با نگاهی به سایت ها ومنابع خبری،شمار قابل توجهی نوشته، خاطره و گرامی داشت در سوگ زنده یاد تراب حق شناس را می توان یافت.
این البته رسم خوبی در میان ما ایرانیان و شرقی هاست که یاد رفته گان مان را بزرگ و گرامی می داریم.
اما زیباتر آن که این کار پسندیده و ارج نهادن به بزرگان را، که گاه ممکن است، مخالف نظرات شان باشیم، در بودن و هنگامی که زنده اند انجام دهیم. این خود نوعی تمرین دموکراسی یعنی همزیستی درعین اختلاف نظر است.
آقای ناصر پایدار نیز در سوگ ودر رثای تراب حق شناس مطلبی نوشته اند. در لینک زیر:
اینجا
من نیز حدود یک سال و نیم پیش، هنگامی که توسط دوستی مشترک از بیماری تراب با خبر شدم برای او چنین نوشتم:
" ....درکوران حوادث و درد و رنج های بسیار آموختم که؛ اختلاف عقیده و اشتباهات، از منزلت "رهروان صادق" راه، کسانی که نقد جان و توان را در راه تحقق امر انقلاب و رهایی ستمکشان نثار کردند نمی کاهد.
از این روست که؛ از صمیم قلب احترام عمیق خود را نسبت به "تراب حق شناس" به پاس یک عمر مبارزه و پایداری اش، درراه رهایی محرومان و نیز نسبت به مواضع اصولی او در قبال درد و رنج خلق فلسطین، ابراز می دارم."
همان جا اضافه کردم: "براین باورم که نام "تراب حق شناس" به عنوان مبارزی پیگیر در تاریخ مبارزات مردم ایران علیه ارتجاع، استبداد و استثمار باقی خواهد ماند."
بخشی از دل نوشته (١) خطاب به تراب حق شناس به تاریخ ٢٦ اکتبر ٢٠١٤
نوشته آقای ناصر پایدارگرچه حاوی نکات درستی است اما در عین حال حاوی چند نکته نادرست وغیر واقعی است که من سعی می کنم آن را توضیح دهم.
نخست: ایشان در شرح حال زنده یاد تراب حق شناس نوشته اند:" در پروسه تحولات ایدئولوژیک و سیاسی سالهای ۵٢ تا ۵۴ درون سازمان،با آغوش باز به استقبال کمونیسم و گسست از ارتجاع اسلامی شتافت."
به نظر می رسد ، ایشان از ماجراهای خونباری که به نابودی سازمان مجاهدین خلق ایران درآن سالها انجامید ،ازترورهای فجیع درون سازمانی واز روش هایی که در آن ایام برای مطیع کردن و باصطلاح پرولتریزه کردن افراد به کار برده شد، به کلی بی خبرند!!وگرنه این چنین از "آغوش باز" و"استقبال از کمونیسم" نمی نوشتند.(٢)
حوادثی که خود زنده یاد تراب حق شناس و بسیاری رفقای ایشان تا نقد ومحکوم کردن آن ؛ به روایتی "وادار به استعفا کردن"(٣) وبه روایتِ بیانیه سازمان پیکار"اخراج"؛ پرچمدار این جریان از سازمان هم رفتند.(۴)
حوادثی که با خونین ترین وجه ممکن به تشدید نابهنگام تضاد های اجتماعی و تضعیف نیروهای مترقی وچپ و زمینه ساز برآمد ن روحانیت ومنحصر به فرد شدن نقش آیت الله خمینی در انقلاب ۵٧ از یک سو و برآمدن مسعود رجوی به عنوان رهبر بلامنازع سازمان مجاهدین از سوی دیگر شد.(مستندات این همه مجال این نوشته نیست)
هزینه ی این هردو را ،مردم و تاریخ ایران و شمارزیادی از جداشده گان از تشکیلات رجوی هنوز دارند پرداخت می کنند.
دوم:گسست از ایدئولوژی اسلامی سازمان مجاهدین خلق ایران ومارکسیست شدن افراد (بگذریم از این که کدام مارکسیسم، ونیز بگذریم چه میزان افراد ونیزبا چه روش هایی) را هرچیزی می توان نامید جز "گسست از ارتجاع اسلامی".
دراین جانیز، انتظار به حق از آقای ناصر پایدار این است که برخلاف کسانی که به امتناع انصاف وواقع بینی دچار شده اند، ارزیابی های سنجیده داشته باشند. نمی توان سازمانی را که محصول مبارزات تاریخی بعد از کودتای ٢٨ مرداد ٣٢ و پرچمدار همگرائی اجتماعی علیه استبداد،ارتجاع و استعمار (امپریالیزم) و حامل رادیکال ترین تفسیر از اسلام(البته در زمان خود) بود، بی محابا"ارتجاع اسلامی " نامید.
طرفه آن که خود پرچمدار آن جریان (محمد تقی شهرام) نیز هیچگاه از مجاهدین، ایدئولوژی و بنیانگذاران آن بنام "ارتجاع اسلامی" نام نبرد.
زنده یاد تراب حق شناس نیز در مصاحبه ها و نوشته های گوناگون وبه گواه شاهدان عینی، حتی تا واپسین روزهای زندگی ازبنیانگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران ، همیشه به نیکی و با احترام یاد کرد و تشکیلات را از "همت" آنان می دانست و هیچگاه چنین عنوان ناشایستی را به کار نبرد.
سوم: این همه نه به منظور توجیه و مطلق کردن گذشته وبی نقص و بی انتقاد دانستن، حنیف نژادو سعید محسن ودیگران است ونه به منظور تصفیه حساب های رایج سیاسی /ایدئولوژیک، بلکه نیت ، دیدن گذشته در ظرف زمان و مکان تاریخی وواقعی خود وآن گاه نقد آن است. درس آموزی از گذشته و نقد آن به مثابه چراغ راه آینده.
کاری که بنیانگذاران مجاهدین ونیز نام آورانی چون بیژن جزنی و مصطفی شعاعیان ،هنگام نقد پیشینیان خود، نمونه های برجسته و فرهیخته آن بودند و زنده یاد تراب حق شناس هم در حد و توان خود( البته در مسیری که درست می دانست )بدان صمیمانه همت گماشت. ارزش آن بنیانگذاران و ارزش تراب حق شناس، در صداقت و صمیمیت آنها ودر نقد پذیری و آمادگی برای "تغییر" است .
سعید شاهسوندی - ٢٨ ژانویه ٢٠١٦
هامبورگ
(١) لینک مطلبی که یک سال و نیم پیش، بعد از باخبر شدن از بیماری مهلک تراب ، در رثا و"به پاس یک عمر کوشش و تلاش او برای رهایی و عدالت اجتماعی" نوشتم :
http://www.akhbar-rooz.com/article.jsp?essayId=63274
(٢). نگاه کنید به" اطلاعیه بخش مارکسیستی/لنینیستی سازمان مجاهدین خلق ایران ، مهرماه ١٣۵٧" مندرج در سایت اندیشه و پیکار:
"خائن و توطئه گر خواندن مخالفین داخلی، سرکوب و اعدام رفقای مذهبی ای که دررابطه با عملکرد اپورتونیستی و سلطه طلبانه رهبری سازمان مجبور به جمع آوری نیروهای خود شده ودرصدد انشعاب برآمده بودندوحرکت بر این مبنا که جریان تحول یافته را تنها وارث"سازمان مجاهدین خلق ایران" بشمارد. برخورد غیر طبقاتی با نیروهای مذهبی، مشوب کردن ذهن نیروهای مبارز نسبت به مناسبات طبقات در جنبش دموکراتیک .... جلوه آنتاگونیسم دادن به تضادهای درون خلق،
برانگیختن احساسات ضد کمونیستی ودامن زدن به آن از طرف بخشی از نیروهای انقلابی خلق، مشوب کردن اذهان نیروهای مبارز نسبت به
اندیشه و عمل کمونیستی و.... اینها همه از ضربات و نتایح بسیار منفی ای بود ..."
(٣).ن ک به منبع بالا:"... علیرغم مقاومت هایی از جانب مرکزیت سازمان (وبه خصوص و دردرجه اول عنصر مسلط مرکزیت که توانسته بود طی سال های ۵٢ تا ۵٧ هژمونی ایدئولوژیک ، سیاسی و تشکیلاتی خود را بر مرکزیت سازمان اعمال نماید) و علیرغم تلاش و کوشش این مرکزیت در ادامه
حاکمیت اندیشه و عمل غیر کمونیستی ، سکتاریستی و تفرقه افکنانه گذشته، توانست با اتکاء به نیروی اکثریت قاطع مسئولین و توده های سازمانی،
مقاومت آنرا در هم شکسته و سرانجام وادار به استعفا نماید."
(٤): ن ک به :"تحلیلی بر تغییر و تحولات درونی سازمان مجاهدین (١٣۵٢-١٣۵۴)" چاپ اول، سازمان پیکار درراه آزادی طبقه کارگر فروردین١٣۵٨، نشر اینترنتی : انتشارات اندیشه و پیکار اردیبهشت ١٣٨۶(مه ٢٠٠٧):
"...پس از شکستن مقاومت هاوکارشکنی های رهبری..... و پس از دریافت این واقعیت که رهبری به طور کامل راه خویش را از راه جریان سالم توده ای جدا نموده است، باتائید قاطع اکثریت ،
عناصر اصلی این جریان(یعنی رهبری سابق) از سازمان اخراج گردیدند..." .خط کشی ها از من است.