افق روشن
www.ofros.com

هجوم همه جانبه سرمایه بحران زده

به زندگی کارگران و ضرورت تشکل سراسری علیه سرمایه


کامران شریفی                                                                                                  پنجشنبه ٨ آبان ۱۳۹۳

بحرانی که نظام سرمایه داری ایران از ابتدای سکانداری مناسبات کارمزدی یدک می کشید، شدیدتر شده است. در این دوران با بالا بردن شدت کار و پایین آوردن دستمزد کارگران، اخراج و بیکارسازی، بهره کشی از نیروی کار کودکان، استفاده از نیروی کار رایگان زنان خانه دار، دو شیفت کار کردن بخشی از کارگران و ... و در یک کلام با سر ریز کردن بحران به زندگی کارگران و به واقع فقر و فلاکت بر زندگی کارگران، کار را به آنجا کشانده که جان کارگران را هدف قرار داده است. اینها همه حاصل نمی شد مگر در کنف استبداد سرمایه که اصل بنیادی نظام سرمایه داری است. سلب آزادی از نیروی کار بنیان تولید ارزش اضافی است. از بدو ورود کارگران در مناسبات سرمایه داری به عنوان فروشندگان نیروی کار، آنها صرفا آزادند طبق مناسبات حاکم نیروی کارشان را بفروشند. مناسبات نظام سرمایه داری چنان عرصه را بر نیروی کار تنگ کرده است که از آزادی صوری فروش نیروی کار خبری نیست. بعضی از کارگران در شرکت ها بدون مزد به کار گرفته می شوند.
همانطوری که اشاره شد استبداد جزء الزامات تولید ارزش اضافی است. هرگونه دخالت گری از نیروی کار گرفته می شود. آنچه سرمایه حکم می کند باید به عمل در آید. اصولا نظام سرمایه داری با دخالت گری توه ها مخالف است. آنان را لایق نمی دانند که نظر دهند مگر آنکه اندیشه و افکارشان در خدمت نظام بهره کشی از نیروی کار باشد. روشنفکران بورژوازی را به خدمت می گیرد تا در ساز و کار تولید ارزش اضافی کمک کارش باشد. اگر به شکل گیری احزاب بورژوازی نگاه کنیم روال کار این بوده است که چند نفر از نخبگان بورژوازی اعلام حزب می کنند و از توده ها می خواهند به فرمان حزب آن کنند که این نخبگان حزبی دیکته می کنند. این الیت بورژوازی از ابتدا تا انتهای بیانیه هایشان به نام مردم حرف می زنند. خود را کارگزار و خدمت گزار مردم قلمداد می کنند. اما آنها کارگزار سرمایه هستند و از مردم برای آن استفاده می کنند تا برای رفتن به پارلمان و دیگر نهادهای نظام سرمایه تائیدیه بگیرند. عدم دخالت گری توده ها و عدم تداوم پیکار اجتماعی باعث می شود که توده ها از آتش افروزی ها زد و بندهای جناح های سرمایه داری بی خبر بمانند. توده ها در چنین شرایطی متوجه می شوند آنچه در رسیدن به آن (آزادی و زندگی مرفه) جان فشانی کردند، کشته دادند، چیزی جز دست به دست شدن حاکمیت سرمایه نبوده و آنچه نصیبشان شده، شدید شدن بردگی مزدی، فقر و فلاکت بیشتر و روی کار آمدن بورژوازی هار و کارگر ستیز با عوام فریبی های جدید و از همه مهم تر تشنه تولید ارزش اضافی بیشتر بوده است. اینجاست که توده های کارگر که صرفا پیاده نظام سرمایه بوده اند و از چند و چون برنامه ریزی های آنها بی خبر بوده اند به توهم روی می آورند که توطئه ای در کار بوده است. عاملین توطئه هم عمدتا کشورهایی چون آمریکا و انگلیس بوده اند. و زمینه ای می شود برای سرپوش گذاشتن روی ناتوانی طبقه کارگر و بورژوازی حاکم تطهیر می شود. این سخن بدان معنی نیست که بورژوازی توطئه نمی کند، دست به کودتا و خون ریزی و ... نمی زند. بورژوازی از هیچ ترفندی فروگذار نمی کند. اما لزومات سرمایه است که کدام شیوه سرکوب طبقه کارگر در جهت مناسبات کارمزدی است. اگر در گوادلوپ سران سرمایه امپریالیستی جمهوری اسلامی را تائید می کنند، توهم توده ها و گروه ها و سازمان های مدعی طبقه کارگر از قبل برای ورود جمهوری اسلامی به قدرت فرش قرمز پهن کرده بودند. رفرمیست های راست تمام قد بدون قید و شرط از به قدرت رسیدنش حمایت می کردند. رفرمیست چپ مبارزه خلق علیه امپریالیسم سر می داد و بر طبق حاکمیت ستیزی می کوبید. آنچه در اینجا محلی از اعراب نداشت مبارزه علیه مناسبات کارمزدی بود و بر مبنای رهنمودهای کمینترن ساز همسازی با طبقات غیرکارگری را کوک می کردند و در تقویت پایه های حاکمیت جدید از ملی کردن سرمایه ها که محصول کار کارگران بود حمایت می کردند. در معادلات سرمایه های امپریالیستی حمایت از حاکمیت جدید را در راستای سرکوب کارگران معترض و دفاع از سرمایه داری بازار آزاد در مقابل سرمایه داری دولتی (شوروی) می دانستند. و از آنجایی که حاکمیت از پتانسیل ضد کارگری و ضد کمونیستی بالا بهره مند بود می توانست کار نیمه تمام سرمایه داری شاهنشاهی را به خوبی و در حد نیاز سرمایه داری به انجام رساند. از این روی بود که سرمایه های امپریالیستی از حکومت جمهوری اسلامی حمایت کردند و در طی این مدت که سکاندار نظام سرمایه داری ایران است گرچه اختلافی هم داشتند و در مقابل سهم خواهی های رژیم ایران مقابله کرده اند و تحریم یکی از شدیدترین اقداماتی بوده است که از سوی سرمایه های امپریالیستی به سردمداری آمریکا انجام گرفته است، اما ملزومات سرمایه داری ایجاب نمی کرد که به ایران حمله شود. و اگر سرمایه داری اروپا و آمریکا با حمایت کلیسا مبارزات کارگران لهستان را با شیوه رفرمیستی سندیکاسازی از مبارزات ضد سرمایه داری بازداشت، زمینه های سندیکاسازی در لهستان به شدت پا گرفته بود. رفرمیست های ایرانی نیز در این زمینه در ساخت و بازسازی لخ والساهای ایرانی فعالانه وارد عمل شدند و طبق سازوکار اتحادیه جهانی علمدارانی نیز آفریدند که خود بحث دیگری می طلبد.
بحران سرمایه داری با تحریم ها شدت پیدا کرد و همین امر باعث شد که مذاکرات ایران و 1+5 سرعت بگیرد. نیاز سرمایه داری به سرمایه گذاری های کلان خارجی و بحرانی که هر روز سرمایه دار را در خود غرق می کند، چاره را در این می بیند که وارد مناسبات عمیق تری با سرمایه های امپریالیستی شود. مناسبات ایران و آمریکا از نظر مبادلات و صدور و ورود کالا هیچ گاه قطع نشده است. در بعضی مقاطع واردات ایران از آمریکا در حد مبادلات ایران و اروپا بوده است. اصولا در نظام سرمایه داری جهانی، خارج از حیطه سیاست های حاکم بر کشورها، کالا و پول هر کجا امکان ارزش افزایی و سود وجود داشته باشد، می رود. آنچه در رابطه با تحریم ها پیش می آید مقطعی است. بحران سرمایه داری صرفا محدود به ایران نیست. بلکه بحران سرمایه جهانی است و از این گذشته بر خلاف بحران های دوره ای که جهان سرمایه از سر گذرانده است، عمیق تر و طولانی تر است. از این گذشته سرمایه داری در شرایطی نیست که از پس این بحران به سادگی برآید. سرمایه تا هم اکنون خود را سر پا نگهداشته است. به یمن هجوم بی امان به سطح معیشت کارگران است. حمله به دستاوردهایی است که کارگران طی مبارزات خود به سرمایه تحمیل کرده اند. بالا بردن ساعات کار، کاستن از امکانات بهداشتی، قراردادی کردن اکثریت کارگران و حتی رواج کار ساعتی، بالا بردن شدت کار، بالا بردن سن بازنشستگی و ... عرصه بر توده های کارگری تنگ وتنگ تر می کند.
سرمایه داری در گذشته در پس هر بحرانی دوران رونق و تولید ارزش اضافی اش شروع می شود. دولت رفاه در پس یکی از این بحران ها متولد شد. اکنون شرایط سرمایه داری جهانی با بالابردن سطح ارگانیک سرمایه (بالا رفتن بی سابقه سرمایه ثابت نسبت به سرمایه متغیر) بالا رفتن سطح بارآوری کار، بالا رفتن بی سابقه تولید ارزش اضافی، بیکار سازیهای بی سابقه، با این وجود نزول نرخ سود هر روز بیشتر و بیشتر می شود. معمولا بعد از بحران ماشین ابزارهای کارآمدتر برای تولید ارزش اضافی بیشتر به کار می افتادند. اکنون با میلیاردها دلار تزریق به کارخانه ها، شرکت ها و بانک ها نتوانسته است از سرکشی بحران بکاهد، سرمایه گذاری های سرمایه داران برای بالا بردن بارآوری کار حجم عظیمی را طلب می کند. هجوم بی سابقه به سطح معیشت کارگران، قدرت خرید کارگران را پایین آورده است. گویی زمان تحقق عملی شدن رفع موانع سرمایه برای برون رفت از بحران که همان سرمایه باشد فرا رسیده است. در نبود یک جنبش سراسری شورایی علیه سرمایه، سرمایه به خودی خود از پا در نمی آید. یک مبارزه بی امان علیه سرمایه است که می تواند به فقر، فلاکت و مسکنت مزدبگیران پایان دهد. سرمایه برای نجات از بحران خود ساخته راهی جز هجوم به زیست کارگران ندارد. سرمایه خود به خود فرو نمی ریزد. سرمایه برای نجات خود از هیچ سبعیت و درندگی بر علیه کارگران کوتاه نمی آید. برای رهایی از بحران کمر به نابودی کارگران بسته است. سرمایه امیدوار است بعد از کم شدن جنگ افروزی های گروه های فاشیستی چون دولت اسلامی و .... که در پی ریزی آنها از هیچ حمایتی کوتاهی نکرده، منطقه برای صدور کالا و سرمایه برای بازسازی های صنایع، خانه ها و ... مناسب می بیند و هم اکنون برای سرمایه گذاری در عراق و سوریه لحظه شماری می کنند تا از موقعیتی که پیش آمده در جهت کم کردن بحران از نیروی کار منطقه بهره کشی کنند.
تاخت و تاز سرمایه به زندگی کارگران آنان را عاصی کرده است و با وجود نبود جنبش سراسری شورایی ضد سرمایه داری، از هر حرکت خودپو و خود انگیخته ترسان است. از این روست که به دشت جو اختناق و سرکوب را که از ابتدای استقرار جمهوری اسلامی وجود داشته، شدت بخشیده است. حتی از ایجاد سندیکا و اتحادیه نیز که در کشورهای سرمایه داری و آمریکا بهترین سنگربانان سرمایه می باشند نیز جلوگیری می کند و همین موضوع دلیلی می شود برای مدافعان سندیکاسازی. اما خواست ها و مطالبات انبوه طبقه کارگر و ویژگی ضد حاکمیتی جنبش کارگری طبقه کارگر ایران جوری است که حاکمیت سرمایه این موضوع را فهمیده است که توسن سرکش جنبش خودپوی کارگری نه سرمایه دار بلکه حاکمیت سرمایه را به خطر بیاندازد. تشکل های رفرمیستی (اتحادیه و سندیکا) و تشکل های دست ساز چون انجمن صنفی کارگران، مجمع نمایندگان و خانه کارگر نمی تواند جنبش خودپوی کارگری را مهار کنند. از این رو به تشکل های همسو با سرمایه نیز اجازه فعالیت نمی دهند. زمانی که کارگران لاستیک سازی دنا در شیراز بارها در خیابان تجمع می کنند، با ایستادگی و اعتصاب بیش از یکماه چرخ تولید را از حرکت باز داشتند یا اعتصاب تامین قطعات شهریار و همبستگی خانواده ها با کارگران از اخراج کارگران جلوگیری می کنند. یا اعتصابیون نیشکر هفت تپه که حمایت توده مردم شهر را همراه خود کرد. این بخش از کارگران خواستار تحقق بخشی از مطالبات روز کارگری بودند و تا خواست هایی مانند بهداشت و آموزش رایگان ، حقوق برابر برای زنان خانه دار و ... فاصله دارند.
این رویکرد سندیکا نیست که کارگران را به خیابان بکشد، این جنبش خود به خودی کارگری است که کار را به آنجا می کشاند که سندیکا هم جلودارش نیست. سرمایه داری جهانی (اروپا و آمریکا و ...) سندیکا را بهترین گزینه برای به بند کشیدن جنبش ضد سرمایه داری می داند. نیاز به تکرار نیست. آنجا که جنبش کارگری همسو با دیگران با سر دادن مطالبات خود به خیابان آمدند، اتحادیه و سندیکا صف خود را از کارگران جدا کردند. به آستان بوسی بورژوازی برای گرفتن مجوز سندیکا و اتحادیه می روند. سندیکا بر بستر مبارزات کارگران شرکت واحد هراسان از جنبش کارگری با دوم خردادیها متوسل شد و در شیپور سندیکا سازی دمید. این بار حزب ساان بر بستر مبارزات کارگران ساز حزب سازی را کوک کردند. جنبش کارگری برای مطالباتش دست به مبارزه زده است و این کار را با اتکا و توان خود توانسته است هجوم سرمایه را به عقب نشینی وادار کند. بالطبع اگر بخواهد در این حد بماند و سرمایه را با سر آگاه خود به چالش نکشد و در جهت نفی تولید ارزش اضافی حرکت نکند، در چارچوب نظام کارمزدی درجا زده است. اما برای تدارک این کار یک جنبش سراسری شورایی ضد سرمایه داری را طلب می کند. این ها سبک کار سندیکا و اتحادیه ها در جنبش کارگری است. به شوراهای اسلامی که در سرکوب کارگران هیچ مضایقه نکرد و دولت سرمایه آن را برای شناسایی و سرکوب کارگران مبارز و سازمان ها و گروه ها به وجود آورد. مدافعان ایجاد سندیکای مستقل می گویند «شوراها هرچند وابسته و کم اختیار، ولی به هر حال بودنش بهتر از نبودنش است» سبک کار سندیکا سازان مستقل و وابسته و رویکردشان این است که با التجا به دولت و راهکارهای سرمایه داری مجوز ایجاد تشکیلات بگیرند و نگران آن هستند که چرا کارگران خواستار تشکیلات نیستند و میزان الحراره سنجش فعال بودن و منفعل بودن کارگران را با خواست سندیکا و ... می سنجند.
کارگران برای مطالباتشان مبارزه می کنند. تشکل سازی، حزب سازی که به نیابت از طبقه کار طبق رهنمودهایی که بعد از مارکس در انترناسیونال دوم طراحی و بعدها در کمینترن به نیابت از طبقه کارگر به صورت برنامه های اجرایی در آمد و در کشورهایی که زمینه عینی آن فراهم بود گسترش یافت، با شعارهای «مبارزه خلق با امپریالیسم» و با رویکرد ناسیونالیستی در قالب «اتحاد پرولتاریا و بورژوازی ملی» و نا آگاهی طبقه در مقابله با فرقه گرایی توانست طبقه کارگر را از مبارزه با سرمایه بازدارد. این رویکرد ضد کارگری با انتشار کتاب هایی که رویکرد همسویی با سرمایه را بشارت می داد بطور وسیع انتشار یافت. در حالی که کتاب های مارکس به ندرت در دست پیشروان کارگری قرار می گرفت. طبقه کارگر از رویکردهای ضد سرمایه داری کارگران در انترناسیونال اول بی خبر ماند. این رویکرد در جنبش کارگری به همان شکل سبک و سیاق بورژوایی از بالا (نیابتی) انجام می گیرد اما سیره و سبک تشکل سازی و حزب سازی با نفس و سوخت ساز درونی جنبش کارگری منافات دارد. تعدادی نیابتا از طرف طبقه کارگر حزب می سازند که رهنمودهای سیاسی برای تشکل های کارگری فراهم کنند. در این دیدگاه مفروض است که کارگران توان برخورد سیاسی ندارند و مبارزات اش صرفا تریدیونی است، نسخه سیاسی بپیچند.
اگر به تاریخ مبارزات کارگری توجه کنیم مطالبه محوری شان افزایش دستمزد است که در طول مبارزات کارگری شاه بیت مطالبات کارگران می باشد و گویی این خواست تا زمانی که سرمایه و حکومت آنها بر اریکه قدرت است این مطالبه سلسله جنبان مبارزات کارگری است مبارزه بین کار لازم و کار اضافی است، جنبش کارگری بایستی در هر پیشروی و کاستن از ارزش اضافی (با طرح مطالباتی چون تحصیل رایگان، لغو کار کودک ، آزادی بی قید و شرط و .. ) تا نفی کارمزدی پبش می رود ؛ سندیکا این خواست ها را در چارچوب نظام سرمایه داری زندانی می کند. همین خواست از سوی سندیکاها و اتحادیه مطرح می شود ولی نمی گذارد افزایش دستمزدها از حدی که در سود سرمایه خلل ایجاد کند، تجاوز کند و افزایش دستمزدها تا زمانی اتفاق می افتد که کارشناسان اتحادیه ها و سرمایه داران به این نظر برسند که افزایش دستمزد روی گردش سرمایه اثر می گذارد و سرمایه را در افزایش سود یاری می کند و از گسترش مبارزات کارگران جلوگیری می کند. جنبش ضد سرمایه داری علیه سرمایه افزایش دستمزد را در مدار سرمایه زندانی نمی کند بلکه برای تامین معیشت اش ارزش اضافی های انباشته شده سرمایه را هم زیر ضرب قرار می دهد و برای عملی شدن این خواست و دیگر مطالبات اش در حین پیکار اجتماعی با پیوند حلقه های جنبش کارگری حول مطالبات اش و از پا درآوردن سرمایه تشکل سراسری شورایی طبقه کارگر با شرکت آحاد طبقه کارگر در این مبارزه برای رشد آگاهی و گذر از موانعی که سرمایه برایش ایجاد می کند چاره اندیشی می کنند. اینجا عمل صرف کارگران عمل نمی کند. بلکه عمل آگاهانه طبقه کارگر تکامل می یابد. جنبش سراسری طبقه کارگر کلیه کارگران مزدی (اعم از یدی و فکری) زنان خانه دار، کودکان کار و ... را در بر می گیرد. مبارزات کارگری در عین حال مدرسه درس آموزی طبقه کارگر نیز هست. این جا پراتیک و آگاهی یک چیز بیش نیستند و در عین حال هر کدام دیگری را تکامل می دهند و به موازات گسترش مبارزات کارگران مطالبات کارگری هم گسترش می یابد.
تشکل جدا از پیکره جنبش کارگری اجتماعی که ابتدا اعلام هویت می کند، اساسنامه می دهد، بعد از طبقه کارگر دعوت می کند به آن بپیوندد. از آنها می خواهند که برای مجوز گرفتن جلو فلان نهاد سرمایه داری تجمع کنند و یا با نامه نگاری از فلان مسئول حکومتی بخواهند تا آزادی تشکل بدهند. این سبک کار با مناسبات بین کارگر و سرمایه منافات دارد. از روحانی یا اوباما فلان خواست را طلب کردن به بی راهه بردن طبقه کارگر است. این سبک کار تشکل های رفرمیستی است. طبقه کارگر می بیند که کارکردش به عنوان رئیس دولت سرمایه افزایش 5/1میلیون بر بیکاران بوده است . او هر بیلی می زند برای راه اندازی نظام سرمایه داری است. او می خواهد منجی نظام سرمایه داری باشد و اگر جنبش ضد سرمایه در مقابل هجوم سرمایه ایستادگی نکند، گرانی و فقر بیشتری را برای نجات سرمایه بر سر کارگران آوار می کند. او برای نجات سرمایه تا پای نیستی طبقه کارگر پیش می رود.
مدافعان سندیکای مستقل (به قول یکی از دوستان) مبارزه با سرمایه را نفی نمی کنند ولی می گویند شعار مبارزه با سرمایه باعث دور شدن کارگران از پیوستن به تشکل های کارگری می شود. واقعیت آن است که تشکل های کارگری جدای از جنبش کارگری پی ریزی می شوند همان طوریکه قبلا به آن اشاره کردیم، جنبش کارگری در ابتدا خواستش تشکل نیست. خواست روز کارگران مبارزه با اخراج، امنیت شغلی و ... می باشد. بدون شک ضرورت یک تشکل سراسری احساس می شود. ولی این موضوع با شعار دادن تشکل تحقق پیدا نمی کند بلکه تشکل در یک پروسه پیکار اجتماعی ضرورت خود را نشان می دهد. ضرورت مبرم ایجاد یک تشکل سراسری علیه سرمایه در این مبارزات است که با جانمایه کارگران عجین می شود. سندیکا و اتحادیه در اوایل دهه هشتاد که مبارزات کارگری گسترش یافت همه را به جنب و جوش انداخت. پرونده های سندیکا و اتحادیه سازی از بایگانی ها بیرون کشیده شدند. و سندیکاهای آمریکا و اروپا در برابر کشتار کارگران و فعالین گروه ها و سازمان های دهه شصت سکوت پیشه کرده بودند، در شمایل مدافع طبقه کارگر ایران ظاهر شدند و در چند مورد خواستار آزادی کارگران زندانی شدند تا از این طریق با جنبش کارگری نزدیک شوند و سبک و سیاق سندیکاسازی را به جنبش کارگری حقنه کنند. به همان سبک سندیکایی نامه هایی به ریاست جمهوری ایران به حمایت از کارگران ایران و سندیکاها نوشتند تا خود را همسو با کارگران نشان دهند. در حالیکه زمانیکه کارگران اعدام می شدند هیچ اعتراضی نکردند. چون سرکوب کارگران در جهت ثبات و استحکام نظام سرمایه داری بود. اتحادیه ها و سندیکاها در موضع گیری نسبت به حاکمیت سرمایه داری در آمریکا و اروپا در مورد طبقه کارگر ایران همسو عمل می کردند. شیفتگان پیوستن به عضویت سندیکای جهانی ، چه خانه کارگر و چه اتحادیه سازان شرکت واحد با هم رقابت می کردند. سندیکاها و اتحادیه ها به جز حق عضویتی که از کارگران می گیرند در شرکت ها و تراست های بزرگ جهان سرمایه سرمایه گذاری کرده اند و از این سو هم سودهای کلانی عایدشان می شود. در جهت همسو کردن جنبش کارگری با نظام تولید ارزش اضافی از هیچ کاری کوتاهی نمی کنند. البته احزاب مدعی مدافع طبقه کارگر نیز دست به کار شدند و برای سندیکاها و اتحادیه ها رهنمود صادر کردند و در شیپور سندیکاسازی دمیدند. سندیکاها و اتحادیه های آمریکا و اروپا مستقل هستند و به هیچ کدام از احزاب سیاسی هم وابسته نیستند. اما قانون تولید ارزش اضافی را پاس می دارند. معیشت کارگران در زمان تعیین دستمزدها اگر افزایش دستمزد ارزش اضافی حاصل از نیروی کار یا سودی که نصیب صاحبان سرمایه می شود به هر دلیلی کاهش یابد سطح دستمزدها را به جای افزایش کاهش می دهند. سران اتحادیه به خواست کارفرمایان گردن می نهند. نه از این جهت که وابستگی سیاسی دارند بلکه تخطی از قوانین نظام سرمایه جزء خطوط قرمز اتحادیه ها و سندیکاهاست. بهداشت و زیست کارگران به خطر بیافتد چه باک. قراردادهای نظام سرمایه داری بر فقر و فلاکت کارگران مقدم است. آنجا که صاحبان سرمایه و حکومت سرمایه داری با افزایش دستمزدها موافقت می کنند آن هم در راستای ملزومات سرمایه است. سبک کار نیز نمی تواند جدا از رویکرد سندیکایی به جنبش کارگری باشد. موقعی که اعلام می کنند سندیکا مستقل از دولت و همزمان تقاضای به رسمیت شناختن سندیکا می شنویم، مستقل از دولت هم که اصل درستی است رنگ می بازد.
زمانی که دستمزدها را در چارچوب نظام مزدی محصور می کنیم و از مبارزه با سرمایه که تمامی ارزش اضافی طبقه کارگر را بلوکه کرده است از مبارزه با سرمایه را برای افزایش دستمزد در سطح یک زندگی انسانی پرهیز می کنیم چیزی جز پاسداشت شرط و شروط نظام سرمایه داربست اما چرا سندیکاها و اتحادیه های جهانی و رسانه های سرمایه های امپریالیستی آمریکا و اروپا در ایجاد تشکل ها رفرمیستی هزینه می کنند؟ اینان به تجربه دریافته اند بهترین وسیله در میان ابزار سرکوب جنبش کارگری، برای میخکوب کردن جنبش در مدار نظام سرمایه داری به صرفه ترند. سندیکاها و اتحادیه ها سالها در عمل ثابت کرده اند که به خوبی در عمل توانسته اند ملزومات نظام کارمزدی را در جهت تولید ارزش اضافی نگهبان باشند و از همه مهمتر با سالها تلاش توانسته اند این تشکل های رفرمیستی را به عنوان تشکل کارگری در ذهن کارگران فرو کنند. سندیکاها چه راست و چه مستقل روی صنفی بودن خواست ها و مطالبات کارگری تکیه می کنند. به این معنی که جنبش کارگری ظرفیت سیاسی شدن را ندارد. البته رفرمیست راست روی صنفی بودن جنبش کارگری از این جهت به کار می برد که می گویند ما صرفا خواهان مطالبات اقتصادی هستیم و در مسائل سیاسی دخالت نمی کنیم. رفرمیست چپ، سیاست ورزی در جنبش کارگری را به احزاب (انقلابیون حرفه ای) واگذار می کند اما در قبال جنبش شورایی ضد سرمایه داری سیاستی واحد اتخاذ می کند. هم سندیکا و هم اتحادیه بر صنفی بودن مبارزات کارگری هم نظر هستند. جنبش خودانگیخته کارگری با خواست های سیاسی و اقتصادی خود به پیکار اجتماعی وارد می شود. این جنبش از طریق شوراهای سراسری مبارزات اقتصادی سیاسی خود را در مدار قوانین سرمایه پیش نمی برند.
در ابتدای سخن به بحران سرمایه داری در ایران و بحران جهان سرمایه داری اشاره کردیم. جنگ افروزیها در منطقه، ترک تازیهای ناسیونالیسم کرد، سرمایه های امپریالیستی و دیگر متحدین آنها در منطقه و ترکیه که در این جنگ سود فراوانی برده اما منافع سیاسی، اقتصادی دیگری را هم دنبال می کنند و از این روست که با ائتلاف همراه نشده است. جنگ منطقه نیز از تضاد کار و سرمایه نشات می گیرد و آنچه در این میان در آتش ضد بشری سرمایه نابود می شود، کارگران کوبانی هستند که بازیچه دست ناسیونالیست های منطقه و سرمایه های امپریالیستی متحدین آنها شده اند. که در ایجاد و حمایت این گروه های فاشیستی نقش اساسی داشته اند. بدون شک سرمایه داران برای بعد از فروکش کردن جنگ افروزی های کارگرکش ضد انسانی، برنامه های اقتصادی برای سود اندوزی دارند تا با صدور کالا و پول به منطقه بتوانند از بحران سرمایه داری بکاهند. سرمایه هم در جنگ از جان کارگران هزینه می کند و هم در زمان فروکش کردن جنگ استثمار و بهره کشی از نیروی کارگران را برنامه ریزی می کند. چنانکه سرمایه داری ایران اروپا و آمریکا پیشاپیش قبل از به سرانجام رسیدن توافق 5+1 با ایران نشست برگزار کردند. طبقه کارگر ایران در فقر و فلاکت ناشی از نظام کارمزدی سر می کند. سرمایه برای نجات خود از بحرانی که زائیده سرمایه است برای انباشت بیشتر که لازم بحران های سرمایه داریست در صدد است با بالابردن بارآوری نیروی کار و استثمار هر چه بیشتر نیروی کار بحران را از سر بگذراند. برنامه ریزیهای نظام سرمایه داری جهانی برای نجات سرمایه به توانمندی طبقه کارگر جهانی وابسته است. اگر جنبش ضد سرمایه داری در این شرایط بتواند به مقابله هجوم سرمایه برخیزد می تواند نظام سرمایه داری را به عقب نشینی وادار کند. و در پیکار اجتماعی علیه سرمایه که بنیان اش کار مزدی است با یک جنبش سراسری مقابله کند، می تواند مقدمات نفی نظام سرمایه داری را پی ریزی کند و یا بایستی مرگ تدریجی را پذیرا باشد.
جنبش ضد سرمایه داری جهانی در ابتدای مبارزاتش، دهه بیست و سی قرن نوزدهم با وجود خود انگیخته بودنش در مبارزه علیه سرمایه، بنیان سرمایه داری را به مبارزه می کشید. بدون افق اما مبارزه جو مناسبات کارمزدی را هدف می گرفت. نمی خواهیم به تکریم جنبش خودپو بپردازیم. اما این واقعیتی است در تاریخ جنبش کارگری و بیانگر این موضوع است که جنبش کارگری ماهیتا ضد سرمایه داریست و مبارزاتش از ابتدا سیاسی، اقتصادی بوده و هست. چیزی که رفرمیست ها اعم از چپ و راست، مستقل و وابسته آن را صنفی قلمداد می کنند. و سیاسی شدن اش را به احزاب و الیت های ماورای طبقه محول می کنند. رفرمیست ها به سبک و شیوه سرمایه وارونه سازی می کنند. رفرمیسم هم اکنون بر جنبش کارگری سیطره دارد. سرمایه داری آمریکا و اروپا هم که در جانشین کردن این رویکرد ضد کارگری از سندیکا و اتحادیه و رسانه های سرمایه این شیوه را بهترین گزینه برای سرکوب جنبش ضد سرمایه داری می داند. و از این طریق رفرمیسم ضد کارگری را برای جهان سرمایه داری نسخه پیچی می کند. اما این جنبش در کارزار مبارزه با سرمایه به طور خود به خود بنیان های نظام سرمایه داری را فراموش نمی کند و شاید همین مسئله باعث شده است که حاکمیت سرمایه از جنبش خودپوی طبقه کارگر وحشت می کند. و از این روست که سالها نوعی حکومت نظامی برقرار است بدون آنکه نامی از آن ببرند.
اگر جنبش کارگری ایران به همراه پیشروان اش در تدارک یک جنبش سراسری شورایی نباشد و برای مقابله با فقر و نیستی به رویارویی با سرمایه رویگردان شود در این شرایط که سرمایه داری در گرداب بحران دست و پا می زند برای نجات از این مهلکه از هیچ جنایتی در حق کارگران کوتاه نمی آید. تنها راه مقابله با این نظام ضد کارگری متشکل شدن در یک جنبش سراسری شورایی می باشد. این جنبش سراسری از بیرون برای کارگران ایجاد نمی شود بلکه این جنبش سراسری بر بستر مبارزه بر علیه سرمایه شکل می گیرد. بر پایه یک جنبش شورایی سراسری ضد سرمایه داری نه به سبک و سیاق رفرمیست ها که با گردهمایی خبرگان یا فرمان فلان حزب پا نمی گیرد. که با صدور چند بیانیه از کارگران بخواهیم به این تشکل سراسری بپیوندند. گذشته از اینکه این کار بارها انجام گرفته چند صباحی هم میدان داری کرده است اما در واقعیت امر در عرصه رفرمیستی هم گره گشا نبوده است. این شیوه بورژوازی است که توده ها را کارگزار منویات خود به حساب می آورد که پیشتر به آن اشاره کردیم. جنبش سراسری شورایی ضد سرمایه داری بر بستر مبارزات کارگری و شرکت بدنه کارگری قوام میگیرد. فعالان ضد سرمایه داری با همراهی و همکوشی بدنه کارگری ضمن تحلیل و راهکاوری مبارزات و کسب آگاهی بیشتر مبارزات کارگری را سامان می دهند. خواست و مطالبات روز کارگران محور همبستگی و اتحاد جنبش کارگری است. ولی از این مسئله غافل نمی شود که خواست ها و مطالباتی چون بهداشت رایگان، بیمه بیکاری کلیه آحاد طبقه کارگر که بیکار هستند و آنهایی که به سن کار رسیده اند با حقوقی در خور یک زندگی انسانی باشد، پیش می کشد. شرط و شروط نظام کارمزدی باعث نمی شود که برای حفظ نظام کارمزدی، برای گرفتن مطالبات اش کوتاه بیاید. بلکه با مبارزات اش نظام حاکم را وادار می کند از ارزش اضافی حاصل از نیروی کار برای رفاه کارگران و .... هزینه کند. مبارزات کارگران بر مدار قانون نظام مزدی نخواهد بود بلکه جنبش کارگری علیه سرمایه تمام نهادهای سرمایه داری از جمله اداره کار را که از نهادهای ضد کارگری می باشند و در راستای مهندسی تولید ارزش اضافی و اسارت طبقه کارگر کار می کنند به حساب می آورد.
از این روست که جنبش شورایی ضد سرمایه داری با اتکا به نیروی شورایی که در بر گیرنده اکثریت کارگران است وارد پیکار اجتماعی علیه سرمایه می شود. نه با متوسل شدن به شروط قانونی اداره کار، قانون اساسی یا سازمان جهانی کار یا جناح هایی از بورژوازی. بلکه با هرچه فشرده کردن جنبش کارگری در شوراهایی که در بدنه طبقه کارگر در پروسه پیکار اجتماعی گسترده و گسترده می شوند و با سری آگاه روز به روز بنیان های نظام سرمایه داری را هدف قرار می دهند. اگر از خواست ها و مطالبات روز طبقه کارگر گفتیم، بضاعت جنبش کارگری فعلا این است. ولی اگر بخواهد در همین حد در جا بزند و از خواست و مطالبات سرمایه بنیان کن حذر کند رویکردی رفرمیستی است که ضد سرمایه داری را یدک می کشد. جنبشی که قرار است با شوراهای کارگری که در بستر مبارزه سراسری و شورایی ضد سرمایه داری بساط کارمزدی ر ا لغو کند بر مبنای نیاز جامعه ، برنامه ریزی و تولید کند، جامعه ای نوین برپا دارد، نمی تواند در پروسه مبارزه علیه سرمایه به آگاه شدن هرچه بیشتر از پیچ و خم نظام سرمایه نیاندیشد. جنبش کارگری همه کارگران، زن و مرد، معلمان ، پرستاران ، زنان خانه دار و ... را در بر می گیرد. این نیروی عظیم که هرکدامشان در کاری چه بدنی و فکری تبهر دارند، اگر به نیروی عظیم پرولتاریا و توانی اش باور داشته باشند، از پس همه کارها بر می آیند که با سری آگاه نشات گرفته از هستی اجتماعی طبقه کارگر همه ملزومات مبارزه با سرمایه و نفی نظام کارمزدی برآید. جنبش ضد سرمایه داری اکنون به جز سرمایه داری، ستیزش را با سرمایه های بیکران و قدرت نظامی اش برای تداوم و برون رفتن از بحران خود ساخته حملاتش را بر طبقه کارگر گسترده تر می کند. رفرمیست ها از چپ و راست نیز مانع دیگریست که جنبش ضد سرمایه داری نمی تواند در روند شکل گیری جنبش شورایی سراسری ضد سرمایه داری بر بستر مبارزات کارگران از آنها غافل باشد. اگر جنبش سراسری ضدسرمایه داری در مقابل هجوم سرمایه واکنش نشان ندهد ، فقر و فلاکت بیشتری را باید بپذیرد، کارگران چاره ای جز ایستادگی مقابل سرمایه و رویارویی با آن ندارند.

کامران شریفی - ٩٣/٨/٨