افق روشن
www.ofros.com

!برای تحقق همبستگی سراسری از فرقه گرائی عبور کنیم


بهروز سورن                                                                                                   چهارشنبه ١٣ آبان ۱۳۹۴ - ۴ نوامبر ۲۰۱۵

جداسری فرقه گرایان از چپ مارکسیستی- بخش سوم

واقعیت را میبایستی به عریان ترین و شفاف ترین نحوی بیان کرد تا بیشتر قابل رویت باشد, تجلی کند و ملکه ذهن شود. مگر نه اینکه مارکسیسم از درون پیچیده ترین مناسبات اقتصادی سرمایه داری راز و رمز ها را افشا و برملا کرد ومگر نه آنکه قوانین زمینی آن مناسبات را در معرض دید روشنفکران متعهد و رنجبران گذاشت؟ پس کدام انگیزه ها و منافع بسیاری از فعالین چپ سازمانی را وادار به سکوت در برابر فرقه گرائی مخرب میکند و چرا این طیف هنوز با این تفکر و اندیشه همراه است؟
واقعیت این است که امروزه هر کس پرچم سرخ و باز هم سرخ تر بدست گرفت ضرورتا چپ نیست. هر که در مراسم روز جهانی کارگر دیده شد مدافع طبقه کارگر نیست. برای چپ به معنای دفاع از طبقه کارگر در برابر نظم سرمایه داری بایستی از خواستگاه و منافع آنی و آتی کارگران بمثابه یک طبقه حرکت کرد. می بایستی از مسیر رهائی کارگران در همه جای دنیا که همانا همبستگی کارگری است گذر کرد.
چپ اساسا به این دلیل بدنیا آمده است که ضمن افشا مناسبات غیرعادلانه موجود از موجودیت و حقوق کارگران دفاع کند. به این دلیل متولد شده است که حق زندگی برای تولیدکنندگان سرمایه و هستی را بشناساند. در نظر مارکسیست ها آنطور که مطلع هستم, پدیده های اجتماعی مقولاتی طبقاتی اند. فرقه گرائی در طیف چپ نیز مقوله ای طبقاتی است. منافع مشترک طیف هایی از روشنفکران خرده بورژوا و بخش ناچیزی که مدعی دفاع از سوسیالیسم هستند. آن بخش که به منافع و مطالبات کل طبقه کارگر بی اعتناست. بنابر این فرقه گرایان نمیتوانند در زمره اردوی کارگران و مدافع راستین آنها باشند. هم از اینرو هر نوع همگرایی و مشارکت با این طیف در دراز مدت در برابر منافع کارگران است.
فرقه گرایان هر چقدر و هر اندازه که خود را چپ بنامند و رنگشان را سرخ تر بکنند اما از آنجا که منافع سازمانی و تمایلات خرده بورژوایی خود و طیف خود و نه منافع کارگران را در اولویت های خود قرار میدهند, چپ به معنای مارکسیستی آن نیستند. مارکسیسم به معنای علمی آن مدافع ایجاد تشکیلات است اما آن تشکیلاتی که تاکتیک ها و استراتژی مبارزات کارگری را در برابر خود قرار میدهد. گفته شد که چپ آنست که خود را در زمره چپ میداند. این گفته بغایت انحرافی است. در معانی کلاسیک چپ نیروئی است که دفاع از منافع کارگران را در راس اولویت های خود قرار میدهد. از آن دفاع میکند و درپی یافتن راهکارهای همبستگی در میان بلازدگان جامعه سرمایه داری است.
فرقه گرایان برای همگرایی سازمانی درونی خود سناریو مشترک طرح می ریزند. مجموعه ای بسته و مرموز میبایستی بنظر آیند که تابع قوانین و قوائد خودیافته و وخودویژه درونی هستند و آن را بجای سازمان مارکسیستی معرفی می کنند. اساسنامه ای صوری علنی می کنند و اینکه چه کسی و چه نهادی از افکار عمومی و کارگری ناظر بر اصول و مواد خوش تراش و خوشنویسی شده آن اساسنامه هستند معلوم نیست. اسم رمز آن هم مخفی کاری است. تاریخچه ای هم آویزان تشکل خود می کنند و همه پدیده ها را با آن تاریخچه کوچک تحلیل و توضیح می دهند. این تاریخچه زندگی مبارزاتی و قهرمانانه پیشینه گان همان سازمان است که شاید اصلا در چارچوب های کنونی این تشکل ها نمی گنجیدند و به خواب هم نمی دیدند که میراث آنها امروزه چنین جلوه می کند.
حقیقت این است که سطح آگاهی کارگران کشورمان بالا نیست. این طبقه بشدت پراکنده و غیر متمرکز است. پیشینه مبارزاتی کارگران ایران بندرت شاهد نقاط اوج و گسترش خود بوده است. تشکلیابی هنوز و بدلائل بسیار یک معضل دوردست است. طبقه کارگر ایران هنوز با منافع خود که بلحاظ سمبلیک جشن روز اول ماه مه و همبستگی است آشنائی و تعلق ندارد. بقوت میتوان گفت که آنها روز جهانی کارگران را نمی شناسند. هر سال این روز فرا میرسد و جز تجمعات فعالین کارگری نمود دیگری ندارد و جمهوری اسلامی از فرا رسیدن این روز نگرانی ندارد. زیرا واقف است که مقوله ای همانند همبستگی کارگری با مولفه های موجود در میان کارگران و مدافعان آناها از جمله چپ سازمانی موجودیت مادی ندارد.
از سوی دیگر نظام هار سرمایه داری در ایران و در جهت ایجاد تفرقه بیشتر و آگاهی ستیزی تمامی تلاشهای خود را می کند و از همه امکانات حکومتی خود سود میجوید تا از دسترنج کارگران بیشتر و طولانی تر بدزدند. فرقه گرایان نیز بیکار نیستند و در مسیر همبستگی عمومی در دفاع از کارگران دست اندازی می کنند و مسیر سنگلاخی از شروط سازمانی خود ایجاد میکنند. تصور می کنند که مسیر سعادت بشریت و بویژه کارگران ایران از پستوی باصطلاح سازمان آنان میگذرد.
در نظر آنها آنکه سازمان ندارد حق اظهار نظر و دخالت در امر ( بزرگان ) را هم ندارد! هم از اینرو خود موجب تجزیه چپ در ایران شده اند. طیف چپ منفرد را متولد کرده اند. چپ منفردی که در ظرفی غیر سازمانی بیشترین تلاش را برای نیل به همبستگی انجام داده و میدهد. اما یک چیز قطعی است که تداوم پدیده فرقه گرائی سازمانی نه نتیجه اختلافات نظری و تئوریک عمیق و از این داستان هاست بلکه عدم پیوند ارگانیک این سازمانها با طبقه کارگر کشورمان است. کارگرانی که همبستگی عمومی برای آنها از نان شب شان ضروری تر است.
.تبلیغ غیر متعارف سازمان, گریز از همگرایی و همبستگی عمومی, مطالبه حق وتو در نشست های مشترک و... جایگزین دفاع از منافع آنی و استراتژیک کارگران کشورمان می شود. روند تجزیه چپ سازمانی و ریزش فعالین آن و علت وجودی طیف وسیع فعالین منفرد سیاسی چپ و کارگری ادامه نقش تخریبی همین فرقه گرائی است. همبستگی حتی در میان طیف چپ و برای دفاع از کارگران دربند و یا قتل و اعدام آن ها در زندان برای این طیف مشروط به ماهها بحث فرسایشی و فشرده است .
واقعیت را چنین تعریف کنیم که مابازاء چپ در ایران اعتراضات کارگری و حرکات بی شکل دانشجوئی و از جان گذشتگی های فعالان پیشرو کارگران است. حقیقت چپ در خارج از کشور نیز بزحمت قابل تعریف است. اینکه چپ چیست و چه مختصاتی دارد؟ جایگاه سازمان کجاست؟ ابزار است یا مقصود؟ بر کدام مکانیسم ها تکیه میدهد؟ و..
دنیای فرقه گرایان با دنیای دیگران بسیارمتفاوت است. دنیایی محدود و حقیر است. شاقول ارزیابی های سیاسی آنها بر تمایلات سازمانی شان استوار شده و فرود آمده است. از تحولات سیاسی پرشتاب لحظه ای و روزانه بشدت بیزارند زیرا نه توان همراه شدن و کنش و واکنش سیاسی با این تحولات را دارند و نه میخواهند که آرامش سازمانی آنها بر هم ریزد و دچار تلاطم شود. هم از اینرو و هر از گاهی اعلامیه ای, اطلاعیه ای و بیانیه ای رو به جامعه چپ روشنفکری منتشر می کنند و می گویند که: ما هنوز هستیم.
یک نکته اینکه خوشبختانه در میان طیف بشدت اتمیزه شده چپ جوانه هایی از طرد و فاصله از این پدیده سخت جان و مخرب در اندک تشکل ها دیده می شود و اگر فرصتی ماند اشاره خواهم کرد.

٣-١١-٢٠١۵

****************

همبستگی و فرقه گرائی- بخش دوم

برخی معتقدند که یکی از راههای خروج از بن بست سیاسی چپ سازمانی خارج از کشور انحلال تشکیلاتی آنهاست و بدینوسیله میتوان باب و طرحی نو انداخت. میتوان نیروهای بسیار گسترده چپ غیر تشکیلاتی را به صحنه کار مشترک و موثر و در ظرفی نوین فرا خواند. میتوان مکانیزم ها, اشکال و اهرم های متنوعی را برای همبستگی سراسری در خدمت گرفت. میتوان از نو آزمود و تجربه اندوخت. میتوان تلاش کرد تا از کسالت سیاسی به اعتلای سیاسی رهنمون شد. میتوان نسل های جوانتر را به اردوی مارکسیسم علمی فراخواند و میتوان بدانها اعتماد کرده و سکان هدایت را بدانها سپرد. میتوان صندلی رهبری را ترک کرد و روی نیمکت های کهن جائی خالی برای جوانتر ها در نظر گرفت.
امروزه شناسایی چپ برای مردم کشورمان بسیار دشوار و مبهم است. این واقعیت را نمیتوان بلحاظ روانشناسی توده ای کتمان کرد. چپ در داخل کشور حضور متشکل ندارد. در خارج از کشور نیز چپ سازمانی توان همپائی با تغییرات و اتفاقات سیاسی چه در داخل و چه در منطقه را ندارد. اگر چنانچه چشم در چشم حقیقت بدوزیم غیر از این نمیتوانیم فرموله کنیم که جای خالی چپ سازمانی در داخل کشور را تنها میتوان با طغیان اعتراضات کارگری برای مطالبات دمکراتیک و سوسیالیستی آنها پر کرد.هم از اینرو میتوان گفت که چپ خارج کشور بایستی با تمام نیرو و در همبستگی عمومی به یاری کارگران بشتابد. این تمایل اما با مختصات چپ موجود در خارج از کشور همخوانی ندارد و اندیشه فرقه گرایانه یکی از اصلی ترین موانع تجمع وسیع مدافعان حقوق کارگران است.
پس از انتشار قسمت اول این متن نامه های متعددی بدستم رسید با این مضمون ( جانا سخن از زبان ما میگوئی ) که اگر مجاز بودم میتوانستم آنها را ضمیمه این بخش کنم. قصدم این نیست که از نظراتم درباره فرقه گرایی تعریف و تمجید کنم, غرض این است که نقد فرقه گرائی موضوعی است مطرح در سطح اپوزیسیون چپ خارج از کشور ( سازمانی و همچنین غیرسازمانی) که میتواند در توانمند کردن دفاع از مبارزات کارگری کشورمان نقش بسزائی داشته باشد حال آنکه این مهم در روند کنونی اش دستخوش اندیشه فرقه گرایانه میشود.
سوال این است که آیا توان مدافعان حقوق کارگران در ایران همین است که تاکنون عرضه شده است؟ اگر نه اشکال کجاست؟ آیا زمان آن نرسیده است که چپ سوسیالیست بطور کلی در قالبی جدید به بازار سیاست و شناسایی در انظار عمومی مردم کشورمان عرضه شود؟
برخی معتقدند که یکی از راههای خروج از بن بست سیاسی چپ سازمانی خارج از کشور انحلال تشکیلاتی آنهاست و بدینوسیله میتوان باب و طرحی نو انداخت. میتوان نیروهای بسیار گسترده چپ غیر تشکیلاتی را به صحنه کار مشترک و موثر و در ظرفی نوین فرا خواند. میتوان مکانیزم ها, اشکال و اهرم های متنوعی را برای همبستگی سراسری در خدمت گرفت. میتوان از نو آزمود و تجربه اندوخت. میتوان تلاش کرد تا از کسالت سیاسی به اعتلای سیاسی رهنمون شد. میتوان نسل های جوانتر را به اردوی مارکسیسم علمی فراخواند و میتوان بدانها اعتماد کرده و سکان هدایت را بدانها سپرد. میتوان صندلی رهبری را ترک کرد و روی نیمکت های کهن جائی خالی برای جوانتر ها در نظر گرفت.
آیا وقت آن نیست که به آسیب شناسی فرقه گرائی و نقش آن در سیر رکود چپ متشکل ولطمات آن به رشد و اعتلای چپ در ایران بپردازیم. به اعتقاد من بخش بزرگی از سازمانهای چپ موجود هنوز دستخوش معادلات سازمانهای دوران مبارزه مخفی هستند. هنوز تقدس زائی از آن مناسبات انجام نپذیرفته است. هنوز مدینه فاضله این بخش بزرگ بازگشت به دوران مقدس مبارزه مخفی و ارتباطات سانترالیستی است. اینهمه از موانع اصلی میرا بودن چپ سازمانی کشورمان و خالی ماندن جای نسل های جدیدتر و وجود گسترده فعالین چپ غیر سازمانی و ناشناخته بودن آن از دید کارگران ایران است.
فرهنگ سازمانی مسلط چپ نوع دیگری از سازمانیابی را نمی شناسد و اگر هم میشناسد لجوجانه از آن اجتناب می کند. بدین ترتیب ناکارآمد و نارسا است. در معادلات کنونی سیاسی, چپ سازمانی هر روزه تحلیل میرود. بخش بزرگی از کادرهای چپ را جمهوری اسلامی در پروسه کشتار دهه شصت مثله کرد. بخش بزرگی دیگر را پروسه گذ شت زمان در تبعید از سازمان ها گرفت و این در شرایطی است که نیروهای هنوز متشکل کنونی بموازات این لطمات و زیان ها از سوی نیروهای جوان بازسازی نمی شوند و آنچه باقیست نیز تجزیه میشود.
اینجاست که نقش مخرب فرقه گرائی بمثابه مانعی در برابر راهیابی و برون رفت از بحران چپ خود را نشان میدهد. اینجاست که همبستگی عمومی در برابر ستم رفته بر شاهرخ زمانی ها و دفاع از حقوق کارگران کشورمان دستخوش تمایل این طیف می گردد . این طیف حتی در تجمعات مشترک اگر شرکت کنند بدنبال حق وتو سازمانی هستند. اما و اگرهای سازمانی دارند. مقوله همبستگی عمومی را نه از زاویه ضرورتها و منافع طبقه کارگرکشورمان که از دریچه مصالح سازمان مطبوع خود می بینند.
در فرهنگ سیاسی دمکراتیک احزاب اروپائی چنانچه سیاست دوره ای یک حزب با شکست روبرو شود اول کار در پیش رو کناره گیری افرادی است که رهبری آندوره را در دست داشته اند. باید پرسید که پس از شکستهای متناوب تشکل های سیاسی چپ در طی سی و چند سال گذشته آیا این سنت بکار گرفته شده است؟ اگر نه چرا؟
روشن است که همه کاسه کوزه ها را نمیتوان بر سر رهبری سازمانها شکست. سیستم حاکم بر سازمانها که باقیمانده از دوران نکبت و سانسور پهلوی و مناسبات مخفی کاری آندوران است, اعضای سازمانی را به پذیرش ارتباطات سانترالیستی درونی تشکل ها عادت داد. بسیاری از این اعضا از نظرگاه رفتارشناسی هنوز مفتخر به وجود بالا و پائین مناسبات داخلی هستند. هنوز بدنبال یافتن زیر رابطه اطراف را زیر چشمی نگاه می کنند. دهه ها در مناسبات دمکراتیک اروپائی زندگی کرده اند اما دستاوردهای مثبت آنرا نا کارآمد برای سازمانهای خود میدانند. از نهادهای موازی سازمانی میگویند, کمیته مرکزی تشکیل میدهند اما به رهبران فراسازمانی خود چشم دوخته و اتکا دارند. عادت دیرینه دارند و دوست ندارند که آب از آب تکان بخورد. به جزیره ثبات خود در سازمان خویش عشق میورزند و از همینرو به ضرورتهای فوری جنبش کم اعتنا هستند. جمع جبری سازمانهای هنوز موجود را همبستگی مینامند و میدانند حال آنکه به اطلاعیه و بیانیه با تاخیر (سالهای نوری) بسنده کرده اند. دنباله رو شتاب تحولات سیاسی هستند اما از مشاهده مستقیم و نزدیک به علل نارسایی ها پرهیز می کنند. آیا نهادی فراسازمانی و دخالت وسیع هواداران کارگران کشورمان با صفت فردی (اعم از سازمانی یا منفرد) میتواند در مسیر تدارک پاسخگویی به ضرورتهای آنی جنبش کارگری باشد؟      ادامه دارد

بهروز سورن - ۱٣-١۰-۲۰۱۵

****************

برای تحقق همبستگی سراسری از فرقه گرائی عبور کنیم!

حقیقت این است که طغیان اعتراضی کارگران در داخل کشور توماری روزانه رابه جامعه خبری ارائه میدهد. این تلاطم مبارزاتی وسیع اما فاقد رسانه آزاد و متعهد و بازتاب دهنده در داخل و همبستگی وسیع نیروهای متعهد در خارج از کشور است. هم از اینرو تلاش برای ایجاد ابزارهای اقدامات سراسری نیروهای مدافع کارگران در خارج از کشور دیر نیست. اما گذار از اندیشه فرقه گرایی بعنوان آفتی مخرب و عاملی بازدارنده در برابر ایجاد همبستگی سراسری و قدرتمند از ملزومات است. فراموش نکنیم که نیروهای خارج از کشور بخشی از جنبش کارگری ایران هستند و نه تنها پشت جبهه آنان.
……………………….
قتل شاهرخ زمانی در زندان ضمن شوکه کردن طیف وسیع نهادهای کارگری و سازمانهای چپ در داخل و خارج کشور اما بازتابی گسترده و در حد انتظار در میان کارگران کشورمان نداشت. این موضوع با شرایط کاری موجود در کشور, سطح آگاهی کارگران, سانسور و فقدان اهرم های اطلاع رسانی وسیع و آزاد, ضعف و سرکوب وسیع نهادهای کارگری مستقل موجود در داخل, عدم تعادل و همبستگی در میان حامیان طبقه کارگر در خارج از کشور و.. ارتباطی بلاواسطه داشت.
تلاشهای گسترده ای در خارج از کشور و در اعتراض به قتل شاهرخ در زندان جمهوری اسلامی انجام پذیرفت. توجه تعدادی از اتحادیه ها و سندیکاهای کارگری بین المللی نیز جلب شد و اعتراضاتی نوشتاری نیز به مسئولین جمهوری اسلامی انجام گرفت. برخا فراخوان هائی نیز داده شد و نهادهای حقوق بشری و اتحادیه ای نیز مخاطب قرار گرفتند. مجموعه حرکاتی اعتراضی که بزحمت توانستند برد تبلیغاتی داشته باشند. در پی این واقعه مقالات متعددی نیز انتشار یافتند که بر اصل همبستگی هر چه بیشتر برای دفاع از کارگران زندانی و زندانیان سیاسی تاکید داشتند.
این مطالب اگر چه بدرستی نوشته شده اند اما از بزرگترین موانع این همبستگی سراسری که همانا فرقه گرائی سازمانی است, کمتر یاد کرده اند. اینکه امروزه گفتن از ضرورت همبستگی امری کم خرج است و میتوان بطور عمومی گفت که همبستگی خوب است , واضح تر است. گفتمان همبستگی حول محکوم و افشا نمودن جنایت اخیر جمهوری اسلامی زمانی میتواند پر معنی باشد که اراده ای مشترک و عمومی را نمایان کند. این اراده بخشا در دنیای مجازی و اطلاع رسانی صورت می گیرد و به آن ختم نمیشود. حضور خیابانی, متمرکز و عینی نیروهای سازمانی و فعالین مستقل و منفرد چپ و مدافعان حقوق کارگران میتواند نشانی از این اراده مشترک باشد. این مهم نیازمند تدارکی وسیع و اقداماتی پیش از وقوع چنین فجایعی است. واقعیت اینست که نشست احزاب، سازمان ها و نهادهای چپ و کمونیست و نهادهای کارگری سراسری موجود میتواند ابزار اولیه و ضروری گامهای آتی برای همبستگی, کنشگری و آمادگی برای حرکتهای سراسری باشد اما نیل به این مقصود بدون بهره گیری از نیروهای موجود جنبش اعتراضی کم معنی است. چنانچه مقوله همبستگی را به نهادهای ذکر شده خلاصه کنیم, تنها میتوان از شروعی نیکو اما عقیم سخن گفت.
همبستگی در معنای نزدیکی چند سازمان تنها میتواند جوانه ای از یک خواست و تمایل عمومی را نشان دهد. به اعتقاد من آنچه ناگفته مانده است چگونگی عبور از فرقه گرایی سازمانی است بعنوان شرط لازم و ضروری برای حضور دمکراتیک نیروهای وسیع منفرد سیاسی بعنوان سنگ پایه همبستگی سراسری و موثراست. تدبیر سیاسی به تجربه از عهده رهبران سیاسی سازمانهای چپ خارج است. فراموش نکنیم که نزدیکی ۱۶ سازمان چپ و نهاد چنانچه بیاد داشته باشیم نه یک کنش سیاسی و مدبرانه بلکه واکنشی موخر از روی ناچاری به اتحاد نیروهای راست در جمع و جور کردن خود بود|! با اینهمه آنرا می بایستی به فال نیک گرفت و سکو و زمینه ای برای پرش بسوی همبستگی دانست.
اما آنچه دیده نشد و گفته نشد اینکه آیا میتوان با همان مختصات فرقه گرایانه سازمانی و همان تعلقات به کیش شخصیت بستری مناسب برای همبستگی عمومی ایجاد کرد؟ آیا بدون حضور دمکراتیک و داوطلبانه نیروهای منفرد سیاسی که نقش آنها در حضور و وجود اپوزیسیون خارج از کشور را نمیتوان ماست مالی کرد, میتوان از همبستگی عمومی و موثر سخن گفت؟ به روایتی دیگر فرقه گرایان و اندیشه های از این دست مانع مستقیم حضور مستقیم منفردان سیاسی در این نهاد مشترک بوده اند. هم از اینرو گفتگو از همبستگی عمومی بدون پرداخت به اندیشه فرقه گرایانه موجود و موثر که آرمان را فدای سازمان می کند, بیل زدن زمین نرمی است که هیچ اعتراضی را نیز بر نمی انگیزد.
سالهای دراز بر ضرورت همبستگی عمومی حول و حوش مسائل مبارزاتی عمومی گفته و نوشته شد و سالهای دراز نیز از سوی فرقه گرایان اغلب سازمانی در برابر آن صف کشیده شد و با بی اعتنائی روبرو شد.
سرریز نیروها و تجزیه های پی در پی نیروهای موجود را در برابر یک واقعیت قرار داده است که بیکدیگر نزدیک شوند و این قاعده ای عمومی است. شم سیاسی رهبری بعضی ازتشکل های چپ در این زمینه کم و کسری ندارد. سوال اینست که آیا این نزدیکی ها برای حفظ سازمان سنتی و بر هم نخوردن قوائد تشکیلاتی نبوده است؟ بهمین علت با مقوله همبستگی میتوان ظریف تر برخورد کرد. با کدام انگیزه؟ چرا مجموعه احزاب و تشکل ها که امیدهائی را برانگیخت, به همین نهادهای سیاسی ختم و درش بسته شد؟ کدام پروژه برای گسترش آن و فراتر رفتن از سازمانهایی که در نام و گذشته شان خلاصه شده اند, در پیش گرفته شد؟
فرقه گرایان درون سازمانهای چپ موجود بلحاظ تجربی بسیار سرسخت هستند. سازمان را ملک شخصی خویش میدانند حال آنکه از نظرگاه کلاسیک سازمان ها سرمایه های سیاسی و اجتماعی مردم آن کشور میباست تلقی شوند. سازمان فدای آرمان یعنی که تشکل یک اهرم و وسیله است. ابزاری است برای تحقق آرمان های سیاسی ایدئولوژیک تعریف شده. در اندیشه فرقه گرایان آرمان فدای سازمان می شود. ضرورت سیاسی و اجتماعی فوری مردمی بکرات نادیده گرفته میشود و سکوت بر آسمان سازمان هایشان سایه می افکند. اینجاست که اطلاعیه و بیانیه و پوستر سازمانی و ….جایگزین اقدامات عملی برای ایجاد همبستگی موثر و وزین برای پاسخگوئی به معضل عاجل سیاسی میشود.
فقر دانش سیاسی و سوء استفاده از موقعیت سازمانی از جمله نکاتی است که ناشی از تسلط دراز مدت فرهنگ سنتی و ارتجاعی بر کشورمان بوده است و بنوبه خود در برابر یک خواست عمومی بنام همبستگی سنگ اندازی می کند.
حقیقت این است که طغیان اعتراضی کارگران در داخل کشور توماری روزانه را به ارتباطات و رسانه های جمعی ارائه میدهد. این تلاطم مبارزاتی وسیع اما فاقد رسانه آزاد و بازتاب دهنده در داخل و همبستگی وسیع نیروهای متعهد در خارج از کشور است. هم از اینرو تلاش برای ایجاد ابزارهای اقدامات سراسری نیروهای مدافع کارگران در خارج از کشور دیر نیست. اما گذار از اندیشه فرقه گرایی بعنوان آفتی مخرب و عاملی بازدارنده در برابر ایجاد همبستگی سراسری و قدرتمند از ملزومات است. فراموش نکنیم که نیروهای خارج از کشور بخشی از جنبش کارگری ایران هستند و نه تنها پشت جبهه آنان.

بهروز سورن - ٢٠١۵.۱۰.٠٨

sooren001@yahoo.de