افق روشن
www.ofros.com

!!!«حاشیه ای بر تأسف عمیق شالگونی برای مرگ « فقیه عالیقدر شیعه

امید زارعیان                                                                                           پنجشنبه ٣ دی ۱٣٨٨


حاشیه ای بر تأسف عمیق شالگونی برای مرگ « فقیه عالیقدر شیعه»!!!

محمدرضا شالگونی به مناسبت مرگ حسینعلی منتظری اعلامیه ای منتشر نموده است. او می گوید که از وقوع حادثه مرگ « آیت الله» با همه وجود متأثر گردیده است. منتظری در طول ١٠ سال در رأس هرم قدرت یکی از هارترین، سفاک ترین و درنده ترین دیکتاتوری های تاریخ سرمایه داری بوده است. او شریک اعدام های ماوراء موحش هر روز ١٠٠ و ١۵٠ و ٢٠٠ و ٣٠٠ انسان های آزاده، آزادیخواه و آرمان جوی چپ یا غیرچپ در فاصله سال های ٦٠ تا ٦٧ و پیش از آن بوده است، منتظری در رأس رژیمی بوده است که سراسر کردستان را میدان تجاوز و حمام خون و جنایت و اعمال بربرمنشانه ترین سبعیت ها علیه میلیون ها توده کارگر و فرودست ساخته است. او شریک مستقیم سازماندهی سپاه و کمیته و ارتش و کل نظم بشرکش سرمایه داری اسلامی بوده است، منتظری شریک مستقیم کشتار توده های کارگر در تمامی سال های یاد شده بود، او نقش والای « قانونگزاری» ، سازمان دهی و برنامه ریزی سیاسی رژیم تبهکاری را داشته است که فاجعه بارترین صحنه های تجاوز و سنگسار و سلب هر نوع حقوق را علیه خیل کثیر زنان اعمال کرده است. منتظری قله نشین قدرت دولتی بوده است که در دفاع از نظام بردگی مزدی میلیون ها انسان آزاده و باشرف و برابری طلب را اسیر مرگبارترین سیاهچال ها و شکنجه گاه ها ساخته است. « فقیه عالیقدری» که مرگ وی دریای احساس لاهوتی، عاطفه و روح مصفای ملکوتی و همه چیز شالگونی را به موج انداخته است بنیان گذار، معمار و تئوریسین اصلی ابداع نهاد جهل و خرافه و جنایت و گند و خون و توحش موسوم به ولایت فقیه بوده است و انتقادهای بعدی او به این نهاد خون و شرارت و تجاوز و انسان کشی هم هیچ بوئی و رنگی از هیچ میزان نقد انسانی و انسان وار واقعی با خود به همراه نداشته است. منتظری شریک مستقیم گسترده ترین حمام خون ها علیه نیروهای چپ، سر به نیست شدن و اعدام بیش از ٢٠ هزار فعال چپ و مجاهد و نیروهای معترض به ددمنشی دولت سرمایه داری اسلامی در فاصله ٦٠ تا ٦٧ بوده است. او در تحمیل دنیای گرسنگی ها، آوارگی ها، فقر و فلاکت ها بر کل توده های طبقه کارگر ایران در طول ١٠ سال تمام، مشارکت فعال همه جا گستر داشته است، منتظری نقش شریک حی و حاضر در روانه ساختن انبوه کودکان خردسال بر روی میادین مین در جنگ جنایتکارانه بشرکش میان دولت های هار سرمایه داری ایران و عراق ایفاء کرده است. او در همه ١٠ سال نخست حاکمیت رژیم اسلامی سرمایه در همه جنایات این رژیم سهیم بوده است. محمدرضا شالگونی از مرگ چنین موجودی بسیار غمزده و متأسف و تا مغز استخوان ماتم دار است!!! سوک نشینی او بدون هیچ چون و چرا از نوع سوک نشینی شرکای وقیح حزب توده ای وی در رابطه با سالروزهای مرگ « مولای متقیان»، « پیامبر عظیم الشان اسلام» و « امام سوم شیعیان جهان» است. «توده ای ها» بنا به سرشت بورژوائی خود این کار را از روی ریا و تزویر و با هدف ایجاد توهم در میان توده های متوهم کارگر می کردند. اساس کار آنان بسان هر بخش و رویکرد دیگر طبقه بورژوازی سوار شدن بر موج ناآگاهی ها و جهالت توده ها و تبدیل قدرت آنان به نردبانی برای پرش به عرش قدرت سرمایه بود. شالگونی عین همین کار را می کند اما سوای آن عمیقاً و در ژرفنای وجود خویش نیز مرگ امثال منتظری را درد می کشد. از کسی که سوسیالیسم او عمراً و تا عمر دارد شکلی از برنامه ریزی نظام گند و خون و وحشت سرمایه است نباید جز این انتظاری داشت، چه ابله، ناآگاه و عقب مانده اند کارگرانی که مبارزه خویش علیه سرمایه داری را به دار پوسیده محافل سرمایه سالار متعفنی چون دکه کاسبکاری شالگونی ها حلق آویز می کنند. آقای محمدرضا شالگونی در نوشته خود تأکید کرده است که « کمونیست» است!!! تأکید کرده است که دوستدار انسانی چون مارکس است!!! این حق او و حق هر آدمیزاد یا حتی هر موجودی است که هر اسم و رسمی را برای خود برگزیند، اما حق همه کمونیست ها هم هست که برای همزنجیران کارگر خویش در سراسر دنیا توضیح دهند که کمونیسم مشتی آیه و حدیث و باور و معروف و منکر و عقاید دینی نیست. کمونیسم جریان شفاف و زلال پیکار طبقه کارگر جهانی برای تعرض مستمر و بی امان به شریان حیات سرمایه، به رابطه تولید اضافه ارزش، به قانون و قرار و مدنیت و حقوق و سیاست و دولت سرمایه، است، کمونیسم پیکار پراتیک آگاهانه و هدف دار و سازمان یافته طبقه کارگر برای تعرض مدام علیه سرمایه و برای رسیدن به دورنمای روشن محو کامل کار مزدوری، برپائی جهان انسان های آزاد از هر نوع قید و یگانه با کار و حاصل کار و سرنوشت اجتماعی خویش است.
شالگونی و شالگونی ها، رویکرد و قطب اجتماعی و طبقاتی آن ها تاریخاً در جبهه جنگ علیه این جنبش گام برداشته اند، مبارزه آنان در حادترین و متعالی ترین شکلش مبارزه ای برای جایگزینی نوعی از برنامه ریزی سراسر تعفن و خون و وحشت و گند سرمایه با نوع دیگری از برنامه ریزی همین مناسبات و نظام اجتماعی بوده است. کمونیست های نوع شالگونی نه کمونیست ها ی کارگر میدان دار جنگ علیه بردگی مزدی، که کمونیست های حافظ و مدافع و پاسدار نظام سرمایه داری بوده اند و هستند. شالگونی و شرکای وی می توانند در مرگ حسینعلی منتظری بسیار داغدار باشند. ما این نوع داغدار بودن را به طور مستمر و مدام برای آنان آروزو داریم، داغدار بودن در مرگ همه آیات عظام، همه آیت الله ها، علی خامنه ای ها، اکبر هاشمی رفسنجانی ها، همه سران حکومت اسلامی و از همه این ها مهم تر و بسیار بنیادی تر داغدار بودن در سوک سرنگونی نظام بشرکش بردگی مزدی. حال که او قرار است داغدار مرگ منتظری ها باشد، امید که داغدار همه این مرگ ها گردد.

امید زارعیان - سه شنبه ١ دی ١٣٨٨

--------------------------------

آیا یک کمونیست می تواند در مرگ یک "فقیه عالیقدر" آهی بکشد؟

قبل از هر چیز باید اعتراف کنم که من یک کمونیست هستم و به آن کلام بزرگ کارل مارکس که "دین افیون مردم است" ، از ته دل و به همان معنایی که او می گوید ، باور دارم. این را همچون "اشهد" خودم دارم می گویم تا تکلیف خودم را با همه روشن کرده باشم. ولی همچنین باید اعتراف کنم که در مرگ آیت الله منتظری از ته دل عزادارم. و یادتان هم باشد که این اصطلاح "آیت الله" را هم عمداً به کار می گیرم.
حسینعلی منتظری فقط یک مسلمان سنتی معمولی نبود ، یکی از مدافعان فقه اسلامی و فراتر از همه اینها ، یکی از نظریه پردازان کلیدی ولایت فقیه بود : نظام حکومتی سرکوب گری که جهنمی واقعی در کشور ما به پا کرده است. البته او در این اواخر از مسؤولیت خود در پایه گذاری ولایت فقیه ابراز شرمندگی کرد ، ولی تا آخر بر این باور ماند که فقه اسلامی را می توان به شیوه ای انسانی اجراء کرد. و خودِ این باور نمودار محدودیت افق های نظری او بود. زیرا فقه اسلامی مجموعه ای است از قوانین یک جامعه عهد بوقی که اجرای شان در دنیای امروز ، بی ولایت فقیه یا با ولایت فقیه ، خواه ناخواه به فاجعه انسانی وحشتناکی می انجامد. من واقعاً نمی فهمم چگونه می توان مثلاً قوانینی را که زن را نصفِ مرد ، پدر را صاحبِ سرنوشتِ کودک ، برده را دارایی برده دار و از دین برگشته گان را محکوم به مرگ اعلام می کنند ، به شیوه ای انسانی اجراء کرد؟! بنابراین ، بی آن که قصد اسائه ادب داشته باشم ، معتقدم که او یک متفکر تاریک اندیش بود و تا آخر عمر هم چنین ماند.
ولی شاهکار همین حسینعلی منتظری این بود که به عنوان یک انسان ، حساسیت به رنج انسان های دیگر را از دست نداد و کوشید این حساسیت انسانی را به بهایی سنگین حفظ کند و حتی گاهی بر صغری و کبرایی که در فقه محبوبش می چینند ، مقدم بشمارد. او نشان داد که می توان این حساسیت را ( که خودش "رأفت اسلامی" می نامید ) حتی در عین پایبندی به تاریک ترین و خشن ترین جزم های فکری حفظ کرد. چند نفر را می شناسید که درست در یک قدمی قدرت به خاطر حساسیت انسانی اش از همه چیز بگذرد؟ او در سال ۱۳۶۷ در شرایطی به مخالفت با قتل عام زندانیان سیاسی برخاست و روی مخالفت خود پافشاری کرد که می دانست خمینی در آستانه مرگ است و او با دستیابی به مقامی با اختیارات نیمه خدایی می تواند خیلی چیزها را عوض کند. نمی شود و نباید فراموش کرد که او علی رغم همه اشتباهات قبلی اش ، به وسوسه سکوتِ مصلحت آمیز در مقابل آن فاجعه وحشتناک تن در نداد. همین جا لازم است یادآوری کنم که برخلاف ادعای کسانی که او را مدافع حقوق بشر می دانند ، او به حقوق بشر به معنای مدرن کلمه اعتقادی نداشت و با پای بندی به فقه نمی توانست هم اعتقاد داشته باشد. و تصادفاً اهمیت قضیه در همین جاست: او علی رغم حفظ باورهایش ، حساسیت انسانی خود را حفظ کرد و مهم تر از همه ، به خاطر این حساسیت بهای سنگینی پرداخت. به این خاطر است که او را "آیت الله" می نامم. "ایت الله" یعنی نشانه خدا. من به تبعیت از کارل مارکس که ( به تبعیت از باروخ اسپینوزا ) می گفت "انسان برای انسان خداست" ، حساسیت به رنج انسان ها را یک نشانه خدایی می دانم و به همین دلیل در مرگ آیت الله منتظری از ته دل عزادارم.
محمد رضا شالگونی - ۲۹ آذر ۱۳۸۸