افق روشن
www.ofros.com

متا کاپیتال

جلد اول، دوم و سوم

بهمن شرف نیا                                                                                                   دوشنبه ١۸ اسفند ۱۳۹۹ - ۸ مارس ۲۰۲۱


جلد اول

پارادوکس سرمایه داری در سپهر جهان آخر

کارل مارکس در کتاب تحول برانگیز کاپیتال قوانین حرکت و تکامل اقتصاد سرمایه داری را تا مرحله کشف نتاقضات عمیق آن نشان می دهد، تکاملی که در مسیر تاریخی خود با پدیده هایی چون: «خلع ید از دهقانان منفرد» - «تبدیل تولید کننده مستقل به پرولتر»٦ و «رونق شهر به بهای ویرانی روستا»٧ همراه است!
در سال های آخر عمر مارکس اولین نشانه های معکوس در حرکت تاریخی یاد شده، در فرمول «فقر و پیشرفت» هنری جورج٨ نمایان شد! جورج به جنبشی در طبقه کارگر آمریکا دامن زد که مطالبه اصلی آن، تقسیم زمین و احیای مالکیت خُرد در کشاورزی بود، مطالبه ای که با ذات سرمایه داری که حیات آن در گرو خلع ید از دهقان است منافات دارد!
نمودارهای سرمایه داری روسیه و بخشی از اروپای کمتر صنعتی در اواخر قرن نوزدهم، تابلوی شگفت آوری از وارونه نمایی در تاریخ سرمایه داری را به تصویر می کشید! نارودنیسم٩ روسی و جریانی از روشنفکری چپ اروپا با پیش کشیدن آمارهایی که نشان می داد سرمایه داری در جغرافیای یاد شده اجبار پرداخت هزینه تکامل خود را از گردن دهقان برداشته است آن بخش از پیش گویی های مارکس در کتاب کاپیتال را که مربوط به سلب مالکیت از تولید کنندگان خُرد است به استهزا می گرفت!
دفاع لنین و کائوتسکی از تزهای مارکس در کتب «دوستان خلق کیانند» - «رشد سرمایه داری در روسیه» و «در باره مسئله ارضی»۱٠ به فروکش کردن دعاوی مزبور منجر شد اما با به میدان آمدن دسته های تازه ای از اقتصاددانان لیبرال روسی و اروپایی، نزاع تئوریک بر سر واهی یا واقعی بودن اصل خلع ید دوباره شروع شد! ...... متن کامل را اینجا مطالعه کنید.

************

جلد دوم

افول سوسياليسم از علم به پادعلم

مقدمه كتاب دوم
ژانويه ٢٠۱٢ ، پس از چاپ و پخش جلد اول متاكاپيتال، از سوی برخي از خوانندگان اين سوال مطرح شد كه آيا متاكاپيتال موضعي ضد-ماركس دارد؟ طرح اين سوال پيش از هر چيز نشانه ضعف مقدمه مزبور در روشن ساختن مباحث اصلي متاكاپيتال بود. به همين دليل تلاش كرده ام كه در مقدمه جلد دوم نه تنها به سوال ياد شده پاسخ دهم بلكه كوتاهي مقدمه كتاب اول١ را نيز تا حدی جبران كنم.
ارتدكس متاكاپيتال مخالف ماركس نيست. ماركس به مخالف احتياج نداشته است؛ حاميانِ٢ ماركس پس از مرگ او، بيشتر از هر مخالفي او را پس رانده اند!
ماركس چه آن زمان كه در كنار پرتره مائو، شاهدِ خاموشِ سرايت اپيدميك سوسياليسم روستايی چين بود و چه آن زمان كه هارمونی سرود انترناسيوناليسم با كوبش چكمه های ارتش سرخ در تصرف بخشی از دنيا را می شنيد، شاهدِ مسخ و نسخِ خود به دست حاميانِ اصولگرای خويش بود!
عصر ما در دو برهه نفسگير، هم دقائق اشباع شده از نام ماركس و هم صحنه های خالی شده از نام او را لمس كرده است. نام ماركس چه آن وقت كه در مارشِ صبحگاهی كارگران چينی و در شعار " مائو - ماركس - ميهن" تكرار می شد و چه آن وقت كه از متون درسی نظام شوروی حذف و به جای آن، نام وحوش قومی - مذهبی ِ جماهير جدا شده قرار می گرفت هيچوقت همان ماركسی نبود كه در زير پوسته نظام سرمايه داری، اقيانوسی از مواد مذاب می ديد كه فقط لازم بود كمی گسترش يابد تا قاره های ساخته شده از اميال بورژوايی را بسوزانَد!
بزرگداشت نام ماركس در مناسكِ روتينِ كمونيسم چينی و خط خوردن نام وي در وقايع پس از امحاء شوروی، بدترين اشكال تكريم و تحقير مردی بود كه رهايی بشريت را چون نقشه ای علمي در قانونمندی حركت ماترياليسم تاريخی و پراتيك انقلابی می ديد.
كه پيوندهای زياد با طبيعت و جهان دارند و چيزهای ماركس خود را جزو "آدم های مهم"٣ زيادی علاقه شان را برمی انگيزد و راحت زير بار هر مصيبتی كمر راست می كنند، نمی ديد! اطراف او پر بود از چيزهای شكسته، لق و لوق و پاره پوره كه خاك روی آنها نشسته بود.
ماركس بسياری از روزها مجبور بود در يكی از بدترين و ارزان ترين خانه های لندن، روی تخت دراز بكشد چون لباس هايش را هنوز ازگرو آزاد نكرده بود! او مثل ايوب دچار بلا و مصيبت بود بدون اينكه به اندازه ايوب از خدا بترسد. ماركس نمی توانست مثل "آدم های مهم" باشد. او با مرگ هر كدام از فرزندانش كه يكی يكی از بيماری وگرسنگی از پا افتادند هيچگاه خود را چون "آدم هاي مهم" احساس نكرد!... متن کامل را اینجا مطالعه کنید.

************

جلد سوم

بحران آشوب در آرمان هایِ ابدی روشنگری

جلدهای اول و دومِ متاکاپیتال (مُستدل و مُستند) نشان دادند که سرمایه داری در دلِ فرایندهای متضاد قرار گرفته است۱ ؛ نظام سرمایه داری در بسترِ مداومِ آشوب وُ تغییر وُ توسعه و در کورانِ امیدهایِ رادیکال برای استمرارِبخشیِ ابدیِ به سودآوری- با پارادوکس های مهلکی مواجه شده است:
پارادوکسِ یقین بخشیِ همزمان به مدرن و ضدِمدرن
پارادوکسِ کاریزمابخشیِ همزمان به فاوست و ضدِفاوست
پارادوکسِ فضیلت بخشیِ همزمان به روشنگری و ضدِروشنگری
پارادوکس درهم آمیزیِ همزمانِ رنسانس و ضدِ رنسانس
پارادوکس حقانیت بخشیِ همزمان به جهانی سازی و ناجهانی سازی!
اقتصاد سیاسیِ مارکسیسم کاشفِ روندهای جهانی سازی در مسیر تکامل سرمایه داری است.٢
در اُرتدکسی مارکس هیچ ضرورت اقتصاد سیاسی ای وجود ندارد که علتِ وجودی و ضرورتِ «قومی سازی - دینی سازی - بومی سازی» را مستدل کند! مارکس پیشگویِ بزرگِ رویدادهایی است که سرمایه داری را (بر اساس منطق ذاتی این نظام) به سوی یکپارچگیِ تولید و مبادله و مصرف در آن سوی مرزهای ملی سوق می دهند:
«بوروژازى (به خاطر نیاز به یک بازار دائم التوسعه براى فروش کالاهاى خود) به همه جاىِ کره زمین سر می کشد. همه جا رسوخ می کند. همه جا ساکن می شود. با همه جا رابطه برقرار می سازد . بورژوازى به تولید و مصرفِ همه کشورها جنبه جهان - وطنى می دهد.٣ صنایع را از قالبِ ملى بیرون می کشد. به جاى نیازمندیهاى سابق (که با محصوالت محلى ارضاء می گردیدند) نیازهای نوینی ایجاد می کند که براى ارضاء آنها، محصول اقالیمِ دور الزامی است.
وابستگى همه جانبه ملل را به جاى عـُزلَت جویىِ ملى می نشانَد. ثمرات فعالیت معنوىِ ملل جداگانه را به مایملک مشترکى مبدل می گردانَد. از ادبیات گوناگونِ ملى یک ادبیات جهانى می سازد. وحشى ترین ملل را به سوى تمدن می کشانَد.٤ بهاى ارزان کاالهاى بورژوازى، همان توپخانه سنگینى است که با آن هر گونه دیوار چین را در هم می کوبد، لجوجانه ترین کینه وحشیان نسبت به بیگانگان را وادار به تسلیم می سازد، ملت ها را ناگزیرمی کند (که اگر نخواهند نابود شوند) شیوه تولید بورژوازى را بپذیرند و آنچه را که به اصطلاح تمدن نام دارد نزد خود رواج دهند. خلاصه اینکه، سرمایه داری جهانى همانندِ خویش می آفریند.» (مانیفست کمونیست).... متن کامل را اینجا مطالعه کنید.