آیا ارزش افزوده همان ارزش اضافی است؟ به بیانی دیگر؛ فرق بین ارزش اضافی و ارزش افزوده در چیست؟ این روزها، مخصوصا" در شبکه مجازی، بسیاری اشخاص آگاهانه و یا ناآگاهانه «ارزش افزوده» را معادل و برابر با «ارزش اضافی» میدانند. حتا برخی نویسندهگان و مترجمین نیز آگاهانه و یا ناآگاهانه، به همین شیوه مطالب خود را نگارش میکنند. به عنوان مثال:
«معیار تولید ناخالص داخلی طوری طراحی شده است که فقط ارزش افزوده ی ایجاد شده توسط کار جدید در هر مرحله از تولید را به حساب بیاورد.»(جیم استنفورد: اقتصاد به زبان خودمان:جلد یکم:ص۴۵:ترجمه آرش حسینیان)
«هر نظام اقتصادی به تولید خدمات و کالا میپردازد. با گذر زمان، سهم روزافزونی از کل ارزش افزوده در کشورهای سرمایهداری پیشرفته به خدمات اختصاص مییابد.» (پیشین: ٦٧)
«بهترین معیار سنجش قابلیت تولید عبارت است از میزان کل ارزش افزوده به ازای هر ساعت کار.» (پیشین:جلد دوم:ترجمه: مریم بیرمی: ٢٣)
تا آنجایی که در این زمینه پژوهش انجام دادهام، نظر و بیان درست این است که مقوله ارزش افزوده با مقوله ارزش اضافی دو چیز جداگانه هستند و معنا و مفهومی متفاوت از هم دارند. سعی میکنم که ریشه ی هر دو مقوله را مشخص نمایم:
طبق نظر و نوشتارهای مارکس؛ از جمله در کاپیتال جلد یکم، کار روزانه ی کارگران از دو قسمت تشکیل شده است. یکی کارلازم و دیگری کاراضافی است.
کارلازم منشاء و تولیدکننده ی ارزش، که معادل امرارمعاش کارگر مزدبگیر و خانودهاش می باشد که تحت عنوان دستمزد یا حقوق ماهانه معروف است.
کاراضافی روزانه ی کارگران منشاء و تولید کننده ی ارزشاضافی است، که معادل ندارد. یعنی در مقابل هیچی به صورت مجانی تقدیم! مالکان ابزار و وسایل تولید، یعنی سرمایهداران، میشود.
بنابراین کارلازم در ازای دستمزد، و کاراضافی در ازای هیچی انجام میشود، که منشاء انباشت سرمایه یعنی پول پارو کردن سرمایهدارها هم همین است.
اما باید بدانیم که در کار روزانه کارگران، هرچه زمان کاراضافی روزانه بیشتر باشد، به تبعیت از آن، زمان کارلازم روزانه کارگران کمتر است، و برعکس، هرچه زمان کارلازم روزانه کارگران، بیشتر باشد، زمان کاراضافی روزانه کارگران، کمتر است. بنابراین هرچه زمان کارلازم روزانه کارگران کمتر و زمان کاراضافی آنها بیشتر باشد، استثمار شدیدتر است و برعکس این نیز درست است.
پس اگر زمان کارلازم روزانه کارگران دقیقا" برابر با زمان کاراضافی روزانه کارگران باشد نرخ یا درجه ی استثمار صد در صد است.
اگر زمان کارلازم روزانه کارگران کمتر از نصف زمان کار روزانه باشد، نرخ استثمار بیشتر از صد در صد است. و اگر زمان کار لازم روزانه کارگران بیشتر از نصف زمان کار روزانه باشد، استثمار کمتر از صد در صد خواهد بود.
پس در حقیقت ارزش اضافی که در نتیجه ی استثمار و انجام کاراضافی روزانه (یا ماهانه و یا سالیانه) کارگران است، در نهایت به شکل پول در جیب سرمایهدارها نمایان میشود، که در اصل حاصل استثمار کارگران، در جامعه ی طبقاتی سرمایهداری امپریالیستی نئولیبرالی است.
بنابراین ارزش اضافی (Surplus Value )، مفهومی است که از دیدگاه مارکس، توسط کارگران مولدی انجام میشود، که نیروی کار خود را به عنوان کالا، به صورت روزانه (یا ماهانه و یا سالیانه) به سرمایهداران میفروشند. بنا بهنظریه ی مارکس، تمامی شکلهای پدیداری ارزش اضافی (سود، بهره، اجاره، رانت و غیره) ناشی از همین کار مازاد کارگران است.
اما ارزش افزوده چیست؟
در حقیقت اگر به ریشه ی دو مقوله ارزش اضافی (Surplus Value) و ارزش افزوده (Value added ) برویم، میتوانیم بگوییم که آنها هر دو در ظاهر یکی هستند، اما در ریشه یکی نیستند.
در ظاهر یکی هستند زیرا هر دو شکل سود را به خود میگیرند و به معنای پولی اضافه بر پول اولیه به جیب مالک آن ریخته میشود.
اما در ریشه یکی نیستند؛ زیرا منشاء تولید و استخراج آنها متفاوت است. ریشه ی ارزش اضافی همانطور که نوشتیم، فقط در حوزه تولید انجام میگیرد. (تولید: بخش صنعت و کشاورزی. هر چند در عصر سرمایهداری امپریالیستی نئولیبرالی همه ی کارها از جمله کارهای خدماتی و بازرگانی خرد و کلان و فروشگاههای زنجیره یی و هتلها و غیره به کارهای مولد ارتقاء مقام پیدا کردهاند.) در همهگی آنها کارگران استثمار میشوند. یعنی کاراضافی بدون پول انجام میدهند. یعنی ارزش اضافی تنها در حوزه ی کار مولد و آنجا که کار مازاد نیروی کار کارگران بدون اجرت استخراج میشود، حاصل میشود که از دیدگاه مارکس هم، همین است. همین کار مازاد کارگران ریشه تولید ارزش اضافی است.
اما سرمایهدارها به منظور خاک پاشیدن به چشم کارگران مقوله ارزش اضافی را به کار نمیبرند و به جای آن آگاهانه مقوله «ارزش افزوده» به کار میبرند. بنابراین ما نباید به دام آنها بیافتیم و مقولاتی را که آنها به کار میبرند، ما به عنوان نظرات مارکس به کار ببریم!! در حقیقت آنان یعنی سرمایهدارها اساسا" نه مفهوم ارزش اضافی را میفهمند و نه آن را قبول دارند. آنان نتیجه کار و تولید کارگران را بهمثابه ارزش افزوده به شمار میآورند. از نظر آنها، ارزش افزوده، نه تنها در حوزه تولید، بلکه در حوزه توزیع، مصرف و خدمات و بازرگانی و تجارت و خرید و فروش کالاها و در تمام مبادلات هم روی میدهد.
بنابراین ارزش اضافی (surplus values)، مفهومی است که از دیدگاه مارکس در محیط تولیدی و کار مولد و بهدست کارگران، تولید و حاصل میشود. اما در اقتصاد سرمایهداری و از دید سرمایهداران و اقتصاددانان جیرهخوار خود، هر افزوده یی به سرمایه ی «صنعتی»، «تجاری»، «خدماتی» یا پول یا کالاهایی همچون خانه و مستغلات بهعنوان ارزش افزوده تلقی میشود. اولی متکی بر تولید است و دومی متکی بر کالایی شدن خود پول است.
مثلا" سود حاصل از «تورم» در ایران؛ این روزها که مردم خانه و ماشین میخرند تا هم ارزش پولشان حفظ شود و هم صاحب ارزش افزوده شوند. خانه و ماشین در اساس کالاهای مصرفی هستند، یعنی ارزشهای مصرفی هستند، اما در ایران تبدیل به کالای سرمایه یی شدهاند!! این ارزش افزوده اقتصاد سرمایهداری امپریالیستی نئولیبرالی است. در چنین وضعی ماشین کهنه و قدیمی، امروز به قیمتی چند برابر قیمت روزی که نو و تازه خریداری شده بود، به فروش میرسد. این پول اضافی (تفاوت قیمت اولیه و امروز ماشین) ارزش افزوده است. اما ارزش اضافی نیست. این اقتصاد دلالی و سرمایهداری تجاری و مرکنتالیسیم Mercantilism است که پیش از سرمایهداری متکی به صنعت و انقلاب صنعتی وجود داشت. در این اقتصاد تجاری، دلالی و مرکنتالیستی، اغنیا غنیتر و فقرا فقیرتر میشوند. چرا که صاحب مال و دارایی و دلار و اوراق بهادار و فلزات قیمتی هر روز داراتر میشوند، زیرا تورم سرسامآور و افسار در کرده، آنها را داراتر و پولدارتر (ارزش افزوده) کرده است و مستاجر و خوشنشین و کارگران و کارمندان حقوق ثابت، فقیرتر میشوند. چون پول در جیب آنها هر روز قدرت خرید خود را از دست میدهد.
دولتهای سرمایهداری امپریالیستی نئولیبرالی در اوایل دهه هشتاد قرن گذشته که با کودتای آمریکایی پینوشه در شیلی شروع شد، به کمک سرمایهدارها شتافتند. مالیات دهی آنها را حذف و بر کالاهای تولیدی آنها مالیاتی تحت عنوان «مالیات بر ارزش افزوده» بستند تا از مصرفکننده نهایی که اکثریت آن متعلق به فروشندهگان نیروی کار است، اخذ کنند. آنها، سرمایهدارها را از پرداخت کلیه ی مالیاتها معاف ساختند. این شیوه عمل یعنی دریافت مالیات بر ارزش افزوده بر روند توزیع و مصرف و بخش خدمات هم تسری دادند.
به عنوان نمونه، اکنون، واردکنندههای کالای شکر از خارج، به ازای خدماتی که برای وارد کردن شکر انجام داده (و شرکت کشت و صنعت هفتتپه را به خاک سیاه نشاندند)، به ارزش کالای شکر وارداتی خود، علاوه بر ارزش اضافی یی که نصیب سرمایهدار اولیه شده است، ارزش دیگری میافزیند. یعنی تحت عنوان «ارزش افزوده» پولی اضافه بر قیمت تمام شده شکر وارداتی، به کالای شکر اضافه میکنند!
حالا عمده فروش داخلی هم که کالای شکر را از واردکننده خارجی، خریده است به ازای توزیع آن در میان خردهفروشان شکر، تولید ارزش افزوده کرده است! پولی به ارزش نهایی شکر تحت عنوان ارزش افزوده میافزاید. خردهفروشان شکر هم چون زحمت کشیدند، رفتند شکر را از انبار عمده فروش آوردهاند، ارزش افزوده در شکر ایجاد کردهاند! آنها هم پولی به ارزش نهایی شکر افزوده میکنند، و از مصرف کننده نهایی میگیرند.
بنابراین ارزش افزوده، ارزش اضافی نیست که حاصل استثمار کارگران باشد، بلکه به اصطلاح ارزشی است موهوم (به غیر از روند تولید که ارزش اضافی تولید میکند)، که در روند توزیع و مصرف بر کالاهای سرمایه یی و مصرفی و خدماتی افزوده میگردد، تا بر آنها مالیات بر ارزش افزوده به بندند.
خارج از به کار بردن درست یا نادرست مقوله ارزش افزوده به جای مقوله ارزش اضافی، موارد بسیار دیگری از مقولات اقتصاد سیاسی وجود دارد که به درستی به کار برده نمیشوند. یک نمونه آن مقوله «کار یدی و فکری» از منظر مارکس است که آن را وارونه و در حد تفاوت کار یک کارگر ساختمانی و یک معلم، تقلیل میدهند.
نقدی بر “کار یدی و فکری” از ناصر پایدار
اینجا کلیک کنید.
سهراب.ن - ٣٠ ژانویه ٢٠٢۱