ نفر بعدی میرود، و هیچ تعهدی بر دوش خود احساس نمی‌کند.

جوانان ما تا ۱٨ سالگی خود را در نظام آموزشی ناکارآمد و بی کیفیت سپری میکنند، بعد از آن دو سال خدمت سربازی اجباری، و تازه بعد از آن سه سال اردوگاه‌های کار اجباری به سال‌های از دست رفته‌ی زندگی آن‌ها اضافه میشود. پرداخت نصف حقوق در این گرانی افسارگسیخته، تورم بالای ٧٠ درصد، به فارغ التحصیلان که بیش از ٣ میلیون نفرهستند، به منزله ی صدور حکم مرگ اجتماعی برای جوانان این مرز و بوم است.
در اغلب کشورها حاکمان مجبور شده اند برای افراد معلول در رده های مختلف امتیازات ویژه‌ای را در نظر بگیرند. درکشور ما همه چیز برعکس است. نصف حقوق مصوب برای معلولان! آدم با حقوق کامل در خرج و برج زندگی ناتوان است، وای به حال حداقل مزدبگیر استثمارشده‌ای که در این جامعه هیچ صدایی ندارند.
علاوه بر اینها در ماده ٦٦ ب ٧ ، دولت برای فرار از بدهی به صندوق‌های بازنشستگی که منجر به ورشکستگی صندوق‌ها شده است، میخواهد هزینه ورشکستگی صندوق‌ها را از نیروی کار و با افرایش سن بازنشستگی تامین کند. این هم خلاف جریان آب شنا کردن است. جوانان تحصیل کرده و پرانرژی پشت درهای کارخانه‌ها بمانند و زحمت‌کشانی که ٣٠ سال کارکرده و استثمار شده‌اند، حال که نوبت به سال‌های بازنشستگی و حداقلی از آسایش صوری رسیده، خسته و بیرمق ناچارند همچنان مورد بهره‌کشی قرار گیرند. واقعاً خیلی عجیب است!!

چه کسی ادعای کارشناسی این قوانین ضد انسانی، ضد اخلاقی و ضد پویایی اجتماعی و اقتصادی را کرده است؟ چه کسی گفته کارگر و مزدبگیر همیشه باید استرس و ترس از فردای خود داشته باشد؟ چه کسی گفته است کارگر و مزدبگیراز اول قرارداد تا آخرین روز قرارداد به فکر تمدید یا عدم تمدید قرارداد باشد و هر شب کابوس ببیند؟ چه کسی پیامدهای مخرب روانشناختی و جامعه شناختی این وضعیت را بر فرد، خانواده، جامعه، و روان و اعصاب کارگران و اطرافیان و حتی پیامدهای آن برای بازدهی و بهره وری آن را بررسی کرده است؟
هم طبقه‌های زحمتکش، جوانانی که تازه قصد دارید وارد بازار کار شوید! از ماست که بر ماست. دولت‌ها به پراکندگی ما کارگران و مزدبگیران پی برده‌اند و تصور می‌کنند با سرکوب تشکل‌های مستقل، حالا قادرند هر طرح و برنامه‌ای را علیه ما اجرا بکنند. در این‌گمانند که هیچ اعتراض و اعتصاب گسترده ای صورت نمی‌گیرد و خیالشان راحت است که اعتراضات جسته و گریخته را هم سرکوب، و کارگران پیشرو را اخراج یا زندانی می‌کنند.
میدانیم که کار ما کارگران با این حرفها و صبر و چنگ زدن بیهوده به بالا دستی‌ها و مجریان قانون درست نمی شود . تاریخ و تجربه دهه های اخیر به ما می‌گوید ما کارگران چیزی برای از دست دادن نداریم. اکنون زمان دست روی دست گذاشتن نیست!

باید پرسشگر باشیم، باید به نیروی طبقه خودمان یعنی طبقه عظیم کارگر تکیه کنیم، تا برای خودمان و فرزندان و جامعه خودمان آینده‌ای بهتر فراهم کنید. آینده ای بهتر، همراه با امنیت شغلی، رفاهی، بهداشتی، درمانی، آموزش رایگان،برابری و‌ عدالت در تمامی عرصه ها و ... زمانی محقق می‌شود که در هر حرفه و صنف (کارگران بیکار، نقاش، نجار،ساختمانی، حمل و نقل شهری، صنعتی، خدمات عمومی، کشاورزی، آموزشی، بهداشتی، برون شهری، پیک موتوری،اسنپ و ..) سندیکاها و اتحادیه و هرگونه تشکیلات مستقل خودشان را ایجاد بکنند و با به هم پیوستن مطالبات را پیگیری وبه دست بیاورند. درکنار و همراه با پیگیری مبارزات ریشه‌ای‌تر به نفع طبقه کارگر، با همین ظرفیت‌های محدود قوانین جاری هم باید برنامه توسعه هفتم و دیگر تصمیمات ضد کارگری حاکمیت را به چالش بکشیم و در تنگنا قرار بدهیم و کار امروز راتماماً به فردا واگذار نکنیم. به آینده‌ی خود و فرزندان و فراهم کردن نان، کار و آزادی برای آنها بیندیشیم. بی‌تفاوتی وبی‌مسئولیتی امروز ما در قبال فرزندان و آینده‌ی کشور میتواند فردا پیامدهای جبران‌ ناپذیری برای نسل‌های بعدی، و حتی سرنوشت محیط زیستی و سرزمینی ما داشته باشد.

چاره زحمتکشان، وحدت و تشکیلات است.

رضا شهابی

۲۰ خرداد ۱۴۰۲

زندان اوین