اخیرا نوشته ای به سیاق گذشته از آقای بهمن شفیق در سایت "اتحاد کارگری" و با لینک ( سایت " امید " سایت شخصی آقای شفیق ) تحت عنوان: " آنتی سندیکالیسم راست در پوشش چپ - چگونه کمیته هماهنگی مانع ایجاد تشکل کارگری می شود "انتشار یافته است که به ویژه از نظر شکل برخورد و تعداد ناسزاهایی که در آن بکار رفته این توانایی را دارد که جایزة تمشک طلایی را به خود اختصاص دهد. من بی مناسبت ندیدم که از جمله به همین دلیل با این نوشته برخوردی اگر چه مختصر داشته باشم و برخی مسائل را به همین بهانه به این آقا گوشزد نمایم.
ایشان در واقع به شکل معنی داری "نامه رضا رخشان، یکی از اعضا هیئت مدیره و رئیس سابق سندیکای هفت تپه، به سندیکاهای فرانسه" را بهانه کرده و به اصطلاح در جهت پاسخگویی به "موجی از تعرض" در میان "جبهه متحدی از فعالین رنگارنگ چپ" (جدا از صحت و سقم مطالب آنان) انواع و اقسام توهین ها و ناسزا ها را با بی اخلاقی هر چه تمام تر نثار "کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری" نموده است، تا اندکی خود را تسکین داده و حتی المقدور مشکلات و آشفتگی های روحی ناشی از انزوای سیاسی و طرد از عرصه های مختلف فعالیت جمعی را تقلیل دهد. آخر او این روزها بد جوری منزوی شده است!
اما تا آن جا که به کمیته هماهنگی برمی گردد، اگر این قبیل توهین ها، آرامشی در جسم و جان این آقا ایجاد می کند، قطعاً کمیته از آن دلخور نخواهد شد. چرا که کمیته هماهنگی به دفعات نشان داده است که حاضر است حتی کمک حال کسانی باشد که اگر چه چنین راه های نخ نما و سخیفی را جهت دلبری و رفع انزوای سیاسی انتخاب می کنند، اما برای دقایقی هم که شده خود را تسکین می دهند و بر معضلات روحی - روانی خود فائق می آیند.
اما آنچه مرا واداشت تا جوابیه ای کوتاه به تراوشات ذهنی آقای شفیق ، به ویژه بعد از "گاز زدن به سیب ترش ادبیات کمیته هماهنگی " بنویسم همانا شیوه پاسخگویی ایشان به منتقدین و به طور مشخص کمیته هماهنگی است. معلوم نیست که این آقا اگر حرفی برای گفتن دارد، چرا برای اینکه مخاطبین احتمالی خود را تحت تاثیر به اصطلاح اندیشه های به ظاهر نقادانه خود قرار دهد، تا این حد بد دهنی و فحاشی می کند و به ویژه در رابطه با کمیته هماهنگی به توهین و افترا متوسل می شود؟
کسی که مدعی است حرفی برای گفتن دارد ، نیازی نمی بیند که از الفاظی چون " ... و ... استفاده نماید ، مگر اینکه به لحاظ روانی مشکل داشته باشد و به بهانه نوشتن مطلب ، در صدد باشد تا عقده های روانی خود را ( این بار در رابطه با کمیته هماهنگی ) خالی نماید . قضاوت در این مورد را بر عهده خوانندگان می گذاریم و به نکاتی، صرفا در رابطه با موضوع نوشته و یا بهتر بگویم بهانه آقای شفیق برای دلبری از رضا رخشان ( نامه وی ) و اهداف مستتر در آن اشاره می کنم.
بدون شک آقای بهمن شفیق در زمینه های مورد بحث ( و همین طور در بسیاری از زمینه ها ) نقطه نظراتی دارد که آن ها را در تقابل با نقطه نظرات " کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری " می بیند. این البته نه تنها بد نیست ، بلکه تا آن جا که به کمیته هماهنگی برمی گردد این " کمیته " از آن خرسند می باشد . اگر غیر از این بود کمیته هماهنگی باید فکری به حال خود می کرد. اما نکته قابل توجه و ظریف کار در این است که این آقا می خواهد با این ترفند ها و بهانه جویی ها و استفاده از این کلمات و عبارات آب را گل آلود کرده و از آن ماهی بگیرد . او آگاهانه در صدد است تا با جابجایی زمین بازی ، این گونه به رضا رخشان تفهیم کند که منتقدین وی تنها افراد خارج نشین ( برگرفته از نوشته آقای رضا رخشان ) نیستند، بلکه کمیته هماهنگی برای کمک ... نیز هست که همین نقش را در جنبش جاری بازی می کند و در تقابل با محتوای نامه او قرار دارد . شفیق به خیال خود می خواهد در یک چنین مقاطعی و یک چنین فرصت هایی، ضمن همسو نشان دادن خود با امثال رضا رخشان و حتی المقدور تلاش برای خارج کردن خود از انزوای کشنده ای که موجبات عدم تعادل روحی - روانی وی شده است، رضا رخشان را نیز به سمتی هدایت و تحریک کند که وی نیز به اصطلاح به کمیته و برخی از اعضای آن بتازد و آن را مورد شماتت و بدگویی قرار دهد.
اینکه سابقه کار سندیکایی آقای رضا رخشان چقدر است و ایشان در جریان تشکیل سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه چقدر نقش داشته اند و امروز در چه جایگاهی، با چه افکار، مباحث و نیت هایی قرار دارند لااقل در این جا بحث من نیست، مگر اینکه دوست گرامی رضا رخشان مباحث خود را در این زمینه ها، رو به من و کمیته هماهنگی مطرح نمایند که طبیعتا در این صورت من و دیگر دوستان در آن زمان در راستای صحت و سقم احتمالی مطالب و مباحث ایشان بحث هایمان را مطرح خواهیم کرد .اما با توجه به جمیع شرایط ، لااقل در شرایط کنونی من بحثی رو به ایشان ندارم.
بدون تردید من و دیگر دوستان کمیته هماهنگی که از همان آغاز اعتراضات کارگران هفت تپه، با حضور خود به عنوان نماینده "کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری" در کنار این دوستان قرار داشتیم در این زمینه ها مباحث خود را داریم و در مواقع لزوم آن ها را مطرح خواهیم نمود.
خود آقای رضا رخشان نیز از حضور فعالین " کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری "و عملکرد این فعالین در میان کارگران آن شرکت با خبر و آگاه است و اتفاقاهیچگاه خود را در تقابل با نقطه نظرات این تشکل ، به ویژه در رابطه با امر خطیر تشکل یابی کارگران و اینکه به عنوان مثال تشکل مورد نظر کارگران الزاماً شورا باشد یا سندیکا و یا چیزی دیگر ــ در صورتی که آن تشکل متکی به قدرت و اراده خود کارگران و در تقابل با تشکل های ساخته و پرداخته دولت ، سرمایه داران و نهادهای وابسته به آنان باشد - ندیده است . این کمیته بار ها و بار ها بر روی این مسئله که امر تشکل یابی کارگران امر خود آنان است پای فشرده و بر اساس همین پرنسیپ ، همواره تلاش کرده است که به ویژه در این زمینه تقابلی با کارگران ، از جمله کارگران هفت تپه نداشته باشد . هم " کمیته هماهنگی و هم آقای رخشان به شرایط و قوانین بازی آشنا هستند و به خوبی می دانند که هر بازی ای ، قوانین و ملزومات خود را دارد . در یک بازی ( مثلا بسکتبال ) بازیکن آزاد است توپ را با دست وارد سبد کند و در دیگری ( به عنوان مثال فوتبال ) با پا وارد دروازه نماید. اتفاقا همین مدارا و همین درایت و در واقع همین شناخت و تعامل ــ در عین برخی اختلاف نظرات در این جا یا آن جا - با امثال آقای رضا رخشان است که شفیق را به شدت عاصی کرده و دچار آشفتگی های روحی ــ روانی نموده است . آخر او " کمیته هماهنگی " را کمیته ای توطئه گر می داند و امیدوار است - و البته سخت در این مورد تلاش می کند - که با نوشته ها و سخن پراکنی های خود ، حتی المقدوراین تعامل را برهم زده تا اگر شده میان کمیته و لااقل برخی از نمایندگان کارگران تقابل ایجاد کند.
آقای شفیق می داند که هر نوشته ای ویژگی ها و مخاطبین خود را دارد و نوشته های به اصطلاح مورد نقد و نظر ایشان در سالنامه " کمیته هماهنگی " برای سطح وسیع و گسترده ای از کارگرانی نوشته شده و می شوند که از یک سو کم تر با این نوع مفاهیم آشنایی دارند و از سوی دیگر تماماً در جهنم فقر و فلاکت اهدایی نظام سرمایه داری غوطه ورند و به معنای واقعی استثمار می شوند، استخوان هایشان خورد می شود و از هستی ساقط می گردند. نوشته ها و مطالب اقتصادی سالنامه بر آن است تا ضمن طرح و بیان برخی مفاهیم و مقولات پایه ای اقتصاد سیاسی و مبارزه طبقاتی ، آن ها را با زبانی ساده و ملموس و در عین حال تهیجی تنظیم نموده ، حتی المقدور آن ها را برای کارگران عامه فهم نماید و به آن ها تحرک بیشتری ببخشد . آقای شفیق البته این را درک نمی کند .چرا که به عنوان مثال با کارگران ، به ویژه کارگران زن برخی از کارخانه ها و شرکت ها کار نکرده است و فشار کار و شدت استثمار این کارگران و سوء تغذیه ناشی از یک دستمزد بخور و نمیر ماهانه را ــ که آن هم به دفعات و برای ماه ها پرداخت نمی شوند - از نزدیک مشاهده نکرده است که این قبیل " تصاویر ، واژه ها و عبارات " برایش قابل لمس باشد . شفیق اگر پوکی استخوان و پیری و مرگ زودرس این زنان را در کارخانه ها مزارع و . . . از نزدیک و به عینه می دید ، استفاده از جملاتی مثل " کارگرنیروی جسمانی و زندگی و گوشت و پوست و استخوانش را می فروشد " آن هم در یک نوشته که عمدتا برای طیف وسیعی از همان کارگران با ویژگی هایی که گفته ایم تهیه می شود، تا این حد برای او بیگانه و غریب نبود و لااقل تا حدودی آن ها را درک می کرد. او اگر اندکی نیز با این وضعیت از نزدیک آشنایی داشت عبارات و واژه هایی چون " کارگر عرق می ریزد ، و تمامی وجود خود را در محیط های کار تلف می کند و با هزاران خطر جانی و نقص عضو دست به گریبان است " در یک نوشته اقتصادی دو صفحه ای که می خواهد با بخشهای وسیعی از کارگران با ویژگی هایی که برشمردیم ــ و نه صرفا کارگران پیشرو و آگاه ــ تا این حد برای او سئوال برانگیز و عجیب جلوه نمی کرد و می فهمید که چگونه کارگران حتی" گوشت و پوست و استخوان های خود را نیز به کارفرمایان می فروشند ". او اگر اندکی بیشتر با کارگران این سرزمین نفرین شده و تخم مرگ پاشیده و ستم و استثمار بی حد و حصر سرمایه نسبت به این طبقه آشنا بود این قبیل عبارات و این سبک نگارش و ادبیات را بهتر می فهمید . اینها ربطی به " آنتی سندیکالیسم " ندارند و شرایط بغایت نکبت بار و عمیقا ضد انسانی سرمایه داری را با استفاده از برخی مقولات و مفاهیم اقتصادی به نمایش می گذارند و عیان می کنند.
جای تعجب این جاست که آقای شفیق با این دقتی که در ارتباط با زیر ذربین بردن برخی از کلمات عبارات به خرج می دهد چگونه هنوز درک نکرده است که هدف " کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری " نه ابتدا به ساکن، ایجاد تشکل برای کارگران، بلکه دقیقاً کمک به ایجاد آن، در مراکز و محل هایی است که کم و بیش قدم هایی را در این زمینه برداشته و اقداماتی را انجام داده اند. این قبیل تشکل ها از خواست ها و مطالبات ملموس و عینی خود کارگران و در پیشروی برای تحمیل آن ها به سرمایه و عوامل آنان در طول یک پروسه، جامه عمل به خود می پوشند و متحقق می شوند، و نه با ارادة این یا آن فرد و این یا آن تشکل. این اختلاف نظر انگار برای آقای شفیق زیادی گنگ به نظر می رسد که هر بار عینا می پرسد "کدام تشکل کارگری را بعد از ٦ سال ایجاد کرده اید؟". برای این آقا هنوز این مسئله قابل درک نشده است که تشکل کارگری را خود کارگران در مراکز کار ایجاد می کنند و نه فعالین کارگری از بیرون. به عبارت دیگر ایجاد تشکل توده ای کارگران امر خود کارگران است و نه فعالین و تشکل هایی مثل کمیتة هماهنگی . اما هرجا که زمینة ایجاد این قبیل تشکل ها فراهم شد و این امکان به وجود آمد - همان طور که در هفت تپه وجود داشت - این " کمیته " نیز تلاش می کند تا بر اساس توان و مقدورات خود رد پای خود را در ایجاد آین قبیل تشکل ها بر جای بگذارند و حتی المقدور کمک های لازم را به آن ها بنمایند . باز هم همان کاری که عینا در هفت تپه انجام داده اند . بنا بر این لااقل در این رابطه ، مشخص نیست که آقای شفیق واقعا در خواب است و یا خود را به خواب زده است؟ من به سهم خود آرزو می کنم که وی در خواب باشد. چرا که به قول معروف " آن کس که خود را به خواب زده است نمی توان به آسانی بیدار کرد."
کشف جدید آقای شفیق این است که گویا "کمیتة هماهنگی" صرفا باور به تشکل شورایی دارد، اما "حقه بازانه" و "حیله گرانه" از بیان این مسئله سر باز می زند و شجاعت بیان آن را ندارد. من ضمن تبریک به کشف جدید ایشان عین نوشتة کمیتة هماهنگی، در ارتباط با تشکل یابی کارگران را که عینا در اساسنامة این کمیته درج شده است عیناً یاد آور می شوم که: "از نظر ما (کمیتة هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های کارگری) مناسب ترین ساختار برای تشکل های کارگری ساختار شورایی است. اما بر این باوریم ک انواع دیگر تشکل های کارگری، مانند سندیکاها کمیته ها انجمن ها و... مشروط بر اینکه مستقل بوده و با اتکا به نیروی کارگران تشکیل شده باشند نیز می توانند در راستای یکپارچگی و وحدت جنبش کارگری مشارکت نموده و با سازو کار آن همراه و همسو گردند ".
کمیتة هماهنگی در تمامی طول مدت فعالیت خود در جنبش کارگری، بر اساس همین تعریف و توجه به معیار های اساسی ای چون توازن قوای سیاسی و طبقاتی ، در جنبش کارگری و مبارزة طبقاتی قدم برداشته و هیچگاه از آن عدول نکرده است. این کمیته هیچگاه نسبت به واقعیت های اجتماعی و طبقاتی بی تفاوت نبوده و به دور از عینیت های موجود در جامعه، در جزیره ای خیالی حرکت نکرده است. این کمیته برخلاف ادعاهای کذب آقای شفیق، همواره تلاش کرده است تا با همة توان و بضاعت خویش در جنبش کارگری به ویژه در رابطه با امر خطیر تشکل یابی کارگران، حضور داشته و با توجه به فضای پلیسی و امنیتی حاکم، در حد ادعا و توان خویش - و نه بیش تر - به امر سازمان یابی و تشکل پذیری کارگران کمک نماید و همزمان به ترویج اشاعة آگاهی و همبستگی طبقاتی در میان کارگران همت گمارد . برای اثبات این مدعا و حضور فعالین این کمیته در جنبش گارکری ، که بر اساس همان معیار ها عمدتا در ارتباط با امر خطیر تشکل یابی کارگران صورت می گیرد، لازم نیست که آقای شفیق راه دور و درازی را طی نماید . او کافی است که نظری گذرا به تعداد دستگیر شدگان این کمیته در اقصی نقاط این سرزمین پهناور بیندازد که دقیقا برای به منصه ظهور رساندن همین امر خطیر در تهران و کرج و گیلان و خوزستان و کردستان و دیگر مناطق ایران دستگیر و زندانی می شوند و بعضا با وثیقه های چندین و چند میلیونی از زندان آزاد می گردند. عوامل سرمایه که به خاطر زشتی و کراهت جمال شان این فعالین را دستگیر و زندانی نمی کنند. می کنند؟
آری امثال وفا قادری و صدیق سبحانی ویدی قطبی و خالد و غالب حسینی و بسیاری دیگر از فعالین این کمیته و این طبقه برخلاف ادعای کذب و غیر مسئولانة شما نه تنها" فرصت طلب" و "دورو" و "ریاکار" و "حقه باز" و ... نیستند ، بلکه انسان های شریف و کارگران دلسوخته و مبارزی هستند که دل در گرو رهایی این طبقه دارند و آنچه در طبق اخلاص دارند در این راه گذاشته اند.
در پایان از شما می پرسم که بهتر نیست به جای گاز زدن به سیب ترش خیالی و ساختگی تان، اگر شده اندکی منصف با شید و بدور از حب و بغض های کینه توزانه و خرده گیری های روشنفکرانه، خورده بورژوایی و اتو کشیده، برای رفع انزوای سیاسی و بهبود یا لااقل تقلیل مشکلات روحی - روانی تان به ابزار و وسیلة دیگری غیر از کمیتة هماهنگی دخیل ببندید؟
بهزاد سهرابی - ١۵ تیر ماه ١٣٩٠