افق روشن
www.ofros.com

چِهِل روز پا درهوا

گفتگوی کارگری با ابوبکر فطنی


عسگری - ملکی                                                                                                      شنبه ٩ بهمن ١٣٨٩

پیش درآمدی به متن گفت و گو:
ماجرایش در جنبش کارگری و در میان بسیاری از کارگران در ایران و جهان مثل بمب صدا کرد.اگر چه او هم یکی از میلیون ها کارگر ی است که دائما در حال رویارویی با اینهمه نابرابری و ستم طبقاتی اند.نامش ابوبکر فطنی است.کارگر است، اخراجی از نساجی شین بافت - پیروز بافت در سنندج. پله های بسیاری از نهاد ها و ادارات دولتی را از سنندج تا تهران، بالا پایین کرده است، گاهی صراحتن حکم علیه او داده شده که اجرایی شده،هر وقت هم که حکم علیه کارفرمایش صادر شده کارفرما دلیلی ندیده که قانون را اجرا کند، زیرا (حداقل و از جمله به استناد به متن زیر) قانون یعنی نفع سرمایه دار. سلامتی اش در کارخانه به تحلیل رفت و دچار بیماری های حاد جسمی شد و وقتی از کارفرما، کار ِ سبک تر درخواست کرد ماجراها برایش درست کردند و در نبرد نا برابر کارفرما و یک کارگر ِ تنها، او را بسیار آزار و اذیت کردند و کار تا بدانجا پیش رفت که برای عبرت سایرین و جهت تنبیه و تحقیر، او وادار کردند به مدت ۴٠ روز در حیاط کارخانه به شکلی تنبیهی و در شرایطی خاص و اجباری و بدون حرکت ،سر ِ پا بایستد.چیزی شبیه به حبس در کارخانه، به رخ کشیدن قدرت سرمایه دار و قانون و نهاد ها و اداراتی که حامی او هستند. یک عمر در استثمار سیستماتیک و ۴٠ روز به طور ویژه در تنبیه و تحقیر و حبس - گونه ای منحصر به فرد و عمیقا غیر انسانی توسط سرمایه داری در حیاط کارخانه! دقیق تر ِ ماجرا را در متن بخوانید.
این گفتگو برای عموم علاقه مندان و افرادی که درگیر در جنبش کارگری هستند بسیار درس آموز خواهد بود تا به رنگی دیگر اما با همان محتوا ،مناسبات سرمایه داری را مرور کنند.تا دانسته شود که به قول کارگر طرف گفتگوی ما، ابوبکر فطنی ،کارگر ِتنها، راه به جایی نمیبرد و لازم است کارگران متشکل شوند.و نیز ببینیم ابوبکر تا به کنون با وجود این همه مرارت و سختی ،چگونه با امید و پشتکار به دفاع از حق خودش ادامه داده است.
به خاطر همکاری در انجام این گفت و گو تشکر میکنیم از ابوبکر فطنی که هنوز برقی در چشم هایش دیده میشود، امیدی برای ادامه ی مبارزه و احقاق ِ حق حداقلی اش و لازم است متذکر شویم این گفتگو در پاییز ٨٩ انجام گرفته و اکنون و در بهمن ماه ٨٩، ویراست نخست آن منتشر می شود. گفته های مصاحبه کننده به خط ِ پُر و پاسخ های آقای فطنی (fatani ) به خط نازک است. توصیه میکنیم که خواننده با دقت و حوصله، متن را تا به انتها دنبال کند تا خط سیر قضیه را تا به پایان دریابد.به ویژه اینکه جریان ۴٠ روزه ای که بر سر ابوبکر فطنی امده است به طور دقیق تر از نیمه ی دوم این متن قابل پیگیری است.

بهمن ماه ٨٩ ، عسگری - ملکی

...............................................................................

- با سلام به شما آقای ابوبکر فطنی، کارگر اخراجی ِ شرکت شین بافت - پیروز بافت در شهر سنندج . آقای فطنی! اتفاقاتی که برای شما افتاده است نشانگر بسیاری از جنبه های وضعیت کاری و وضعیت حمله و تعرض نظام سرمایه داری به حق و حقوق کارگران است، این ماجرایی که بر سر شما امده از جنبه های مختلفی می تواند مورد بررسی قرار بگیرد.
نخست از شماخواهش می کنم به طور خلاصه در باره ی موارد اتفاق افتاده برای شما از زمان استخدام تان در شرکت شین بافت - پیروز بافت توضیحی به ما بدهید تا به امروز و در ادامه مسائل را بیشتر باز خواهیم کرد.

- من ابوبکر فطنی هستم. کارگر شرکت شین بافت - پیروز بافت . استخدامی از سال ٧٦. رسمی.
بعد از ١٠ سال و اندی کار کردن در این شرکت ،دچار دیسک کمر شدم به دلیل انجام کار سخت و زیان آور. در قسمت کنترل کیفیت کار می کردم . تولیدمان پارچه است . بعد از دچار شدن به بیماری و پس از حدود سه ماه که مرخصی پزشکی را گرفتم به کارفرما ابلاغ کردم که حداقل یک کار سبک تر و متناسب با توان جسمانی ام بدهد. یکی ازکارگران هم به من پیشنهاد داد که بروم اداره کار و خودم را به عنوان از کار افتاده معرفی کنم ببینم اداره کار چه چیزی به من توصیه می کند.

- آقای فطنی شما سال ٧٦ که استخدام شدید ...
من چکاپ (check up ) کامل داده بودم که هیچ گونه عارضه ای ندارم. در پرونده ام مدارک موجود است. در پرونده ی تامین اجتماعی هم هست. خودم هم آن دارم و مدارک را برابر با اصل هم کرده ام.

- پس شما سالم بودید...
- سالمِ سالم بودم حتی از نظر فیزیکی هم خود اداره کار نوشته اند که توان فیزیکی بیش از اندازه بالاست.

- بسیار خوب .
- بعد از اینکه من دیسک کمر گرفتم و بعد از مراجعت من به اداره ی کار، گفتند شما باید بروید به کمیسیون پزشکی.

- برای از کار افتادگی؟
- بله برای از کار افتادگی. در اداره ی کار گفتند باید نامه ی کمیسیون را بیاورید تا بر اساس نظر آنها جوابی به شما بدهیم . یک ماه مرخصی اجباری به من دادند. بعد از یک ماه که مرخصیم تمام شد و هنوز کمیسیون پزشکی من را نخواسته بود ولی کارفرما بعد از دو روز که مرخصی من تمام شده بود ترکِ کار من را رد کرده بود با اینکه به من اطلاع نداده بود که بیایم سر کار. من رفتم پیش یکی دو پزشک . مرخصی پزشکی استعلاجی برای من تایید کردند و گذاشتیم در پرونده . حدودا سه چهار روز گذشت رفتم کمیسیون پزشکی. کمیسیون پزشکی نوشت که این آقا دیسک کمر دارد . چهار تا از مهره هایش دچار عیب شده و کمیسیون توصیه به تغییر شغل داده بود.

- تغییر شغل یعنی در همان کارخانه؟
- بله در همان کارخانه و کار سبک تر متناسب با توان جسمانیم. حکمی که صادر کرده بودند این بود که من قطع رابطه ی کاری (اخراج ) بشوم با یک میزان پول ناچیزی در حدود ١ میلیون و نیم ، پرونده اش هم هست . من اعتراض کردم به حکم.

-اداره کار این حکم رو داده بود؟
- بله اداره کار این حکم را داد ( و بعد از اعتراض، پرونده) رفت هیئت تشخیص. در آنجا طبق چیزی که جمع کرده بودند کارفرما گفته بود که این آقا از خودش درآورده و همچین چیزی نیست و دیسک کمر ندارد . قسمت پای راستم را که بلند کردم که رگ سیاتیک تحت فشار و دیسک کمر کبود شده بود و نشان دادم انها گفتند این آقا مطابق شواهد و مدارک دیسک کمر دارد. مدارکش هست . ١٣ تا دکتر رفتم . از متخصص و فوق تخصص اش ۵ ، ٦ تای آنها تهران هستند. حکمی که هیئت تشخیص دست من داده بود-طبق نظر کمیسیون پزشکی کار سبک- من را ارجاع داده بود به کارفرما برای در اختیار گذا شتن یک کار سبک.از طرفی در این میان من وقتی یک مقدار از آن تاریخی که شکایت کرده بودم گذشته بود برآورد کرده بودن که باید ٨۵٠ هزار تومان به من خسارت بدهد. این آقا اعتراض کرده بود دوباره به حکم هیئت تشخیص ، و حکم رفته بود دیوان . دیوان عدالت اداری شعبه ی ٢٠ به هر حال بعد از ١٨ ماه که دوباره حکم برگشته بود (برخلاف اخرین حکم قانونی که باید به من کار سبک تر میداد ) این آقا به من هیچ کاری نداد و مطابق با نظر خودش ،سه کار به من پیشنهاد کرد : کار اولیه ی خودم ! کار انبار و یکی هم کار سالن بافندگی که دو تای دیگر هر کدام از کار خودم سنگین تر بودند ! من کار انبار را به اجبار قبول کردم.

- حکم های قانونی که گرفته بودید چه شد؟
- بعد از اینکه حکم را از هیئت تشخیص گرفتم و رفتم شرکت ، آنها به من کار ندادند. روز اول من را نگه داشتند و گفتند کارفرما در کانادا زندگی می کند بعد از اینکه برگشت ما به شما کار می دهیم و باید خودش برگردد . به هیچ وجه روز اول من را قبول نکردند. روز دوم که برگشتم این ها من را راه هم ندادند به داخل شرکت .کارت ِ ساعت کاریم را برداشته بودند و گفتند باید صبر کنی خودش بیاید. من خیلی سمج بودم و گفتم من کار می خواهم ،الان هم که حکم قانونی گرفته ام و از این جور چیزها .زنگ زدند پلیسِ ١١٠ آمد. موقعی که پلیس ١١٠ آمد گفتند موضوع چیه؟ گفتم آقا من حکم گرفته ام .حکم اداره ی کار هم هست من را ارجاع دادند به کار این آقا اما به من کار نمی دهد . صورت جلسه کرد که این کارگر آمده ،ساعت ِ فلان، سرقرارش حاضر بوده اما به دلیل اینکه کارفرما اینجا حاضر نبوده به این آقا کار داده نشده. بعد از اینکه کارفرما به حکم اعتراض کرد و به دیوان رفت قضیه ، حکم از دیوان برگشت و باز به نفع من بود یعنی باید کار سبک تر به من می داد.و دوباره این آقا سه کار به من پیشنهاد کرد که من کار انبار را قبول کردم با این شرایط که وضعیت جسمی من را می دانند و من روز اولی که حکم را از دادگستری گرفتم نبُردم اجرایش کنم خودم با پای خودم رفتم شرکت و گفتم آقای کارفرما من آمدم حکمم را هم گرفتم حالا خیال کن اولین روزی است که پیش شما استخدام شدم وضعیت جسمانی من این است یک کاری متناسب با توان جسمانی من بده.
او سه کار را پیشنهاد کرد و کار چهارمی اش این بوده که گوشه ی حیاط بایستم و او هم حقوق و مزایا و همه چیز را بدهد. ٩١ روز در انبار کار کردم دیدم هر روز به من فشار بیشتری می آید روز به روز کارهای سنگین تری از من می خواستند . درست مثل اولین روزی که استخدام شده باشم میگفتند این طاقه های پارچه را جابجا کن، وسایل سنگین می خواستند از من جابه جا کنم. من هم نتوانستم .دیگه این کارها از عهده و توان من خارج بود روبرویش ایستادم و گفتم که نمی توانم این کار را انجام بدهم. حکم گرفته ام و مراحل پزشکی را طی کرده ام و مطابق حکم باید کار سبک تر به من بدهی نه سنگین تر.

- کارفرما در مقابل حکم قانونی چه چیزی میگفت؟
- می گفت حکم را بگذار در کوزه آبش را بخور و پرخاشگری کرد. یه عده از دوستان پیشنهاد دادند تسویه کنم. کارفرما آمد به من گفت من حاضرم سالی سه ماه به تو پول بدهم .جمع بندی اش می شود ۵ تا چک هر کدام با فاصله ی دو ماه که حسابت تسویه می شود در مدت ١٠ ماه . من موقعی که این حرف را شنیدم گفتم حالا من این چک را بگیرم تا زمان ِ آن چک بعدی که ان پولِ صرف زندگی می شود حداقل یک جوری باشد نقد به من بدهد که من بتوانم با آن کاری راه بیاندازم سرمایه گذاری کنم. گفت ما پول نقد نمی توانیم به شما بدهیم. گفتم آن ١٨ ماهی که جنابعالی اعتراض کردید و پرونده رفته دیوان از دیوان برگشته طبق ماده ی ٢٧ آن هم شامل ام می شود آن را چرا به من نمی دهی ؟ گفت آن شامل ات نمی شود هر کاری می خواهی بکنی برو انجام بده. چون آن یکی قانونی نیست غیر قانونی است. و بعد گفت گوشه ی حیاط بایست مشکلی نیست. من درست از ٢٢/٣/٨٧ گوشه ی حیاط ایستادم آنهم سرپا با این وضعیت جسمانی.

- در مورد این سر ِ پا ایستاندن شما در حیاط کارخانه به مدت ۴٠ روز در سوال های بعدی مفصل حرف میزنیم..اما لطفن حالا به طور خلاصه ادامه ی ماجرا را بگویید تا به آن قضیه هم برسیم.
- بعد از چهل روز رفته بود اداره ی کار شکایت کرده بود که من ترک کار کرده ام و سر کار نیامده ام . جلسه ی اولی که رفتیم اداره ی کار به اصطلاح برای بازگو کردن، گفتند شما ترک کار کردید. گفتم من ترک کار نکردم اگر ترک کار کرده بودم چه طور این آقا ٣١ خرداد به من پول داده ؟ چه طور 9 روز اضافه به من پول می دهد ؟ گفتند حالا که اینجوری است باید بازرس اداره ی کار بیاید ببیند تو اخراج شدی یا ترک کار کردی. بازرس موقعی که رفته بود آنجا از یکی دو نفر نزدیک های کارفرما سوال کرده بود و از کارگرای دیگر سوال نکرده بود . بعد مامور بازرس نوشته بود که این آقا اخراج شده ترک کار محرز نیست . هیئت تشخیص نظر داده بود که این آقا سرپیچی از کار کرده. حالا سه کلمه متناقض. آن آقا نوشته بود اخراج . هیئت تشخیص نوشته بود ترک کار . مامور بازرسی نوشته بود تمرّد از کار. اینها هیچ کدام با هم همخوانی ندارند.

- شما اعتراض نکردید؟
من اعتراض کردم دوباره حکم رفت دیوان ، دیوان هم طبق اسنادی که نوشته بود گفته بود مامور بازرس هر چه نوشته است آن درست است . در صورتی که معلوم نیست حالا رای مامور بازرس در آن پرونده ای که فرستاده بودند دیوان چه بوده . حالا از ٨٧ تا الان هنوز تکلیفم مشخص نیست . نه تکلیف آن ١٨ ماه اولی که پرونده ام رفته بود دیوان و برگشت. نه کمیسیون پزشکی . بعد از شکایتی که کردم پزشک قانونی برای من ١١ در صد دیه نوشته بود . این هم از طریق بازرس اداره ی کار بود که تایید کرده بود که این مشکلات و آسیب دیدگی از طریق کار به من وارد شده . هنوز ولی مشخص نیست تکلیف.

- شما اشاره کردید طبق اسنادی که دارید موقعی که در سال ٧٦ استخدام شدید در شرکت شین بافت کاملا سالم بودید. الان چه بیماری هایی دارید؟
من دیسک کمر دارم، آرتروز دارم، واریس دارم ، تنگی نفس دارم . چیزی حدود ٣٩ درصد از شنوایی ام را هم از دست دادم . با خود بازرس اداره ی کار رفتیم در آن قسمتی که من کار می کردم و اینها را ثابت کرده.

- آقای فطنی یک سری چیزها را صحبت کنیم که بیشتر در موردش بدانیم. اولا اینکه اسم شرکت برای چی شین بافت-پیروز بافت است؟
حقیقت این است که این مجموعه هفتاد و چند کارگر دارد برای اینکه زیر طبقه بندی مشاغل نرود دو شرکت کردند. دوتا برادر هستند هرکدوم ریاست یکی را به عهده گرفتند دیگری معاون است و بخاطر اینکه طبقه بندی مشاغل شاملش نشود و یک سری حق و حقوق بیشتر مجبور نباشند به کارگر بدهند به خاطر این دو شرکت کردند.

- به طور خلاصه اتفاقی که برای شما افتاده مثل خیلی از کارگرانی که کار می کنند و نیروی کار خودشان را می فروشند است .برای اینکه کارفرما و اصولا سیستم سرمایه داری کسب سود بکند از شیره ی جان کارگر استفاده می شود و فقط مقداری حقوق می دهند که کارگر بتواند زنده بماند و بتواند دوباره کار بکند . اما به این هم کفایت نمی کنند . مثلا یک کارگری مثل شما سالم وارد کار می شود در همان کار و برای سود همان سرمایه دار دچار این بیماری هایی که الان برای شما اتفاق افتاده می شود . شما الان پرونده ای دارید که چند ده برگه است...
- تازه این نصف پرونده است.

- اها! قوانین و مراجع قانونی مختلفی هم هست.در مورد شما به مراجع مختلف قانونی مراجعه شده از جمله شما در جای جای صحبتتان به هیئت تشخیص شورای حل اختلاف و حتی مرجع عالی تری که برای شکایات اداری وجود دارد دیوان عدالت اداری مراجعه کردید اما اتفاقی که افتاده این است که کارفرما در چارچوب همین قوانین موجود بر سر جای خودش هست و اتفاقی برایش نیافتاده اما شما بیماری های مختلفی گرفتید آن ١٨ ماه حق و حقوق تان بهتان تعلق نگرفت ، پول تان بهتان تعلق نگرفت کارگر اخراجی محسوب شدید و از نظر قانونی هم کماکان هیچ حق و حقوقی ندارید. یک بحث دیگر را می خواهیم باز کنیم !اینها همه که گفتیم بر علیه کارگر است اما باز حتی نظام سرمایه داری به این هم کفایت نمی کند. بعد از اینکه طبق نظر کمیسیون پزشکی که مرجع قانونی محسوب می شود شما باید کار سبک تر انتخاب می کردید اینها به شما کار ندادند .کارفرما شما را به مدت ۴٠ روز سر پا و به حالتی شبیه بازداشت در حیاط نگه داشت ؟ چرا ؟
- واقعیت این است که وقتی قانون جایی در حکومت نداشته باشد کارفرما این کار را می کند و می گوید من پول دارم و با پول می توانم همه چیز را بخرم . خود پزشک قانونی نوشته بود ایشان دیسک کمر دارد ایستادن سر پا برایش یک جور سم است این آقا می خواست من را از پا در بیاورد یعنی یک جوری بشود که من بدون هیچگونه پول و برداشت و هیچ گونه حق و حقوقی از شرکت بیایم بیرون کلافه بشوم بگویم آقا من هیچ چیز از جنابعالی نمی خواهم نه کار نه پول نه هیچی فقط بیایم بیرون. اما بحث این است که من روی پای خودم ایستادم.

- شما چهل روز می رفتی با آن شرایط هشت ساعت در گوشه ی حیاط می ایستادی و برمیگشتی خانه و ذوباره فردا میرفتی و همین کار را تکرار میکردی و هی تکرار..؟
- بله هر روز ...

- چطور ادامه میدادی؟
- چهل روز که هیچی چهل سال هم باشد من می ایستم هیچ مشکلی هم ندارم تا زمانی که به حق و حقوق خودم نرسم دست از این کارم برنمی دارم .

- در این قضیه مشخص بوده که شما به دلیل مشکل جسمی سرپا نمی توانید بایستید به مدت زیاد .ولی کارفرما شما را وادار به این کار کرده. می توانید درباره ی آن روزها صحبت کنید برایمان که در چه شرایطی بودید چه کار باید می کردید چه کار نباید می کردید؟
- آن روزها بدترین روزهای زندگیم بود . نگهبان ِ وقت را وظیفه کرده بود که این آقا بیشتر از یک بار حق ندارد دستشویی برود ، حق ندارد بنشیند ، حق ندارد تکیه به چیزی بدهد . موقع عصرانه خوردن یا صبحانه خوردن می گفت بیست دقیقه از همه دیرتر برود که با بچه ها حرف نزند. بیش تر از ده دقیقه در آشپزخانه نماند . این ها همه برای این بود که من نتوانم روی پای خودم بایستم دیگر . کاری کرده بود که در این مدت مریض بشوم تا خسته بشوم دنبال یک کارِ دیگر بروم . اما من چون در این کارخانه دچار مشکلاتی شده بودم نمی توانستم براحتی از دستش بدهم . چون من یک سختی ها و بدبختی هایی کشیده ام در ان کارخانه که نگو نپرس! بیش از اندازه انرژی صرف کردم به این زودی ها هم دست بردار نیستم به هیچ عنوانی نمی توانم از حقم بگذرم .

- در آن ۴٠ روزی که در حیاط ایستاده بودید، حق نداشتید بنشینید! به چیزی تکیه بدهید! و در ٨ ساعت هم اجازه داشتید یک بار به دستشویی بروید. و نگهبان را هم کارفرما گذاشته که تخطی نکنید. آن نگهبان کارگر بود آیا وضعیت شما را نمی دانست؟
- چرا وضعیت من را می دانست اما می گفت که به ما دستور دادند ما تابع دستورش ایم . دوربین مدار بسته گذاشته بود نگهبان هم می گفت اگر بگذاریم بنشینی واسه ی ما مسئولیت دارد .چرا بهش اخطار ندادی که از سر جایش بلند شود؟

- در چه فصلی بود آن چهل روز؟
- تابستون بود. ٢٢ خرداد ماه تا ٢٨ تیرماه.

- آن روزهایی که در آفتاب می ایستادی خوب شرایطِ خیلی سختی بوده. به چه چیزهایی فکر می کردی؟ توضیح بده بیشتر راجع به آن روزها.
- به این فکر می کردم که حداقل یه قانونی درست حسابی یا وضعیتی درست حسابی بشود که بشود حق را گرفت بشود که انسان بتواند حداقل به چیزی امیدوار بشود. بشود به هدف رسید. فکرم رسیدن به هدفم بود .به این فکر می کردم که هر جور شده کارم را پس بگیرم. بحثِ کارش نبود.بلکه بیشتر به خاطر سختی هایی که در کار کشیده بودم .اون وزنه های سنگینی که در کار بلند کرده بودم. شاید ١٠ ، ١٢ سال پیش امکان یافتن کار برای من بیشتر بود ، بهتر می توانستم در جای دیگر کار پیدا کنم اما الان جوونیم و عمرم رو گذاشتم برای کارخانه، دچار یک سری مشکلات شدم . الان هیچ کجا به من کار نمی دهند . می گویند دیسک کمر و مشکلات داری.حق هم دارند می گویند کجا اینجور شدی برو همانجایی که دچار این مشکلات شدی...

- در آن دورانی که شما را به خاطر اینکه هم بتوانند ساکتت بکنند هم بتوانند تحقیرت بکنند هم به قول خودت کارفرما می گوید من پول دارم حقوقت را می دهم چهل روز برو بایست تکان هم نخور. آن روزها برخورد کارگرها چی بود ؟ چی می گفتند در مورد این قضیه؟
- یه سری شان که می گفتند آقا پولت را بگیر یا حداقل تسویه حساب کن برو . این همه سختی را به خاطر چی تحمل می کنی به هیچ کجا هم نمی رسی.دستت کوتاه است. اینا پول دارند، موقعیت دارند می توانند هر کاری که بخواهند انجام بدهند. من که معتقد بودم باید کاری کنم.می گفتم آقا من به هر شیوه ای که شده به هر نحوی حق خودم را می گیرم . یک عده هم بودند که می گفتند تو باید بایستی . بیشتر به خاطر خودم نبود.بیشتر به خاطر کارگران دیگر بود که حداقل اگه بعد از این اتفاقی واسه یک نفر دیگر افتاد حداقل دنبال روی آن کار باشد تا به هدفش برسد . نمی گویم من بشوم مثلا یه الگو .حداقل در حد یک راهنما ، بلکه بتوانند در آینده ی نه چندان دور حق شان را از کارفرما و جماعت سرمایه دار بگیرند.

-به نظر شما چه می توانیم بگوییم: کل مراجع قانونی که دخیل بودند مثلا در مورد قضیه ی شما بیشتر طرف سرمایه دار بودند یا طرف کارگر بودند؟
- بیشتر طرف سرمایه دار بودند. من خودم با حراست اداره ی کار صحبت کردم به من می گفت فلانی من می دانم محتویات پرونده ی جنابعالی چیست. مشخص است که یک چیزی شده در این قضیه. یک پول خوری ای یک رشوه خوری ای یا همچین چیزی بوده اما نمی توانیم ثابت کنیم کی این پول را گرفته به کی داده از چه طریقی چه کانالی شده. آقای شعبانی بود. هنوز هم هست در اداره ی کار.

-خوب فرض کنیم که نتوانیم بفهمیم که کی رشوه گرفته کی رشوه داده به هر حال ما نمی دانیم پشت پرده چه اتفاقی افتاده اما کل این جریان شما از ٧٦ تا امروز را که بررسی می کنیم ....
- گواهی بر این می دهد که یک اتفاقی افتاده است یه چیزی شده یک کاسه ای زیر نیم کاسه است . محتویات پرونده که مشخصه من هم مدارک را دارم .

-این مواردی که شما گفتید همه مستند اند با نامه ها و ....
- بله مستند اند . تمام مدارک برابر با اصل اند همه. هر چیزی که از روز اولی که استخدام شدم و چکاپ کامل دادم چه تا آخرین روز که حکم آمده از دیوان شعبه ی ١٩ همه را دارم . - اداره ی کار و به علاوه بر ان هیئت تشخیص و آن مسئول ِ حراست کار که گفتید با او صحبت کردید آیا این ها نمی دانند که حق با شما بوده ؟ بعد نه تنها به شما کمکی نشده بلکه

شما الان سرگردانید؟ و هیچ اتفاقی برای کارفرما نیافتاده. اداره ی کار آیا وظیفه ای داشته در قبال این موضوع؟
- میبینید که هیچ وظیفه ای نداشته ! بیشتر، آن کارفرما برایش مهم است تا کارگر.

-چرا؟ چرا فکر می کنی که اداره ی کار....
- به این دلیل می گویم که بالفرض این می گوید آقا این مسئله جنبه ی سیاسی گرفته . همان مسئله ۴٠ روز یک نفر آمد حالا نمی دانم از پشت نرده ها بوده یا چطور بوده به هر نحوی که بوده عکس گرفته بود زده بود روی سایت ها که در شرکتی کارگری طبق دستور کارفرما ۴٠ روز در حیاط ایستاده . این آقا از من شکایت کرده بود به اداره ی کار ، دادگستری ،اطلاعات ، که این آقا امنیت شغلی من را به خطر انداخته ، من در کانادا زندگی می کنم و امنیت زندگی ندارم و از این جور چیزها . من را به اطلاعات هم کشاندند . من هم گفتم من این همه سال در آن شرکت کار کردم جوونی و عمرم را همه چیز را هم گذاشتم .من مراحل قانونی را طی کردم به این کارها چه کار دارم. یا دادگستری که رفته بودم می گفتند ما طرفی که از تو عکس گرفته را می شناسیم . من هم گفتم من به این چیزها وابسته نیستم . من از این آقا کار خواستم خودش کار خودش را سخت تر کرده اگر از روز اول کار ِسبک می داد این همه مراحل را ما نمی کشیدیم . این همه شکایت و گیر و بند در کار نبود .

- به نظرتان کارفرما چرا این کارها را در مورد شما انجام داد ؟ پولی که شما از او طلب دارید که برای او آنچنان مهم نبود ...
- کارفرما می گوید بخاطر اینکه یه کارگر دیگر دنبال راه این کار نباشد .چون من شدم سدی در برابرش . یه سری از کارگران هستند که گواهی میدهند و شنیده بودند از خود رئیس که آن جا کار می کند و کانادا زندگی می کند که گفته بود حاضرم چهار میلیون، چهار برابر یا دو برابر این پول رو بدهم که این طرف به حقش نرسد. مثلا به عنوان رشوه می دهد هر چیز. این به خاطر این است که من حق خودم را نگیرم و دیگر هیچ کارگری دنبال این کارها نیافتد. که کارگران پیش خودشان بگویند "فلانی حالا بعد از سه - چهار سال چه کار کرد؟ من بروم چه کار می کنم؟ من که از آن بهتر نیستم. من که از آن بهتر راه ها را بلد نیستم" . اما نباید این دغدغه ی کارگرها باشد...

- اداره ی اطلاعات که شما را دید قاعدتا مدارک شما را دیده حرف های شما را شنیده ....
- هیچ عکس العملی نشان نداد . گفت چون مابین کارگر و کارفرماست ما نمی توانیم کاری انجام بدهیم .

-پس برای چی شما رو صدا کردند؟
- کارفرما شکایت کرده بود . شکایت کرده بود و اعاده ی حیثیت کرده بود .

- اعاده ی حیثیت به اداره ی اطلاعات مربوط می شه ؟
- راستش من دیگه این رو نمی دانم . خود اطلاعات گفته بود آقا این مسئله بین کارگر و کارفرماست و به لحاظ امنیتی به ما مربوط نیست . فقط این آقا از من شکایت کرده بود گفته بود عکس و اسمم رفته در سایت و همه ی گروه ها من را می شناسند و من در خارج امنیت زندگی ندارم و از این جور چیزها گفته بود آن ها هم من را خواسته بودند.

- آقای فطنی شما یکی از کارگرانی هستید که علاوه بر استثماری که بر کارگران انجام می گیرد حتی بابت کاری هم که انجام دادید و بابت ِ فروش نیروی کارتان آن دستمزدی که با شما کارفرما توافق کرده بود را هم نداده. شما دچار مشکلات جسمی شدید و بابت مشکل جسمی هم کسی مسئولیتی در سیستم موجود سرمایه داری نمی پذیرد .یکی از بدترین وضعیت ها در مورد شما اتفاق افتاده. به نظر شما راه حلی که کارگران می توانند داشته باشند برای به دست آوردن حق و حقوق و مطالباتشان چه راه حل هایی است ؟
- به نظر من ایجاد تشکل کارگری از همه بهتر است . ایجادتشکلی که در چهار چوبی باشد جهانی، که کل کارگران جزء از یک مجموعه و در یک خط مشی قرار بگیرند. هدفشان به دست آوردنِ آن چیزی باشد که مد نظرشان است.

- در شرکت شین بافت-پیروز بافت که شما آنجا کار می کردید کارگران آن جا اطلاع و آگاهی در مورد این قضیه ی اتحاد و تشکل کارگری داشتند یا دارند یا ندارند؟
- تقریبا می شود گفت ۵٠ -۵٠ می توانم حدس بزنم . بحث این است که به خاطر این قراردادهای سفید یا موقت یک سری هایشان آگاهی دارند اما به خاطر اینکه دغدغه شان بیشتر کار است نمی توانند بیایند در عرصه حرفشان را کلامشان را به کرسی بنشانند. می گویند آقا ما مشکل کاری داریم و کار به این سختی به این بدبختی گیر میآید و ما زن و بچه داریم . دغدغه شان بیشتر دغدغه ی کاری است . اما از نظر آگاهی آگاه هستند اما چون مشکل کاری دارند بیشتر از این نمی توانند در عرصه قرار بگیرند.

- در کارخانه ی شین بافت - پیروز بافت تا حالا کارگر ها حالا آن بخشی که می گویید آگاهی دارند آیا تا حالا حرکتی کردند برای جمع شدن، سازمان دادن حرکت شان؟
- نه هیچ اتفاقی نیافتاده .

- ما تقریبا تمام موارد را گفتیم . مصاحبه ی شما را همه کارگران و فعالین کارگری خواهند خواند و هر کسی که دوست دارد به هر نحوی این را بازتاب خواهد داد. حتما یه عده از مسئولین دولتی و اداری شهر سنندج هم خواهند شنید . ببینید شما نظرتان در مورد این چیزی که من می گویم چیست؟ به نظر میآید آن کارفرما، آقای کیومرث امینی هر کاری که دوست داشته کرده و حتی این را تاکید بکنیم که قوانین موجود در دنیا و نه تنها در ایران قوانینی در راستای حقوق و منافع کارگران نیستند. اما من می خواهم این را اضافه بکنم که آقایان امینی به راحتی قوانین موجود در چهار چوب قانون کار ایران که هیچ نفعی هم برای کارگر ندارد، حتی همین قوانین را هم نقض کردند و دهن کجی کردند به این قوانین اما جالب این جاست - البته عجیب نیست و حقیقتا جالب هم نیست برای خیلی ها شاید این یک چیز بارز و بدیهی باشد - اما مقامات دولتی و کسانی که این جوری بیان می کنند که حافظ و مجری ِ قوانین موجود هستند... (آقای فطنی ،حرف را قطع میکند)
- دروغه! - هیچ حرکتی انجام ندادند. - این ادعا دروغه . من بار اول که حکمم از دیوان برگشت و من رو ارجاع دادند به کار این آقا هیچ موقع این قانون را اجرا نکرد. یعنی خودش را بیشتر از قانون می دانست. اگر قانون رو میخواست رعایت کنه و به قانون احترام می گذاشت حداقل به من پیشنهاد یک کار سبک می داد. این خودش نشان می دهد که این آقا تابع قانون هم نیست. یعنی قانون من درآوردی خود او وجود دارد.هر چی خودش دلش بخواد قانون ِ او این است.

- من شخصا باور ندارم که قانون به نفع کارگران است.در هیچ جای دنیا.اما دوستداران ،نگهبانان و مجریان قوانین کار حال حاضر ایران باید خیلی واضح متوجه این قضیه بشوند که در مورد آقای ابوبکر فطنی یک کارفرما و سرمایه دار در کارخانه ی شین بافت - پیروز بافت به راحتی دهن کجی کرده به قوانین موجودشان . اما کسی که الان ضرر را دارد می برد در واقع شمایید.
- من یکی ضرر کردم.او هیچ اتفاقی برایش نیافتاده. در کانادا زندگی می کند. در بهترین شرایط. این جا کارگران کار می کنند پول برایش می فرستند. خودش اگر دلش بخواهد هر سه ماه چهار ماه پنج ماه ١٠ روز ١٢ روز میاید ایران به کارخانه اش سر می زند دوباره بر می گردد. او مشکلی ندارد. چه مشکلی دارد؟

- یعنی اگه کسی از مقامات اداری و امنیتی و قضایی و غیره و غیره که احتمالا ادعا می کنند که مواظب قانونی هستند که خودشان قبول دارند ...
- دروغه !

- اگر ادعا میکنند که قبول دارند و این مصاحبه را خواندند بایدیک عکس العملی نشان بدهند در قبال این پرونده ...
- پرونده اش هم هست.در جریان بندازند!

- آقای فطنی خیلی ممنون. شما نمی خواهید به بحث نکته ای اضافه کنید؟
- من کوچک تر از آن هستم که بخواهم نکته ی خاصی بگویم.فقط من به کل کارگران دنیا به خصوص ایران به خصوص سنندج می گویم فقط اتحاد. با اتحاد می شود به جایی رسید. بدون اتحاد ما دستمان به هیچ جا نمی رسد. دستمون به هیچ جا بند نیست.

- اتحاد سازمان یافته و منظم، تشکل!
- بله. تشکل کارگری.

- آقای فطنی، بسیار متشکر از وقتی که گذاشتید و با حوصله به ما پاسخ دادید .
- من هم از شما بسیار تشکر میکنم. خسته نباشید.