رفیق قاسم خاکسار مقاله مرا در رابطه با برچیدن زندانهای سیاسی نقد کرده است. به نوبه خود از اینکه این بحث دامنگیر شود استقبال میکنم زیرا هدف شورا غیر از این نبود. اما چند نکته را در نقد رفیق باید مورد ملاحطه قرار داد.
١ـ من از اصول وایدئولوژی آغاز نکرده ام بلکه از شرایط اجتماعی حی وحاضری آغاز کرده ام که هر بورژوای فهیمی هم نمی تواند آنرا انکار کند .من از سرمایه ورقابت و قوانین حاکم بر آنها آغاز کرده ام . من از منافع واقعی طبقات وموقعیت کنونی آنها سخن را آغاز کرده ام . پس نمی توانم هیچ «کلیشه » ای را رعایت کرده باشم . مقوله اعتقاد داشتن در درجه اول نیست. من از اعتقادی ناشی از تحلیل اجتماعی صحبت کرده ام نه اعتقادی مذهبی، اصولی . اینها قانونمندی های جامعه کنونی ایران است که هرمنتقد صادقی را درمقابل واقعیات به بحث فرا میخواند. سوسیال دموکرات بورژوایی را که میخواهد مدل سوئد را در ایران پیاده کند با واقعیت عریان سرمایه داری دوران معاصر ودر ایران روبرو میکند وتعلیمات هپروتی اش را فاش میکند. همین !
٢ـ قاسم از تقد چپ ها منهای گروه وحدت کمونیستی آغاز میکند . ومدالهایی مثل مائوئیست ،استالینیست و... را به گردن آنها می آویزد. این نقد ها درست یا غلط مناسب یا نامناسب اما به روز نیست . آن گروهها تغییرات زیادی کرده اند وبعضا دیگر وجود خارجی ندارند. وربط دادنش به یک مقاله معین نیازمند فاکتهای عینی است . با حدس وگمان نمی شود مطلبی را اثبات نمود. یکی از معضلات کنونی چپ شیوه وسبک کار مباحثه است. بسیاری از نقد ها ناظر بر حل هیچ مسئله ای نیستند ومخاطب بهانه ایست برای ارائه دریافتهای نویسنده . من مقوله ای اجتماعی سیاسی بنام زندان وزندانی سیاسی را مورد نقد قرار داده ام . سعی کرده ام بگویم چه ضرورت هایی موجب زندانهای سیاسی واصولا زندان میشوند . به نظر من عدم وجود آزادیهای بی قید وشرط سیاسی وسطح معینی از رفاه اجتماعی از عوامل گسترش زندانها است . ساده ترین مسئله اینست که ما خواهان آزادیهای بی قید وشرط سیاسی باشیم. اما چرا این آزادی متحقق نمیشود؟ چرا قدرت حاکم با آن به مثابه مرگ وزندگی برخورد میکند؟ و از اینجادر می یابم که منفعت سرمایه این اختناق را ایجاب میکند . سوال میشود که چرا همه جا اینطور نیست ؟باید گفت اولا در همه جا به نسبت تقابل آزادیها با منفعت سرمایه این سرکوب به درجات مختلف وشیوه های گوناگون وجود دارد ودوما کسانیکه طبق تقسیم کارجهانی باید با نیروی کار ارزانتر به میدان بیایند از همه به این سرکوب بیشتر وبی رحمانه تر نیاز دارند. امروز که در چنبره بحرانها، ارزان ترکردن نیروی کار دردستور روز پیشرفته ترین سرمایه داریها هم قرارگرفته وبیداد نئولیبرالیسم و ریاضت اقتصادی شکل مسلط بیداد کنونی شده از همیشه بیشتر این نسبت بین منفعت سرمایه وآزادیها عریان شده است. ربط آزادیهای بی قید وشرط سیاسی به منفعت سرمایه وبویژه در ایران با پروسه معین انکشاف سرمایه داری وتاریخ معین مثل آفتاب روشن است . برای گفتن این واقعیت مسلم چه ضرورتی فوری برای نقد فدایی واستالیبیسم و... وجود دارد . وارد شدن به این عرصه مثلا نقد وحدت کمونیستی و فدایی و.. چه کمکی به این بحث میکند جز آنکه به دراز گویی بیانجامد.این بحث ها به جای خود مهم است هرجریانی می تواند مستقلا از کانال های خودش به این بحث بپردازد . می توان دراین رابطه بحثی معین ومربوط راه انداخت و لی نمی توان آنرا صحرای کربلای مقاله نمود. خاصه که ما شورا ویک تشکل عمومی تری از احزاب هستیم . ما دارای نظرات متفاوت هستیم ودریافتهای متعددی از گذشته وچپ داریم . تنها یک خوانش از کمونیسم نمی تواند بر شورا حاکم باشد. آنچه مارا دورهم نگهمیدارد ضرورت های اولیه یک انقلاب در ایران است که مستلزم منفعت کارگری در مقابل منفعت سرمایه ها است. .هرکجا این دیدگاهها مانع عملی پاسخ به این ضرورت ها شوند باید جلویشان ایستاد. مثلا دیدگاه لیبرالی که خواهان همکاری باسبز وسلطنت بود به شورا نیامد . ونباید هم می آمد. خارج از اینکه فدایی یا وحدت کمونیستی یا استالینیست یا مائوئیست و... باشند. در مقابل جریانی که مارا از هرگونه مبارزه مستقل دردفاع از آزادیها وحق اعتراضات به دلیل وجود سبز منع میکرد هم به شورا نیامد. ما از زاویه کارگران به دفاع از آزادی پرداختیم و ضمن افشای بورژوازی از مبارزات آزادیخواهانه دفاع کردیم بی آنکه صف خودرا با سبز ها مخلوط کنیم. در یک کلام ما ضد سرمایه ودر دفاع از آزادی شعار دادیم . نان وآزادی را خواستیم وتبلیغ نمودیم. اگر قاسم این نگرانی به جا را داشته باشد که ما انفعالی در قبال آزادیها رفتار کنیم نگرانی درست ومنطقی است .ما رادیکالیسم منفعل را رد کردیم ولی اگر غیر از این نگرانی داشته باشد برمن معلوم نیست ومایل به حدس وگمان نیستم.
٣ـ ما اثباتی حرکت میکنیم . نقد ما نقدی اثباتی است. برخورد اثباتی اولا مارا درعمل معین وانتقادی قرار میدهد ، ثانیا از مجادله های غیر ضروری معاف میکند و نقد را از نق زنی متمایز میکند.
۴ـ در پاسخ به مسئله زندان من از عامترین مشخصه حکومتی که عملا میتواند زندانهای سیاسی را برچیند نام برده ام .دولتی کارگری و شورایی وعمدا از گفتن ترم های مصطلح مثل جمهوری شورایی یا سوسیالیستی که اشکال روشن تر این حکومتند خودداری کردم وعام ترین مشخصه آنرا که شورایی وکارگری بودن است ذکر کردم . به خاطر اینکه در شورا اشکال معینی از دولت نزد هر گروه فرق می کند وما اساسا بر سر مشخصه بنیادی قدرت سیاسی می توانیم هم جهت باشیم نه بیشتر
۵ـ رفیق قاسم مینویسد«اما من اهمیت این بررسی را در قدم اول، نگاه به درون و نقد خود چپ می دانم که تاریخا توان تحقق این مطالبات را دارد. ولی هنوز در ابتدائی ترین قدمها وامانده است.» این جان کلام قاسم است. اما قاسم که خودرا منقد سرسخت استالینیسم معرفی میکند . حالا رسالت را به چپ ها میدهد و آنهم تاریخا. مسئله دولت کارگری ورسالت تاریخی کارگر نیست . کافی است که چپ ها خودرا اصلاح کنند . چپ ها کی هستند ، طبقه کجا رفته است؟ این نگاه به ماجرا از اساس به راه حلی منجر نمی شود. این نقدی در دایره بسته است . برای اینکه نقد اهمیت عملی پیدا کند باید به روابط اجتماعی بپردازد وراه حل هایی اثباتی پیش رو بگذارد . وگر نه شورا را ناچار میکند تا از دیگران امتحان ایدئولوژیک بگیرد. ما از کسی نمی پرسیم استالینیست است یا مائوئیست یا مارکسیست و.... . اما باید بپرسیم که آیا برچیدن زندانهای سیاسی را قبول دارد وآزادیهای بی قید وشرط سیاسی را می پذیرد یا نه . دولتی کارگری میخواهد یا سرمایه داری . دموکراسی مورد نظرش با دموکراسی طلبی عام که امروزه بیرق ناتو هم می شود چه فرقی دارد وبرای نشان دادن این تفاوت چه راه حلی دارد؟ ما دموکراسی کارگری ومستقیم را برگزیده ایم و....
٦ ـ رفیق قاسم می پرسد« چرا رفیق سعید موارد یاد شده بالا را به عنوان مطالبات دمکراتیک مردم ایران نام نمی برد برای من سئوال است». سوال اساسی رفیق قاسم اما بی پرده اینست : آیا من به دموکراسی اعتقاد دارم یا نه ؟
دموکراسی بعنوان مقوله ای عام تا آنجا که معنای قدرت سیاسی از آن مستفاد میشود هیچگاه وجود نداشته ونخواهد داشت.مقوله قدرت تا مادام که طبقات وجود دارند امری طبقاتی است وآنگاه که طبقات ازمیان بروند خود بخواب میرود. طرفداران دموکراسی عام به نقد مشغول بمباران خاطیان هستند. سرهنگ های بازنشسته هم مشق دموکراسی میکنند. دموکراسی در عراق ودر افغانستان مشغول غارت است. این دموکراسی بدرد هیچ کس نمی خورد . اما آیا دوران دموکراسی به پایان رسیده است ؟ نه ! دموکراسی کارگری یا شورایی آلترناتیو این دموکراسی است . از تبلیغ دموکراسی عام قدرتهای جهانی وسرمایه داران برای خالی کردن زیر پای همدیگر استفاده میکنند. دموکراسی ما یک دموکراسی مستقیم است. این را باید بگوییم ، اگر نه تمام تبلیغاتمان به کیسه سرمایه داران می ریزد وسر از قشون کشی بوش وبلروناتو در می آورد.
د موکراسی تا آنجا که به حقوق افراد واجتماعات ترجمه میشود یقینا دستاورد مبارزاتی طولانی است. این مقوله، مجموعه یا بسته ای شامل آزادیهای پایه به اضافه قبول حاکمیت اکثریت بر اقلیت تلقی میشود.اما در این بسته جایگاه مطالبات با هم یکسان نیست. آزادیهای پایه مثل آزادی بیان،قلم ، تشکل و..... از جنس قدرت نیستند بلکه از جنس آزادی اند. یعنی نیازمند رای گیری یا اقلیت واکثریت کردن نیستند. یعنی چه اکثریت باشی چه اقلیت ، یک نفر باشی یا صدنفر در ماهیت این آزادی تغییری حاصل نمیشود.مثل آب ومثل هوا برای حیات وتکامل انسانی فرد وجامعه ضروری هستند چه اکنون وچه در آینده جزء لایتجزای سوسیالیسم محسوب میشوند. اما مقوله حاکمیت اکثریت بر اقلیت روشی برای تعیین قدرت حاکم است .محتوی این اصل را مبارزه طبقاتی تعیین میکند. نوعی دولت وقدرت سیاسی از آن حاصل میشود که میتواند کارگری یا بورژوایی باشد. از اینرو عام وهمه شمول نیست ومحل جدالی است بین طبقات .(جدالی که عمدتا درفضاهایی دیگر وباابزارهایی دیگر مثل انقلاب به ثمر می رسند.) بسته به اینکه این قدرت بورژوایی یا کارگری باشد مشخصاتش و عملکردش تغییر میکند. عدم تفکیک وشناخت این مقولات به لحاظ تاریخی وسیاسی منشا تعابیر وحتی سوء استفاده های معینی شده است . آزادیهای پایه مدام قربانی قدرت سیاسی شده اند و حتی کسانی تحت عنوان مقابله با دموکراسی بورژوایی آزادیهای پایه را مورد تعرض قرار داده اند. درحالیکه میتوان بر علیه دموکراسی یا دولت بورژوایی وبرای دموکراسی کارگری جنگید وآزادیهای پایه را تعمیق وگسترش داد. بسیار مهم است که آزادیهای پایه را از قید قدرت خلاص کنیم و هرگونه تعرض به آنرا از جانب هرکه باشد بی پاسخ نگذاریم. روی دیگر سکه کسانی هستند که از دموکراسی عام دفاع میکنند وخود را چپ هم میدانند وقتی سوال میکنی که دموکراسی بورژوایی چیست. لیستی از آزادیهای پایه به شما ارائه میدهند و قدرت سیاسی در دموکراسی بورژوایی پوشیده میماند. تفکیک این دو مقوله شاید به آنها هم کمک کند تا قدرت سیاسی را بجا بیاورند. در اینجا من مجالی وضرورتی نمی بینم تا برای کسانی که خود شاهد عینی ماجرا هستند توضیح دهم که چگونه بورژوازی که اقلیت کوچکی است در قامت رای اکثریت ظاهر میشود. اما داستان حاکمیت اکثریت بر اقلیت از دید مارکسیستها حتی وقتی که دولت کارگری وشورایی است مورد نقد قرار میگیرد.آنها هر گونه قوه قهریه علیه افراد یا اقلیت را که دولت نمایش آنست برنمی تابند و معتقدند که با گسترش آزادیها دولت زوال می یابد واداره اشیا جای اداره انسانها را می گیرد.
مارکسیستها اگرچه به سیاق آنارشیسم دولت را ظرف یک امروز تا فردا زایل شدنی نمی دانند اما اصولا زوال دولت را بعنوان استراتژی وجهت اقدامات طبقه کارگر قبول دارند. دموکراسی اساسا واصطلاحا حکومت اکثریت بر اقلیت است. این نوع از قدرت دولتی هنوزواجد مشخصات سلطه و اقتدار است. با گسترش آزادی دولت زوال می یابد. و اصولا دولت کارگری دولتی زوال یابنده است. آزادیهای پایه تعمیق می یابند همراه لغونظام کارمزدی و سوسیالیسم می بالند و طبقات ازمیان برداشته میشوند ودولت به خواب میرود. این نوع نگاه به ما امکان میدهد سلطه را نقدی عملی کنیم و اقتدارگرایی را به چالش بکشیم و نگاهی انتقادی به قدرت دولتی از هر نوع داشته باشیم وپروسه زوال دولت را دنبال کنیم. اینهم جنبه دیگر مسئله. نقدی که ابعاد ضد سلطه جنبش انقلابی را تعریف میکند وتوضیح میدهد.وبر رفتار امروزی ما نیز نگاهی آزادیخواهانه وضد سلطه را رقم میزند.
بطور خلاصه من دراین رابطه دموکراسی عام را قبول ندارم واز دموکراسی شورایی یا مستقیم یا کارگری و.....تحت هر نامی دفاع می کنم. آزادی های پایه را جزء لایتجزای سوسیالیسم میدانم. بلحاظ سیاسی ودر شرایط کنونی جهان این مرز بندی می تواند حفاظ جنبش های اعتراضی در مقابل ارتجاع که آزادیهای پایه را به هیچ می انگارد واز سوی دیگر قدرت های جهانی باشد که دموکراسی عام را دستمایه سلطه و غارت زحمتکشان قرار داده اند.
یکباردیگر از نقد تو که باعث شد من ابهاماتی چند را در مقاله ام توضیح دهم وبحث گسترش یابد سپاسگزارم
سعید سهرابی - ٢٩ - ٠٩ - ١١