آقای محسن حکیمی پاسخ هایی به ۳ پرسش فعال کارگری، آقای حسین غلامی، داده است.( ۱٨/۱/ ۱۳۹۵) من می خواهم به پاسخ سوال ۲ بپردازم. سوال دوم آقای غلامی این است : "چه روش یا متدی برای فرآیند شناخت پدیده ها از جمله انسان اجتماعی و شناخت جوامع را درست می دانید؟"
جواب محسن حکیمی به خلاصه ترین شکل این است: روشی که " از انتزاع های واقعی عزیمت می کند و به مفاهیم زنده و انضمامی می رسد". اما در مقاله چیزی از این انتزاع های واقعی در عرصه شناخت جوامع وجود ندارد. ایشان انتزاع هایی همچون ارزش، پول، قیمت و... را در مبحث نقد اقتصاد سیاسی بر می شمارد اما هیچ اشاره ای به انتزاع های واقعی در عرصه شناخت نمی کند. آقای حکیمی اگر لازم می دانند این نکات را که از دید من به دور مانده است متذکر شوند.
با توجه به اهمیت موضوع واجب دیدم که این جوابیه را تهیه کنم. همین جا متذکر شوم که آقای حسین غلامی و هر کارگر فعال دیگری می تواند با مراجعه به انبوه نوشته های رفیق عزیز و گرانقدرمان " ناصر پایدار" جواب خود را شفاف ومفصل با تیزبینی و ژرف نگری کارگری بیابد. اما هر کارگر فعالی نیز باید به سهم خود بارها و بارها و تا نظام ضد انسانی سرمایه داری برپاست این حرف ها را با کارگران در میان بگذارد.
"مقدماتی که ما کار خود را با آن آغاز می کنیم ... افراد واقعی، فعالیت آنها و شرایط مادی زندگی آنها ... هستند. از این رو می توان صحت و سقم مقدمات مزبور را به گونه ای کاملاً تجربی تعیین کرد." (ایدئولوژی آلمانی)
انسان برای زنده ماندن باید کار کند. این چیزی است که در جلوی چشمان ما هرروزه میلیاردها نفر به آن مشغولند. روند کار عبارت است از مواجهه دو نوع انسان مختلف، عده ای که برای زنده ماندن چیزی جز نیروی کار خود ندارند، کارگران، و عده ای دیگر که با در دست داشتن وسایل تولید ومبادله کار کارگران را می خرند، سرمایه داران.
قبل از اینکه این روند را پی بگیریم. بگذارید این را متذکر شوم همانگونه که مشاهده می شود در اینجا فلسفه، نقش روش و متدی را بازی می کند که با آن مقدمات بحث را روشن می سازد. مقدماتی که ما را به این رهنمون می شوند که از قلمرو فلسفه جدا شده و قدم به دنیای اقتصاد سیاسی بگذاریم. هرگونه توقف و چرخ خوردن در حیطه فلسفه و مقولات فلسفی حاصلی جز ورود به برهوت فلسفه بافی ندارد.
حال می توان قدم به قدم این فرایند، تولید زندگی مادی، را کنکاش کرد. سرمایه داران با خرید کار کارگران و پرداخت مزد برای باز تولید نیروی کار آنها و تملک کار اضافی و ارزش اضافی ناشی از آن که محرک و موتور این نظام است به زندگی انگلی خود دوام می دهند. نظامی که موجد فقر و فلاکت، بیکاری، ستم بر زنان، بانی خرافه و مذهب و ناسیونالیسم، سرکوب و فقدان آزادی وانواع ستمها و جنایات است. نظامی که در واقع کارگر را به تملک خود در آورده و هر گونه اختیار و آزادی و دخالتگری در تعیین سرنوشت را از او سلب کرده و سرمایه داران را البته با بهره بردن از همه مواهب کار، از هر گونه انسانیتی تهی نموده است. در نتیجه انسان کارگر در دستور کار خود نابودی این نظام را دارد تا انسان بتواند از شر رابطه سرمایه رها شود و در دنیایی بدون کارمزدی، بدون طبقات و دولت زندگی کند. بنابراین می توان به آقای غلامی و هر کارگر فعال دیگری گفت که روش و متد شناخت را می توان با اتکا به زندگی خود، به تجربیات خود و هم طبقه ای های خود از گذشته تا حال دریابد. می توان به پدران ومادران خود، به کارگران مشغول تحصیل( دانش آموز و دانشجو)، بیکاران، به زنان کارگر، بازنشستگان، کارگران بخش صنعت، آموزش و پرورش(معلمان)، دارو و درمان (پرستاران)، به کارگران حمل ونقل، به کارگران تمام دنیا، به مارکس و کمون پاریس و انقلاب روسیه گوش جان سپرد تا نجواهای ضد سرمایه و سرمایه داری را و اندیشه رهایی مان را که از دل هستی ما، از درون زندگی ما می جوشد و فوران می کند شنید. می توان مشاهده کرد که چگونه خود انگیخته و خود جوش هنگامی که به ستیز با سرمایه برمی خیزیم فارغ از نژاد و جنسیت و اعتقادات شخصی، بدون بالا و پایین و رهبر، به چاره جویی می پردازیم. مضمون این مبارزه، افقهای آن و شکل شورایی آن همه و همه خود انگیخته و خود جوش از بطن زندگی و هستی ما بر می خیزد. هر کارگر فعالی نیز بدون پرپایی و آویختن به حزب، سندیکا، کمیته، کانون و هر تشکل عاریه ای دیگر می تواند برای ارتقای این خودانگیختگی، آگاهانه تر، قدرتمند تر و افق دار تر شدن جنبش شورایی سرمایه ستیز کارگران پا پیش بگذارد.
ابراهیم زنوز - ٢۴ فروردین ١٣٩۵