افق روشن
www.ofros.com

مصاحبه "مجله آرش" با بهروز فراهانی در رابطه با جنبش کارگری ایران

نشریه آرش - فراهانی                                                                              یکشنبه ١۹مهر ۱٣٨٨

به نظر شما سطح "آگاهی طبقاتی" کارگران ایران در چه مرحله ایست؟
در باره سطح آگاهی کارگران ایران یادآوری دو سطحی که مارکسیسم در این مورد از هم متمایز میکند به روشن شدن بحث کمک میکند. مارکس در فقر فلسفه خاطرنشان میکند که کارگران ابتدا ، زیر فشار رقابتی که سرمایه داران در بازار کار به آنان وارد می کند گرد هم میایند و به مبارزه برای دستمزد و شرایط بهتر کار دست میزنند . دراین مرحله انها رفته رفته به "طبقه ای در خود" تبدیل میشوند. این آگاهی "ترید یونیونی" است. سپس در طول این مبارزه گام به گام به تشخیص تفاوتهای طبقاتی میان خود و دیگر طبقات و مشخصا سرمایه داران دست یافته، اهداف سیاسی معینی را در برابر خود قرار میدهند و با به چالش کشیدن دولت و نظم موجود به "طبقه ای برای خود " تبدیل میشوند . در هردو سطح، سخن از آگاهی طبقاتی است که با دو سطح کیفیتا متفاوت از همدیگر تمییز داده میشوند. با تکیه بر چنین تعریفی از آنجا که در همه جا ما با مبارزات کارگران ایران برای دستمزد و شریط کار و مبارزه برای تعطیل نشدن واحد های تولیدی روبرو هستیم و بویژه با تلاشهای آگاهانه برای تشکیل تشکلات مستقل کارگری از جانب بخش مهمی از کارگران ایران روبرو هستیم که تا به حال نیز با تشکیل ،یا احیای ، دو اتحادیه واحد و نیشکر هفت تپه و نیز اتحادیه آزاد کارگران به موفقیت های نسبی دست یافته واگر فشار طاقت فرسای رژیم پلیسی جمهوری اسلامی ایران نبود قطعا با دهها اتحادیه دیگر روبرو میشدیم ، با قاطیعت میشود گفت که کارگران ایران در حال تبدیل شدن به "طبقه ای در خود" هستند و از این نظر در حال کسب آگاهی طبقاتی هستند . اما از آنجا که این تلاشها با قدامات سیاسی اگاهانه توام نبوده ، حالت دفاعی و عمدتا (اگر نه تنها) شکل اتحادیه ای به مفهوم ترید یونیونی آن به خود گرفته است ، ما با سطح اول اگاهی طبقاتی دربین کارگران ایران روبرو هستیم.
از آنجا که در رزیم دینی حاکم برایران حتی نحوه لباس پوشیدن هم میتواند شکل اعتراض سیاسی به خود بگیرد و یا با برخورد رزیم به یک اقدام سیاسی تبدیل بشود، هیچ دیوار چینی بین این دو سطح آگاهی در ایران وجود ندارد و اقدامات دفاعی کارگران با سرعت بیشتری ازانچه در یک رزیم سرمایه داری عادی معمول است میتوانند به مبارزه در سطح سیاسی کشانده شده و با سرعت زیاد به آگاهی سیاسی - طبقاتی دست پیدا کنند. البته ناگفته نماند که هم اکنون ،به نقد، بخش فعال جنبش کارگری ایران به دلیل طرح شعار " حق تشکیل سازمانهای مستقل کارگری " و عدم تطابق این حق با قوانین موجود ایران اسلامی که اجازه هیچ تشکل غیر اسلامی به کارگران را نداده و تنها دو شکل "شورای اسلامی" و خانه کارگر را به رسمیت میشناسد ، این مبارزه برای تشکیل نهادهای مستقل کارگری یک اقدام طبقاتی و در نتیجه سیاسی است چرا که تحقق آن مستلزم تغییر قانون موجود بوده و این به خودی خود یک اقدام سراسری سیاسی است . بنابراین مشاهده میشود که در شرا یط ایران کارگرانی که دست به مبارزه اتحادیه ای میزنند به علت وجود یک دولت توتالیتر مذهبی و قوانین قرون وسطائی آن خواه نا خواه با سرعت به تضاد موجود میان خود ونظم طبقاتی – مذهبی رزیم جمهوری اسلامی برخورد کرده و وارد میدان اقدام سیاسی میشوند . اما این با کسب آگاهی سیاسی در سطح بالاتر تفاوت داشته و صرفا یک شکل ابتدائی از آگاهی سیاسی است که لزوما به سطح آگاهی طبقاتی سوسیالیستی ارتقا پیدا نمیکند. پوشش مذهبی رژیم سرمایه داری از یک طرف به سیاسی شدن اقدامات مبارزاتی در همه جنبه های مبارزه اجتماعی سرعت میبخشد اما از طرف دیگر همین پوشش این واقعیت را که این رژیم مذهبی در عین حال یک رژیم سرمایه داری هار( آنهم از نوع نئولیبرال) آن است به نوعی پنهان کرده و میتواند این توهم را ایجاد کند که گویا اگر این رژیم جنبه مذهبی خود را از دست بدهد و تبدیل به یک رژیم "عادی" سرمایه داری بشود این میتواند به خودی خود در وضع زندگی کارگران ایران بهبود ایجاد کند. این توهمی است که بخش غیر سوسیالیست جنبش کارگری به آن اعتقاد داشته و با اشاعه آن در برابر ارتقا آکاهی طبقاتی کارگران ایران به آگاهی سوسیالیستی مانع ایجاد میکند . توجه به این ویژگی دوگانه در تربیت سیاسی کارگران جوان مبارز از اهمیت فوقالعاده ای برخوردار است .
به این ترتیب از نظر من کارگران ایران با سرعت در حال کسب آگاهی طبقاتی و تبدیل به طبقه ای در خود هستند و میتوانند با گامهای سریع به سطح بالاتر آگاهی طبقاتی سوسیالیستی دست پیدا کنند.

در این مرحله از جنبش طبقه کارگر ایران، پیشنهادهای عملی و ملموس شما برای تشکل یابی این طبقه چیست؟
با توجه به آنچه در بالا گفته شد به نظر من جستجوی "پیشنهاد عملی و ملموس" برای تشکل یابی طبقه کارگر ایران تنها با رجوع به جنبش در حال جریان کارگری ممکن است . مبارزه برای تشکیل تشکلهای مستقل کارگری، که در شرایط کنونی بر بستر مبارزه برای دستمزد ، پرداخت دستمزدهای عقب ما نده و بهبود شرایط کار جریان دارد، محور اصلی تشکل یابی کارگران ایران است . تشخیص این مسئله نه از کتابهای تئوریک بلکه از مشاهده مبارزه جاری کارگران یه دست میاید. پیشبرد این مبارزه عمدتا شکل مبارزه برای ایجاد اتحادیه های کارگری را به خود گرفته است که کاملا با سطح موجود آگاهی خوانائی دارد. برای رسیدن به هدف ایجاد تشکل کارگری شرکت فعال در مبارزه برای دستمزد در کارخانه یا واحد تولیدی اصلی ترین شرط است . تشکل کارگری ، چه اتحادیه چه اشکال دیگر چون کمیته یا کمیسیون کارگری نه از طریق موعظه ضرورت آن بلکه از طریق شرکت در زندگی روز مره کارگران هر واحد تولیدی و از این طریق نشان دادن ضرورت متشکل شدن برای موثرتر شدن مبارزه کارگران ممکن است . از این رو توصیه من تنها میتواند شرکت هر چه فعالتر در این مبارزات جاری ( دستمزد، پرداخت به موقع حقوق و مزایا ، بهبود شرایط کار ، کنترل رفتار کارفرما و نمایندگان آن و نظائر آن) است .
تشکیل هر چه منظم تر مجامع عمومی به منظور تبادل نظر جمعی و انتخاب نماینده برای مذاکره با کارفرما یا دولت ،به تجربه همه کشورها، یکی از موثرترین ابزار ایجاد همبستگی کارگری و حرکت در جهت ایجاد تشکل پایدار کارگری در واحدهای تولیدی و محلهای کار است . بویژه که پایه ریزی سنت برگزاری مجامع کارگری حتی بعد از تشکیل نهاد پایدار کارگری اهرم موثری برای مبارزه با بوروکراتیزه شدن این نهاد بدست میدهد و باعث برقراری نوعی کنترل دائمی بر نمایندگان اتحادیه ها میشود. در شرایطی که خطر بسته شدن کارخانه وجود دارد حرکت برای به دست گرفتن کنترل کارخانه از جانب کارگران و سایر کارکنان کاملا قابل توجیه بوده ودرصد بالائی از همبستگی را موجب میشود که حتی اگر با موفقیت هم روبرو نشود در حافظه طبقاتی کارگران باقی میماند و در دوره های دیگر میتواند به کار اید. تعیین تکلیف با شکل مشخصی که این نهاد پایدار میتواند به خود بگیرد تنها با بررسی مشخص هر واحد تولیدی میسر است اما با توجه با تجارب اخیر جنبش کارگری ،گرایش عمومی به برپائی اتحادیه کارگری معطوف است و به این لحاظ تلاشهای فعالان کارگری نیز متمیل به آن شد ه است .

آیا در این مرحله از جنبش کارگری ایران، میتوان سخنی از گرایش های مختلف بمیان آورد؟
صحبت از گرایش دریک جنبش کارگری در درجه اول عمدتا تنها محدود به فعالان آن جنبش است ، بویزه در ایران با توجه به سطح فعلی جنبش و اطلاعات موجود ، بحث ما تنها میتواند محدود به فعالان کارگری باشد . با توجه به سابقه دوران انقلاب ، تجربه های پیش از آن و نیز تاثر پذیری پر قدرت جنبش کارگری ایران از کشورهای دیگر ، به نظر من حتی در این سطح از جنبش کارگری نیز ما آشکارا با گرایشات مختلفی در سطح جنبش روبرو هستیم که کمابیش دارای انسجام نظری بوده و تاثیر انها در جنبش به وضوح احساس میشود. طبیعتا من در اینجا از "گرایش" رژیم ساخته و باند سیاهی حرف نمیزنم و توجه من معطوف به آن گرایشاتی است که مستقیما به رژیم وابسته نیستند.
به نظر من حتی در این سطح نازل از سازماندهی در میان طبقه کارگر ایران ما به نقد با چند گرایش بزرگ روبرو هستیم :
یک گرایش که هر نوع فعالیتی را محدود به رعایت مطلق چارچوب قانون موجود و در نتیجه معطوف به اجازه دولت برای هر نوع فعالیت میکند . نمونه تیپیک این گرایش را در "هیئت موسس اتحادیه ها" می توان مشاهده کرد. به نظر این گرایش تنها با کسب مجوز از مقامات دولتی میتوان آغاز به کار اتحادیه ای کرد و به هیچ طریقی نباید از پائین چیزی را به دولت تحمیل کرد چرا که این چیزی جز "آنارشیسم " نیست ! اینها نماینده یک گرایش افراطی در طیف علنی گرائی هستند . این گرایش نتیجه مستقیم تفکر حزب توده در رابطه با "رژیم ضد امپریالیستی " جمهوری اسلامی است که اعتقاد به "رعایت حال" دولت حاکم دارد. از نظر این گرایش نه تنها فقط کار علنی" مجاز" است بلکه دست یازیدن به این کار علنی هم تنها با کسب مجوز از دولت میسر است و هر تلاش دیگری"ماجراجوئی" است. این گرایش محافظه کارترین گرایش طبیعی موجود در توده های کارگران را بیان میکند.
گرایش دیگر ضمن اعتقاد به محدود کردن کار به فعالیت علنی منتظر گرفتن اجازه نشده و خود با کار در توده کارگران به تشکیل آن اقدام میکند . بازگشائی سندیکای شرکت واحد دقیقا در چنین چارچوبی و به دنبال کار آگاهگرانه در میان کارگران صورت گرفت. در میان رهبران این سندیکا البته گرایشات متفاوتی را میتوان مشاهده کرد که از محدود کردن چارچوب کار به آنچه به " سه جانبه گرائی" معروف شده تا گرایش ضد سرمایه داری را در بر میگیرد. در مجموع این گرایش عمدتا به کار اصلاح گرایانه و محدود به اقدامات صنفی معتقد است . گرایش موسوم به "گرایش سندیکالیستی" گرایش غالب ، و نه تنها گرایش ،در این طیف است. در اینجا تذکر دهم که هدف من دراین قسمت البته بررسی انتقادی این نظرات نبوده و تنها به این محدود میشود که وجود آنها را گوشزد کنم.
گرایش دیگر ضمن تلاش برای ایجاد تشکلات مستقل کارگری به کار پرقدرت ضد سرمایه داری در میان کارگران معتقد است و طبیعتا از چارچوب سندیکالیستی فراتر میرود . این گرایش تاکنون تاثیر مثبت قابل توجهی در میان فعالان کارگری داشته و ضمن کار علنی توده ای از تبلیغات برای بالا بردن آگاهی طبقاتی کارگران و افشای نظام سرمایه داری ابائی ندارد . به نظر من "کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکلهای مستقل کار گری " را میبایست در این طیف قرار داد که پایه جدی در میان کارگران فعال ایران دارد. علاوه بر این کمیته ، گروه ها و محافل کارگری سوسیالیستی را نیز که به کار محفلی در میان کارگران جوان همت میورزند نیز در این طیف قرار دارند.
گرایش دیگری که در طیف فعالان ضد سرمایه داری وجود دارد اصولا اعتقادی به شکلهای سنتی جنبش جهانی کارگری نداشته و مستقیما براندازی نظام دستمزدی را نشانه میگیرد . این گرایش به آموزه های آنتون پانه کوک و گرایشات سوسیلیسم شورائی غیر بلشویکی نزدیک است. دقیقا به خاطر عدم اعتقاد به لزوم تشکیل نهادهای اتحادیه ای کارگری ،این گرایش در جریان سازمانیابی امروزه کارگران ایران عملا نقش بازی نمیکند اما آن را میبایست به مثابه یک گرایش موجود در میان بخشی از فعالان کارگری در نظر گرفت.
طبعا میتوان این لیست را ادامه داد اما به گمان من گرایشات عمده همانهاست که در بالا شمردم . وجود این گرایشات متنوع در جنبش کارگری ایران هم طبیعی است ،چرا که این گرایشات را تقریبا در همه کشورهای سرمایه داری میتوان دید، و هم متناسب با سطح کنونی جنبش کارگری ماست که نمیتوان از غلبه این یا ان گرایش در میان فعالان کارگری صحبت کرد.

اصولا در مبارزه ی صنفی اتحادیه ها و سندیکاهای کارگری ایران، مسئله "آگاهی طبقاتی" چه مقدار نقش بازی میکند؟
همانطور که در قسمت اول اشاره کردم آگاهی طبقاتی و مبارزه صنفی کارگری در هم امیخته اند . اساسا وجز در شرایط انقلابی ،اصلی ترین مجرائی که باعث رشد آگاهی طبقاتی کارگران میشود مبارزه صنفی - اتحادیه ای است. بررسی دقیق انقلاب بزرگ اکتبر نشان میدهد که حتی در فاصله فوریه تا اکتبر نیز بلشویکها با شرکت در مبارزه اقتصادی کارگران در محل کار و کارخانه های روسیه بود که رهبری جنبش سیاسی را به دست گرفته و با غلبه خرده بورزوازی در جنبش شورائی مبارزه کردند. هر چه در اهمیت مبارزه اقتصادی و مطالباتی کارگران در کسب آگاهی طبقاتی و تبدیل شدن به "طبقه ای برای خود" گفته شود باز هم کم است . کارگران در درجه اول تنها و تنها در این مبارزه است که از سایر شهروندان کشور متمایز میشوند ، تنها در طی مبارزه مطالباتی ، ونه مثلا مبارزه مشترک ضد استبدادی ، است که صف خواسته های کارگران از سایر اقشار و طبقات جدا میشود . آگاهی طبقاتی کارگران نیز، در شرایط عادی جامعه سرمایه داری، در بستر مبارزه صنفی - مطالباتی- اتحادیه ای شکل میگیرد. نظرات مارکس در انترنایسونال اول در این مورد بسیار صریح، شفاف و تفسیر ناپذیرند. نظراتی که نه او و نه انگلس یا لنین هرگز مورد نقد یا بازبینی انتقادی قرار ندادند. بر اسا س این نظرات کارگران برای شرکت در مبارزه صنفی احتیاج به هیچ آگاهی از پیش کسب شده ای ندارند، بر عکس در طی این مبارزه است که جوانه های آگاهی طبقاتی بسته میشود. این تصادفی نیست که "اعتصاب را مدرسه انقلاب " خوانده اند. اما هر چه آگاهی عمومی طبقاتی کارگران بالاتر باشد نتایج مبارزه اقتصادی-صنفی کارگران در تغییر توازن قوای طبقاتی در سطح جامعه موثرتر است. مبارزه صنفی و آگاهی طبقاتی با همدیگر یک رابطه خطی نداشته بلکه دارای یک رابطه کاملا دیالکتیکی و "تاثیرمتقبل" هستند.

ارتباط ساختار قدرت سیاسی سرمایه داری مذهبی در ایران را با روش های مبارزاتی طبقه کارگر، چگونه ارزیابی میکنید؟
ساختار قدرت سیاسی مذهبی رزیم جمهوری اسلامی ایران چنان است که به راحتی میتوان این رژیم را در مقوله دولتهای توتالیتر قرار داد. بدین لحاظ هر حرکت مبارزاتی در این رزیم دارای این پتانسیل هست که به سرعت و تقریبا بطور بلاواسطه به یک اعتراض سیاسی تبدیل شده و با واکنش خشن دستگاههای سرکوب روبرو بشود . به دین لحاظ "هزینه" مبارزه صنفی ، مثل هر مبارزه دیگری ، میتواند بسیار بالا باشد . در یک رژیم مطلقه" درجه بندی جرم" معنائی ندارد و هر حرکتی به راحتی و به شیوه ای دلبخواهی قابل تفسیر است. وقتی این توتالیتاریسم با مذهب ادغام میشود و اساس قانون بنیان الهی هم پیدا میکند اوضاع با ز هم دشوار تر است . در ایران اسلامی برای پخش اعلامیه میتوان "خاطی" را "مفسد فی الارض" دانسته و به جوخه اعدام سپرد و برای دزدی یک سنکگ دست قطع کرد. در چنین شرایطی دعوت به اقدام اعتراضی با احتیاط هر چه تمامتر صورت میگیرد و تقریبا همیشه مبارزه از پائین ترین و خفیف ترین اشکال آغاز میگردد. طبقه کارگر ایران هم از این قاعده مستثنا نیست . چاره چوئی از مقامات دولتی ، تحصن در برابر دفاتر فرمانداری و نظائر آن در مواردی که درگیری صنفی با یک کارفرما با لا میگیرد خود به خوبی نشان میدهند که" احتیاط " اولین چیزی است که به آن فکر میشود. این مسئله طبعا در کند کردن روند پیشرفت مبارزه تاثیر میگذارد و این امر باید مورد توجه فعالان کارگری قرار بگیرد. به قول معروف در ایران پلیسی تا کارد به استخوان مردم نرسد آنها زبان به اعتراض باز نمیکنند . طبقه کارگر نیز از این روحیه بری نیست و به همین دلیل هم هست که گاه به عدم پرداخت حقوق ماهانه تا چند ماه اعتراضی نمیشود و به وعده وعید های کار فرما، چه دولتی و چه خصوصی ، اعتماد میشود و تنها وقتی کار به فقر مطلق میرسد است که حرکت اعتراضی آغاز میشود.
نتیجه دیگر شرایط سرکوب مطلقه ای که در ایران حاکم است این است که هیچ حرکت سیاسی در محیط کارگری نمیتواند علنی باشد. تشکیل هسته های مخفی برای کار سیاسی در محیط های کارگر قانون عمومی است . مخفی بودن کار سیاسی در شرایطی که حرکت صنفی در میان توده کارگران اساسا علنی هست قاعده کار فعالان سوسیالیستی در میان کارگران ایران است . آن کسی که فکر میکند میشود در رژیم جمهوری اسلامی در میان کارگران کار سیاسی علنی کرد ، آدرس را اشتباه گرفته است. به همین خاطر لزوم کار و همراهی در مبارزات صنفی - اتحادیه ای توده کارگران باز هم از اهمیت بیشتری بر خوردار میشود . حلقه اتصالی این دو سطح از مبارزه در مرحله کنونی مبارزات کارگران ایران مبارزه برای تشکیل نهاد های مستقل کارگری است .درس آموزی از تجربیات کارگران در کشورهای دیگر در مورد تلفیق کار علنی و مخفی باید در دستور کار فعالان سوسیالیست و کمونیست ایران قرار بگیرد.

به نظر شما در شرایط امروز قدرت سیاسی حاکم بر ایران، مبارزه برای افزایش دستمزد میتواند به تشکل یابی کارگران و جنبش های اجتماعی دیگر کمک کند؟ یا مبارزه برای حق تشکل؟
پاسخ من این است که هر دو و توامان. بدون مبارزه برای دستمزد و شرایط کار ، که متاسفانه به علت شرایط استثمار وحشتناکی که بر ایران حاکم است، بیشتر شکل مبارزه برای پرداخت به موقع حقوق را میگیرد، امکان تبلیغات برای حق تشکل مستقل عملا وجود ندارد. نباید از تکرار این قانون مبارزه طبقاتی کارگری در میان فعالان کارگری خسته شد که : حتی در شرایط انقلابی نیز نباید از مبارزه اقتصادی کارگران غفلت کرد و اینکه تنها در چارچوب محیط کار و تولید است که کارگران خود را به مثابه یک طبقه از دیگر طبقات متمایز احساس میکنند و بیشترین آمادگی را برای پذیرفتن دانش سوسیالیستی دارند. جدا کردن مبارزه اقتصادی و مبارزه برای ایجاد تشکلات کارگری در شریط کنونی ایران بی معناست . بویژه در شرایطی که جوپلیسی کار سیاسی - طبقاتی در میان کارگران را به غایت دشوار میکند. امروز خواسته حق تشکل مستقل به درستی خواسته محوری مرحله فعلی جنبش کارگری ایران است ، مبارزه برای این خواسته در همه جا در دستور کار فعالان کارگری قرار گرفته و هر کس با درک خود به ان پرداخته و می پردازد اما بسیج و اقناع توده کارگران تنها در بطن مبارزه اقتصادی و مطالباتی خود آنها صورت میگیرد . شرکت برای سازماندهی موثر این مبارزه کارگران خود به طور طبیعی مسئله تشکل و لزوم سازمانیابی کارگران را برای آنان مطرح میکند. از طرف دیگر هر چه درجه تشکل کارگران بالاتر باشد طبعا مبارزه برای مطالبات اقتصادی آنان به شیوه موثر تری به پیش میرود. در این مورد قائل شدن تقدم و تاخر بی معناست.

در کشوری که کارکنان واحدهای اقتصادی کوچک بخش اعظم نیروی کار را تشکیل میدهند و غالبا از شمول قانون کار خارج هستند، مبارزه برای افزایش دستمزد و ایجاد تشکل های کارگری مستقل، از چه راه هایی باید پیش رود؟
این یک مشکل جدی در راه تشکل کارگران ایران است. تاریخ جنبش کارگری در همه جا نشان میدهد که سازماندهی کارگران در واحدهای تولیدی کوچک به علت کوچک بودن قدرت عددی کارگران ، که پایه و اساس قدرت طبقاتی کارگران را تشکیل میدهد ، بسیار دشوار تر از واحدهای بزرگ بوده و قدرت سرکوب کارفرما بالاتر. حتی در کشور های پیشرفته سرمایه داری نیز که کارگران به لطف دهها سال مبارزه موفق به تصویب قوانین مثبتی در باره حق تشکل کارگری شده اند معضل مهمیبر سر راه سازماندهی کارگران در بخش خصوصی و بویژه واحد های کوچک وجود دارد، ایران نیز از این قاعده مستثنی نیست . همه میدانیم که در شرایط فعلی از توازن قوای منفی طبقاتی در ایران، هر کارگری که برای سازماندهی در این کارگاهها اقدام کند بلافاصله اخراج میشود. به نظر من عمدتا از طریق ایجاد اتحادیه های سراسری در رشته های مختلف صنعت و تولید و از طریق تصویب قوانین عمومی و اجباری است که میتوان مشکل سازماندهی در واحدهای کوچک را در ایران حل کرد و از این رو عمدتا با سازماندهی در واحدهای متوسط و بزرگ است که میتوان امر تشکل را به پیش برد . با اتکا به اتحادیه های بزرگ و شاخه ای و از طریق تبلیغ و بسیج با اتکا به آنها ست که میتوان به سازماندهی کارگران در سطح واحدهای تولیدی چند نفره دست زد . برای مبارزه برای دستمزد نیز تلاش برای تصویب حداقل دستمزد و الزام کارفرماهای این کارگاه ها به رعایت آن اهرم مناسبی است که در عین تلاش برای بسیج کارگران این کارگاهها برای پیوستن به شعبات اتحادیه های بزرگتر میباید در نظر گرفته شود.

آیا تعیین حداقل دستمزد بدون وجود تشکل های مستقل کارگری میتواند معنایی داشته باشد؟
تعیین حداقل دستمزد بدون وجود تشکلهای مستقل کارگری یعنی معامله دولت سرمایه دار با کارفرمایان برای تشدید هر چه بیشتر نرخ استثمار از طریق هر چه بیشتر دستمزد. تا زمانی که کارگران صاحب تشکیلات مستقل خود نبوده ودر مذاکره با کارفرمایان صدای مستقل خود را نداشته باشند ، حداقل دستمزد هر چه بیشتر به حد پائینی آن یعنی حداقل لازم برای بقای نسل کارگر (مارکس) نزدیک میشود مگر آنکه به علت شرایط ویزه و ملتهب سیاسی دولت برای کاهش فشار سیاسی راسا تصمیم به اعطای افزایش حقوق بگیرد . از این زاویه مبارزه برای ایجاد تشکلهای مستقل در عین حال مبارزه برای بالا بردن حقوق حداقل هم هست و یکبار دیگر بهم آمیختگی این دو سطح مبارزه با یکدیگر خود را تحمیل میکند.

نظرتان راجع به بحثی که میان عده ای از فعالان کارگری در باره رابطه اتحادیه های کارگری و مبارزه علیه سرمایه داری (یا کارمزدی) مطرح است، چیست؟
با توجه به نکاتی که در بالا من مطرح کردم جواب من روشن است : نظر طرفداران لغو کار مزدی در باره اتحادیه های کارگری نواختن شیپور از سر گشاد آن است . بدون مبارزه ترید یونیونی و حرکت برای تشکل کارگران در بطن این حرکت حرفی از حرکت برای سازماندهی کارگران برای بر اندازی سرمایه داری نمیتوان زد. بشریت سرمایه دار هنوز بستر دیگری برای سازماندهی کارگران جز مبارزات اتحادیه ای یا دقیقتر مطالباتی کارگران برای متشکل کردن آنان فراهم نکرده و نمیتواند بکند . حذف مبارزه تریدیونیونی طبقه کارگر یعنی حذف سطح تحتانی آگاهی طبقاتی ("طبقه در خود") و این یعنی حذف پایه و اساس کار طبقاتی در راه سرنگونی نظام سرمایه داری. این دوستان در صددند که "مستقیما" به قلب نظام سرمایه داری نقب بزنند ، اما چنین راه میان بری در عالم واقعیت وجود ندارد.

رابطه فعالان چپ داخل و خارج از کشور و جنبش کارگری ایران را در حال حاضر، چگونه ارزیابی میکنید؟
تا آنجا که به رابطه انجمن های متعدد همبستگی با کارگران ایران که در بیش از ١٠ کشور ، در پاسخ به نیاز انعکاس صدای مستقل جنبش کارگری ایران در خارج از کشور بوجود آمدند مربوط میشود ، به نظرمن رابطه فعالان جنبش کارگری در داخل و خارج از کشور امروز عموما بر پایه درستی بنا شده و این انجمنها به نقش خود به مثابه پشت جبهه جنبش کارگری اگاه بوده و در این راه تلاشهای مفیدی را انجام داده و میدهند .در مجموع ، از یکی دو مورد منفرد که بگذریم ،هیچ کدام از این انجمنها ، ضمن اینکه اعضای آنها دارای نظرات مستقل ، متنوع و گاها انتقادی نسبت به این یا ان گرایش کارگری داخل هستند ، خود را" ولی " جنبش کارگری داخل ندانسته و به سهم خود برای ایجاد یک حمایت جدی و موثر در خارج از کشور میکوشند . ایجاد رابطه گسترده ای که امروز میان بخش فعال جنبش کارگری و اتحادیه های بزرگ کارگری کشورهای اروپائی و امریکای شمالی بوجود آمده و از دستاورد های غیر قابل انکار جنبش کارگری ایران است ، بدون فعالیت این پشت جبهه به این خوبی ممکن نمیشد. در مورد سازمانها و احزاب چپ من در اینجا نظری نمیدهم چو ن این حدیثی است مفصل.

رابطه جنبش کارگری با جنبش های اجتماعی دیگر را چگونه ارزیابی میکنید؟ و چه پیشنهاداتی برای تقویت روابط آنها دارید؟
واقعیت اینست که به جز( تا حدودی) با جنبش دانشجوئی ، جنبش کارگری رابطه ای منظم با دیگر بخشهای جنبش عمومی و اجتماعی ایران ندارد و این تا حدود زیادی طبیعی است چرا که نباید فراموش کرد که تازه دو سه سال است که جنبش کارگری به پانسمان زخمهای خود پرداخته ، جانی تازه گرفته است و هنوز به ان درجه از سازماندهی که به او اجازه بدهد تا وارد دیالوگ منظم با این بخشها بشود نرسیده است . نزدیکترین متحد این جنبش ، جنبش پیشتاز دانشجوئی است که به برکت وجود دانشجویان سوسیالیست و آگاهی درست انان از نقش تعیین کننده جنبش کارگری در جامعه سرمایه داری ایران تلاشهای مستمری برای پیوند با جنبش کارگری را سازمان داده اند .
این یک کمبود جدی است و فعالان سوسیالیست جنبش کارگری باید همواره در جهت پیوند زدن جنبش کارگری با بخشهای دیگرجنبش عمومی ضد استبدادی مردم ایران تلاش کنند . به عنوان مثال باید برای نزدیک کردن زنان فعال کارگر با فعالان جنبش زنان اقدامات جدی صورت بگیرد چرا که ویژگی جنبش زنان درشرایط جامعه مردسالارانه ایران با یک دولت ضد زن استثمار دوگانه کم سابقه ای را به زنان کارگر وارد میکند که لزوم همکاری آنان با جنبش مستقل زنان را دو چندان میکند . برگزاری آکسیون های مشترک به مناسبت 8 مارس و اول ماه مه میتواند در نزدیک کردن فعالان این دو جنبش مفید باشد. من به خودم اجازه نمیدهم که بیش از این نظرات کلی راجع به تاکتیکهای مشخصی از این دست نظر بدهم. دست اندرکاران این جنبشها بهتر از هرکسی این مشکلات را میشناسند و صلاحیت راه چاره جوئی دارند.

درک شما از مقوله ی "استقلال جنبش و تشکل های کارگری ایران" از دولت، احزاب و نهادهای سرمایه داری چیست؟ و به نظر شما جنبش کارگری ایران تا کجا و چگونه و در چه ابعاد و ساختاری میتواند روی حمایت های بین المللی حساب کند؟
درک من از استقلال جنبش و تشکلهای کارگری درکی تقریبا " استقلال مطلق" است . به نظر من این تشکلات کارگری هرگز نباید وابسته به هیچ حزب یا دولتی باشند. حتی دولت انقلابی یا سوسیالیستی! تجربه جنبش کارگری روسیه ، چه در قبل یا بعد از انقلاب اکتبر ، نشان داد که نهادهای کارگری باید استقلال خود را حفظ کنند تا بتوانند از منافع ویزه طبقه کارگر در برابر تعرضاتی که به کارگران ، به عناوین مختلف صورت میگیرد دفاع کنند و به مثابه سپری در برابر بوروکراسی های مختلف عمل کنند . تجربه انقلاب بهمن و تکه تکه شدن اتحاد طبقاتی کارگران توسط فرقه های کمونیستی که هر یک با ایجاد " کارگران هوادار ..."به فلج کردن اقدامات مشترک کمک کرده وبه روحیه همبستگی طبقاتی کارگران ضربات مهلکی وارد کردند هنوز در حاقظه مبارزاتی کسانی در این دوره حضور داشتند تازه مانده است . دیگر از شوراهای اسلامی و خانه کارگر حرفی نمیزنیم که آفتاب آمد دلیل افتاب !
با این چنین دیدی روشن است که به طریق اولی هرگز و در هیچ شرایطی نهادهای کارگری نباید به دول یا نهادهای دولت-ساخته سرمایه داری وابسته باشند . هیچ دولت سرمایه داری به طبقه کارگر یک کشور برای ایجاد "صف مستقل کارگری" در ان کشور کمک نمیکند . به قول مارکس سرمایه دار ها مثل فراماسونها عمل میکنند و در برابر جنبش مستقل کارگری همواره متحد یکدیگرند . اگر هم دولت های امپریالیستی "کمکی" هم بکنند از نوع کمک به اتحادیه همبستگی لهستان و برای مسلط کردن ارتجاعی ترین گرایش کارگری از نوع لخ والسای واتیکانی خواهد بود. همیاری و همبستگی تنها با تشکلات مستقل کارگری دیگر کشورها ست و تنها شرط ان این است که این اتحادیه ها منافع دولت خود را در نظر نداشته و واقعا از زاویه همبستگی طبقاتی بین المللی کارگری عمل کنند. مواردی از این دست اتفاقا و خوشبختانه بسیار زیاد هستند .
در مورد استفاده از نهادهای بین المللی که طبق معاهدات معروف به "سه جانبه " عمل میکنند باید با صراحت گفت تا آنجا که مربوط به جلب حمایت برای مبارزه با سرکوب فعالان کارگری میشود بایستی از تمام این نهادها استفاده کرد . در این گونه موارد استفاده از کوچکترین امکان برای افزایش فشار بر جمهوری اسلامی ایران را نباید از قلم انداخت . اما این با چشم امید داشتن به این نهادها برای کمک به ایجاد تشکلات مستقل کارگری بکلی متفاوت است . در این مورد کارگران تنها به خود و تجربیات همطبقه ای ها ی خود در کشور های دیگر متکی هستند .

بهروز فراهانی