افق روشن
www.ofros.com

!در دفاع از دیالکتیک: رفرم و انقلاب لازم و ملزوم هم‌ هستند

*(در پاسخ به درک اشتباه فرشید شکری از رفرم و انقلاب)

سهراب.ن                                                                                                           یکشنبه ۲۲ مرداد ۱۳۹٦ - ۱۳ اوت ۲۰۱٧

فرشید شکری در مطلبی تحت عنوان "به کدام سو" به نقد هم حزبی‌های خود پرداخته است. من در این‌جا کاری به اختلاف ایشان با حزب‌اش ندارم و این‌که کجای نظرات او در این زمینه درست و یا اشتباه است، در این نوشته، مسئله من نیست. آن‌چه که می‌خواهم به آن به‌پردازم، نگاه اشتباه فرشید شکری از رفرم و انقلاب و رفرمیسم است. در ادامه سعی می‌کنم از منظر فلسفه و از دیدگاه فردریک انگلس و رزالوکزامبورگ به موارد فوق، و آن‌چه ایشان در این زمینه نوشته‌اند، به‌پردازم.
نقد فرشید شکری به سخن‌ران در مورد، "رفرم و انقلاب"، درست نیست، زیرا آن‌چه را که در آن سخن‌رانی و یا مقاله‌ای که در همین زمینه قبلا" نشر یافته بود، بر اساس اصل دیالکتیکی‌ "تغییرات کمی به کیفی" است که فردریک انگلس در کتاب آنتی‌دورینگ به طور مشروحی به آن پرداخته است. بنابراین‌ از منظر دیالکتیک خطایی در آن وجود ندارد. فکر می‌کنم ایشان اشتباه می‌کنند! فرشید شکری نوشته‌اند:
"بحث " رفرم و انقلاب " رفیق ابراهیم علیزاده که جامعه‌ی سرمایه‌داری را به یک ساختمان کهنه تشبیه میکند و میگوید "اگر این ساختمان با مرمت و تعمیر قابل استفاده و سکونت باشد نتیجتاً نیازی به انقلاب نیست"، و اینکه رفرم را کاملاً در خدمت انقلاب میداند، از ایده‌ی تجدید نظرطلبی و رفرمیسم سرچشمه گرفته است."
"بدیهی است، این قِسم بحث‌ها نه در انطباق با عقیده‌ی کمونیست‌ها به مبارزات روزانه‌ی کارگران در راستای بهبود وضعیت کار و معیشت‌شان و تحمیل اصلاحاتی به بورژوازی است؛ نه منطبق با بحث لنین در جزوه‌ی " مارکسیسم و رفرمیسم" می‌باشد ... برجسته نمودن " رفرم " دنباله‌روی از خط چپ‌های رفرمیست دیروز و امروز است که اصلاح سرمایه‌داری، و انسانی و قابل تحمل ساختن این شیوه و مناسبات تولیدی را در سر دارند."
نوع نگاه فرشید شکری به پدیده‌ "رفرم و انقلاب" که در بالا به آن اشاره شد، درست نیست. زیرا رفرم با رفرمیسم دو مقوله‌ی متفاوت هستند. رفرم یعنی اصلاحات، اصلاحاتی که جزء لاینفک انقلاب است. اما رفرمیسم نگاه یا تئوری‌یی است که مخالف انقلاب می‌باشد. آن‌ها یعنی رفرمیست‌ها، خواستار این هستند که در همان سطح رفرم باقی‌بمانند. رفرمیسم یعنی اصلاح‌طلبی، کسانی که طرف‌دار چنین روشی باشند، رفرمیست یعنی اصلاح‌طلب نامیده می‌شوند. باید در نظر داشت که این جماعت فکر می‌کنند فقط اصلاحات کافی است، و مجموع این اصلاحات است که، به طور محسوسی جامعه را تغییر می‌دهد. حزب توده و حواریون‌اش به اضافه‌ی اصلاح‌طلبان حکومتی نماینده‌گان اندیشه‌ی رفرمیسم در ایران هستند.
مبارزه برای رفرم را به رفرمیسم تبدیل کردن، آن انحراف اساسی‌ای است که طبقه‌ی کارگر آگاه نباید حتا لحظه‌ای ازآن غافل شود و در مبارزه به ضدّ آن کوتاهی کنند. دیالکتیک، آگاه است که انقلاب در صورتی شرایط عینی و ذهنی برای آن فراهم گردد، جبری است. "مبارزه برای اصلاحات یک وسیله و انقلاب اجتماعی یک هدف است." (لوکزامبورگ.رزا: اصلاح یا نقلاب ص ۱۳ ؛ اسدالله کشاورزی، ۱۳٨٧)
"مارکسیست‌ها، برخلاف آنارشیست‌ها، مبارزه برای اصلاحات، یعنی اقداماتی را که بدون انهدام قدرت طبقه حاکم وضعیت زحمتکشان را بهبود بخشند، به رسمیت می‌شناسند. اما در همان حال با رفرمیست‌ها، که اهداف و فعالیت‌های طبقه کارگر را بطور مستقیم یا غیر مستقیم به کسب اصلاحات محدود می‌کنند، به قاطعانه‌ترین مبارزه دست می‌زنند. رفرمیسم فریب بورژوایی کارگران است، که به رغم بهبودهایی در این‌جا یا آن‌جا، تا زمانی که سلطه سرمایه وجود دارد هم‌چنان برده مزدی باقی خواهند ماند."
"بورژوازی لیبرال با یک دست اصلاحات می‌دهد و با دست دیگر همیشه، آن‌ها را پس می‌گیرد، به هیچ تنزل می‌دهد و از آن‌ها برای به برده‌گی کشیدن کارگران، ایجاد چنددسته‌گی در میان آنان و جاودانه کردن برده‌گی مزدی بهره می‌جوید. به این دلیل، رفرمیسم حتی اگر صادقانه باشد، به سلاحی مبدل می‌شود که بورژوازی با آن، کارگران را فاسد و تضعیف می‌کند. تجربیات همه کشورها نشان می‌دهد کارگرانی که به رفرمیست‌ها اعتماد کنند هم‌واره فریب می‌خورند."
"برعکس، کارگرانی که تئوری مارکس را جذب کرده‌اند، یعنی اجتناب‌ناپذیری برده‌گی مزدی را تا هنگامی که سرمایه‌داری مسلط است، دریافته‌اند، با هیچ‌‌گونه اصلاحات بورژوایی تحمیق نمی‌شوند. کارگران با درک این که هر جا سرمایه‌داری وجود دارد، اصلاحات نه می‌تواند دیرپا باشد و نه عمیق، برای شرایط به‌تر می‌رزمند و از اصلاحات برای تشدید مبارزه با برده‌گی مزدی استفاده می‌کنند. رفرمیست‌ها می‌کوشند کارگران را به تفرقه بکشند و فریب بدهند، توسط امتیازات کوچک، آن‌ها را از مبارزه طبقاتی منحرف کنند. اما کارگرانی که آن‌سوی ظاهر دروغین رفرمیسم را می‌بینند، از اصلاحات، برای تکامل و توسعه مبارزه طبقاتی استفاده می‌کنند."
"هر چه نفوذ رفرمیستی در بین کارگران قوی‌تر باشد، طبقه کارگر ضعیف‌تر، وابستگی‌ش به بورژوازی بیش‌تر، و بی‌خاصیت کردن اصلاحات با نیرنگ‌های مختلف، برای بورژوازی سهل‌تر خواهد بود. هر اندازه که جنبش طبقه کارگر مستقل‌تر، اهدافش عمیق‌تر و وسیع‌تر، و از کوته‌بینی رفرمیستی آزادتر باشد، ابقا و بهره‌برداری از بهبودها برای کارگران آسان‌تر خواهد بود."
"در همه کشورها رفرمیست وجود دارد زیرا بورژوازی در همه جا به دنبال آن است که به طریقی کارگران را فاسد کند و آن‌ها را به بردگانی خشنود تبدیل کند که هرگونه فکر رهایی از برده‌گی را کنار گذاشته‌اند. ..." "مارکسیست‌ها به طور خسته‌گی‌ناپذیر کار می‌کنند، از هیچ "امکانی" برای به کرسی نشاندن رفرم‌ها و بهره‌برداری از آن‌ها غافل نمی‌شوند، محکوم نمی‌کنند، بل‌که با حمایت، با نهایت مرارت، قدم‌های از رفرمیسم فراتر رفتن را در ترویج، تهییج و مبارزه اقتصادی توده‌ای و غیره تهیه می‌بینند." (لنین:مارکسیسم و رفرمیسم ۱۹۱۳) "اصلاحات قانونی و انقلاب روش‌های متفاوت تکامل تاریخی نیستند که به دل‌خواه آن‌ها را از روی پیش‌خوان تاریخ، مانند زمانی که سس‌های گرم و سرد را انتخاب می‌کنید، دست چین کنید. اصلاحات قانونی و انقلاب، عوامل گوناگون موثر در تکامل جامعه‌ی انسانی هستند. آن‌ها یک‌دیگر را مشروط و تکمیل می‌کنند، و در همان زمان نظیر قطب شمال و جنوب و بورژوازی و پرولتاریا به طور معکوس یک‌دیگر را نفی می‌کنند."
"هر قانون اساسی محصول انقلاب است. در تاریخ طبقات، انقلاب عمل پدید آوری سیاسی است، در حالی که قانون، بیان سیاسی زنده‌گی یک جامعه‌ی پدید آمده است. تلاش برای اصلاحات برخلاف روند تاریخی است. تحول اجتماعی و اصلاحات قانونی، نه برحسب طول زمان آن‌ها که براساس محتوای آن‌ها از هم متمایز می‌شوند. سرّ تغییر تاریخی از طریق قدرت سیاسی دقیقا" در تحول از تغییرات ساده‌ی کمی به کیفیتی جدید، یا به بیان مشخص‌تر، در گذر از یک دوره‌ی تاریخی در یک شکل معین جامعه به شکل دیگر نهفته است." (لوکزامبورگ.رزا: اصلاح یا نقلاب ص ٩٨)
اکنون قانون سوم دیالکتیک یعنی "تغییرات دیالکتیکی ‌کمی به ‌کیفی (جهش)" که رفرم و انقلاب بر مبنای آن حرکت می‌کنند، به طور اجمالی بیان می‌نماییم:
هنگامی كه ماده‌ای یا پدیده‌ای در نتیجه‌ی تجمع تدریجی تغییرات كمی دیالکتیکی از یك حالت كیفی سابق به یك حالت كیفی جدید می‌گذرد، می‌گویند كه در جریان تكامل آن ماده یا پدیده جهشی ایجاد شده است. لذا جهش عبارت است از یك گسیخته‌گی در تغییرات دیالکتیکی كمی كه موجب تغییر اساسی یعنی تغییر كیفیت جدیدی می‌شود.
اگر در ظرف رو بازی مقداری آب که در دمای معمولی (بین ٢٠ تا ٢۵ درجه) است، بریزیم و در آن یک دماسنج قرار داده و سپس آن را بر روی شعله‌ی کم، اجاق گاز قرار دهیم و به دماسنج نگاه کنیم، متوجه می‌شویم که دمای آب مثلا" از ٢۵ درجه به تدریج رو به بالا افزایش می‌یابد به طوری که از ٢۵ ... ٣۵ ... ۴۵ ...۵٦ ...٧٧ ... ٨٠ ...٩٠ ... ٩٩ و بعد از آن که به ١٠٠ رسید، (یعنی نقطه جوش آب) دیگر دما افزایش نمی‌یابد و از حالت مایع به حالت گاز در می‌آید. یعنی تغییرات کمی (افزایش دما) سبب ایجاد تغییر کیفی ( گاز) شده است. نقطه عطف این تغییر حالت، جهش نام دارد.
منظور از حرکت دیالکتیکی، حرکت خودبخودی و درونی یا دینامیسم درونی ماده است که تحت تاثیر عوامل خارجی ممکن است، حرکت آن تندتر و یا کندتر شود. مثلا" ما نهالی را می‌کاریم. اگر نور، جای کافی، غذا و دمای مناسب برایش فراهم شود، تغییرات کمی رشد شروع و بعد از یکی دو ماه جوانه، گل، میوه و دانه می‌دهد، که هرکدام تغییرات کیفی‌یی هستند که از تغییرات کمی ناشی شده‌اند. اما اگر یکی از عوامل فوق (نور، جای کافی، غذا، دمای مناسب) کافی نباشد، ممکن است در حرکت دیالکتیکی خلل ایجاد شود و تغییرات کمی به کیفی نتواند به سرانجام خود برسد.
"اکسیژن را در نظر بگیریم. اگر به جای دو اتم اکسیژن، ملکولی مرکب از سه اتم اکسیژن داشته باشیم، اوزون ٣ O پدید می‌آید که خواص آن با اکسیژن تفاوت دارد. ترکیب اکسیژن و ازت نیز به تناسب شمار اتم‌ها ترکیبات متفاوتی پدید می‌آورد: O2N گاز خنده به شکل گاز است حال آن که5O2N که حاصل ترکیب دو اتم ازت با پنج اتم اکسیژن است، ماده‌ی جامد کریستال مانندی است. به عقیده‌ی انگلس، مندلیف، شیمی‌دان روس که جدول تناوبی عناصر را تدوین کرد بی آن‌که خود بداند همین اصل انتقال از کمیت به کیفیت را به کار بسته است." (جدال علم و فلسفه در اندیشه مارکس/ ص ٣٠۵)
مثالی دیگر؛ ما هنگامی که ساخته و پرداخته شدیم یک سلول بیش‌تر نبودیم، اما اکنون با رشد و ترمیم تدریجی سلول‌ها (تغییرات کمی) تحت تاثیر قانون جذب و دفع مواد توسط سلول‌ها، وزن‌مان به بالای ٦٠ کیلوگرم رسیده و از مرحله‌ی کودکی، نوجوانی، جوانی، میان‌سالی و کهن‌سالی که هرکدام تغییرات کیفی‌ ناشی از تغییرات کمی رشد و ترمیم بدن ماست، عبور کرده و یا خواهیم کرد.
امروزه سرمایه‌داران کالاهای خود را طوری می‌سازند که تغییرات کمی آن محدود باشد و زودتر وارد مرحله تغییرات کیفی شوند. انتخاب ۵ سال و کم‌تر از آن معیار بیش‌تر سرمایه‌داران است، ما می‌توانیم معیار آن‌ها را در هنگام استفاده از کالا متوجه شویم. مانند تلویزیون‌های دیجیتالی و خودروها و قطعات کامپیوترها و موبایل‌ها و غیره.
رشد جنین مرغ نمونه‌ی دیگری از حرکت دیالکتیکی تغییرات کمی به کیفی است. جنین تخم مرغ بر اثر دمای مناسب شروع به رشد کمی و تدریجی می‌نماید، بعد از ٢١ روز تغییر کیفی حاصل از تغییرات کمی روی می‌دهد و جوجه پوسته تخم مرغ را می‌شکند و بیرون می‌آید. باز هم جوجه در اثر تغییرات کمی رشد بعد از مدتی به مرغ (تغییر کیفی) تبدیل می‌گردد. همین مثال را برای جوانه زدن یک دانه گندم هم می‌توانیم دنبال کنیم.
این قانون در تحولات اجتماعی نیز به همان ترتیب عمل می‌كند. مثلا": در جامعه فئودالی تكامل تدریجی وسایل تولید منجر به پیدایش صنعت‌گران و كارگاه‌های صنعتی نظیر چاقوسازی، میخ‌سازی، قفل‌سازی، كفش‌دوزی، زین و یراق‌سازی و پارچه‌بافی و غیره شد که در ابتدا هدف تولید ارزش‌های مصرفی بود که به تدریج با تغییرات کمی در رشد و تکامل ابزار تولید هدف عوض شد و به هدف تولید کالا به منظور فروش (ارزش مبادله‌ای) تبدیل گردید. که به دنبال آن دو طبقه سرمایه‌دار و کارگران را به وجود آورد. یعنی موجب تغییر كیفی اجتماع فئودالی به اجتماع بورژوازی گردید.
آگاهی طبقاتی هم از این قانون پیروی می‌کند. طبقه‌ی کارگر برای دست‌یابی به آگاهی طبقاتی به اجبار از طریق تغییرات دیالکتیکی کمی به کیفی عبور می‌کند. او به صورت طبیعی و خودبخودی سر آشتی به طبقه‌ی مخالف خود را ندارد. یکی از نمودهای عینی آن مقوله دستمزد است. سرمایه‌دارها همیشه تمایل دارند با دستمزد کم‌تر کار بیش‌تری از کارگران بکشند و کارگران نیز همیشه تمایل دارند که دستمزد بیش‌تری و در عین حال کار کم‌تری انجام دهند. در محیط کار این خواسته‌ی آشتی‌ناپذیر، کم کم و به تدریج افزایش و به مرحله اعتراض‌ و اعتصاب‌های فردی و اجتماعی کشیده می‌شود، در حین مبارزه او آب‌دیده می‌شود، می‌آموزد، ترس او از سرمایه‌دار و طبقه‌ی حاکمه شکسته می‌شود، متشکل می‌شود، از مرحله اعتراض و اعتصاب به خاطر دستمزدهای معوقه عبور می‌کند و خواستار افزایش دستمزد و خدمات رفاهی اجتماعی می‌گردد، مانند؛ اعتراض‌های اخیر کارگران اتوبوس‌رانی تهران و حومه و کارگران ایران ترانسفو زنجان نمونه‌هایی از تغییرات کمی هستند. افزایش دستمزد برای طبقه‌ی کارگر اوقات فراغت، رفاه اجتماعی بیش‌تر و آسایش فکری به دنبال خود می‌آورد، همین زمینه‌ی مادی ایجاد آگاهی طبقاتی می‌گردد- سوسیالیسم بر روی فقر ایجاد نمی‌شود بل‌که بر رفاه اجتماعی ایجاد می‌گردد، فقر فقط جهل تولید می‌کند- که از طریق آن وارد فاز دیگری از مبارزه طبقاتی یعنی مبارزه‌ی سیاسی می‌شوند (تغییر کیفی). باید توجه داشت كه در جریان تكامل هر پدیده‌ای، بعد از هر تغییر كیفی مجددا" تغییرات كمی جدیدی شروع می‌شوند كه این تغییرات كمی جدید نیز به نوبه‌ی خود سبب پیدایش تغییر كیفی جدیدی خواهند شد.
با این مثال‌ها متوجه می‌شویم که تغییرات کمی به تغییرات کیفی تبدیل می‌گردد که هر دو کاملا" لازم و ملزوم و به هم وابسته و مجموعا" با هم یک پیکره را تشکیل می‌دهند. اگر چه ممکن است فاصله زمانی زیادی بین این دو برقرار باشد.
تغییرات دیالکتیکی كمی نسبتا" آرام و پیوسته انجام می‌گردد و به تغییرات دیالکتیکی كیفی مبدل می‌گردد. تكامل موجودات زنده‌ی گیاهی و جانوری و جامعه‌ی انسانی مجموعه‌ای است از این دو نوع تغییر دیالکتیکی. (تغییر دیالکتیکی کمی به تغییر دیالکتکی کیفی)
بعضی از تغییرات کمی دیالکتیکی در نقطه‌‌ی عطف خودشان به سرعت موجب تغییر دیالکتیکی كیفی می‌گردند. ولی برخی دیگر از جهش‌ها سرعت كم‌تری دارد. یعنی كیفیت قدیم ماده به یك باره و به طور كامل تبدیل به كیفیت جدید نمی‌شود بل‌كه این تغییرات به تدریج انجام می‌پذیرد بدین معنا كه عناصر كیفی قدیم به تدریج تحلیل می‌روند و عناصر كیفی جدید به تدریج جای آن‌ها را می‌گیرند. مانند وقتی که در معرض امواج رادیو اکتیو قرار می‌گیریم آن قسمت از بدن که تحت تاثیر امواج زیان‌بار قرار گرفته با توجه کمیت امواج، دچار جهش شده و سرطانی می‌شود. (تغییرات کمی به کیفی سریع) اما هنگامی که جامعه‌ی سرمایه‌داری در ابعاد جهانی جایگزین جامعه‌ی فئودالی گردید بیش از ١۵٠ سال طول کشید و حتا در بعضی از مناطق جهان از این هم بیش‌تر به درازا کشید. (تغییرات کمی به کیفی کُند). مثالی دیگر از جهش سریع؛ عنصر اورانیوم دارای طبیعت و ویژگی‌ ساختمانی مخصوص به خود است. هرگاه هسته‌ی اتم‌های اورانیوم در معرض تابش ذرات نوترون به مقدار زیاد قرار گیرد (تغییرات کمی)؛ هسته‌ی آن با جذب ذرات نوترون بلافاصله در مدت زمان بسیار کمی شکافته (متلاشی) می‌شود (تغییر کیفی سریع) و به دو عنصر سبک‌تر به نام باریم و کریپتون تبدیل می‌گردد که در اثر این واکنش هسته‌ای مقدار عظیمی انرژی آزاد می‌گردد که می‌توانیم آن را مهار کرده و به مصرف عمومی برسانیم و یا مردم را با آن نابود کنیم!
بیش‌تر جهش‌ها در دنیای موجودات زنده شكل تدریجی دارند. به طوری كه می‌دانیم پیدایش انواع جدید موجودات زنده، به محیط زنده‌گی آن‌ها بستگی دارد و چون محیط زنده‌گی به آرامی و به تدریج تغییر می‌یابد، در نتیجه گیاهان و حیوانات جدید نیز به تدریج دچار تغییرات کمی به کیفی می‌شوند.
یعنی آن‌ها نمی‌توانند ناگهان پدیدار شوند زیرا پیدایش انواع جدید موجودات زنده نتیجه‌ی تكامل ممتد و طولانی‌یی است كه در جریان آن بدن موجود زنده در اثر تطابق با محیط، خصوصیات جدیدی كسب می‌كند و این خصوصیات را به فرزندان خود منتقل می‌نماید. از طرف دیگر صفات قبلی را كه با شرایط جدید محیط ناسازگارند از دست می‌دهد. مثلا"؛ انسان در اثر تكامل ممتد و جهش‌های تدریجی از میمون‌های آدم‌نما طی دو و نیم میلیون سال به وجود آمده که نقطه عطف (جهش) آن زمانی است، که انسان‌ها ابزارسازی را آغاز نمودند. جهش بزرگی كه موجب انقلاب در سیر تكامل انسان گردید و پیدایش جامعه انسانی را سبب شد. البته نباید این نوع تغییر كیفی تدریجی را با تغییرات کمی تدریجی اشتباه كرد، زیرا حتا تغییرات كمی بسیار بزرگ در اساس و پایه شیء و طبیعت آن تغییری پدید نمی‌آورند در حالی كه هر جهشی، اعم از ناگهانی و یا تدریجی، موجب تغییر اساسی در جریان تكامل شیء و پدیده‌ها می‌شود و به آن شیء یا پدیده كیفیتی دیگر می‌دهد.
آگاهی فردی، اجتماعی و طبقاتی به گفته‌ی انگلس هم جزو حرکات دیالکتیکی است که از قانون تغییرات دیالکتیکی کمی به تغییرات دیالکتیکی کیفی پیروی می‌کنند، که آن هم تدریجی و زمان‌بر است. به طوری که به صورت انفرادی هر شخصی می‌تواند این تغییر آگهی را در خود جستجو و بیابد. که به تدریج سیر صعودی و تکامل پیدا می‌کند. مانند مطالعه‌ی کتاب‌های مختلف که در جهت افزایش آگاهی اجتماعی و طبقاتی خود انجام می‌دهیم و به تدریج و کندی به پیش می‌رویم. تکامل کمی نخست این که حدی دارد و تا بی‌نهایت نمی‌تواند ادامه پیدا کند مثلا" اگر برای ایجاد تغییر حالت، به آب گرما دهیم حداکثر تا ١٠٠ درجه سانتی‌گراد می‌توانیم گرمادهی را ادامه دهیم. دوم این که در درون تغییرات کمی، تغییر کیفی روی نمی‌دهد، یعنی تغییر دما از ۴۵ درجه به ٦۵ درجه سانتی‌گراد، سبب ایجاد تغییرات کیفی نمی‌گردد. تغییر کیفی همواره در نقطه‌ی عطف‌ها رخ می‌دهد. که در مثال فوق نقطه عطف آب در شرایط متعارفی همان ١٠٠ درجه سانتی‌گراد است.
در کتاب آنتی دورینگ انگلس، فصلی است به عنوان "دیالکتیک، کمیت و کیفیت" در آن‌جا مثال‌های بسیاری است دایر بر این‌که هر چیزی مانند علوم طبیعی حقانیت این قانون را ثابت می‌کند که: "تغییر کمی در مرحله‌ی معینی ناگهان به یک تغییرکیفی تبدیل می‌شود." مثال جدیدی در جلد هشتم دائره‌المعارف فرانسه تالیف (ه. والون wallon) زده شده است که با توجه به تغییرات کمی به کیفی به انگلس تأسی می‌کند: "نیروی عصبی یک طفل وقتی جمع شد او را به خنده می‌اندازد، اما اگر هم‌چنان زیادتر شود، خنده به گریه و زاری تبدیل می‌گردد، به این جهت وقتی کودکانی عصبانی هستند و خنده‌ی شدید می‌کنند، بالاخره به گریه می‌افتند."
"مارکس می‌گوید: این واقعیت که مقداری ارزش تازه هنگامی می‌تواند به سرمایه‌ تبدیل شود، که به حداقلی رسیده باشد، حداقلی که در شرایط مختلف، متفاوت ولی در هر حال مقدار معینی است _ این واقعیت دلیلی است برای صحت قانون (کمیت به کیفیت) هگل."
"خطوط گرهی هگل، در ارتباط با نسبت اندازه‌ها آن‌جا که در نقاط معینی، تغییرات کمی یک‌باره به جهش‌های کیفی مبدل می‌شوند ..."مثال تغییر حالت فیزیکی آب که تحت فشار معمولی هوا در صفر درجه سانتی‌گراد از مایع به جامد و در صد درجه‌ی سانتی‌گراد از مایع به گاز تبدیل می‌شود یعنی تغییرات کمی محض در درجه‌ی حرارت معینی تغییر وضع کیفی آب را سبب می‌شود. ما می‌توانستیم هم از طبیعت و هم از جامعه‌ی انسانی صدها واقعیت دیگر نظیر این را به منظور اثبات این قانون ذکر کنیم." (انگلس.فردریک: آنتی‌دورینگ، ص١۴۴)
"در شیمی تقریبا" در همه‌ موارد، حتا در مورد اکسیدهای ازت و یا اسیدهای فسفر و یا گوگرد می‌توان مشاهده کرد که چه‌گونه کمیت به کیفیت تبدیل می‌شود." (انگلس.فردریک: آنتی‌دورینگ، ص١۴٦) "در پایان می‌خواهیم شاهد دیگری را برای تحویل کمیت به کیفیت احضار کنیم، یعنی ناپلئون را. او جنگ سواره نظام فرانسه که منضبط ولی در سوارکاری بی‌مهارت‌اند را با مملوک‌ها که در جنگ تن به تن از بهترین سوارکاران زمان خود بوده ولی فاقد انضباط‌اند، چنین شرح می‌دهد:"
"بی‌شک دو مملوک بر سه فرانسوی فایق می‌آمد. صد مملوک و صد فرانسوی مساوی بودند ٣٠٠ فرانسوی معمولا" بر ٣٠٠ مملوک به ساده‌گی فایق می‌آمد و ١٠٠٠ فرانسوی ١۵٠٠ مملوک را از پای در می‌آورد."
همان‌طور که برای مارکس حداقل معین و اگر چه متغیری، از ارزش مبادله لازم بود تا به سرمایه‌ مبدل شود همین‌طور هم برای ناپلئون تعداد حداقلی از بخش سواره نظام لازم بود، تا نیروی‌ انضباط نهفته و قابل استفاده در نظم متفق و با برنامه، تجلی نماید و حتا تا حد تفوق بر توده‌ی بزرگ‌تری از سوارکاران و جنگ‌جویان بهتر و ماهرتر و یا لااقل به همان اندازه شجاع ارتقاء یابد." (همان‌جا ص ١۴٧)
"کیفیت و کمیت متقابلا" به یکدیگر ارتباط می‌یابند، تاکنون امکان نداشته است که حرکت در شیئی واحدی از یک صورت به صورت دیگر (منظور بدون تغییرات کمی است.) تبدیل یابد. ما در قدم اول با اجسام غیرزنده سرو کار داریم؛ همین قوانین در موجودات زنده هم صدق می‌کنند منتها عملکرد آن تحت شرایط پیچیده‌ای است و در حال حاضر اندازه‌گیری کمی هنوز غالبا" امکان‌پذیر نیست."
"اگر جسم غیرزنده‌ای را تصور کنیم که مرتبا" به قطعات کوچک‌تر تقسیم بشود در ابتدا هیچ تغییر کیفی‌ای حادث نخواهد شد، اما این حدی دارد؛ اگر ما، مثلا" با تبخیر، موفق شویم به ملکول‌های جداگانه در حالت آزاد دست یابیم، آ‌ن‌گاه این حقیقت دارد که ما معمولا" می‌توانیم آن‌ها را باز هم تقسیم نماییم معهذا تنها با تغییر کیفی کامل آن‌ها. ملکول به اتم‌های تشکیل‌دهنده‌اش تجزیه می‌شود که این اتم‌ها خواصی کاملا" متفاوت از خواص خود ملکول دارا هستند."
"... بنابراین دیدیم که عمل صرفا" کمی تقسیم، حدی دارد که در آن حد این عمل منجر به انتقال به حالتی کیفیتا" متفاوت می‌شود." (انگلس.فردریک: دیالکتیک طبیعت، ص٧٩) "یک حداقل شدت جریانی مورد نیاز است تا سیم پلاتینومی یک چراغ الکتریکی به تابش وا داشته شود؛ و فلزی دارای درجه حرارت تابش و گدازش خاصی است. هر مایعی نقطه جوش و نقطه انجماد خاصی در فشار معین دارا می‌باشد. ... و عاقبت هر گازی نیز دارای نقطه بحرانی‌ای است که در آن نقطه می‌تواند توسط سرما و فشار مایع گردد. خلاصه، مقادیری که آن‌ها را "ثابت‌های فیزیکی" می‌نامیم اکثرا" چیزی نیستند مگر نمایش نقاط عطفی که در آن نقاط، افزایش یا کاهش کمی حرکت تغییری کیفی در حالت جسم مربوطه ایجاد می‌کند، و بنابراین نقاطی که در آن نقاط کمیت به کیفیت تبدیل می‌گردد. اما حوزه‌ای که در آن قوانین طبیعی کشف شده توسط هگل، بزرگ‌ترین پیروزی خود را جشن می‌گیرند حوزه‌ی علم شیمی است. شیمی را می‌توان علم تغییرات کیفی اجسام در نتیجه‌ی ترکیب کمیتا" تغییریافته نامید. این برای خود هگل هم مشخص بود. مثلا" در مورد اکسیژن." (همان‌جا ص ٨١) "اگر سه اتم در یک ملکول با یکدیگر جمع آیند، به جای ملکول دو اتمی معمول، اوزون به وجود می‌آید، جسمی که به میزان قابل توجهی از اکسیژن معمولی از نظر بو و واکنش‌ها متفاوت است. و در واقع نسبت‌های متفاوت از ترکیب اکسیژن با نیتروژن یا سولفور، هر یک ترکیبی ایجاد می‌کند که کیفیتا" با ترکیب حاصله از دیگر نسبت‌ها متفاوت است."
"در زیست‌شناسی، هم‌چنان که در تاریخ جامعه‌ی بشری، همین قانون (کمی به کیفی) در تمام مراحل صادق است." (همان‌جا ص ٨٣)

سهراب.ن - ١٣٩٦/٠۵/٢٢

* افق روشن: مقالۀ فرشید شکری به کدام سو؟ را اینجا مطالعه کنید.