دموکراسی از طراز کمون
نگاهی به نوشته رفیق روبن در باره رای عمومی و دولت کارگری
رفیق روبن مطلبی در رابطه با حق رای عمومی ودولت کارگری نوشته است که از جهات زیادی قابل بررسی است. نخست آنکه سبک انتقاد روبن آسان طلب است و پشتش را به موجی میدهد که علیرغم تنومندی مدتهاست دورانش سپری شده است و نمی تواند پاسخگوی بحران چپ از یکسو وبرعلیه حملات بی وقفه از سوی دیگر بر علیه کمونیستها باشد.حتی نمی تواند به تعمیق دموکراسی واساسا دموکراسی کارگری فرا روید. این معادله ساده که «چپ دموکراسی را قبول ندارد، به رای عمومی بی توجه است و....از همه مهمتر خواهان حکومتی مستبد است » هنوزمستقیما بیان هیچ آلترناتیوی نیست. زمانی مسئله حاوی بدیلی است که سخن از الترناتیو اثباتی بمیان آید. تنها در این حالت است که جوهر واقعی این انتقادات خود را نشان میدهد . ما نیازمند نقد هستیم ما باید بی رحمانه آنچه بنام چپ و کمونیسم بر علیه حاکمیت توده های کارگر وزحمتکش جامعه بر سرنوشت خویش وآزادیهای بی قید وشرط سیاسی انجام شده است نقد کنیم. اما نباید فراموش کرد که همزمان سوسیالیسم آن جنبشی است که وضعیت کنونی امور را ملغی میکند. از جمله مشخصات وضعیت کنونی امور درک رایجی است که در باره آزادی وحاکمیت بر سرنوشت خویش تبلیغ میشود.. در اصطلاح رایج از دخالتگری اکتفا به صندوق رای یک باورسیاسی است که در بهترین حالت توسط طبقه حاکم پاسداری میشود.این مسئله از اصول سرمایه داری برای دموکراسی پس از انقلابات بورژوایی بوده است .مبارزات توده های کارگر وزحمتکش برای دخالت در سرنوشت خویش این پاسخ را بالاخره از طبقه حاکم دریافت نموده است . طبق این اصول اراده رای دهنده همراه ورقه رای از او سلب میشود تا صندوق بعدی . رای اگر در راستای تامین اراده رای دهنده نباشد چه فایده دارد ؟. از این گذشته مصداق های تاریخی این دیدگاه وتازه ترین هایش مجالس موسسان در بهار عربی ورای عمومی در یونان و....کشتی هایی به گل نشسته هستند . از اینرو کمونیستها از آغاز منقد تجزیه رای واراده بوده اند و کمون پاریس نقطه پایانی بر این دموکراسی صوری بود . رفیق روبن میگوید شما دارید برای رای عمومی شرط میگذارید !آری باید شرط گذاشت . بگذار بازهم شرط های دیگری بگذاریم وبرایش مبارزه کنیم وآن شرط ها اینست که رای باید قابل پس گرفتن هم باشد و اگر بحث انتخابات است منتخبین باید هرلحطه قابل عزل باشند و... آیا رفیق روبن چنین شرط هایی را بر رای عمومی نمی پذیرد؟! اینجا دیگر فریاد رفیق در سایتها می پیچد که «
باورنکردنی است ولی واقعیت دارد که بخشی از رفقای ما در "نشست سازمان ها، احزاب و نهادهای چپ و کمونیست" ضمن آن که خود را مارکسیست می دانند بر آن هستند که در سوسیالیسم حق رای عمومی بدون هیچ قیدوشرط، برای تعیین و تغییر نظام سیاسی وجود ندارد.» رفیق مارا قبلا هم متهم کرده بود که مجلس موسسان را بعنوان عالی ترین تجلی رای عمومی رد میکنیم . ما توضیح دادیم که بدیل ما حکومتی از طراز کمون است ودر آنجا رای واراده با هم حضور میابند .آیا حکومتی از طراز کمون ناقض مضمون رای عمومی وحق تاسیس وتعیین حکومت از سوی اکثریت کارگران وزحمتکشان است ؟! و در آنجا هر روز مصداق رای عمومی ومجلس موسسانی نهادینه شده وجود ندارد ؟. کمون پاریس نقطه عطفی در این دوران است وسالهاست دوران جدیدی آغاز شده است . اما درک مبتنی بر تجزیه امور بر سبیل عادت جاری مجلس موسسانی میخواهد که مجوز صلاحیت حکومت را صادر کند وپی کارش برود تا موقعیتی دیگر . همینطور رای عمومی برایش رخدادی منحصر بفرد ویک بار مصرف است. بر مبنای این دیدگاه اکثریت کارگران وزحمتکشان حکومت نمی کنند بلکه حکومت را انتخاب میکنند وتصمیم میگیرند چه کسان یا احزابی بر آنها حکومت کنند . با این حساب باید کمون را که محصول آنچنان مجلس موسسانی نیست دارای مشروعیت ندانست. بسیار منطقی بود که طرفدار مجلس موسسان معمولی مثال ها وفاکتهای خودرا از مجالس موسسان متعدد تاریخی بیاورد وبا اتکا به آنها مدعایش را ثابت کند. مثلا علاوه برمجالس ورای عمومی رخداده در بهار عربی با نتایج خفت بارشان می شد رای عمومی برای جمهوری اسلامی آری یانه و... را بررسی کرد که نقد هرکدام مستلزم رعایت شرطی در باره رای عمومی ومجلس موسسان است.
همانطور که مارکس نقد رای بناپارتی را با اتکا به شرطی بر رای عمومی توضیح میدهد وشما هم به آن اشاره میکنید. باور کردنی نیست اما واقعیت دارد که رـ روبن علیرغم همه این اظهارات از کنار مصداق های تاریخی دیدگاهش به آسانی میگذرد وبا شگفتی روی کمون پاریس خم میشود . جایی که مجلس موسسانی جداگانه از ساختار کمون مشروعیتش را تایید نکرده بود. ورای عمومی برایش رخدادی یکبار مصرف وخارج ازساختارش نبود. البته این گشت وگدار در کمون پاریس رفیق ما را مجاب نمی کند تا اتهام به مارا تخفیف دهد که هیچ بلکه آنرا رخدادی در جهت تایید نقدش تلقی میکند. چرایش هم البته برای ما که با بدیلی از طراز کمون نقد خودرا سازمان داده ایم معلوم نیست . شاید منطور رفیق اینست که از ایتدا منظورش از مجلس موسسان ورای عمومی بدون قید وشرط همین کمون پاریس بوده است ! شاید منظورش اینست که علاوه بر حکومتی از طراز کمون ما به یک مجلس موسسانی هم جداگانه نیاز داریم تا صلاحیت کمون را تایید کند. آینده نشان خواهد داد که منظور او چه بوده است بگذار گمانه زنی نکنیم.علیرغم این سبک کار شگفت انگیز مراجعه به کمون میتواند نتایج مثبتی برای مبارزه ایدئولوژیک در میان ما باشد و حداقل حکومتی از طراز کمون را به آلترناتیو جمعی ما بدل کند . با سبک کار موجود شاید این خوشبینی را باید با احتیاط پی گرفت. حداقل من از حکومتی از طراز کمون با رای عمومی مخصوص به خودش وشیوه تاسیس حکومت از این دست کاملا موافقم وآرزو میکنم کمونیستها این نوع دموکراسی را که دموکراسی کارگری است و محصول یک انقلاب میتواند باشد و ظرفیت رهایی کارگران را دارد برگزینند. رفیق روبن اما در تدارک چنین حکومتی نیست ونقدا تدارک مجلس موسسان و رای عمومی منتزع از ساختار سیاسی را عمده میکند. ما کف خواسته های کارگران را در رابطه با بدیل جمهوری اسلامی حکومتی از نوع کمون میدانیم و همانطور که اشاره شد معتقدیم این ساختار نوین رای عمومی و امکان تغییررا باید به امری همیشگی ونهادینه بدل کند. اراده ورای وحضور نه فقط یک برگه رای سوخته بلکه به مقولاتی نهادینه و در هم ادغام شده باید بدل شود.
هر نقدی در خدمت تغییری از این دست همزمان پاسخی به تبلیغات سرمایه داری و نیرو بخش جنبش کارگری است باید از آن استقبال کرد . تاریخ عملکرد بنام کمونیسم مقوله ای است که باید در پروسه بازبینی ونقد قرارگیرد اما نقدی که ناشی ازتلقی سرمایه دارانه از امور نباشد. نوشته رفیق روبن از جمله با مراجعه به نوشتجات دیگر رفیق مجموعا تناقضاتی را حمل میکند که ناشی از نوعی سبک کاروبینش در عرصه نقد است و من از آنها بخاطر کوتاه نویسی و دوری از تکرارمی گذرم .
بدیلی از طراز کمون شعار روشن همکاری ها بین کمونیستها در شرایط کنونی است که می توان حول آن متشکل شد
سعید سهرابی - ٠۴-٠۴-٢٠١٦
دور اول بحث روبن مارکاریان سعید سهرابی
دور دوم بحث رای عمومی روبن مارکاریان سعید سهرابی
دور آخر بحث رای عمومی
نظر شرکت کنندگان
نظر شرکت کنندگان 2
***************
دولت کارگری و حق رای عمومی!
نگاهی به صورت مسئله
• مارکس: ما از آن جمله کمونیست هائی نیستیم که می خواهند آزادی های فردی را نابود ساخته و جهان را به یک سربازخانه عظیم و یا کارخانه غول آسا مبدل سازند... ما قصد نداریم عدالت را با آزادی تاخت بزنیم. ما متقاعد شده ایم که آزادی در هیچ نظام اجتماعی، به اندازه جامعه ای که بر مالکیت اشتراکی استوار است، تضمین نخواهد شد ...
آیا در یک دولت کارگری که برخاسته از قدرت گیری سوسیالیستی طبقه کارگراست، حق رای عمومی برای شهروندان وجود دارد؟ و آیا شهروندان با استفاده از حق انتخاب خود می توانند نظام سیاسی را تعیین و تغییر داده، مقامات حکومتی و مسئولین را در هر رده و سطحی انتخاب و یا عزل کنند؟
طرح این سئوال برای کسی که به سوسیالیسم به ویژه سوسیالیسم مارکسی اعتقاد دارد به نظر بسیارعجیب وغیرقابل باور به نظر می رسد.آن هم به این دلیل ساده که جنبش سوسیالیستی بزرگترین نیروی جهانی مبارزه برای دمکراسی در دو قرون اخیر بوده است: از مبارزه برای حق رای عمومی گرفته تا پیکار برای آزادی های سیاسی، برابری حقوق زنان با مردان برای پایان دادن به ستم جنسیتی، مبارزه با استعمار علیه ستم ملی و البته همه اشکال دیگر تبعیض ها، سوسیالیست ها و کمونیست ها در تمام این جنبش ها در صف مقدم پیکارها قرار داشته اند. با این وصف چگونه ممکن است بدیل سوسیالیستی یا جامعه سوسیالیستی برای برخی از سوسیالست ها وکمونیست ها فاقد یکی از پایه ای ترین و اساسی ترین حقوق شهروندی یا حق تعیین سرنوشت سیاسی مردم ازطریق حق انتخاب آن ها باشد؟
باورنکردنی است ولی واقعیت دارد که بخشی از رفقای ما در "نشست سازمان ها، احزاب و نهادهای چپ و کمونیست" ضمن آن که خود را مارکسیست می دانند بر آن هستند که در سوسیالیسم حق رای عمومی بدون هیچ قیدوشرط، برای تعیین و تغییر نظام سیاسی وجود ندارد. این مسئله به ویژه خود را در مباحثات ما در باره فرمول بندی آلترناتیو سوسیالیستی نشان می دهد. در فرمول بندی مختصات آلترناتیو سوسیالیستی برخی از این رفقا خصلت بندی دولت سوسیالیستی یا کارگری را به مثابه دولتی که درآن حق رای عمومی برای تعیین و تغییر نظام برای شهروندان وجود دارد را نمی پذیرند.
حق مردم در تعیین سرنوشت سیاسی خود!
در نظام های استبدادی، رژیم سیاسی توسط حاکمان از بالا و بدون حق انتخاب به مردم تحمیل می شود و شهروندان نقشی درانتخاب نظام سیاسی، ساختارهای سیاسی، قانون اساسی، نصب و عزل حکومت و مسئولین درهر سطحی را نداشته و منشاء حاکمیت به شمار نمی روند.
اگر قرار باشد که حاکمیت به مردم تعلق داشته باشد، پس مردم باید حق انتخاب نوع نظام سیاسی، تغییر آن در صورت لزوم، تعیین نوع حکومت و تعویض آن را داشته باشند. پیش فرض حق انتخاب، حق رای و به ویژه حق رای عمومی آن هم بدون هیچ اما و اگربه مثابه ملزومات مقدماتی و شرایط لازم برای حاکمیت مردم است. برای روشن شدن این موضوع باید ابتدا موضع مارکسیسم (وبه ویژه بنیان گذاران آن مارکس و انگلس) درباره رابطه سوسیالیسم و دمکراسی را روشن سازیم.
واقعیت این است که با شکل گیری مارکسیسم، و به ویژه از زمان تاسیس اتحادیه کمونیست ها، مارکس و انگلس و مارکسیست ها درصف مقدم پیکار برای همه مولفه های دمکراسی و از جمله حق رای عمومی قرار داشته اند. آن ها نه فقط با پیگیری و قاطعیت از حق رای عمومی، آزادی های شهروندی و حق حاکمیت مردم برای تعیین نوع نظام سیاسی و حکومت دفاع کرده اند بلکه جنبش های ناظر بر این دگرگونی ها را به موثرترین شکل ممکن سازمان داده اند.
از میان نوشته های بسیاری از مارکس و انگلس در این مورد من به طور اختصار تنها به چند نمونه اشاره می کنم:
- "مطالبات حزب کمونیست در انقلاب ۱٨۴٨" نوشته مشترک مارکس و انگلس می باشد که از اولین نوشته های برنامه ای آن ها درانقلاب ۱٨۴٨ می باشد. مطالبات که شامل هفده ماده می باشد در ماده دوم خواهان حق رای عمومی برای همه شهروندان آلمان می شود که به سن ۲۱ سالگی رسیده اند.
- مارکس در کتاب"جنگ داخلی در فرانسه" به جمع بند وجوه مشخصه تجربه کمون پاریس پرداخته و اولین وجه مشخصه آن را " انتخاب همه اعضای کمون با حق رای آزاد و بدون هیچ نوع محدودیتی" دانسته و اضافه می کند که "هیچ چیز نمی توانست به اندازه جایگزین ساختن اختیارات مبتنی بر سلسله مراتب به جای حق رای عمومی با روح کمون بیگانه باشد".
- تدوین برنامه حزب کارگران در فرانسه توسط مارکس و ژول گید (Jules Guesde) رهبر مارکسیست جنبش سوسیالستی فرانسه در سال ۱٨٨۰. این برنامه شامل یک مقدمه و دو بخش مطالبات سیاسی و اقتصادی بود. بخش مقدمه تماماً توسط مارکس نوشته شده بود و دو بخش دیگر کار مشترک آن دو بود. در بخش مقدمه پس از طرح ضرورت ایجاد تشکیلات مستقل پرولتاریا گفته می شود که این تشکیلات باید همه امکاناتی را که در اختیار دارد به کارگیرد، از جمله حق رای عمومی، تا حق رای عمومی از ابزاری برای تحمیق (مانند مورد بناپارت سوم) به ابزاری برای رهائی (مانند کمون) مبدل شود.
- و بالاخره مقدمه ای که انگلس در آخرین سال زندگی خود در ۱٨۹۵ بر کتاب "پیکارهای طبقاتی در فرانسه" مارکس نگاشته و در آن به تفصیل به اهمیت حق رای عمومی پرداخته نشان دهنده اهمیتی است که مارکس و انگلس برای حق رای عمومی قائل بوده اند.
آن چه در بالا آورده شد تنها چند نمونه از نوشته های متعدد مارکس و انگلس در تمامی سالیان فعالیت قلمی آن ها می باشد که پرداختن به همه آن ها نیازمند نوشته جداگانه ای است. و البته نکته مهم ترتلاش آن ها برای سازماندهی پیکارها از جمله توسط شاخه های گوناگون انترناسیونال اول و احزاب کارگری به ویژه در کشورهای آلمان، فرانسه و انگلستان برای عملی ساختن حق رای عمومی می باشد.
علاوه بر آن، مارکس وانگلس حق رای عمومی را حلقه ای پیوسته با سایر حلقات آزادی های سیاسی می دانستند (مانند آزادی بیان، مطبوعات، تشکل، اجتماعات). دراین زمینه می توان به تحلیل های مارکس وانگلس از برقراری حق رای عمومی در فرانسه در سال ۱٨۴٨ و بهره برداری بناپارت سوم برای استقرار دیکتاتوری فردی اشاره کرد که حق رای عمومی را از مضمون اصلی آن یعنی حق انتخاب واقعی تهی می سازد.
در مورد آزادی های فردی و شهروندی می توان به فرمول بندی مانیفست در پایان فصل دوم که چشم اندازی عمومی از جامعه کمونیستی ارائه می دهد اشاره کرد که در آن با صراحت گفته میشود جامعه مورد نظر اجتماعی است که در آن "شکوفائی آزادنه هر فرد شرط شکوفائی همگان" می باشد و در جلد اول کاپیتال، مارکس این اصل را یک اصل بنیادی جامعه کمونیستی قلمداد می کند.
در مورد حق انتخاب نظام سیاسی توسط مردم و نه تحمیل آن فعالیت های قلمی و سیاسی مارکس و انگلس در انقلاب ۱٨۴٨ و نوشته های آن ها درباره مجالس موسسان آلمان بخشی از سهمی را که آنان در انقلاب ۱٨۴٨ داشتند نشان میدهد.
اما همه این مولفه های دمکراسی در مانیفست خود را به صورت مدخل ورود به حاکمیت طبقه کارگر بازتاب می دهد آن جا که مانیفست می گوید طبقه کارگر باید ابتدا در جنگ برای دمکراسی پیروز شود و حاکمیت اکثریت عظیم توسط اکثریت عظیم را با کسب قدرت سیاسی برقرار سازد و به جای جامعه قدیم بورژوائی، با طبقات و دشمنی های طبقاتی اش اجتماعی بنا کند که در آن شکوفائی آزادنه هر فرد، شرط شکوفائی همگانی باشد! به این ترتیب است که طبقه کارگر دمکراسی سیاسی را به دمکراسی اقتصادی و اجتماعی گسترش داده و راه انتقال به جامعه کمونیستی را هموار می سازد.
کمون پاریس: تعمیق حق رای به ابزاری برای خودرهائی!
کمون پاریس که مارکس وانگلس آن را اولین دولت کارگری و یا برقراری جمهوری اجتماعی می نامیدند نظریه مارکسیستی دولت کارگری در نزد مارکس و انگلس را در پرتو یک تجربه واقعی جنبش کارگری صیقل داد و مارکس در کتاب جنگ داخلی در فرانسه از زاویای گوناگون به جمع بندی تجربه کمون پرداخت.
مشخصات برشمرده شده توسط مارکس نشان می دهد که مهم ترین شاخصه کمون دمکراسی عمیق، پویا و فعال آن بود که به آن خصلت یک دولت کارگری اعطاء می کرد. دولتی که تبلور حاکمیت اکثریت طبقه کارگر پاریس بود و می توانست آن شکل سرانجام کشف شده ای باشد که رهائی اقتصادی کار را عملی می سازد.
از نظر مارکس حق رای در کمون آزاد و بدون هیچ گونه محدودیت بود، همه ارگان ها و مقامات انتخابی و قابل فراخوانی و عزل بودند، پاسخگوئی و کنترل از پائین در همه عرصه ها وجود داشت، برخلاف نظام پارلمانی، قوه مجریه از نمایندگان مردم و قوه مقننه جدا نبود، شهرداری های محلی اداره امور محلی را به عهده داشتند. بنابراین حق رای عمومی از وسیله ای برای رای ریختن در صندوق برای این یا آن جناح طبقه حاکم، آن هم در هر چند سال یک بار خارج شده و به سلاحی نیرومند برای مشارکت نیرومند، فعال و روزمره شهروندان در همه عرصه های زندگی سیاسی مبدل گشته و به این ترتیب بنیاد خودحکومتی از پائین را سازمان می دهد.
علاوه برآن، حق رای عمومی در کمون در پیوند با سایر مولفه های سیاسی قرار داشت: نظام سیاسی کمون به هیچ وجه یک نظم تک حزبی نبود بلکه در آن آزای های بی قیدوشرط سیاسی داشت. علاوه بر بلانکیست ها و پرودونیست ها، احزابی مانند "اتحادیه جمهوری خواه" که حزبی متعلق به طبقات میانی بود و نیز بورژازی، حتی بورژازی طرفدار ورسای، آزادنه فعالیت می کردند. اما با این وصف در انتخابات کمون احزاب کارگری اکثریت قاطع داشتند و احزاب بورژوائی از هشتاد کرسی تنها پانزده کرسی را به دست آورده بودند. بدین ترتیب در کمون این مردم که اکثریت آن ها را کارگران تشکیل می دادند، نظام سیاسی را از طریق انتخاب خود تاسیس و به این شکل اراده تاریخی خود را در ساختن اولین دولت کارگری متبلورساخته بودند.
در تحلیل کمون پاریس مارکس نشان می دهد که چگونه انقلاب کارگری حق رای عمومی را از هرگونه محدودیت رها ساخته و با از قوه به فعل درآوردن همه ظرفیت های آن حق رای عمومی را به ابزاری برای خودرهائی طبقه کارگر مبدل می سازد. براساس این ارزیابی است که در مقدمه برنامه "حزب کارگران" فرانسه که پس از تجربه کمون نوشته شده است مارکس می گوید حق رای عمومی می تواند به ابزاری برای رهائی طبقه کارگر مبدل شود.
استبدادی به نام طبقه کارگر و سوسیالیسم!
در بالا نشان دادیم که مارکس و انگلس از حق رای بناپارتی یا حق رای بدون حق انتخاب انتقاد کرده و نشان می دهند که تهی ساختن حق رای از طریق سلب حق انتخاب از آن، اسلحه مهمی را از دست طبقه کارگر خارج می سازد و عملاً حق رای واقعی را که وسیله ای برای حق تعیین سرنوشت سیاسی و هموار کردن راه خود حکومتی است، بی معنی می سازد. بدون تعیین نظام سیاسی و حکومتی توسط مردم و قدرت فراخوانی و تغییر آن چگونه می توان از خودحکومتی سخن گفت؟ آیا تاسیس دولت کارگری، بدون مراجعه به آرای عمومی به معنای تحمیل سوسیالیسم به شیوه غیردمکراتیک نخواهد بود؟ در مورد نظام های بورژوائی البته این امر عملی و معمولاً قاعده کار درتاسیس اکثر نظام های بورژوائی موجود بوده است اما در مورد دولت کارگری این کار ممکن نیست. زیرا کمونیسم جنبش طبقه کارگر یا جنبش اکثریت است و بنابراین حکومت کارگری نه فقط حکومتی به نفع اکثریت عظیم بلکه همچنین توسط اکثریت عظیم بناراین متضمن عمیق ترین شکل مشارکت سیاسی اکثریت عظیم شهروندان برای اداره جامعه است. نفی این حق دیر یا زود به تاسیس یک دیکتاتوری به نام سوسیالیسم و طبقه کارگر انجامیده و همان گونه که تجربه سوسیالیسم قرن بیستم نشان داده است سرانجام تراژدی مرگ انقلاب کارگری را رقم خواهد زد.
نکته مهم دیگر آن است که این بحث صرفاً یک بحث تئوریک مربوط به تاریخ تجربه سوسیالیسم در قرن نوزدهم و بیستم نبوده بلکه ما به ازاء عملی بیواسطه در پیکارهای کنونی جنبش کارگری و سوسیالیستی ایران علیه رژیم جمهوری اسلامی و برای عملی ساختن آلترناتیو سوسیالیستی دارد. رفقائی از "نشست سازمان ها، احزاب و نهادهای چپ و کمونیست" که به نام سوسیالیسم و دمکراسی عالی تر، حق رای عمومی همه شهروندان برای تاسیس نظام سیاسی را نفی می کنند نه فقط خود را در برابر آلترناتیوهای رنگارنگ بورژوائی خلع سلاح می سازند بلکه نشان می دهند که سوسیالیسم آن ها سوسیالیسمی تهی از دمکراسی و آلترناتیو آن ها تحمیل یک دیکتاتوری دیگر به نام سوسیالیسم و طبقه کارگر است که سرنوشت آن در همه تجربیات سوسیالیسم قرن بیستم رقم خورده است.
به این نوع تفکر البته هر نامی می توان نهاد به جزء سوسیالسم مارکسی. بگذارید در پایان این نوشته یکی از نوشته های اولیه مارکس را نقل کنم. مارکس در نوشته ای که در سال ۱۸۴۷ قبل از تدوین مانیفست کمونیست به رشته تحریر درآورده دراین زمینه می گوید:
"ما از آن جمله کمونیست هائی نیستیم که می خواهند آزادی های فردی را نابود ساخته و جهان را به یک سربازخانه عظیم و یا کارخانه غول آسا مبدل سازند. مسلماً سوسیالیست هائی هستند که با وجدان آسوده آزادی های شخصی را مردود شمرده و می خواهند شر آن را از جهان کم کنند زیرا آن را مغایر با یکسان سازی همگانی می دانند. ولی ما قصد نداریم عدالت را با آزادی تاخت بزنیم. ما متقاعد شده ایم که آزادی در هیچ نظام اجتماعی، به اندازه جامعه ای که بر مالکیت اشتراکی استوار است ، تضمین نخواهد شد."
تو خود حدیث مفصل بخوان از این مجمل!
اخبار روز - روبن ماکاریان