نوشتهی زیر مربوط به دستنوشتههای ١٨٤٤ پاریس ماركس است كه با مهارتی بینظیر "ماهیت اعتبار" را كه بانكدارها (بانك جهانی، صندوق بینالمللی پول و بانكهای آلمان، فرانسه و ...) در اختیار اعتبارگیرندهها (دولت یونان و ...) قرار میدهند، تشریح مینماید. كه نتیجهی آن فقر و فلاكت بیشتر برای اكثریت افراد آن جامعه (مردم یونان و ...) است.
این نوشته دركتاب گروندریسهی ماركس جلد یكم، در زیرنویس صفحات ٩١ لغایت ٩۴ با ترجمه باقر پرهام و احمد تدین آمده است. به خاطر اهمیت آنها و نیز بحران اقتصادی یونان لازم دیدیم كه آن را به اطلاع علاقمندان برسانم. در گروندریسه جلد یك میخوانیم:
"سیستم اعتبار، كه نظام بانكی كاملترین شكل آن است، این فكر را القاء میكند كه توانایی یا سلطهی مادی فرد بر فرد از میان رفته، رابطهی ازخودبیگانگی نابود شده و آدمیان با هم روابطی انسانی برقرار كردهاند. طرفداران سنسیمون تحت تاثیر بدآموزیهای اینگونه تصورات باطل، توسعهی پول، اوراق بهادار، و اسكناس، - یعنی شكلهای كاغذی پول- اعتبار و نظام بانكی را به عنوان نشانههایی از الغای تدریجی نظامی میدانند كه در آن انسان از اشیاء، سرمایه از كار، مالكیت خصوصی از پول، انسان از پول و انسان از انسان جداست. به همین دلیل نظام بانكی حد اعلای آرمان آنهاست.
در حالی كه تصور الغای از خود بیگانگی و بازگشت آدمی به خویشتن خود واداشتن روابطی انسانی با همنوعان خویش بدین صورت پنداری بیش نیست. توسعهی نظام پولی و اعتبارات بانكی به نوبهی خود رسواترین و حادترین شكل از خودبیگانه شدن و غیربشری شدن امور در جوامع بشری است زیرا موضوع رابطهی جدید دیگر كالا، فلز یا اسكناس نیست بلكه حیات اخلاقی و اجتماعی، قلب و عاطفهی بشریست. ظاهر امر در رابطهی جدید، اعتماد آدمی و شخصیت اوست و حال آنكه حقیقت امر بیاعتمادی اعلا به شخصیت بشر و از خودبیگانگی كامل ذات بشریست.
ماهیت اعتبار چیست؟ از محتوای امر كه همچنان پول است كاملاً صرفنظر میكنیم و فقط محتوای این اعتماد متقابل را در نظر میگیریم. فرض میكنیم اعتباردهنده، اعتبارگیرنده را شایستهی اعتماد میداند و به وی اعتبار میدهد- بهترین شكل رابطه این است كه اعتباردهنده بابت این كار چیزی هم دریافت نكند یعنی نزول هم نگیرد به عبارت دیگر تصور نكند كه دیگری آدم رذلیست كه پولش را بالا خواهد كشید بلكه فكر كند كه وی آدم "خوبی" است اما واژهی "خوب" در قاموس طلبكار به قول شیلوك (shylock) یعنی "نقد"، یعنی "بدون سوخت و سوز".
اعتبار به دو شكل و تحت دو رابطهی متفاوت امكانپذیر است: یا پولداری به آدم فقیر و بیپولی كه وی را آدمی كاری و شریف میداند اعتبار میدهد. این نوع اعتباردادنهای عاطفی و احساسی از مقولهی دست و دلبازیهای نادر در اقتصاد سیاسی است كه در واقع استثناست نه قاعده. ولی مانعی ندارد كه یك مورد استثنایی یا عاطفی را هم در نظر بگیریم. اما حتا در این مورد استثنایی هم میبینیم كه زندگی یك آدم تهیدست، استعدادها و قابلیت كاری وی، در واقع از نظر اعتباردهندهی پولدار تضمین بازپرداخت بدهی اوست. به عبارت دیگر تمام فضایل اجتماعی آدم تهیدست، تمامی معنای فعالیت اجتماعی وی، و هستی اجتماعیاش تضمینهایی هستند كه بازپرداخت اصل و منفعت مرسوم را برای طلبكار تامین میكنند. اگر آن آدم تهیدست بمیرد طلبكار به دردسر بزرگی دچار خواهد شد زیرا مرگ وی در واقع نابودی سرمایه و منفعت اوست. چنین بدهكاری از نظر طلبكار در واقع شخصاً و فینفسه پول و كالاست و چیزی رذیلانهتر و فرومایهتر از این نیست. آری، اعتبار در واقع همین است. بدیهی است كه طلبكار فقط به تضمینهای اخلاقی اكتفا نمیكند و همهی وسایل حقوقی را هم برای واداركردن او به پرداخت بدهیهایش در اختیار دارد.
شكل دیگر این است كه بدهكار خودش هم آدم پولدار و ثروتمندی باشد؛ در این حالت اعتبار فقط یك واسطهی سهل و آسان برای مبادله است، یعنی كه خود پول صورت كاملاً غیرمادی پیدا كرده است. اعتبار یعنی داوری اقتصادی دربارهی شخصیت اخلاقی آدمی. در اعتبار وجودِ بشر البته نه به عنوان بشر، بلكه به عنوان هستی بالقوهی سرمایه و منفعت جای فلز و اسكناس را میگیرد. از این لحاظ وسیلهی مبادله البته شكل مادی ندارد یعنی ظاهر بشری پیدا كرده و به خود بشر برگشته است ولی به چه قیمتی؟ فقط به این قیمت كه خود بشر از ذات خود جدا میشود و حكم كالا و مادهی خارجی را پیدا میكند.
پس در نظام اعتباری، پول نیست كه از بین میرود، بشر است كه از بین میرود، و تبدیل به پول میشود. به عبارت دیگر پول جزیی از ذات بشر میگردد. فردیت و اخلاق بشری تبدیل به كالای خریدنی و گوهر پول میشوند. اینجا دیگر فلز یا اسكناس نیست كه ماده و جسم جوهر نفسانی پول را تشكیل میدهند، پای هستی آدمی، گوشت و خون او، فضایل اخلاقی و حسن شهرت اجتماعی او در میان است، به همین دلیل در داخل نظام مسخ كنندهی پول هر پیشرفتی در واقع نوعی انحطاط و تباهی است.
در نظام اعتباری، طبیعت از خودبیگانهی بشری در زیر ظاهر اهمیت اقتصادی بشر، در واقع دو بار تأیید و تثبیت میشود: یكبار به صورت تضاد كارگر و سرمایهدار، تضاد سرمایهدار بزرگ و سرمایهدار كوچك؛ چون اعتبار به كسی داده میشود كه چیزی دارد و وجود او از نظر اعتباردهنده فرصت تازهای برای انباشت بیشتر سرمایه است و از آنجا كه آدم تهیدست (اعتبارگیرنده) همهی هستی خود را در گرو ارادهی پولدار میبیند در واقع فكر میكند كه موجودیتش وابسته به امكانی است كه او در اختیارش میگذارد. بار دیگر به این صورت كه حقیقت رابطهی معكوس میشود، و ریاكاری و فریب به حداعلای خود میرسد. بگذریم از این كه آنكس كه دیگر اعتباری ندارد نه تنها فقیر است بلكه در حكم آدمیست كه اخلاقاً دیگر درخور اعتماد و ارزش نیست و وجود اجتماعی او مانند وجود اجتماعی آدم مطرودی است كه به هیچوجه نمیتوان به وی نزدیك شد یعنی كه فقیر علاوه بر فقر و محرومیت گرفتار حقارت و تحقیر هم میشود چون برای گرفتن اعتباری از پولدار باید حقارت گدایی را هم تحمل كند. از اینجا به وجه تازهای از بیگانگی بشر با ذات خود میرسیم. غیرمادی شدن كامل پول در نظام اعتباری سبب میشود كه بشر دیگر قادر به جعل سكهای جز سكهی وجود خویش نباشد؛ سكهی تقلبی او همان شخصیت خود اوست كه مجبور است ادا در بیاورد، دروغ بگوید، به هزار و یك نیرنگ متوسل بشود تا اعتباری برای خود دست و پا كند. پس اعتبار هم از نظر اعتباردهنده و از نظر اعتبارگیرنده، مسئلهی بده و بستان، مسئله فریب و تقلب متقابل است. بیاعتمادی هم مزید بر علت میشود و به عنوان پایهی اعتماد با درخشش كامل قدم به صحنهی اقتصاد سیاسی میگذارد. برای این كه معلوم شود باید اعتبار داد یا نه، حساب لازم است، پرسوجو در زندگی خصوصی افراد لازم است، تهمت و افترا لازم است، تا رقبا از میان برداشته شوند و اعتبارشان سست شود. اعتبار عمومی هم همین حالت را دارد. در اعتبار عمومی دولت حكم یك فرد را دارد. در معاملات سودآزمایانه بر سر اوراق بهادار دولتی، خوب پیداست كه چگونه دولت تبدیل به آلت دست پولداران و معاملهچیها میشود.
بالاخره نظام بانكی حد نهایی و كامل نظام اعتباریست. با نظام بانكی میرسیم به آقایان بانكدارها، و سلطهی آنان بر دولت، به تمركز ثروت در دست عدهای معدود، یعنی به مكیده شدن همهی رمق اقتصادی ملت. تشخیص هویت اخلاقی بشر، اعتماد به دولت و غیره چون به شكل اعتبار بانكی درآید راز مستتر در دروغی كه نامش اخلاقیست، رذالت غیراخلاقی اخلاق ریاكارانه و خودخواهی پنهان در لفافهی اعتماد به دولت، همه برملا میشود؛ و چهرهی واقعی خود را آنچنان كه در عمل هست نشان میدهد."
سهراب.ن ١١/٠۴/١٣٩٠
کارل. مارکس؛ گروندریسه جلد یکم زیرنویس صص ٩١-٩٢-٩٣-٩٤ ترجمه باقر پرهام و احمد تدین