تاکنون در تلاش بودهایم تا حقایقی را که پایهی واقعی دارند، و سبب افزایش آگاهی طبقاتی فروشندگان نیرویکار میگردد، بیان داریم، و در این رابطه هم دست منتقدین آگاه و کمونیست را به گرمی میفشاریم. اما اگر فرد متعصب "ذوب شده در معبودش" حقیقت را انکار و برافروخته میشود، این به خودش ربط دارد.
میخواهیم رابطهی سود و ارزش اضافی را با هم، به زبان ساده توضیح دهیم؛ ابتدا به خاطر اینکه زمینهی لازم را برای درک بهتر موضوع ایجاد کنیم، چند پرسش و پاسخ ساده را مطرح میکنیم، سپس به اصل موضوع میپردازیم.
١- مبادلهی برابر یعنی چه؟
هنگامی که کالا، یا خدمات، در مقابل پول با هم طوری مبادله شوند که ارزش ریالی هر دو طرف با هم برابر باشند، گوییم مبادلهی برابر صورت گرفته است. به طوری که در آن هر دو طرف مبادلهی نه سود میبرند و نه زیان میبینند، فقط به خاطر ارزش مصرفی کالاست که مبادلهی را انجام میدهند. مانند؛ وقتی که دو کیلو مرغ را از قرار کیلویی ٨ هزارتومان، به قیمت ١٦ هزارتومان میخریم، میگوییم که این مبادلهای برابر است.
در عصر فئودالی و زیاد هم دور نمیرویم، در دههی ٢٠ و ٣٠ خورشیدی همین قرن، مقداری گندم را با یک قاچ خربزه که از نظر وزنی با هم برابر بودند، (سر به سر) مبادلهی میشدند. این مبادله به خاطر ارزش مصرفی آنها بود. خربزهفروش نیاز به گندم داشت و دارنده گندم هم نیازمند یک قاچ خربزه بود. آنها این دو فرآورده را با هم مبادلهی میکردند، و هیچکدام از آنها نه سود میبردند و نه ضرر میکردند.
این نوع مبادله در تمام اعصار گذشته وجود داشته و از رابطهی کالا به کالا یا کالا _ پول _ کالا، یعنی "فروختن برای خریدن" پیروی میکند، که هدف از آن تولید ارزش مصرفی و فروختن آن به مقداری پول، و سپس خریدن کالاها یا فرآوردههایی، در جهت فراهم نمودن مواد لازم برای امرار معاش خود و خانواده میباشد.
٢- مبادلهی نابرابر یعنی چه؟
هنگامی که کالا، یا خدمات، در مقابل پول با هم طوری مبادله شوند که ارزش ریالی هر دو طرف با هم برابر نباشند، یعنی یکی زیاد و دیگری کم باشد، گوییم مبادلهی نابرابر صورت گرفته است. مثلا"؛ اگر در مثال فوق دو کیلو مرغ را با ١٨ هزارتومان مبادله کنیم، مبادلهای نابرابر صورت گرفته است. عامل نابرابری در اینجا گرانفروشی است، چون نرخ رسمی مرغ در مثال فوق، کیلویی ٨ هزارتومان بوده است.
نماد این نوع مبادلهی نابرابر که در عصر سرمایهداری ظهور کرده است، از رابطهی پول_ کالا _ پول یعنی "خریدن برای فروختن" پیروی میکند. و هدف از آن تولید ارزش مصرفی نیست بلکه تولید ارزش مبادلهای یعنی تولید کالایی برای فروش است.
٣- آیا میتوانیم از یک مبادلهی برابر سود ببریم؟
همانطور که اشاره کردیم، به هیچوجه نمیتوانیم در مبادلهی برابر سود ببریم. زیرا ارزش ریالی دو طرف مبادله با هم برابرند، در نتیجه دو طرف، نه سود میبرند و نه زیان.
۴- به چه هدفی مبادلهی برابر صورت میگیرد؟
به هدف دست یافتن به ارزش مصرفی کالاها. مثلا" نیاز به دو کیلو گوشت گوسفند جهت مصرف غذایی خانواده داریم. اگر گوشت گوسفند کیلویی ٣٠ هزارتومان باشد، بابت انجام مبادلهی برابر ٦٠ هزار تومان پرداخت میکنیم. در قدیم که پول کم بود، کالا یا فرآورده را با کالا یا فرآوردهی دیگر مبادله میکردند، که مبادلهی برابر بود و فقط به خاطر ارزش مصرفی متفاوت کالاها و فرآوردهها صورت میگرفت.
۵- چهگونه بعضیها از مبادلهی برابر سود میبرند؟
با کلاهبرداری، حیله و نیرنگ که این استثنایی بر یک قاعده کلی در اقتصاد سیاسی است، که در حواشی آن صورت میگیرد و در مواردی هم، بسیاری از مغازهدارها، صنعتکاران دستی، گارگاههای کوچک تولیدی و غیره، در اقتصاد ایران مخصوصا" که گرفتار رکود، تورم و دلالی است، به سادگی، در هنگام عرضهی کالایشان، و بدون توجه به قواعد سیستم اقتصادی سرمایهداری، خودسرانه و بدون کنترل اتحادیههای صنفی و دولت، مبادلهی برابر معادلها را زیر پا میگذارند، و آن را تبدیل به مبادلهی نابرابرها میکنند. مثلا" مانتویی که قیمت نهایی و معادل آن ۵٠ هزارتومان است، به ٢۵٠ هزازتومان میفروشند. آنها با عمل گرانفروشی، مبادلهی برابر معادلها را تبدیل به مبادلهی نابرابر معادلها میکنند و از این طریق به انباشت ثروت دست مییابند. گرانفروشی، کمفروشی، جنس تقلبی به جای جنس اصلی فروختن، فروش جنس تاریخ مصرف گذشته و غیره راههای تبدیل مبادلهی برابر معادلها به مبادلهی نابرابر معادلهاست، که میتوانند انباشت ثروت نمایند.
٦- آیا همهی مبادلهها با هم برابرند؟
خیر؛ در مبحث اقتصادسیاسی بیشتر مبادلهها، مبادلهی برابر هستند، یعنی معادل را با معادل عوض میکنند به خاطر ارزش مصرفی متفاوتی که دارند. اما تنها یک مبادلهی وجود دارد که در آن نابرابری وجود دارد و پنهان است، و در ظاهر آن دیده نمیشود. یعنی در ماهیت آن نابرابری وجود دارد اما در نمود، ظاهر، یا پدیدار آن دیده نمیشود. و آن هم چیزی نیست جز مبادلهی نیرویکار با سرمایه.
٧- برای پولدار شدن (انباشت سرمایه) چه راهی وجود دارد؟
باید مبادلهی نابرابری را انتخاب و آن را به سرانجام برسانیم تا بتوانیم پولدار شویم. مثلا"؛ هنگامی که با ۵٠٠ میلیون تومان وام کم بهره بانکی،کارخانهای را تاسیس و یا میخریم، تا با نیرویکار ۵٠ کارگر کالایی را تولید کنیم، در مدت کوتاهی با استفاده کار اضافی کارگران به یک سرمایهدار تبدیل میشویم، به طوری که میتوانیم برای ماهها، هم دستمزد کارگران را پرداخت نکنیم! در این صورت میتوانیم به انباشت بیشتری ثروت اقدام کنیم.
٨- آیا هرکسی میتواند پولدار شود؟
خیر! فقط کسانی میتوانند پولدار شوند که از مبادلهی نابرابر که در فوق اشاره کردیم. و یا مبادلههای نابرابر که از طریق رابطهها، رانتها، کلاهبرداریها، دزدیها، گرانفروشیها، کمفروشیها، جنس غیراصلی به جای اصلی فروختن، و غیره، انجام میگیرد.
٩- منشاء پولهایی را که بعضی افراد از راههای مختلف مانند؛ قاچاق کالاها، رابطهها، رانتها، یارانهها، دزدیها و غیره به دست میآورند و یکشبه پولدار میشوند، کجاست؟
آن هم چیزی نیست جز این که از طریق مبادلهی نابرابرها (مبادلهی نیرویکار با سرمایه.) به دست آمده و توسط افراد ذینفع دست به دست میشود.
١٠- آیا راه پولدار شدن در جامعهی سرمایهداری فقط مبادلهی نابرابرهاست؟
بله. در جامعهی سرمایهداری، فقط یک راه وجود دارد و آن هم مبادلهی نابرابرها، یعنی مبادلهی نیرویکار با سرمایه است. (دزدیها، غارتها، رابطهها، رانتها، گرانفروشی و کمفروشیها و غیره را نادیده میگیریم).
١١- به طور و اضح و روشن بگویید که مبادلهی نابرابر کدام است؟
مبادلهی نیرویکار، کارگران با پولی به نام دستمزد است. تنها مبادلهی نابرابری است که به غیر از طبیعت، منبع ثروت و قدرت در جهان است.
١٢- منظور از "مبادلهی نیرویکار با دستمزد نابرابر است" چیست؟
اگر بهترین حالت را برای کارگران در نظر بگیریم و دستمزد را عدد یک فرض کنیم، نیرویکار کارگران عدد دو میباشد، که مالک آن سرمایهدار است. یعنی مبادلهی ١ با ٢ ( ١ = ٢ ) که به طور واضح نشان میدهد که نابرابر است. به بیان سادهتر، نیرویکار حداقل دو برابر دستمزد ارزش تولید میکند، پس مبادلهی دستمزد با نیرویکار در جامعهی سرمایهداری همیشه نابرابر است.
١٣- سرمایهدار میگوید؛ مبادلهی نیرویکار با دستمزد، مبادلهای برابر است. آیا درست میگوید؟
خیر! غلط میفرمایند. چون سرمایهدار کالایی را که تولید میکند برای مصرفش نیست، بلکه برای فروش است. یعنی هدف او ارزش مصرفی نیست بلکه ارزش مبادلهای است. چون برای فروش است، کدام انسان عاقلی کالایی تولید میکند تا فقط مبادلهی برابر انجام دهد؟ سرمایهدار فقط به خاطر مبادلهی نابرابر نیرویکار با پولش است که دست به تولید کالا برای فروش میزند، اگر شخص سرمایهداری، بخواهد مبادلهی برابر با کالاهای تولیدیاش انجام دهد، مطلقا" ارزش اضافی و سودی دریافت نمیکند و بعد از مدتی شکست میخورد.
اگر سرمایهدار کالا را به خاطر ارزش مصرفی تولید نماید و آن را با کالایی مبادله نماید که خودش محتاج آن است، در این صورت او دیگر؛ سرمایهدار نیست، بلکه تولیدکنندهی کالایی است که از رابطهی کالا _ پول _ کالا، یعنی "فروختن برای خریدن" پیروی میکند، که هدف از آن تولید ارزش مصرفی و در جهت فراهم نمودن مواد لازم برای امرار معاش میباشد.
١۴- آیا اگر شخصی دو یا چند کارگر را به کار بگیرد، او سرمایهدار است؟
اگر فعالیت تولیدی این شخص از رابطهی کالا _ پول _ کالا، یعنی "فروختن برای خریدن" پیروی نماید، در نتیجه هدف او از تولید، ارزش مصرفی میباشد، بنابراین سرمایهداری محسوب نمیشود.
اما اگر فعالیت تولیدی این شخص از رابطهی پول_ کالا _ پول یعنی "خریدن برای فروختن" پیروی نماید، در نتیجه هدف او از تولید، ارزش مصرفی نیست بلکه تولید ارزش مبادلهای یعنی تولید کالایی برای فروش است. او با انجام این عمل پولی بیشتر از پول اولیه که در چرخهی تولید به کار انداخته است، به دست میآورد، مقداری از آن به مصرف شخصی و بقیه را انباشت مینماید. از پول انباشت شده هم ارزش اضافی به دست میآورد، در نتیجه این شخص سرمایهدار محسوب میگردد.
١۵- چه کسی سرمایهدار است؟
در تولید کالایی ساده، که به اختصار به صورت کالا- پول - کالا بیان میشود، هدف تولید، ارزش مصرفی جهت رفع نیازهای خود و خانواده است. یعنی فروش کالا به منظور خرید کالایی که به آن نیازمندیم. بنابراین کسانی که در این چرخهی کالا قرار میگیرند، سرمایهدار محسوب نمیشوند. مانند؛ کشاورزان (زراعت، دامدار، باغدار) خُرد، و صنعتکاران دستی و گارگاههای کوچک تولیدی.
اما در تولیدکالایی سرمایهداری که آن را به صورت اختصار به صورت پول - کالا - پول ، بیان میکنیم، هدف از تولید، ارزش مصرفی نیست بلکه ارزش مبادلهای میباشد و کالای تولید شده برای فروش است. افرادی که در این شیوهی تولید کالایی سرمایهداری قرار میگیرند و سرمایه خود را روز به روز بیشتر و انباشت میکنند، سرمایهدار محسوب میشوند. هر چند که دستفروشان، مغازهداران خُرد، فعالیتشان در رابطهی کالا-پول-کالا میگنجد، اما اینها، پول را انباشت نمیکنند، بلکه به عنوان پول رایج، آن را در جهت امرار معاش به مصرف میرسانند.
"گردش سادهی كالاها- فروش برای خرید- وسیلهای است برای رسیدن به هدف نهایی، یعنی تصاحب ارزشهای مصرفی و تأمین نیازها كه خارج از گردش قرار دارد. در مقابل، (خرید برای فروش) گردش پول به عنوان سرمایه غایتی است در خود، زیرا ارزشافزایی تنها درون این حركت كه پیوسته از سرگرفته میشود رخ میدهد. بنابراین، حركت سرمایه بیحد و حصر است. مالك پول به عنوان حامل آگاه این حركت به سرمایهدار تبدیل میشود. شخص او، یا به بیان دقیقتر جیب او، هم نقطه حركت و هم نقطهی بازگشت پول است. محتوی عینی این گردش - ارزش افزایی ارزش - هدف ذهنی اوست و تنها تا جایی كه تصاحبِ هرچه بیشتر ثروت مجرد به تنها نیروی محرك در پسِ اعمال او بدل میشود، چون یك سرمایهدار یا سرمایهای تشخص یافته كه دارای آگاهی و اراده است، عمل میكند. بنابراین، ارزشهای مصرفی را نباید هدف بیدرنگ سرمایهدار دانست؛ و نیز هدف او نفع فردیاش نیست. در عوض، همواره هدف او حركت بیوقفهی سودآوری است١."
اکنون به اصل موضوع میپردازیم:
آیا سود و ارزش اضافی با هم برابرند؟
همانطور که میدانیم ارزش اضافی نتیجهی سرشت ویژهی کالایی به نام نیروی کار، کارگر است. یعنی فقط تنها و تنها نیرویکار است که ارزشی بیشتر از ارزش خودش تولید میکند.
مثلا" شما یک کیلو گوشت گوسفند را با ٣٠ هزارتومان میخرید؛ در اینجا شما معادل را با معادل عوض کردید (کمفروشی، گرانفروشی و عوامل دیگر را نادیده میگیریم). یعنی ٣٠ هزارتومان معادل یک کیلو گوشت گوسفند است، که شما آنها را با هم مبادله کردهاید.
اما در مورد مبادلهی نیرویکار با سرمایه، اینطوری نیست و مبادلهای عادلانه یا برابر بین دو این کالا رخ نمیدهد. مثلا" شخصی که ٣٠ هزار تومان به کارگری میدهد که ٨ ساعت برای او کار کند. در اینجا مبادلهی معادلها یا همارزها صورت نگرفته است، یعنی مبادلهی نامعادلها برقرار است. شخص ٣٠ هزارتومان به کارگر داده است و در مقابل ٨ ساعت کار از کارگر را دریافت کرده است. در اینجا نمود ظاهری پدیده نشان میدهد که معادل با معادل یا دو کالای همارز، با هم مبادله شدهاند. اما اگر به ماهیت و درون پدیده نفوذ کنیم، متوجه میشویم که مبادلهی نامعادلها در اینجا برقرار است.
یعنی سرمایه در عمل، همارز یا معادل کالایی را که دریافت کرده است، را ارائه نمیدهد، اگر چه به ظاهر به نظر میرسد که سرمایه همارز یا معادل خود را پرداخت میکند. در واقعیت امر چنین نیست، بلکه سرمایه کمتر میدهد و بیشتر دریافت میکند، ولی در ظاهر، عادلانه و برابر به نظر میرسد.
قدرت نابِ سرمایهداری نسبت به شیوههای دیگر تولید ثروت، در همین نکته نهفته است. دوگانگی ایدئولوژیکی خاص آن؛ یعنی مبادلهی دو کالا (نیرویکار و سرمایه) در ظاهر برابر و در ذات نابرابر، در این رابطهی مبادلهی کار و سرمایه کاملا" مشهود است.
بازتاب این امر در رابطهی بین کار و سرمایه در سطح ظاهری گردش کالاها، همچون یک مبادلهی برابر خود را نشان میدهد، در حالی که در واقعیت و در ماهیت درونی تولید سرمایهداری، فرایندی اجتماعی (نیاز به امرارمعاش) که کارگر را مجبور و به زور وادار میکند، تا مبادلهی کُلا" نابرابری را انجام بدهد، قابل مشاهده است.
به این ترتیب لازم است که این مقوله هرچه بیشتر آشکارتر و روشنتر و واضحتر ساخته و پرداخته شود، تا برابری ظاهری یک نابرابری را افشا و بیان کنیم و در سطحی وسیعتر توضیح دهیم.
سرمایه، ارزش اضافی تولید شده توسط کارگران را چون قرارداد منصفانهی مبادلهای برابر در نظر دارد. یعنی سرمایه کارِ اضافی پرداخت نشده را در نظام مزدها پنهان میکند. و در اینجاست که ایجاد ارزش در شکل ارزش اضافی رخ میدهد. نه ریکاردو و نه فیزیوکراتها٢ و نه آدام اسمیت نتوانستند این موضوع را درک کنند. فقط کارل مارکس بود که توانست این راز را کشف کند.
کارگر از طریق کار خود، ابژه یعنی مادهای را که در اختیار دارد، ارزش آن ماده را افزایش میدهد، یعنی ماده ارزشی بیشتر از گذشته کسب میکند، و مالک این ارزش سرمایهدار است، بدون این که سودی به کارگر برسد.
ارزش اضافی به عنوان پیامد مبادلهی نابرابر سرمایه و کار ظهور میکند. کارگر باید بداند مبادلهی نیرویکار او با دستمزد یک مبادلهی نابرابر است. اما سرمایهدارها به خوبی میدانند که این مبادله، یک مبادلهای نابرابر است که بنا به آن باید ارزشی بیش از آنچه میدهد عاید وی کند.
در واقع ادعا میشود کارگر مزد عادلانهای میگیرد که بهای کل کار اوست. مارکس میپرسد که اگر چنین است، خاستگاه ارزش افزایش یافته چیست؟ اگر اقتصاددانان سیاسی سرمایه حق داشته باشند، آنگاه تشکیل سرمایه غیرممکن میشود. اقتصاددانان مدافع سرمایهداری راهحلی جز آنکه توجیهگر نظام شوند، ندارد و این مستلزم آن است که واقعیت را پنهان کنند.
هنگامی که نیرویکار خرید و فروش میشود همیشه مبادلهای نامعادل و نابرابر روی داده است، که در بدترین حالت برای سرمایهدار، کارِ کارگر، دو برابر مزدش ارزش دارد. ما فرض میکنیم که کارِ کارگر برای سرمایهدار معادل ٧۵ هزارتومان ارزش دارد. که او یعنی شخص سرمایهدار، ٣٠ هزارتومان از این ٧۵ هزار تومان را به جای مزد روزانه به کارگر میدهد، که معادل این مزد، کار در کالای تولید شده توسط کارگر، ذخیره شده است، و ۴۵ هزار تومان باقیمانده را هم بدون این که معادلی برای آن به کارگر، پرداخت کرده باشد در جیب خود میگذارد.
به بیان سادهتر؛ شخص سرمایهدار، کار خود را به وسیلهی کارگر به پیش برده است و ۴۵ هزارتومان اضافی را هم در جیب خود میگذارد. این ۴۵ هزارتومان اضافی، همان ارزش اضافی است.
مارکس مینویسد:
"ارزش اضافی به طور کلی ارزشی مازاد بر همارز است. همارز بنا به تعریف تنها ارزشی همانند یا برابر با خویش است. از اینرو ارزش اضافی هرگز نمیتواند ناشی از معادل باشد، پس سرچشمهی آن هرگز در گردش نیست بلکه در فرایند تولید خود سرمایه است٣."
ارزش اضافی به دست آمده براساس نظریهی اثباتی کارل مارکس در ماهیت و خصلت ذاتی نظام سرمایهداری است، آن هم فقط در قلمرو تولید کالاها رخ میدهد نه در قلمرو گردش کالاها (قلمرو گردش کالاها همان تجارت و دلالی است).
به بیان دیگر؛ ارزش اضافی متناسب با سرمایه متغیر (حقوق و دستمزد) است و به سرمایهی ثابت (ماشینآلات و موادخام و ساختمان و...) بستگی ندارد. سرمایهی ثابت مقدار استهلاک ماهیانه یا سالانه خود را طی یک بازه زمانی مثلا" ١٠ ساله بیشتر یا کمتر به کالاهای تولید شده منتقل میکند.
کارل مارکس مینویسد:
"آن بخش از سرمایه كه به نیروی كار تبدیل میشود، در فرایند تولید دستخوش تغییری در ارزش میشود. این بخش هم، همارز ارزش خود را بازتولید میكند و هم، مازاد یعنی ارزش اضافی تولید میكند كه ممكن است تغییر كند و بنا به اوضاع و احوال كم یا زیاد شود٤."
سپس کارل مارکس کار روزانه کارگر را به دو قسمت نامساوی تقسیم میکند، و بیان میدارد که دورهی اول کار روزانهی او که ما در اینجا میگوییم در بهترین حالت نصف مدت کار روزانه است را کارلازم مینامد، که معادل دستمزد است. یعنی کارگر در حقیقت و در بهترین حالت، حقوقاش برابر با نصف مدت کار روزانه است. سپس کارل مارکس در مورد دورهی دوم کار کارگر مینویسد:
"دورهی دوم فرایند كار، كه طی آن كارگر بیش از حدود كارِلازم جان میكَنَد، ایجاب میكند كه او كار كند و نیروی كار خود را صرف نماید، اما ارزش را برای خویش تولید نمیكند او ارزش اضافی میآفریند كه برای سرمایهدار تمام جاذبههای چیزی را دارد كه از هیچ خلق شده است. من این بخش از كار روزانه را زمان كار اضافی و كار صرف شده طی این مدت را كار اضافی مینامم۵."
در پاراگراف فوق مارکس بیان میدارد که "کارگر بیشتر از حدود کارِلازم جان میکَنَد". کارلازم همانطور که گفتیم برابر است با حقوقاش اما او باید بیشتر از کارلازم کار کند که برای خودش نیست، بلکه از آن مالک ابزار تولید است. این جان کَندَن اضافی به صورت رایگان و مفت و بدون معادل، آن را به سرمایهدار میدهد. یعنی کار اضافی بدون معادل است که ارزش اضافی تولید میکند.
مارکس مینویسد؛ "اگر کارگر فقط به نیم روز کار نیاز دارد تا یک روز کامل زندگی کند آنگاه برای اینکه به عنوان کارگر زنده بماند، فقط باید نیم روز کار کند. نصف روز کاری کار اجباری است؛ کار اضافی. آنچه از نظر سرمایه به عنوان ارزش اضافی تلقی میشود از سوی کارگر کار اضافی محسوب میگردد، یعنی کاری فزون بر نیازهایش به عنوان کارگر، و به این ترتیب کاری فزون بر نیازهای بیواسطهاش برای زنده نگهداشتن خود.٦ "
و سپس ادامه میدهد؛ "ما همیشه فقط دربارهی دو عنصر سرمایه سخن گفتهایم؛ دو جزء از کار زندهی روزانه، که از آنها یکی بازنمود مزدهاست و دیگری بازنمود سود؛ یکی کار لازم است، دیگری کار اضافی٧."
باز هم مارکس مینویسد؛ "سرمایه خودش تضادی متحرک است، از این لحاظ که میکوشد زمان کار را به حداقل کاهش دهد، در حالی که از سوی دیگر زمان کار را تنها معیار و منشاء ثروت میداند. در نتیجه زمان کار را در شکل لازم کاهش میدهد تا به شکل اضافی آن را افزایش دهد و از اینرو شکل اضافی را در مقیاسی فزاینده به شرط شکل لازم- مسئلهی مرگ و زندگی- بدل میکند٨."
شخصی که به قول مارکس پول عزیزش را به عنوان سرمایه در تولید صنعتی یا کشاورزی (دامداری، زراعت، باغداری) به کار میاندازد، سرانجام با یک دور گردش پول عزیزش در صنعت یا کشاورزی، پولی به دست خواهد آورد که از پول اولیهی عزیزش که داشت، بیشتر است.
مثلا" شخصی ١٠٠ میلیون تومان سرمایهگذاری کرده است (٧٠ میلیون تومان سرمایه ثابت و ٣٠ میلیون تومان سرمایه متغیر) که در اینجا سرمایه ثابت در هر دورهی گردش کالاها، مقداری استهلاک مییابد که ما آن را نادیده گرفتیم.) و در پایان یک دورهی گردش کالاها، که ممکن است یک ماه یا دو یا شش یا یک سال طول بکشد، ٣٠ میلیون تومان سرمایه متغیر، تبدیل به ٧۵ میلیون تومان میشود. که ٣٠ میلیون تومان آن بابت دستمزد کارگران بوده است که در کالای تولیدی ذخیره شده و ۴۵ میلیون تومان دیگر را هم در جیب خود میگذارد. این ۴۵ میلیون تومان اضافی که به دست آورده است، همانطور که نوشتیم، ارزش اضافی محسوب میشود.
اکنون میخواهیم ببینیم که در مثال فوق نرخ ارزش اضافی چند درصد است. برای این کار، مقدار ارزش اضافی را بر سرمایهی متغیر تقسیم میکنیم و عدد حاصله را در ١٠٠ ضرب میکنیم، در نتیجه نرخ ارزش اضافی ١۵٠% به دست آید.
بنابراین، در مثال فوق نرخ ارزش اضافی برابر ١۵٠% است. بدین معنی که کارگران نَه صد در صد، بلکه ١۵٠% استثمار میشوند، و کمتر از نصف زمان کار روزانه را برای خود و به جای دستمزد و بیشتر از نصف دیگرش را رایگان برای سرمایهدار، کار اضافی انجام میدهند، فقط به این دلیل که اجازه دادهاند با ابزار تولید او کالا برای او تولید نمایند.
سود چهگونه محاسبه میگردد؟
منشاء سود، بهره بانکی، اجاره زمین و غیره همگی ارزش اضافی میباشد. اما همانطور که اشاره کردیم این دو یعنی سود و ارزش اضافی به دو گونهی متفاوت محاسبه میگردند.
هنگامی که سرمایهدار میخواهد سود را محاسبه نماید، معیار او سرمایهاش یعنی سرمایهی ثابت و سرمایهی متغیر است. او یعنی؛ سرمایهدار ارزش اضافی به دست آمده بر کل سرمایهاش تقسیم میکند و مقدار سود خود را برحسب درصد بیان میکند. یعنی ارزش اضافی (۴۵ میلیون تومان) بر کل سرمایهاش(١١۵ میلیون تومان) را _ سرمایه ثابت + سرمایهی متغیر_ تقسیم میکند و عدد به دست آمده را در ١٠٠ ضرب میکند، تا نرخ سود برحسب درصد که میشود ١٣/٣٩%، مشخص گردد.
بنابراین، متوجه میشویم که نرخ سود برابر ١٣/٣٩% میباشد در حالی که نرخ ارزش اضافی برابر ١۵٠% بود.
سود از ارزش اضافی به دست میآید اما با او برابر نیست، زیرا سرمایهدار، سرمایهی ثابت را نیز برای تولید کالایش به کار انداخته است. هرچه سرمایهی ثابت کمتری در تولید کالا شرکت داشته باشد، سود بیشتری نصیب او میگردد و هرچه سرمایهی ثابت بیشتری در تولید کالا شرکت داشته باشد، سود کمتری نسبت به کل سرمایه، نصیبش میگردد.
بنابراین به پرسش آغازین میرسیم که آیا ارزش اضافی و سود هر دو باهم برابرند؟ در پاسخ میگوییم که با وجود این که سرچشمه سود، ارزش اضافی است اما آن دو با هم برابر نیستند و در نتیجه به دو شیوهی متفاوت محاسبه میگردند. در اینجا نیز لازم است یادآوری کنیم که شخص سرمایهدار در نهایت مالک تمام ارزش اضافی تولید شده توسط کارگران نخواهد شد. زیرا سرمایهدار صنعتی برای اینکه کالای تولیدیاش به زودی به فروش رود و زمان دور گردش سرمایهی مالیاش هرچه کمتر باشد، مقداری از ارزش اضافی را به سرمایهدار بازرگان و مغازهداران خُرد اختصاص میدهد.
این سرمایهدار صنعتی است که بر روی کالای تولیدیاش "قیمت برای مصرف کننده" را مینویسد، اما در هنگام فروش کالایش آن را کمتر از آن میفروشد، زیرا سرمایه بازرگانی و مغازهداران و دستفروشان را مد نظر دارد.
چه موقع نرخ سود کاهش مییابد؟
در پاسخ پرسش فوق باید گفت، هنگامی که سرمایه ثابت افزایش مییابد. به دلیل رقابتی ذاتی که بین سرمایهدارها به منظور دستیابی سود بیشتر و عدم ورشکستگی وجود دارد، هر فرد سرمایهداری تلاش میکند که با افزایش اجباری سرمایهی ثابت، دستگاههای تولیدکنندهی کالای خود را بروز کند، تا از رقیبان جا نماند. در نتیجه آنها همیشه با کاهش نرخ سود مواجه میشوند.
سرمایهدارها برای فرار از این وضعیت، یکی از راهکارهایشان این است که از عرصهای از تولید به عرصهی دیگری وارد میشوند (هرج و مرج در تولید)، و دیگر این که سرمایهی خود را به کشورهایی انتقال میدهند، که در آنجا نیروی کار به وفور و ارزان وجود دارد. مانند شرکت آدیداس که بهترین کفشهای خود را در افغانستان تولید میکند. یکی از راههای فرار سرمایهها نتیجهی جبری چنین وضعیتی است.
سهراب.ن - ١٣٩۵/٠٧/٢٦
١ - مارکس. کارل ؛ كاپیتال جلد یكم صص ١٨٣-١٨٢ ترجمه حسن مرتضوی، چاپ یكم سال ١٣٨٦ آگاه
٢ - دكتر "كنه"ی فرانسوی بنیانگذار عقاید فیزیوكراتها بود. او و پیروان او عقیده داشتند كه فقط كارهای زراعتی و كشاورزی كار تولیدی محسوب میشوند. ثروت، در واقع ناشی از زمین و كشت و زرع آن است. تولیدات كشاورزی تنها تولید واقعی است. این عقیده كه در نیمهی دوم قرن هیجدهم در فرانسه به وجود آمده بود در واقع، عكسالعملی در برابر عقاید سوداگران محسوب میشد. "فیزیوكراتها توضیح میدادند كه كار كشاورزی مولد است زیرا تنها كاری است كه ارزش اضافی ایجاد میكند. در حقیقت، از نظر فیزیوكراتها، ارزش اضافی
منحصرا" در شكل اجارهی زمین وجود دارد." مارکس. کارل؛ كاپیتال جلد یكم ص ۵۴٨ ترجمه مرتضوی
٣ - مارچلو موستو؛ گروندریسهی کارل مارکس، بنیادهای نقد اقتصادسیاسی در ١۵٠سال بعد؛ ص١٢۴ ترجمه حسن مرتضوی؛ نیکا ١٣٨٩
۴ - ماركس؛ كاپیتال جلد یكم ص ٢٣٩ ترجمه حسن مرتضوی، چاپ یكم سال ١٣٨٦ انتشارات آگاه
۵ - مارکس. کارل ؛ كاپیتال جلد یكم ص ٢۴٧ ترجمه حسن مرتضوی، چاپ یكم سال ١٣٨٦ انتشارات آگاه
٦ - مارچلو موستو؛ گروندریسهی کارل مارکس، بنیادهای نقد اقتصادسیاسی در ١۵٠سال بعد؛ ص١٢۵ ترجمه حسن مرتضوی؛ نیکا ١٣٨٩
٧ - مارچلو موستو؛ گروندریسهی کارل مارکس، بنیادهای نقد اقتصادسیاسی در ١۵٠سال بعد؛ ص ١٣٢ ترجمه حسن مرتضوی؛ نیکا ١٣٨٩
٨ - مارچلو موستو؛ گروندریسهی کارل مارکس، بنیادهای نقد اقتصادسیاسی در ١۵٠ سال بعد؛ ص ٢٠٨ ترجمه حسن مرتضوی؛ نیکا ١٣٨٩