افق روشن
www.ofros.com

نقش و اهمیت همکاری پیشرونده در بحران جنبش کمونیستی


سعید سهرابی                                                                                                  یکشنبه ٧ آذر ۱۳۹۵ - ۲٧ نوامبر ۲۰۱٦

 نقش و اهمیت همکاری پیشرونده در بحران جنبش کمونیستی

نگاهی به شورای همکاری نیروهای چپ و کمونیست

برای درک اهمیت همکاری و بیانیه سیاسی نیروهای چپ و کمونیست که اخیرا چهارمین نشست خود را پشت سر گذاشت باید به عمیق ترین لایه های وضعیت کنونی نظر داشت. پیش از آنکه وارد این مقوله شوم از همین ابتدا باید گفت که هرگونه اشاره به اهمیت این سطح از همکاری در شورای همکاری به این معنا نیست که در تناسب با ملزومات و شتاب لازم در حرکت و مبارزات سوسیالیستی در لحظه کنونی آنرا ارزیابی میکنیم یا این تشکل همچون تشکل های خود غرض هدفی در خود وصرفا گسترش خویش را دنبال میکند ، بلکه هدف کل جنبشی است که باید همگرا شود وعلی السویه است که ازکدام سو وکدام تشکل همگرائیش تقویت میشود وبه جلو میرود.اگر از هر نگاه دیگری غیر از این براهمیت این حرکت تاکید کنیم اغراق آمیز و تبلیغاتی بی مایه است. اهمیت این حرکت وعمل معین اساسا در جهت گیری ودستیابی اش به آغازگاهها و نطفه های پاسخ به پراکندگی نیروهای چپ و کمونیست و بحران حاکم بر جنبش کمونیستی است ، البته با محدودیت هایی که عرض وطول جایگاه این همکاری معین در مبارزه طبقاتی داراست . پس در آغاز راه است و گامهایی با احتیاط بر میدارد ، احتیاطی که محصول تجربه هایی ناکام از این دست اقدامات است. تداوم وصبوری ودستاوردهایی هرچند هنوز ناکافی نشان میدهد که تجربیات ناکام نیز یکسره به عبث نبوده اند. میتوان گفت این حرکت ادامه و تکامل تجربیات اخیر چپ ازتلاش هایی اما عمدتا غریزی برای همکاری است. غریزی از آنرو که حاصل اشراف جمعی بر بحران حاکم و ملزومات پاسخ به آن نبود. گاه از روی استیصال وضعف و دلتنگی برای تاثیر اجتماعی ویا حسرت دوران های طلایی خویش وگاها تصورات کاذب از خویش به همکاری تمایل ابرازمی شد. یا بر اساس پرنسیپ عمومی چپ اتحادوظیفه ای دائمی تلقی می شد . بالاخص در دوران شکست وتجزیه به آحاد این احساسات قوی تر میشوند تا جائیکه فرقه ها نیزپیراهن وحدت می پوشند. اینها را گفتم تا از متن گذشته به ضرورت حال حاضر نپردازم وبه لایه های زیرین ضرورت همکاری نزدیک تر شوم. کف این ضرورت واقعیات دنیای کنونی وشرایط تاریخی حاکم بر ما است. در این بستر دیریست که خطوط شناخته شده در جنبش کمونیستی امثال یک و دو سه و.......به تاریخ پیوسته است. چه آنها که برگرد اردوگاه اصطلاحا سوسیالیستی جمع شده بودند یا از بینش های حاکم بر آن متاثر بودند وچه آنها که خودرا در نقد آن متشکل کرده بودند و به میزان دوری از مبارزه کار علیه سرمایه ، موضوع تجمع خویش را از دست دادند . در پاسخ به ملزومات مبارزه علیه سرمایه ناتوان ماندند ودر مقابل ضرورت های مبارزه طبقاتی ازمیدان خارج واز هم پاشیدند وبه آحاد تجزیه شدند. تشکل ها به نوبت وبنا بر اهمیتشان درچرخه تجزیه افتادند . منادیان اخلاق در امر انشعابات یکی ، یکی منشعب شدند ، بی آنکه بدانند این بلا از کدام سو برآنها نازل میشود.طرفه آنکه پندهای اخلاقیشان بدادشان نرسید و موعظه هایشان حتی بدرد خودشان هم نخورد واز اسب اخلاق هم بزیر افتادند.این بدان معنا نیست که اخلاق در روابط اجتماعی هیچ کاره است بلکه تاکید براین اصل بنیادیست که اخلاق وسبک کارمحصول بینش های حاکم بر عمل اجتماعی است. تمامی نیروهای متشکل منتسب به جنبش کمونیستی که با ملزومات کنونی مبارزه علیه سرمایه منطبق نبودند سرنوشت مشترکی یافتند . پدیده ای که امروز به نام پراکندگی نیروهای انقلابی و کمونیست نامیده میشود .با حربه اخلاق شاید بتوان تنش ها را کمی تعدیل نموداما نمی توان به جنگ تجزیه رفت . وقتی مبارزه وابزارش متناسب با روح اهداف اجتماعی انتخاب شود روحیه و اخلاق متناسب با خود را خلق میکند.مثلا سبک کار واخلاق مبتنی بر همکاری پیشرونده نمی تواند به سبک کارو اخلاقی جز مدارای انقلابی منجر شده ومتکی باشد .در تشکلی که اختلاف نه تنها امری طبیعی بلکه برای روشن شدنش تلاش میشود و جایگاهی تعریف شده دارد ، کسی از وجود آن ُشک و سراسیمه نخواهد شد برعکس کسی که اختلاف را تاب نمی آورد و آنرا ابتدا بساکن دشمنی فرض میکند و به راههای دیگری جز مبارزه ایدئولوژیک می کشاندغیر طبیعی محسوب میشود .
اگر پاسخ عملی و کیفیت وماهیت آن به ملزومات مبارزه طبقاتی علیه سرمایه مبنای اوج و فرود تشکل های صف انقلاب آست ، پس ما نیازمند یافتن و درک پاسخ ها به این ملزومات وتحقق آنها هستیم. بحران جنبش کمونیستی در این نقطه متمرکز است. جنبشی که از حرکت سرمایه عقب ماند و عروج نئولیبرالیسم از جمله وامدار این عقب ماندگی است. حمله به دستاوردهای تاکنونی در سایه این عقب ماندگی میسر شد.اما تضاد های طبقاتی و رنج فرودستی و سلطه وفقر پانمی گیرند تا بحران از سر بگذرد ، از اینرو عصیانها محتمل اند. عصیانهایی که دربستر شرایط کنونی فاقد ابعاد وابزار تهدید کننده برای بنیادهای روابط اجتماعی حاکم هستند . به هر میزان که فریادهای اعتراض متوجه سیستم اقتصادی وسیاسی اجتماعی باشد تا مادامکه در مقابل بنیادهای نظم کنونی پاسخی معین نگذارد وحول آن متشکل نباشد شکست خودرا پیشاپیش با خود حمل میکند . به یونان! به 99 درصدی ها، به سبز های وطنی که بر موج اعتراضات سوار شده بودند و... نگاه کنید! پاسخ آنها جز فریادی از سر درد در مقابل نظم حاکم چه بود؟ پاسخ بحران از این دست نمی تواند باشد. زمین زیر پای ما آبستن رهبران
کاریزماتیک و پوپولیست و حتی قیام های کور است. این فضا جان میدهد برای اینکه نیروهای پراکنده را حول هر چیزی جز پاسخی راستین به آلامشان صف کرد. خیزش های کور وانفجاری بعنوان بستر تقابل های جناحی در بین طبقه حاکم عمل میکنند آنگونه که بهار عربی نشان داد. بر این اساس نقش آگاهی و اشراف بر اهداف وتشکل حول آنها حیاتی ترین مقوله اوضاع کنونی است.
ازجمله مشخصات دیگر این بستر اجتماعی سیالیت نظری است . هرچند خطوط سابق درجنبش کمونیستی انجماد نحله های مختلف در چهارچوب هایی پایدار وابدی و متعصبانه معنا میگرفت اما با گروهبندیهای نظری شناخته شده روبرو بودیم . اکنون اینطور نیست نظرات افراد و گروهها مدام در حال تغییر یا تکاملتد. به ندرت جریانی یافت میشود که در سالهای اخیر تغییری فاحش نکرده باشد هرچند خود بر آن اذعان نکنند. تغییراتی که در حالت ثبات نسبی سالها انتظارمی طلبد ، تغییراتی ملهم از کاهش وزن دخالتگری ونه چون شتاب تغییرات وآموزش در موقعیت انقلابی که ناشی ازگسترش امکان و عینیت دخالتگریست. این مشخصه هم مانند پراکندگی بارز و مشهود است. بحرا ن نظری کنونی را از این زاویه هم باید دید. جابجایی افراد وگروهها در عرصه نظری را تا آنجا که برای تطابق با عرصه مبارزه علیه سرمایه است در خدمت پاسخ به بحران باید ارزیابی کرد. مسلما این دوران سیالیت سپری خواهد شد وهمراه قطب بندی ها در کوران تحولات اجتماعی ثبات نظری وتطابق نسبی بر هستی اجتماعی حاکم میشود .فقط در دوره های بحران وتحولات عظیم این حالت رخ میدهد. نقش سیالیت نظری با این ابعاد که ناشی از شرایط کنونی است را در شکل گیری گروهبندیهای جدید نمی توان نادیده گرفت. جابجایی های بسیاری در شرف تکوین است با این همه مبنای گرایشات سیاسی بقوت خود باقی است وهستی اجتماعی ، خودرا در شرایط نوین باز تعریف میکند. فرصتی است تا لباس های عاریه پس داده شوند.طی آگاهانه این پروسه در زمره تدارک انقلاب میگنجد. اگر بخواهیم بطور خلاصه عمده ترین نمود های بحران کنونی در جنبش کمونیستی را جمع بندی کنیم عبارتند از : عدم تطابق با ملزومات مبارزه طبقاتی ،عقب ماندن از حرکت سرمایه ، سیالیت نظری ، پراکندگی ، عدم وجود زبان مشترک یا ابهام در اختلافات و اشتراکات. این مجموعه در سپهر عاطفی چپ جامعه موجب یاس و عدم اتکاء به نفس و فقدان چشم انداز های مشخص استراتژیک واسارت در چنگ حرکات خود بخودی وتفوق رفورمیسم وخوار دیدن اندیشه های انقلابی ونقش آگاهی در عمل سیاسی وموقعیتی دفاعی و ... شده است. این فضا شکست را القاء و طبقه حاکم و بالتبع افکار مسلط اش را پاسداری وگسترش میدهد.
پاسخ این شرایط عمل آگاهانه است . عملگرایی مطلق منجر به دنباله روی از حوادث وفعالیت تئوریک محض امکان آزمون را منتفی میکند . لذا فعالیتی عملی ـ نظری خصلت اساسی حرکت جمعی در پاسخ یابی وپاسخگویی به بحران کنونی محسوب می شود. یعنی نه فقط پاسخگویی بلکه یافتن پاسخ جمعی ، امری عملی ـ نظری است. پا سخ تا نزد افراد وجمع های کوچک بی تاثیر یا کم تاثیر است هنوز پاسخی اجتماعی نیست . مسئله جمعی و اجتماعی کردن پاسخ هاست. اگر این نمود ها را قبول کنیم نخستین سوال آنست که در چه ظرفی میتوان جستجوگری برای پاسخ های جمعی و مناسب را سازمان داد که هم در بعد عملی وهم نظری حرکت را میسر و اجتماعی کند ! دیگر آنکه با کدام نیروها میتوان این پروژه را آغازکرد.و سوم آنکه این سیالیت نظری واین جستجو گری لزوما همه را به پاسخی مشابه رهنمون نمی شود از اینرو این روند همزمان پروسه گروهبندی نیز بشمار میرود، امری که ساختار همگرایی باید با آن متناسب باشد . تا آنجا که به ظرف حرکت مربوط است مدل های شناخته شده که بر بستر های دیگری شکل میگیرند وپروسه های دیگری طی میکنند ومحصول شرایط و تکامل معینی هستند که با این شرایط کنونی همانند نیست لاجرم نمی توانند ظرف مناسبی برای طی پروسه همگرایی که همزمان پروسه قطب بندی هم هست باشند. کم نیستند کسانی که به این جمع پراکنده حزب یا جبهه یا اتحادعمل های موقت یا پایداررا توصیه میکنند. این مدلها که مناسب سطح معینی از اشتراکات هستند و به جای خود ابزار تشکل یابی اند اما نمی توانند جستجوی عملی ونظری جمعی مورد نیاز وضعیت کنونی را سازمان دهند. زیرا خود ظرف پاسخ هایی آماده و تثبیت شده هستند . جستجو گری را برنمی تابند و به هیچ میزان سیالیت ها را تاب نمی آورند.پس ظرفی برای همکاری پیش رونده باید ساخت. اینجا اهمیت راهگشایانه تصمیم نشست نیروهای چپ و کمونیست آشکار میشود . در آنجا تصمیم گرفته شد ظرف مناسب یک شورای همکاری باشد بین نیروهای چپ وکمونیست. بدینسان و در اینجا با انسجام نظری مورد نیاز حزب وایستایی جبهه وموردی بودن اتحاد عمل فاصله گرفت. فاصله گرفت تا بتواند به نتیجه مبارزه ایدئولوژیک علنی و ماهیت پیشرونده خود سازمان دهد وظرفی مناسب بحران کنونی باشد.نکته مهم تر اینست که هیچ مغایرتی با تشکل های ضروری دیگر در جنبش کمونیستی ندارد وهرکدام اعم از حزب وسازمان که بخواهند در پروسه همگرایی دخیل باشند با حفظ استقلال ، بی هیچ مانعی می توانند عضو این همکاری پیشرونده باشند و در فضای فعالیت خویش زهر بحران را بگیرند.
شورای همکاری اگرچه نمی تواند سقفی برای خود هنوز ترسیم کند اما برای آنکه بتواند صف مستقل و متناسب با تغییرات انقلابی را نمایندگی کند ودر این مسیر گام بردارد باید کفی برای خود ترسیم کرده باشد. این زمین باید از مسیر طبقه حاکم و همه جناحهایش جدا ترسیم شود. ملزومات تدارک قدرت سیاسی نوین یا آلترناتیو کارگری با ساختاری از طراز کمون وشوراها لولای تحول در جامعه است.این راستای استراتژیک به سوسیالیسم بعنوان یک جنبش وبه صف سوسیالیستهای انقلابی تعین می بخشد واز گم شدن در دریای خرده کاری وبازی در بساط دیگران جلوگیری می کند.این عامترین و حداقل ترین تعریف از دولتی که برایش مبارزه میکنیم در شرایط کنونی همراه با سرنگونی انقلابی و بدیل سوسیالیستی برای آغازهمکاری کفایت می کند. مسلما اشتراکات ما بسی بیشتر است و بیانیه سیاسی در پروسه جمع بندی اشتراکات واختلافات این واقعیت را نشان داد . اما دقایق مسیر و اقدامات ضروری را باید با همراهی همه کسانی که به این مسیر تعلق دارند و رو به جامعه روشن نمود . با قبول چنین مرز بندی در صف سرنگونی انقلابی امکان مقابله با آلترناتیو های بورژوایی میسر و تسهیل و دریچه ای بسمت عمل مبتنی بر استراتژی گشوده میشود. پیش در آمد این عمل معین نقد آلترناتیو های بورژوایی است. این فعالیت عملی نظری به ما کمک میکند تا درک روشنی از سطح همگرایی در قطب چپ جامعه بدست آوریم ودر عمل معین ومقابله روبارو ضرورت مرزبندی های دقیق تر خود را انکشاف خواهند داد. قدر مسلم اینکه کف همکاری آلترناتیو کارگری رادر فعالیت اجتماعی باید تبارز بخشیده و برجسته کند. گفتمان حاکم را به چالش کشد وضرورت بدیل سوسیالیستی و دموکراسی کارگری وسرنگونی انقلابی رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی را به گفتمان غالب تبدیل کند. شورای همکاری در تدارک این پروسه گامهای بزرگ واساسی برداشته است . اهمیت شورای همکاری در تدارک این آغازگاه است.آنجا که ظرف همکاری پیشرونده را بمیان میکشد وعملا در آن گام مینهد. آنجا که مدارای انقلابی را بعنوان سبک کار متناسب این پروسه همگرایی مادیت می بخشد وآنجا که به عام گویی خاتمه میدهد وبه راستاهای دولت آلترناتیو انگشت میگذارد تا به حرکت در جهت بدیل سوسیالیستی وسرنگونی انقلابی معنایی عملی ببخشد.آنجا که دخالتگری در مبارزات روزمره ومطالبات عمومی را در خدمت تدارک انقلابی معین وسازماندهی برای آن قرار میدهد. آینده نشان خواهد داد که تا کجا دریافتهای من از حرکت واقعا جمعی وهمگانی است. امیدواری آنست که این پروژه بتواند در هیئتی اجتماعی ظاهر شده و در تطابق حرف وعمل پیگیر باشد ودستاورد های خودرا پاسداری وگسترش دهد.

سعید سهرابی ٢٨ آبان ١٣٩۵