افق روشن
www.ofros.com

کارگران مصر رهبری را به دست می‌گیرند


آلن وودز - آرش عزیزی                                                                                           جمعه ٢٢ بهمن ١٣٨٩

۹ فوریه ۲۰۱۱ - مواقعی هست که تظاهرات توده‌ای برای سقوط رژیم کافی است. اما مصر یکی از آن‌ها نیست. تمام تلاش‌های توده‌ها برای سرنگونی مبارک از طریق تظاهرات و اعتراضات خیابانی تا بحال در دستیابی به هدف اصلی ناکام مانده.

***

در اعتراضات سیصد نفر کشته و هزاران نفر دیگر مجروح شده‌اند. کابینه را مجبور به استعفا کرده‌اند٬ ارتش را به خیابان کشانده‌اند و اقتصاد مصر را فلج کرده‌اند. اما هنوز موفق نشده‌اند دولت را سرنگون کنند. از طرف دیگر٬ دولت هم نتوانسته سیطره‌ی خود را بازیابد. تا روز دوشنبه به نظر می‌رسید موقعیت در مصر به نوعی بن‌بست رسیده است.
اما هر بار که رژیم تصور می‌کند موفق شده ابتکار عمل را باز پس گیرد٬‌ امیدهایش با توده‌های در خیابان نقش بر آب می‌شود. جنبش بر خلاف تمام انتظارات به پیشروی ادامه می‌دهد و به نقطه اوج جدیدی می‌رسد. خشم علیه مبارک فرو که نمی‌کشد هیچ٬ بالا هم می‌گیرد. جامعه‌ی مصر به شدت قطبی می‌شود.
تمام ناظرین پیش‌بینی می‌کردند که جنبش رو به افول است. اما ورود چشمگیر پرولتاریای مصر به صحنه‌ی تاریخ نقطه عطفی در سرنوشت انقلاب است. جنبش قدرتمند طبقه‌ی کارگر اکنون چهار ستونِ مصر را به لرزه در آورده است. در یک شهر پس از دیگری شاهد اعتصاب و اشغال هستیم. انقلاب به سطحی بالاتر ارتقا می‌یابد. اهرام آن‌لاین دیروز گزارش داد:
«اعتراضات کارگری در سوئز بالا گرفت و کارگران نساجی به ۲۰۰۰ نفر دیگر که خواهان حق کار بودند پیوستند و با آن‌ها تظاهرات کردند. علی فوآد٬ کارگری در کارگاه٬ گفت: «امروز بست می‌نشینیم تا خواستار حقوق‌مان شویم که در متن قانون کارگران آمده است٬ حق‌مان برای کسب افزایش سالیانه‌ی دستمزد که مدیریت حاضر نیست به ما بدهد و ما طبق تمام قوانین مدافع حقوق کارگران دست به اعتصاب می‌زنیم.»
«کارخانه‌ی محمد عبدالحاکم٬ رئیس سندیکای خانه٬ خبر ادامه‌ی بست‌نشینیِ کارگران برای روز سوم را تایید کرده است.
«در خودِ شهرِ سوئز حدود ۲۰۰۰ جوان تظاهرات کردند و خواستار امکان کار شدند. در میان انتظارات افزایش اعتراضات کارگری در سوئز٬ مقامات شورای محلی کوشیده‌اند با معترضین دیدار کنند و به بحران خاتمه دهند.
«در محله بیش از ۱۵۰۰ کارگر شرکت ابو السبی در محله امروز تظاهرات کردند٬ جاده را بستند و خواستار دستمزدهای خود شدند و اعلام کردند که این بار اول نیست. کارگران دو سال است که مدام بست می‌نشینند و خواستار حقوق خود و واسطه بین کارگران و اسماعیل ابو السبی٬ صاحبِ شرکت٬ می‌شوند.
«بیش از ۲۰۰۰ کارگرِ شرکتِ داروسازی سیگما در شهر قویسنا اعتصاب کرده‌اند و خواستار دستمزد بیشتر و مزایایی که سال‌ها است به تعلیق در آمده‌٬ شده‌اند. کارگران در ضمن خواهان اخراج مدیرانی هستند که با کارگران بدرفتاری کرده‌اند.»
نه هر روز که هر ساعت لایه‌های جدیدی به مبارزه کشیده می‌شوند. در همین گزارش می‌خوانیم:
«حدود ۵۰۰۰ جوان بیکار امروز صبح در مقابل ساختمان فرمانداری اسوان تظاهرات کردند و سعی کردند به این ساختمان حمله کنند. معترضین خواست اخراج فرماندار را شعار می‌دادند.
«در کوم امبو حدود ۱۰۰۰ نفر از معترضین علیه رئیس‌جمهور حسنی مبارک شعار دادند و خبری از نیروهای امنیتی نبود.
«چندین نفر از بیماران کبد به علت دیر شدن واکسن‌های خود امروز ظهر در فرمانداری منوفیه گرد آمدند. آن‌ها قرار بود سه روز قبل در بیمارستان حلال درمان شوند. دکتر مرحف الموقی٬ مدیر کل بیمه‌ی پزشکیِ منوفیه٬ می‌گوید فرمانداری در دریافت واکسن از سازنده‌ی آن تاخیر کرده. او تاخیر را به علت خاموشی دانست که در زمان تظاهرات‌ها در مصر اعمال شده.
«در قاهره بیش از ۱۵۰۰ نفر از کارگران اداره‌ی دولتی پاکیزگی و زیبایی مقابل ستاد مرکزی این اداره در دقی تظاهرات کردند. طبق اعلامیه‌ای از رئیس این اداره در تلویزیون مصر٬ خواسته‌های آن‌ها شامل افزایش دستمزد ماهیانه‌شان به ۱۲۰۰ پوند مصر و نهار روزانه می‌شود. کارگران در ضمن خواهان قراردادهای دائمی و اخراج رئیس اداره هستند. «و در منیا٬ هزاران نفر خواهان حذف نظام حاکم در مصر و استعفای مبارک شدند. تظاهرکنندگان در میان امنیت سنگین به سمت ساختمان فرمانداری راهپیمایی کردند.
«در روزهای اخیر در منیه شاهد چندین تظاهرات بوده‌ایم که بیشترشان در مخالفت با رژیم بوده‌اند. اما تظاهرات به نفع مبارک هم تدارک دیده شده. به گفته‌ی دکتر عادل ابوزید٬ معاون وزارت بهداشت در منیا٬ خشونت در اثر این اعتراضات به مصدومیت ۷۲ نفر از معترضین و خدمه‌ی امنیتی انجامیده.»

نظام پابرجا است
تا این لحظه دولت سعی می‌کرد نیروهای خود را باز یابد و نظام می‌کوشید از واهمه‌های عدم امنیت بهره‌برداری کند. اما خیزش جدید در جنبش همه چیز را عوض کرده. درون بخش‌هایی از ارتش این باور که تنها رفتن مبارک می‌تواند خیابان‌های مصر را آرام کند فی‌الحال رو به رشد بود. آخرین تحولات به این باور استحکام بخشیده.
هیئت حاکمه آماده‌ی کنار گذاشتن مبارک هست اما تا بحال چنین جراتی نکرده. آن‌ها تحت فشارهای متناقضی هستند. از یک طرف صعودی‌ها و اسرائیلی‌ها می‌خواهند مبارک بماند. این در ضمن موضع سازمان سیا است که در همدستی با صعودی‌ها و اسرائیلی‌ها کار می‌کند. از طرف دیگر اوباما و وزارت امور خارجه‌ی آمریکا خواهان رفتن او هستند.
در مرکز این متوازی‌الاضلاحِ پیچیده‌ی نیروها خود مبارک قرار گرفته. او قدرت را از دست داده و هنوز آن‌را به دست دارد. توازن قوا خود را خنثی می‌کند و او را همان‌جا که بود رها کرده است. «سازش»ی که پیشنهاد شده٬ یعنی این‌که او در قدرت بماند اما در عمل آن‌را کنار بگذارد٬ نشانی از بن‌بست در بالا است که به نوبه‌ی خود انعکاسی است از بن‌بستِ خود انقلاب.
در تونس خیزش مردمی بن علی را به تبعید کشاند و حزب حاکم را سرنگون کرد گرچه در این‌جا مبارزه تمام نشده. رویدادهای تونس بسیاری از مصری‌ها را قانع کرده که نظام‌شان شاید همانقدر شکننده از کار در بیاید. سرعتِ فرار بن‌علی به تبعید در عربستان صعودی مخالفین مصر را قانع کرد که تقاضای درست تقاضای رفتن مبارک است. مشکل این‌جا است که مبارک حاضر به ترک نیست.
مبارک نشان داده که از بن علی سر‌سخت‌تر است. او همچنان به قدرت چسبیده گرچه با رویی سیاه. او در ضمن نشان داده که از میزان معینی حیله‌ی پست حیوانی برخوردار است. مبارک بالاخره گفت خواهد رفت – اما فقط وقتی دوره‌اش در ماه سپتامبر خاتمه یابد. او سرنوشتش را پذیرفته اما می‌خواهد با منزلت کنار رود. این وعده (که مردمِ برآشفته در خیابان آن‌را رد می‌کنند) همراه با تهدیدی ظریف بود: یا پیشنهاد مرا بپذیرید و یا برای بدترین چیزها آماده شوید.
حسنی مبارک آدم را یاد چهره‌های دیگری در تاریخ می‌اندازد: چارلز اولِ انگلستان٬ لوئی شانزدهمِ فرانسه و تزار نیکلاسِ ‌روسیه. بلوکِ شاعر٬ تزار را در آخرین ماه‌های سلطنت اینگونه تصویر می‌کند:‌ «لجوج اما بی‌اراده؛ عصبی اما بی‌حس در مقابل همه چیز؛ بی‌اطمینان به مردم٬ لرزان و محتاط در سخن٬ او دیگر اربابِ خود نبود. دیگر موقعیت را نمی‌فهمید و یک قدم به روشنی آگاهانه هم بر نداشت و خود را به کلی به دست کسانی سپرد که خود قبلا به قدرت رسانده بود.» این حرف‌ها را می‌توان دقیقا در مورد مبارک نیز در ساعتِ غروب نهایی‌اش به کار برد.
نسبت به کسی که کارت‌های چندانی در دست ندارد٬ مبارک تا بحال دستش را خوب بازی کرده. محاسبات او زیرکانه‌اند. تمام «امتیازاتی» که رژیم ارائه داده جعلی‌اند. کابینه‌ی «جدید» شامل نیمی از وزرای دولت قبلی است. سلیمان٬ رئیس سابق اداره اطلاعات مصر٬ مرد دست راست او است. به قول فرانسوی‌ها « Plus ça change, plus c'est la même chose»: هر چه اوضاع عوض می‌شود٬ بیشتر یکسان می‌ماند.
مبارک با پیشنهاد حداقلی اندک از امتیازات امیدوار بود بین انقلابیون و لایه‌های راکدترِ جمعیت که از آشوب می‌ترسند و خواهان بازگشت به اوضاع «عادی» هستند تفرقه بیاندازد. در روز ۲ فوریه دو طرف برای سیطره بر میدان تحریر می‌جنگیدند. مبارک امیدوار بود ضدانقلابیون میدان را تخلیه کنند اما آن‌ها ناکام ماندند. انقلابیون موضع خود را حفظ کردند و بر اعتماد به نفس‌شان افزوده شد.
حسنی مبارک برای بقای خود می‌جنگد. سلیمان برای بقای نظام می‌جنگد. اما امپریالیست‌ها برای بقای سرمایه‌داری و نظام‌های دست‌نشانده‌شان در جهان عرب می‌جنگند. این آخری‌ها نگران اینند که عاقبت قیام مصر چه می‌شود و تا کجا گسترش می‌یابد. این‌ها سوال‌های بزرگی هستند و هنوز بی‌پاسخند.
در پایان پیرمرد شاید به دلایل پزشکی اعلام بازنشستگی زودرس کند. اما مبارک تا بحال نشان داده به شدت لجوج است. منافع خود و منافع دار و دسته‌ی دور و برش را بالاتر از امپریالیست‌ها قرار داده است. دقیقا سی‌سال پیش انور سادات به دست محافظین خودش ترور شد. شاید دوباره شاهد همین باشیم. غیرممکن نیست که ترتیبِ رفتن مبارک هم به همین شیوه چیده شود. اما دار و دسته‌ی حاکم بر ارتش و دولت از دست بردن به چنین اقداماتی می‌ترسد. حذف مبارک سد جلوی سیل را می‌شکند و آن‌ها می‌ترسند آب‌های خروشان تمام‌شان را جارو کند.

«مذاکرات»
طبقه‌ی حاکم برای شکست دادن انقلاب استراتژی‌های بسیاری دارد. اگر با زور موفق نشود دست به حیله می‌برد. نظام کهن در روز چهارشنبه٬ ۲ فوریه٬ تلاش کرد خیزش را با زور در هم بکوبد و ناکام ماند. شکست در میدان تحریر روحیه‌ی طبقه‌ی حاکم را به کلی به هم ریخت. مبارک از صحنه ناپدید شده. حکام مصر پشت درهای بسته بحث می‌کردند که چه کنند. و تلفن تمام مدت زنگی می‌زد. واشنگتن خواهان عمل است و لحنش مدام قاطع‌تر می‌شود. و خرج امور دست واشنگتن است.
نظام پس از روز چهارشنبه مستقیم به چشمانِ شکست نگاه می‌کرد و طبقه‌ی حاکم که با چشم‌انداز از دست دادن همه چیز روبرو شود همیشه امتیاز می‌دهد. هیئت حاکمه با تاخیر فهمید که باید با رهبران اپوزیسیون معامله کند. باید چهره‌ای دیگر به مردم ارائه شود. مبارک را آرام به گوشه‌ای کشاندند. سلیمان بدون یک کلمه حرف افسار قدرت را به دست گرفت. سلیمان و همه ژنرال‌ها و وزرایش در مقابله با خطر از دست دادن همه چیز حالا خواهان سازشند. اما باید سازشی باشد که قدرت و مزایایشان را حفظ کند.
رژیم ناگهان آماده حرف زدن شده. سلیمان پیشنهاد مذاکره با اپوزیسیون داده. هفته‌ی گذشته فقط حاضر بودند با زبان پاره‌آجر و چماق و کوکتل مولوتوف حرف بزنند اما الان خنده و دست دادن و میزهای کنفرانس برقرار شده. به پیشنهاد واشنگتن و لندن تلاش برای گرفتن میدان به زور را تجدید نکردند. سلیمان می‌گوید: «ما آن‌ها را با زور پراکنده نمی‌کنیم.» تانک‌ها حرکت نمی‌کنند. سر و کله‌ی اوباش طرفدار مبارک هم پیدا نیست. اربابان‌شان دستور داده‌اند دور از نظر باشند٬ مثل سگی که به دستور صاحبش نزد او می‌رود. از آن‌جا که در خیابان‌ها شکست خورده‌اند سعی می‌کنند معامله‌ای به هم بزنند٬ یعنی می‌کوشند رهبران اپوزیسیون را فریب دهند تا آن‌ها به نوبه‌ی خود توده‌ها را فریب دهند. فکرشان این است که ابتکار که به دست «مذاکره‌کنندگان» بیافتد توده‌ها ناظرین بی‌عمل می‌شوند. تصمیمات واقعی جای دیگری پشت درهای بسته٬ پشت سر مردم٬ گرفته می‌شود. و مردم چه می‌توانند بکنند؟ در میدان بمانند و شعار دهند؟ اما نظام قبلا حساب این را کرده.
اوباما و اروپایی‌ها به سلیمان می‌گویند:‌‌ »چرا زحمت استفاده از زور را بکشی؟‌ این که قبلا ناکام مانده و فقط همدلی عمومی برای خرابکاران ایجاد می‌کند. می‌تواند به انشعاب در ارتش بکشد و آن‌وقت مشکل جدی خواهی داشت. بهتر است رهایشان کنی. میدان را ببند و معترضین را آن‌جا نگاه دار. بعد کافی است صبر کنی تا خسته شوند. جنبش مثل بادکنکی که بادش در رفته فرو می‌پاشد. بعد از مدتی چند نفری‌شان بیشتر باقی نمی‌مانند. بعد می‌توانی هر چه خواستی با آن‌ها بکنی.» مشکل این‌جا است که جنبش آماده‌ی کنار گذاشتن مبارزه نیست. نظام اکنون روی این حساب می‌کند که باصطلاح «رهبری» جنبش اعتراضی بتواند توده‌ها را برایشان مهار کند. اخوان مسلمین چه می‌خواهد؟
رهبری جنبش اعتراضی مثل خود جنبش شامل عناصر متنوع و گرایشات ایدئولوژیک مختلف است. در این مرحله تاکید بسیاری بر وحدت هست. یکی از رهبران جوانان به الجزیره گفت تقاضای جوانان «طبقه‌گرا» نیست و فساد و سرکوب بر تمام لایه‌های جامعه تاثیر می‌گذارد. این در مراحل اولیه‌ی انقلاب معمول است.
هر انقلابی در ابتدا به نظر کارناوال بزرگی از وحدت ملی می‌آید که این توهم را ایجاد می‌کند که تمام طبقات درگیر مبارزه‌ای مشترک برای تغییر متحد هستند. اما با ادامه‌ی مبارزه تغییراتی صورتی می‌گیرد. با رادیکال‌تر شدن جنبش بعضی از عناصری که در مراحل اولیه نقش رهبری داشتند عقب می‌افتند. بعضی جنبش را رها می‌کنند؛ بعضی دیگر طرف دشمن را می‌گیرند. این بسته به منافع طبقاتی متفاوت است.
فقرا٬ بیکاران٬ کارگران٬ «مردم بی‌مالکیت» منفعتی در حفظ نظم کهن ندارند. آن‌ها می‌خواهند نه فقط مبارک که کل نظام سرکوب٬ استثمار و نابرابری را کنار بزنند. اما لیبرال‌های بورژوا مبارزه برای دموکراسی را راهی برای شغلی راحت در مجلس می‌بینند. آن‌ها منفعتی در ادامه‌ی انقلاب تا به آخر و به هم زدن روابط مالکیت موجود ندارند. این روند تعیین درونی تمایزها همین حالا هم شروع شده. سلیمان با پیشنهاد مذاکره می‌خواست عناصر معتدل (یعنی بورژوا) در اپوزیسیون را جذب کند. او حتی پیشنهاد مذاکره با اخوان مسلمین را داد که سازمانی ممنوع است. هدف این کار خریدن وقت است تا جنبش گیج شود و راه گم کند و اپوزیسیون فریب معامله با اولیگارشی و حفظ نظام را بخورد. ضرب‌المثلی قدیمی می‌گوید: اگر با شیطان غذا می‌خوری٬ قاشقِ بلند بردار. اما این آقایان با هولِ وقیح‌شان افتادند وسط سوپ.
رهبری جدی انقلابی می‌فهمید که این اعتراف ضعف شدید است. چنین رهبری‌ای تا سقوط نظام به حمله ادامه می‌داد. به آن زمانی نمی‌داد که روحیه‌ی خود را بازیابد و نیروهایش را گرد هم آورد. اما بخشی از این رهبران نه انقلابی‌اند و نه جدی. برای آن‌ها جنبش توده‌ای تنها مهره‌ی راحتی برای چانه‌زنی است که با آن می‌توانند دولت را تهدید کنند تا چند خرده نان دیگر جلویشان بریزد.
اخوان مسلمین اعلام کرده بود که تا زمان پایین آمدن مبارک با دولت مذاکره نمی‌کند. البرادعی تظاهرات طرفداران مبارک را اعمال مجرمانه‌ی نظامی مجرم اعلام کرده بود. اما لحظه‌ای که نظام با انگشت کوچکش اشاره‌ای کرد٬ رهبران «اپوزیسیون» برای پذیرش پیشنهاد سلیمان از روی سر همدیگر گذشتند و همه‌ی حرف‌های شجاعانه‌شان راجع به «عدم مذاکره تا زمان رفتن مبارک» را فراموش کردند.
جالب است که رهبران اخوان مسلمین پس از این‌که ابتدا از مذاکره سر باز زدند٬ نظرشان را عوض کردند و به این مهمانی دنج و خوشایند پیوستند. یکی از رهبران‌شان به میدان تحریر٬ جایی که معترضین محکم ایستاده بودند و با بدن‌های خود نمی‌گذاشتند تانک‌ها میدان را تسخیر کنند٬ رفت و از آن‌ها خواست با ارتش برخورد نکنند. روشن است که اسلام‌گرایان «تندرو» به اندازه‌ی خود نظام از توده‌های انقلابی هراسانند.
فقرایی که طرفدارِ اخوان مسلمین هستند یک چیزند. رهبران٬ چیزی به کلی دیگر. رهبران اخوان در دهه‌ی ۱۹۸۰ از افراد کلیدی بودند که از آزادسازی اقتصادی (برنامه‌ی «انفتاح» یعنی گشایش) که در آن سادات و سپس مبارک بخش دولتی را نابود کردند و سرمایه‌ی خصوصی را ارجح شمردند٬ بهره بردند. تحقیقی در مورد کسب و کاردارانِ اخوان نشان می‌دهد که آن‌ها در این مقطع ۴۰ درصد تمامی شرکت‌های اقتصادی خصوصی را در دست داشتند. آن‌ها بخشی از نظام سرمایه‌داری هستند و تمام منافع‌شان در دفاع از آن است. رفتار آن‌ها را نه قرآنِ مجید که منافع طبقاتی‌شان تعیین می‌کند.
پشت میز مذاکره٬ کنارِ اخوان مسلمین٬ افرادی نشسته بودند که خود را «نمایندگان جوانانِ میدان تحریر» می‌خوانند. از آن‌جا که هیچ کس هیچ وقت آن‌ها را انتخاب نکرده سخت است بدانیم که واقعا به جز خودشان نماینده‌ی چه کسی هستند. اما حضورشان پشت میز برای نظام مهم است چرا که می‌تواند پشت دوربین‌های تلویزیونی خود را بسیار منطقی و آماده‌ی شنیدن «تمام دیدگاه‌ها» نشان دهد. اینگونه مردمی را که در میدان می‌مانند می‌شود نزد افکار عمومی به عنوان «تندروها» معرفی کرد٬ کسانی که حاضر به شرکت در گفتگو برای حل مشکلات کشور نیستند.

قوانین انقلاب
قوانین حاکم بر انقلاب ویژگی‌های مشترک بسیاری با قوانین حاکم بر جنگ‌ بین کشورها دارند. جنگ نبردی مداوم نیست. مجموعه‌ای از نبردها است که طرفی در آن‌ها پیروز می‌شود یا شکست می‌خورد یا پایانی بی‌نتیجه دارند. اما بین نبردها دوره‌هایی طولانی از رکود است که ظاهرا هیچ اتفاقی نمی‌افتد. اما افت و خیز دائمی برقرار است. لایه‌های مشخصی خسته می‌شوند و از فعالیت کنار می‌روند. اما جای آن‌ها را همیشه لایه‌های جدید و تازه‌ای که وارد مبارزه می‌شوند پر می‌کنند. انقلاب نیروی ذخیره قابل توجهی دارد. این نیروهای ذخیره اکنون برای حرکت بسیج می‌شوند.
این‌که بگوییم انقلاب شروع شده به معنی تکمیل آن یا حتی تضمین بودن پیروزی آن نیست. گفتن ندارد که انقلاب مبارزه‌ی نیروهای زنده است. ضدانقلابیون چیز زیادی برای از دست دادن دارند و هوشمندانه و با تصمیم برخورد می‌کنند. اما رهبری انقلابیون مشتت است و با یک صدا سخن نمی‌گوید. مشکل اصلی همین است. دشمن متوجه این تردید شده و روحیه‌ی خود را باز می‌یابد. آن‌ها به تدریج احساس اعتماد به نفس بیشتری می‌کنند و تحرکات و حیله‌هایشان را دو چندان می‌کنند و خود را بر بخش‌های معتدل‌تر اپوزیسیون استوار می‌کنند.
این موقعیتی خطرناک بود. اگر اجازه داده می‌شد جنبش وارد رکود شود٬ اعتماد به نفس در خیابان‌ها شروع به افت می‌کرد و ابتکار عمل به دست نظام می‌افتاد. سلیمان که پیشنهاد مذاکره با اپوزیسیون داد٬ هدفش همین بود. این «مذاکرات» تنها حقه‌های رژیم برای خریدن وقت بیشتر و محروم کردن تظاهرکنندگان از ابتکار عمل بود. این می‌توانست برای انقلاب مرگبار باشد.
در روز دوشنبه٬ ۷ فوریه٬ بانک‌ها برای اولین بار از زمان آغاز اعتراضات باز شدند اما بازار سهام از ترس هجوم برای فروش همچنان تعطیل ماند. این چشم‌انداز بدبینانه فردای همان روز تایید شد. نظام بی آن‌که بخواهد با دستور از سر گیری دوباره‌ی کارها اشتباه کرده بود. این به کارگران و دانشجویان اجازه داده گرد هم آیند٬ جلسات توده‌ای برگزار کنند٬ در مورد موقعیت صحبت کنند و دست به عمل جمعی بزنند. در نتیجه دانشجویان در دانشگاه‌ها تبلیغ می‌کنند. کارگران دست به اعتصاب و اشغال کارخانه می‌زنند و مدیران منفور و رهبران فاسد اتحادیه‌های کارگری را بیرون می‌کنند.
ورود ناگهانی کارگران به صحنه به عنوان نیروی انقلابی مستقل همه چیز را عوض کرده. معترضین در روز سه شنبه بزرگترین تظاهرات تا کنونی خود را انجام دادند. هزاران نفر دوباره به خیابان‌ها و میادین شهرهای مصر ریختند – از صحرای غربی روی مرز لیبی تا شهر العریش در شرق کشور و در شمال صحرای سینا. در قاهره٬ اسکندریه٬ شهرهای دلتا٬ کمربند صنعتی دور محله الکبیر و شهر فولادِ‌ حلوان٬ توده‌ها به خیابان آمدند و فریاد زدند: «مرگ بر مبارک!» و «مبارک را دار بزنید!» انقلاب نمی‌تواند بی‌حرکت بایستد
انقلاب نمی‌تواند بی‌حرکت بایستد. باید مدام پیشروی کند٬ به دشمن ضربه بزند٬ موضعی را پس از دیگری فتح کند تا این‌که نظم کهن به کلی سرنگون شود. انقلاب که تردید کند٬ شکست می‌خورد. مارکس اشاره کرد که کمون پاریس از آن‌جا ناکام ماند که ورسای را تصاحب نکرد. این به نیروهای ضدانقلابی فرصت داد تا تجدید قوا کنند و تدارک ضدحمله‌ی قاطعی علیه پاریسِ انقلابی ببینند.
در دو هفته‌ی گذشته چندین نوبت پیش آمد که قدرت در خیابان‌ها بود. اما رهبران جنبش که در خیابان‌ها قدرت را برده بودند نمی‌دانستند با‌ آن چه کنند. این فکر که تنها کار لازم گرد آوردن شمار بسیاری در میدان تحریر است اشتباهی مرگبار در خود دارد. اول این‌که به مساله‌ی قدرت دولتی توجهی نمی‌کند. اما این همان مساله‌ی محوری است که تمام مسائل دیگر را تعیین می‌کند. دوم این‌که استراتژیِ منفعلی است در حالی که به استراتژی فعال و تهاجمی نیاز هست.
درست است که در جنگ می‌توان دفاع را به حمله بدل کرد. یکی از لحظات تعیین‌کننده در روزهای پنجشنبه و جمعه بود. پس از این‌که انقلابیون حملات ضدانقلابیون را شکست داده بودند و ابتکار عمل را باز پس گرفته بودند باید دست به حمله می‌زنند. آن‌ها با محدود کردن حرکت در روز جمعه به تظاهرات توده‌ای در میدان تحریر اجازه دادند ابتکار عمل از دستان‌شان خارج شود و به دستان دشمن بیافتد.
سلیمان برای وقت بازی می‌کند چرا که زمان لزوما به نفع انقلاب نیست. جامعه نمی تواند بی‌وقفه در موقعیتی پرآشوب ادامه دهد. مردم باید زندگی کنند. اقتصاد دارد تنها در درآمدهای از دست رفته‌ی گردشگری روزی ۳۰۰ میلیون یورو از دست می‌دهد. با گذشت زمان نان در مغازه‌ها نادر شده٬ مردم نمی‌توانند سر کار بروند. دستمزدها پرداخت نمی‌شوند. مردم شروع می‌کنند تقصیر رقم زدن آشوب را به گردن معترضین بیاندازند. فراخوان به نظم در چنین موقعیت‌هایی می‌تواند بازتابی بیابد. شاخص‌های مشخصی بود که نشان می‌داد این روند در حال آغاز است.
گزارشی از الجزیره موقعیت را اینگونه خلاصه کرد:
«روشن بود که دولت می‌کوشید نوعی اوضاع عادی را به شهر برگرداند؛ شرکت‌ها و بانک‌ها قرار بود روز یکشنبه باز شوند و ارتش مصمم بود تمامی نشانه‌های نارضایتی٬ به جز جمعیت در میدان٬ را کنار بزند. مردانی با جلیقه‌های براق به جمع‌آوری خرابه‌ها و آشغال‌ها از خیابان‌ها دست زدند٬ همان‌جایی که چند شب پیش معترضین در آن جان سپردند.» خوشبختانه انقلابی‌ترین جناحِ اپوزیسیون متوجه خطر شد. در همین گزارش از الجزیره به نقل از یکی از رهبران جوانان می‌خوانیم:
«اما در همان حال که چهره‌های بالارتبه‌ی اپوزیسیون در مورد انتقال با مرد دست راستی مبارک٬ رئیس سابق اطلاعات و معاون تازه‌منصوبِ رئیس‌جمهور٬ عمر سلیمان٬ مذاکره می‌کنند٬ محمد سهیل و مردم در پشت‌بام‌ها در جبهه مانده‌اند و امیدوار سرنگونی کاملند. آن‌ها پس از حمله‌ی اراذل و اوباش در روز چهارشنبه مذاکره با مبارک را نمی‌پذیرند. او خنجری در پشت خود قایم کرده.»
این حرف‌ها اوضاع واقعی را به خوبی توضیح می‌دهند.

مساله‌ی رهبری
انقلاب در تونس و مصر از پایین آمد. هیچ یک از احزاب سیاسی یا رهبران موجود آن‌را سازمان نداده بود. تمام‌شان بسیار عقب‌تر از جنبشی بودند که پیش‌بینی‌اش را نمی‌کردند و به هیچ وجه برایش آماده نبودند. مشخصه‌ی «خودبخودی» انقلاب باعث شده بعضی ناظرین باور کنند که این به نوعی تایید نظریات آنارشیسم است. اما عکسِ این حرف درست است. این استدلال که «ما به رهبر نیاز نداریم» هیچ جدیتی ندارد. حتی در اعتصابی نیم‌ ساعته در یک کارخانه هم همیشه رهبری وجود دارد. کارگران افرادی را از میان خودشان انتخاب می‌کنند تا نماینده‌شان باشند و اعتصاب را سازمان دهند. کسانی که انتخاب می‌شوند عناصر دلبخواهی یا اتفاقی نیستند بلکه معمولا شجاع‌ترین٬ باتجربه‌ترین و هوشمندترین کارگران هستند. آن‌ها بر این بنیان انتخاب می‌شود. رهبری در جنگ عنصر بسیار مهمی است. منظور از این حرف این نیست که تنها عنصر است. حتی درخشان‌ترین رهبران هم اگر شرایط عینی مناسب نباشد نمی‌توانند پیروزی را تضمین کنند. در جنگ داخلی آمریکا٬ جنوب ژنرال‌های بسیار تواناتری از شمال داشت و این در پیروزی ابتدایی عامل مهمی بود. ژنرال‌های شمال اکثرا بسیار بد بودند اما شمال جمعیت بسیار بزرگ‌تری داشت و بهتر می‌توانست از پس لطمات سنگین بر بیاید. مهمتر از همه این‌که پایگاه صنعتی قدرتمندی داشت (که دولت‌های برده‌داری کشاورزی جنوب فاقد آن بودند) و کلی پول داشت. ترکیب ثروت مالی٬ صنعت و نیروی انسانی در نهایت موفقیت را٬ علیرغم ژنرال‌های ضعیف٬ تضمین کرد. در پایان این مصمم‌ترین عناصر انقلابی هستند که پابرجا می‌مانند: کسانی که آماده‌ی سازش نیستند و حاضرند تا آخر راه بروند. و این جا است که جوانان نقشی کلیدی بازی می‌کنند. منشویک‌ها در سال ۱۹۱۷ بلشویک‌ها را متهم می‌کردند که «یک مشت بچه» هستند و پر هم بیراه نمی‌گفتند. سن متوسط فعالان بلشویک بسیار پایین بود. اولین بخشی که به حرکت می‌افتد همیشه جوانان هستند که از تعصبات٬ هراس‌ها و شکاکیتِ نسل قبلی آزادند. در مصر دوباره همین را شاهدیم. معترضینی که در سراسر مصر به خیابان ریخته‌اند بیشتر مصری‌های جوان هستند که بیکارند و آینده‌ای ندارند. جوانی مصری به بی بی سی گفت: «ما فقیریم. کار نداریم٬ آینده نداریم. چه کنیم؟ خودمان را آتش بزنیم؟» تنها امید این جوانان مبارزه برای تغییری بنیادین در جامعه است. آن‌ها هر چه ترس بوده کنار گذاشته‌اند و آماده‌اند در مبارزه برای آزادی و عدالت جان خود را به خطر بیاندازند. جوانان و انقلابی‌ترین عناصر نمی‌خواهند جنبش را «معتدل‌هایی» قاپ بزنند که دارند مثل تجاری که در بازار چانه می‌زند با نظام معامله می‌کنند. اما سوال همچنان این است: انقلاب را چگونه پیش ببریم؟ چه کاری باید انجام شود؟ تظاهرکنندگان هر کاری ممکن بوده انجام داده‌اند. آن‌ها شجاعت و عزم بالایی نشان داده‌اند. اما محدودیت تاکتیک‌هایی که تا بحال استفاده شده‌ هر لحظه بیشتر روشن می‌شود. برای بردن انقلاب به سطحی بالاتر نیروی دیگری لازم است. این نیرو را تنها طبقه‌ی کارگر می‌تواند در اختیار بگذارد. اعتصاب عمومی تمام و کمال کل اوضاع را متحول می‌کند. چنین عملی به روشنی نشان می‌دهد ارباب واقعی کیست.

نقش پرولتاریا
رشد اقتصادی مصر در سالیان گذشته از نقطه نظر مارکسیست‌ها تحولی بسیار مثبت تلقی می‌شود چرا که به طبقه‌ی کارگر قدرت بخشیده. اما هیچ یک از تناقضات بنیادین جامعه‌ی مصر را حل نکرده است. در چند سال گذشته خیزِ تندِ اعتصابات در مصر را دیده‌ایم٬ بخصوص مبارزه‌ی قهرمانانه‌ی کارگران نساجی محله. این رستاخیز پرولتاریا یکی از عوامل اصلی بود که اوضاع کنونی را آماده کرد. کلید موقعیت هم همین‌جا است.
آخرین گزارش‌ها خبر از گروه‌های بزرگی از کارگران٬ بیشتر در قاهره٬ می‌دهد که علیه مدیریت منصوب دولت شورش کرده‌اند و «کمیته‌های انقلابی» بر پا کرده‌اند تا کارخانه ها و سایر محل‌های کار٬ از جمله تلویزیون دولتی مصر و بزرگترین هفته‌نامه‌ی مصر «راس الیوسف» را اداره کنند.
شاهد موجی از اعتصاب‌ها هستیم که بسیاری‌شان شامل انواع مختلف بست و اشغال کارخانه می‌شود. کارگران ارتباطات از راه دور در قاهره در حال اعتصاب هستند و این اعتصاب به نظر به شهرهای دیگر گسترش می‌یابد: معادی٬ اوپرا٬ مصر الجدید٬ رامسس و اسکندریه. کارگران علیه فساد و دستمزدهای پایین اعتراض می‌کنند.
در شهر کلیدی سوئز٬ کارگران کارخانه‌ی نساجی تراستِ‌ سوئز را اشغال کرده‌اند. حدود ۱۰۰۰ کارگر در کارخانه‌ی سیمان لافارگ در سوئز نیز دست به اعتصاب زده‌اند. از جمله خواسته‌های آن‌ها تشکیل اتحادیه و حمایت از انقلاب. کارگان سیمان تودا دست به بست‌نشینی در اعتراض به شرایط کاری غیر قابل تحمل زده‌اند.
در عین حال جنبشی برای خلاصی از دست رهبران فاسد قدیمی اتحادیه‌ها (سندیکاها) که مامورین حزب حاکم و رئیس و روسا هستند راه افتاده.
کارمندان دانشگاه کارگران در مدینه‌ نصر بست نشسته‌اند و طبق یکی از گزارش‌ها٬ کارمندان دانشگاه کارگران که بخشی از فدراسیون عمومی اتحادیه‌های کارگری (ای تی یو اف) هستند٬ مصطفی منجی٬ معاون رئیس این اتحادیه‌ی رسمی را ربوده‌اند. کارگران در طول بست‌نشینی او را دستگیر کردند و خواستار حذف او و آغاز تحقیقات در مورد فساد گسترده در دانشگاهِ کارگران شدند.
آژانس خبریِ رسمیِ ال اهرام گزارشی با این عنوان منتشر کرد: «کارمندان معاون رئیس اتحادیه کارگران مصر را دستگیر کردند». در این گزارش می‌خوانیم:‌ »معاون رئیس اتحادیه کارگران مصر٬ مصطفی منجی از دوشنبه صبح به دست کارمندانی که خواهان استعفای بلافاصله‌ی او هستند دستگیر شده.» (اهرام آن‌لاین٬ دوشنبه٬ ۷ فوریه ۲۰۱۱). مرکز خدمات اتحادیه‌ها و کارگران اعلامیه‌ای برای دادستان عمومی فرستاد و تقاضا کرد دستور دستگیری حسین مجاور٬ رئیس فدراسیون اتحادیه‌های کارگری مصر٬ صادر شود و جلوی مسافرت او به خارج گرفته شود و در مورد منابع ثروتش تحقیق شود.
در روز سه‌شنبه٬ ۸ام٬ استادان دانشگاه در حمایت از انقلاب راه‌پیمایی کردند و به معترضین در تحریر پیوستند. در ضمن در ساعت ۱۲ ظهر٬ روزنامه‌نگاران در ستاد مرکزی اتحادیه‌ی خود گرد هم می‌آیند تا در جلسه‌ای اضطراری برای استیضاح مکرم محمد احمد٬ رئیس اتحادیه‌شان که مورد حمایت دولت است٬ بکوشند. روزنامه‌نگاران نیز به حرکت در آمده‌اند. آن‌ها به رئیس سندیکای مورد حمایت دولت حمله کردند و فریاد زدند: «قاتل٬ قاتل!» روزنامه‌نگاران از ستاد مرکزی اتحادیه‌شان به میدان تحریر راه‌پیمایی کردند و دولت را محکوم کردند. روزنامه‌نگاران شروع به جمع‌آوری امضا کرده‌اند تا رئیسِ مورد حمایت دولتِ سندیکای مطبوعات را استیضاح کنند. روزنامه‌نگاران در تمام روزنامه‌های دولتی دست به شورش علیه سردبیرهای طرفدار دولت زده‌اند. جنبش مثل آتشی در جنگل گسترش می‌یابد. تکنیسین‌های راه‌آهن در بنی سویف دست به اعتصاب زده‌اند. حداقل دو کارخانه تولیدات نظامی در ولوین دست به اعتصاب زده‌اند. کارگران حمل و نقل عمومی در سه گاراژ دست به اعتصاب زده‌اند. هزاران کارگر نفت در مقابل وزارت نفت اعتراض می‌کنند. فردا کارگران نفت بیشتری از استان‌ها به مدینه نصر می‌آیند تا به معترضینِ مقابل وزارت نفت بپیوندند و کارگران غزل محله نیز اعتصاب را آغاز می‌کنند.
بسیاری از اعتصاب‌ها اقتصادی هستند اما بقیه مشخصه‌ی سیاسی دارند. حسام الحملاوی در گفتگویی در روز یکشنبه٬ ۶ام٬ گفت:‌
«دو روز از وقتی که کارگران گفتند تا زمان سقوط رژیم سر کار باز نمی‌گردند گذشته. چهار کانون مبارزه‌ی اقتصادی موجود است: کارخانه‌ی (فولاد) در سوئز٬ کارخانه‌ی کود در سوئز٬ کارخانه‌ی نساجی نزدیک منصوره در دقهلیه (کارخانه‌ی نساجی منصوره-اسپانیا در منطقه‌ی دلتای نیل) همگی دست به اعتصاب زده‌اند. آن‌ها مدیر عامل خود را اخراج کرده‌اند و دارند شرکت را خود اداره می‌کنند. چاپخانه‌ای هم در قاهره نزدیک دار المتبی هست: آن‌ها هم مدیر عامل خود را اخراج کرده‌اند و شرکت را خود اداره می‌کنند. اما گرچه کارگران در تظاهرات مشارکت می‌کنند عمل مستقل خود به عنوان کارگران را شکل نداده‌اند. هنوز ندیده‌ایم کارگران به طور انبوه خود را مستقلا سازمان دهند. این اتفاق که بیافتد تمام معادله‌ی مبارزه تغییر می‌کند.» (http://mrzine.monthlyreview.org/2011/hamalawy080211.html)
در روز چهارشنبه سه اتحادیه‌ی مستقلی که در مصر موجود است (کارگران جمع‌آوری مالیات املاک٬ تکنیسین‌های بهداشت و فدراسیون بازنشسته‌ها) در مقابل ستاد مرکزی فدراسیون اتحادیه‌های کارگری مصر که مورد حمایت دولت است٬ در خیابان گالا٬ تظاهرات کردند و خواهان دستگیری رئیس فدراسیون به جرم فساد مالی شدند و خواهان لغو تمامی محدودیت‌ها برای برپایی اتحادیه‌های آزاد. کارمندان دولت در حمایت از انقلاب به سمت تحریر راه‌پیمایی کردند. فقط هم آن‌ها نیستند. کارگران گروه پس از گروه به این میدان می‌رسند تا همبستگی خود با تظاهرکنندگان را ابراز کنند و آینده‌ی انقلاب را به بحث بگذارند.
این گزارش‌ها اهمیتی فوق‌العاده دارد. معنای آن‌ها این است که انقلاب دارد وارد کارخانه‌ها و کارگاه‌ها می‌شود. نشان می‌دهد که کارگران مصر از مبارزه برای دموکراسی در جامعه به سوی مبارزه برای دموکراسی اقتصادی در محل کار قدم می‌گذارند. یعنی طبقه‌ی کارگر مصر شروع به مشارکت در انقلاب تحت پرچم خودش و در مبارزه برای خواسته‌های طبقاتی خودش می‌کند. این عامل تعیین‌کننده برای آینده‌ی انقلاب است.
فکرِ اعتصاب عمومی در هوا چرخ می‌زند. خواسته‌های کارگران مشخصه‌ی روشن انقلابی و طبقاتی دارد. کارگران مصر به پیشرفته‌ترین نتیجه‌گیری‌ها می‌رسند. این واقعیت را به طور خیره‌کننده می‌توان در بیانیه‌ی کارگران آهن و فولاد حلوان دید که فراخوان به تظاهرات بزرگ کارگری در روزِ جمعه در میدان تحریر داده‌اند. آن‌ها خواسته‌های زیر را مطرح می‌کنند: ١- برکناری فوری مبارک و تمام چهره‌های رژیم و نمادهای آن
٢- مصادره‌ی ثروت و املاک تمام نمادهای رژيم و تمام کسانی که فاسد بودنشان ثابت شود از طرف منافع توده‌ها
٣- ستعفای فوری تمام کارگران از اتحادیه‌های کارگری که به دست رژیم یا مربوط به آن هستند و اعلام اتحادیه‌های مستقل و تدارک فوری کنفرانس عمومی برای انتخاب و تشکیل آن
۴- در اختیار گرفتن شرکت‌های دولتی که فروخته یا تعطیل شده‌اند و اعلام ملی‌سازی آن‌ها از طرف دولت و ایجاد اداره جدیدی برای اداره‌ی آن‌ها با شرکت کارگران و متخصصین ۵- تشکیل کمیته‌هایی برای نظارت بر کارگران در تمام نقاط کار و نظارت بر تولید و توزیع قیمت ها و دستمزدها
٦- فراخوان به مجمع موسسان از تمام طبقات و گرایشات مردم برای پیش‌نویس قانون اساسی جدید و انتخاب شوراهای مردم بدون انتظار برای مذاکرات با رژیم سابق

اکنون چه؟
این خواسته‌ها کاملا درستند. آن‌ها خبر از سطح بسیار بالایی از آگاهی انقلابی می‌دهند و کاملا همگام با برنامه‌یی هستند که مارکسیست‌ها پیش گذاشته‌اند. این برنامه آن‌چه را انقلاب مصر برای پیروزی نیاز دارد در اختیارش می‌گذارد.
طبیعی است که خواسته‌های بلافصل خصلتِ دموکراتیک دارند. اما اگر مبارزه برای خواسته‌های دموکراتیک به طور پیگیر دنبال شود حتما مستقیما به خواستِ دموکراسی اقتصادی می‌انجامد. فقرای مصر برای دموکراسی نمی‌جنگند تا به چند نفر کاریریست شغلِ وزارت اهدا کنند بلکه این‌کار را وسیله‌ای برای حل حادترین مشکلات خود می‌دانند: فقدان شغل و مسکن٬ هزینه‌ی بالای زندگی. این مسائل اقتصادی و اجتماعی عمیق‌تر از آن است که به دست هرگونه دولت بورژوایی حل شود. اکونومیست می‌نویسد:
«حدود ۴۰ درصد مصری‌ها با روزی کمتر از ۲ دلار زندگی می‌کنند. در سال‌های گذشته٬ حتی با وجود رشد کلی اقتصاد مصر و ظهور کالاهای مصرفی بیشتری در حتی خانه‌های کم‌درآمد٬ فقرا همچنان از قیمت‌های روزافزون غذا و رقابت تند و تیزتر برای شغل‌های امن در امان نیسنتد. چنین نگرانی‌هایی خود را در شمار روزافزون اعتصاب‌ها و اعتراضات محلی در سراسر کشور نشان می‌دهد. با این همه فقرِ دائمی به یک معنا به بقای رژیم کمک کرده است. وکیل جوانی در قاهره می‌گوید:‌ »مردم روز به روز بقا می‌یابند. نمی‌توانند مدت زیادی را بدون دستمزد روزانه و نانِ روزانه بگذرانند و در نتیجه نمی‌توانند از پس خرج دردسرسازی برآیند.» » جنبش حاضر نمی‌تواند موفق شود مگر این‌که به سطحی جدید و بالاتر برود. این‌کار را فقط طبقه‌ی کارگر می‌تواند انجام دهد. تظاهرات توده‌ای مهم است چرا که راهی است برای بر پا خواستن توده‌های سابقا راکد و دادن درکی از قدرت خودشان به آن‌ها. سطحی جدید و بالاتر شامل فراخوان به اعتصاب عمومی می‌شود.
اعتصاب عمومی سراسری مصر ضربه‌ای مرگبار به نظامی که همین حالا در بحران است ورود خواهد آورد. قدرت دولتی کهن در هم می‌شکند. قدرتی جدید باید بر جای آن بنشیند. کارگران مصر قدرتی بیکران در دستان خود دارند اما این قدرت را باید سازمان داد. این‌کار تنها از طریق کمیته‌های انقلابی ممکن است. آشوب و بی‌نظمی عمومی و گزارش‌های مکرر از مامورین امنیتی که دست به غارت و دزدی می‌زدند مردم را قانع کرده که تدارکِ آشوب ریخته شده بوده. این امر باعث شده که اکنون میلیشیای شهروندان در بسیاری نقاط کشور سازمان یابد.
حسام الحملاوی٬ در همان مصاحبه‌ای که در بالا نقل کردیم٬ چگونه‌ی شکل‌گیری این گروه‌ها را شرح می‌دهد:
«پس از فروپاشی نیروی پلیس در روز ۲۸ ژانویه مردم برای حفاظت از محلات خود دست به عمل زدند. نقاط کنترل درست کردند و به چاقو و سلاح و داس و چوب مسلح شدند و ماشین‌هایی که داخل و خارج می‌شود بررسی می‌کنند. در بعضی مناطق مثل استان شرقیه کمیته‌های مردمی کم و بیش شهر را اداره می‌کنند و ترافیک را سازمان می‌دهند.»
این‌جا است که جنین میلیشیای مردمی را می‌بینیم - بدیلی برای قدرت دولتی.
آخرین گزارش‌ها نشان می‌دهد که سلیمان در استیصال به فکر کودتا است. مشکل او این است که ارتش همین حالا هم دوپاره شده. در چنین شرایطی روبرویی مستقیم با طبقه‌ی کارگر و توده‌های انقلابی انسجام درونی آن‌را تا نقطه‌ی گسست از بین می‌برد. اگر نظام مصر بکوشد از ارتش استفاده کند٬ همین ارتش در دستانش خرد می‌شود. سلیمان٬ «دیکتاتور» جدید٬ شاید در صدر ارتش و پلیس قرار بگیرد. اما اگر راهِ سازماندهی کودتا را طی کند خود را بدون تلفن و برق و حمل و نقل و سوخت و غذا و آب خواهد یافت.
قدرت کهن دولتی در حال در هم شکستن است. باید ضربه‌ی نهایی را وارد آورد و جای آن‌را به قدرتی نوین داد. تنها پرولتاریا می‌تواند با قرار دادن خود در صدر ملت راه نشان دهد. کارگران مصر قدرتی بیکران در دستان خود دارند اما این قدرت باید سازمان یابد. این‌کار تنها از طریق برپایی کمیته‌های انقلابی ممکن است. این کمیته‌ها در بعضی مناطق موجودند اما باید به تمام محل‌های کار٬ محله‌ها٬‌ دانشگاه‌ها و مدارس سازمان‌یابند و باید در سطحی کشوری هماهنگ شوند.

ارعاب امپریالیست‌ها
در مقابله با انقلابی که به پیشروی خود ادامه می‌دهد تمام برنامه‌های امپریالیست‌ها اکنون ویران شده. موقعیتی که امیدوار بودند تحت کنترل باشد از کنترل خارج شده. اهرام آن‌لاین دیروز گزارش داد که کارگران شرکت سوئز از شهرهای سوئز٬ پورت سعید و اسماعیلیه بست‌نشینی تا اطلاع ثانوی را آغاز کرده‌اند. در صورت ادامه‌ی اعتصاب حرکت کشتی‌ها مختل خواهد شد. بیش از ۶۰۰۰ معترض پذیرفته‌اند که تا زمان رسیدگی به خواسته‌هایشان مقابل ستاد مرکزی شرکت اعتراض کنند. آن‌ها علیه دستمزدهای پایین و شرایط رو به زوال بهداشتی و کار اعتراض می‌کنند.
واشنگتن در استیصال نیروهای دریایی و هوایی و نیروهای مارین خود را به دریاچه‌ی تلخِ بزرگِ کانال سوئز فرستاده. این مشت پنهانی است که درون دستکش مخملیِ «دموکراسی» اوباما نهفته. امپریالیست‌ها نگران آثار انقلاب مصر بر کانال سوئز هستند که حدود ۴۰ درصد از حمل و نقل دریایی جهان از آن می‌گذرد. اختلال آن برای مدت زمانی طولانی آثاری بسیار فراتر از خودِ مصر خواهد داشت و مستقیما بر حمل و نقل نفت و در نتیجه قیمت نفت تاثیر می‌ذارد.
در واقعیت این حرکتی توخالی از سوی واشنگتن است. آمریکا انگشت‌هایش را در عراق سوزانده. ماجراجویی نظامی جدیدی در مصر به شدت بعید است. چنین حرکتی به طوفان در آمریکا و در سطح جهان می‌انجامد. یک سفارت‌خانه‌ی آمریکا در سراسر خاورمیانه هم پابرجا نمی‌ماند و تمام نظام‌های عربِ طرفدار آمریکا با سرنگونی مواجه می‌شوند. این حرکت اما تلاشی است برای ارعاب مردم مصر. این تلاش به قلدری امپریالیستی باید با پاسخ قدرتمند جنبش کارگری بین‌المللی روبرو شود.
بیایید صدای خود را در حمایت از برادران و خواهران طبقاتی‌مان در مصر بلند کنیم:
• دست‌ها از مصر کوتاه!
• مرگ بر امپریالیسم!
• همبستگی با انقلاب مصر
هر کارگر آگاه طبقاتی در جهان از جنبش خارق‌العاده‌ی کارگران و جوانانِ مصر محسور می‌شود. هر چه در روزها و هفته‌های آینده اتفاق بیافتد٬ مصر٬ خاورمیانه و کلِ جهان دیگر هرگز مثل گذشته نخواهد بود.

آلن وودز - ترجمۀ آرش عزیزی

لندن٬ ۹ فوریه‌ی ۲۰۱۱