افق روشن
www.ofros.com

پیرامون مبارزۀ سیاسی طبقۀ کارگر

فرشید شکری                                                                                      سه شنبه ٣ شهریور ۱٣٨٨

« استاد (پرودون) بی اعتنائی به اقتصاد را موعظه می کرد تا آزادی و رقابت بورژایی را " که تنها تضمین ماست" در امان نگهدارد، شاگردان بی اعتنایی .به سیاست را موعظه می کنند تا تنها تضمین آزادی بورژوایی خود را حفظ کنند »

بی اعتنایی به سیاست- کارل مارکس

مقدمتاً باید گفت، از نظر کمونیست ها، مبارزۀ اقتصادی کارگران بخش غیر قابل تفکیک و جدایی ناپذیر از پیکار طبقاتی علیه بورژوازی است. اعتصابات و اعتراضات پی در پی کارگری برسر مطالبات صنفی و رفاهی، تقابل کارگران با تعرضات کارفرمایان و دولت هایشان، و مبارزه برای بهبود شرایط فروش و افزایش بهای نیروی کار امری روزمره و تعطیل ناپذیر در سراسر جهان است و تا خاتمۀ حیات این مناسبات و شیوۀ تولیدی مسلط بر جوامع بشری، همواره جریان خواهند داشت. از اینروی، یکی از وظایف خطیر کمونیست ها سازمان دادن، متحد ساختن و سراسری کردن این چالش ها برای ناگزیر کردن کارفرمایان و دول کاپیتالیستی به تمکین و گردن نهادن به خواست های کارگران از قبیل افزایش سطح دستمزدها درتناسب با سطح تورم، پرداخت بیمه های درمانی، حق مسکن، کم کردن ساعات کار و دهها مطالبۀ دیگر می باشد.
لیکن کنش فعالین کارگری چپ و رادیکال بمثابه بخش آگاه طبقۀ کارگر و عالم بر منافع عمومی جنبش کارگری بایستی برپایۀ تعاریف بدست داده شده از عمل و پراتیک سوسیالیستی در بطن جنبش، از تدارک دادن، هماهنگ کردن و رهبری آکسیون های کارگری حول مطالبات اقتصادی در این یا آن کارگاه و کارخانه فراتر رود، و تنها بدین موضوع با اهمیت خلاصه نشود. کوشش جهت تلفیق جدال های اقتصادی کارگران با مبارزات سیاسی درون جامعه که لنین در جزوۀ وظایف سوسیال دموکرات های روسیه (١٨٩٧) بر آن تأکید کرده است، هر آینه باید محور اصلی فعالیت های آنان را به خود اختصاص دهد.
اصرار بر این اصل مهم نه بدان معناست که حایل و دیواری بین مبارزات اقتصادی کارگران با مبارزات سیاسی وجود دارد. درهر کجا و هر سرزمینی وقتی کارگران در برابر تعدی و تجاوز کارفرماها و سرمایه داران به حقوقشان قد علم می کنند، این ایستادگی و طلب حق کردن فی نفسه سیاسی است. معهذا هنگامی این جدال ها بطور شفاف تری رنگ و بوی سیاسی بخود می گیرند که دربردارندۀ مطالبات رادیکال جنبش های اعتراضی باشند. بدین اعتبار پیشروان کارگری چپ و کمونیستی که حوزۀ فعالیت و کارشان در ایران است، جا دارد تا به پیروی از آموزه های مارکسیسم اعتراضات هر روزۀ کارگران را با پیکارهای زنان، جوانان و ملل تحت ستم برضد دیکتاتوری و اختناق حاکم درآمیخته، و این طغیان ها را به خدمت وقوع انقلاب اجتماعی و تحولات ریشه ای مورد تعقیب، درآورند.
افزودن خواسته های دموکراتیک مطرح در جامعه به لیست مطالبات صنفی و رفاهی کارگران بانی همبستگی جنبش های اعتراضی با جنبش کارگری خواهد گردید و به برداشته شدن قدم های سترگی در راستای تقویت کشمکش طبقاتی علیه نظام سرمایه داری خواهد انجامید. سوای آن درپرتو در پیش گرفتن این مشی، زنان و جوانان و توده های زجر کشیدۀ ایران با اعتماد بنفس بیشتری مسیر رسیدن به آزادی و حقوق انسانی اشان را خواهند پیمود.
بهمان اندازه که ارتقاء سطح آگاهی طبقاتی کارگران و درک ضرورت تشکل یابی در ابعاد توده ای و متشکل شدن ایشان در نهادهای مستقل و طبقاتی (صنفی و حزبی) حیاتیست، بسیج شدن توده های کارگر توسط رهبران و فعالین کمونیست جنبش کارگری برای مداخله در شورش ها و برآمدهای سایر اقشار ستمکش کشور نیز چنین جایگاهی دارد. بالطبع خود این دخالتگری سیاسی و نتایج حاصله از آن با توجه به بسط روحیۀ همبستگی در بین کارگران و عروج تفکرات ضد سرمایه داری در میان بخش هایی از طبقه که جزو نقاط عطف جنبش کارگری در سال های اخیر به حساب می آیند، بنوعی می تواند به سهل الحصول تر شدن اهدف مذبور ( رشد آگاهی کل طبقه و تشکل یابی ) یاری رساند.
اما این تداخل چگونه میسر می شود؟ بی گمان همانطور که توضیح مرتبط بودن مبارزات کارگران در تمامی مراکز صنعتی و خدماتی با دشمن مشترک (مناسبات سرمایه داری و کل طبقۀ سرمایه دار) دشوار نیست و فهم آن برای ایشان بسی ساده است، درهم آمیختن جدال های کارگران با مبارزات اقشار ستمدیدۀ جامعه هم چندان کار غامض و پیچیده ای نخواهد بود چراکه طبقۀ کارگر خود قربانی سرکوب آزادی های سیاسی و مدنی، تبعیض جنسی، ستم بر اقلیت های ملی و مذهبی، و عدم برخورداری جوانان از ابتدایی ترین حقوق بوده، و در کنار تحمل استثمار، بی حقوقی و فقر و فلاکت سنگینی بار این مظالم و بی عدالتی های نظام سرمایه داری را بدوش می کشد. کارگران با پوست و گوشت و استخوان خود این دردها را حس می کنند، بنابراین کافیست مشکلات اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی ای که سیستم برای زنان، جوانان و ملل ساکن در این کشور آفریده به ایشان یادآور شد تا جنب و جوش خود را به حرکت های آزادیخواهانه و برابری طلبانۀ آن اقشار گره بزنند و برای ایجاد دگرگونی های بنیادین به خروش درآیند.
لازم به تأکید است اتحاد طبقۀ کارگر با جنبش های دموکراتیک و توده ای علیه جمهوری اسلامی الزاماً میباید دارای مرزبندی روشن با رویکرد جریانات بورژوا- لیبرال و ناسیونالیستِ ناراضی از شرایط حاکم، و همچنین نقد گرایشات چپ خرده بورژوایی که تحت عنوان سوسیالیسم مبارزۀ همه با هم را تجویز می کنند، باشد. شایسته است پیکارگران کمونیست در محیط های کار و زندگی کارگران با افشای ماهیت طبقاتی رژیم و جناح هایش و بیان اهمیت سرنگونی کل حاکمیت، اندوخته های علمی و تاریخی خود را در خصوص انواع خیزش هایی که برغم جانفشانی ها و پرداخت هزینه های گزاف از سوی طبقۀ کارگر و توده های فرودست نهایتاً تفوق طبقۀ بورژوازی را درپی داشتند، یا انقلابات غیر کارگری ای که در سدۀ بیستم توسط گرایشات چپ پوپولیستی و خلقی در چین و کوبا بوقوع پیوستند، انتقال داده و ضمن ترویج حفظ صفی مستقل، هر دم بر واقعیت تمایز منافع طبقاتی کارگران با منافع طبقات معترض بالایی (بورژوازی) و میانی (خرده بورژوازی) پافشاری کنند.
در انتهای این بحث می شود گفت، عقب ننشستن مردم از تظاهرات و اعتراضاتشان در این مدت که در امتداد سه دهه مبارزۀ بی امان آنان با رژیم می باشد، و افتراق و تشدید اختلافات مسئولین رده بالای جمهوری اسلامی و جناح های آن با یکدگر، فرجه ای را ببار آورده اند تا درصورت محاسبۀ دقیق [توأم با احتیاط] و آماده سازی های مقتضی، به بهترین وجه ممکن به نقش و رسالت تاریخی امان عمل کنیم. تردیدی نیست، بهره نبردن از فرصت های مناسب دست و بال سرمایه داری مخالف و نمایندگان سیاسی آنرا برای به بیراهه بردن برآمدهای سی سالۀ توده های بجان آمده باز می گذارد و احتمال دارد این عدم دخالت حتی بسود جناح شکست خوردۀ هیئت حاکمه خاتمه یابد که باز در تقلای به چنگ گرفتن و رهبری اعتراضات فعلی و آتی است. از طرف دیگر تمامیت خواهان (اصولگرایان) و سپاه پاسداران هم که در اساس نه از بورژوازی دلخور و نه از همکاران جنایتکار دیروز و رقبای امروزشان هراسی دارند، آرزو می کنند هیچگاه کارگران بطور جمعی و سازمانیافته وارد کارزار نشوند. گرویدن کارگران به قیام های پی در پی توده ها با تشخیص فعالان و رهبران عملی جنبش کارگری، در کنار اینکه موقعیت طبقۀ کارگر را مستحکمتر می سازد و رهبری آنرا بر جنبش های دیگر تأمین و تضمین می کند، همچنین بالانس و موازنۀ قوا را به ضرر رژیم استبدادی- سرمایه داری تغییر می دهد. از سویی دیگر پیوستن طبقۀ کارگر با صف مستقل خود به اعتراضات توده ای که فارغ از جنگ دو قطب ارتجاعی رژیم دوباره در آینده شکل خواهند گرفت، واپسین تلاش های جناح های درگیر جمهوری اسلامی را جهت ماندگاری این نظام خنثی، و زمان مرگ آنرا به جلو می کشد و گذشته از این مانع مادیت یافتن مطامع سیاسی و طبقاتی هرکدام از طیف های اپوزیسیون بورژوایی از قبل اوضاع متغیر جامعه، می گردد.
جنبش کارگری در عین حالیکه یک جنبش طبقاتی برای بزیر کشیدن این مناسبات تولیدی کهنه و فرسوده، و پاره کردن زنجیرهای استثمار و کارمزدی است، یک جنبش کاملاً سیاسی ای هم هست.

فرشید شکری - ١٨/٠٨/٢٠٠٩