در طول ماهها و هفته های اخیر اخراج و بیکارسازی کارگران در برخی از مراکز صنعتی، و نیز بتعویق انداختن دستمزدهای کارگران در تعداد دیگری از واحدهای تولیدی کشور گسترش چشمگیری داشته که اخبار مربوط به این مسائل در رسانه ها و جراید مختلف بطور وسیع انتشار یافته اند و همگان کمابیش این خبرها را شنیده و خوانده اند.
با اینکه در این مدت اعتصابات و اعتراضات کارگری برای دریافت دستمزدهای معوقه و بازگشت به کار در جریان بوده، ولی در اغلب موارد نه کارگران به خواست هایشان رسیده اند، و نه امواج اخراج ها و سیاست معلق کردن دستمزدها متوقف گردیده. پر واضح است دلیل بی نتیجه ماندن اغلب این چالش ها پراکندگی مبارزات کارگری است که جزو یکی از گرهگاهها و ضعف های عمدۀ طبقۀ کارگر ایران [در جدال با بورژوازی] بحساب می آید.
بی نتیجه ماندن موارد متعددی از پیکارهای کارگری علیه تداوم بیکارسازیها و عدم پرداخت بموقع دستمزدها _ که مؤید فرو رفتن کامل سرمایه داری ایران در باتلاق بحران اقتصادی است _ کارگران و پیشروان جنبش کارگری ایران را وامیدارد تا به تاکتیک ها و شیوه های مبارزاتی کارآمدتری بیندیشند. قدر به یقین تغییر شرایط دشوار کنونی، و خنثی کردن حملات کارفرماها و دولت شان که با تشدید سیاست بیکارسازی و معلق ساختن دستمزدها، بر فلاکت و سیه روزی مردم کارگر و زحمتکش ایران افزوده اند، نیازمند متوسل شدن به راهکارهای مؤثرتری است.
مسلماً هر اندازه شیوه های اثر بخش تر مبارزه را درپیش گرفت، به همان نسبت ضریب موفقیت چالش های کارگری بالا خواهد رفت؛ و هر اندازه راهکارهای تعیین شده با هماهنگی و همکاری های لازم میان فعالین رادیکال کارگری به مرحلۀ عمل و اجرا درآیند، به همان درجه مقاومتی همه جانبه و ثمربخش در برابر یورش سرمایه داران شکل خواهد گرفت. بازدهی تقابلات کارگری، و سپس تثبیت دستاوردهای آن مبارزات در گرو دست بردن به روش های اصولی تر همراه با کار مشترک است.
بهررو به باور نگارنده آنچه در مقام راهبردی اساسی در مقابل فعالین و رهبران کارگری در این اوضاع و احوال خودنمایی می کند، کوشش برای ترتیب دادن مبارزه ای متحدانه برضد بیکارسازی ها و بتعویق انداختن دستمزدهاست. بی تردید ممانعت از اخراج ها و یا تلاش جهت دریافت دستمزدهای معوقه در یک واحد تولیدی، منوط به سازمان دادن مبارزه ای متحدانه می باشد. بدون مقاومت یکپارچه تمام کارگران نمی شود مانع از تصمیم کارفرماها در اخراج کارگران شد، و بدون فشار تک تک کارگران، نباید چندان امیدی به پرداخت شدن دستمزدهای معوقه داشت. همزمان با تأمین این اتحاد در یک کارگاه یا کارخانه، جلب همبستگی و همیاری کارگران سایر مراکز تولیدی توسط برگزیدگان و نمایندگان کارگران معترض اهمیت فراوانی دارد.
از منظر منافع طبقاتی، تأخیر در پرداخت دستمزدها یا تعدیل نیرو در یک کارخانه، بواقع حمله به کل جبهۀ کار و زحمت است. بنابر این یورش به کارگران یک واحد تولیدی مسئلۀ کل نیروهای مولده در سطح جامعه می باشد. بدین اعتبار حمایت همۀ کارگران کشور از پیکار کارگران یک مرکز صنعتی علیه بیکار سازی و پشت گوش انداختن دستمزدها _ که بایستی خانواده های کارگران تعرض دیده هم در آن مبارزات سهیم گردند _ وظیفه ای طبقاتی است. چنین پشتیبانی ای از راههای گوناگون مقدور و شدنی است؛ بعنوان مثال، دست کشیدن از کار و پیوستن به اعتراضات و تجمعات کارگران اخراجی یا کارگرانی که دستمزدهایشان برای ماهها بتعویق افتاده، جمع آوری مساعدت های مالی، و جلب حمایت احزاب چپ و کمونیست، و تشکل های کارگری جهان.
هر یک از این روش ها بنوبۀ خود به تقویت مبارزات روزانۀ کارگران خواهد انجامید و در کمترین زمان ممکن ثمر خواهد داد. با در پیش گرفتن این شیوه ها ی مبارزاتی، و ابتکارات دیگر - که خود این روش ها اساساً مشروط به تلاش های بی وقفۀ فعالین رادیکال کارگری، همگرایی و همکاری میان ایشان، و تعمیق آگاهی طبقاتی در میان توده های کارگر است - می توان کارفرماها و دولت را ناچار به تأمین معیشت کارگران اخراج شده، و پرداخت بموقع دستمزدها تحت هر شرایطی (پائین رفتن نرخ سود کارخانه یا ورشکستگی آن) کرد. اگر بشود این خواست ها و همچنین مطالبۀ ایجاد تشکل های مستقل و طبقاتی را به جبهۀ سرمایه تحمیل کرد، قدم های بزرگی بسوی پیروزی در نبرد طبقاتی جاری برداشته می شوند.
علاوه بر بیکارسازیها و بتعویق انداختن دستمزدها، جامعه با معضل بیکاری دست به گریبان است که تبعات زیانبارش در سراسر کشور ریشه دوانیده، و هر روز بر دامنۀ عوارض بیکاری افزوده می شود. مشکل بیکاری که مستقیماً طبقۀ کارگر و توده های پائینی جامعه را آماج گرفته، شکاف طبقاتی را در جامعه عمیق تر کرده است. فقر ناشی از بیکاری بانی فحشاء و تن فروشی، و اقسام بزه کاری ها و ناهنجاری های اجتماعی شده است.
بیکاری، عدم اطمینان به آینده ای روشن را در میان قشر جوان به شدت افزایش داده تا جایی که برخی از ایشان جهت فراموش کردن دردهایشان، و فرار از فشارهای روحی، به مواد مخدر پناه میبرند. شماری نیز بهدف رها شدن از زندگی فلاکتبارشان خارج شدن از زندان جمهوری اسلامی را با تمام مخاطراتش برمی گزینند. و متأسفانه افرادی هم از فرط استیصال و نومیدی به زندگی خود خاتمه می دهند.
از سوی دیگر بیکاری میلیونی در ایران به سرمایه داران فرصتی داده تا نهایت بهره را از این معضل ببرند. وجود لشکر بیکاران پتکی شده که کارفرماها مدام آنرا روی سر کارگران شاغل میچرخانند، بدین معنا که اگر کارگری نسبت به پایمال شدن حقوش اعتراض نماید، کارفرما فی الفور خیل عظیم متقاضی کار را به کارگرش یادآوری می کند. بی توجهی به امر اشتغال زایی، و بالا بردن (یا ثابت نگاه داشتن) نرخ بیکاری در حقیقت فرمانی است که دولت های بورژوایی بایستی آنرا مو به مو اجرا کنند تا سطح دستمزدها پائین نگاه داشته شود و از این طریق سرمایه داران سود زیادتری به جیب بزنند.
سیاست عدم رفع مشکل بیکاری مضاف بر اینکه کارگران شاغل را به دستمزدهای ناچیز قانع می سازد و گاهاً آنها را از ترس اینکه مبادا اخراج شوند به سکوت می کشاند، کسانی را هم که شانس استخدام و فروش نیروی کارشان را می یابند ناگزیر به پذیرش دستمزدهای اندک، و دیگر شروط کارفرمایان می کند.
با در نظر گرفتن این واقعیت ها و اثرات ویرانگر بیکاری بر توده های کارگر و زحمتکش، ترتیب دادن پیکارهای متحدانه علیه این سیاست ضد کارگری امری عاجل و اساساً در ردیف مهمترین عرصه های مبارزۀ طبقاتی قرار دارد. باید گفت، همانگونه اخراج و بیکارسازی، و عدم پرداخت دستمزدها مسئلۀ کل طبقۀ کارگر است، پیکار برای رفع معضل بیکاری نیز همان جایگاه را دارد.
میلیونها زن و مرد بیکار [خواهان کار] در جامعه زندگی می کنند که چنانچه انگیزۀ مبارزه در این نیروی عظیم ایجاد شود و به صحنه بیاید، رژیم و ارگانهای سرکوبگرش قدرت و توانایی مقابله با آنرا نخواهند داشت. اگر کارگران و رهبران جنبش کارگری خواسته های خود را با مطالبات ارتش بیکاران (اشتغالزایی و پرداخت بیمۀ بیکاری) درآمیزند، این نیرو را به حرکت در خواهند آورد. کسب پیروزی در جدال با بیکاری همچون اخراج و بیکارسازی و عدم پرداخت دستمزدها، منوط به اتحاد و همبستگی طبقاتی و سازماندهی مبارزه ای وسیع و سراسریست.
فرشید شکری - اول ماه مه ٢٠١٠