افق روشن
www.ofros.com

(کار و سرمایه (آموزشی


سهراب.ن                                                                                                  چهارشنبه ٢۵ آبان ماه ١٣٩٠

کار و سرمایه یک پدیده (فنومن) است. برای کالبد شکافی این پدیده از دو زاویه یا از دو جهت، آن را مورد بررسی قرار می‌دهیم:
یکم: منظور از کار در اصطلاح "کار و سرمایه" کارگرانی هستند که صاحب هیچ‌گونه وسیله یا ابزار تولید نیستند که به وسیله آن‌ها به تولید کالای مورد نظر خود بپردازند، در نتیجه مجبورند که نیروی کارشان(که خود یک کالاست.) یعنی توانایی انجام دادن کار را در معرض فروش قرار دهند. با فروش نیروی کارشان به صورت روزانه یا ماهانه مقداری پول دریافت می‌کنند که مزد یا دستمزد نام دارد. این مبلغ پول قیمت یا بهای کالایی است(نیروی کار) که کارگران فروخته‌اند. این پول قاعدتا" حداقلی درآمدی باید باشد که فروشنده آن بتواند با آن امرار معاش خود و فرزندانش را تامین نماید. این مبلغ پول تقریبا" برابر با نصف روزکار اوست. یعنی اگر در روز ٨ ساعت کار می‌کند، مبلغ دریافتی به عنوان مزد برابر با ۴ ساعت کار اوست. یعنی با ۴ ساعت کار غرامت مزد دریافتی را داده است. ۴ ساعت باقی مانده بدون دریافت حتی یک رالع و رایگان برای صاحب کارش، کار انجام می‌دهد. اگر کارکر با ٨ ساعت کار به اندازه مزدش، برای صاحب کار، کار می‌کرد در آن صورت، صاحب کار پولش را با کار کارگرش عوض کرده و هیچی هم گیرش نمی‌ماند، در این صورت این فرد پولدار مگر مخش خراب شده باشد و الا هیچ صاحب‌کاری چنین کاری را انجام نمی‌دهد. حالا این کلمه کار در اصطلاح "کار و سرمایه" نماینده‌ی طبقه‌ای از جامعه است که نیروی کار خود را برای امرار معاش می‌فروشند، یعنی در اصطلاح طبقه کارگر قرار می‌گیرند. در جوامع پیشرفته سرمایه‌داری(اروپا، امریکا) این طبقه بزرگ‌تر و وسیع‌تر است یعنی طبقات بینابینی دیگر مانند طبقه متوسط، کم‌تر است. به عبارتی دیگر هرچه جامعه پیشرفته‌تر می‌گردد، طبقات میانی به تدریج حذف و جامعه دارای دو طبقه اصلی یعنی طبقه "کار" و طبقه "سرمایه" می‌گردد.
منظور از سرمایه در اصطلاح "کار و سرمایه" افرادی هستند که وسیله‌ی تولید یا ابزار تولید کالا در اختیار دارند یعنی مالک ابزار تولید هستند. اینان به بازار می‌روند تا کالاهایی بخرند که با تغییر در آن‌ها، کالای مورد نظر خود را تولید کنند. این کالاها عبارتند از: مواد خام، سوخت، نیروی کار و ... اینان نماینده طبقه سرمایه، که یک تا دو درصد افراد جامعه را تشکیل می‌دهند، هستند.
حالا این دو طبقه یعنی کار و سرمایه (کارگر و سرمایه‌دار) هر دو با هم یک پدیده را تشکیل می‌دهند و هر دو لازم و ملزوم یکدیگرند. یعنی اگر کارگری نباشد، سرمایه‌داری وجود ندارد و اگر سرمایه‌داری نباشد، کارگری هم وجود ندارد. هر پدیده‌ای دارای حرکتی درونی است(دینامیسم خوبخودی) این حرکت درونی همان حرکت دیالکتیکی است که قانون اول دیالکتیک را تشکیل می‌دهد.
با یک مثال این پدیده را بیشتر می‌شکافیم: یک عدد تخم مرغ را در نظر بگیرید؛ این تخم مرغ دارای یک حرکت درونی است (حرکت‌های بیرونی هم بر آن اثر می‌گذارند مانند گرما که مورد بحث ما نیست). این حرکت درونی خود متشکل از دو نیروی مخالف یا متضاد است. یکی از این نیروهای متضاد درون تخم مرغ تمایل به حفظ وضعیت موجود است که تخم مرغ را در همان حال خود نگاه دارد(تز). حرکت یا نیروی دیگری هم وجود دارد که تلاش می‌کند که وضعیت موجود را تغییر دهد و تخم مرغ را تبدیل به جوجه نماید(آنتی تز). این دو حرکت یا نیروی درونی و متضاد با هم و مکمل همدیگرند. اگر یکی نباشد دیگری هم وجود ندارد. نتیجه‌ی این جدال درونی و با توجه به شرایط بیرونی(گرما، سرما و ...) یک پدیده جدید که جوجه باشد، است (آنتی تز).
پس کار و سرمایه هم یک پدیده متضاد است (تضاد اصلی در جوامع پیشرفته سرمایه‌داری). این پدیده دارای دینامیسم یا حرکت درونی خودبخودی است. که در آن طبقه سرمایه‌دار در تلاش حفظ و نگهداری وضع موجود است(تز). و طبقه متضادش یعنی طبقه مزدبگیر در تلاش مستمر و پی‌گیر در جهت تغییر وضع موجود می‌باشد (آنتی تز). مبارزه‌ی طولانی و مستمر این دو طبقه اگر مبنا را سال ١٨٧١ کمون پاریس١ قرار دهیم، تا کنون و نیز تا آینده‌ی نامعلومی، ادامه داشته، دارد، و خواهد داشت. در نهایت بر اساس همین قانون تضاد، نتیجه (سنتز) یا جانشین آن جامعه‌ای خواهد بود که وقتی سرمایه‌دار نفی گردد، به طور طبیعی هم طبقه کارگری که ارزش اضافی٢ تولید می‌کند، نفی خواهد شد و جای آن را کار لازم٣ که کاری داوطلبانه و نه اجباری است، خواهد گرفت. که در آن کارگر کار لازمش فرضا" اگر ۴ ساعت در روز باشد، هیچ مجبور نیست که یک کار را در آن ۴ ساعت انجام دهد، بلکه می‌تواند فرضا" یک ساعت تحقیق کند، یک ساعت نجاری کند، یک ساعت نویسندگی کند، یک ساعت به آموزش بپردازد، و ... این یعنی جامعه‌ای که به انسان باز می‌گردد و اساس آن انسان خواهد بود.
دوم: در جامعه امروزی دو نوع گردش کالا وجود دارد که یکی به "گردش ساده کالا" و دیگری به "گردش پول" معروف است. حالا می‌خواهیم بدانیم که مبادله کار با سرمایه جزءکدامیک از دو نوع گردش کالا که در بالا اشاره شد، هستند؟
اما قبل از پاسخ به این سوال به طور خلاصه ابتدا دو نوع گردش کالا را توضیح بدهیم:
گردش ساده کالا: این شیوه گردش که با فرمول "کالا- پول - کالا" یا "فروختن برای خریدن" یا (C–M–C) معرف حضور همه‌ست به این معنی است که شخصی کالایی در اختیار دارد به منظور امرار معاش خود و خانواده آن را به فروش می‌رساند و به پول تبدیل می‌کند. با این پول در بازار کالاهای مورد نیاز روزمره خود و خانواده می‌خرد. مانند کارگران، کارمندان، معلمان، استادان و به طور کلی آن‌هایی که نیروی کار بدنی و فکری خود را می‌فروشند، در این گروه قرار می‌گیرند.
گردش پول: در این شیوه گردش کالا که با فرمول "پول - کالا - پول" یا "خریدن برای فروختن" (M-C-M) معرف حضور همه‌ست به این معنی است که شخص پولداری، (نیروی کار خود را نمی‌فروشد) با پولی که در اختیار دارد در بازار کالایی جهت فروش مجدد می‌خرد و آن را در همان بازار با پول بیشتری نسبت به پول اولش می‌فروشد. سوداگران، دلالان، تاجران، کارخانه‌داران و به طور کلی سرمایه‌داران در این گروه قرار می‌گیرند. اما ناگفته نماند مغازه داران کوچک و دستفروشان با وجود این که در این گروه قرار می‌گیرند اما سرمایه‌دار محسوب نمی‌شوند زیرا پولی را که بابت این خرید و فروش به دست می‌آورند، به مصرف امرار معاش خود و خانوده می‌رسانند. کسی سرمایه‌دار است که ارزش اضافی‌یی را که از قِبَل کار دیگران به دست می‌آورد، (با وجود آن که مقداری از آن را به مصرف امرار معاش خود و خانواده می‌رساند که حق او نیست که از قِبَل کار دیگران امرار معاش نماید.) به سرمایه اولیه اضافه می‌کند تا در روند تولید پول باز هم بیشتری به دست آورد.
حال برگردیم به اصل موضوع یعنی رابطه کار با سرمایه:
رابطه کار: کارگر کالایی که دارد نیروی کارش است که آن را در بازار به صورت روزانه یا ماهانه به فرد سرمایه‌دار می‌فروشد و پولی به عنوان دستمزد یا مزد دریافت می‌کند. کارگر با این پول به منظور امرار معاش خود و خانواده‌اش کالای مورد نیاز را می‌خرد. یعنی نیروی کارش که یک ارزش مصرفی۴ است با یک ارزش مصرفی دیگر(پول) عوض می‌کند. پس این نیم رابطه مانند گردش ساده کالاست.
رابطه سرمایه: سرمایه‌دار در بازار یکی از کالاهای مورد نیازش که نیروی کار کارگر (ارزش مصرفی) است، جهت فروش مجدد، آن را می‌خرد. بعد از تولید کالا، صاحب کل کار روزانه یا ماهانه کارگرش می‌شود، که به صورت کالای تولیدی درآمده و آن را به بازار فروش می‌برد. با فروش آن کل هزینه‌هایی که برای تولید آن کالا انجام داده است به اضافه‌ی مقدار دیگری پول اضافه (ارزش اضافی) به دست می‌آورد. یعنی کالاهایی را خریده و با فروش آن‌ها پولی بیشتر از پول اولیه به دست آورده است. پس این نیم رابطه مانند گردش پول عمل می‌کند.
نتیجه کلی این که رابطه کار و سرمایه نه گردش ساده کالاست و نه گردش پول، بلکه ترکیبی از هر دو می‌باشد. یعنی طرف کار، جزء گردش ساده کالاست و طرف سرمایه، جزء گردش پول می‌باشد.
"سیسموندی می‌گوید کارگران کارشان را می‌دهند و در عوض غله‌ای می‌گیرند که به مصرف می‌رسد، در حالی که کارشان برای ارباب‌شان سرمایه شده است، کارگران با مبادله‌ی کارخود، آن را(برای سرمایدار) به سرمایه تبدیل می‌کنند." کارل. مارکس؛ گروندریسه جلد یکم ص٢٣٧ ؛ ترجمه باقر پرهام و احمد تدین

سهراب.ن - ٢۵/٠٨/١٣٩٠

________________________________________
١ - در سال ١٨٧١ کارگران پاریس قیام کردند و برای مدتی بیش از ٧٠ روز قدرت سیاسی را به دست گرفتند. اما سرمایه‌دارهای داخلی و خارجی همدست شده آن را سرکوب و قتل عام گسترده‌ای از کارگران را به راه انداختند.
٢ - مدت زمانی از روز کار، تقریبا" نصف روز را که کارگر به طور رایگان برای سرمایه‌دار کار می‌کند که برای او ارزش می‌آفریند. ارزش اضافی گویند.
٣ - مدت زمانی از کار روزانه است که کارگر در برابر مزدی که از سرمایه‌دار می‌گیرد، برای سرمایه‌دار کار می‌کند تا بهای مزدش را جبران ‌نماید. کار اضافی نقطه مقابل کار لازم است که ارزش اضافی تولید می‌کند.
۴ - کالاهایی که جهت امرار معاش تولید می‌شوند را ارزش مصرفی گویند و کالاهایی که جهت فروش تولید می‌شوند ارزش مبادله‌ای گویند.