آگاهی و مبارزه طبقاتی؛
مفهوم " واقعیت "، در معنای وسیع و گسترده آن ، به همه آن چیزهایی اطلاق می شود که با همه تنوع و پیچیدگی های خویش ، ما را ( بشریت را ) احاطه کرده و در چنبره خود گرفته است.
" واقعیت ها " از مسیر " امکانات " گذر می کنند و پس از مهیا شدن شرایط و ملزومات کار ( شرایط بیرونی و درونی ، یا عینی و ذهنی لازم و مناسب ) به " واقعیت " تبدیل می شوند . به این اعتبار ، هر " واقعیت " مشخص زمانی تنها یک " امکان" بوده است که پس از تأمین شرایط لازم و تحقق پیش شرط های مورد نیاز برای تغییر ، صورت "واقعیت " به خود گرفته است . لذا اگر"واقعیت "را به معنای آنچه که از " امکان " گذر کرده و فعلیت یافته است در نظر بگیریم ، باید بپذیریم که همه " واقعیت " های موجود ــ چه در ابعاد محدود و بی واسطه آن و چه در معنای کلی و گسترده اش ــ از " امکانات " متعدد و متفاوتی گذر کرده اند .
به عبارت دیگر ، تبدیل " امکان " به واقعیت ، نه دلبخواهی و به عنوان مثال بر اساس خواست و اراده انسانها ، بلکه بر اساس مهیا شدن شرایط عینی و ذهنی لازم و در نظر گرفتن جنبه هایی از واقعیت های از پیش موجود صورت می گیرد .
بر این اساس جهت بررسی یا ایجاد تغییر در هر پدیده ، باید به تضاد های مشخص نهفته در آن پدیده ها و " امکانات " توجه داشت و آن ها را در نظر گرفت . نمی توان نسبت به آن ها بی تفاوت بود و صرفاً به شیوه دلخواه عمل نمود . چرا که در واقع از رهگذر برخورد آن تضادها و رشد و بالندگی یکی از جوانب آن است که شرایط لازم برای تغییر امکان به واقعیت ( واقعیت جدید ) فراهم می شود و متقابلاً " امکانی " نو و تازه از درون آن به منصۀ ظهور می رسد .
هدف از بیان این مفاهیم البته رسیدن به این امر انکار ناپذیر است که در روند رو به پیش تکامل و به تبع آن تغییراتی بنیادی در مناسبات کهنه و صدالبته جایگزنی آن با مناسبات نو و تازه ، آنچه تعیین کننده است و نقش درجه اول دارد ، نه آگاهی طبقاتی و به این اعتبار اراده و به تعبیری اقتدار بازیگران صحنۀ تغییر و تحولات اجتماعی ، بلکه در نظر گرفتن میزان رشد تضادهای طبقاتی و تناقضات ماهوی در خود پدیده و پس از آن آگاهی و دانش طبفاتی است .
به عبارت دیگر بحث آگاهی طبقاتی و شناخت علمی طبقه کارگر از مناسبات بورژوازی ، نه شرط تام و کافی برای تغییر آن مناسبات ، بلکه تنها یکی از پیش شرط های این مبارزه - اگر چه مهم ــ خواهد بود. آنچه اساس و ماهیت مبارزه و تقابل میان کار و سر مایه را رقم میزند و شدت می بخشد همانا رشد و تعمیق تضاد های طبقاتی ، میان کارگران و سرمایه داران ، تا حد ایجاد بحران های عمیق و همه جانبه اقتصادی ، اجتماعی ، سیاسی و فرهنگی است . به عبارت دیگر تا این تضاد و تقابل به مرحله معینی از کمال و پختگی نرسد ، صرف آگاهی طبقاتی قادر نیست اساس مناسبات کهنه و ارتجاعی را تغییر دهد و آن را با مناسباتی نو و تازه جایگزین نماید . در واقع از منظر این تضاد عینی است که کارگران چه بصورت منفرد و چه دسته جمعی و به مثابه یک طبقه ، در برابر تمامی مظاهر و نمودهای بورژوازی و خود آن طبقه قد علم می کنند .
یادآوری این نکته درهمینجا ضروری است که آگاهی طبقاتی و دانش سیاسی برای کارگران و فعالان کارگری از اهمیت والایی برخوردار است و ما قصد تقلیل جایگاه آن را به ویژه در نزد کارگران نداریم . آنچه در این مقدمه بر روی آن تأکید شده است همانا این مسئله بوده است که آگاهی طبقاتی همواره باید بر بستر شرایط عینی و در جنب رشد و تکامل تضاد های اجتماعی مورد توجه قرار گیرد و به آن پرداخته شود و نه جدا از این بستر و به شکلی انتزاعی و مجرد .
در مبارزه طبقاتی جاری اشاعه این نگرش و تأکید یکجانبه بر روی این مسئله که گویا تا زمانی که فرهنگ و آگاهی کارگران و پیشروان کارگری تغییر نکند و کارگران به درکی نو از تغییر و تحولات اجتماعی نرسند ، قادر به مقابله با سرمایه داری و سرمایه داران نخواهند بود ، تنها ناشی از یک دید اراده گرایانه و در عین حال نخبه گرایانه بوده که موضوع مبارزه را به شکل یکجانبه و انتزاعی ارزیابی می کند . حاملین و مروجان این نگرش به جای دخالتگری عینی و روشن در امر مبارزه طبقاتی و در این رابطه ، سازمانیابی طبقه کارگر، معمولاً برای شانه خالی کردن از کار پرزحمت ، پر خطر، حساس و ظریفی که از ماجراجوئی های کاریزمائی بورژوا مابانه به دور است ، به این گونه تئوری ها روی می آورند.
این رویکرد انسان ها را به دور از تأثیرات محیطی ، نه محصول شرایط اجتماعی ، بلکه به عنوان تجسم ایدئولوژیک از مفهوم انسان ارزیابی می کند و عملکرد آن ها را نتیجه عمل انفرادی و خلاقیت های ژنتیک و فردی افراد جداگانه می داند . این نگرش همچنین با دیدی عرفانی ، بدون در نظر گرفتن بستر زیست و پرورش انسان ها ، تمامی شرایط محیطی از یک سو و دخالتگری فرهنگ و ایدئولوژی مسلط و حاکم بر جامعه را نادیده می انگارند و انسانها را در خلاء کالبد شکافی می کند و تحلیل می نماید . در این رویکرد به جای مبارزه با ریشه و بنیان عوامل ، عمدتاً به معلول ها پرداخته می شود . در تحلیل نهائی این رویکرد جایگاه علت و معلولی را جابجا کرده تا به نتیجه دلخواه نائل آید.
اینها را البته بدین خاطر مطرح کرده ام چون دیده می شود که برخی از افراد و گرایشات ، بدون توجه به تمامی این فاکتورها و عوامل ، از جمله میزان رشد و تعمیق تضادهای اجتماعی ، سطح آمادگی عینی و ذهنی طبقه کارگر ، وجود بحران های اجتماعی و سیاسی و شدت و ضعف آن و در این رابطه عدم توجه به توازن قوای سیاسی و طبقاتی و . . . در بهترین شرایط ، صرفاً تخیلات و آرزو های ، نیک اندیشانه خود را طرح نموده و از کارگران نیز طلب می کنند که جدا از تمامی این مسائل و معیار ها ، به آرزو ها و تخیلاتشان جامه عمل بپوشانند و آن ها متحقق کنند . " کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری " به ویژه طی سال های اخیر ، در مرزبندی با این قبیل توهمات غیر واقعی و تخیلات قیم مآبانه بود که صف خود را از دیگر گرایشات و تشکل ها مشخص نموده و به فعالیت مستقل در جنبش کارگری روی آورد .
تاسیس کمیته هماهنگی ، رویکرد علنی ، فعالین مستقل کارگری؛
مباحثی که تحت عنوان عدم کارآمد بودن رویکرد علنی ، دوباره مطرح می شود ، در واقع بحث جدیدی در جنبش کارگری نبوده و از بدو پیدایش رویکرد علنی ، توسط برخی جریانات و اشخاص مورد بررسی و ارزیابی قرار گرفته است . اما امروز به نحوی دیگر و تنها در جهت مخالفت با فعالیت های "کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری " به این مباحث دامن زده می شود .
"کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری " امروزه بیش از هر زمان دیگری ، مورد بی مهری واقع شده است. کسانی که دایه مهربان تر از مادر شده اند، خود را محق میدانند تا به هر شیوه ممکن به این کمیته بتازند و آن را مورد تخطئه قرار دهند.
به نظر من تا اینجای قضیه حق هر کسی است که با شیوه مناسب خود - طبیعتا با حفظ پرنسیب های نقد - طرح مبحث نماید، چرا که من و بی شک اکثریت اعضای این کمیته باور دارند که کمیته هماهنگی یک تافته جدا بافته نیست که کسی نتواند آن را مورد ارزیابی و نقد قرار دهد . اتقاقا بحث بر سر این است که تمامی آنانکه مدعی نظرات منتقدانه هستند ،هیچ وقت این را مد نظر قرار نداده که با ارئه راه حل و مکانیسم های موجود بر اساس شرایطی که کمیته هماهنگی در آن به ادامه کاری می پردازد با طرح مباحث سازنده نظرات بی غرضانه خود را پیش پای این کمیته گذاشته تا ثابت گردد که هدف نه تخریب ، بلکه دخالتگری آگاهانه وسازنده در راستای تعمیق رادیکالیسم این کمیته فعال و تلاشگر می باشد و نه تخریب و توهین، به بهانه نقد .
"کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری" در اردیبهشت سال ١٣٨۴ با توجه به شرایط پیش آمده و در تقابل با رویکرد حاکم برکمیته پیگیری در آن مقطع اعلام موجودیت کرد.
دولت سرمایه داری حاکم بر ایران ، بعد از خاتمه جنگ و پذیرش قطعنامه ۵٩٨ ، دور تازه ای از فعالیت اقتصادی را در دستور کار خود گذاشت . بعد از پایان جنگ ، در دوران ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی ، با شعار " سازندگی " ، تلاش های مضاعفی برای فعال تر کردن ایران در معادلات بازار جهانی سرمایه ، به عمل آمد و در دستور کار دولت ایران قرار گرفت . این اقدامات البته با توجه به جناح بندی های درون و بیرون حکومت و رشد اختلافات و تضادهای این جناح هاو در کلیت خویش سرمایه داری حاکم ، با موفقیت مورد نظر حاکمان وقت مواجه نشد و نهایتا در زمان زمام داری و ریاست جمهوری خاتمی ادامه یافته و همچنان پیگیری شد . در این زمان با عروج اصلاحات سیاسی و با توجه به نیاز بورژوازی ایران به حضوری فعال تر دربازار جهانی سر مایه در مقطع سالهای ١٣٨٣ و ٨۴ دولت خاتمی وارد فاز عملی شد . یکی از پیش شرط های ورد به بازار جهانی سر مایه پذیرش مفاد و مقاوله نا مه های سازمان جهانی کار / ای - ال - او / بر مبنای ایجادتشکل های کارگری ــ کار فرمائی بود . در آن سال ها این مقاوله نامه ها توسط وزیر کار وقت ، در دو مرحله به موقع اجرا گذاشته شده و به امضا رسید.
در آن مقطع دو رویکر با دواستراتژی کاملا متفاوت ، فعالیت خودرا درراستای ایجاد تشکل های مورد نظر، پیگیری کردند و تلاش های اولیه ای را برای عملی کردن آن انجام دادند . گرایش راست فعالیت های خود را در درون جنبش کارگری ، با طرح شعار ایجاد تشکل های کارگری با تقاضا از دولت سرمایه و کسب مجوز از آن ، شروع کرد . این رویکرد البته برای مدتی ، بر سیاست کمیته پیگری حاکم بوده و از جانب آن تشکل پیگیری می شده است . اگر چه بسیاری از افراد متشکل در این کمیته ، خود از عناصر رادیکال در این جنبش بودند . اما سیاست راست حاکم بر آن در این خصوص ، تا مقطع پیدایش کمیته هماهنگی ، همچنان وجود داشت و اعمال می شد . در مقابله با این رویکرد ، جمعی دیگر از فعالین کارگری با طرح این نگرش که ایجاد تشکل ها ی کارگری باید از پایین و با حضور و اعمال اراده خود کارگران ، بدون در خواست مجوز ازدولت و کارفرمایان صورت گیرد، دست به کار ایجاد تشکلی با نام " کیمته هماهنکی برای ایجاد تشکل کارگری " شدند . در این مقطع اولین تجربه عملی ، بطور وسیع در دستور کار کارگران پیشرو ، فعالین کارگری ونماینده های منتخب کارگران قرار گرفت. این مقطع را در واقع می توان سر آغاز کار علنی در جنبش کارگری ایران دانست.
گرایش راست درون جنبش کارگری درصدد بود تا با اتکا به قدرت نفوذ خود در هیئت دولت و استفاده از امکانات و فضای ایجاد شده در جامعه و همچنین به خاطر عدم کارائی شورا های اسلامی و خانه کارگر ، که ماهیت ضد کارگری آن ها بیش از پیش برا ی کارگران ایران روشن شده بود و نیز با توجه به نیاز بورژوازی در دوره آتی ،ایجاد تشکل های جدید را در دستور کار خود قرار دهد .این اقدام گرایش راست ، درخارج از ایران نیز ، تعدادی از فعالین همسو با این سیاست را به تاسیس تشکلی با عنوان " کارگران در تبعید " ترغیب کرد که سرانجام آنان نیز با این سیاست هماهنگ شده و فعالیت خود را در خارج از مرزها شروع کردند .
از سوی دیگر فعالین رادیکال جنبش کارگری و گرایش چپ درون این جنبش با شناخت از موقعیت طبقه کارگر در ایران ، و خواست ها و مطالبات این طبقه و همچنین با توجه به این مسئله که طبقه کارگر ، با استثمار و بی حقوقی مطلق و همه جانبه ای دست به گریبان است ، با تمام توان وارد کارزار شده و در مقابل گرایش راست ، با اتخاذ سیاست هایی رادیکال و کارگری به دفاع از منافع طبقاتی کارگران و حقانیت راه این طبقه پرداختند .
گرایش چپ جنبش کارگری در این مقطع ، از جمله با ایجاد " کمیته هماهنگی " ، بر مواضع رادیکال خود پای فشرد و با تلاشی و مبارزه ای پی گیر و مستمر ، این مهم را وجهه همت خود قرار داد و به آن جامه عمل پوشاند . در ادامه ، با توجه به تقابل این دو رویکرد و آشکار شدن حقانیت نگرش چپ در این زمینه ، " کمیته پیگیری " نیز عملاً ، به گرایش چپ جنبش کارگری پیوست.
و این در واقع اولین اقدام " کمیته هماهنگی " در آن مقطع بود که توانست با اثبات حقانیت گرایش چپ در جنبش کارگری و طرح مطالبۀ ایجاد تشکل های کارگری توسط خود کارگران ، بدون کسب اجازه از دولت و کارفرمایان ، یکی از خواست ها و مطالبات رادیکال جنبش کارگری را در آن مقطع طرح نموده و لااقل در میان جمع هایی از فعالین کارگری ، در مقابل رویکرد راست ، برجسته و مشخص نماید و در دستور کار بگذارد .
در کنار این مبارزه ( مبارزه با گرایش راست در جنبش کارگری ) و همراه با آن ، تعدادی از اعضای وقت " کمیته هماهنگی"، مبارزه نظری با برخی نقطه نظرات نادرست و انحرافی در این تشکل را، ــ که عمدتاً از جانب یک گرایش تعقیب و پیگیری می شد در دستور کار خود گذاشتند . این گرایش از همان آغاز با نگاهی ایئولوژیک به تشکلهای توده ای کارگران ، به طرح و حمایت از بند دال اساسنامه ، که قیم مآبانه خود را به جای تشکل های کارگران جا زده بود و تأکید داشت که کارگران و به ویژه پیشروان آنان باید تا یک مدت محدود دیگر به این کمیته بپیوندند وگرنه رفرمیست و سندیکالیست و . . . هستند و برخی دیگر از موارد مطرح شده در اساسنامه عدم حمایت از سندیکای کارگران واحد و نمایندگان آن ها، در حادترین مراحل مبارزه آنان با عوامل و گماشتگان سرمایه در آن شرکت ها ، علی رغم پایبندیش به این مبحث در اساسنامه که تشکل مورد نظر "کمیته هماهنگی " تشکل شورایی است .اما این " کمیته " از دیگر انواع تشکل ها مثل سندیکا ، کمیته های کارخانه و . . . ، مشروط بر اینکه وابسته به کارفرمایان و دولت نباشند حمایت خواهد کرد ( نقل به معنا ) ، طرح مباحثی در ضدیت با تحزب کارگران و مسائل از این قبیل ، دیگر اعضای و فعالین این کمیته را به نقد اصولی ابن موارد و موارد دیگری از این دست در جلسات داخلی " کمیتۀ هماهنگی " کشاند که مباحث آن نهایتاً در جزوه ای تحت عنوان" کمیته هماهنگی در بوته نقد" ، به طور علنی و رو به جنبش انتشار یافته و در معرض قضاوت قرار گرفت . این برخورد نظری که بر آمدی از درک واقعی از شرایط مادی جنبش کارگری و شناخت طبقه کارگر بود را می توان دومین دستاورد این رویکرد اصولی کارگری در میان لااقل بخشهایی از " کمیتۀ هماهنگی "، در راستای تعمیق رادیکالیسم و واقعگرایی در جنبش کارگری دانست.
در حقیقت در ادامه همین مباحث بود که تعدادی از اعضای وقت " کمیته هماهنگی " با دعوت از اعضای این " کمیته " و تنظیم اساسنامه ای جدید که بخشهایی از موارد مورد مناقشه اساسنامه قبلی ، مثل بند " دال " آن را با خود نداشت و گذاشتن جلسات متعدد در اکثر شهرهای ایران جهت تبادل نظر و نقد و بررسی مفاد و بند های آن ، اساسنامه پیشنهادی را برای ارائه به مجمع عمومی سالانه " کمیته "، آماده کرد .
این مجمع در فروردین سال ١٣٨٦ ، از جانب هیئت اجرائی این " کمیته " فراخوان داده شد که از این طریق ، کلیه اعضای ــ اعم از مخالفین و موافقین اساسنامه پشنهادی ــ در جریان برگزاری آن قرار گرفتند و در این مجمع عمومی آن شرکت کردند . اعضای وقت کمیته هماهنگی که بر اساس برآوردی حدود 96 درصد آن را شامل می شد ، پس از بحث و بررسی های لازم ، حول اساسی ترین بخش ها و مفاد اساسنامه پیشنهادی و همچنین اساسنامه قبلی " کمیته" ، به ویژه بند " دال " آن ، به اساسنامه پیشنهادی رای مثبت داده و با اکثریت قریب به اتفاق آرا آن را تصویب کردند . در این جلسه ، همچنین تنی چند از اعضای از در مخالفت با اساسنامه پیشنهادی برآمده و از رای دادن به آن امتناع کردند . در واقع پس از تصویب این اساسنامه و به ویژه بند " دال" آن بود که "کمیته هماهنگی برای ایجاد تشکل کارگری" به " کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری " با رویکرد جدید تغییر نام داد.
با توجه به نگرش جدید می توان به نکات کلیدی این اختلاف نظر اشاره نمود . دیدگاه غالب بر" کمیته هماهنگی " در زمان تاسیس آن ( البته در بین برخی از اعضای آن ) این بود که طبقه کارگر می تواند در ظرف علنی خود ، با تشکیل تشکل هائی با رویکرد ضد سر مایه داری ، وظیفه طبقاتی خود را که از دید این گرایش لغو کار مزدی است به سرانجام برساند . این نگرش همچنین باور داشت که کارگران می توانند با حرکت های خود انگیخته و رویکردی علنی ، بدون نیاز به حزب طبقه کارگر ، به استراتژیی طبقاتی خود که همانا الغای مالکیت خصوصی و لغو کارمزدی است دست یابد. این نگرش عملا تنها یک تشکل را به رسمیت میشناخت و آن هم تشکل شورائی و ضد سر مایه داری بود . این گرایش همچنین در عمل ــ و در تئوری نیز ــ نه تنها انواع تشکل های توده ای طبقاتی را به رسمیت نمی شناخت بلکه ایجاد این گونه تشکل ها را رفرمیستی و سندیکالیستی ارزیابی می کرد . این درک البته از عدم شناخت تنوع و خواست مبارزه کارگران ناشی می شد که این نگرش هیچ پیوند عملی با طبقه کارگر نداشت و تنها براساس باور های ذهنی خود و در واقع همان تخیلات نیک اندیشانه که در سطور بالا به آن اشاره شد ، به تجزیه و تحلیل جنبش کارگری می پرداخت.
این مختصر البته برای توضیح عملکرد" کمیته هماهنگی" و شناخت مبانی فکری و اعتقادی آن ضروری بود تا لااقل نشان داده شود که این " کمیته " در مدت فعالیت های خود تا به امروز، با کدام یک از انواع گرایشات و نگرش ها در درون جنبش کارگری درگیر بوده و مبارزه نظری و عملی می کرده است .
" کمیته هماهنگی" با شناخت از توانایی ها و قابلیت های خویش و درک نسبتاً صحیح از واقعیت های موجود در جنبش کارگری ایران از جمله شناخت عینی و واقعی از اوضاع و موقعیت طبقه کارگر و سطوح مختلف مبارزۀ این طبقه با سرمایه و کیفیت خواست ها و مطالبات این طبقه در شرایط حاضر و . . . وظیفه خود را همانطور که از اسم آن نیز پیداست ، کمک به ایجاد تشکل های کارگری ، و نه ایجاد این قبیل تشکل ها برای کارگران ، قرار داده و به سهم خود در این راستا تلاش و مبارزه کرده است . این " کمیته "ــ لااقل در دوره اخیر فعالیت های آن ــ هیچگاه خود را به عنوان یک تشکل کارگری جا نزده و با این عنوان معرفی نکرده است . چرا که به این امر باور ندارد که می توان و باید به جای کارگران ، برای کارگران تشکل ایجاد کرد و کارگران را به آن فراخوان داد ( بند دال اساسنامه قبلی ) . این" کمیته " با نگاه قیم مآبانه ، به مسائل و علایق این طبقه به ویژه امر خطیر تشکل یابی آنان ، مرزبندی دارد و معتقد است که همواره می بایست در کنار کارگران بود و همراه با آنان ، برای حل مشکلات و معضلات عدیده این طبقه اندیشه کرد و برای رفع آن ها اقدام عملی نمود. باور این " کمیته " همچنین بر این بوده و هست که با دخالتگری در مبارزات عملی و حی و حاضر کارگران و حتی المقدور تبیین نقطه نظرات صحیح و دست یافتنی ــ و نه آسمانی و ذهنی ــ که به طور مشخص در کوران مبارزات و فعالیت های کارگران در عرصه های مختلف ، حاصل شده باشد ، می توان و باید دین خود را به این طبقه ادا نمود و در حد توان در مبارزات آنان مفید و مؤثر واقع شد . و این مهم البته در شرایط فعلی ، به ویژه با حضور توده های کارگر ، در انواع تشکل های توده ای و طبقاتی آنان که به همت و ارادۀ خود کارگران ایجاد شده و مبارزه با سرمایه را در همه ابعاد و زوایای آن در دستور کار خود قرار داده باشد ، ممکن و میسر می گردد . چرا که باور" کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری " بر این بوده و هست که حضور وسیع و گسترده کارگران ، در مبارزه برای احقاق حقوق مسلم آنان و ایجاد جهانی عاری از ستم و استثمار ، یکی از اجزاء ضروری و پایه ای اینگونه تحرکات می باشد . " کمیته هماهنگی" ــ همان طور که در اساسنامه خود نیز قید نموده است ــ در کنار دفاع و حمایت از دیگر اشکال تشکل یابی کارگران ، مشروط بر اینکه مستقل بوده و وابسته به دولت و کارفرمایان نباشد ــ به تشکل شورایی کارگران ، به مثابه تشکلی که با دموکراسی مستقیم این طبقه و قدرت اراده آنان ارتباط تنگاتنگ دارد ، باور دارد و این شکل از تشکل یابی را بهترین نوع سازمان یابی و تشکل پذیری کارگران برای احقاق حقوق مسلم خود و مبارزه برای رهایی از استثمار و بهره کشی میداند .
این " کمیته "همچنین بر این باور است که رویکرد های علنی با همه قابلیت ها و توانمندی خاص خود ، نارسایی هایی را نیز ، ــ به ویژه در شرایط امنیتی و پلیسی حاکم ــ با خود یدک می کشد که کارگران پیشرو و فعالان کارگری می توانند برای جبران این نقیصه ، ضمن فعالیت در تشکل های علنی ــ هرجا که مقدور بود ــ در آن مراکز و مناطق که فعالیت در اینگونه تشکل ها امکان پذیر نبوده ، یا با مشکلات عدیده و فراوانی مواجه می باشد ، به ایجاد تشکل هایی منطبق با شرایط پلیسی و امنیتی حاکم ( مثل کمیته ها و هسته های کارگری در درون کارخانه ها و محلات ، که مبارزات کارگران را در مؤسسه یا کارخانۀ مورد نظر سمت و سو دهد ) مبادرت ورزیده و تشکیل اینگونه تشکل ها نیز در دستور کار خود بگذارند .
تأکید می کنم که البته ایجاد این قبیل تشکل ها به هیچ وجه نباید در مقابل تشکل های علنی و گسترده قرار گیرد . مضاف بر اینکه پیشروان و فعالان کارگری اساساً باید جهت فعالیت های خود را حتی الامکان به سوی علنی گرایی هر چه بیشتر سوق دهند و خود و تشکل های خود را تا آنجا که ممکن است به این سمت هدایت نمایند و در واقع آن را ( علنی گرایی را ) به حکومت های سرمایه داری تحمیل نمایند . تا اینجای کار هم به یمن همین فعالیت های علنی بوده که جنبش کارگری توانسته است ده ها نفر از پیشروان کارگری و نمایندگان و فعالین خود را نه تنها در بعد داخلی بلکه در ابعاد جهانی نیز به جنبش های کارگری در سرتاسر جهان معرفی نمایند . کسانی که از کوران مبارزات کارگری برخاسته و در کوران همین مبارزات نیز به جنبش کارگری معرفی شده اند و هم اکنون نیز در ردیف چهر های شناخته شده و مورد اعتماد کارگران قرار دارند . با پذیرش این مسئله که تحمیل این شکل از مبارزه ( مبارزه علنی ) و این پیشروان به نظام سرمایه داری حاکم در ایران ، در شرایط بسیار سخت و دشوار امنیتی و پلیسی نه تنها کار ساده ای نبوده بلکه با مشکلات و فشارهای عدیده ای همچون تهدید و زندان و اخراج از کار و . . . همراه بوده است .
امروزه کم نیستند اشخاصی که علی رغم تمامی این فشارها و تضییقات ، کم و بیش ، خود را به عنوان فعالان و چهره های خوشنام و مورد اعتماد کارگران و جنبش کارگری ، به نظام سرمایه داری حاکم تحمیل نموده و در محل کار و زندگی خود ، از اعتبار و وجهه شخصیتی مورد قبولی در نزد کارگران و مردم شرافتمند برخوردار می باشند . چهره هایی همچون ، محمود صالحی ، مریم محسنی ، جلال حسینی ، علی نجاتی، محمد عبدی پور ، وفا قدری ، مجید حمیدی ، رضا شهابی ، فردین نگهدار ، مازیار مهرپور ، غالب حسینی، صدیق سبحانی ، محمد اشرفی ، سیروس فتحی ، افشین شمس ، خسرو بوکانی ، فتاح سلیمانی ، عمر مینایی ، زنده یاد سلمان یگانه ، سعید مقدم ، هادی تنومند و بسیاری دیگر که به یمن جسارت و قبول سختیها و مشکلات فراوان ، با رویکردی علنی تلاش و مبارزه کرده و امروزه جزء بخشی از پیشروان و فعالین کارگری هستند که در آینده قادر خواهند بود به سهم خود ــ نه بیشتر و نه کمتر ــ نقش مؤثر و پررنگی را در پیشبرد امر مبارزه طبقاتی ، در کنار کارگران بازی نمایند .
به باور" کمیته هماهنگی " فعال کارگری ، کسی است که منافع شخصی ، گروهی و سازمانی خود را تحت الشعاع منافع طبقاتی کارگران قرار داده و چشم انداز ها ، برنامه ها و متناسب با آن ، فعالیت های خود را ، صرفاً بر اساس این باورها و این منافع ــ و نه هیچ چیز دیگر ــ تنظیم می کند و به پیش می برد . بنا بر این به فعال مستقل کارگری نه از زاویه نزدیکی یا دوریش به این یا آن جریان سیاسی و حزبی ، بلکه بعکس ، به خاطر تعلقات طبقاتی و کارگریش باید نگریست و قضاوت کرد . اگر چه این دو طرف قضیه ، الزاماً در مقابل یکدیگر نبوده و می توانند در بسیاری از موارد برهم منطبق باشند و در یک راستا حرکت نمایند . فعال مستقل کارگری می تواند از زاویه تعلقات سازمانی و حزبی خویش نیز مسائل و قضایا را ، آنگونه که در تضاد و تقابل با تعلقات و منافع تاریخی و طبقاتی طبقه کارگر نباشد ، طرح و بیان نماید و مورد نقد و بررسی قرار دهد . چرا که بیان این نقطه نظرات ، آنجا که همسو با منافع کارگران است خود به خود در دستور کار قرار خواهد گرفت و آنجا که بی ربط به منفعت طبقه کارگرو توده های تحت ستم و استثمار مردم باشد به طور قطع ــ و لااقل در دراز مدت ــ از گردونه برنامه ها و مبارزات این طبقه به بیرون پرت خواهد شد. فعال کارگری درون این جنبش حتی می تواند سوخت و ساز واقعی جنبش کارگری را به حزب یا سازمان متبوع خود گزارش دهد تا این سازمان بتواند بر نامه ها ی نظری و عملی خود را هرچه بیشتر بر اساس خواست ها و نیازهای طبقاتی کارگران کانالیزه کرده و بیش از پیش سیاست های خود را با آن منافع و چشم انداز ها هماهنگ نماید . در این زمان است که سازمان های مدعی در جنبش کارگری می توانند با شناخت وسیع از این جنبش ، به برنامه ریزی و سازماندهی این مهم اقدام نمایند و به آن دست یابند . در این معنا فعال کارگری نه تنها از گرایشات سیاسی خود صرف نظر نکرده بلکه توانسته است حزب یا سازمان متبوع و مورد نظر خود را نیز ــ در صورتی که تعلق خاطری به آن داشته باشد ــ به طور غیر مستقیم به منافع جنبش کارگری نزدیک نماید و آن دو را به هم گره بزند . اینجا است که فعال کارگری به معنی واقعی کلمه می تواند در امر سازمانیابی طبقه کارگر مثمر ثمر واقع شده و آن را سمت و سو دهد
این نکته را نیز نباید از نظر دور داشت که " کمیته هماهنگی " جدا از مباحث مطرح شده ، در حد توان و به نسبت وسع خویش با وسواس خاصی در جهت عملی کردن این مطالب و موضوعات گام برداشته و باز هم در حد توان و ظرفیت خود درسازمانیابی و دخالتگری اعتراضات کارگری نقش بازی نموده و مؤثر واقع شده است. این " کمیته " از طریق اعضا و فعالان مخلص خود در هر آنجائی که برایش مقدور بوده و نیرو و امکانات آن را داشته ، خود را دخالتگر دانسته و در راستای وظائف خود ــ اگر چه همراه با ضعف ها و نارسایی های فراوان ــ رد پایی از خود برجا گذاشته است . این " کمیته " البته می تواند با احساس مسئولیت بیشتر و تلاش و کوششی افزونتر نقش پررنگ تر و جسورانه تری را در مبارزه طبقاتی جاری ایفا کند و تأثیر گذاری بیشتری داشته باشد . اما در کنار این ضعف ها و نارسایی ها ، باید به نقاط قوت آن نیز توجه بشود و صرفاً مورد تخطئه و تخریب قرار نگیرد .
آنچه که اجمالا به آن اشاره شد تنها گوشه ای از نقش " کمیته هماهنگی" و رویکرد علنی در مبارزه جاری بوده است که این " کمیته " و جنبش کارگری با آن درگیر بوده و پیش می برد .
تذکر این نکته را در همین جا لازم می بینم که با توجه به باز و گسترده بودن این شکل از کار و این رویکرد ( رویکرد علنی ) و تشدید اقدامات امنیتی و پلیسی در ایران در شرایط حاضر ، فعالین کارگری باید بتوانند در عین حال ، از سازوکارهای دیگری ، در جنب فعالیت های علنی مورد نظر خود ، اسنفاده نموده و حتی المقدور با ایجاد کمیته ها و هسته های مخفی و تشکل هایی از این دست ، به ویژه در مراکز و محلاتی که عملاً ایجاد تشکل های علنی در آن مراکز و محلات امکان پذیر نمی باشد ، اشکال و شیوه های مبارزه را گسترش داده و بر تنوع و گوناگونی آن بیفزایند .
طبیعی است که با پیشروی این جنبش و تغییر توازن قوای سیاسی و طبقاتی به نفع کارگران و در کل بررسی شرایط داخلی و منطقه ای و همچنین اوضاع جهانی طبقه کارگر ، این طبقه و پیشروان و فعالین آن باید بتوانند با ارزیابی دقیق و مشخص ، خود را با سازو کارهای جدید هماهنگ نموده، از ظرفیت ها و درعین حال توانمندی های تشکل های کارگری ، به ویژه در شکل و رویکرد علنی آن به نحو احسن استفاده نمایند .
من البته در سه برنامه که بصورت سخنرانی و جلسات پرسش و پاسخ برگزار شد ، برخی از مسائل و مباحث تشکل یابی کارگران را، در شکل ها و رویکرد های مختلف آن بررسی کرده ام که امیدوارم در آینده نیز بتوانم شیوه های عملی تلفیق کار علنی و مخفی را با همکاری و نظارت دیگر فعالین به صورت جامع تر و مبسوط تری تنظیم نمایم و به شکل مکتوبی ارائه دهم.
کارگر اخراجی ، بهزاد سهرابی
٣/١٠/١٣٨٩
کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری