١. دو گرايش در حزب کمونيست ايران
در همان ابتداي تشکيل حزب کمونيست ايران دو گرايش راديکال سلطانزاده [چپ] و گرايش سازشکارانهي حيدر عمواوغلي [راست] در آن شکل گرفت. در کنگره نخست سلطانزاده ميگويد؛ ما اگر ميخواهيم جنبش تودهاي قدرتمندي را بر عليه امپرياليسم و حکومت فاسد مرکزي تشکيل دهيم، ميبايست با طرح مسئله ارضي، و تقسيم زمين، توده دهقانان را به حرکت در آوريم تا بتوانيم با تکيه به جنبشدهقاني، و اتحاد آن با طبقهي کارگر درشهرها، يکنيروي تودهاي قدرتمند را بر عليه انگليس، اشرافيت فئودال و حکومت مرکزي به راه بياندازيم.
حيدر عمواوغلي معتقد است که ما براي اينکه جنبش قدرتمندي را بر عليه امپرياليسم انگليس، - امپرياليسم عمده آن زمان - و دولت مرکزي تشکيل بدهيم بايد سياستي را اتخاذ کنيم که مالکين و سرمايهداران متوسط هم بتوانند در آن شرکت کنند. او معتقد است که اصلاحات ارضي باعث رميدن مالکين و شکاف ميان جبهه متحدي ميشود که ما ميتوانيم با شرکت همه نيروهاي ضد خارجي بر عليه امپرياليسم انگليس تشکيل دهيم. سلطانزاده در همان کنگره، نظري مانند تحليل و تبيين «رُي» نظريهپرداز برجستهي سوسياليست هندي، در مورد جنبشهاي ضدامپرياليستي، را دارد و در کنگره دوم کمينترن٦۴ از تزهاي «رُي» هم دفاع ميكند. وي در سخنراني خود در همان جلسه ميگويد: «اين نکته در تزها که صحبت از حمايت از جنبش بورژوا- دمکراتيک در کشورهاي عقبافتاده ميکند، به نظر من، تنها مربوط به ممالکي ميشود که در آنها اين جنبش در مراحل اوليهاش سير ميکند. اگر کسي بخواهد در کشورهايي که قبلا" ده سال يا بيشتر تجربه دارند، يا در آنهايي که جنبش قدرت پيدا کرده است، باز هم بر اساس اين تزها پيش برود، کاري جز راندن تودهها به دامان ضد انقلاب نميکند.»
يکي ديگر از مسائل مطرح شده در نخستين کنگره حزب کمونيست رابطهي حزب با ميرزا کوچکخان و جنبش جنگل است. سلطانزاده مخالف قطعي اتحاد با ميرزا کوچکخان و ايجاد جمهوري شوراهاي سوسياليستي گيلان نبود. بلکه تلاش کرد تا از طريق کوچکخان، اتحاديههاي اجتماعي متشکل از کارگران و دهقانان را به وجود آورد، که با مخالفت کوچکخان مواجه شد.
جناح چپ متکي بر قطعنامههاي کنفرانس تاشکند و کنگره اول حزب کمونيست و مکتوبات تئوريکي به قلم سلطانزاده بود. اينجا لازم است به عنوان داخل پرانتز اعلام داريم که حزب توده در معرفي حيدر عمواوغلي به فارسي زبانها مخصوصا" ايرانيها و بايکوتکردن سلطانزاده و حمله به او سنگ تمام گذاشته است و هنوز هم در اين حرکت کثيف خودشان اصرار و پافشاري و همان خط مزدوري استالين و دارودستهاش را دنبال ميکنند. جناح راست حزب کمونيست ايران مورد حمايت دفتر قفقاز حزب کمونيست شوروي به رهبري استالين و ارژنيکيدزه و نانيشوييلي بود. در نتيجه به دستور کميته قفقاز حزب کمونيست شوروي تنها در پي کمتر از دو ماه و نيم از برگزاري نخستين کنگرهي حزب کمونيست ايران در انزلي، و در غياب سلطانزاده [سلطانزاده بهعنوان نماينده ايران در کنگره دوم کمينترن، در روسيه بود] ۱۲ نفر از ۱۵ نفر اعضاي کميتهي مرکزي منتخب نخستين کنگرهي حزب کمونيست ايران و از آنجمله آوتيس سلطانزاده در يک پلنوم فرمايشي در باکو، از کادر رهبري بر کنار شدند. و حيدر عمواوغلي به جاي سلطانزاده به رهبري مينشيند.
در چنين شرايطي حيدر عمواوغلي دست بهکار جبران سياست جناح چپ و سياست آشتي با ميرزا کوچکخان ميشود. همين سياست سازشکارانه با مالکين و ميرزا کوچکخان که کاملا با تاکتيک مصوبه کمونيستي کنگره دوم در کمينترن تناقض دارد، منجر به شکست کمونيستها و جنبش جنگل در گيلان ميشود. اين شکست، نخستين شکستي است که در اثر فاصله گرفتن از تاکتيک کمونيستي و سنت موجود در اين مورد، يعني اتخاذ سياست مدارا و سازش با بخش ارتجاعي جنبش مشروطه، نصيب نه تنها جنبش سوسياليستي، بلکه کل جنبشملي و ضد ديکتاتوري در ايران ميشود.
«ما، بهعنوان کمونيست، از جنبشهاي بورژوا- دمکراتيک در مستعمرات تنها زماني حمايت ميکنيم و خواهيم کرد که واقعا انقلابي باشند، و هواداران آنها مانع فعاليت ما در امر تربيت و سازماندهي دهقانان و توده وسيع استثمارشوندهگان با روح انقلابي نشوند. اگر اين شروط حاصل نشوند، کمونيستها در اين کشورها بايد با بورژوازي رفرميست مبارزه کنند.»
(لنين:گزارش کمسيون بررسي مسئله ملي به کنگره دو انترناسيونال سوم)
در تاريخ ١٩ ژوئيه تا ٧ اوت ١٩٢٠/ ٢٨ تير تا ١٦ مرداد ١٢٩٩، سلطانزاده و دو نفر ديگر به نامهاي حسن نيکبين و آبوکف [در برخي اسناد عيوضاف] به نمايندهگي از حزب کمونيست ايران در کنگره دوم کمينترن شرکت کردند. لنين در اين کنگره بيان داشت که در کشورهاي عقبمانده شرق، کمونيستها در آنجا بايد تنها با آن بخشهايي از جنبش بورژا دموکراتيک همکاري کنند که «حقيقتا" انقلابي باشند و نمايندهگان آنها جلوي ما را در آموزش و سازماندهي انقلابي دهقانان و تودههاي استثمارشونده را نگيرند.» سلطانزاده نيز در مسئلهي انقلابهاي شرق داراي همين خط مشييي بود که لنين بيان داشت.
در همين دوره انقلابهاي آلمان و ديگر کشورهاي اروپايي شکست خوردند. شوروي هم متمايل بود که با کشورهاي اروپايي با توجه به شرايط بد اقتصادي ناشي از ۵ سال جنگ داخلي برعليه ضدانقلابيون سفيد و امپرياليستها، به تدريج شروع به چرخش به راست نمود، تا با اين کشورها قراردادهاي تجاري منعقد نمايند. بنابراين جناح استالين حزب کمونيست شوروي با محدود کردن قدرت تشکلهاي کارگري در معادلات سياسي و اقتصادي عملا" به سمت راست چرخيد. بنابراين پافشاري بر انقلاب، و اشتراکي کردن ثروتهاي ملي و اصلاحات ارضي ريشهاي در گيلان و بعدا" در سراسر ايران، مانعي بر سر سياستهاي جديد دولت شوروي محسوب ميگرديد.
همانطور که نوشتيم، جناح راست حزب بلشويک که در دفتر قفقاز نفوذ فراواني داشت از گرايش راست حيدر عمواوغلي حمايت کرد و بدون انجام هيچگونه کنگره و يا نشست وسيعي از اعضاي حزب کمونيست ايران در يک پلنوم فرمايشي، کميتهي مرکزي دومي را با دبير کلي حيدر عمواوغلي انتخاب نمود و به رسميت شناخت. کميتهي مرکزي جديد ضمن کاهش اعضاي خود، سلطانزاده را ملزم نمود تا به ايران باز نگردد و به عنوان نمايندهي حزب در کمينترن در مسکو به کار خود ادامه دهد. که اين نوعي تبعيد محترمانه براي سلطانزاده بود. اين رفتار با هيچکدام از اصول مندرج در اساسنامه حزبي و اصول سانتراليسم دموکراتيک همخواني نداشت. کميتهي مرکزي اول حاضر به پذيرفتن اين تصميم نبود و اعتراض نمود که در جلسهاي با حضور سلطانزاده و ديگر اعضاي کميته از جمله حيدر عمواوغلي عدهاي از اعضاي حزب کمونيست ترکيه، «ميخاييل پاولوويچ»، «اسکاچوا» و«نريمانوف» صورت پذيرفت. اين جلسه در اواخر اکتبر ١٩٢٠/ اوايل آبان ١٢٩٩، به مدت دو روز انجام شد. در اين جلسه سلطانزاده در برابر هشت اتهام وارده سخن گفت و در ضمن به تحليل طبقاتي جامعهي ايران پرداخت. او ضمن اشاره به ابتدايي بودن مرحلهي «انباشت اوليه» در کشور بر اين نکتهي مهم انگشت گذاشت که قدرتهاي بزرگ اجازهي رشد صنايع [بخوانيد نيروهاي مولده] را ندادهاند. در اين جلسه متاسفانه برخلاف گذشته به ضرورت شرکت بورژوازي در انقلاب ايران اشاره کرد که اين نوعي عقبنشيني در بخشي از مواضع درست قبلي خود سلطانزاده، محسوب ميگردد. او ضمن برشمردن مفاد نامهي اعتراضآميز کوچکخان خطاب به لنين، آن خواستها را تکرار و خواستار اجراي آنها شد. اين خواستها عبارت بودند از: ١. عدم دخالت حزب کمونيست شوروي و آذربايجان در امور ايران ٢. به رسميت شناختن حقوق جمهوري ايران ٣. اتخاذ تاکتيکهاي جديد براي کار کمونيستي در ايران ضمن احترام به سنتهاي مردم کشور ۴. حمايت از حقوق ايرانيان مقيم باکو که اموالشان توسط جمهوري آذربايجان ضبط شده بود ۵. فراخواندن آبوکف از ايران. سلطانزاده در ادامه ضمن مبري دانستن کميتهي مرکزي اول اعلام داشت که متهم اصلي در قضيهي کودتاه، آبوکف و گاراتلي معروف به شاهپور و مديواني هستند که ما در شرايطي فعاليت داشتيم که ٨ عضو کميتهي مرکزي اول عملا" در گيلان حضور نداشته و وظايف ديگري را در نقاطي غير از آنجا بر عهده داشتيم. سخنان سلطانزاده در جلسهي فوق ثابت ميکند که:
١. مسئوليت بحران و وقوع کودتا در گيلان بر عهدهي عدهاي از اعضاي کميتهي مرکزي و شوراهاي مقيم رشت بوده است. حرکات تندروانهي آنها باعث ايجاد اختلافهايي شد که مسير مبارزهي طبقاتي در منطقه را عوض نمود.
٢. سلطانزاده بهخوبي دريافته بود معادلات سياسي و اقتصادي ميان دولتهاي شوروي و انگلستان در حال تغيير است و اين تغيير بر روي مسئلهي جنبش انقلابي در گيلان تاثير نهاده است. اين جلسه بدون نتيجه خاتمه پذيرفت اما کمينترن حاضر به پذيرش کميتهي مرکزي دوم نشد.
در جريان کنگرهي سوم کمينترن، ٢ تا ٢٠ تير١٣٠٠/ ٢٢ تا ١٢ ژوئيه ماه بعد ١٩٢١، سلطانزاده به عنوان نماينده حزب کمونيست ايران در کنگره کمينترن شرکت کرد. بخش خاورميانهيي کمينترن تنها کميتهي مرکزي اول تحت دبيرکلي سلطانزاده را به رسميت شناخت و نسبت به دخالتهاي حزب کمونيست آذربايجان در امور داخلي ايران اعتراض و موضعگيري نمود.
سلطانزاده همچنين در همان دوران که فعاليت حزب در سراسر ايران گسترش يافته و اتحاديهي عمومي کارگران ايران همگام و به موازات حزب فعاليت ميکرد به همراه جعفر پيشهوري بر فعاليتهاي تشکيلات تهران نظارت داشت. او در خلال بالا گرفتن اختلافات دروني حزب کمونيست ايران در سالهاي ١٢٩٩ تا١٣٠٠/١٩٢٠ تا١٩٢١، متوجه گرديد که حزب کمونيست شوروي معيارهايي متفاوت با معيارهاي انترناسيوناليسم پرولتري دارد. اين حزب، کمونيستهايي را ارجح ميدانست که شوروي را قطب مرکزي جنبش کارگري و کمونيستي قلم داد ميکنند. سلطانزاده در جلسهي آبان ماه ١٢٩٩/ نوامبر ١٩٢٠، رو به اعضاي حاضر مخصوصا" نريمانوف و پاوولويچ نموده با تلخي چنين ميگويد: «خطاي ما [منظور جناح چپ حزب کمونيست ايران] فقط اين است که ...از جمهوري فدراتيو روسيه شوروي سوسياليستي و دفتر حزب کمونيست روسيه و دفتر ايران اطاعت نميکنيم ... ما نميتوانيم سرپيچي کنيم زيرا احزاب کمونيست دنيا بايد از مرکز جنبش کمونيستي اطاعت کنند؛ کساني که از رهنمودهاي مرکز اطاعت نميکنند کمونيست نيستند!» اين در حالي بود که حيدر عمواوغلي از «اطاعت از مرکز کمونيسم جهاني» دفاع کرد و آن را «مقدس» دانست.(خسرو شاکري: ميلاد زخم:۵٠۴)
سلطانزاده در اين مورد نيز ثابت کرد که تابع شواهد عيني و درک مادي از تاريخ و سياست است نه مرکز جهاني کمونيسم! جناح راست در حزب کمونيست شوروي و کمينترن در حال رشد و قدرتگيري بود. سياستهاي اين جناح از سالهاي ١٩٢١/١٣٠٠، به اين طرف آرام آرام در حال تاثيرگذاري بر جنبش کارگري و کمونيستي در بقيهي کشورها بود: حمايت از رضاخان که به کاهش و محدود شدن فعاليت کمونيستها و فعالين کارگري و قتل دکتر تقي اراني و فرخي يزدي دو نمونهي برجستهي آن است، در ايران منجر شد. حمايت از کمال آتاتورک که به تضعيف جنبشهاي کارگري و دهقاني و قتلعام بيپرواي کمونيستهاي ترکيه از جمله مصطفا صبحي منتهي شد، حمايت و پشتيباني از حزب «کومين تانگ» در چين که خلع سلاح کمونيستها در شهرهاي بزرگ را در برداشت در نتيجه اين حزب ارتجاعي موفق به قتلعام کارگران وکمونيستها در ١٩٢٧/١٣٠٦، در شهر شانگهاي و حومه گرديد و... حيدر عمواوغلي پيش از کنگره در مقالهاي امکانات انقلابي! بورژوازي ايران! را در مبارزه رهايي بخش ملي و ضد امپرياليستي ارزيابي ميکند و متذکر ميشود که در مراحل اوليه مبارزه عليه امپرياليسم انگليس [نه سرمايهداري!] و حکومت شاه: «ما حق داريم منتظر باشيم که بخشي از بورژوازي متوسط و حتا بزرگ نيز در ميان نيروهايي که عليه حکومت تهران قيام خواهند کرد، وجود داشته باشند.» اين متن از حيدر عمواوغلي به روشني نشان ميدهد که او مخالف تزهايي کمينترن است و در خط سيري حرکت ميکند که جناح استالين از طريق کميتهي قفقاز حزب بلشويک در همان زماني که لنين در قيد حيات بود را طرحريزي و در اواخر١٩٣٠/١٣٠٩، به صورت يک استراتژي کلي به جاي فرهنگ انترناسيوناليستي قرار داده و به مرحله اجرا در آورد.
سلطانزاده بيان داشته است:«در هر حال، تصور باطل اينکه تواناييهاي بورژوازي در سمت انقلاب ملي - دمکراتيک ظاهر شوند، ميبايد يک بار براي هميشه ترک شوند.»
بعد از کسب پيروزي جناح راست حزبکمونيستايران، بهحيدر عمواوغلي مأموريت تدوين برنامهي عملي حزب داده شد. اين برنامه بنام «تزهايي پيرامون وضعيت اجتماعي- اقتصادي ايران و تاکتيک حزب کمونيست ايران» تنظيم شد و در دي ماه۱۳۰۰/ژانويه١٩٢٢، بهتصويب کميته مرکزي حزب رسيد. کل تزهاي حيدر عمواوغلي در چارچوب مبارزهي ضدامپرياليستي همهي طبقات با هم منبعث از طرحي است که توسط جناح استالين حزب بلشويک تدوين شده است. همانطوري که اين تزهاي باعث قلع و قمع تمام کمونيستهاي ايران شد، همين تز هم بود که باعث قلع و قمع کمونيستهاي چين تحت رهبري حزب کمونيست چين، کمونيستهاي عراق، اندونزي و غيره گرديد. حيدر عمواوغلي پس از ذکر وظايف حزب به تفصيل، چنين مينويسد: «براي حل وظايف ذکر شده در بالا، حزب کمونيست ايران از اقدامات فوري درباره اجراي تدابير خالص کمونيستي در ايران امتناع ميورزد و تاکتيک کوتاه مدت خود را، تا سرنگوني حکومت شاه و طرد امپرياليسم انگليس، برپايه اتحاد همه طبقات، از پرولتاريا گرفته تا بورژوازي متوسط، براي مبارزه عليه قاجار و امپرياليستهاي بيگانه، همچنين برپايه مناسبات نزديک با حزب دمکراتهاي چپ گروه شيخ محمد خياباني که بيانگر منافع خرده بورژوازي و روشنفکران است، مبتني ميسازد... همچنين حزب کمونيست ايران خواهان همکاري با رهبران سرشناس آزاديبخش ملي، مانند ميرزا کوچکخان و امثال او است.... چنين انقلابي بهوسيله خردهبورژوازي تجاري، که يگانه طبقه قادر به رهبري سياسي در ايران است، رهبري خواهد شد٦۵.»
در همين زمان روزنامه ايران سرخ،< به مديريت لادبن اسفندياري برادر نيمايوشيج در رشت در ٢٦ ارديبهشت ۱۳۰۰/١٦ مه ١٩٢١، نوشت:
«ما با رفقاي عزيز قديم خودمان رفيق ميرزا کوچک و سايرين اصلاح کرديم. دشمن آتشپرست بادپيما را بگوي خاک برسرکن که آب رفته بازآمد بجوي... خاطر عموم را مستحضر ميدارد نتيجه اصلاح چنين شد. اعضاي کميته انقلاب مرکزي آزادکننده ايران عبارت خواهند بود از اشخاص مفصله ذيل: کوچکخان، خالوقربان، حيدر عمواوغلي، احساناللهخان...» يا روزنامه عدالت در ۲۸ مرداد ۱۳۰۰/ ١٩ اوت ١٩٢١، از جانب کميته انقلاب ايران «هيئت دولت جمهوري شوروي گيلان» را چنين اعلام ميکند: «ميرزا کوچکخان سرکميسر و کميسر ماليه، حيدرعمواوغلي کميسر خارجه، خالوقربان کميسر جنگ، ميرزا محمدي کميسر داخله، سرخوش کميسر قضايي.» اين ملغمهي حيدر عمواوغلي دوام نياورد. او و يارانش به زودي، قرباني تببين غلط استاليني گرديدند. حيدر عمواوغلي در ۵ آبان ١٣٠٠/ ٢٧ اکتبر ١٩٢١، به وسيلهي سرکميسر منتخب خودش يعني کوچکخان به قتل رسيد و خالوقربان ضمن متواري شدن تسليم رضاخان شد.
امّا پس از شكست جنبش جنگل، سلطانزاده در مورد اشتباهات و ضعفهاي حزب كمونيست ايران، در خلال جنبش جنگل مينويسد: «حزبي كه سابقه كار طولاني سازماني نداشت، حزبي كه در ميانش كادر رفقاي داراي آمادهگي تئوريك كافي نبود، حزبي كه در شرايط كشور عقبمانده نيمهمستعمره فعاليت ميكرد، طبيعي است كه نميتوانست بهسرعت قوام يابد و روي پاي خود بهايستد. هيئت رهبري حزب در اثر اين نارساييها، خطاها و اشتباهات زيادي مرتكب شد، كه به منازعات داخلي و انشعاب منجر گرديد. ولي در آغاز سال ١٩٢٢/١٣٠١، پس از مداخله جدي كميتهاجرائيه بينالمللي كمونيست، تمام اين مشاجرات فرساينده از بين رفت.»
٢. حزب کمونيست ايران و رضاخان
پس از انقلاب اکتبر ١٩١٧/١٢٩٦، بلشويکها تمام قراردادهاي سري تزار را علني و ملغا كردند. انقلاب اکتبر و اقدامات بلشويکها شور و هيجان عظيمي را در تمام کشورهاي شرق برعليه امپرياليسم انگليس به راه انداخت، بهطوري که امپرياليسم انگليس بهدنبال فسخ قرارداد ١٩٠٧/١٢٨٦، اکنون سعي ميكرد با قرارداد ١٩١٩/١٢٩٨، وثوقالدوله به طريقي ديگر، سلطه انحصاري خود را بر ايران که حالا رقيب روسياش هم کنار رفته، برقرار کند. اما انگلستان در مقابل احساسات شديد ملي ايرانيان بر عليه آنها، مجبور شد قرارداد ١٩١٩ را کنار بگذارد و نيرنگ ديگري را به کار گيرد، به طوري که دستنشاندهاش اين بار، ظاهري ضد انگليسي به خود گيرد تا به اين طريق خاک رُس خوبي، به چشم ايرانيان بهپاشد. يعني انگلستان که اکنون از شر رقيب روسي خود خلاص شده، چه بهمنظور تحکيم سلطهي خود، و چه بهمنظور جلوگيري از نفوذ انقلاب اکتبر به کشورهايي مانند ايران، افغانستان و بهخصوص هند سعي ميكند، در اين ممالک حکومتهاي مرکزي قدرتمند دستنشانده خود، به وجود بياورد. در اينجاست که براي ايران، نقش رضاخان ميرپنج برجسته ميشود. ژنرال آيرون سايد انگليسي که حالا کنترل ديويزيون [فرانسوي:division واحد نظامي برابر لشکر.] قزاق را بهدست گرفته، روي رضاخان که يکي از فرماندهان پايين اين ديويزيون بوده، بهعنوان شخصيتي که ميتواند منافع انگليس و نقشه او را در برقراري يک حکومت مرکزي قدرتمند در ايران پياده کند، دست ميگذارد و او را تقويت ميكنند تا کودتا کند و قدرت را به دست گيرد.
منتها کودتاچيان، با توجه به احساسات وسيع ضد انگليسي که در ميان ملل شرق بهوجود آمده، براي فريب مردم و نيروهاي مترقي، با دستگيري يک سلسله رجال وابسته به انگليس که به انگلوفيل معروف بودهاند، و سعي ميكنند خود را مخالف انگليس نشان بدهند، اقدام ميکنند. اين دقيقا" توطئهاي بوده است که از همان ابتدا براي پاشيدن خاک بر چشم مردم، توسط انگليسيها طرحريزي ميشود. چون بدون چنين توطئهاي امکان پيروزي کودتا وجود نداشته و اين اتفاقا" باعث ميشود که بسياري از نيروها از جمله حزب کمونيست ايران، فريب بهخورد و از رضاخان به عنوان يک فرد ملي و ضد انگليسي! براي مدتي، تجليل و حمايت کنند. بسياري از مليوني که خواستار روابط نزديک با شوروي بودهاند، نيز از رضاشاه حمايت ميكنند. حزب کمونيست ايران از رضاشاه به عنوان نماينده بورژوازي ملي در ايران که بر عليه انگليس کودتا کرده و به اقدام بر عليه عوامل انگليسي پرداخته!، حمايت ميكند. طبق تزهاي لنين و تزهاي «رُي» در کنگره دوم کمينترن، حتا اگر ايران يک کشور کاملا" عقبافتاده و رضاخان هم نماينده بورژوازي ملي و نمايندهي يک حرکت ناسيوناليستي انقلابي بر عليه امپرياليسم ميبود، اين حمايت نميبايست يک حمايت بدون قيد و شرط ميبود. در چنين شرايطي حزب کمونيست ايران بايستي تضمين به رسميت شناختن آزادي بيقيد و شرط و فعاليت سياسي اجتماعي براي کمونيستها در هر زمان و مکاني را از رضاخان ميگرفت. در آن صورت ضمن پشتيباني و همزمان افشاگري وضع موجود، تکيهگاه خود را در ايران، جنبش کارگران و دهقانان بيزمين و فقير قرار ميداد.
در حالي که رضاشاه يک فرد عامل انگليس بود که در لباس ضدانگليسي سعي داشت مردم را فريب دهد. بنابراين در اينجا حزب کمونيست ايران دوباره دچار اشتباه بزرگي ميشود [اشتباه اول تصويب تبيين حيدر عمواوغلي در مورد نيروهاي شرکتکننده در انقلاب مشروطيت يعني همهي طبقات باهم] و بر خلاف مصوبات انقلابي کنگره دوم کمينترن از رضاخان حمايت ميكند. جالب است که تنها نيرويي که در مجلس با رضاخان مخالفت ميكند، نمايندهگان بخشي از بورژوازي داخلي، يعني فراکسيون اقليت در مجلس که نيروي بسيار کوچکي به رهبري مصدق بهاضافهي مدرس است که حتا تحصن سه ماههاي را نيز در برابر مجلس و در اعتراض به سرکوبي روزنامهها توسط رضاخان به راه مياندازند.
همان زماني که حزبکمونيستايران، از رضاخان حمايت ميكند، در کمينترن نظرات مخالف و موافق هم وجود دارد. از جمله، در نشريه کمينترن، هم مقالاتي در تجليل از رضاخان، به عنوان نمايندهي بورژوازي ملي و جرياني ضدامپرياليستي، و هم مقالاتي که او را عامل انگليس دانسته است چاپ ميشود. اما با توجه به شرايط اقتصادي اجتماعي دوران قاجاريه و پهلوي اول و عدم وجود طبقهي کارگر وسيع و سراسري، طبيعي به نظر ميرسد که حزبي مثل حزب کمونيست ايران که يک حزب نوزاد و جوان بوده و تجربه کافي نداشته و نميتوانسته است، خط رفرميستي راست حيدرعمواوغلي با پشتوانهي خط استاليني را به نفع يک سياست انقلابي کنار بگذارد، خيلي سريع دچار اين انحراف ميشود، و دومين خطاي خود را پس از برخورد با جنبش جنگل، اينبار در برخورد با رضاخان مرتکب ميشود. رضاخان هم به محض اين که به پيروزي ميرسد و ميخ قدرت خود را ميکوبد، نخستينکارش، قلع و قمع حزب کمونيست ايران است. اگر حزب کمونيست ايران از همان ابتدا با رضاخان مخالفت ميکرد، اگر از همان ابتدا چشم به اتحاد با بورژوازي ملي نميدوخت و موضعگيريهاي درستي ميکرد، نفوذ او چند برابر ميشد و در موقعيت رهبري اپوزيسيون رضاخان قرار ميگرفت. در چنين شرايطي نه تنها سرکوب آن ممکن يا حداقل کار آساني نبود، بلکه چه بسا در ادامهي چنين روندي، در گيرودار يک بحران سياسي، امکان سرنگوني رضاشاه هم فراهم ميشد. گفته ميشود که سلطانزاده بعد از کودتاي سوم اسفند ١٢٩٩/ ٢٢ فوريه ١٩٢١، رضاخان، براي او نقش مترقي به عنوان يک افسر معترض قائل بوده است اما پس از مدت کوتاهي به اين نتيجه ميرسد که رضاخان دستپرورده انگليس [کنگره دوم ح.ک.ا] است و اجراکنندهي طرحهاي ژنرال ديکسن [در واقع آيرونسايد] مستشار نظامي انگليس در خاورميانه، در ايران است. در آن زمان اوستروف معروف به ايراندوست و پاستوخوف معروف به ايرانسکي و روتشتاين معروف به ميرزا سفير شوروي در تهران، مدافع سرسخت رضاخان به نيابت از حزب کمونيست شوروي بودند و اوامر استالين را در ايران اجرا ميکردند. اما مخالفان آنها؛ که رضاخان را وابسته و ارتجاعي ميدانستند سلطانزاده، لطيفزاده، جعفر پيشهوري و يوسف افتخاري بودند.
٣. کنگره دوم و نخستين پلنوم حزب کمونيست ايران
قبل از تشکيل کنگرهي دوم، کليهي نظريههاي تئوريکي در مورد رضاخان از طرف سلطانزاده به اثبات رسيده بود. زيرا قبلا" عدهاي از کمونيستهاي جناح راست حزب بلشويک تحت سيطرهي استالين و دارودستهاش، رژيم رضاخان را به عنوان نمايندهي «بورژوازيمليو ضدامپرياليست» ارزيابي کرده بودند.
اين کنگره به کنگرهي اروميه معروف شد، اما در آبان ١٣٠ ٦/نوامبر ١٩٢٧، در شهر رستوف شوروري با حضور نمايندهگاني از داخل و خارج کشور برگزار گرديد. کنگره که تحت تاثير نظرات سلطانزاده قرار داشت در مصوبات خود بهطور قاطع با درک راستگرايانهي پيشين در قبال رژيم رضاشاه مرزبندي کرد: «اين ادعا که ماهيت کودتاي رضاخان، واژگون کردن حاکميت فئودالها و برپاداشتن نظام بورژوازي است را بايستي ادعايي دانست اپورتونيستي و ضد انقلابي. ... امروز رضاخان نمايانترين نمايندهي رژيم سيادت نامحدود اشراف و ملاکان و سرسختترين دشمن سوگند خوردهي آزاديهاي سياسي کارگران و کشاورزان است.» «اين کنگره کودتاي ١٢٩٩ را توطئهيي انگليسي خواند، رضاشاه را به عنوان دستنشاندهي امپرياليسم محکوم کرد، او را با چيانگکاچک، عامل کشتار کمونيستهاي چيني در شانگهاي مقايسه کرد». سپس کنگره وظيفهي ادارهي نشريات سياسي و تئوريک حزب يعني «ستارهي سرخ» و نشريهي نيمهحزبي نيمهدانشجويي «پيکار» در خارج از ايران را بر عهدهي سلطانزاده گذاشت. وي در اين نشريات مقالاتاش را با نام مستعار «مراغه» امضا ميکرد. اما در ديگر نشريات مقالاتاش به زبانهاي روسي و فرانسوي را با امضاي آ.سلطانزاده انتشار ميداد. و ديگر اينکه در اواخر سال ١٣٠٩/١٩٣١، يا اوايل١٣١٠، نخستين پلنوم کميتهي مرکزي منتخب کنگرهي دوم حزب کمونيست ايران در تهران برگزارگرديد. در اين پلنوم تعدادي از اعضاي کميتهي مرکزي از جمله سلطانزاده، عبدالحسين دهزاد، حسين شرقي، پورافر، رضاقلي سيفي، جعفر پيشهوري، جعفر کاويان و آرداشس [اردشير] آوانسيان شرکت داشتند. اين آخرين باري بود که سلطانزاده مخفيانه وارد ايران شد. آرداشس[اردشير] آوانسيان دربارهي پلنوم و سلطانزاده ميگويد:
«بعد از شکست انقلاب گيلان، سلطانزاده هميشه در خارج از ايران زندهگي ميکرد. اين بار او به ايران آمد و در جلسهي پلنوم شرکت کرد. او با گذرنامهي جعلي به ايران سفر کرده بود. حتا مدرکي داشت به نامِ نمايندهي يکي از کمپانيهاي معتبر اروپايي. تا آنجا که حافظهام ياري ميکند گويا او سندي به نام نمايندهي شرکت اشکوداي چکسلواکي در دست داشت. بنابراين از نظر رژيم پليسي آدمي بود معتبر و کوچکترين سوءظني نسبت به او نميتواند باشد. او حتا انگليسيها را فريب داده و کمپاني سابق نفت با کمال ميل سلطانزاده را به آبادان دعوت کرد و تمام موسساتِ نفتي را به او نشان دادند. سلطانزاده به شوخي به ريش ما ميخنديد و ميگفت شما در ايران زندهگي ميکنيد اما هيچ وقت نخواهيد توانست پا در موسسات نفت جنوب بگذاريد. اين کنايهي او در مقابلِ کنايههايي بود که ما هميشه به او ميزديم بدين معني که هميشه به او ميگفتيم تو مدتهاست در کارهاي انقلابي ايران دخالت نکردهاي. يک روز در يکي از جلسات پلنوم، سلطانزاده دير کرد. ما نگران شديم و يقين کرديم که او گرفتار پليس شده است. بالاخره او آمد و با لبخند هميشهگي خود ما را از نگراني درآورد. خوشحال شديم که رفيقِ ما زنداني نشده و از طرفي هم فکرمان راحت شد که به راحتي ميتوانيم اين جلسه را ادامه دهيم. جلسه در ته خيابان شاهپور در خانهي حسن پورافرامند منعقد شد و اين جلسه با خوشي برگزار شد.» در اين پلنوم او دربارهي امپرياليسم و مبارزه در راه استقلال ايران صحبت کرد.
سهراب.ن - ١٣٩٩/٠۴/٠٣
_______________________________________
٦۴ - در پاييز سال ۱۹۲۰ حکومت شوروي در باکو کنگرهاي بينالمللي براي ملل شرق برپا کرد که ۲۵۰۰ تن به آن دعوت شده بودند. قدرتهاي غربي که متوجه خطرات بالقوهي چنين کنگرهاي شده بودند، همهي نيروي خود را به کار انداختند تا از شرکت نمايندهگاني از کشورهاي مستعمره يا تحتالحمايهي خود جلوگيري کنند. سرانجام ۱۸۰۰ تن بيشتر نتوانستند در کنگرهي باکو شرکت کنند.
٦۵ - [مقاله اوايل سال ١٢٩٩ نوشته شده و قبل از نخستين کنگره حزب از چاپ خارج شده بود.] خلاصه تزها از اين قرار بود:
١. جامعه ايران در حال گذار از نظامهاي قبل از سرمايهداري به نظام سرمايهداري است.
٢. وضع زندهگي ايلات بسيار عقبمانده و ابتدايي است.
٣. صنايع بزرگ در ايران رشد نکرده و صنايع معدني بهوجود نيامده است. در نتيجه طبقه کارگر ايران نيز رشد نکرده و پراکنده است.
۴. سرمايه تجارتي هم وضع بسيار بدي دارد و در سرحد ورشکستهگي کامل است.
۵. روحانيون، که قشر وسيعي را تشکيل ميدهند، خود به دو بخش تقسيم شدهاند: بخش کم عده و بالايي آن که خود ثروتمندند، طرفدار حکومت شاهاند. بخش پرعده و پاييني آن نزديک به مردم و طرفدار اصلاحات دمکراتيک هستند و در انقلاب مشروطيت هم شرکت کردند.
٦. فئودالها و صاحبان املاک بزرگ، که در حدود ٣ هزار نفرند، طبقه حاکمه ارتجاعي را تشکيل ميدهند.
٧. در مقابل اين «يگانه طبقه ضد انقلابي» گروهها و اقشار اجتماعي زير قراردارند:
الف. کارگران کارخانهها، صنعتگران و پيشهوران ورشکسته.
ب. روستاييان، که بيرحمانه از طرف مالکين بزرگ و خانها استثمار ميشوند.
ج. کسبه کوچک و متوسط، که در سرحد فقر و فاقه به سر ميبرند.
٨. تمام اقشار و طبقات نامبرده «اينک پانزده سال است در حال هيجان انقلابي در چنين شرايطي که در ايران پرولتارياي صنعتي کاملا غيرمتشکل است و دهقانان در تاريکي جهل و خرافات قراردارند... و مادام که نفرت نسبت به بيگانهگان در نظر خلق ايران منشاء همه بدبختيها و بلاهاست... تصور اينکه انقلاب در ايران ميتواند از همان آغاز زير پرچم کمونيستي برود، قطعا" نادرست است. انقلاب ايران فقط در شکل جنبش رهاييبخش ملي، که هدفش رهاندن خلق از اسارت خارجي و تثبيت استقلال کامل سياسي و اقتصادي ايران باشد، ميتواند بهوجود آيد و پيروزمندانه گسترش يابد» و پس از ذکر وظايف به تفصيل، چنين ميآيد: «براي حل وظايف ذکر شده در بالا، حزب کمونيست ايران از اقدامات فوري درباره اجراي تدابير خالص کمونيستي در ايران امتناع ميورزد و تاکتيک کوتاه مدت خود را، تا سرنگوني حکومت شاه و طرد امپرياليسم انگليس، برپايه اتحاد همه طبقات، از پرولتاريا گرفته تا بورژوازي متوسط، براي مبارزه عليه قاجار و امپرياليستهاي بيگانه، همچنين برپايه مناسبات نزديک با حزب دمکراتهاي چپ، [گروه شيخ محمد خياباني] که بيانگر منافع خرده بورژوازي و روشنفکران است، مبتني ميسازد... همچنين حزب کمونيست ايران خواهان همکاري با رهبران سرشناس آزادي بخش ملي، مانند ميرزا کوچک خان و امثال او است.»