افق روشن
www.ofros.com

پیدایش حیات، ظهور و تکامل انسان


سهراب.ن                                                                                                          پنجشنبه ۱۳ اسفند ۱۳۹۴ - ۳ مارس ۲۰۱٦

(۲۰) و پایانی

تکامل‌اجتماعی

۲- ابداع كشاورزی و دام‌داری
زراعت یا مزرعه‌داری به مفهوم تولید مواد غذایی از گیاهان و جانوران اهلی، امروزه حتا در مورد كسانی كه مستقیما" با كشاورزی سر و كار ندارند، چنان با زندگی روزمره‌ی آدمیان هم‌راه شده است، كه تصور زمانی كه مردم بدون پرداختن به كار دام‌داری و زراعت زندگی می‌كردند، بسیار دشوار است. همین ابداع و ابتكار در تولید محصولات كشاورزی، كیفیت زندگی انسان را به‌طور كلی دگرگون كرد و تحولاتی كه با كشاورزی هم‌راه بود، تا به امروز ادامه داشته است.
بشر در تمام دوره‌ی پیدایش خود تا حدود ۱۰ هزار سال پیش با شكار جانوران و گرد آوردن خوردنی‌های گیاهی گذران زندگی كرده است. بنابراین زندگی بشر در ۱۰ هزار سال اخیر كیفیت خاصی داشته و در این دوره است كه هیچ چیز به حالت وقفه و سكون درنیامده و هم‌واره در حال تغییر و دگرگونی بوده و سرعت این تغییر و تحولات بیش‌تر و بیش‌تر شده است.
امروز تكنولوژی جدید كامپیوتر افراد سال‌مند را گیج می‌كند. چون همه چیز، حتا در همان دوره‌ی عمر یك فرد هم‌واره در تغییر است. به یك تعبیر آغاز كشاورزی هم یكی از همین جهش‌های بسیار سریع در سیر تغییر و تحول بود. امروزه به دلیل این‌كه بسیاری از ما در شهرها زندگی می‌كنیم و سرعت زندگی در شهر‌ها بیش از آن است كه در محیط‌های روستایی مشاهده می‌شود. شاید نتوانیم به خوبی حس كنیم كه ابداع زراعت و دام‌داری در سیر تمدن بشر تا چه حد اهمیت داشته است؟ اما به هر حال می‌پذیریم كه این تغییر واقعا" انقلاب بزرگی بوده است.     ادامه یا متن کامل قسمت پایانی را اینجا مطالعه کنید.

سهراب.ن - ۱۳۹۴/۱۲/۱۴

*****************

۱۹

تکامل‌اجتماعی

آغاز تاریخ بشر
"اما آن‌چه در مورد طبیعت صدق می‌كند و از این‌رو به منزله‌ی یك فرایند تاریخی تكامل، پذیرفته شده است، در مورد تاریخ نیز در تمام شاخه‌هایش و در مورد تمامی علومی كه با امور انسانی (و ایزدی) سروكار دارند نیز صادق است. ... ولی در یك نكته، تاریخ تكامل جامعه اساسا" با تاریخ تكامل طبیعت، تفاوت پیدا می‌كند. در طبیعت اگر از واكنش انسان برآن بگذریم، تنها عوامل ناآگاه و كور بر یك‌دیگر عمل می‌كنند و از تأثیر متقابل آن‌هاست كه قانون عام وارد عمل می‌شود. در این‌جا، هیچ كدام از رویدادها، چه رویدادهای ظاهرا" تصادفی بی‌شماری كه در سطح قابل مشاهده‌اند و چه نتایج نهایی‌ای كه انتظام درونی این تصادف‌ها را تأیید می‌كنند، هم‌چون هدفی كه آگاهانه اراده شده باشد روی نمی‌دهد. برعكس در تاریخ جامعه، همه‌ی عوامل دارای آگاهی هستند، همه انسان‌هایی هستند كه سنجیده یا از روی شور و هیجان، به سوی هدف‌های معینی در حركت‌ند. هیچ چیز بدون قصدی آگاهانه، بدون هدفی سنجیده روی نمی‌دهد. اما این تمایز اگر چه برای بررسی تاریخ و به ویژه بررسی رویدادها و اعصار جداگانه اهمیت دارد نمی‌تواند این واقعیت را تغییر دهد كه بر سیر تاریخ نیز قوانین عام درونی حاكم است۱."
مردان و زنان موجودات طبیعی‌اند، جزیی از نظام طبیعت‌اند. همه‌ی موجودات زنده با طبیعت رابطه‌ی ناگسستنی دارند به طوری که سوخت و ساز خود را از آن می‌گیرند. بر طبیعت اثر می‌گذارند و از طبیعت متأثر می‌شوند. تنها انسان است که آگاهانه می‌تواند نقشی مثبت و یا منفی بر طبیعت داشته باشد. این نقش به جهت تهیه‌ی نیازهای واقعی مادی زندگی، انسان را مجبور می‌نماید که با استفاده از طبیعت تولید نماید. موجودات زنده دیگر، تولیدکننده‌ی نیازهای خود نیستند.
تولید نمودار فعالیت‌هایی است که خود فرایند زندگی انسانی آن را ایجاد می‌کند، یعنی به کار انداختن واقعی نیروهای ذاتی انسانی که به صورت آگاهانه و نقشه‌مند نمود پیدا می‌کند.
مردم تولید می‌کنند برای آن که مصرف کنند و مصرف می‌کنند تا شاید قادر شوند که تولید کنند. علاوه بر این، نحوه و محتوای تولید و مصرف آنان، متقابلا" بر یک‌دیگر تاثیر می‌گذارد. آن‌چه مردم تولید می‌کنند به نیازشان، و به نوع محصولات مصرفی‌ای که نیاز آنان‌ها را برآورده می‌کند بستگی دارد. ولی نیازها نیز مستقیما" از طریق تولید پدید می‌آیند، هم به این دلیل که نیازهای مردم صرفا" لوازم حفظ شیوه‌ی زندگی تولیدی‌ای است که درگیر آنند، و هم به این دلیل که نیازها و خواست‌های انسانی خود متأثر از چیزهایی است که برای مصرف آنان موجود است.
"داستان این كه انسان اولیه تمام مایحتاج خود را مانند تحفه‌ای به رایگان از طبیعت دریافت می‌كرده افسانه‌ی ابلهانه‌ای بیش نیست... قبل از عصر ما عصر طلایی وجود نداشته است؛ انسان اولیه در زیر بار زندگی در برابر مشكلات مبارزه با طبیعت مطلقا" خرد می‌شد."
"بقایای وسایل كار در گذشته برای تحقیق در اشكال اقتصادی منقرض شده اجتماع همان اندازه اهمیت دارد كه استخوان‌های فسیل شده برای تعیین انواع حیوانات منقرض شده. برای تشخیص دوره‌های مختلف اقتصاد بشر وسایل ساخته شده نیست كه به ما كمك می‌كنند، بل‌كه چگونگی ساختن آن‌ها و وسایلی كه برای ساختن آن‌ها به كار می‌رود اهمیت دارد."
به بیانی دیگر، کارکرد ابزار در تکامل انسان این نیست که آن‌ها صرفا" از ابزارها استفاده کرده‌اند، بل‌که ساختن، چه‌گونه ساختن، یا سرهم کردن آن ابزارهاست که نقش تعیین کننده‌ای در تکامل دماغی انسان بازی کرده است. کارل مارکس به همین دلیل تعریف بنیامین فرانکلین را تأیید می‌کند که انسان را "حیوان ابزارساز" می‌نامد. به گفته‌ی کارل مارکس، انسان‌ها به دلیل استفاده از ابزار "چیزی که خود طبیعی است اندامی از فعالیت [آدمی] می‌شود، و او آن را به اندام‌های خود می‌افزاید، و به رغم کتاب مقدس به قامت طبیعی‌اش می‌افزاید٢."
"در حالی که [آدمی] بر طبیعت کار می‌کند و آن را تغییر می‌دهد، در همان حال سرشت خود را نیز تغییر می‌دهد. او استعدادهایی را که در آن خفته است پرورش می‌دهد، و میدان حرکت قوای آن را تابع نفوذ خود می‌کند٣."
و باز هم به گفته‌ی کارل مارکس و فردریک انگلس "نخستین نیاز که برآورده شد عمل ارضای آن و به دست آوردن وسیله‌ی ارضای آن به نیازهای جدیدی منجر می‌شود- و این زایش نیازهای جدید نخستین عمل تاریخی است" خلق نیازهای جدید در مردم آنان را ترغیب می‌کند تا شیوه‌‌های جدیدی برای برآوردن نیازهای خود بجویند، قابلیت‌های تولیدی خود را گسترش دهند و حتا مناسبات اجتماعی خود را تغییر دهند تا به کار گرفتن جمعی این قوای جدید را میسّر سازند۴.
بنابراین، موجودات انسانی ذاتا" موجودات تولیدکننده هستند به این دلیل که آنان ذاتا" موجودات طبیعی‌اند و به این دلیل که فعالیت تولیدی جنبه‌ی فراگیرِ عینیتِ ذاتی آنان است. این رمز و راز تکامل‌اجتماعی انسان است که کارل مارکس آن را تبیین کرده است.
با این وجود، اکنون می‌خواهیم زمان آغاز تاریخ بشر را مشخص نماییم. تاریخ مورد نظر ما مطالعه و تحقیق شیوه تولید امرار معاش در جوامع گذشته و تا کنون است. می‌خواهیم بدانیم که اجداد گذشته ما چه‌گونه نیازهای مادی خود را تهیه می‌کردند؟ چه‌گونه مورد دست‌برد حاکمان ثروت و قدرت قرار می‌گرفته‌اند؟ چه‌گونه دنیای واقعی آن‌ها را می‌ربودند و وعده‌ی یک دنیای عالی خیالی را در دنیای دیگری که وجود خارجی ندارد، می‌دادند؟
تاریخ از کجا و در چه زمانی آغاز می‌شود؟ تاریخ از جایی در بخش شرقی آفریقا از لحظه‌ای كه یكی از اجداد اولیه‌ی انسان یعنی هومو اِرِکتوس یك پاره سنگ از زمین برداشت و شروع به شكل دادن به آن كرد و آن را به صورت یك ابزارسنگی در آورد، شروع می‌شود. با معیار امروز این كار بسیار ساده و بدوی دانسته می‌شود. اما همین كار موجب شد كه چیزی به وجود بیاید كه از آن‌چه در طبیعت موجود بود بی‌اندازه كارایی بیش‌تری داشت. این نخستین ابداع، ابتكار، و ساخته دست انسان بود و در این لحظه انسان حركت و سیری را آغاز كرد كه تا به امروز ادامه داشته است. این سیر و حركت ما را از بقیه‌ی حیوانات جدا کرد. اکنون می‌دانیم اساسی‌ترین تفاوت بین انسان و حیوان در ابداع، ابتکار و خلق کردن کردن است. هیچ موجود زنده دیگری قادر به ابداع، ابتکار و خلق کردن نیست.
نخستین ابزارهای سنگی در اتیوپی پیدا شده و قدمت آن‌ها كه با روش علمی به دست آمده به حدود دومیلیون وپانصد هزار سال پیش بر می‌گردد. این‌ها قدیم‌ترین ابزارسنگی ساخته دست انسان‌اولیه است. و حتا در مقایسه با همه‌ی ابزارهای سنگی دیگر بسیار ساده است. این ابزار‌ها قلوه سنگ‌های درشت و بسیار ساده‌ای است كه آن‌ها را از بستر یك رودخانه برداشته‌اند و بعد آن‌ها را شكسته‌اند و برای این كار از یك پاره سنگ دیگر به صورت چكش استفاده كرده‌اند، سنگ چكشی را در یك دست گرفتند و آن را بر سنگی كه می‌خواستند از آن ابزار درست كنند، كوبیده‌اند و به این ترتیب از این سنگ تیكه‌های نازك تیغه مانند جدا شده است. این جور شكستگی‌ها در قلوه سنگ‌ها نشان‌دهنده‌ی آن است كه با یك سنگ دیگر ضربه‌ای محكم و ماهرانه بر آن‌ها وارد شده است.
در دو میلیون سال پیش واقعا" انسان در جریان سازگاری تحول عظیمی پیدا كرد. و تغییراتی بنیادی در ساختمان جسمی او به وجود آمد و سرانجام شكل انسان امروزی به خود گرفت.
این‌طور به‌ نظر می‌آید كه آدم‌های عصر سنگ قدیم پا در ركاب سرعت گذاشته بودند و به تاخت از دایره‌ی طبیعت دور می‌شدند. در دایره‌ی طبیعت گیاهان و جانوران تغییر و تكامل‌شان بسیار آهسته است، و سیر تكاملی بیولوژیكی آن‌ها میلیون‌ها سال طول می‌كشد. اما انسان در جهتی كه آن را تاریخ اجتماعی می‌نامیم بی‌وقفه می‌شتافت و در سیر تاریخ اجتماعی تغییرات بسیار بسیار سریع بود و به این ترتیب انسان جهانی را كه امروز در آن زندگی می‌كنیم به وجود آورد.
گفته شده كه كمكی كه این ابزارها‌ی سنگی به اجداد اولیه‌ی انسان كرد و قدرتی كه به آن‌ها داد حاصل همین عمل و عکس‌العمل - کنش و واکنش- بریدن و خردكردن و كوبیدن در زندگی روزمره بود.
همین انگیزه‌ی جبری برای ابتكار، ابداع و ساختن است كه خصوصیت اصلی نوع انسان را مشخص می‌كند. همین قوه‌ی ابتكار، ابداع و ساختن است كه از ما انسان ساخته است. نقطه شایان توجه در تاریخ تکامل انسان این است كه این قوه یا توانایی، چه‌گونه به وجود آمد و توسعه پیدا كرد؟ نخستین نشانه‌های عملی آن‌چه بود؟ و چه‌گونه یك ابداع زمینه‌ای برای ابداع دیگر شد؟ و به چه ترتیب در مجموع، به صورت امروزی درآمد؟ بنابراین پی بردن به این واقعیت بخش اصلی در شناخت تاریخ تكامل بشر است.
از آن‌جا که انسان از نظر سیستم بدنی با طبیعت سازگار شده است و بیش‌ترین تغییرات ژنتیکی پیکرش طی ۵/٢ میلیون سال گذشته از سر گذرانده است و اکنون به مرحله‌ای نقل مکان کرده است که تکامل عضوی دیگر نقش آن‌چنانی در زندگی‌اش بازی نمی‌کند.
و از آن‌جا که انسان‌های امروزی از نظر ساختمان بدنی با محیط طبیعی خود کاملا" سازگاری پیدا کرده‌اند، در صورتی که تغییرات ژنتیکی (جهش) در پیکر انسان‌های امروزی روی دهد، این‌گونه جهش‌ها معمولا" غیرمفید و ناسازگار با محیط طبیعی خواهند بود، در نتیجه حذف و نمی‌تواند از نسلی به نسل دیگر منتقل شود.
به همین دلایل تکامل‌اجتماعی در جوامع انسانی معاصر نقش محوری و تعیین‌کننده دارد و تکامل عضوی نقش فرعی را بازی می‌کند. این نقش که از چندین هزار سال پیش شروع شده و هم‌اکنون نیز ادامه دارد.
ما این سیر تکامل‌اجتماعی را در "کتاب اقتصاد سیاسی به زبان ساده" که در سایت افق روشن و آزادی بیان موجود است، را مورد بررسی قرار داده‌ایم و در آن به طور مشروح شیوه‌ی تولید جوامع اولیه، برده‌داری، فئودالی و سرمایه‌داری و بدیل سرمایه یعنی سوسیالیسم را بیان نموده‌ایم.
بنابراین در این‌جا دیگر لازم نمی‌بینیم که در مورد فورماسیون‌های اجتماعی مطالبی را بنویسیم. فقط عواملی را که در سیر تکامل‌اجتماعی نقش داشته‌اند به ترتیب اهمیت مورد بررسی قرار می‌دهیم.
به هرحال، همبسته بودن دو عامل، در تكامل بشر یعنی رابطه‌ی بین تكنولوژی ساده و تكامل بیولوژیكی است كه نوع انسان را در میان جانوران مشخص می‌كند.
می‌توانیم بگوییم كه بین نخستین ابزارهای سنگی عصر سنگ و تازه‌ترین نرم‌افزار‌های كامپیوتری مانند "تلگرام"، امروز پیوندی مستقیم وجود دارد و این قوه ابتكار، ابداع و ساختن است كه رشته این ارتباط را تشكیل می‌دهد. اکنون ببینیم چه عواملی در سیر تکامل اجتماعی انسان نقش اصلی را ایفا کرده‌اند:

١- كشف آتش
بیش‌تر جانوران از آتش می‌ترسند و ما نمی‌دانیم اجداد ما چطور توانستند بر این ترس غلبه كنند؟ تصور شرایطی كه انسان توانست به كشف آتش بی‌انجامد، مشكل است. اما بدون تردید انسان خود تحت شرایطی آتش را كشف كرد و این واقعیت را یافته‌های باستان شناسی به خوبی نشان می‌دهد.
كارهای دیگری هم هست كه آگاهانه و با قصد انجام می‌گیرد، مثل ساختن خانه كه جانوران دیگری هم كه برای خودشان لانه می‌سازند به‌طور ژنتیكی و غریزی استعداد این كار را دارند اما مسلما" هیچ جانور دیگری نیست كه به‌طور ژنتیكی و غریزی استعداد درست كردن آتش را داشته باشد و بدیهی است كه درست كردن آتش در مورد انسان استعداد ژنتیكی و غریزی نیست.
بهره‌گیری از آتش‌هایی كه به واسطه عوامل طبیعی به‌وجود می‌آید در حد خود كاری بود كه مهارت زیادی می‌خواست و زمانی كه انسان این كار را آغاز كرد دوران بسیار درازی می‌گذرد. نخستین نشانه‌ای كه در مورد بهره‌گیری از آتش موجود است به بیش از یك میلیون سال پیش بر می‌گردد و محل آن آفریقا است. این مهارت را انسان خیلی پیش از آن در خود آفریقا در نقاطی از علف‌زارها كه هوای خشك دارد، آموخته بود و شكی نیست كه در این علف‌زارها به‌وجود آمدن آتش به واسطه عوامل طبیعی امری غیر عادی نبود به این ترتیب كاری كه انسان‌ها یاد گرفتند این بود كه از آتش بهره بگیرند. آن را حفظ كنند و نگذارند خاموش شود. به احتمال زیاد این آتش‌ها به واسطه‌ی آذرخش به‌وجود می‌آمد و انسان‌ها می‌كوشیدند كه آن‌ها را روشن نگه دارند. این یكی از چیزهایی است كه به انسان این امكان را داد كه در زندگی خود روش تازه‌ای را در پیش بگیرد، و به زیست‌گاه‌های جدیدی روی بیاورد.
ابداع آتش از طریق مالش هم یکی دیگر از راه‌هایی کشف آتش بوده است. امروزه قبایلی را که از تکامل اجتماعی جا مانده‌اند به این طریق آتش روشن می‌کنند. استفاده از آتش فقط وسیله‌ای برای پختن نیست بل‌كه از لحاظ ایجاد خانه و قبیله نقش اساسی دارد و در واقع كانون قبیله و خانواده بر آن استوار شده است. بیش‌تر باستان شناسان بر این عقیده‌اند كه انسان وقتی شروع به معاشرت و هم نشینی كرد كه در مسكن خود آتش‌دان یا اجاقی داشت. افراد دور آتش جمع می‌شدند و به این ترتیب همبستگی بیش‌تری پیدا می‌كردند. اهمیت آتش در زندگی اجتماعی انسان از زمانی آغاز می‌شود كه با روشنایی آن، به طول روز می‌افزاید به عبارتی دیگر آتش به افراد این امكان را می‌دهد، كه به كارهایی بپردازند كه از لحاظ اجتماعی سودمند است. در قبر‌هایی كه در ناحیه‌ی "مونرویا" در جمهوری چك پیدا شده است و قدمت آن‌ها به ٢٦ تا ٢٧ هزار سال پیش می‌رسد، نشانه‌هایی از كاربرد آتش مشاهده می‌شود. از یافته‌های چند قبر دیگر مربوط به همین دوره كه یكی از آن‌ها در غاری در شمال ایتالیا پیدا شده چنین به نظر می‌آید كه از آتش در هنگام تدفین جسد استفاده می‌شده است.
خلاصه آن‌كه در روی زمین تنها انسان بوده است كه آتش شناخته، پدید آورده، مهار كرده و از آن بهره‌های بی‌شماری گرفته است. شاید بتوان گفت كه آتش سمبل بی‌نظیر بودن انسان است.
در واقع آتش تا به امروز به نقش موثر خود در پیش‌رفت‌های انسان ادامه داده است. در تغییر صورت و كیفیت مواد وسیله‌ای ضروری و اساسی است. از جمله در تبدیل ساخته‌های گلی به سفالی و زمینه را برای فن‌های جدیدی كه مستلزم استفاده از فلزات بود، آماده ‌كرد. ابتدا به ذوب فلزاتی مانند مس و قلع پرداختند و سرانجام در همین چند هزار سال پیش استفاده از آهن كه مهم‌ترین فلز است آغاز شد. و سرانجام از آتش در به كار انداختن دستگاه‌‌های ماشینی، تولید بخار، و در عمل موتورهای مبتنی بر بخار، كه انقلاب صنعتی را به‌وجود آورد، تاثیر بسیار و تعیین كننده‌ای داشته است. به‌طوری كه اگر امروز گرما را از زندگی مردم حذف كنیم، زندگی تقریبا" غیر ممكن می‌شود. بدون كشف آتش جهان ما هرگز نمی‌توانست به پایه امروز برسد.
رمز اصلی در نقشی كه آتش در تکامل جامعه‌ی بشری در دوره‌های جدیدتر داشته است، درجات حرارت آن است. اجداد اولیه انسان نمی‌دانستند كه به چه ترتیب می‌توان درجه حرارت آتش را بالا ببرند اما به تدریج به این موضوع پی‌بردند و در استفاده از آتش امكانات تازه‌ای به‌وجود آمد اما در ابتدا از خاصیت‌هایی كه در آتش شناخته شده بود، برای مقاصدی محدود استفاده می‌كردند.
می‌دانیم كه در حدود ٢۵ هزار سال پیش در بخش مركزی اروپا از آتش برای سفاله كردن اشیای گلی استفاده می‌كردند. ولی تعجب‌آور است كه در آن دوره این كار را برای ساختن ظرف‌های سفالی انجام نمی‌دادند بل‌كه در ساختن آدمك‌های با گل پخته، از آتش استفاده می‌كردند و این آدمك‌ها را می‌ساختند. باستان شناسانی كه در حفاری‌های اكتشافی این ناحیه مشاركت داشته‌اند نظرشان این است كه شاید این آدمك‌های گلی را عمدا" در آتش می‌انداختند تا با سوزاندن آن‌ها آینده را پیش بینی كنند. یا این كار نوعی افسون برای خوشبختی و یا خرافاتی از این قبیل بوده است. این كار یعنی پختن و سفالی شدن آدمك‌های گلی، در حدود ١۵ هزار سال پیش از استفاده از آتش، برای ساختن ظرف‌های سفالی، انجام می‌گرفته است. به این ترتیب می‌بینیم از یك خاصیت آتش در دوره‌ای برای مقصودی استفاده می‌شده و بعد به مدت ١۵ هزار سال دیگر از این خاصیت استفاده نكرده‌اند تا این‌كه دوره‌ی ساختن ظرف‌های سفالی آغاز شد. بنابراین می‌توان گفت كه نیاز اجتماعی در بهره‌گیری فنی از این خاصیت آتش در آن دوره وجود نداشته است. این امر حاكی از یك واقعیت مهم در مورد ابتكارها و ابداع‌هاست. مثلا" اگر در یك جامعه نیازی به استفاده از ظرف‌های سفالی وجود نداشته باشد، در آن صورت پی بردن به خاصیت سفال‌سازی آتش الزاما" در آن جامعه افراد را به ساختن ظرف‌های سفالی وا نمی‌دارد. اما در زمانی كه اجداد اولیه انسان در حدود ١٠ هزار سال پیش كار كشاورزی را به‌طور جدی شروع كردند به ضرورت استفاده از ظرف‌های مختلف پی‌بردند.
همین كه سفالینه‌سازی رایج شد. زمینه را برای فن‌های جدیدی كه مستلزم استفاده از فلزات بود، آماده كرد. ابتدا به ذوب فلزاتی مانند مس و قلع پرداختند و سرانجام در همین چند هزار سال پیش استفاده از آهن كه مهم‌ترین فلز است آغاز شد. تكنیك‌های لازم برای ذوب فلزات در واقع دنباله‌ی همان تكنیك‌های مربوط به سفالینه‌سازی است. اگر بخواهیم ظرف‌های سفالی را در حد مطلوب حرارت دهیم، میزان حرارت باید به حدود ٧٠٠ تا ٨٠٠ درجه سانتی‌گراد برسد و می‌دانیم كه مس در ١٠٨٣ درجه سانتی‌گراد ذوب می شود.
به این ترتیب استفاده از درجه حرارت‌های بسیار بالا به حیطه‌ی تجربه انسان در می‌آید و این تجربه به نوبه خود پایه‌ای برای بخش مهمی از تجربه‌های شیمیایی می‌شود. مصنوعات دیگری مثل شیشه، لعاب و مانند این‌ها در همین مرحله از پیش‌رفت در استفاده از آتش، تولید می‌شود. در طی این‌هاست كه انسان به ابتكارها و ابداعات فنی پیچیده‌تر و پیش‌رفته‌تری نائل می‌شود، كه بدون آن‌ها جهان ما هرگز نمی‌توانست به پایه امروز برسد.
ذوب فلزات یعنی استفاده از آتش برای تغییر شیمیایی سنگ‌ها یا كانی‌های مس و آهن و تولید فلز در حالت مذاب یا به‌صورت مایعی كه بتوان آن را در قالب‌های مختلف ریخت یا با چكش زدن آن را به شكل‌های مختلف در آورد. این یكی از بزرگ‌ترین دستاوردهای فنی انسان در دوران ماقبل تاریخ بود و به‌صورت تكنولوژیی درآمد كه به انسان این امكان را داد كه بسیاری از لوازم را به شكلی كه می‌خواهد، بسازد. بدیهی است كه بدون ذوب فلز بعید بود كه بتواند این لوازم را با سایر مواد موجود در طبیعت برای كاربردهای مختلف به شكل‌های مورد نظر در آورد.    ادامه دارد.

٣ اسفند ١٣٩۴


١ - انگلس.فريدريك؛ مارکس.کارل؛ "لودويك فوئرباخ و ايدئولوژي آلماني" صص۵٩-٦٠ ترجمه پرويز بابايي چاپ دوم ١٣٨٠ نشر چشمه
٢ - (MEW 23:194/ capital 1:179/ cf. Matthew 6:27.)
٣ -(MEW 23:192/ capital 1:177)
( Marx” oeuvres 1:1439-40 “ selected Correspondence “35) -۴

*****************

(۱٨)

نژاد انسان‌ها
نژادها چه‌گونه به وجود آمدند؟

عامل جدایی در محیط طبیعی زندگی اجتماعی نقش بسیار مهمی در تكامل نژادهای انسان اولیه ایفا كرد. هنگامی كه گروه‌های كوچكی كه از لحاظ جسمانی به هم شبیه بودند در زمین پراكنده شدند و خود را در مناطقی یافتند كه شرایط طبیعی كاملا" متفاوتی داشت. وقتی كه در یك مدت طولانی در منطقه‌ای مستقر شدند، دیگر قادر نبودند كه با سایر گروه‌ها تماس پیدا كنند، و در نتیجه كاملا" طبیعی بود كه در هزاران و ده‌ها هزار سال زندگی جداگانه تحت تاثیر شرایط طبیعی، اجتماعی، خصوصیات فیزیولوژیكی و كالبدی آن‌ها در جهت‌های مختلف رشد كند. تحت این شرایط حتا تغییرات كوچك و مختصری كه همه در یك جهت در ساختمان جسمانی آن‌ها پیش می‌آمد، از نسلی به نسل دیگر منتقل و افزایش یافت و یك‌پارچه و ثابت شد. گروه‌های مختلف رفته رفته تفاوت‌شان مخصوصا" در تعدادی از مشخصات قیافه زیاد شد كه برای تشخیص قرابت قبیله‌ای چیز كم اهمیتی نبود.
حتا در انسان كنونی جریان تشكیل نژاد تحت تاثیر جدایی طبیعی که واقعیتی عینی است، هنوز در بعضی از قسمت‌های جهان مشاهده می‌گردد.
عامل دیگر؛ در زمان‌های بسیار قدیم تكامل پیش‌رونده‌ای در اجتماع انسان وجود داشت ولو این كه بسیار كند بود، نیروهای تولیدی رشد كرد، گروه‌های انسان‌ها از لحاظ تعداد بیش‌تر شدند، و بعضی از نژاد‌ها رفته رفته با نژادهای دیگر تماس‌های بیش‌تری برقرار كردند. گروه‌های انسان اكنون دیگر به جای جدایی و انزوا رفته رفته با یك‌دیگر آزادانه‌تر آمیزش و ازدواج می‌كردند كه عامل قطعی در به وجود آمدن نژاد‌های جدید بود. اما اثر این عامل بیش‌تر به تشكیل گروه‌های مختلط نژادی منجر شد و هنوز هم ادامه دارد.
درجه عالی سازش بدن با كار موجب تسهیل ظهور انسان كنونی با وضع جسمانی مشخص و منحصر بفردش شد و نژادها را هماهنگ و یك‌نواخت كرد.
در طی زمان، نژادهای مختلف تحت تاثیر آمیزش و اختلاط با یك‌دیگر واقع شدند. این اختلاط نژادی مخصوصا" طی ده تا پانزده هزار سال گذشته بسیار شدید بوده است. از زمان كریستف‌كلمب كه در ١۴٩٢ میلادی به كشف آمریكا نائل شد، اختلاط نژادی به حدی زیاد شده است كه دیگر نمی‌توان یك نژاد "خالص" در جایی پیدا كرد. بشر به طور كلی كم‌وبیش نژاد مخلوطی را تشكیل می‌دهد، امروزه ده‌ها میلیون نفر در جهان یافت می‌شود كه نمی‌توان آن‌ها را به یك نژاد بزرگ منسوب كرد.
قرابت خونی زیادتر بین مردم به علت اختلاط، اختلافات جسمانی آن‌ها را تا حد زیادی كاسته است. اختلاط نژادها بدون شك در تكامل انسان نقش مهمی ایفا كرده است، و به وحدت انسان برای این كه به صورت یك واحد بیولوژیكی در آید، كمك كرده است. چنان كه از لحاظ كیفی با نوع میمون‌های آدم‌نمای عالی كه جد انسان اولیه محسوب می‌شود فرق دارد.
ادامه موارد فوق در آینده تایید می‌كند كه: "اختلافات نژادی باید در جریان تكامل تاریخی محو شود و محو خواهد شد."

نژادهای انسان
همه‌ی جمعیت فعلی جهان در خصوصیات اولیه و ثانویه ساختمان داخلی و خارجی بدن به همدیگر كاملا" شباهت دارند. از این‌رو اكثر دانش‌مندان از نقطه نظر بیولوژی تمام انسان‌ها را یك نوع به نام "هوموساپین" می‌نامند.
مردمی كه اكنون تمام خشكی و حتا قطب شمال و جنوب را اشغال كرده‌اند متشابه و یك‌نواخت نیستند بل‌كه گروه‌هایی هستند كه از دیر زمان به آن‌ها نام نژاد داده‌اند، اصطلاحی كه در انسان‌شناسی رایج شده است.
هر نژاد انسان عبارت از یك گروه بیولوژیكی از مردمی است كه مشابه هم هستند، اما از لحاظ طبقه‌بندی جانوران یك نوع فرعی نیست. افراد هر یك از نژادها منشاء مشتركی دارند و در سرزمین مشخصی كه تحت تاثیر شرایط طبیعی و آب و هوایی آن قرار گرفته، ظاهر شده‌اند. هر نژاد دارای خصوصیات جسمانی معینی است كه اغلب در ظاهر از لحاظ ریخت و تشریح در اعضای آن یك‌سان است.
مهم‌ترین خصوصیات ممیزه‌ی نژادی از این قرار است: وضع مو در سر، كیفیت و رشد مو در چهره (ریش و سبیل) و موی بدن، رنگ مو و پوست و رنگ عنبیه، شكل پلك‌ها، بینی و لب‌ها، شكل سر و صورت و طول قامت.
بین هر یك از نژادهای انسان افرادی یافت می‌شوند كه خصوصیات آن نژاد را بهتر و افرادی یافت می‌شوند كه خصوصیات آن را كم‌تر نشان می‌دهند. نژادهایی هم هستند كه وجوه مشخصه بیش‌تری دارند، و كاملا" واضح هستند و در مقابل آن نژادهایی یافت می‌شوند كه اختلاف‌شان با سایر نژادها اندك است. بعضی از نژادها نیز خصوصیات واسطه‌ای دارند. نژاد سیاه-استرالیایی، نژاد بزرگی است كه مجموعا" به وسیله خصوصیات چندی مشخص می‌گردد و نمونه‌های بارز و مشخص‌تر آن سیاه‌هان سودان هستند و از دو نژاد بزرگ دیگر یعنی نژاد اروپایی و مغولی ممتاز می‌گردند. بنابراین مشخصات سه گروه عمده نژادها عبارتند از:

١- نژاد سیاه: موی سیاه با جعدهای پیچیده محكم یا موج‌دار، پوست قهوه‌ای شكلاتی یا حتا تقریبا" سیاه (گاهی زرد، قهوه‌ای)، چشمان قهوه‌ای، بینی نسبتا" پهن كه بزرگ نیست و دارای برجستگی كوچك و سوراخ‌های گشاد است ( بعضی از انواع آن‌ها دارای بینی راست و سوراخ‌های تنگ هستند)؛ اكثر آن‌ها لبان كلفتی دارند؛ بسیاری از آن‌ها سرشان دراز است؛ چانه نسبتا" بزرگ است؛ قسمتی از فك فوقانی و تحتانی كه دندان‌ها را نگه می‌دارد متمایل به جلو است.
با در نظر گرفتن مكان جغرافیایی (نژادسیاه- استرالیایی) بعضی اوقات آن را نژاد استوایی یا آفریقایی- استرالیایی هم می‌نامند. این نژاد طبعا" به نژادهای كوچك‌تر تقسیم می‌گردد: ١- نژاد غربی یا آفریقایی كه به آن نژاد سیاه هم می‌گویند. ٢- نژاد شرقی یا نژاد اقیانوسیه‌ای و یا استرالیایی.

٢- نژاد اروپایی- آسیایی یا نژاد اروپایی(سفید): پوست صورتی و این مربوط به عروق خونی است كه در داخل آن دیده می‌شود. بعضی از آن‌ها پوست روشنی دارند و برخی دیگر پوست‌شان تیره‌تر است؛ بسیاری از آن‌ها موی‌شان بور و چشم‌شان روشن و شفاف است؛ موها مواج یا راست است و رشد آن‌ها در چهره و بدن یا متوسط و یا قوی است؛ لب‌ها ضخامت متوسطی دارد؛ بینی نازك و كاملا" برجسته است. برجستگی روی بینی بلند است، چین‌های پلك‌ها كوچك است؛ فك‌ها و قسمت فوقانی چهره برجستگی چندانی ندارد و برجستگی چانه یا متوسط و یا زیاد است. صورت عموما" زیاد پهن نیست.
در داخل نژاد بزرگ اروپایی (سفید) سه نژاد كوچك‌تر وجود دارد كه از رنگ مو و چشم مشخص می‌شوند و عبارتند از: شمالی‌ها كاملا" مشخص (بور مانند روس‌ها) و جنوبی‌ها (سبزه) و اروپاییان مركزی كه كم‌تر مشخص هستند و رنگ آن‌ها واسطه بین دو رنگ دیگر است.
گروه سبزه جنوب اروپا را اكثریت اسپانیولی‌ها، فرانسوی‌ها، ایتالیایی‌ها، سویسی‌ها، آلمانی‌های جنوبی و مردم كشورهای بالكان تشكیل می‌دهند.

٣- نژاد مغول: اكثریت افراد این نژاد پوست تیره یا متمایل به زرد دارند؛ چشمان‌شان قهوه‌ای تیره است؛ موی سرشان سیاه و راست و زبر است؛ ریش و سبیل آن‌ها معمولا" رشد نمی‌كند؛ موی بدن‌شان بسیار كم است؛ از خصوصیات نژاد مغول، چین مخصوص پلك‌هاست كه زاویه‌ی داخلی چشم را می‌پوشاند و به چشم حالت خمیده می‌دهد؛ چهره تا حدی پهن است، استخوان‌های گونه دور از یك‌دیگر قرار دارد چانه و آرواره برجسته نیست؛ بینی عموما" راست اما برآمدگی آن كوچك است؛ ضخامت لبان متوسط و قامت اكثر افراد از متوسط كوتاه‌تر است.
مشخصات كامل این نژاد را به فراوانی بین مردم چین شمالی می‌توان دید زیرا آن‌ها نمونه‌ی نژاد مغولی هستند منتهی اندكی قدشان بلندتر است. سایر گروه‌های نژاد مغولی دارای لب‌های كلفت‌تر یا نازك‌ترند و موی‌شان خیلی زبر نیست و قدشان از اندازه متوسط كوتاه‌تر است.
نژاد انسان عموما" به ٢۵ تا ٣٠ گروه تقسیم می‌شود با این حال همه از یك واحد است، زیرا گروه‌های واسطه‌ای (انتقالی) و گروه‌های مخلوط افراد انسانی بین نژادهای بزرگ، وجود دارند.
اكثر نژادهای انسان و گروه‌های مختلف آن هریك سرزمین مشترك معینی را اشغال كرده‌اند كه خودشان در آن ظاهر شدند و از لحاظ تاریخی رشد و تكامل یافتند. موارد بسیاری پیش آمده است كه بعضی از نژادهای معین به علت شرایط تاریخی مخصوص به سرزمین‌های مجاور و حتا بسیار دور دست مهاجرت كرده‌اند. در بعضی از موارد این نژادها تماس خود را با مسكن اصلی به كلی از دست داده‌اند و یا قسمت قابل ملاحظه‌ای از آن‌ها نابود شده‌اند.
چنان كه دیدیم تقریبا" یك دسته خصوصیات جسمانی موروثی از لحاظ ریخت ظاهر در اكثر افراد هر یك از نژادها به چشم می‌خورد. اما ثابت شده است كه مشخصات نژادی هم در جریان تكامل فردی و هم در سیر تكامل عمومی در معرض تغییر است. افراد هریك از نژادهای بشر، به علت اصل مشترك‌شان به یك‌دیگر بیش‌تر شباهت دارند تا به افراد نژادهای دیگر.
تعیین خصوصیات نژادی و تغییرات فردی آن‌ها به وسیله وسایل مخصوص و با شیوه‌های استادانه انسان‌شناسان صورت می‌گیرد. معمولا" صدها و حتا هزاران افراد از یك گروه نژادی را مورد مطالعه و اندازه‌گیری و آزمایش قرار می‌دهند. این شیوه تصویر كاملا" دقیقی از تركیب نژادی هر دسته از مردم، درجه‌ی پاكی نژاد یا اختلاط نژادی آن‌ها را نشان می‌دهد، اما نمی‌توان برای بعضی از اشخاص نژاد مسلمی را تعیین كرد. این امر به علت آن است كه در فرد معینی بعضی از خصوصیات نژادی ضعیف است و یا كاملا" مشخص نیست و یا آن كه آن فرد نتیجه پیوند دو نژاد است.
در بسیاری از موارد مطلقا" غیر ممكن است به توان گفت كه شخص به كدام نژاد تعلق دارد. زیرا خصوصیات نژادی در هر سه گروه نژادی یافت می‌شود، این امر به هیچ وجه مربوط به این نیست كه دو نفر از نژاد مختلف با هم ازدواج كرده یا نكرده باشند. این حقیقت كه خصوصیات نژادها اختلاط دارد یكی از دلایلی است كه نژادها دارای ریشه‌ی مشتركی هستند و از لحاظ خون با هم قرابت دارند.
اساس نظریه‌ی علمی منشاء نژادهای انسان از نقطه‌نظر بیولوژی ابتدا از طرف داروین پایه‌گذاری شد. وی مطالعه‌ی خاصی درباره نژادهای انسان به عمل آورد و شباهت‌های بسیار زیاد، خصوصیات اساسی آن‌ها، قرابت، وابستگی خونی آن‌ها را به اثبات رسانید. داروین گفت كه این امر دلیل بر آن است كه همه‌ی آن‌ها از یك تنه‌ی مشترك جدا شده‌اند و اجداد مختلف ندارند. پیش‌رفت بیش‌تر علم، این نظر را كه اساس نظریه‌ی "منشاء واحد انسان" است كاملا" ثابت كرد. لذا این كه انسان از میمون‌های مختلف مشتق شده است یعنی تئوری منشاء مختلف برای انسان بی‌اساس است و نظریه‌ی تبعیض نژادی یكی از مهم‌ترین سدهای دفاعی خود را از دست می‌دهد.
تمام نژادها دارای خصوصیات انسان معاصر هستند و هیچ یك از آن‌ها را نمی‌توان به عنوان یكی از انسان‌های نئاندرتال ریخت توصیف كرد. از لحاظ بیولوژی، هیچ یك از نژادهای انسان بر نژاد دیگر تفوق ندارد.
نژادهای انسان كنونی بسیاری از خصوصیات میمونی را كه انسان نئاندرتال دارد از دست داده و خصوصیات "هموساپین" را كسب كرده است. بنابراین هیچ یك از نژادهای كنونی نمی‌تواند نسبت به دیگری اولیه‌تر و یا به عبارت دیگر میمونی‌تر در نظر گرفته شود.
آنانی كه طرف‌دار تئوری غلط نژادهای پست و عالی هستند معتقدند كه نژاد سیاه نسبت به نژاد اروپایی به میمون‌ها نزدیك‌تر است. این نظر از لحاظ علمی كاملا" نادرست است. سیاهان دارای موهای مجعد زبر، لب‌های كلفت، پیشانی راست یا محدب هستند و به هیچ‌وجه موهای اواخر دوران سوم در صورت و یا بدن آن‌ها نیست و پاهای‌شان نسبت به تنه بسیار بلند است. تمام مشخصات نژادها نشان می‌دهد كه نژاد سیاه از نژاد اروپایی نسبت به شامپانزه بسیار دورتر است. اما نژاد اروپایی هم به نوبه‌ی خود از لحاظ رنگ روشن پوست و مشخصات دیگر با میمون‌های آدم‌نما بسیار تفاوت دارد. تئوری داروین درباره‌ی اشتقاق انسان از یك نوع میمون آدم‌نمای قدیمی و تئوری فردریک انگلس درباره‌ی انتقال میمون آدم‌نما به انسان تحت تاثیر كار اجتماعی در به‌دست آوردن درك درست‌تری از نژادهای انسان كمك می‌كند. معلومات علمی فقط این نتیجه درست را می‌پذیرد كه همه نژادهای انسان كنونی تحت تاثیر قوانین طبیعی، بیولوژیكی و اجتماعی از یك تنه به وجود آمدند.

علم علیه تبعیض نژادی
امروزه تحت تاثیر فرهنگ‌های مذهبی، قومی، ملی و مردسالاری، تبعیض نژادی (آپارتاید) به صورت گسترده‌ای در گوشه و کنار جهان به وفور یافت می‌شود. این آپارتاید تولید و بازتولید می‌گردد؛ زیرا در پشت آن‌ها منافع عده‌ای خاص، چه خود به آن باور داشته و چه نداشته باشند، پنهان است.
تقسیمات نژادی به هیچ‌وجه نقش مهمی در رشد و تكامل انسان ایفا نمی‌كند و نمی‌تواند ایفا كند. تاریخ اجتماع انسان كه از اجتماعات اولیه و قبیله‌ای شروع و با پیدایش برده‌داری تاکنون، به طور اساسی "تاریخ مبارزات طبقاتی" است. دشمنان انسانیت و طرف‌داران استثمار انسان به وسیله انسان، سعی می‌كنند ثابت كنند كه مبارزه بین نژادها، اساس حركت تاریخ انسان است. این دسته افراد آگاهانه تاریخ جوامع بشری را دگرگونه جلوه‌گر می‌سازند.
افسانه‌ی نژادهای عالی و پست چیز تازه‌ای نیست. حتا در دروه‌های باستانی نیز مردمی كه در جنگ‌ها پیروز می‌شدند، خود را اغلب نژاد عالی و برتر و ملت مغلوب را نژاد پست‌تر قلمداد می‌كردند تا بهانه‌ای برای استثمار و نابود كردن آن‌ها به دست آورند. امروزه زیادند افراد، ملت‌ها، و دولت‌های كه هنوز افكار نژادپرستانه را به صورت آپارتاید مذهبی، جنسی، قبیله‌ای و غیره را تولید، تبلیغ و ترویج می‌كنند. پان‌عربیسم، پان‌ایرانیسم، پان‌اسلامیسم، پان‌ترکیسم و ده‌ها پان دیگر از نمونه‌های امروزی افکار نژادپرستانه است.
هنگامی كه داروین نخستین بار سرخ پوستان را مشاهده كرد قیافه‌ی آن‌ها اثر عظیمی در وی به جای گذاشت و او آن‌ها را به عنوان مردمی كه سطح فرهنگ و تمدن‌شان به سطح فرهنگ و تمدن اجداد انسانی كنونی شبیه است، توصیف كرد. اما بعد از مطالعه‌ی دقیق‌تر و نزدیك‌تر، مشاهده كرد كه در اساس رفتار، كردار، خوی، قدرت معنوی، و مغزی آن‌ها شباهت زیادی با مردم انگلستان دارند.
داروین از این امر نتیجه گرفت كه سرخ‌پوستان، سیاهان و افراد نژادهای دیگر با اروپایی‌ها از لحاظ خصوصیات اساسی روانی، تمایلات و عادات شباهت اساسی دارند. او استنتاج‌های خود را بر این واقعیت بنا نهاد كه با در نظر گرفتن شكل پیكان‌های سنگی كه از كشورهای مختلف جمع‌آوری شده و به اعصار مختلف ماقبل تاریخی تعلق دارد، معلوم می‌شود كه شیوه‌های ساختن آن‌ها به طور شگف‌انگیزی به هم شبیه است.
با در نظر گرفتن این معلومات علمی و واقعی ادعای طرف‌داران برتری نژادی كه مدعی است نژاد آریایی از لحاظ روانی نسبت به سایر نژادها برتری دارد مطلقا" بی‌اساس است.
سطح فرهنگ یك ملت به هیچ‌وجه با تركیب نژادی آن ارتباط ندارند. وضع فرهنگ و تمدن ملت‌ها به مجموع شرایط طبیعی و اجتماعی، رشد تاریخی ملت‌ها، دولت‌ها و مراودات آن‌ها و به طور کلی به شیوه تولید آن ملت بستگی دارد.
تقسیم ملت‌ها از روی زبان با تقسیم نژادها مطابقت ندارد. زبان‌ها و نژادها مستقل از یك‌دیگر رشد و تكامل می‌یابند.
برای از بین بردن انواع مختلف آپارتاید، کار ریشه‌ای لازم است، کاری که محور اساسی آن انسان به معنی واقعی آن است. به قول کارل مارکس "رادیکال بودن یعنی چنگ انداختن به ریشه‌ها: برای انسان، اما ریشه خود انسان است."    ادامه دارد.

٣ بهمن ماه ١٣٩۴

*****************

(۱٧)

منشاء تکامل

قبل از این که علل اصلی و یا منشاء تکامل انسان و بقیه‌ی موجودات زنده را مورد بررسی قرار دهیم، لازم است که چند پرسش را که مخالفان تئوری تکامل انسان مطرح می‌نمایند، بیان نماییم و سپس به اصل موضوع به پردازیم.
می‌پرسند: میمون‌های دنیا با گذشت قرن‌های متمادی چرا هیچ‌کدام‌شان تکامل پیدا نکرده و انسان نشدند؟
امروزه با دنیای پیش‌رفته ارتباطات چرا شنیده نشده است یک میمون به انسان تبدیل شده است؟
مگر می‌شود در یک مرحله از زمان میمون تکامل یابد و انسان شود و بعد توقف پیدا کند و تکامل را از قاموس خود بیرون اندازد؟
مگر همه‌ی موجودات زنده به وسیله‌ی خالق خلق نشده است؟
مگر همه چیز ازلی و ابدی نیست؟
به پرسش‌های فوق به طور مشخص پاسخ نمی‌گوییم، بل‌که در متن این سلسه نوشتارها به آن‌ها پاسخ داده شده است. ندانستن و ناآگاه بودن از محیط اجتماعی و طبیعی خود انسان عامل طرح چنین پرسش‌هایی است. هنگامی که انسانی در مورد پدیده‌ای شناخت ندارد، طبیعتا" اگر در مورد آن از او پرسش شود، پاسخ‌های اشتباه و بی‌ربط بیان خواهد نمود.
در جوامع طبقاتی امروزی طبقه فرودست و فقیر جامعه، جمعیت کثیری را تشکیل می‌دهند. این طبقه برای آموختن و رهایی از چنگ ناآگاهی باید تلاش‌های مستمر و شبانه‌روزیی را سازماندهی نماید. این جمعیت تا زمانی که "از انسانی در خود (ناآگاه) به انسانی برای خود (آگاه)" تبدیل نشوند، این معضل هم‌چنان گریبان‌گیر اوست و خود تولیدکننده و بازتولیدکننده آن خواهد بود.
رهایی انسان‌های کارگر و زحمتکش در سراسر جهان از چنگ وهم، خرافه و ناآگاهی، اگر با روشن‌گری و تحلیل علمی مسائل جهان در محدوده معینی امکان‌پذیر گردد، و این شدنی است حتا اگر در چارچوب خانواده باشد، اما این رهایی در ابعاد اجتماعی تنها زمانی ممکن می‌شود که شرایط زندگی اجتماعی اقتصادی و سیاسی انسان‌‌ها تغییر کند و آن نیروهای طبیعی و اجتماعی که انسان از ترس آن‌ها به وهم و خرافه و مذهب پناه می‌برد به زیر کنترل طبقه فروشنده‌گان نیروی کار با افکاری پیش‌رو و ترقی‌خواه در آید. بنابراین تلاش و کوشش ما هر چند هم کوچک و تدریجی باشد، خود زمینه‌ی لازم را برای رشد و آگاهی عمومی ایجاد می‌کند. به عنوان مثال مطرح کردن تئوری علمی تکامل در شبکه‌های اجتماعی یکی از مکان‌هایی است که در این زمینه می‌تواند بسیار مفید واقع شود.
به هر حال اکنون به اصل موضوع به پردازیم.
روندی را که طی آن یک‌گونه از موجودات زنده چه گیاهی و چه جانوری تغییر شرایط پیرامون‌ش را پذیرا می‌شود و با آن سازگاری می‌یابد، تکامل می‌نامند. البته همه‌ی گونه‌ها هم تکامل نمی‌یابند و برخی از آن‌ها در سازگاری با محیط ناکام می‌مانند و سرانجام نابود و منقرض می‌شوند. همان‌طور که هم اکنون خود شاهد انقراض بسیاری از گونه‌های حیوانی هستیم که یکی از عوامل انقراض آن‌ها دخالت‌های سودپرستانه انسان‌های دارای قدرت و ثروت، امروزی است. اما هنگامی هم که تکامل رخ می‌دهد، روندش چنان کُند است که باید نسل‌های زیادی بگذرد تا آن که همه‌ی اعضای یک جامعه آن صفت سودمند حاصل از تکامل را بروز دهند.
پیکر ما و تمام موجودات زنده گیاهی و جانوری از میلیاردها سلول ساخته شده است. هر سلول از دو قسمت اصلی یعنی سیتوپلاسم و هسته تشکیل شده است. در درون هسته‌ی همه‌ی سلول‌ها رشته‌های باریکی به نام کروموزوم وجود دارد. تعداد کروموزوم‌های هر سلول بدن هر جاندار، مشخص است. هر سلول بدن انسان ۴٦ عدد١ کروموزوم دارد (۴٦=N2 و٢٣ N= کروموزوم است). بر روی هر یک از این ۴٦ کروموزوم دانه‌هایی به نام ژن قرار دارد. اگر نخ تسبیح را رشته‌های باریک کروموزوم فرض کنیم دانه‌های تسبیح ژن خواهند بود. در درون هر ژن ملکول‌هایی به نام دی.ان.ای (DNA) قرار دارد که مانند یک پله‌ی چوبی پیچ‌ خورده، می‌باشد. دو ستون این پله چوبی را ملکول‌های قند و فسفات، و پله‌های آن چهار ملکول به نام‌های آدنینA، تیمینT، گوانینG و سیتوزین C را تشکیل می‌دهند که دو به دو روبرو هم قرار گرفته و یک پیوند شیمیایی را تشکیل می‌دهند. آدنین همیشه با تیمین و گوانین نیز همیشه با سیتوزین پیوند شیمیایی دارند. این پیوندها ضعیف هستند. در تصویر زیر آن‌ها را مشاهده می‌کنید:
کار ملکول‌هایی دی.ان.ای DNA انتقال صفات ارثی از والدین به فرزندان است. و اساس وراثت را تشکیل می‌دهد که نسخه‌هایی از آن از نسلی به نسل دیگر انتقال می‌یابد. بنابراین پژوهش‌گران می‌توانند با مقایسه‌ی ملکول‌هایی دی.ان.ای DNA انسان و ملکول‌هایی دی.ان.ای DNA شامپانزه و یا گوریل، تعیین کنند که خویشاوندی این دو گونه با انسان تا چه اندازه است. این پژوهش نشان داده است که بین انسان و شامپانزه فقط ٧/١ درصد تفاوت وجود دارد و تفاوت میان انسان و گوریل ٩/١ درصد است.
هر ملکول دی.ان.ای DNA در هنگام تقسیم سلولی همانندسازی می‌کند و مشابه خود را تولید می‌نماید. گاهی در همانندسازی ملکول‌های دی.ان.ای DNA بر اثر عوامل درونی و بیرونی که به این عوامل پایین‌تر اشاره خواهیم کرد، تغییراتی روی می‌دهد. که در آن ساختمان ملکولی دی.ان.ای DNA اولیه با ساختمان ملکولی دی.ان.ای DNA به وجود آمده (ثانویه) متفاوت می‌شود یعنی همانند نیستند. بنابراین پیامی که ویژگی‌های ارثی را منتقل می‌کرد بر اثر آن عوامل تغییر می‌یابد و پیام جدیدی جای آن را می‌گیرد. این‌گونه تغییر در پیام‌های ارثی ملکول‌های دی.ان.ای DNA را جهش می‌گویند. رمز و راز تکامل همه‌ی موجودات زنده از جمله انسان در این‌جاست.
از طرف دیگر، سلول‌های پیکر ما دو گونه هستند؛ یکی سلول‌های بدنی یا سوماتیک (Somatic) که تقریبا" تمام سلول‌های بدن ما از آن‌ها تشکیل شده است، که نقشی در تکامل ما ندارند. دیگری سلول‌های زاینده یا ژرمینال که به وسیله‌ی اندام‌های تناسلی زن (تخمدان) و مرد (بیضه) تولید می‌شوند، که نقش اصلی و تعیین‌کننده در به وجود آمدن انسان و تکامل آن دارند.
هسته‌ی سلول‌های سوماتیک یا بدنی انسان N2 کروموزومی یعنی دارای ۴٦ کروموزوم هستند در حالی که هسته‌ی سلول‌های زاینده یا ژرمینال N کروموزومی یعنی دارای ٢٣ کروموزوم می‌باشند.
برای این که یک موجود زنده جدید (انسان جدید) به وجود آید، باید دو تا سلول N کروموزومی با هم ترکیب شوند و یک سلول N2 کروموزومی به وجود آورند. ترکیب سلول N کروموزومی اسپرم مرد با سلول N کروموزومی تخمک زن، یک سلول N2 کروموزومی (۴٦ کروموزوم)، به وجود می‌آید که سلول تخم نام دارد. که با تقسیم سلولی (تکثیر شدن) از قاعده‌ی تصاعد هندسی ٢، ۴، ٨، ١٦، ٣٢، ٦۴، و ... به یک جاندار پرسلولی (انسان جدید) تبدیل می‌گردد.
در مورد چگونگی عمل جهش لازم است گفته شود، اگر در سه سلول فوق که در تصویر مشاهده می‌کنید؛ یعنی؛ سلول جنسی N کروموزومی تولید شده از تخمدان زن (سلول جنسی ماده یا تخمک)، سلول جنسی N کروموزومی تولید شده در بیضه مرد (سلول جنسی نر یا اسپرم) و سلول تخم N2 کروموزومی حاصل از ترکیب آن دو سلول جنسی، در معرض عوامل بیرونی و درونی قرار گیرند، دچار تغییر ژنتیکی (جهش) شده و دارای صفات ارثی جدیدی (یا پیام‌های ارثی) می‌گردد که ممکن است سازگار و یا ناسازگار با محیط زندگی جاندار باشد. این صفات ارثی جدید از نسلی به نسل دیگر منتقل می‌شوند. و عامل تکامل انسان از همین‌جا منشاء می‌گیرد.
جهش ژن‌ها موجب تغییر در ساختمان ملکولی، ملکول‌های دی.ان.ای DNA می‌شوند. ملکول‌های جدید دی.ان.ای DNA (یعنی ژن‌های جدید) جاندارانی با ساختمان بدنی، استعدادها، و شکل‌های متفاوت به بار می‌آورند. بعضی از جهش‌ها سبب بروز صفاتی می‌شوند که از صفات قبلی جاندار بهترند. اما بیش‌تر جهش‌ها، جانداران کنونی را، که تکامل بسیار حاصل کرده‌اند، صاحب صفاتی می‌کنند که از صفات قبلی نه تنها پیش‌رفته‌تر نیستند بل‌که عقب‌ترند. دلیل این امر واضح است. زیرا جانداری که به محیط زندگی‌ش کاملا" سازگار باشد معمولا" همه‌ی صفات مساعد این سازگاری را دارد، پس تغییر صفتی که در نتیجه‌ی جهش بدان دست دهد، سازگاری آن را مختل خواهد ساخت.
بیش‌تر ژن‌ها، از جمله ژن‌هایی که در انسان شناخته شده‌اند، در هر صد هزار تا یک میلیون سلول زاینده، یک بار جهش می‌کنند. نرخ جهش در باکتری‌ها قریب یک جهش در ده میلیارد سلول است. اکنون پرسش این است که با این‌که نرخ جهش ژن‌ها این همه کم است پس چه‌گونه این همه تنوع در موجودات زنده به بار می‌آورد؟ آن‌چه که در بالا گفتیم مربوط به نرخ جهش یک ژن است. تصور کنید که جهش با همین نرخ کم به همه‌ی ژن‌های بدن یک جاندار دست دهد، در آن صورت چه تعداد خواهد بود؟ جهش در تمام مدت زندگی هر جاندار ممکن است روی دهد. این جهش ممکن است در سلول‌های سوماتیک (سلول‌های بدنی) آن جاندار و یا سلول‌های ژرمینال (سلول‌های زاینده) انجام گیرد. اگر جهشی به سلول‌های سوماتیک دست دهد ارثی نمی‌شوند. فقط جهش‌هایی که به سلول‌های زاینده دست می‌دهند (اسپرم از جنس نر، تخمک از جنس ماده) در وراثت و تکامل موجودات زنده مهم‌اند که می‌توانند از نسلی به نسل دیگر منتقل شوند.
آن صفاتی که جاندار به دست می‌آورد به محیط و وراثت بستگی دارد. تاثیر متقابل این دو عامل صفات نهایی جاندار را تعیین می‌کند. بعضی از صفات ظاهرا" تحت تاثیر محیط قرار ندارند. مانند افراد شش انگشتی، کوررنگی، طاسی سر، گروه‌های خونی، رنگ پوست، روییدن مو در پشت مفصل وسط انگشتان دست، آزاد بودن نرمه‌ی گوش (لاله‌ی گوش) یا چسبیده بودن آن به پهلوی سر.
بعضی از صفات فقط تحت تاثیر محیط ظاهر می‌شوند و ظاهرا" ارتباطی با وراثت ندارند. مثلا" مادری که در ابتدای حاملگی‌اش اگر قرص‌های مسکن خواب‌آور بخورد ممکن است بچه‌اش با دست‌ها و یا پاهای ناقص و یا اساسا" بدون دست و پا به دنیا بیاید، وضعیت ارثی‌اش هرچه می‌خواهد باشد.
حاصل آن که رشد و تکامل هر انسانی از ابتدای ابزارسازی تاکنون، از نظر بدنی و اجتماعی تحت تاثیر دو عامل وراثت و محیط زندگی و اثر متقابل آن‌ها بر همدیگر، و اثر این عوامل بر ملکول‌های دی.ان.ای DNAموجود در سلول‌های زاینده بوده است. بنابراین هرگونه تغییری در ساختمان ملکولی ملکول‌های دی.ان.ای DNA سلول‌های زاینده (جهش) که می‌تواند مفید و یا مضر باشد، منشاء تکامل است.
انسان هم مانند بقیه‌ی موجودات زنده تحت تاثیر عواملی که بیان کردیم، در حال تغییر و تکامل است. اکنون هم تکامل جسمی یا بدنی در انسان به صورت انتخاب طبیعی و یا مصنوعی در جوامع انسانی نیز رخ می‌دهد. موارد ثبت شده‌ای از تکامل در انسان‌های امروزی شامل طولانی شده دوره‌ی بارداری و کاهش میزان کلسترول، قندخون و فشارخون می‌باشد. اما به صورت مصنوعی با استفاده از علم ژنتیک سال‌هاست که ادامه دارد و در آینده می‌توانند ژن‌های معیوبی که عامل انتقال بیماری‌های ارثی است را قیچی نمایند و جای آن را ژن سالم قرار دهند که نتیجه‌ای آن سلامتی عمومی انسان‌ها را در پی دارد که این عمل خودش در حقیقت ادامه سیر تکامل جسمی انسان است. اما همان‌طور که قبلا" نوشتیم اندام‌های انسان مانند دست و پا و چشم و غیره با طبیعت سازگاری یافته‌اند، هرگونه تغییر در آن‌ها نه تنها پیش‌رفته و تکامل‌یافته نیست بل‌که به مفهوم جهش به گذشته است، که این جهش ناسازگار با شرایط طبیعی امروز انسان، نمی‌تواند تداوم یابد.
اما محور اساسی تکامل انسان معاصر، تکامل اجتماعی است. انسان امروزی برای این که به صورت اجتماعی و وسیعی تکامل یابد و خود را از منجلابی که شیوه‌ی تولید سرمایه‌داری ایجاد کرده، نجات دهد باید شیوه‌ی تولید کنونی را نه بر مبنای "ارزش مبادله‌ای" بل‌که بر مبنای "ارزش مصرف" پی‌ریزی و پایه‌گذاری نماید، در آن صورت است که به معنای واقعی کلمه یک جهش (انقلاب) روی داده است که کاملا" سازگار با شرایط اجتماعی انسان است. عوامل بیرونی و درونی که بر افزایش نرخ جهش‌ها در پیکر موجودات زنده موثرند عبارتند از:
گرما: هرگاه سلول‌های زاینده در معرض دمای بیش‌تر قرار گیرند نرخ جهش در آن‌ها افزایش می‌یابد.
موادشیمیایی: هرگاه بعضی از موادشیمیایی بر سلول‌های زاینده اثر نمایند نرخ جهش در آن‌ها افزایش می‌یابد. موادی مانند اسید نیترو و یا از گروه نیترات‌ها، پراکسید ازت، آلدیید فرمیک، گاز خردل و بسیاری دیگر سموم دفع آفات نباتی و مواد شیمیایی دیگر.
داروها: داروها نیز همانند مواد شیمیایی می‌توانند نرخ جهش را افزایش دهند.
پرتوهای پر انرژی: اثر دادن پرتوهای پر انرژی به سلول‌ها؛ مانند اشعه‌ی ایکس، لیزر، گاما، آلفا، بتا، فوق‌بنفش، بر نرخ جهش می‌افزاید. گاهی این افزایش نرخ بسیار چشم‌گیر و فراوان است. بسیاری از این پرتوها مانند فوق‌بنفش در میلیون‌ها سال قبل در اتمسفر اولیه‌ی زمین به مقدار فراوان وجود داشته‌اند که حصول جهش‌ها را زیاد کرده و با این عمل سرعت فرایند تکامل را تسریع کرده است.
انرژی حاصل از واکنش‌های هسته‌ای به دست انسان چه به صورت بمب رها شده بر سر مردم و چه به صورت آزمایشگاهی و صنعتی و چه به صورت انفجار راکتورهای هسته‌ای چرنوبیل در اوکراین و ژاپن، نیز عواملی هستند که نرخ جهش را افزایش می‌دهند.
اگر سلول‌های سوماتیک تحت اثر پرتوهای پرانرژی قرار گیرند؛ مبتلا به آسیب‌های پوستی، مخاطی، بیماری‌های خونی، سرطان، آب مروارید، پیری زودرس و غیره می‌شوند.
هنگامی که همه‌ی بدن پستانداری را در معرض تابش پرتوهای پر انرژی قرار می‌دهند، سلول‌های بدن عموما" تحلیل می‌روند. مثلا" وقتی که همه‌ی بدن توله سگی را در معرض تابش دراز مدت پرتوهای پر انرژی قرار دادند، به زودی علائم پیری، چون پیدایش موی خاکستری و سفت شدن مفاصل و مانند آن‌ها، ظاهر شدند.
اما اگر سلول‌های زاینده در معرض تابش این گونه پرتوها قرار گیرند، اگر موجود زنده به زودی از بین نرود، تغییرات جهشی حاصل شده می‌تواند از نسلی به نسل دیگر منتقل گردد.
امواج الکترومغناطیسی: کلیه‌ی امواج‌های الکترومغناطیسی با هر فرکانسی مخصوصا" انواع پارازیت‌های افقی و عمودی، امواج کیهانی، امواج حاصل از جریان‌های الکتریکی که تولید میدان مغناطیسی می‌نماید، نرخ تغییرات ژنتیکی را افزایش می‌دهند. امروزه از طریق رسانه‌ها بارها اعلام شده که تعداد زوج‌های نابارور افزایش یافته است. این خود دلیلی بر افزایش نرخ تغییرات ژنتیکی در تخمدان و بیضه‌ی زنان و مردان ایرانی است. علت پارازیت است و یا چیزهای دیگر، هنوز به طور قطع اعلام نشده است.
غذا: مواد غذایی که امروزه چه به وسیله‌ی کشاورزان و چه به وسیله‌ی کارخانه‌جات صنایع غذایی تولید می‌شود به منظور سود بیش‌تر و افزایش حجم تولید و نیز افزایش مدت دوام و نگه‌داری آن، به آن‌ها کودهای شیمیایی و مواد نگه‌دارنده می‌افزایند که عموم آن‌ها برای سلامتی انسان زیان‌آور است و باعث افزایش محرک‌های درونی بدن و نیز افزایش نرخ جهش در بدن انسان می‌شوند. یک نمونه از آن وزیر بهداشت دولت روحانی اعلام کرد که تمام آب‌لیموهایی که در بازار مصرف هستند غیرقابل مصرف، حتا برای محیط‌زیست هم زیان‌آور است. زیرا ۴ لیتر اسید "سولفور و گوگرد" در ١٠ تن آب به اضافه‌ رنگ به عنوان آب‌لیمو به خُورد مردم می‌دهند. عوارض مصرف این‌گونه مواد سبب تغییرات ژنتیکی که به صورت افزایش آمار مبتلایان به سرطان، دیابت، ام.اس و غیره در ایران نمود پیدا می‌کند.
رییس سازمان بهزیستی در١۴ آبان ١٣٩۴ گفت سالانه ٣٠ هزار کودک معلول و دچار اختلالات ژنتیکی در کشور متولد می‌شوند.     ادامه دارد

٢٠ دیماه ١٣٩۴


١ - مبتلايان به منگوليسم در سلول‌های بدن آن‌ها به جای ۴٦ کروموزوم ۴٧ کروموزوم دارند. اين افراد ناقص عقل‌ند و رشد بدنی آن‌ها نيز کامل نيست و چهره‌ای غيرعادی دارند.

*****************

(۱٦)

پیدایش مفاهیم مذهبی

پیدایش نخستین مفاهیم مذهبی و خرافی

شناخت حال، کلید درک و آگاه یافتن از گذشته را در اختیار ما قرار می‌دهد.- این آموزه از کارل مارکس است- در عصر کنونی سالانه میلیون‌ها نفر از مردم سراسر جهان می‌بینیم که انواع مراسم مانند؛ خودزنی، هم‌نوع زنی، شنا کردن در رودخانه‌ی آلوده، تعظیم مجسمه‌ی خودساخته و حیوانات، چرخیدن به دور معبود خودساخته، و چیزهای دیگر هر از چند گاهی انجام می‌دهند. بسیاری از آن‌ها از نظر مالی بی‌نیاز هستند، با این اعمال می‌خواهند از لذایذ آن دنیا بی‌نصیب نباشند. اما اکثریت آن‌ها در زندگی اجتماعی روزمره، واقعا" نیازمند و برای برآورده شدن این نیازهاست که دست به چنین اعمالی می‌زنند.
در هندوستان هر از چند گاهی مردم با انجام مراسم‌های ویژه‌ای در مقابل گاوی سر تعظیم فرو آورده و از گاو می‌خواهند که، به آن‌ها قدرت و ثروت بدهد، زیرا در اطراف خود می‌بینند که این قدرت و ثروت است که در زندگی اجتماعی دست برتر را در اختیار دارد.
در کشورهای عقب نگه داشته شده، هنگام سفر زمینی، درخت‌ها، سنگ‌ها و چیزهایی از این قبیل را می‌بینید که به زیارت‌گاه عده‌ای از مردم تبدیل شده است که از آن‌ها طلب سلامتی و رهایی از مشکلاتی که در زندگی با آن دست به گریبان هستند، می‌نمایند.
این‌ها و صدها نمونه‌ی دیگر را که شناختیم آن‌گاه می‌توانیم، نحوه رفتارهای خرافی انسان‌های اولیه را نه با خیال‌بافی بل‌که با استفاده از ابزار و وسایلی که از خود به جا گذاشته‌اند، و نیز نمونه‌های عینی و واقعی از آن‌ها که امروزه در گوشه و کنار جهان می‌بینیم، ترسیم کنیم.
نکشیدن نقاشی انسان‌ها بر دیواره‌ی غارها و پیدا شدن ابزار و وسایلی که هم‌راه اجساد دفن شده است، نمونه‌هایی از آثار و بقایای افکار خرافی و مذهبی است، که می‌توانیم بقایای آن را هم اکنون نیز در بعضی از قبایل که هم‌راه اجساد دفن می‌کنند، ببینیم. وسایل و مواد خوراکی مانند؛ تبر، نیزه، تخم مرغ، شیرینی، میوه را در درون قبر یا بر روی قبر قرار می‌دهند.
دانشمندان زیادی مرحله انسان‌های كرومانیون را در تكامل بشر به عنوان مرحله‌ای در نظر می‌گیرند كه در آن درك اولیه و خیالی بشر از قوای طبیعت و پس از آن از نیروهای اجتماعی شروع شد مانند تصورات مربوط به شكار، سحر و جادو كه بعدا" به صورتی در آمده است که ما در گوشه و کنار جهان می‌بینیم.
"از همان زمان‌های قدیم كه انسان‌ها هنوز نسبت به ساختار اندام‌های خود كاملا" جاهل بودند، زیر تأثیر اشباح رؤیایی به این باور رسیدند كه تفكر و احساس ایشان نتیجه‌ی فعالیت اندام‌های آن‌ها نبوده بلكه براثر فعالیت روح جداگانه‌ای است كه در بدن آن‌ها سكونت می‌گزیند و به هنگام مرگ آن را ترك می‌گوید. از این زمان‌ها انسان‌ها به تفكر درباره‌ی رابطه‌ی میان این روح با جهان‌ خارجی كشیده شدند. اگر روح پس از مرگ بدن را ترك می‌كند و به زندگی ادامه می‌دهد، پس مناسبتی ندارد كه مرگ جداگانه‌ی دیگری برای آن اختراع كنند. بدین‌گونه بود كه ایده‌ی مرگ‌ناپذیری روح پیدا شد كه در آن مرحله از تكامل به هیج وجه تسلی‌بخش نمی‌نمود؛ بلكه همچون سرنوشتی جلوه می‌كرد كه جنگیدن به ضد آن بی‌فایده است و بیش‌تر- مثلا" در میان یونانیان- همچون یك نگون‌بختی گریزناپذیر بود. این نه تمایل مذهبی برای تسلی بلكه سرگردانی ناشی از جهل عمومی كه با روح - هنگامی كه وجود آن پذیرفته شده- پس از مرگ چه باید كرد به طریقی همگانی به اندیشه‌ی مزاحم مرگ‌ناپذیری شخصی انجامید. خدایان نخستین به شیوه‌ای دقیقا" مشابه از راه شخصیت یافتن نیروهای طبیعی بپا خاستند و این خدایان با تكامل بیش‌تر ادیان، صورتی بیش از پیش فوق این جهانی به خود گرفتند تا این كه سرانجام با فرایند تجرید - و تقریبا" می‌توانم بگویم با فرایند تقطیر- كه در سیر تكامل فكری انسان طبعا" روی می‌داد، از میان بسیاری از خدایان كم یا بیش محدود و متقابلا" محدود كننده، در اذهان انسان‌ها، انگار (ایده‌ی) خدای یگانه‌ی ادیان یكتاپرست ظهور كرد١."
"تکامل کار، انسان را به تماشاگر تیز هوش طبیعت مبدل ساخت. مشاهدات وی انگیزه‌ی نخستین کوشش‌های او برای شناخت زندگی گشت. ولی تکامل جسمی او، تجربه و دانایی‌اش از طبیعت برای به دست آوردن شناسایی درستی از واقعیت ناکافی بود. انسان ابتدایی نمی‌توانست خویشاوندی و پیوند میان پدیده‌های طبیعی و تاثیر آن‌ها را بر هستی انسانی درک کند. وسایل او برای این کار بسیار ناقص بود و پیوسته به ناتوانی خود پی می‌برد. به هنگام بلایای طبیعی (سیل، انفجارات آتش‌فشان‌ها، آتش‌سوزی جنگل‌ها، خشکسالی و قحطی و جز آن) بر اثر این ناتوانی و نادانی از قوانین طبیعت، این احساس به او دست می‌داد که در ماورای طبیعت نیروهای مخوفی وجود دارند که بر سراسر پدیده‌های طبیعی فرمان می‌رانند. بدین‌گونه نخستین مفاهیم مذهبی تشکیل شد که عبارت بود از تجسم فانتزی‌گونه و تحریف شده‌ی نیروهای کاملا" واقعی در ذهن انسان ابتدایی، نیروهایی که بر وی حکومت می‌کردند."
"باستان‌شناسی ثابت کرده تا پیش از پنجاه تا چهل هزار سال قبل هیچ‌گونه مفاهیم مذهبی وجود نداشته است. چون انسان همواره در معرض حملات حیوانات وحشی بود و ادامه زندگی وی به بود و نبود شکار وابسته بود، او سرانجام برای حیوانات وحشی نیروی فوق طبیعی قائل شد. انسان تصور می‌کرد که حیوانات و آدمیان اجداد مشترکی داشته‌اند و حیوانات با قرار دادن گوشت خود در اختیار انسان زندگی وی را محافظت می‌کنند. انسان‌های ابتدایی که علل مرگ و زندگی را نمی‌دانستند معتقد بودند که اگر استخوان‌های حیوان حفظ شود می‌توان با سحر و جادو او را بار دیگر زنده ساخت. این تصورات عجیب درباره‌ی جد حیوانی و پشتیبانی وی از وظایف و وابستگی و پیوند ناگسستنی اعضای آن با حیوان مزبور توتمیسم (Totemism) نام دارد. بعدها انسان‌های نخستین، درختان و گیاهان را نیز مانند حیوانات به منزله‌ی توتم‌ها- یعنی اجداد و نگهبانان خود- به شمار آوردند. انسان احساس می‌کرد به کمک توتمی که بنا به تصور وی ضامن زندگی و حفظ او برابر حیوانات وحشی و توفیق در شکار بود، نیازمند است و می‌کوشید نظر توتم خاص خود را به خود جلب کرده نیازهای خویش را با او در میان گذارد. این اعمال، به تدریج شکل مراسم عبادت به خود گرفت."
"شایع‌ترین شکل مذهبی آنی‌میسم (Animism) بود. آنی‌میسم عبارت بود از اعتقاد به یک "وجود معنوی" غیرمادی و نامریی که دارای نیروهای عظیم فوق طبیعی بود (اعتقاد به وجود ارواح خیر و شر، شیاطین، خدایان و جز آن). آنی‌میسم ناشی از نادانی انسان نسبت به منشاء پدیده‌های طبیعی بود. انسان این پدیده‌ها را شبیه خود و دارای روح می‌پنداشت و به آن‌ها هم‌چون موجوداتی غیرمادی با خصوصیات بشری و قدرت فوق طبیعی می‌نگریست. بدین‌گونه رعد و برق، توفان، رودخانه و جنگل همه دارای روح بودند (دیوهای جنگلی و پریان آبی و جز آن). آنی‌میسم، شامل اعتقاد به تولد و مرگ ارواح نیز بود."
"این اعتقاد به نیروهای سحرآمیز و فوق طبیعی که در تعیین مسیر زندگی بشر دخالت دارند او را به جعل طلسم و جادو کشانید. رقص‌های جنگی که در آغاز چیزی بیش از هیجان غریزی پیش از نبرد نبود بعدها معنی سحرآمیزی به خود گرفت و مراسم عبادتی که به اعتقاد آن‌ها قدرتی سحرآمیز داشت اکنون به صورت رقص در آمده بود. مهرداروها که در آغاز وسیله‌ای برای جلب همسر دلخواه بود بعدها قدرتی فوق طبیعی و سحرآمیز یافت. جادوگری شفابخش ناشی از تاثیراتی بود که بشر از برخی معالجات ساده (خون‌گیری توسط زالو و مانند آن) و استعمال داروهای گیاهی در کمک به شخص بیمار پذیرفته بود. سحر و جادو عبارت بود از اعتقاد به این که انسان می‌تواند نیروهای فوق طبیعی را احضار کند."
"فیتیشیسم (Fitishism) شکل مذهبی دیگری بود که به برخی اشیاء واقعی نیرویی فوق طبیعی می‌بخشید. مردم آن اشیاء را می‌پرستیدند و معتقد بودند که آن‌ها قادرند که انسان‌ها را تحت نفوذ خود گیرند. از این‌رو قبایل استرالیایی و اقوام دیگر که علل تولد و مرگ را نمی‌دانستند معتقد بودند که حیات هر شخص در سنگی کوچک یا قطعه‌ی چوبی قرار گرفته است و اگر این سنگ یا چوب از میان برود او نیز خواهد مرد."
"از آن‌جا که انسان ابتدایی قادر به تبیین علل مرگ نبود، از مردگان ترس موهومی در دل داشت، به ویژه آن‌هایی که در دوران حیات‌شان نیز مایه‌ی ترس او بودند مانند جنگجویان خشن، روسای قبایل و جز آن. به تصور او، اجساد یا حتا تصاویر مردگان نیرویی فوق‌طبیعی در خود نهفته دارند. سپس تصور جهان فوق طبیعی دیگری که مَسکن ارواح مردگان بود در انسان پیدا شد و تمایل به جلب حمایت نیروهای فرا طبیعی به صورت قربانی در راه نیروهای مزبور در آمد."
"بدین‌سان، پیدایی اعتقادات مذهبی ابتدایی، معلول عجز و ناتوانی کامل انسان‌ها در برابر طبیعت بود. این اعتقادات نیز به نوبه‌ی خود به ادامه‌ی این ناتوانی کمک کرد زیرا مانع شناسایی واقعی او از جهان می‌بود و کندوکاو او را در پدیده‌های طبیعی منحرف می‌کرد و از تکامل وی جلوگیری می‌نمود٢."
بنابراین‌ موجود انسانی فقط وقتی برای خود مستقل به حساب می‌آید که بر پاهای خود بایستد، یعنی هنگامی که وجودش را مدیون خود باشد. انسانی که به لطف اوهام و خرافات مذهبی زندگی می‌کند خود را همیشه موجودی وابسته محسوب می‌کند.
"باورهای مذهبی به قول فویرباخ روی ضعف‌های انسان دست می‌گذارد و در مورد آن‌ها اغراق می‌کند که مثلا انسان ضعیف و ناآگاه است، هرگز نمی‌تواند به نیروی خودش راز هستی را بشناسد، و بعد در برابر این ضعف‌ها یک موجود موهومی و خیالی را می‌سازد که همه آن صفاتی را که انسان فاقد آن است در نهایت کمال دارا باشد. یعنی در برابر انسانی که بدبخت و بی‌چاره‌ی و ذلیل توصیف شده، خدایی را که صاحب قدرت مطلق است قرار می‌دهد، و در برابر انسانی که آگاهی ندارد و با عقل خود نمی‌تواند به جایی برسد، خدای صاحب عقل مطلق را قرار می‌دهد.
و باز هم به قول فویرباخ ضعف‌های انسان را به صورت تزی در می‌آورد که در برابر این تز، خدایی را که می‌سازد، حکم آنتی‌تز آن‌را دارد. ما وقتی ضعف مطلق توصیف شده‌ی خود را، در کنار قدرت مطلق قرار دهیم، یا یک انسان ضعیف، ناآگاه و نادان را در کنار یک نیروی خیالی قدر قدرت با آگاهی مطلق قرار دهیم، نتیجه این امر بندگی فرد ضعیف نسبت به آن قدر قدرت است.
به این ترتیب انسان آنتی‌تز خودش را به صورت یک قدرت مطلقه در می‌آورد و شروع به تعظیم و بندگی ساخته دست خودش، یعنی همان قدرت موهومی، می‌نماید. این یعنی پیدایش خدای خودساخته.
امروزه تا هنگامی که انسانی وجود داشته باشد، که در برابر نیروهای طبیعی و اجتماعی احساس ضعف کند، مذهب هم‌چنان تولید و بازتولید می‌گردد. ما وقتی که در زندگی اجتماعی به یک انسان از همان دوران کودکی به او قبولانده و باورانده‌ایم که شما ضعیف، نادان، و ناتوان در مقابل قدرت لایزال هستید، بندگی و بردگی این انسان به این قدرت خیالی یک امر اجتناب‌ناپذیر است.
در غیر این صورت، باید ضعف انسان را از بین ببریم. یعنی با آموزش و پرورش صحیح از همان ابتدای کودکی تا زمان فارغ‌ شدن از تحصیل این انسان را از قدرت خود آگاه ساخت و به او در زندگی اجتماعی، اثبات نمود که ضعیف و ضعیفه نیست تا در آن صورت احساس قدرت کند. وقتی که این تز از میان رفت، آن آنتی‌تز هم از میان می‌رود." سیامک ستوده.
مذهب در جوامع طبقاتی امروز، در همان‌حال که اعتقادات توده‌های وسیعی از کارگران و مردم زحمتکش را تشکیل می‌دهد، ابزاری است در دست سرمایه‌داران و دولت‌های آنان، تا از طریق آن مردم را تحمیق کنند و حاکمیت نظام سرمایه‌داری را تداوم بخشند. مذهب در طول تاریخ همان‌طور که نوشتیم انعکاس یاس و ناتوانی توده‌های مردم در دست و پنجه نرم کردن آن‌ها با موانع سر راه زندگی‌شان بوده است. انسانی که اسیر مناسبات نظام سرمایه‌داری است و به تنهایی قادر نیست که شرایط زندگی خود را تغییر دهد و در برابر رنج و مرارتی که خود و خانواده‌اش به آن گرفتار آمده، کاری از دستش ساخته نیست، زمانی که خود را ضعیف و درمانده می‌بیند به ناچار رو به آسمان می‌کند، به این امید که نیرویی قدرت‌مندتر از خود پیدا شود و او را نجات دهد. زمانی که در دنیای واقعی هیچ امیدی برای رسیدن به آرزوهایش باقی نمی‌ماند، با نذر و نیاز و صدقه، به درگاه معبودش که در واقع حکم رشوه را بازی می‌کند، آرزو می‌کند اگر شده در همین دنیا حق او را از کسانی که حق و حقوق او را خورده‌اند، بگیرد. و یا این‌که برای دستیابی به امیالش بعد از مردن دوباره زنده شود، و با آرزوی دستیابی به رفاه و خوشبختی در دنیای خیالی بعد از مرگ، رنج و مرارت‌های دنیای واقعی را تحمل می‌کند.
سرکوب اقتصادی کارگران و مردم زحمتکش جهان لاجرم تمام انواع سرکوب سیاسی و تحقیر اجتماعی را پیش کشیده و تولید می‌کند و زندگی معنوی و اخلاقی توده‌های مردم را زوال بخشیده و تیره و تار می‌سازد.
یعنی مذهب در دست حاکمان سرمایه‌ی جهانی، یک حربه سرکوب معنوی است که همه جا بر دوش توده‌های مردم سنگینی می‌کند. به آنان که تمام عمرشان را تلاش و کوشش می‌کنند باز هم در نیاز زندگی می‌کنند، می‌آموزد که تا وقتی در زمین هستند، تسلیم شوند و صبور باشند و به امید پاداش‌های بهشت موعود، آسایش بیابند. به قول کارل مارکس مذهب افیون توده‌ها است. نوعی مخدر معنوی است که در آن برده‌های سرمایه تصویر انسانی خود را غرق می‌کنند و خواست خود برای تأمین یک زندگی شایسته‌ی انسان را کنار می‌گذارند. و با این مخدر است که با شکمی گرسنه و روانی علیل سر بر بالین گذاشته و به آرامی می‌خوابند که شاید فردایی دیگر به وجود آید. و با این مخدر است هنگامی که نمی‌توانند حق و حقوق خود را از ستم‌گر بگیرند، او را به دست ناجی‌یان خیالی می‌سپارند که حق آن‌ها را از او بگیرد.
همان‌طور که اشاره کردیم، در جوامع طبقاتی دست‌گاه مذهب یار و همیار حاکمیت‌هاست، حتا در پیش‌رفته‌ترین کشورهای صنعتی سرمایه‌داری تحمیق توده‌یی را گسترش و آن را تولید و بازتولید می‌کنند. بنابراین برای از میان برداشتن مذهب و افکار خرافی در جوامع امروزی، باید زمینه‌های اجتماعی تولید آن‌ها را بخشکانیم. بدین معنی که دنیای مادی و واقعی زندگی اجتماعی را در جهت رفاه، آسایش و آموزش اجتماعی عموم مردم، تغییر و گسترش دهیم.     ادامه دارد

سهراب.ن - ١٣٩۴/١٠/٠٨


__________________________

١ - انگلس.فریدریك؛ مارکس.کارل؛ "لودویك فوئرباخ و ایدئولوژی آلمانی" ص ٢٦ ترجمه پرویز بابایی چاپ دوم ١٣٨٠ نشر چشمه

٢ - زمینه‌تکامل‌اجتماعی؛د.ک.متروپولسکی‌و دیگران؛ صص ٣٨-٣٩-۴٠ ترجمه پرویز بابایی، تهران،١٣٨٢

*****************

(۱۵)

هنر انسان‌های اولیه

۱- نقاشی و مجسمه‌سازی انسان‌های اولیه
هنر برای اجداد اولیه‌ی ما هم ابزار حافظه بود، هم نموداری از قدرت خلاقه‌ی حیرت‌انگیز ذهن انسان. ما انسان‌ها كه در طبیعت همانند نداریم به هستی خود در وابستگی به زمان آگاه شدیم، و حتا كاری بسیار حیرت‌انگیز كردیم و آن این‌كه یاد گرفته‌ایم كه چگونه جهان درونی یا ذهنی خود را باز آفرینی و یا خلق كنیم.
در عصری مثل عصر ما، با این همه دست‌آورد‌های فنی و علمی كه داشته‌ایم، هنر عالی، مثل آهنگ‌های بتهون با قدرت مرموزش كه هم دل ما را بر می‌انگیزد و هم در خرد ما تاثیر می‌گذارد، هنوز هم یكی از با شكوه‌ترین ساخته‌های ذهن انسان شناخته می‌شود.
از ابتدای تاریخ اجتماعی انسان تاکنون، عصر تغییر و تحول در قبال گذران زندگی است. دوره‌ی رشد ابزار و توسعه دستگاه پیچیده‌ی زبان، دوره‌ی سمبل‌سازی و خلاقیت هنری است. دوره‌ی تغییرات فنی در جاهایی كه انسان‌ها برای نخستین‌بار به استفاده ماهرانه از موادی مثل استخوان، عاج و شاخ گوزن پرداختند. ادامه مطلب را اینجا مطالعه نمائید.

*****************

(۱۴)

٧- انسان‌های نئانتروپوس یا كرومانیون
مهم‌ترین كشف استخوان‌های فسیل شده‌ی انسان‌های كرومانیون در غار كرومانیون در ساحل رودخانه‌ی "وزر" نزدیك "له‌زیزی" در ایالت "دوردوین" فرانسه در سال ١٨٦٨ میلادی به عمل آمد. غار مزبور دارای پنج اسكلت بود كه از روی آن‌ها می‌توان قضاوت كرد كه آن‌ها مردمی از نژاد بلند قد تا ١٨۰ سانتی‌متر بوده‌اند. حجم جمجمه‌ی آن‌ها بسیار بزرگ است به طوری كه یكی از آن‌ها ۱۵۹۰ سانتی‌مترمكعب بود. چهره پهن است، قوس‌های فوق كاسه چشمی تقریباً برجسته هستند، اما بین آن‌ها مانند جمجمه‌ی انسان‌های كنونی فرورفتگی وجود دارد. به عبارت دیگر برجستگی فوق كاسه چشمی ضخیمی كه در انسان‌های نئاندرتال كاملاً واضح است، در آن‌ها نیست. از تمدن و فرهنگ انسان‌های كرومانیون نیز آثاری در این غار به دست آمده كه علاوه بر ابزارهای سنگی خشن اواخر عصر سنگ قدیم، نیزه‌ی کوچک استخوانی خاردار نیز جزو آن‌ها است. این بقایای انسان‌های کرومانیون قدمتی ۳۴ هزار ساله دارند.
در كریمه روسیه اسكلت‌های یك زن و مرد كشف شد كه با هم دفن شده بودند. اسكلت مرد ١٨۰ سانتی‌متر و اسكلت زن ١٦۰ سانتی‌متر طول داشت. اسكلت‌ها متعلق به عصر سنگ میانی و انسان‌های كرومانیون است.
جمجمه‌های فراوانی با خصوصیات انتقالی بین مجموعه‌ای از جمجمه‌های انسان معاصر كشف شده است. این دلیل بر آن است كه انسان‌های كرومانیون و انسان معاصر هر دو از انسان‌های نئاندرتال مشتق شده‌اند. گروه كرومانیون كاملاً از بین نرفته است. در بعضی از جاها مثلاً در بعضی از نقاط فرانسه خصوصیات جسمانی مردم كرومانیون به طور واضح امروزه نیز مشاهده می‌گردد. ادامه مطلب را اینجا مطالعه نمائید.

*****************

(۱۳)

۵- انسان هایدلبرگ
فسیل آرواره‌ی زیرین انسان اولیه‌ای در سال ۱۹۰٧ در محلی به نام موئر در نزدیکی هایدلبرگ آلمان یافت شده است و به همین دلیل به نام انسان هایدلبرگ معروف شده است. این آرواره‌ی بزرگ انسان در عمق ۲۴ متری از سطح زمین كشف شد. آرواره‌ی موئر ۴۰۰ تا ٧۰۰ هزار سال قدمت دارد. سنگواره‌های مشابهی با همین سن تقریبی تاکنون در ایتالیا، اسپانیا، انگلستان و اتیوپی کشف شده‌اند. ساختمان آن مخلوطی از انسان و میمون است. اندازه‌های آرواره خیلی بزرگ است، شاخه‌های فوق‌العاده پهن دارد؛ و فاقد برجستگی چانه است. بنابراین بسیار اولیه است و حتا با آرواره‌های هومو اِرِکتوس و سین‌آنتروپوس زیاد قابل مقایسه است. اما دندان‌ها كاملا" به انسان شباهت دارد و از لحاظ تكامل از دندان‌های انسان‌های‌ اولیه خیلی جلوتر است؛ بنابراین از این حیث انسان فسیل شده‌ی هایدلبرگ قدری به نئاندرتال‌ها، كه دیرتر زندگی می‌كرده‌اند، نزدیك است. ادامه مطلب را اینجا مطالعه نمائید.

*****************

(۱۲)

تصحیح و پوزش: در شماره ۱۱ این سلسله مطالب در قسمت "تكلم، خواندن و نوشتن" نوشته تکمیل نشده، منتشر گردید. اکنون ضمن پوزش، قسمت نامبرده با عنوان "سخن گفتن" تکمیل شده، همراه قسمت ۱۲ منتشر می‌گردد. سهراب.ن

سخن گفتن
هنگامی که حنجره یا محفظه‌ی صوتی در بالای گلو و نزدیک حلق قرار داشته باشد، هم‌چنان که در شامپانزه و نوزاد انسان چنین است، از حنجره هیچ‌گونه صوتی تولید نخواهد شد تا به وسیله‌ی زبان به حروف و کلمات تبدیل شود. - زبان به دلیل داشتن ماهیچه‌ی مخصوصی که دارد، در تمام جهات حرکت می‌کند و صدای تولید شده در حنجره را تبدیل به حروف و کلمات می‌کند.- حنجره انسان حداکثر تا سه سالگی در بالای گلو و نزدیک حلق قرار دارد که بعد از افزایش سن، گسترش حلق، و پایین رفتن حنجره، انسان قادر به سخن گفتن می‌شود. ادامه مطلب را اینجا مطالعه نمائید.

*****************

(۱۱)

ابعاد بدن و عدم تقارن در آن‌ها
هنگامی كه اجداد ما در راه رفتن به طور قائم توانا شدند، بدن انسان رشد و تكامل یافت، و ابعاد آن نسبت به میمون‌های آدم‌نما به مقیاس زیادی تفاوت پیدا كرد. از خصوصیات انسان آن است كه نسبت به میمون‌های آدم‌نما دست‌هایش كوتاه‌تر از پاهایش است و حال آن‌كه دست‌های میمون آدم‌نما بلندتر از پاهای اوست. با بررسی رابطه‌ی بین طول پا و تنه ملاحظه می‌شود كه پای انسان نسبت به پای میمون درازتر است. ادامه مطلب را اینجا مطالعه نمائید.

*****************

(۱۰)

مکان اصلی اجداد انسان
داروین اظهار داشت كه تكمیل میمون‌های آدم‌نما به صورت انسان در نتیجهی بعضی خصوصیات مانند رشد بسیار زیاد مغز، و متمایز شدن دست‌ها از پاها، تسهیل شد - دست‌ها قبل از آن به صورت اعضاء خاصی برای آویزان شدن به شاخه‌ها، به چنگ گرفتن میوه‌ها و كارهای دیگری درآمده و پاها اصولا" به عنوان عضو نگهدارنده و حامل بدن به كار رفته بود. – راست راه رفتن و رشد بسیار زیاد مغز و غریزهی زیست‌اجتماعی، عوامل بزرگی در اختراع ابزار، ایجاد زبان و طُرق ایجاد آتش بود كه همه انسان را در جریان بعدی تكامل تا حد بسیار زیادی مافوق سایر حیوانات قرار داد.
شامپانزه و گوریل كه از گروه دریوپیتكوس در اواسط دوران سوم زمین‌شناسی مشتق شده‌اند، در مقایسه با اورانگوتان و ژیبون، نزدیكی بیش‌تری به انسان را نشان می‌دهند. اجداد انسان نیز از اخلاف همین گروه هستند.
داروین می‌نویسد كه فقط انسان دوپایی شد، این كیفیت را او تا حد بسیار زیادی مدیون دست‌ها و پاهای اجداد خود، میمون‌های آدم‌نماست كه دست و پای آن‌ها در همان حال كه برروی درختان می‌زیستند، از جهات مختلف رشد و تكامل یافت. راست راه رفتن جبرا" جریان افتراق را تسریع كرد و پای میمون را كه هم تكیه‌گاهش بود و هم برای گرفتن اشیاء به كار می‌رفت، به پای انسان‌كه منحصرا" تكیه‌گاه اوست، تبدیل كرد.
چه عواملی از لحاظ زیست‌شناسی در تغییر و تحول میمون‌های آدم‌نما به انسان موثر افتاد؟ بنا به عقیده داروین عوامل اساسی بدین قرار است: انتخاب طبیعی، استعمال و عدم‌استعمال عضو، انتخاب‌جنسی. اما استعمال و عدم‌استعمال عضو از نسلی به نسل دیگر منتقل نمی‌شود فقط باعث تقویت و یا تحلیل عضو می‌گردد. عوامل دیگر، تغییرناگهانی (جهش یا موتاسیون)، اثر محیط، تولیدمثل و وراثت، تغییرات ناشی از تاثیرات متقابل و سایر عواملی را كه هنوز در آن زمان كشف نشده بود، می‌توان ‌افزود.
در دوره‌های میوسن و پلیوسن (دوره‌های دوران سوم) تغییرات شگرفی در طرز زندگی میمون‌های آدم‌نمای فسیل‌شده و تعداد كثیری از حیوانات دیگر رخداد كه ناشی از حوادث عظیمی بود كه منجر به دگرگونی قاره‌ها گردید. در طی میلیون‌ها سال سلسله جبال‌های بسیار بزرگ بَر قدیم پیدا شدند؛ در بسیاری از نقاط آب و هوا خشك‌تر و قاره‌ای‌تر شد؛ جنگل‌های انبوه نواحی استوایی ابتدا تنگ‌تر شد و سپس رفته‌رفته از بین رفت. میمون‌ها مانند بسیاری از حیوانات دیگر به زندگی در درختان جنگل خو گرفتند؛ آن‌هایی كه موفق نشدند با شرایط جدید در این فضای باز بسیار بزرگ سازش كنند در اكثر موارد از بین رفتند، بعضی از آن‌ها به سوی جنوب كوچ كردند، و فقط تعداد قلیلی مانند بابون‌ها و میمون‌های آدم‌نمای اجداد انسان منحصرا" به زندگی برروی زمین - نه روی درخت- خو گرفتند.
چارلز داروین در سال ١٨٧١ میلادی از قاره آفریقا به عنوان مكان احتمالی ظهور انسان اولیه سخن گفت. وی به این حقیقت بسیار مهم استناد كرد كه گوریل و شامپانزه كه در افریقا زندگی می‌كنند، نزدیك‌ترین منسوبین انسان هستند.
داروین نوشت كه می‌دانیم پستانداران موجود كه در یك منطقه بسیار وسیعی زندگی می‌كنند؛ از لحاظ تكامل‌نژادی (فیلوژنی) به اشكال منقرض شده‌ای منسوب هستند كه سابقا" در همان ناحیه می‌زیسته‌اند. اما باید به خاطر بیاوریم كه در شمال شرقی آفریقا (در مصر) بقایای پاراپیتكوس و پلیوپیتكوس، یعنی اجداد مشترك میمون‌های آدم‌نمای زنده یافت شده است. از این‌رو اگر بگوییم محل اصلی اجداد انسان شمال‌شرقی افریقا بوده است منطقی‌تر از جنوب افریقا به نظر می‌رسد.

نقش كار و حركت قائم در ظهور و تكامل نسان
سازمان بدن انسان كنونی برای انجام كار و راه رفتن قائم به حد عالی متناسب شده است. اما راه رفتن مستقیم خود فی‌نفسه به خاطر سازش به مهم‌ترین و برجسته‌ترین هنر انسان، یعنی توانایی كاركردن، به وجود آمده و تكامل یافته است.
استعمال و ساختن وسایل كار، با این‌كه در نهاد بعضی از انواع حیوانات وجود دارد، از اختصاصات مرحله كار انسان است، و بنابراین فرانكلین انسان را حیوان ابزارساز معرفی می‌كند.
كار شرط‌اساسی و اولیه همهی وجود انسان است، و این امر تا بدان‌پایه می‌رسد كه باید گفت؛ كار انسان را خلق كرده است. به طور مسلم مراحل كار مرز مشخصی بین انسان و حیوانات عالی‌تر، مانند میمون‌های آدم‌نمایی كه از لحاظ ساختمان بدن و جد مشترك با انسان قرابت دارند، به وجود می‌آورند.
اجداد ما به شكل انواع میمون‌های آدم‌نمای خارق‌العاده رشد كرده‌ای بوده‌اند. یعنی سازمان جسمانی اجداد ما در سطح عالی‌تری بوده‌ است و در سازش با محیط تازه انعطاف زیادی داشته و دارای مغز كاملا" رشد كرده‌ای بوده‌اند.
راست راه رفتن یك‌گام قطعی در راه انسان شدن میمون آدم‌نما بوده است، چه این حالت - راست راه رفتن- دست‌ها را از وظایف اولیه آن‌ها در حركت كردن به طور افقی خلاص كرده و به صورت یار و مدد كار بدن در آورده است. دست‌ها ابتدا به ساده‌ترین اشكال كار خو گرفتند، و بعدا" در طول زمان بسیار زیادی كه انسان خود تحت تاثیر كاری كه انجام می‌داد شكل می‌گرفت، به تدریج تكامل یافت.
راست راه رفتن انسان چیزی نیست كه یك‌باره در اجداد ما به ظهور پیوسته باشد؛ این امر ابتدا به صورت یك قانون عمومی و سپس به شكل یك امر جبری در آمده است. وضع و حالت قائم مفهوم تازه‌ای پیدا كرد و توانست به پیش برود، زیرا به دست‌ها وظیفه كاملا" جدیدی محول گردید كه استعمال ابزار بود. به كار بردن ابزار از صورت تصادفی بیرون آمد و به صورت یك احتیاج مسلم درآمد؛ و این اقدام خاص و پراهمیتی بود كه منجر به ساختن دسته‌جمعی ابزار و استعمال مشترك آن به وسیله اجتماعات موجودات مشابه گردید. دست انسان با تغییركردن محیط‌ش تغییر شكل یافت. دست نه تنها عضو كار، بل‌كه خود محصول كار شد. فقط در اثر كار و سازش با اعمالی كه هرروزه به شكل تازه‌ای در می‌آید و در نتیجه میراثی كه از رشد عضلات و رباط‌ها و استخوان‌ها در دوران‌های بسیار طولانی به دست آوردند، و با به كار بردن این كیفیات تكامل یافته موروثی تازه در كارهایی كه هر روز پیچیده‌تر می‌شد، دست‌های انسان چنان به حد عالی تكامل رسید كه قادر شد نقاشی‌های لبخند ژوكوند و موسیقی دلنشین بتهون را به وجود آورد.
نطق و بیان١ به شكل صداهای درهم و برهم و پراكنده، در جریان كار اجتماعی پیدا شد و از آن زبان یعنی تكلم به عنوان یك ضرورت فوق‌العاده تازه و وسیله مفیدی برای ارتباط به وجود آمد. بنابراین زبان محصول رشد اجتماع است. زبان فقط ممكن بود در میان حیواناتی پیدا شود كه دارای مغز رشد یافته‌ای بودند، مغزی كه در آن سطح تكامل در نواحی تكلم در قشر مغز بخش پیشانی و آهیانه تا حد معینی پیش‌رفته بود.
كار و تكلم به نوبه خود، نفوذ نیرومندی در تكامل مغز و حواس پیش‌رفت كننده، داشته‌اند. انسان به عنوان یك موجود اجتماعی كه ابزار می‌سازد و آن‌ها را در كار دسته‌جمعی به كار می‌برد، به طور مشخصی از حیوانات جدا می‌شود. بزرگ‌ترین كاری كه حیوان می‌تواند انجام دهد "جمع‌آوری" است، در حالی كه انسان "تولید‌كننده" است. انسان به معنی وسیع كلمه وسایل زندگی را فراهم می‌كند، وسایلی كه بدون او طبیعت نمی‌توانست آن را به وجود آورد. این امر انتقال ناشایسته قوانین زندگی حیوانی را به اجتماعات انسانی غیر ممكن ساخت.
تولید ارزش‌های مادی، ظهور روابط‌تولیدی و رشد اجتماعی، همه موجب جدا كردن پیش از پیش انسان از قلمرو حیوانات گردید، و او را قادر ساخت كه در جهتی تكامل یابد كه با مسیر حیوانات فرق دارد. انسان در رشد خود اثر گذاشت و هرچه زمان پیش می‌رفت این اثر زیادتر می‌شد. و اجتماعی را به وجود آورد كه پدیدهی كیفی جدیدی بود.
انسان یك موجود جدید اجتماعی با كیفیات دیگری است. با وجود این او هنوز قسمتی از طبیعت است و طبیعت در وجود او خود را نشان می‌دهد. انسان كلا" و جزئا" یعنی گوشت و خون و مغز، از هر جهت متعلق به طبیعت است، و جزیی از طبیعت هم باقی خواهد ماند، اما از لحاظ تشخیص قوانین طبیعت و به كار بستن آن‌ها به طرز صحیح از حیوانات متمایز می‌گردد.
انسان خود را ابتدا با محیط‌ش سازش داد و سپس بر آن مسلط شد. او فقط از راه فعالیت‌های دائمی كار آگاهانه‌اش می‌توانست به این قدرت برسد. كار شكاف غیرقابل عبوری بین انسان و حیوانات به وجود آورد، و مسیرهای تكاملی آن‌ها را نه تنها بسیار متفاوت كرد، بل‌كه درست در جهت مخالف یك‌دیگر قرار داد.
اشكال كار پیش انسان‌ها در زمان‌های بسیار دور (بیش از دو میلیون سال پیش)، به صورت كارهای طبیعی یك حیوان بوده است. اجداد انسان در جستجوی غذا یا دفاع در برابر حیوانات درنده، به طور غریزی چوب یا سنگی را كه دم دست‌شان بود می‌گرفتند و آن را به عنوان یك ابزار یا سلاح به كار می‌بردند.
هنگامی كه ساختن اشیاء طبیعی به صورت ابزارها شكل گرفت و مرسوم شد، بعضی از سنگ‌ها و چوب‌ها برای این مقاصد مناسب‌تر از كار درآمد. مثلا" سنگی كه لبه‌‌های آن در اثر استعمال می‌پرید، ممكن بود چنان تیز شود كه برای تهاجم و دفاع ارزش آن ناگهان زیاد گردد. چنین لحظاتی ممكن بود اجداد انسان را به راهی رهبری كند كه خود را از چنگ ابزارهای طبیعی خلاص كنند. اما به هر حال قدیمی‌ترین طریق ساختن ابزارهای سنگی به كندی پیش‌رفت كرد.
رشد و ترقی شیوه‌های كار امكان پذیر نبود، مگر این‌كه دست‌ها از وظیفهی نگه‌داشتن بدن آزاد شود؛ اما از طرفی این امر هم عملی نبود مگر این‌كه پاها با وضع راست ایستادن و نگه‌داری بدن آمادگی و سازش بیش‌تری پیدا كنند. حركت قائم به نوبه خود، موجب تغییرات ساختمانی اعضاء شد، و تكامل پیش‌روندهی آن از سیماهای خاص تكامل جسمی انسان گردید. انسان اولیه ابتدا قادر شد روی دو پا راه برود؛ زیرا دست‌های اجدادش مانند پاهای‌شان به خوبی به راه رفتن عادت نكرده بود. بنابراین فعالیت‌های تازهی دست‌ها را باید به عنوان یكی از شرایط مهمی در نظر گرفت كه حركت قائم انسان را تسهیل می‌كند. بنابراین آزاد شدن و تغییر شكل دادن دست‌ها بزرگ‌ترین اهمیت اساسی را در تشكیل و پیدایش انسان حائز می‌شود، به طوری كه دست عضو كار می‌گردد، و كار اجتماعی به نوبهی خود انسان را خلق می‌كند.
سازمان بدن انسان در جریان تشكیل و تكامل نسبت به میمون‌های فسیل شده‌ای كه از آن‌ها به وجود آمده از لحاظ ساختمانی تغییرات زیادی كرده است. سرانجام سازمان بدن انسان‌ها به اوج تكامل خود، یعنی انسان كنونی رسید.
"اقتصاددانان سیاسی می‌گویند که کار منشاء تمام ثروت‌هاست. در حقیقت نیز کار- بعد از طبیعت که مواد را برای تبدیل شدن به ثروت به وجود می‌آورد- منشاء تمام ثروت‌هاست. ولی حتا اهمیت آن از این هم خیلی بیش‌تر است. کار شرط اساسی اولیه برای تمام موجودیت بشر است و این تا آن حد صادق است که باید بگوییم به یک معنی کار خود انسان را آفرید." "صدها هزار سال پیش در عهدی که هنوز کاملا" شناخته نشده است، در دورانی که زمین‌شناسان آن‌را دوران سوم می‌نامند و به احتمال زیاد در اواخر این دوران، یک نژاد خاص بسیار تکامل یافته میمون‌های انسان‌واره در ناحیه‌ای از منطقه حاره زندگی می‌کردند- احتمالا" در قاره بزرگی که اکنون به قعر اقیانوس هند فرو رفته است. داروین یک توصیف تقریبی از این اجداد ما به دست داده است. بدن آن‌ها کاملا" از مو پوشیده بود، ریش داشتند و گوش‌های نوک‌تیز داشتند و به صورت دسته‌هایی در میان درختان زندگی می‌کردند. بالا رفتن از درختان کارهای خاصی به عهده دست‌ها و پاها می‌گذارد و هنگامی که شیوه زندگی آن‌ها به صورت حرکت بر روی سطح زمین در آمد این میمون‌ها به تدریج عادت استفاده از دست‌های‌شان را (هنگام راه رفتن-مترجم) از دست دادند و بیش‌تر و بیش‌تر راست قامت شدند. این تعیین‌کننده‌ترین گام در گذار از میمون‌ به انسان بود٢."
"این مطابق منطق است که اگر راست قامتی در میان اسلاف مودار ما در ابتدا قاعده شده و بعد به تدریج به صورت یک ضرورت در آمده باشد باید عملکردهای متنوع دیگر در این اثناء به عهده دست‌ها محول شده باشد. هم اکنون در میان میمون‌ها شیوه‌هایی که دست و پا به کار گرفته می‌شود متفاوت است. هنگام بالا رفتن همان‌طور که در فوق گفته شد دست‌ها و پاها موارد استعمال متفاوت از هم دارند. دست‌ها عمدتا" برای جمع‌آوری و نگاه داشتن غذا به کار برده می‌شوند و همین امر در مورد پاهای پیشین پستان‌داران پست نیز صادق است. بسیاری از میمون‌ها مانند شمپانزه دست‌های‌شان را برای ساختن آشیانه در درختان و حتا زدن سقف بین شاخه‌های درختان برای حفاظت خود از باد و باران به کار می‌بردند. آن‌ها برای دفاع از خود در مقابل دشمن چوب به دست می‌گیرند و با همین دست‌ها دشمنان خود را آماج پرتاب میوه و سنگ قرار می‌دهند. آن‌ها در اسارت به تقلید از انسان دست‌های‌شان را برای انجام عملیات ساده‌ای به کار می‌بردند. در این‌جاست که می‌توان شکاف عمیق بین دست تکامل نیافته حتا انسان‌واره‌ترین میمون‌ها و دست انسان را که طی صد‌ها هزار سال به حد اعلا تکامل یافته است مشاهده کرد. تعداد و ترتیب عمومی استخوان‌ها و عضلات در هر دو نوع دست یکی است، ولی دست پست‌ترین [انسان] وحشی قادر به انجام صدها عملی است که دست هیچ میمونی قادر به تقلید آن نیست - دست هیچ میمونی هرگز قادر به ساختن حتا خشن‌ترین چاقوی سنگی نشده است٣."
"بنابراین‌، دست نه فقط وسیلهیی برای انجام کار، بلکه خود، محصولِ کار نیز می‌باشد. تنها به واسطهی کار، یعنی به واسطهی انطباق با عملیات دائما" نو، به واسطهی وراثت عضلات و رباط‌ها، و طی دوره‌های درازی از زمان، استخوان‌هایی که سطح ویژهیی از تکامل را از سر گذرانده‌اند و نیز به کارگیری هرچه نوین‌تر این مهارت و ظرافت به ارث رسیده به انسان در عملکردهای نو و هرچه پیچیده و پیچیده‌تر، روی هم رفته به دستان انسان چنان سطح بالایی از کمال بی‌‌نقصی بخشیدند که خلق بی‌نظیر نقاشی‌های رافائل، مجسمه‌های ثور والدسن (Thor waldsen) و موسیقی پاگانینی مستلزم آن است٤."
"سیادت بر طبیعت با تکامل دست با کار، شروع شد و افق انسان را هر پیش‌رفت جدید گسترش داد. انسان به طور مداوم خصوصیات جدیدی را که تاکنون نشناخته بودند در اشیاء طبیعی کشف می‌کرد. از جانب دیگر تکامل کار ضرورتا" به جمع شدن اعضا اجتماع به دور هم کمک کرد و این کار را از طریق ازدیاد موارد کمک متقابل و فعالیت مشترک و روشن کردن مزیت این نوع فعالیت مشترک برای هر فرد انجام داد. به طور خلاصه انسان‌هایی که در حال ساخته شدن بودند به نقطه‌ای رسیدند که آن‌ها چیزی برای گفتن به یک‌دیگر داشتند. ضرورت، عضو لازم را آفرید. حنجره تکامل نیافته میمون به طور تدریجی ولی قطعی به وسیله تنظیم صدا برای تولید‌ صدای دائما" تکامل یافته‌تر تغییر شکل یافت و ارگان‌های دهان به تدریج توانایی تلفظ یک صدا بعد از دیگری را پیدا کردند۵."
"در ابتدا کار و بعد از آن و سپس همراه با آن سخن - این دو اساسی‌ترین انگیزه‌ای بودند که در اثر آن مغز میمون به تدریج تبدیل به مغز انسان شد که با وجود تشابه با آن بسیار بزرگ‌تر و کامل‌تر است. دوشادوش تکامل مغز تکامل مستقیم‌ترین ابزار آن یعنی حواس انجام گرفت. درست همان‌طور که تکامل تدریجی سخن به طور اجتناب‌ناپذیری همراه با پیش‌رفت ارگان شنوایی منطبق با آن است، همان‌طور هم تکامل مغز به مثابه یک مجموعه همراه با پیش‌رفت تمام این حواس می‌باشد٦."
"در طبیعت هیچ چیزی در انفراد انجام نمی‌گیرد. همه‌ چیز روی چیزهای دیگر اثر می‌گذارد و از آن‌ها متاثر می‌شوند، و درست بیش‌تر به علت فراموش کردن این حرکت چند جانبه و عمل متقابل است که طبیعیون ما از درک روشن ساده‌ترین چیزها عاجز می‌مانند٧."     ادامه دارد

سهراب.ن - ١٣٩۴/٠٧/٠۵


١ - نخستین مکالمه اجداد انسان درباره چه بود؟بر اساس یافته‌های تیمی بین‌المللی از دانشمندان به رهبری محققی از دانشگاه کالیفرنیا در برکلی، نخستین مکالمه بین اجداد انسان درباره ابزارسازی با سنگ بوده و احتمالا۵/٢ تا ٨/١ میلیون سال پیش رخ داده است.
محققان دریافتند ابزارسازی با سنگ، موجب تکامل زبان در میان اجداد انسانی در ساوانای افریقا شد. این موضوع نشان می‌دهد ارتباط بین قدیمی‌ترین اجداد انسانی احتمالا" بسیار پیچیده‌تر از آن‌چه تصور می‌شد، بوده و این‌که ساخت‌ابزار به تکامل انسان کمک کرده است. به گفته دکتر «تامس مورگان»، نویسنده ارشد این پروژه، ابزارسازی امتیار تکاملی لازم برای رشددادن ارتباط مدرن انسانی و آموزش را فراهم کرد.
این دانشمند با همکاری محققان دانشگاه لیورپول و دانشگاه سنت‌اندروز در اسکاتلند، با انجام آزمایشات و آموزش‌دادن ابزارسازی با سنگ دوران الدوایی به ١٨٠ دانشجوی هنر به یافته‌های خود رسیدند. قدمت صنعت ابزارسازی با سنگ الدوایی (صنعت یا فرهنگ الدوایی، صنعت ساختن ابزارهای سنگی مبتنی بر تراشه و ابزارهای ساطوری است) به بازه زمانی «پارینه‌سنگی» (حدود۵/٢ میلیون سال پیش) در شرق افریقا بازمی‌گردد و عمدتا برای ٧٠٠ هزار سال و تا زمانی باقی ماند که دسته تبرهای پیش‌رفته‌تر در دوره آشولی در حدود٦/١ میلیون سال پیش ساخته شدند.
در آزمایشات انجام‌شده تیم علمی، داوطلبان ابزارسازی با سنگ در شیوه‌های مختلف را به هم‌تیمی‌های‌شان نشان می‌دادند و نتایج نشان داد هنگامی که آن‌ها از طریق کلام به یکدیگر آموزش دادند، ابزارهای بهتری تولید کردند.این یافته‌ها نشان می‌دهد اجداد انسان‌ها نیز مانند این دانشجویان، احتمالا" از کلام برای آموزش این مهارت به یکدیگر استفاده کرده‌اند.
منبع: http://www.tabnak.ir/fa/news/468031
٢ - فردریک انگلس، نقش کار در گذار از میمون به انسان، ص١ ترجمه‌ی: سچفخا، نسخه اینترنتی
٣ - فردریک انگلس، نقش کار در گذار از میمون به انسان، ص٢ ترجمه‌ی: سچفخا، نسخه اینترنتی
٤ - فردریک انگلس، نقش کار در گذار از میمون به انسان، ص٣ ترجمه‌ی: سچفخا، نسخه اینترنتی
۵ - فردریک انگلس، نقش کار در گذار از میمون به انسان، ص٤ ترجمه‌ی: سچفخا، نسخه اینترنتی
۶ - فردریک انگلس، نقش کار در گذار از میمون به انسان، ص۶ ترجمه‌ی: سچفخا، نسخه اینترنتی
٧ - فردریک انگلس، نقش کار در گذار از میمون به انسان، ص١١ ترجمه‌ی: سچفخا، نسخه اینترنتی

*****************

(۹)

تشریح مقایسه‌ای جنین، مغز، استخوان‌بندی
جریان تقسیم سلول در مراحل اولیه رشد جنین، به جریان موجودات پر سلولی كه در دوره پیش از دوران اول از موجودات تك سلولی به وجود آمده‌اند، شباهت دارد.
مقایسه‌ی رشد جنینی انسان، خرگوش، گاو، خوک، مرغ، لاک‌پشت، سمندر و ماهی برگرفته از کتاب تکامل نژاد انسان نوشته‌ی ارنست هگل جنین‌شناس آلمانی در سال ۱٨٧۴ میلادی؛ در مراحل نخست تشخیص این‌که جنین مربوط به چه حیوانی است مشکل است اما به تدریج شکل و شمایل آن‌ها ظاهر می‌شود. جنین موجودات زنده طی دوران رشد از مراحل مختلفی می‌گذرند که اجداد آن‌ها طی میلیون‌ها سال تکامل خود از آن گذشته‌اند. ادامه مطلب را اینجا مطالعه نمائید.

*****************

(٨)

ظهور و تکامل انسان

اصل و نسب انسان
بحث درباره اصل و نسب انسان همیشه مردم را مشغول داشته و مشغول می‌دارد. جای انسان در طبیعت مدت‌هاست تعیین شده است. انسان از شاخه پستاندارانی است كه در آن اسب، سگ، گاو، خوك، و گوسفند و ... هم قرار دارند. برای این است كه به طور واضح ساختمان بدن و كار اندام‌های مختلف انسان مانند سایر پستانداران است. اما در شاخه پستانداران، انسان با میمون‌هایی مانند ژیبون، اورانگ‌اوتان، گوریل و شمپانزه مشابهت بیش‌تری دارد.
از نظر ساختمان بدنی، فرق بزرگی بین انسان با دیگر پستانداران وجود دارد. در انسان و شامپانزه نیم‌كره‌های مخ خیلی شباهت ظاهری به هم دارند اما از نظر وزن، بین مغز انسان و شمپانزه اختلاف وجود دارد. وزن مغز در یك شخص ۱۴ كیلوگرمی ۴۰۰ گرم است؛ اما وزن مغز یك شمپانزه ۱۵ كیلوگرمی تقریبا" ۱۰۰ گرم است. شیارهای مخ در انسان فراوان و عمیق است اما در شمپانزه شیارهای مخ كم‌تر است و چندان عمیق نیستند. ادامه مطلب را اینجا مطالعه نمائید.

*****************

(٧)

مرحله هفتم پیدایش حیات

بی‌شك، جانشینان مستقیم نخستین گیاهان سبز و نخستین جانوران اكنون نیز در روی زمین موجودند: جلبك‌ از نخستین گیاهان سبز منشأ گرفته‌اند و جانوران تك سلولی (آغازیان) از نخستین جانوران. این دو گروه جدید هنوز هم تك‌سلولی هستند ولی جان‌دارانی كه موجد این دو دسته بودند، گیاهان و جانوران پرسلولی جدید را نیز به عرصه رساندند.

انقلابی كه اكسیژن برپا كرد
در جریان این انقلاب، فتوسنتز رو به فزونی گذاشت و تغییرات عمده در اوضاع فیزیكی زمین حادث كرد. یكی از محصولات فتوسنتز اكسیژن است كه حالت بسیار فعالی دارد، یعنی به سهولت با سایر مواد تركیب می‌شود. از روزی كه اتم‌های آزاد اكسیژن به صورت مواد مركب درآمدند، تا زمانی كه فتوسنتز ابداع شد، اكسیژنی در اتمسفر موجود نبود. اكسیژن‌هایی كه با وقوع فتوسنتز حاصل می‌شدند، تدریجا" مقادیر زیاد اكسیژن از گیاهان آبی وارد اقیانوس شد و از آن‌جا به اتمسفر آمد. بنا به گفته‌ی اوپارین امروزه ثابت شده است که قسمت اعظم اکسیژن مولکولی جو منشاء حیاتی دارد و بعد از پیدایش حیات پدید آمده است. این گاز یعنی اکسیژن با هر ماده‌ای كه در مجاورتش بود و امكان تركیب شدن داشت، تركیب شد و انقلاب عظیمی را در سطح زمین پایه گذاری كرد. ادامه مطلب را اینجا مطالعه نمائید.

*****************

(٦)

مرحله ششم پیدایش حیات

در حالی كه مواد غذایی آزاد اقیانوس رفته رفته نابود می‌شدند، علائم آشكار نشان می‌دادند كه موجودات زنده‌ی نو، از بی‌غذایی نمی‌میرند زیرا قدرت تكاملی این موجودات آن‌ها را با اوضاع متغیر محیط سازش می‌داد و راه‌های شایسته‌تری برای زیستن پیش پای‌شان می‌گذاشت. نتیجه این شد كه جان‌داران اولیه از پا درنیامدند بل‌كه هم‌چنان باقی ماندند و موجد جهان زنده‌ی متنوع كنونی شدند. ادامه مطلب را اینجا مطالعه نمائید.

*****************

(۵)

مرحله پنجم پیدایش حیات

ویروس‌مانندها
كاهش تدریجی مواد غذایی آزاد، و تكامل نوكلئوپروتئین‌ها، جریان اوضاع را به صورت دیگری تغییر داد. چون مواد غذایی تدریجا" كاهش یافتند، تنازع بقا میان نوكلئوپروتئین‌ها به خاطر به دست آوردن آن‌ها، تشدید شد. از میان جهش‌هایی كه قدرت تنازع را زیاد كردند ممكن است جهش مربوط به افزایش درجه همبستگی ملكول‌ها به یك‌دیگر (یا درجه چسبندگی مولكول‌ها) بوده باشد. موادآلی دارای سازمان پیچیده عموما" خاصیت چسبندگی دارند و هركس كه یك بار تخم‌مرغ، گوشت، کله‌پاچه یا سریشم را دست زده باشد به این نكته توجه یافته است. ملكول‌های جدید نوكلئوپروتئین بسیار چسبنده هستند و تغییراتی كه بر اثر جهش در آن‌ها روی داده است، ممكن است كه این خاصیت را به درجات گوناگون در آن‌ها تقویت كرده باشد. بنابراین، چنان‌كه در بالا اشاره شد، بعضی از نخستین نوكلئوپروتئین‌ها، صاحب خاصیت چسبندگی و تولید توده‌های مولكولی شدند.
احتمال می‌رود كه این‌گونه توده‌های مولكولی توانسته باشند، به نوبه خود، قشری از مواد غذایی به دور خود جمع كنند. چنین قشری كه مركب از غذاهای آماده برای تغذیه مولكول‌های توده بود، در دسترس مولكول‌های آزاد قرار نداشت. هر جهشی كه، در نتیجه تاثیر اوضاع محیط، درجه‌ی چسبندگی مولكول‌ها را زیاد می‌كرد، خود امتیازی به نفع توده‌های ملكولی بود و چنین جهش‌هایی بودند كه تكامل توده‌های متنوع نوكلئوپروتئین‌ها را پیش بردند. با این روش سرانجام ویروس‌مانندها به وجود آمدند.
در حال حاضر، ویروس‌ها توده یك‌پارچه‌ای از ملكول‌های نوكلئوپروتئین هستند كه در قشر نازكی از مواد پروتئینی محصورند. تولیدمثل و جهش و تكامل ویروس‌ها وضع خاصی دارد. ویروس‌های كنونی به حدی به نخستین ویروس‌ها (ویروس‌مانندها) شباهت دارند كه امكان دارد از جانشینان مستقیم آن‌ها باشند. همه‌ی ویروس‌های كنونی انگل‌اند. یعنی تنها هنگامی آثار حیاتی بروز می‌دهند كه در پیكر جانوران یا گیاهان زنده دیگر به سر برند. ویروس‌ها در خارج از بدن موجودات زنده دیگر، موادشیمیایی بی‌اثری بیش نیستند و قدرت تولیدمثل ندارند.
به‌علت زندگی انگلی‌داشتن ویروس‌های كنونی، بیش‌تر زیست‌شناسان درباره‌ی اشتقاق آن‌ها از ویروس‌مانندها مردد هستند و بر این عقیده‌اند كه ویروس‌های كنونی جانشینان انحطاط یافته موجودات زنده‌ای هستند كه از نظر خواص حیات پیش‌رفته‌تر از شبه ویروس‌ها بوده‌اند. ممكن است این نظر درست باشد ولی یقین نیست. گیاهان و جانورانی كه میزبان ویروس‌های كنونی هستند، درست به همان‌گونه غذا در دسترس این انگل‌ها می‌گذارند كه در اقیانوس غذا در دسترس ویروس‌‌مانندها قرار داشت. اگر ویروس‌مانندها را از اقیانوس محتوی غذای لازم جدا می‌ساختند، مسلما" به توده‌های شیمیایی بی‌اثر و فاقد قدرت تولید مثل تبدیل می‌شدند. درست به همان‌گونه كه حیوانات كنونی میزبان ویروس‌های انگل هستند، اقیانوس‌اولیه نیز میزبان ویروس‌مانندها بود. هنگامی كه اندوخته‌ی‌ غذایی اقیانوس‌اولیه كاهش یافت، ممكن است كه شبه ویروس‌ها منبع غذایی دیگری در بدن موجودات زنده دست و پا كرده باشند. احتمال دارد كه ویروس‌مانندهای اولیه بدین روش به سوی زندگی انگلی سوق داده شده باشند و در نتیجه از اجداد ویروس‌های كنونی به شمار می‌روند.

سلول
مرحله ویروس‌مانند هنوز مرحله ظهور جان‌داران حقیقی نبود، درست به همان‌گونه كه ویروس‌های كنونی در حد واسط میان جان‌داران و مواد بی‌جان قرار دارند. روش توده‌شدن مولكول‌ها كه سبب پیدایش ویروس‌مانندها شد، ممكن است موجب ظهور جان‌داران حقیقی نیز شده باشد. چنان‌كه نوشتیم نخستین ویروس‌مانندها عبارت بودند از توده‌ی مولكول‌های نوكلئوپروتئینی كه در قشر نازكی از پروتئین محصور بودند. احتمال دارد كه جان‌دار حقیقی در نتیجه‌ی جمع‌شدن مواد دیگری، علاوه بر پروتئین‌ها، به دور هسته‌ی نوكلئوپروتئینی ظاهر شده باشند. حتا ممكن است كه بعضی از توده‌ها موفق شده باشند كه خود را در لایه‌ی ضخیم‌تری مركب از مواد غذایی گوناگون كانی و آلی هم‌راه مقداری آب محصور سازند. نخستین سلول ممكن است بدین روش تكوین یافته باشد: "هر سلول قطره‌ای میكروسكپی مركب از مواد گوناگون موجود در اقیانوس‌اولیه بود كه پرده‌ی نازكی آن را از خارج محدود می‌كرد و یك یا چند توده‌ی ملكولی نوكلئوپروتئین در میان داشت". بدیهی است كه این سلول‌ها همه‌ی خواص ویروس‌مانندها را داشتند، یعنی می‌توانستند موادخام را از اقیانوس بگیرند و به خاطر نوكلئوپروتئین خود تولیدمثل كنند، جهش یابند و تكامل كنند. اما قرار داشتن موادشیمیایی گوناگون در اطراف توده‌ی نوكلئوپروتئینی می‌بایست قاعدتا" خواص تازه‌ای در آن‌ها به وجود آورده باشند. مجموع این خواص، چه نو، چه كهنه، در یك قطره میكروسكپی متمركز شد و چیزی به ظهور رسانید كه به نام "جان‌دار" می‌شناسیم. بدین روش و با پیدایش نخستین سلول‌ها، متجاوز از سه میلیارد سال پیش، مرز میان جان‌دار و بی‌جان پشت سر گذاشته شد، و از آن پس زمین صاحب موجوداتی شد كه به راستی زنده بودند. این‌ها موجودات زنده‌ی تك سلولی بودند.

فعالیت‌های حیاتی سلول
اكنون باید دید كه خواص تازه‌ی این موجودات تك سلولی چه بوده است، یكی از این خواص، كه اهمیت قاطعی بر سایر خواص داشت، فرایند تخمیر١ (تنفس بی‌هوازی) بود. بدین معنی كه سلول می‌توانست بخشی از غذاهای درون خود را به منزله‌ی منبع انرژی به كار برد.
چنان‌كه می‌دانیم وقتی كه دو ملكول A و B با هم تركیب شوند تا مولكول سومی (A-B) به وجود آورند، دست‌كم یك اتم ملكول A به یك اتم ملكول B متصل می‌شود. این اتصال، دو ملكول A و B را به صورت ملكول بزرگ‌تر (A-B) در می‌آورد. برای وقوع چنین واكنشی، مقداری انرژی از خارج لازم است، بدین صورت:

(A-B) <----------------- ا نرژی+ A+B

وقتی كه ملكول بزرگی به دو ملكول كوچك‌تر تجزیه می‌شود، دست كم یك اتصال گسیخته می‌شود و انرژی آن آزاد می‌گردد:

انرژی+ A + B -----------------> (A-B)

اگر اوضاع مناسبی در حول این تجزیه فراهم باشد، انرژی آزاد شده از گسیختن اتصال، ممكن است به كار تركیب جدیدی بیاید. این چیزی است كه در بدن موجودات زنده همواره روی می‌دهد بنابراین در نتیجه‌ی تجزیه یك ملكول به گروه‌های اتمی كوچك‌تر یا حتا با اتم‌های آزاد، مقداری از انرژی شیمیایی مولكول آزاد می‌گردد. مولكول‌های آلی، بخصوص، منابع سرشاری از انرژی شیمیایی هستند و این‌گونه مواد از اجزای سازنده‌ی سلول‌ها بوده‌اند. تجزیه‌ی شیمیایی مواد غذایی درون سلول ممكن است به تخمیر انجامیده باشد و سلول‌ها توانسته باشند از آن راه انرژی به دست آورند.
یكی از محصولات تخمیری كربن‌دی‌اكسید (٢ CO) بود و در حال حاضر نیز تخمیر چنین محصولی دارد. با آغاز شدن فرایند تخمیر، كربن‌دی‌اكسید بیش‌تری تولید شد و در آب اقیانوس وارد گشت. بخشی از كربن‌دی‌اكسید در آب اقیانوس حل شد و بقیه وارد اتمسفر شد. حاصل آن‌كه گازی در اتمسفر شروع به جمع شدن كرد، كه قبلا" به مقدار قابلی در آن موجود نبود. چنان‌كه می‌بینیم از طریق فعالیت‌های زیستی، اوضاع فیزیكی زمین شروع به تغییر كردن نمود.
كربن‌دی‌اكسید موجود در اتمسفر، مانعی برای رسیدن اشعه‌ی پرانرژی خورشید به سطح زمین است. تجمع تدریجی این گاز در اتمسفر اولیه سبب شد كه از رسیدن بعضی از اشعه‌ی پرانرژی خورشید به سطح زمین ممانعت به عمل آید.
چنان‌كه خواهیم دید، وجود كربن‌دی‌اكسید در محیط، خود به روش دیگری سبب رشد و تكامل بعدی ماده‌ی زنده شد.
ظهور این قابلیت در سلول‌ها یعنی پیدا شدن قدرت به دست آوردن انرژی از مواد درون خود، باعث وقوع بعضی از فرایندهای انرژی‌زا شد. از این همه‌ی واكنش‌هایی كه به تركیب مواد یا مبادله‌ی اتم‌ها میان مواد یا تغییر ترتیب اتم‌های مواد می‌انجامید و پیش‌تر منحصرا" در پهنه‌ی اقیانوس‌ها صورت می‌گرفت، درون سلول انجام گردید. از این گذشته چون اجزای لازم برای واكنش‌های گوناگون همه گردهم و درون سلول فراهم بودند، به علاوه پروتئین كه به منزله‌ی آنزیم برای تسریع واكنش‌ها به كار می‌رفت نیز مستقیما" در دسترس سلول بود، واكنش‌‌ها سریع‌تر و مطمئن‌تر صورت گرفتند و از آن‌جا كه انرژی پیوسته در داخل سلول تولید می‌شد، واكنش‌ها بدون نیاز به تخلیه الكتریكی یا اشعه‌ی پرانرژی خورشید انجام گرفتند.
حاصل آن‌كه سلول توانست نه تنها نوكلئوپروتئین بسازد بل‌كه همه‌ی مواد آلی پیچیده را نیز پس از جذب موادخام از اقیانوس، تهیه كرد. این محصولات سلولی درون آن جمع شدند و به ابعادش افزودند و به رشد سلول انجامیدند.
سرانجام فعالیت‌های گوناگون سلولی با احتیاجات زمان و مكان، هماهنگ شد و چنان‌كه بعدا" خواهیم دید، نوكلئوپروتئین‌های درون سلول، اثر مهمی در كنترل این فعالیت‌ها پیدا كردند. به علت وجود نوكلئوپروتئین‌ها و تاثیر آن‌ها در فعالیت‌های سلولی، سلول‌ها توانستند، علی‌رغم اوضاع متغیر محیط، همواره در حالت پایداری به سربرند. در حال حاضر بعضی از نوكلئوپروتئین‌های سلول، علاوه بر كارهایی كه سابقا" داشتند، یعنی علاوه بر تامین رشد و تكامل سلول، به كار اداره و تنظیم فعالیت‌های سلول نیز می‌آیند. این نوكلئوپروتئین‌های نو همان ژن‌ها هستند. نوكلئوپروتئین‌های آزاد اقیانوس‌اولیه، نه تنها اخلافی (جانشینان) به صورت ویروس‌های كنونی تولید كردند بل‌كه موجد (به وجود آوردن) ژن‌ها كه در سلول‌های پیكر همه موجودات زنده وجود دارند، نیز شدند.
نتیجه آن‌كه سلول‌های اولیه می‌توانستند تخمیر كنند و به تركیب كردن مواد به پردازند، رشد كنند و تقسیم شوند و حالت پایدار خود را هم‌چنان حفظ كنند. از این گذشته می‌توانستند مستقلا" تغذیه كنند و نوكلئوپروتئین‌هایی به وجود آورند كه جهش و تكامل یابند. این قابلیت‌ها را برروی هم به نام آثار حیاتی می‌شناسیم.
احتمال دارد كه در هر یك از نخستین سلول‌ها، تعدادی توده‌های نوكلئوپروتئینی محتوی ژن، بیش از یكی بوده است. در اخلاف بعضی از این سلول‌ها توده‌ها پراكنده و بی‌نظم قرار گرفتند. این وضعی است كه در حال حاضر در سلول‌هایی مانند باكتری‌ها كه هنوز صورت اجدادی دارند دیده می‌شود. –شناخت حال کلید درک گذشته را در اختیار ما قرار می‌دهد- اجداد باكتری‌های كنونی نیز مانند اجداد ویروس‌های كنونی به درستی معلوم نیستند ولی باكتری‌های كنونی، از نظر ساختمان و فعالیت‌های حیاتی، بسیار شبیه چیزی هستند كه ما نخستین سلول‌ها را بدان صورت می‌پنداریم و این نخستین سلول‌ها ممكن است اجداد باكتری‌های كنونی باشند.
در گروه دیگری از نخستین سلول‌ها، توده‌های نوكلئوپروتئینی پراكنده باقی نماندند بل‌كه به صورت سازمان واحدی به نام هسته گردهم آمدند. نخستین سلول‌های واجد هسته‌ی مستقل محتوی ژن، احتمالا" اجداد بسیاری از انواع سلول‌های كنونی بودند.      ادامه دارد

٦/۴/١٣٩۴


١ - تخمیر عملی است كه طی آن موجود زنده مواد مختلف را تجزیه كرده و به مواد ساده‌تر تجزیه می‌كند حاصل این عمل مقداری انرژی است كه جان‌دار از آن استفاده می‌كند. مهم‌ترین تخمیرها تخمیر قند است. عامل تخمیر نیز مخمر آب‌جو است. كه یك جان‌دار تك سلولی است. در عمل تخمیر مواد قندی توسط مخمر آب‌جو تجزیه شده و تولید‌ انرژی و گاز کربن‌دی‌اکسید و الکل می‌نماید و موجود زنده از این انرژی برای تولید‌ ترکیبات تازه استفاده می‌کند و دیگر احتیاجی به اشعه‌ی پر انرژی خورشید ندارد. مخمر قند یا گلوکز را طبق واکنش زیر تخمیر کرده و از آن انرژی به دست می‌آورد:
انرژی + OH5H6C2+2CO <---------------- مخمر + 6 O12H6C

*****************

(۴)

مرحله سوم پیدایش حیات
وقتی كه امر اتصال كربن‌ها به یك‌دیگر آغاز شد، هم‌چنان ادامه یافت و از میان موادی آلی ساخته شده، بعضی مواد با یك‌دیگر و با مواد غیرآلی تركیب شدند و ملكول‌های پیچیده‌تر به وجود آوردند.
از میان مواد آلی كه با یك‌دیگر تركیب شدند، یكی قندها بودند. نتیجه‌ی تركیب شدن آن‌ها پیدایش یك سلسله مولكول‌های بزرگ‌تر شد كه رشته‌های دراز كربن را شامل بودند. بعضی از پلی‌ساكاریدها كه بدین طریق ساخته شدند بسیار فراوان هستند. مثلا" نشاسته، سلولز، گلیكوژن، از پلی‌ساكاریدهایی هستند كه هر یك از ١٢ ملكول قند یا بیش‌تر از آن تركیب یافته است. ظهور پلی‌ساكاریدها در آغاز امر برای پیدایش ماده زنده اهمیت اساسی داشت زیرا چنان‌كه خواهیم دید، پلی‌ساكاریدها از مواد ساختمانی بسیار خوب و از منابع عالی انرژی برای واكنش‌های شیمیایی هستند و در حال حاضر نیز به همین منظورها به كار می‌روند. در سلسله واكنش‌های دیگر، گلیسرین، با اسید چرب تركیب شد و چربی‌ها را به وجود آورد. این مواد نیز از مواد عالی انرژی‌زا هستند و از نظر سازندگی بهتر از پلی‌ساكاریدها هستند.
از مهم‌ترین تركیبات جدید، پروتئین‌ها بودند. پروتئین‌ها از اسیدهای‌امینه‌ای كه به صورت پیچیده‌ای به یك‌دیگر اتصال دارند، ساخته شده‌اند. ملكول‌های بی‌شماری از اسیدهای‌امینه (یكصد هزار ملكول یا بیش‌تر) ممكن است برای ساختن پروتئینی گرد هم‌آیند. الگوی هندسی چنین ماده‌ای ممكن است بی‌نهایت متغیر باشد. حاصل آن‌كه نه تنها پروتئین‌ها بزرگ‌ترین ملكول‌ها را به وجود آوردند بل‌كه شامل متنوع‌ترین ملكول‌ها نیز بودند. پروتئین‌ها به سبب تنوع و پیچیدگی فراوانی كه دارند از مناسب‌ترین ماده‌ی ساختمانی ماده‌ی زنده نیز هستند.
فراوانی‌ پروتئین‌ها از نظر دیگر، واجد اهمیت فراوان بود، زیرا بعضی از پروتئین‌ها توانستند واكنش‌های شیمیایی میان مولكول‌های دیگر را تسریع كنند. شیمیدان‌ها برای تسریع واكنش‌های شیمیایی، روش‌های بسیار می‌شناسند. مثلا" گرما یكی از عوامل تسریع‌كننده است. ولی بعضی از واكنش‌ها بدون تاثیر گرما و تنها با افزودن موادی به نام كاتالیزگر یا کاتالیزور تسریع می‌شوند. بسیاری از پروتئین‌ها مانند كاتالیزگر عمل می‌كنند. پروتئین‌های كاتالیزگر را آنزیم (دیاستاز) می‌نامند. بنابراین با پیدایش پروتئین‌ها، سرعت واكنش‌ها در اقیانوس‌های اولیه زیاد شد و از همان آغاز تا كنون «حیات تابع واكنش‌هایی شد كه توسط آنزیم‌ها تسریع می‌گردند.» گروه دیگر ملكول‌های پیچیده، كه در تنوع و درجه‌ی پیچیدگی دست كمی از پروتئین‌ها نداشتند، ملكول‌هایی بودند كه از پیریمیدین‌ها و پورین‌ها ساخته شده بودند. این دو ماده با دو نوع ماده دیگر تركیب شدند: یكی از دو ماده‌ی اخیر یك قند 5 كربنی، و ماده‌ی دیگر فسفات بود. (فسفات از مواد كانی است كه در آن ایام و نیز در حال حاضر همواره در اقیانوس‌ها موجود بوده و هست). حاصل آن‌كه دو نوع ماده‌ی مركب بسیار پیچیده به وجود آمد:
یكی «پورین- قند- فسفات» و دیگری «پیریمیدین- قند- فسفات»، هردوی، این مواد را نوكلئوتید می‌گویند. صدها و هزارها ملكول نوكلئوتید با هم تركیب شدند و ملكول‌های بی‌نهایت پیچیده‌ی اسیدهای‌نوكلئیك را ساختند.

واكنش‌های شیمیایی سومین مرحله پیدایش حیات را می‌توان چنین خلاصه كرد:

قند -----------> +        قند        پلی‌ساكارید
اسید چرب -----------> +        گلیسرین        چربی
اسیدامینه -----------> +        اسیدامینه        پروتئین
(پورین، پیریمیدین) -----------> +        قند و فسفات        نوكلئوتید
نوكلئوتید -----------> +        نوكلئوتید        اسیدهای نوكلئیك

مرحله چهارم پیدایش حیات

فرایندهای تدریجی تولید تركیبات گوناگون شیمیایی هم‌چنان ادامه یافت و ملكول‌هایی از پلی‌ساكاریدها، چربی‌ها، پروتئین‌ها و اسیدهای نوكلئیك به طرق گوناگون با هم تركیب شدند. از میان ملكول‌های بسیار پیچیده‌ای كه از این واكنش‌ها حاصل شد، نوكلئوپروتئین‌ها بودند كه تركیباتی هستند از اسیدهای نوكلئیك و پروتئین‌ها، نوكلئوپروتئین‌ها بزرگ‌ترین و پیچیده‌ترین ملكول‌های شناخته شده هستند.

تولید مثل
شواهد موجود نشان می‌دهد كه نوكلئوپروتئین‌ها، طی تاریخ تكامل خود، صاحب خواص بسیار مهمی شدند. مهم‌ترین این خواص عبارت از این بود كه بعضی از ملكول‌های نوكلئوپروتئین می‌توانستند همانند خود را بسازند. به عبارت دیگر قدرت تولید مثل داشتند.
این‌كه ملكول بتواند همانند خود را بسازد، امری خیالی و غیرعملی می‌نماید و حال آن‌كه وقتی فرایند همانندسازی را با دقت مطالعه كنیم، مسئله‌ای كاملا" عملی به نظر می‌رسد و تجسس‌های كنونی انسان‌ها پرده را از روی این راز برداشته‌اند.
برای ساختن همانند چیزی، ابتدا باید اجزای ساختمانی آن چیز آماده شود، سپس آن اجزا را به صورتی با‌ هم جور كنند كه نظیر الگوی نخستین گردد. بنابراین اگر باید ملكولی نوكلئوپروتئین ساخته شود، ابتدا وجود ملكول‌های قند و اسیدامینه و فسفات و پورین و پریمیدین لازم می‌آید. این اجزای سازنده‌ی نوكلئوپروتئین در اقیانوس‌اولیه به وفور موجود بودند. بخشی از این مواد، نخستین ملكول‌های نوكلئوپروتئین را به وجود آوردند و بقیه برای ساختن همانندهای نخستین ملكول‌ها به كار رفتند. بنابراین تولید ملكول نوكلئوپروتئین عبارت می‌شود از مرتب شدن اجزای موجود به صورت ملكول بزرگی كه همانند ملكول اصلی است.
نوكلئوپروتئین‌ها ملكول‌هایی بزرگ و دراز و رشته ماننداند كه یكی از خواص آن‌ها این است كه هر بخش سازنده‌ی مولكول، میل تركیبی با بخش آزاد نظیر خود، كه در محیط موجود است، دارد. حاصل آن‌كه اگر همه‌ی اجزای ساختمانی یك ملكول نوكلئوپروتئین در حول آن موجود باشد، هر جزیی به جزء همانند خود در طول ملكول متصل می‌شود و مجموع اجزای متصل شده به ترتیبی قرار می‌گیرند كه آن ترتیب در ملكول قبلی بوده است. بنابراین ساخته شدن یك ملكول جدید هنگامی پایان می‌پذیرد كه اجزای گرد‌آمده به صورتی «صحیح» به هم متصل شوند.
میلیون‌ها سال طول كشید تا در نتیجه‌ی تركیب قند و فسفات و پیریمیدین و پورین، نوكلئوتید به وجود آمد و سپس بر اثر تركیب نوكلئوتیدها اسیدهای نوكلئیك ساخته شدند. و در نتیجه‌ تركیب اسیدهای‌امینه، پروتئین‌ها پیدا شدند و سرانجام بر اثر تركیب پروتئین‌ها و اسیدهای نوكلئیك، نوكلئوپروتئین‌ها ظاهر گشتند. هنگامی كه نخستین ملكول‌های نوكلئوپروتئین ساخته شدند، به عنوان الگو در تولید ملكول‌های دیگر، ولی سریع‌تر، به كار رفتند. هر ملكول نوكلئوپروتئین كه در آغاز با كندی بسیار پیدایش می‌یافت، برای به وجود آمدن مولكول‌های نو در حكم «دستور تهیه» بود. به كمك این دستور تهیه قندها و اسیدهای امینه و پورین‌ها و پیریمیدین‌ها و اسیدهای فسفریك و غیره به وضعی مناسب به یك‌دیگر متصل شدند و یك‌جا و به طور مستقیم ملكول‌های نو ساختند.
از آن پس معنی درست تولید مثل چنین شد: «گرد آمدن سریع مواد ساده‌ی خام، برطبق الگویی از مدل قبلی، برای به وجود آوردن همانند آن» در امر تولید مثل موجودات زنده، خود الگوی قبلی، كار جمع‌آوری و مرتب ساختن اجزای ساختمانی همانند خود را به عهده دارد. الگوی حاصل نیز به نوبه خود الگویی برای ساخته شدن مدل نو می‌شود. با این روش بود كه جانشینان نوكلئوپروتئین‌های اولیه، یكی پس از دیگری، از آغاز پیدایش تا كنون، به وضعی مداوم به دنبال هم ساخته شدند. تا آن‌جا كه اطلاع داریم نوكلئوپروتئین‌ها نخستین و تنها ملكول‌هایی بودند كه می‌توانستند همانند خود را بسازند و اكنون نیز چنین هستند. این خاصیت مهم نوكلئوپروتئین‌ها بستگی كامل به سازمان داخلی و پیچیدگی اتمی مولكول‌های آن‌ها دارد. هر وقت كه تعداد و انواع معینی از اتم‌ها به صورت درستی گردهم آیند، خاصیت تولید خواهند یافت. این فرایند هیچ‌گاه نباید اسرار آمیز و عجیب‌تر از خواص تركیبی سایر اتم‌ها به نظر آید زیرا مثلا" اتم‌هایی هستند كه با هم تركیب می‌شوند و اسیدی به وجود می‌آورند و این اسید می‌تواند فولاد را سوراخ كند. حاصل آن‌كه تولید مثل خاصیتی چون خواص دیگر موادی است كه از اتم‌ها تركیب یافته‌اند و حیات جز بسط چنین خاصیتی چیز دیگری نیست.

تغذیه
یكی از نیازمندی‌های تولید مثل فراهم بودن مواد اولیه ساختمانی نوكلئوپروتئین‌ها بوده و در حال حاضر نیز هست. بنابراین مواد بی‌شمار آلی و كانی موجود در اقیانوس‌اولیه در حكم مواد خوراكی محسوب می‌شدند. پس به وجود آمدن نخستین ملكول نوكلئوپروتئین نه تنها موجب فرایند تولید مثل بوده بل‌كه فرایند تغذیه را هم به میان كشیده‌ است. مواد آلی خوراكی یا غذاها، چون قندها و اسیدهای‌امینه و پورین‌ها و پیریمیدین‌ها و غیره، هم‌راه مواد خوراكی كافی چون فسفات‌ها و آب بودند كه فرایند تولید مثل را امری ممكن ساخته‌اند.
به تدریج در نتیجه‌ی تولیدمثل، مواد خوراكی بیش‌تری، به صورت نوكلئوپروتئین در می‌آمدند، و این ملكول‌ها همانند خود را می‌ساختند و تعداد آن‌ها روزافزون می‌شد. شك نیست كه سرعت تبدیل مواد خوراكی به نوكلئوپروتئین از همان آغاز، بیش از سرعت ساخته شدن ملكول‌های نو مواد خوراكی براساس تركیب شدن متان و آمونیاك و آب بوده است.
عامل دیگری نیز وجود داشت كه سبب كاهش مواد خوراكی آزاد و مورد نیاز ساخته شدن مولكول‌های نو نوكلئوپروتئین‌ها می‌شد. به درستی نمی‌دانیم كه چگونه و چه وقت این عامل دست‌اندر كار شد ولی اوضاع فیزیكی روی زمین سرانجام به نحوی تغییر یافت كه اندوخته تازه قند و اسیدامینه و سایر غذاها فراهم نمی‌گشت. شاید تخلیه‌ی الكتریكی اتمسفر به درجه‌ای كم شده بود كه متان و آب و آمونیاك به مقدار قابل ساخته نمی‌شدند، شاید به سبب روی دادن تغییرات دیگری در اتمسفر زمین، انرژی اشعه‌ی خورشید با شدت و مقادیر قبلی به سطح زمین نمی‌رسید. تعدادی از این قبیل تغییرات فیزیكی، كافی بود كه ساخته شدن مواد غذایی را متوقف سازد و حال آن‌كه غذای موجود در اقیانوس‌ها به وسیله‌ی نوكلئوپروتئین‌های روزافزون در شرف اتمام بود. آشكار است كه با پیدایش نوكلئوپروتئین‌های تولیدمثل‌كننده، دیر یا زود، همه‌ی ذخایر ملكول‌های آزاد اقیانوس از میان می‌رفت و به صورتی در می‌آمد كه در حال حاضر هست. مسئله كاهش روزافزون اندوخته‌ی غذایی سبب پیش آمدن وضع جدیدی شد و آن مسئله تنازع بقا بود. از آن‌جا كه تنها ملكول‌های نوكلئوپروتئین می‌توانستند، ملكول‌های آزاد غذایی را از اقیانوس بگیرند، پس در به دست آوردن غذا شروع كردند به تنازع. در چنین اوضاعی، خاصیت دیگری در نوكلئوپروتئین‌ها به ظهور پیوست كه اهمیت‌ش كم‌تر از تولید مثل نبود و از این گذشته روز به روز مهم‌تر شد.

تكامل
مولكول نوكلئوپروتئین سازمانی پایدار دارد. یعنی برخلاف سایر انواع مولكول‌ها، به آسانی تحت اثر عوامل فیزیكی و شیمیایی از هم پاشیده نمی‌شود. ولی در عین ثباتی كه دارد تحت تاثیر شرایط درونی و محیطی دست‌خوش بعضی از تغییرات می‌شود. وقتی كه چنین تغییری به ملكولی دست داد، ملكول تغییر یافته، ثبات خود را در وضع جدید هم‌چنان حفظ می‌كند و آن را عینا" به ملكول‌های بعدی انتقال می‌دهد. این‌گونه تغییرات ارثی را جهش یا موتاسیون (Mutation) می‌نامند. جهش‌ها ممكن است تغییراتی جزیی یا نسبتا" بزرگ در نوكلئوپروتئین‌ها به وجود آورند.
بنابراین اگر جهش‌هایی در نوكلئوپروتئینی نو به وجود آید (بدون شك این‌گونه جهش‌ها صورت گرفته‌اند)، آن ملكول منفرد خواهد توانست تعداد زیادی مولكول‌های همانند خود تولید كند كه سازمان داخلی آن‌ها با سازمان دیگر نوكلئوپروتین‌ها تفاوت دارد. بعضی از این جهش‌ها ممكن است برحسب شرایط مساعد حال ملكول باشد. مثلا" جهشی كه نوكلئوپروتئین را قادر سازد از ملكول‌های غذایی كه قبلا" نمی‌توانسته است مورد استفاده قرار دهد، استفاده كند، یا جهشی كه نوكلئوپروتئین‌هایی را قادر سازد كه بتوانند گرد‌هم آیند و توده‌ی ملكولی به وجود آورند. از آن‌جا كه تعداد ملكول‌های فعال در هر توده‌ی ملكولی بسیار است و احتمالا" هر ملكولی می‌تواند بیش از ایامی كه منفردا" می‌زیسته، غذا به دست آورد، ممكن است نخستین پدیده‌ی همكاری میان مولكول‌ها بدین روش آغاز شده باشد.
احتمال دارد كه در نتیجه وقوع این‌گونه شرایط‌های مساعد، گروه مخصوصی از نوكلئوپروتئین‌ها به وجود آمده باشند كه بهتر از اقسام دیگر در تنازع بقا، به دست آوردن غذا، توفیق یافته باشند. در این صورت گروه نو قاعدتا" سریع‌تر تولید مثل كرده و اخلاف بیش‌تری تولید می‌كنند و حال آن‌كه اقسام قبلی، كه حتا از به دست آوردن غذایی كه روز به روز كم می‌شد، عاجز بودند، قدرت تولید مثل نداشتند. حاصل این جریان به تكامل (Evolution) نوكلئوپروتئین‌ها انجامید.
اختصاصات نوكلئوپروتئین‌ بدون تغییر به جانشینان می‌رسد تا وقتی كه جهشی حاصل شود. جهش به نوبه خود به اخلاف تغییر یافته، انتقال می‌یابد. حاصل آن‌كه:
١- گروه‌های جدید نوكلئوپروتئین ظاهر شدند.
٢- تنازع بقا مؤثری میان انواع آن‌ها به وقوع پیوست و گروه‌هایی توانستند بهتر از دیگران تولیدمثل كنند.
٣- انتقال خواص مفید، از طریق وراثت، سبب بقای عده‌ی زیادی از نوكلئوپروتئین‌های نو شد.
۴- نوكلئوپروتئین‌هایی كه در به دست آوردن غذا توفیق نیافتند سرانجام نابود شدند.
تردیدی نیست كه با چنین تكاملی نسل‌های گوناگونی از نوكلئوپروتئین‌ها به وجود آمدند و عوامل تنازع‌بقا، هم‌كاری، جهش، تولیدمثل، وراثت و بقای‌اصلح تكامل را هم‌چنان پیش بردند.
چهارمین مرحله پیدایش حیات را می‌توان چنین خلاصه كرد:
پلی ساكارید‌ها، چربی‌ها، پروتئین‌ها، اسیدهای نوكلئیك
ملكول‌های درشت بخصوص نوكلئوپروتئین‌ها، تغذیه، تولیدمثل، جهش، وراثت، تكامل
انواع گوناگون نوكلئوپروتئین‌ها و توده‌های نوكلئوپروتئینی
در نتیجه رشد و تنوع نوكلئوپروتئین‌ها، حیات به مرحله‌ای حد واسط میان موجودات زنده و غیرزنده رسید. گرچه بعضی از نوكلئوپروتئین‌ها، صاحب بعضی از خواص موجودات زنده بودند ولی موجودات زنده‌ی حقیقی هنوز به عرصه نرسیده بودند. در پنجمین مرحله پیدایش حیات بود كه جان‌داران حقیقی به وجود آمدند.      ادامه دارد

١٩/٠٣/١٣٩۴

*****************

(۳)

پیدایش حیات در هفت مرحله
همه موجودات زنده روی زمین، از گیاهان و جانوران گذشته‌های دور تا جان‌دارانی كه در حال حاضر روی زمین زندگی می‌كنند، در این سیاره پا به عرصه وجود نهاده‌اند و حتا تردید نیست كه پیدایش حیات، وابسته به اوضاع شیمیایی و فیزیكی گذشته زمین بوده و هیچ عامل دیگری در این جریان دخالت نداشته است۱.
در تكامل حیات در روی زمین، تنها دو عامل دخالت دارند: یكی زمان و دیگری قوانین فیزیكی و شیمیایی كه همواره در این سیاره خاكی جریان داشته و دارند. با وجود چنین شرایطی در زمین، پیدایش حیات امری الزامی بوده است و به همان‌گونه كه حیات در این سیاره ظاهر شده در هر سیاره از سایر سیاره‌های جهان نیز، كه شرایطی مانند شرایط اولیه‌ی زمین داشته باشند، حیات وجود دارد. به نظر دانشمندان احتمال این‌كه در سیار‌ه‌های دیگر موجود زنده وجود داشته باشد، صددرصد است. (اما ما تا كنون نتوانسته‌ایم آن را ثابت كنیم)
پیدایش نخستین موجودات زنده طی هفت مرحله به وجود آمد:     ادامه مطلب را اینجا کلیک کنید.

*****************

(۲)

عمر زمین
نخستین كوشش در زمینه‌ی تخمین سن زمین در قرن ١٨ میلادی به وسیله‌ی بوفون دانشمند تاریخ طبیعی انجام گرفت. سپس در قرن ١٩ میلادی دانشمندان با مطالعه‌ی سرعت ته‌نشین شدن مواد در كف اقیانوس‌ها و دریاها، توانستند طول دوران‌های زمین‌شناسی را توسط اندازه‌گیری ضخامت لایه‌های صخره‌ای رسوبی تعیین كنند. در قرن ٢٠ میلادی با شناختن عناصر رادیواكتیو و تجزیه آن‌ها، توانستند تعیین عمر زمین را با دلایل مستحكمی بیان كنند.
تجزیه عناصر رادیواكتیو مانند اورانیوم، توریم، پتاسیم و ... را می‌توان وسیله‌ی اندازه‌گیری زمان قرار داد. زیرا سرعت این تجزیه در كلیه نقاط جهان و کیهان واقعا"، یك‌سان است. درجه حرارت و فشارهایی كه در اعماق زمین برقرار است تنها اثر بسیار ناچیزی را بر سرعت تجزیه این مواد اعمال می‌كند.
رادیواكتیویته خاصیتی است كه تنها به هسته‌ی اتم عناصر بستگی دارد. با در نظر گرفتن این‌كه الكترون‌های هر اتم، هسته‌ی آن را در بر گرفته‌اند و انرژی فوق‌العاده زیادی برای گسستن پیوند این الكترون‌ها از هسته لازم است، بنابراین عوامل خارجی از قبیل حرارت، فشار، تركیب شیمیایی و غیره كه تنها تا مقیاس اتمی بر جسم اثر می‌كند، بر هسته اتم تاثیری ندارد و در نتیجه خاصیت رادیواكتیویته را تغییر نمی‌دهد.
در شرایط طبیعی، در هر نقطه زمین كه ماده‌ی رادیواكتیو موجود باشد، مقدار نسبی اتم‌هایی كه در عرض یك سال تجزیه شده است ثابت می‌ماند. تجزیه اورانیوم، توریم، و پتاسیم، بسیار كند است و تنها نیمی از اتم‌های این عناصر در عرض صدها و یا حتا هزاران میلیون سال تجزیه می‌شود. بنابراین چنین عناصری هنوز نیز در زمین موجود است. هر چند واضح است كه این مواد حتا در بدو پیدایش زمین نیز جزو كوچكی از آن را تشكیل می‌داد.
با اندازه‌گیری تعداد اتم‌های رادیواكتیو (نیمه عمر half-life) و تعداد اتم‌هایی كه حاصل عمل تجزیه بوده است، هم‌چنین با دانستن سرعت تجزیه این اتم‌ها در یك سنگ معدن، محاسبه زمان لازم برای تولید مقدار مورد مطالعه از ماده‌ی حاصل شده بسیار ساده است. به عبارت دیگر می‌توان عمر سنگ معدن را تخمین زد.
اتم اورانیم دارای دو ایزوتوپ به جرم اتمی ٢٣۵ و ٢٣٨ است. اورانیوم ٢٣۵ بسیار سریع‌تر از اورانیوم ٢٣٨ تجزیه می‌شود و به همین جهت مقدار فعلی آن در كره‌ی زمین ١٣٩ بار كم‌تر است. هنگام پیدایش ایزوتوپ‌های اتم اورانیوم، مقدار این دو ایزوتوپ یك‌سان بود. در این شرایط، با آگاهی بر سرعت تجزیه هر دو ایزوتوپ، محاسبه مدت زمان لازم برای آن‌كه مقدار اورانیوم ٢٣۵ ، ١٣٩ بار كم‌تر از اورانیم ٢٣٨ گردد ساده است. این موضوع نشان می‌دهد كه عمر زمین از ۵ میلیارد سال بیش‌تر، تجاوز نمی‌كند.

نگاهی كوتاه به تكامل زمین
در حدود 5 میلیارد سال پیش، ماده‌ای كه در حال حاضر تشكیل دهنده‌ی زمین است در شرایطی قرار داشت كه برای پیدایش هسته عناصر رادیواكتیو مناسب بود. حدود چند میلیون سال بعد، این ماده با پشت سر گذاردن شرایط مختلفی، منجر به تشكیل ابر غول‌آسای در بر گیرنده خورشید گشت، كه با سرعت نسبتا" زیاد به تعداد كمی اجرام بزرگ (سیارات) مبدل شد منجمله زمین ما.
تجزیه عناصر رادیواكتیو، با ایجاد حرارت توام است. حرارت به آسانی از ذرات كوچك به فضا راه می‌یافت اما هنگامی كه ذرات مزبور به تشكیل توده‌ی بزرگی مانند زمین همت گمارد، حرارت، در قسمت داخلی آن انباشته شد؛ قسمتی از ماده‌ی داخلی زمین در حدود ۴ میلیارد سال پیش گداخته كرد.
مواد گداخته سبك‌تر پس از مدتی به سطح زمین روی آورد و پوسته زمین را كه متشكل از صخره‌ها و مواد معدنی است تشكیل داد. این پوسته، دائما" در تغییر است. لایه‌های بالایی آن به وسیله جویبارها و رودخانه‌های آب شسته و دوباره در قعر دریاها و اقیانوس‌ها ته نشین می‌شود. لایه‌های ته‌نشین شده، بر اثر فشار حاصل از وزن خود و آب، فشرده می‌شوند و براثر فشارهای درونی زمین چین بر‌می‌دارند. قسمت‌های جدیدتری از ماده‌ی داخلی همواره به پوسته زمین راه می‌یابد، این مواد یا در درون پوسته به تدریج گرما از دست داده و سرد و سخت (مانند سنگ گرانیت) می‌شوند و یا این‌که مستقیما" وارد سطح پوسته‌ی زمین شده و جاری می‌گردند(مانند سنگ بازالت) که تشکیل کوه‌های آتش‌فشانی را می‌دهند.
مرحله فعلی تكامل زمین را می‌توان به خوبی مرحله بلوغ آن در نظر گرفت. گذشت چند هزار میلیون سال دیگر موجب سردشدن قسمت داخلی و رخت بربستن جوش و خروش از سطح این سیاره خواهد گشت.
دانش بشری، تصویر دیگری را از عمری كه زمین بدان دست خواهد یافت، و آن‌چه كه در آینده‌ی دوردست بدان شباهت خواهد داشت، ترسیم نموده است. در حال حاضر دانشمندان مشغول تفحص و جستجو در گذشته‌اند. زیرا این گذشته برای درك وضعیت آینده‌ی زمین دارای اهمیت شایان است.
هم اكنون دانشمندان با فرستادن ربات‌هایی به سوی سیاره‌ها و قمر‌های دور دست منظومه خورشیدی اطلاعات بسیار غنی و گران‌بهایی از گذشته به دست آورده‌اند. مانند رباتی كه بر سطح قمر سیاره زحل به نام تیتان فرود آمد و عكس‌هایی از دریای نفت كه بر سطح این سیاره جریان دارد به زمین ارسال كرد. هم‌چنین مریخ نورد کنجکاوی كه بر سطح كره مریخ با موفقیت فرود آمد عكس‌های ارزش‌مندی ارسال كرده‌، و نیز آزمایش‌های گوناگونی را در سطح مریخ انجام و به زمین ارسال کرده است. همه‌ی این اطلاعات مربوط به گذشته منظومه خورشیدی و چگونگی تكوین سیارات، قمرها و غیره می‌باشد.

حیات
قبل از این که حیات را مورد بررسی قرار دهیم لازم است بیان کنیم که پذیرش تكامل تدریجی موجودات زنده از هم‌دیگر برای ما بسیار سخت است. زیرا ما طبق عادت محدوده معینی از زمان یعنی طول دوران زندگی خود را در نظر می‌گیریم. در حالی كه زمان لازم برای تكامل یکم؛ تدریجی و دوم این‌که بسیار طولانی - (از ابتدای تشكیل موجودات تك‌سلولی1 تاكنون بیش از سه میلیارد سال می‌باشد.)- است. و دیگر این‌كه ما عادت كرده‌ایم كه محیط اطراف خود را بدون در نظر گرفتن تغییر، تجزیه و ترکیب؛ تحلیل كنیم، یعنی به ثبات و سکون بیش‌تر تمایل داریم تا تغییرات مکانیکی، شیمیایی و دیالکتیکی. با این عادت‌ها بزرگ شده‌ایم و آن‌ها را از همان دوران بچگی به وسیله‌ی شرایط محیطی‌یی که در آن رشد کرده‌ایم، در مغزمان جا داده‌اند. اکنون جدایی از آن افکار غیرعلمی دوران کودکی برایمان سخت است. و این گونه واکنش نشان می‌دهیم: مگر می‌شود؟ غیر ممکن است! انسان همین بوده که هست! هیچ چیزی تغییر نمی‌کند!
اما واقعیت آن است كه ثبات وجود ندارد. همه‌ چیز در حرکت و تغییر است. در این مدت عمر كوتاه خودمان، حرکت و تغییر ماده (طبیعت) به صورت گسترده‌ای در مقابل چشمانمان در حال انجام است. گفتیم عادت كرده‌ایم كه بگوییم هیچ چیزی تغییر نكرده است. در حالی كه توجه به فرسودگی و تغییرات فیزیکی و شیمیایی مواد اطراف خود را نداریم كه یك تغییر بزرگ و تدریجی در حال انجام است.
بنابراین‌، برای این‌كه مفهوم تكامل تدریجی موجودات زنده را دریابیم باید همیشه 1- زمان طولانی، 2- تغییر تدریجی و گاهی جهشی (تغییرات کمی به کیفی) را مدنظر داشته باشیم.
حیات چیست؟ مرز موجودات زنده با غیرزنده کدام است؟ در دیدار از نزدیك‌ترین اجرام آسمانی گیتی، انتظار روبروشدن با چه مظاهری از حیات را داریم؟ این پرسش اخیر را نمی‌توان فقط از راه مقایسه شرایط فیزیكی و شیمیایی سطح سیاره‌ها و قمرهای آن‌ها با شرایط حیات در روی كره زمین پاسخ داد. موجودات زنده خود را با شرایط خارجی كه تحت آن شرایط به وجود می‌آیند و تكامل می‌یابند سازش می‌دهند. ضمنا"، آن‌ها می‌توانند این شرایط را در حوزه‌ی مكانی بسیار محدودی تغییر دهند. ناظری كه این صحنه‌ را می‌نگرد ممكن است به این نكته توجه نكند و نتیجه بگیرد كه تحت این شرایط حیاتی وجود ندارد.
هر جسم آسمانی، به ویژه هر سیاره‌ای، مادامی كه وجود دارد تكامل می‌یابد. و شرایطی كه ما امروز بر روی آن می‌یابیم ابدا" جاودانی نیستند. در مرحله‌ی معینی از این تكامل، موقعیت برای پیدایش حیات مساعد بوده است، حیات پدیدار شد، تكامل یافت و خود را پیوسته با محیط متغیر سازگار كرد. اكنون این امكان هست كه حیات در شرایطی، نامناسب برای موجودات كره‌خاكی، در سایر نقاط گیتی وجود داشته باشد.
بنابراین، پرسش‌ ما فقط این نیست كه آیا در یك جسم آسمانی معین در حال حاضر موجودات زنده‌ای مسكن گزیده‌اند یا نه، بل‌كه آیا حیات در جریان تكامل خود برروی این جسم آسمانی پدیدار شده و تكامل یافته است؟
اكنون می‌دانیم كه پیدایش و تكامل حیات بر روی زمین برخلاف آن‌چه كه تا چند سال اخیر تصور می‌شد حادثه غریبی نبوده است. حیات، شكل ویژه و بسیار پیچیده و كاملی از حركت و سازمان ماده است، و پیدایش آن در روی زمین یك روند طبیعی، یعنی جزء انتقال ناپذیری از تاریخ تكامل سیاره‌ی ما است.
اجرام آسمانی دیگر مانند زمین، سیر تكاملی درازی را پیموده‌اند. از نظر قیاسی تكامل ماده در گیتی را می‌توان سیستمی از راه‌های پرانشعاب تصور كرد، كه شاخه‌های جداگانه‌ای از آن به شكل‌های بسیار پیچیده‌ و كاملی از سازمان و حركت ماده می‌انجامند. اما هیچ لزومی ندارد كه این شكل‌ها را حیات نامید. حیات، یكی از شاخه‌های بی‌شمار تكامل ماده، و نتیجه‌ای از تكامل تدریجی تركیب‌های كربن، یعنی مواد آلی است.
نخستین موادی كه در روی زمین تكوین یافتند، ابتدایی‌ترین مواد‌آلی، هیدروكربن‌ها (تركیب‌های كربن و هیدروژن) و سیانیدها (تركیب‌های كربن و نیتروژن) و هم‌چنین نزدیك‌ترین مشتقات آن‌ها بودند كه جرم مولكولی كمی داشتند.
به تدریج این تركیب‌ها رشد كردند و پیچیده‌تر شدند، ملكول‌های آن‌ها با هم تركیب شده و ملكول‌های سنگین‌تری را تشكیل دادند. این پروسه (فرایند)، در آب دریاها و اقیانوس‌های اولیه كره زمین طی شد، و این آب‌ها را تبدیل به مایعی از موادآلی بسیار پیچیده و گوناگونی كرد كه مشابه آن‌ها را امروز در موجودات زنده می‌بینیم. در نتیجه‌ی این تغییر و تحول "آب‌گوشت مغذی اولیه" كه امروز به این نام معروف است، تشكیل شد. هنوز هیچ موجود زنده‌ای نبود كه از این آب‌گوشت تغذیه كند. از حیات در روی زمین خبری نبود.
بدوی‌ترین موجودات زنده بعدها، در دوران سوم تكامل هستی یافتند، یعنی هنگامی كه مواد مركب شبه پروتئینی باهم تشكیل سیستم‌های ملكولی گوناگونی را دادند. این سیستم‌ها به صورت ساختارهای جداگانه‌ای از محلول پیرامون خود جدا شدند. تكامل تدریجی، اثر متقابل با محیط و انتخاب طبیعی منجر به پیدایش موجودات زنده اولیه گردید، و از آن انواع گوناگون حیات برروی سیاره ما نمودار شده است.
نخستین دوره اصلی تكامل تركیب‌های كربن، در تمامی گیتی مشاهده شده است. تركیب‌های كربن و هیدروژن یا كربن و نیتروژن را باید در روی تمام اجسام آسمانی كه در حوزه‌ی مطالعه ما هستند كشف كرد. این تركیب‌ها در سطح ستارگان از جمله خورشید، در ابرهای سردگازی و ماده غباری بین ستاره‌ای، در روی سیاره‌های بزرگ و كوچك منظومه‌ خورشیدی، در هسته و دم ستارگان‌ دنباله‌دار و بالاخره در شهاب‌سنگ‌هایی كه از سوی فضای خارج به زمین می‌رسند یافت می‌شوند. سیر تكاملی این مواد با سیر تكاملی مواد كره خاكی ما با هم كاملا" فرق داشته‌اند، اما دوران اصلی تكامل تركیب‌های كربن مشخص كننده‌ی همه‌ی آن‌ها است.
بنابراین، ماده كربن كه لازمه‌ی پیدایش حیات، شبیه حیات زمینی است، در همه جا یافت می‌شود. تنها پرسشی كه پیش می‌آید این است كه چگونه این ماده در روی اجرام آسمانی تكامل یافته‌ است؟
بیش از صد سال پیش، در تركیب بعضی از شهاب‌سنگ‌ها هیدروكربن‌هایی با مولكول‌های از نوع موم معدنی، و نیز مشتقات گوگردی و اكسیژنی آن‌ها دیده شد. هم‌چنین موادی نظیر آن‌چه كه در موجودات زنده یافت می‌شود، اخیرا" از شهاب‌سنگ‌ها جدا شده‌اند. تجربیات آزمایشگاهی نشان داده است كه این مواد مستقل از حیات، و در طی یك تغییر و تحول شیمیایی هیدروكربن‌های اولیه‌ به وجود آمده‌اند.
بعضی از شكل‌های ساختمانی حیات، كه به عقیده‌ی گروهی از دانشمندان متعلق به بقایای موجودات زنده‌اند، در شهاب‌سنگ‌ها دیده شده است. اما ارتباط بین این شكل‌ها با فرایندهای حیاتی هنوز به اثبات نرسیده است. امكان دارد كه این ساختارها به صورت كاملا" معدنی تكوین یافته باشند. ادامه دارد

٠٢/٢۵/١٣٩۴


١ - کشف قدیمی‌ترین فسیل زمین: فسیل باکتری‌های کشف شده در استرالیا قدیمی‌ترین فسیل‌هایی هستند که تاکنون در تمام زمین کشف شده و تاریخ آن‌ها به پیش از تشکیل اکسیژن در سیاره زمین باز می‌گردد. فسیل‌های کشف شده در شمال غربی استرالیا در منطقه «پیلبارا» حدود ٣.۵ میلیارد سال قدمت دارند و توسط باکتری‌هایی ایجاد شده‌اند که یک میلیارد سال پس از شکل‌گیری زمین وجود داشته‌اند. این کشف می‌تواند به مریخ نورد کنجکاوی ناسا کمک کند تا به دنبال رد حیات در سیاره سرخ باشد. اثر این باکتری قدیمی‌ترین فسیل‌هایی را که تاکنون مشاهده شده نشان می‌دهد که پیش از هر چیز دیگری در زمین حضور داشته‌اند. این فسیل‌ها نشانه‌هایی شبیه به تار عنکبوت روی سطوح سنگ‌های ماسه‌ای قرار داده‌اند.
در فرآیندی که هنوز در بخش‌هایی از جهان شکل می‌گیرد لایه‌های ضخیمی از باکتری در کنار یک‌دیگر قرار گرفته و ذرات ماسه را زیر خود محصول کرده‌اند و آن‌ها را از فرسایش حفظ کرده اند. ماسه‌هایی که به این شکل محصور شده‌اند به تدریج به سنگ تبدیل می‌شود که بافت خاص آن به واسطه ارگانیسم زنده‌ای شکل می‌گیرد که زمانی آن را پوشانده بود. سنگ‌های باستانی منطقه پیلبارا برخی از قدیمی‌ترین سنگ‌هایی هستند که روی زمین کشف شده‌اند.
ساختارهای کشف شده در استرالیا شبیه چیزی است که در آفریقای جنوبی کشف شده و تاریخ آن به ٢.٩ میلیارد سال پیش باز می‌گردد، این فسیل‌های آفریقایی نیز توسط نوفک و همکارانش در سال ٢٠٠٧ کشف شده است. گفته شده است که این کشف می‌تواند به جستجوی حیات در مریخ نیز کمک کند، چرا که این احتمال وجود دارد که بقایای حیات ممکن است در نتیجه فقدان فرآیندها زمین شناختی در مریخ بهتر حفظ شده باشند. مریخ نورد کنجکاوی ناسا مجهز به ابزارهایی است که می‌تواند فسیل‌هایی مشابه فسیل‌های کشف شده در استرالیا را تشخیص دهد. این ساختار کشف شده یکی از ساختارهایی است که کنجکاوی به دنبال آن می‌گردد. منبع: http://www.tabnak.ir/fa/news/295772

*****************

(۱)

توضیح: آن‌چه که مطالعه می‌فرمایید سلسله مطالبی خواهد بود در مورد پیدایش حیات، ظهور و تکامل انسان که تا به امروز را در بر می‌گیرد. در مواردی که ذکر منبع نوشته نشده باشد در پایان این سلسله نوشتارها آن منابع را خواهم نوشت.
به نظر من فروشندگان نیروی کار‌ باید مسلح به علم روز باشند تا در زندگی اجتماعی بتوانند در جهت احقاق حقوق خود به نحو بهتر و مفیدتری عمل نمایند. آگاهی از پیدایش حیات، ظهور و تکامل انسان خود، جزء لاینفک آگاهی طبقاتی است. این سلسله نوشتارها را دنبال کنید و منتقد علمی آن باشید. دست منتقدین علمی را به گرمی می‌فشاریم.

بیگ‌بنگ
بر اساس تحقیقاتی كه تا كنون به وسیله‌ی دانشمندان انجام گرفته و در آینده ممكن است با كشفیات جدید تغییر بكند١، این است كه در حدود ١۴ میلیارد سال پیش، مقدار بسیار عظیمی از انرژی در مدت زمان صفر ثانیه تا سی‌صد هزار سال، در اثر
یك انفجار بزرگ یا همان بیگ بنگ (Big bang)، از انرژی، ماده به‌وجود آمد. این ماده به حركت انبساطی خود ادامه داد، ضمن این‌كه از دمای آن كاسته می‌شد كهكشان‌ها را به وجود آورد. از حركت این‌كهكشان‌ها به دور خود طی این مدت (١۴ میلیارد سال) ستارگان و سیارات و قمرها و ... به وجود آمدند.
لازم به یادآوری است که ماده نه خلق می‌شود و نه نابود می‌گردد بلکه همیشه در حال تغییرات فیزیکی و شیمیایی است. این بدین معنی است که ما اطلاعاتی که به دست آورده‌ایم مربوط به حدود ١۴ میلیارد سال پیش است. این که قبل از آن انرژی نخستین، (ماده) به چه صورت و شکلی بوده است فعلا" اطلاعاتی نداریم.
به عبارت دیگر جهان ماده همیشه بوده و خواهد بود. همیشه در حال تغییر و حرکت است که در هر زمانی خود را به شکلی مانند ستاره، سیاره، سیارک‌ها، قمر، گرما، نور، امواج، اشعه و غیره خود را نشان می‌دهد.
در جهان بیش از یك‌صد میلیارد كهكشان وجود دارد كه كهكشان راه‌شیری یكی از آن‌هاست. در هر كهكشان بیش از یك‌صد میلیارد ستاره مانند خورشید و از خورشید بزرگ‌تر وجود دارد كه در اطراف هر ستاره تعدادی سیاره وجود دارد كه به دور این ستاره‌ها در چرخشند.

كهكشان راه‌‌شیری یكی از یك‌صد میلیارد كهكشان جهان است. ستاره‌های آن به دور مركز آن كه یك سیاه‌چاله در آن قرار دارد، در گردش هستند. (قطر كهكشان راه‌شیری یك‌صد هزار سال‌نوری است.) كهكشان راه‌شیری به شكل دو بشقاب كه از لبه
روی هم قرار بگیرند، می‌باشد، ضخامت وسط آن ٣٠ هزار سال نوری است. در درون این‌كهكشان میلیاردها منظومه وجود دارد كه منظومه خورشیدی ما یكی از آن‌هاست. منظومه خورشیدی جای كوچكی و در لبه‌ی كهكشان راه شیری قرار دارد.
هرچه ما بیش‌تر به عمق كیهان نظاره می‌كنیم در واقع بیش‌تر به عمق زمان گذشته می‌نگریم. یك ستاره را كه در فاصله ١٠ سال‌نوری از ما قرار دارد، به همان صورتی می‌بینیم كه ١٠ سال قبل بوده است. حال اگر انسان نگاهش را در سمت دلخواهی به دورتر و بازهم دورتر متوجه كند باید به مرزی برسد كه در آن‌جا آغاز پیدایش ماده را مشاهده كند و به عبارت دیگر آن گاز داغ اولیه را ببیند كه تمام كهكشان‌ها _ ستارگان _ سیارات و موجودات از آن ایجاد شده‌اند. بنابراین می‌بایست پیرامون ما را پیوسته، پوسته كاملا درخشانی در دوردست احاطه می‌كرد و آسمان هم می‌بایست شب‌ها هم‌چون روز روشن می‌شد. اما این دیوار آتشین با سرعت زیادی از ما دور می‌شود زیرا كه عالم لحظه به لحظه انبساط می‌یابد سرعت دورشدن به قدری زیاد است كه نور این پوسته دارای طول موج بلندتری می‌شود كه ما آن را فقط به صورت تشعشعات و امواج رادیویی دریافت می‌كنیم. دقیقا همین امواج هستند كه اكنون كشف شده‌اند. امواج مفروضی كه از همه جهت‌ها به طور یك‌نواخت بر ما می‌تابند. وجود این پرتو‌ها را می‌توان با رادیوتلسكوپ‌ها به سادگی اثبات كرد این تشعشعات تكیه‌گاهی مهم برای اثبات فرضیه انفجار نخستین می‌باشد.
از یك میلیون سال پس از تولید ماده از انرژی تا امروز از ابرهای هیدروژنی کهکشان‌ها، ستارگان و سیارات به وجود آمده و می‌آیند. در داخل ستارگان هسته اتم‌های سنگین از قبیل اكسیژن و آهن تولید می‌شوند. كه بعد‌ها در انفجارات ستاره‌ای آزاد می‌گردند و برای ساخت ستارگان و سیارات و حیات جدید به كار می‌آیند.
بعد از گذشت حدود ٩ میلیارد سال از انفجار اولیه، یعنی در حدو ۵ میلیارد سال پیش بر اثر حرکت و تغییر مداوم ماده، منظومه خورشیدی به وجود آمد. این منظومه مجموعه‌ای است از خورشید، سیارات، قمرها و سیارک‌ها که زمین یکی از این سیاره‌ها می‌باشد. ادامه دارد

پیشاپیش روز جهانی کارگر را به همه‌ی

فروشندگان نیروی کار‌ تبریک و تهنیت عرض می‌نمایم.

سهراب.ن - ١٣٩۴/٠٢/٠٨


__________________________________

١ - آیا نظریه «بیگ‌بنگ» به چالش گرفته شده است؟ ۱۳۹۳/۱۲/۱۵ : به گزارش «لایو ساینس» و «تِک تایمز» شماری از پژوهش‌گران با بررسی دو نظریه‌ی عمده‌ی فیزیک، یعنی «مکانیک کوانتوم» در حیطه‌ی ذرات بنیادی و «نسبیت عام» در عالم فضا و زمان و کائنات،‌ نتیجه‌گیری کرده‌اند که این دو نظریه نمی‌توانند در قالب یک نظریه‌ی واحد با هم سازگار گردند.

سوریا داس، فیزیکدان نظری در دانشگاه لِث‌بریج کانادا، رابرت برندنبرگر، کیهان‌شناس نظری در دانشگاه مک‌گیل مونترال، و احمد فرج علی از دانشگاه «بنها» مصر از پژوهش‌گرانی هستند که با ارائه‌ی معادله‌ی تازه‌ای، تئوری بیگ‌بنگ را مورد پرسش قرار داده‌اند. طبق نظریه آن‌ها، جهان در آغاز نقطه‌ای یا ذره‌ای فوق‌العاده فشرده و گران نبوده و اصولا" سرآغازی نداشته است. این نظریه هم‌چنین بر آن است که قوانین فرضیه‌ی نسبیت عام در حالت ذره‌ی واحد مافوق گران و فشرده آغازین نظریه بیگ‌بنگ مفهوم و کارکردی ندارند.

آیا نظریه‌ی بیگ‌بنگ زیر سوال رفته است؟
امیر حاجیان(کیهان‌شناس و پژوهش‌گر ارشد انستیتوی اخترفیزیک کانادا در دانشگاه تورنتو):
نه، نظریه‌ی مهبانگ زیر سوال نرفته، این کاری که انجام داده‌اند یک کار تئوری بوده، یک کار کاملا نظری بوده که سوالی که این‌ها سعی کرده‌اند پاسخ بدهند این است که در ابتدای جهان وقتی که ما از مهبانگ صحبت می‌کنیم، مهبانگ یک تکینگی توی نظریه‌ی ما هست و این را به عنوان یک نظریه‌پرداز، به عنوان یک دانشمند، این چیز دلنشینی برای ما نیست که نظریه‌مان تکینگی داشته باشد چون تکینگی یعنی ما واقعا نمی‌دانیم که دقیقا" آن‌جا دارد چه اتفاقی می‌افتد و این‌ها سعی کرده‌اند که یک نظریه‌ای بدهند که این تکینگی را توی خود نداشته باشد.

مقصودتان را می‌توانید از تکینگی یک بار دیگر توضیح بدهید؟
تکینگی یعنی جایی که نظریه‌هایی که ما داریم فرو می‌ریزه و اگر اینجوری به نظریه‌ی مهبانگ نگاه بکنیم که جهان الان یک اندازه‌ای دارد، یک چگالی دارد، اگر که ما زمان را برعکس بکنیم برویم به طرف ابتدای خلق ماده جامد، همه چیز دارد جمع می‌شود برمی‌گردد چون جهان الان دارد منبسط می‌شود بنابراین من اگر که زمان را برعکس بکنم دنیا شروع ‌می‌کند به جمع شدن و منقبض شدن و اگر که شما چگالی جهان را نگاه بکنید می‌بینید که هر چه به زمان ابتدای عالم نزدیک می‌شویم، چگالی جهان بیش‌تر می‌شود تا یک جایی که ما دیگر نظریه‌ای برای قبل از آن نداریم چون به انرژی‌هایی می‌رسیم که تا حالا نتوانسته‌ایم برایش نظریه‌ی قابل قبولی ارائه بدهیم که آن‌جا جایی است که فکر می‌کنیم گرانش، نظریه‌ی گرانش با نظریه‌ی کوانتوم باید یکی بشود.

الان تصویری که ما از جهان داریم که مجموعه‌ی همه کارهایی است که توی این چند ده هزار سالی که بشر شروع به کار علمی کرده به دست آمده این است که ما تا الان تصویرمان از جهان، یک ابتدای خیلی داغ است که جهان از یک حالت داغ و خیلی چگالی شروع می‌کند و شروع می‌کند به منبسط شدن، اُفت و خیزهای کوچکی توی جهان وجود دارد به خاطر اتفاقات کوانتومی که بعد از یک دوره‌ای به اسم تورم توی دنیا پیش می‌آید و آن اُفت و خیزهای کوچکی که توی چگالی جهان هست، این‌ها شروع می‌کنند به رشد کردن و تشکیل ساختار می‌دهند که ساختارهای بزرگ کیهانی را که امروز می‌بینیم تشکیل می‌دهند. تصویر بزرگی که ما از کیهان‌شناسی داریم بر اساس نظریه‌ی نسبیت عام اینشتین بنا شده و آغازش با مهبانگ است و آن چیزی که ما می‌دانیم الان عالم از آن تشکیل شده، بیشترش یک چیزی است به اسم انرژی تاریک، بعد از آن یک چیزی به اسم ماده تاریک و ماده‌ای که ما می‌شناسیم و همه‌مان دیده‌ایم و توی آزمایشگاه با آن کار کرده‌ایم، این کم‌تر از چهار درصد جهان را تشکیل می‌دهد، یعنی بیش‌تر جهان را ما در واقع نمی‌دانیم دقیقا از چه تشکیل شده ولی می‌دانیم دقیقا چه مقداری از جهان را تشکیل داده است.منبع: دانش و فن فارسی RF