افق روشن
www.ofros.com

.سوسیالیسم مارکس ایده‌ئولوژی نیست


سهراب.ن                                                                                                                               یکشنبه ۱ اسفند ۱۴۰۰ - ٢٠ فوریه ۲۰۲۲

سوسیالیسم و کمونیسم مارکس ایده‌ئولوژی نبوده و نیست. سوسیالیسم و کمونیسم مارکس و انگلس نه تنها ایده‌ئولوژی نیستند، بل‌که نخستین تئوری علمی‌یی برای رهایی کار از چنگال سرمایه است‌، که پایه‌ی واقعی آن بر زمین سفت و سخت، فرماسیون اقتصادی اجتماعی سرمایه‌داری قرار دارد. تئوری‌های رهایی‌بخش طبقه‌ی کارگران جهان؛ مارکس، انگلس، لنین و رزالوکزامبورگ نه بر پایه‌ی ایده، ایده‌ئولوژی و ایده‌آلیسم، بل‌که بر پایه‌ی ماده و ماتریالیسم نه از نوع مکانیکی آن، بل‌که از نوع دیالکتیکی آن قرار دارد. بر پایه‌ی دیالکتیکی‌یی نه از نوع پا در هوای هگلی، بل‌که از نوع پا بر زمین مارکسی قرار دارد.
بسیارند هنوز مفهوم علمی ایده‌ئولوژی را نه بر پایه‌ی فلسفه دیالکتیکی مارکس، بل‌که بر پایه فلسفه ایده‌آلیستی و یا فلسفه من‌درآوردی خودشان درک می‌کنند و به کار می‌برند. اشتباهی که لنین در به کار بردن مفهوم ایده‌ئولوژی به کار برد و سپس استالین و استالینیسم آن را در جهت منافع سرمایه‌دارانه خود، ترویج دادند، سبب گردید تا نظریه‌پردازان طبقه‌ی سرمایه‌دار جهانی به خوبی در جهت تامین منافع خود و کوبیدن تئوری‌های رهایی‌بخش کار از چنگال سرمایه‌، استفاده نمایند.
امروزه هم به دلیل شکست چپ (کمونیسم مارکس) جهانی که در اصل نه ناشی از برتری اقتصاد و سیاست سرمایه‌داری، بل‌که ناشی از عمل‌کردهای جنایت‌کارانه‌ی استالین و استالینیسم و مائویسم بود، تبلیغات زهرآگین سیستم سرمایه‌داری علیه کمونیسم مارکس و انگلس تا اندازه‌ی زیادی، موفق عمل کرده است.
یکی از علل ناتوانی مبلغین کمونیسم مارکس در مقابله با تبلیغات زهرآگین سیستم سرمایه‌داری، گرفتاری آن‌ها‌ در نشناختن و کم بها دادن مبارزه با استالینیسم و مائویسم است، زیرا در ابعاد جهانی هنوز نتوانسته‌اند با این دو تصفیه حساب مارکسی نمایند و مهر نقد رادیکال کارگری خود را بر آن‌ها‌ بکوبند. استالینیسم و مائویسم هنوز زنده‌ هستند و نماینده‌گان خود را در جبهه‌ی بورژوایی دارند.
مارکس و انگلس در سال ۱٨۴۵-۱٨۴٦، با هم کتاب «ایده‌ئولوژی آلمانی» را نوشتند و در آن ایده‌ئولوژی‌های گوناگون آن روزگار را به نقد کشیدند. آن‌ها‌ بیان داشتند که انسان‌ها قبل از هر چیز باید بخورند، بیاشاماند، به پوشند، و به خواب‌اند. به عبارتی انسان‌ها ابتداعاً و به صورت طبیعی، ناگزیراند برای تامین سه نیاز اصلی (خوراک، پوشاک، مسکن) خود، به تولید و بازتولید نیازهای مادی زنده‌گی‌ اجتماعی خود، به پردازند.
از نظر آن‌ها‌ هر افکار و اندیشه‌یی که این واقعیت‌های زنده‌گی‌ را در نظر نگیرد، ایده‌ئولوژی است. چه از هگل باشد و چه از فویرباخ و چه از هگلی‌های جوان و یا پیر!
ایده‌ئولوژی از نظر آن‌ها‌، یعنی آگاهی کاذب و وارونه، از واقعیت‌ها. تحریف کردن اندیشه‌یی که از تضادهای اجتماعی سرچشمه می‌گیرد و این تضادها را پنهان می‌دارد. در حقیقت می‌شود گفت، منظور آن‌ها‌ از ایده‌ئولوژی، همان ایده‌آلیسم است که واقعیت‌ها را به اشکال مختلف، وارونه می‌بیند. آگاهی کاذب و دروغین و در عین حال غلطی که واقعیت‌های اجتماعی را به درستی تبیین نمی‌کند و نادیده می‌گیرد، ایده‌ئولوژی است.
آگاهی واقعی دیالکتیک زنده‌گی‌ اجتماعی انسان‌ها در جهت رفع نیازهای مادی و روانی آن‌ها‌ است که ماتریالیسم دیالکتیکی نام دارد و نقطه مقابل این، آگاهی کاذب و غیر واقعی از زنده‌گی‌ اجتماعی، یعنی همان ایده‌آلیسم است که هگل آن را بر روی سرش گذاشته بود.
«سرچشمه وارونه‌گی ایده‌ئولوژیک، وارونه‌گی در خود واقعیت است. دولت و جامعه دین را پدید می‌آورند، «که عبارت است از آگاهی وارونه‌یی از جهان، زیرا که آن‌ها‌[دولت و جامعه] جهانی وارونه‌اند.»(نقد فلسفه‌ی حق هگل، درآمد.) «در واقع، مادام که انسان‌ها به دلیل شیوه‌ی مادی محدود فعالیت‌شان قادر به حل تضادها در عمل نیستند، می‌کوشند این تضادها را به شکل‌های ایده‌ئولوژیک آگاهی طرح کنند، یعنی به صورت راه‌حل‌های صرفا" ذهنی یا استدلالی که عملاً هستی و خصیصه‌ی این تضادها را پنهان می‌سازد یا غلط نشان می‌دهد.»
«ایده‌ئولوژیک با پنهان ساختن تضادها به بازتولید این تضادها یاری می‌رساند و بنابراین به خدمت منافع طبقه‌ی حاکم در می‌آید. از اینجاست که ایده‌ئولوژی به صورت مفهومی منفی و محدود پدیدار می‌شود. ایده‌ئولوژی منفی است زیرا تحریف و غلط ‌نمایی تضادها را لازم می‌آورد. ایده‌ئولوژی محدود است زیرا همه‌ی‌ انواع خطاها و تحریف‌ها را در بر نمی‌گیرد.»
«تحریف‌های ایده‌ئولوژیک فقط هنگامی می‌توانند از میان بروند که تضادهای پدیدآورنده‌ی آنها‌ از لحاظ عملی حل گردند.» (فرهنگ‌نامۀ اندیشه مارکسیستی:ص١٣٠)
«ایده‌ئولوژی بورژوایی آزادی و برابری آن‌چه را در زیر فرایند ظاهری مبادله می‌گذرد، پنهان می‌سازد، یعنی جایی که «این برابری و آزادی فردی ظاهری ناپدید می‌شود و نابرابری و ناآزادی از کار در می‌آید.»(گروندیسه، فصل سرمایه:١٣٢‌).
نخستین کسی که در اندیشه‌ی مارکسی تجدیدنظر کرد برنشتاین بود و این او بود که گفت «گرچه اندیشه‌های پرولتری در خط سیر خود واقع‌گرایانه‌اند، زیرا که به عامل‌های مادی اشاره دارند، که تکامل جامعه‌ها را توضیح می‌دهند، با این همه‌ هنوز بازتاب‌های فکری‌اند و بنابراین ایده‌ئولوژیک‌اند.» برنشتاین در یکی شمردن ایده‌ئولوژی با ایده‌ها و ایده‌آل‌ها، کاری جز تکرار آن‌چه مرینگ و کائوتسکی پیش‌تر گفته بودند، نکرد. ولی او نتیجه‌ی روشنی گرفت که آن‌ها‌ نگرفته بودند؛ و آن این‌که مارکسیسم می‌بایست یک ایده‌ئولوژی باشد.» (فرهنگ‌نامه‌ی اندیشه مارکسیستی:ص١٣٢)
اما نفر دوم که مفهوم مارکسی ایده‌ئولوژی را به کار نبرد و آن را تغییر داد، لنین بود. باید گفته شود که کتاب ایده‌ئولوژی آلمانی زمانی نشر یافت که لنین، پلخانف و بسیاری دیگر در قید حیات نبودند، تا آن را مطالعه نمایند. «از این‌رو، نزد لنین، ایده‌ئولوژی به صورت آگاهی سیاسی‌یی در می‌آید که با منافع طبقات گوناگون پیوند دارد و او به ویژه، توجه را بر تقابل میان ایده‌ئولوژی بورژوایی و سوسیالیستی معطوف می‌کند. بنابراین، با لنین فرایند دگرگونی در معنای ایده‌ئولوژی به اوج خود می‌رسد. ایده‌ئولوژی دیگر تحریف ناگزیری نیست که تضادها را پنهان می‌سازد، بل‌که به صورت مفهومی خنثا و بی‌طرف در می‌آید که به آگاهی سیاسی طبقات، از جمله طبقه‌ی پرولتر اشاره دارد. برداشت لنین بسیار تاثیرگذار شد و از آن هنگام به بعد سهم تعیین‌کننده‌یی در شکل بخشیدن به رساله‌های تازه‌یی در باب این موضوع داشته است. (پیشین:ص١٣٢)
بعد از مرگ لنین است، که در مورد آن‌چه او در این زمینه گفته و یا نوشته بود، مورد بهره‌برداری دشمنان طبیعی اندیشه‌ی مارکسی قرار گرفت.
خلق ترکیب غلط «روبنای ایده‌ئولوژیک» زمانی شروع می‌شود که استالینیسم بر سریر قدرت می‌رسد(نقطه عطف آن ۱۹٢٨)، و با خلق «احزاب برادر» مانند حزب توده و قل دیگرش که بعداً می‌زاید، یعنی مائویست‌ها، آن را جای‌گزین مفهوم مارکسی ایده‌ئولوژی کردند و با بلغورکردن آن هم‌اکنون نیز، با وجود نابودی شوروی، هنوز هم بر آگاهی طبقاتی و واقعی طبقه‌ی کارگر سم ایده‌ئولوژیک می‌‌پاشند. استالینیست‌ها و بل‌اخص توده‌یی‌ها و مائویست‌ها چه خود بخواهند و یا نخواهند، دنباله‌رو برنشتاین تجدیدنظر طلب در اندیشه‌ی مارکسی شده‌اند.
اما تاثیر اجتماعی روی‌کرد لنین گسترده‌تر بود. برای نمونه، «این امر در لوکاچ مشهود است که در نخستین مقاله‌های خود اصطلاح‌های ایده‌ئولوژی و ایده‌ئولوژیک را به کار گرفت تا هم به آگاهی بورژوایی اشاره کند و هم آگاهی پرولتری، بی آن‌که به نهان معنای منفی ضروری دلالت داشته باشد. نزد لوکاچ، مارکسیسم «بیان ایده‌ئولوژیک پرولتاریا» یا « ایده‌ئولوژی پرولتاریای درگیر نبرد» است. ... نزد لنین فرودستی ایده‌ئولوژیک پرولتاریا از آن‌جاست که بورژوازی ایده‌ئولوژی دیرین‌تری را در اختیار دارد و وسایل نیرومندتر نشر و اشاعه‌ی اندیشه‌ها را در کف دارد.»(پیشین:ص١٣٢)
«روی‌کرد لنین به ایده‌ئولوژی، هم‌چنین بر گرامشی تاثیر می‌گذارد که آشکارا برداشتی منفی [از ایده‌ئولوژی] را مردود می‌شمارد.» از نظر او «ایده‌ئولوژی عبارت است از برداشتی از جهان که تلویحا" در هنر، در حقوق، در فعالیت اقتصاد و در تمامی تجلیات زنده‌گی‌ فردی و اجتماعی جلوه‌گر می‌شود.»(پیشین:ص١٣٣)
بنابراین در شرایط امروز جامعه جهانی، که هنوز آلترناتیویی مارکسی در سطح بین‌المللی شکل نگرفته است، رفتن به ریشه‌ها و دریافتی دقیق از مفاهیم و مقولات مارکسی، لازم و ضروری می‌نماید، تا بدین طریق بتوان استالینیسم و مائویسم که در حقیقت ایده‌ئولوژی هستند را برای همیشه به زباله‌دان تاریخ فرستاد.

سهراب.ن - ۱۴۰۰/۱۲/۰۱