افق روشن
www.ofros.com

چپ دانشجوئی؛ گفتگوی اشتراک با هفت تن از دانشجویان

اشتراک                                                                                                چهارشنبه ۴ آذر ۱٣٨٨


توضیحی کوتاه درباره مصاحبه اشتراک با فعالین چپ دانشجویی

سایت اشتراک مصاحبه هایی را با برخی فعالین چپ دانشجویی در ماه گذشته صورت داد که لازم دیده ایم تا در رابطه با این مصاحبه ها این توضیحات تکمیلی را بیافزاییم.
همانطور که از روند سوالات مشخص بود این مصاحبه ها با این هدف صورت داده شد تا بدین وسیله بتوانیم مخاطبان علاقمند را با دیدگاه کسانی که مستقیما درگیر در رویدادهای سال ٨٦ بودند آگاه کنیم. اگر چه تعداد کسانی که در این اتفاقات بوده اند بسیار بیش از این تعداد افراد است ، اما بدلیل عدم دسترسی به بسیاری از آنها موفق نشدیم تا با آنها این چنین سوالاتی را در میان بگذاریم . در عین حال بعضی از دوستان نیز بنا به دلایلی از جمله مشغله ، عدم تمایل ، فضای موجود و پیش داوری ها نخواستند تا به این سوالات پاسخ دهند. ما در این مصاحبه ها تلاش کردیم تا سوالات را هر چه بیشتر به صورت کلی بیان کنیم تا دست دوستان در ارائه ی نظراتشان باز باشد و تلاش کردیم تا از هرگونه اظهار نظری در این سوالات بپرهیزیم.
اگر این گفتگو ها نتوانسته است به صورت کامل این ماجرا را بازگو کند و دقیق تر و ریزتر به جزئیاتش بپردازد طبعا این خطا بر گردن ما نیست و ما مایل بودیم تا این اتفاق بیافتد ، اما بنا به دغدغه هایی که خود دوستان داشته اند احتمالا از بازگو کردن آن منصرف شده اند. این موضوع قابل درک است اما صرفا بدین جهت گفته شد که انتقاداتی که بر این مصاحبه ها شده است بر گردن خود افرادی است که موضوعاتی را مطرح کرده و یا نکرده اند.
این مصاحبات براساس هیچ گزینشی صورت نگرفت و ما مصاحبه ی همه ی کسانی را که پاسخ دادند ، منتشر کردیم و از این پس نیز در صورتی که هر کسی از این دوستان بخواهد می تواند با ما تماس بگیرد و ما در انتشار آن کوتاهی نخواهیم کرد. در ادامه لازم به توضیح است که مطلب بالا به این خاطر منتشر شده است تا یک گزارش از عملکرد ما برای خوانندگان باشد و این گزارش از نظر ما ضروری بود.
فراتر از موضوع فوق و البته در ارتباط با این مصاحبه ها ، امروز مطلبی منتشر شد که تلاشی بود تا سایت اشتراک را متهم نشان دهد. این توضیحات مجددا لازم است که سایت اشتراک سوالات را برپایه ی واقعیاتی که در گذشته وجود داشته است گذاشته است و اگر اینچنین نبود ، دوستان از پاسخ به آن صرف نظر می کردند و یا بدان ایراد میگرفتند. البته مگر در حالتی که نگارنده "مظفر محمدی" هیچ یک از این افراد را به رسمیت نشناسد. اگر چه که با لفظ "... اخیرا فعالینی پیدا شده اند ... " قصد دارد همین موضوع را خاطر نشان کند.
در رابطه با اینکه ما اظهار نظر احزب و سازمانها را از صلاحیت انداخته ایم باید گفت که ما نخواسته ایم تا براساس داده هایی که احزاب اپوزیسیون ارائه میدهند گام برداریم و خواسته ایم تا جویای واقعیات باشیم. بنابراین احزاب بدون اینکه ما هم به این موضوع اشاره کنیم خودمختارند.
اما همانطور که در بالا اشاره شد هیچ پیش فرض ذهنی برای طرح و ارائه ی سوالات وجود نداشته و سایت تلاش میکند تا بی غرض باقی بماند. امیدواریم در این فضا به دام این پیش داوری ها گرفتار نشویم

چپ دانشجویی؛ گفتگوی اشتراک با حسن معارفی پور

با توجه به اینکه به ١٦ آذر امسال نزدیک می شویم و بنا به شرایط کنونی جامعه و اعتراضاتی که به شکلی سراسری جامعه را درنوردیده است لازم دیدیم تا با فعالین چپ که در چند سال گذشته تجارب مهمی را از سر گذرانده اند گفتگویی داشته باشیم .
هدف از این گفتگو شناخت دقیق تر از این جنبش بواسطه ی فعالینی از آن است که تاکنون فرصت ارائه نظراتشان را در رابطه با نوع نگاهشان نسبت به گذشته و همچنین آینده این جنبش پیدا نکرده اند .
پیش از این ما با تنی چند از فعالین این جنبش گفتگویی داشتیم و نظراتشان را هر چند مختصر در این رابطه بیان کردند ، اما در ادامه خواستیم تا علاوه بر اینکه حیطه ی بحث را منحصرا از روی دانشجویان بر میداریم ، بتوانیم بیشتر به آینده و اینکه چه می توان و باید کرد بپردازیم و البته باز هم از کسانی که پیش از این در این گفتگو ها شرکت کرده اند ، دعوت خواهیم کرد.
براین اساس خواهشمندم در ابتدا چگونگی شکل گیری و رشد جنبش چپ و زمینه های تقویت آن را در دانشگاه، از نظر خودتان توضیح دهید .

-قبل از هر چیز از شما تشكر می كنم كه این مصاحبه را ترتیب دادید و به من اجازه دادید تا نظراتم را برای خوانندگان سایت شما مطرح نمایم. در مورد شكل گیری جنبش چپ دانشجویی در ایران باید بگویم و با توجه به آنكه شما در یكی دو ماه اخیر مصاحبه های زیادی را با فعالین سرشناس این جنبش ترتیب دادید و هر كدام از موضع خود به بررسی این پروسه یعنی پروسه ی شكل گیری این جنبش پرداخته اند،اما از نظر من بسیاری از این رفقای عزیز كه شما با آنها مصاحبه كردید به این پروسه تك بعدی نگاه كرده و شكل گیری این جنبش را به شكست اصلاحات جمهوری اسلامی یا رشد مبارزات طبقاتی در ایران و غیره ربط داده اند.
از نظر من هر كدام از این دلایل و دلایل دیگری از این قبیل اگر چه درست یا حاوی بخش زیادی از واقعیت باشد اما كل واقعیت را بیان نمی كند.ما نمی توانیم به شیوه ای تك بعدی و یك جانبه به این پروسه نگاه كنیم و تنها یك یا چند مولفه را در شكل گیری چپ دانشجویی دخیل بدانیم.شكل گیری این جنبش در شرایطی بود كه مجموعه ای از عوامل و موئلفه ها دست به دست هم داده و ضرورت به میدان آمدن یك جریان رادیكال و دخالتگر كه بتواند مطالبات واقعی مردم و طبقه ی كارگر در جامعه را بازتاب دهد و نماینده ی مطالبات توده ی كارگر و زحمتكش جامعه در دانشگاه باشد. از نظر من اساسی ترین عامل در شكل گیری چپ دانشجویی رشد مطالبات رادیكال كارگری در جامعه بود كه در شعارهای دانشجویان بازتاب می یافت. در شرایطی این جنبش آغاز به فعالیت كرد كه اكثریت مردم جامعه ی ایران از اصلاح پذیر بودن رژیم ناكام شده بودند و بعد از شكست مفتضحانه ی اصلاح طلبان دنبال آلترناتیو رادیكالتری می گشتند.
در این شرایط و بر این بستر و در نتیجه ی تنفر مردم از رژیم و اصلاح طلبان و روند رو به رشد مبارزات رادیكال اجتماعی نوعی چپ دخالتگر اعلام موجودیت نمود كه خود را در تقابل با دیدگاه های رایج در چپ سنتی ایران و همچنین در تقابل با گرایشات رفرمیستی و انتقادی در ایران می دانست.چپ رادیكال فعالیت خود را اگر چه از دانشگاه شروع نمود اما افق و مطالبات خود را در جامعه و در كشمكش های واقعی درون جامعه طلب می نمود.در همین راستا و به دنبال رشد گرایش چپ در دانشگاه ها و روند روبه رشد مبارزات كارگری،زنان و دیگر مبارزات رادیكال اجتماعی بود كه عده ای از كهنه كارهای دفتر تحكیمی كه از اصلاحات سرخورده شده بودند به پروسه ی شكل گیری دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب در سال ١٣٨۵ پیوستند.
در این شرایط كه مبارزات كارگری در جامعه بیش از هر زمانی رشد و نمو پیدا می كرد گرایش چپ در دانشگاه نیز بیش از پیش رادیكالتر و توده ای تر می شد و دفتر تحكیم و تشكل های وابسته به حاكمیت روز به روز تضعیف می شد و جای خود را به تشكل های مستقل و رادیكالتری همچون دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب می داد.

با توجه به اینكه محیط دانشگاه نسبت به سایر محیط های كارگری ،زنان و اجتماعی بستری مناسبتر برای فعالیت بود مطالبات دانشجویی در این دوره رادیكالترین مطالباتی بود كه جامعه ی ایران در طول حیات رژیم جمهوری اسلامی به خود دیده بود.همچنین برقراری ارتباط بین فعالین دانشجویی با فعالین رادیكال دیگر عرصه ها باعث تاثیر پذیری و تاثیر گذاری این جنبش ها بر همدیگر و بالا رفتن انسجام چپ در ایران می شد آنچه رژیم جمهوری اسلامی از آن در هراس بود. به عللی که از نظر شما موجب سرکوب ١٣ آذر ٨٦ شد ، بپردازید. شما به عنوان یک ناظر یا درگیر در این اتفاقات نگاه تان نسبت به آن چیست؟
- در مورد ضربه ای كه به جنبش چپ دانشجویی وارد شد، باید بگویم علیرغم بحث ها و جار و جنجالی كه چه در بین احزاب بی تاثیر اپوزیسون و چه در میان برخی از رفقا در گرفت و هر كدام از زاویه ی منافع حزبی فردی خود به این ضربه برخورد كردند، باید بگویم كه این ضربه بزرگ را نمی توان به دخالت این یا ان حزب یا فرقه ی سیاسی و یا ماجراجویی این یا آن فعال تقلیل داد. تقلیل دادن این ضربه به این موارد جزیی از نظر من كج فهمی و عدم درك از شرایط واقعی جامعه است.
در مورد ماجراجویی،دخالت بی مورد احزاب و جریانات بی تاثیر اپوزیسون و غیره باید بگویم كه دخالت این جریانات تنها در تشدید ضربه و كمك بییشتر به پلیس در دستگیری و شناسایی فعالین (چه به صورت عامدانه و از روی منافع سازمانی و چه به صورت ابلهانه و از روی عدم درك از شرایط واقعی اجتماع و عدم تجربه در برخورد به پلیس یا هر دلیل دیگری از این قبیل) کمک کرد ،اما آنچه از نظر من در اینجا دلیل اصلی ضربه بود از دید بسیاری از این احزاب و در گفته های آنان غائب بوده و هست،این است كه رژیم سرمایه داری جمهوری اسلامی نمی توانست بیش از آن (منظور رشد بی رویه ی چپ است)آن هم با این میزان از علنیت و با این مطالبات ساختار شكنانه، طبقاتی و جدی تحمل این جریان و جریاناتی از این قبیل را داشته باشد،به همین دلیل از اوایل سركار آمدن رئیس جمهور اصولگرا رژیم سركوب نیروی چپ و كمونیست را در اولویت كار خود قرار داد، سركوب داب و جنبش چپ دانشجویی در اولویت كار ر‍‍ژیم قرار گرفت.بر خلاف ادعای كسانی كه برخی به شیوه ی سازشكارانه و پاسیفیستی اعلام می كنند كه برگزاری مراسم ١٣ آذر ١٣٨٦ عامل اصلی سركوب بود و برگزاری این مراسم را ماجراجویی قلمداد می كنند،از نظر من برگزاری این مراسم نه تنها حیاتی و ضروری بود و سركوب و ضربه ی ١٣ آذر ربطی به برگزاری این مراسم نداشت و حتی در صورت عدم برگزاری مراسم سركوب به احتمال زیاد بیشتر می شد یا حداقل صورت می گرفت،باید باید بگویم كه سرنوشت چپ دانشجویی در ایران به این روز گره خورده بود.در صورت عدم برگزاری مراسم چپ دچار یك عقب نشینی غیر قابل انتظار می شد.خود من از زمره ی كسانی بودم كه قبل از این مراسم در زندان رژیم بودم و نه تنها من بلكه مجموعه ی وسیعی از فعالین سرشناس این جنبش قبل از روز ١٣ آذر دستگیر و بازداشت شده بودند،پس برگزاری مراسم باید نقش زیادی در عقب نشینی رژیم داشته باشد.

شما چه برآیندی برای ادامه ی کاری جنبش های اجتماعی در ایران دارید؟ به صورت دقیق تر اینکه تصور می کنید جنبش های اجتماعی در ایران به کدام سمت در حرکت هستند و در اوضاع کنونی که جنبش سبز در جامعه وجود دارد آیا می توان حرکت یا بروز شکل های دیگری از این حرکت ها و اعتراضات مردمی را فراتر از سبز ها در جامعه انتظار داشت و یا آنها حد نهایی انتظارات را برآورده خواهند کرد؟
- به نظر من جنبش های اجتماعی در ایران در این مقطع از فعالیت خود دچار نوعی سردرگمی شده اند،اما این سر در گمی نمی تواند زیاد دوام داشته باشد.با توجه به اعتراضات توده ایی مردم در اعتراض به نتیجه ی انتخابات و درواقع در نتیجه انزجار و نفرت از جمهوری اسلامی به دلیل ضعف چپ و عدم ناتوانی در رهبری این اعتراضات توده ای اعتراضات در ابتدا توسط اصلاح طلبان هدایت می شد،اما با رادیكالیزه شدن تقریبی اعتراضات و رادیكالتر شدن شعار ها اصلاح طلبان (موسوی و كروبی و ...)وفاداری خود را به نظام اسلامی و اصول اولیه ی انقلاب اسلامی اعلام نموده و یك جنبش عظیم توده ای در این مقطع به دلیل ضعف رهبری و نبود یك حزب كمونیست رادیكال كه بتواند از دل جامعه و نه در فضای مجازی اعتراضات را رهبری كند جنبش دچار نوعی بی امیدی و سرگردانی شد و علیرغم اینكه در بسیاری از موارد شعارها در تقابل با كل ماهیت جمهوری اسلامی و دم و دستگاه حاكمیت اسلام سیاسی بود،اما نمی توانست باعث براندازی رژیم جمهوری اسلامی شود.در این شرایط كه جنبش چپ دانشجویی در حالت ركود بعد از سركوب ١٣ آذر ٨٦ به سر می برد و هنوز نتوانسته بود از زیر این سركوب ها قامت راست كند،نمی توانست نقش زیادی در هدایت این جنبش توده ای داشته باشد،اما كپی برداری معترضان از شعارهای دانشجویی همچون مرگ بر دیكتاتور غیر قابل انكار است.
باید بگویم كه از نظر من اعتراضات به همین شكل سرگردان باقی نخواهد ماند زیرا فضای سیاسی جامعه ی ایران تحولات جدی را می طلبد،اعتراضات اگر بتواند از كانال مبارزه ی طبقاتی و تقابل كار مزدی و سرمایه صورت بگیرد و در ان منافع طبقاتی تفكیك شود و از حالت خود به خودی خارج شود طولی نخواهد كشید كه باعث سرنگونی رژیم خواهد شد اما همانطور كه گفتم تاكنون اعتراضات علیرغم اینكه در روز قدس و ١٣ آبان تا حدود زیادی رادیكالیزه شده بود اما به دلیل ضعف رهبری و در نتیجه ی ضعف چپ رادیكال توانایی سرنگونی رژیم را ندارد.

با توجه به تجربیاتی که دانشجویان چپ و عموم فعالین این جنبش در سالهای گذشته پشت سر گذاشته اند ، از نظر شما چه باید کرد تا بتوان بر شرایط کنونی تاثیر گذار بود؟
-برای غالب شدن بر وضع موجود از نظر من افشاگری بی امان از كل رژیم جمهوری اسلامی همراه با دم و دستگاه آن و اراذل و اوباش موسوم به اصلاح طلب و هچنین روشنگری و آژیتاسیون و فعالیت عملی،تلاش برای پیوند جنبش های رادیكال اجتماعی و بالا رفتن مطالبات مردمی و جایگزینی اعتراضات توده ای با اعتراضات طبقاتی آن هم در نتیجه ی فعالیت شبانه روزی و مداوم نیروهای رادیكال و كمونیست در عرصه های كارگری و دیگر عرصه های رادیكال اجتماعی الزامی است. چپ دانشجویی (داب)زمانی كه تصمیم به فعالیت گرفت اگر فضای مجازی را به عنوان عرصه ی فعالیت خود انتخاب می كرد قطعا نمی توانست تاثیرات لازم را در رادیكالیزه كردن فضای دانشگاه و جامعه داشته باشد ،اما فعالیت عملی و پیوند تنگاتنگ این جریان با فعالین دیگر عرصه های اجتماعی و نقش ماتریالیزم پراتیك كه این نوع چپ به ان معتقد بود باعث شد كه طولی نكشد كه این جریان به یك جریان تاثیرگذار و یك تشكل مستقل دانشجویی كه بیشتر دانشگاه های ایران را در بر گرفته بود تبدیل شود و تاثیرات زیادی در رادیكالیزه شده فضای دانشگاه و جامعه،تبلیغ ماركسیسم به مثابه ی علم رهایی طبقه ی كارگر و بالا رفتن مطالبات مردمی و كارگری باشد. بنابراین برای تاثیر گذاشتن بر وضعیت موجود و روند خود به خودی مبارزات دخالتگری از نزدیك و نه دوری و جاروجنجال بی مورد و كناره گیری از این جنبش یا تبلیغات كاذب و انقلاب نامیدن این جنبش،بلكه تلاش و فعالیت از نزدیك و تنگاتنگ برای سازمان دهی مردم معترض و اعتراضات در كانال مبارزه ی طبقاتی و كار مزدی و سرمایه می باشد.نمی توان به شیوه ایی توده ایستی اعلام نمود كه این جبش ما نیست و اینگونه بی خاصیتی و بی تاثیر خود را توجیه نمود و انتظار سرنگونی و انقلاب سوسیالیستی را داشته باشیم،نمی توان زیر نام انقلاب خواندن این جنبش پشت اصلاح طلبان قرار گرفت،نقد خود را از اصلا طلبان در این مقطع كنار گذاشت و آن موقع منتظر یك انقلاب توده ای بدون رهبری مشخص را داشت و دوباره شدن انقلاب ١٣۵٧ را مشاهده نمود.چپ رادیكال ایران در این عرصه باید با بازبینی در سیاست های خود چه در داخل و چه در خارج و اپوزیسیون با همگرایی بیشتر حول مطالبات سوسیالیستی و نه دمكراتیك به سوی سرنگونی جمهوری اسلامی و استقرار سوسیالیزم قدم بردارد،برای این كار همانطور كه گفته شد نه تبلیغات و جارو جنجال در فضای مجازی بلكه فعالیت كمونیستی در دل جامعه و از نزدیك با جا جنبش های اجتماعی ضروری است.

چپ دانشجویی؛ گفتگوی اشتراک با سیامک امین

با تشکر از اینکه این مصاحبه را پذیرفتید
با توجه به بازگشایی دانشگاهها و بنا به شرایط کنونی جامعه و اعتراضاتی که به شکلی سراسری جامعه را درنوردیده است لازم دیدیم تا با فعالین چپ دانشجویی که در چند سال گذشته تجارب مهمی را از سر گذرانده اند گفتگویی داشته باشیم .
هدف از این گفتگو شناخت دقیق تر از این جنبش بواسطه ی فعالینی از آن است که تاکنون فرصت ارائه نظراتشان را در رابطه با نوع نگاهشان نسبت به گذشته و همچنین اینده این جنبش پیدا نکرده اند .
- براین اساس از شما میخواهیم در ابتدا چگونگی شکل گیری و رشد جنبش چپ در دانشگاه را توضیح دهید . زمینه های شکل گیری و تقویت این جنبش را در چه میدانید .

قبل از پاسخ به پرسش شما می خواهم نکته ای را مورد تأکید قرار دهم؛ و آن اینکه جنبش چپ دانشجویی ــ اگر نه بصورت مستقیم و برپایه ی تعلق طبقاتی افراد و نقش و جایگاه آنها در سازمان تولید - یک جنبش طبقاتی است، و اشتباه فاحشی مرتکب شده ایم اگر آن را در زمره ی مقولات آکادمیک قرار داده و با ابزار و محک مفاهیمی چون « اصالت سیاست » و نظرورزی های رمانتیک به تجزیه و تحلیل آن بپردازیم. بنابراین خطاست اگر در پاسخ پرسش فوق نقطه ی عزیمت را « شکست اصلاحات » و « سرخوردگی دانشجویان از جریانات اصلاح طلب » قرار دهیم و زمینه های شکل گیری جنبش چپ دانشجویی را در عرصه ی « سیاست ناب » جستجو کنیم. بلکه بر این مبنا اساساً باید ابتدا اقتصاد سیاسی جامعه در آن مقطع زمانی مشخص را مورد بررسی قرار داد تا بتوان پاسخی ابژکتیو ارائه کرد. این بحث مجال مفصل تری می طلبد و من در اینجا ناچارم به اجمال به سرتیترهای آن اشاره ای داشته باشم تا موضوع اندکی روشن شود.
جامعه ی ایران جامعه ای طبقاتی است، شیوه ی تولید غالب در آن شیوه ی تولید سرمایه داری و سازمان تولیدش بر مبنای مناسبات سرمایه دارانه می باشد. از این رو بدیهی است که هر دولتی - دولت به مفهوم وسیع آن در فرهنگ سیاسی - در این جامعه یک دولت طبقاتی می باشد، و در صورتی که متعلق به پرولتاریا نباشد، لابد دولت بورژوازی است. در این بین جمهوری اسلامی اگرچه از این حکم مستثنی نیست و مطلقاً از همان آغاز دولت بورژوازی بود و هست، اما در شرایط تاریخی خاصی و با تضادهای خاصی در حوزه ی اقتصاد سیاسی متولد گشت. این تضادها هم چنان که به دولت این امکان را می داد تا در عرصه ی سیاست به مقابله با چپ و سرکوب آن بپردازد، در عرصه ی اقتصاد گریبانش را سخت گرفته بود. بنابراین فارغ از اقتصاد جنگی دوره ی موسوی - که شرایط خاص جنگ آن را ایجاب می کرد -، از زمان ریاست جمهوری رفسنجانی و با احساس امنیت از جانب چپ، دولت پروسه ای را در جهت رفع این تضادها به سود طبقه ی خویش - بورژوازی - در پیش گرفت. این دقیقاً بدان معناست که در حوزه ی اقتصاد سیاسی - و نه لزوماً در عرصه ی سیاست به مثابه امر آگاهانه ی توده ها - قطب بندی و پلاریزاسیون طبقاتی بنوعی تشدید می شد. شکست اصلاحات - که بدلایلی که پرداختن به آنها در حوصله ی این بحث نمی گنجد، محتوم بود -، خود، معلول همبسته ی این پروسه است و نه علتی مقدم بر آن. از سوی دیگر، و در بعد جهانی، با عینیت یافتن شکست نئولیبرالیسم و بی مقداری نعره های « پایان کمونیسم »، چپ رادیکال در حال کمر راست کردن از زیر آوار فروپاشی بلوک شرق - که ناخواسته بر سرش فروریخته بود -، بانگ رساتری سرمی داد. جنبش چپ دانشجویی در ایران، به یک معنا محصول چنین شرایطی است.
اما اگر نخواهیم انسان ها را چون موجوداتی مکانیکی در نظر آوریم که امرشان کمک به وضع حمل «مقدرات محتوم تاریخی»(!!) است، جنبش چپ دانشجویی همچنین محصول خواست و اراده ی انسان های مبارزی است که در اوایل دهه ی حاضر در قالب «چپ رادیکال» متشکل شدند و نقش بسزائی در شکل گیری و اشاعه ی ادبیات و فرهنگ مبارزاتی چپ در دانشگاه ایفا کردند؛ انسان های بزرگی که، خود، محصول همان شرایط تاریخی بودند که در بالا به آن اشاره شد.

- نظراتتان را در مورد اتفاقات ١٦ آذر ٨٦ برایمان بازگو کنید. اگر چه تقریبا مدت زمان بسیاری از آن حادثه گذشته است ، اما بنا به اینکه در آن دوران و پس از آن حوادث ، که منجر به دستگیری تعداد بسیاری از دانشجویان شد ، تنها شاهد اظهار نظر از سوی شخصیت ها ، احزاب و سازمانها بودیم ،شما به عنوان یکی از فعالین این جنبش این اتفاقات را چگونه بازگو میکنید .چه عواملی باعث به وقوع پیوستن سرکوب ١٦ آذر ٨٦ شد.؟
در این زمینه بحث های فراوانی صورت گرفته است. شخصاً از آنجا که درست در نقطه ی سرکوب به جمع دانشجویان آزادیخواه و برابری طلب پیوستم، شاید چندان مجاز به سخن گفتن در این باره نباشم. اما بعنوان فعال کنونی این جنبش و با توجه به آشنایی از نزدیک با این مجموعه و بسیاری از فعالین آن، نظرم در این باره را - لااقل بعنوان یک ناظر بیرونی - می توانم بازگو کنم. به باور من اگرچه می شد هزینه های سرکوب را تا اندازه ای کاهش داد، اما خود این سرکوب در آن مقطع مطلقاً امری محتوم و در وهله ی نخست تابع مستقیم همان شرایطی بود که در پاسخ پرسش نخست به آن اشاره کردم. بسیار کودکانه است اگر بیاندیشیم که تحت شرایطی و اگر مثلاً فلان کار از سوی بهمان شخص صورت نمی گرفت، چنین رویدادی حادث نمی شد! و یا اینکه هم چنین بلاهت محض است اگر این رویداد را با مفاهیمی چون «خیانت»، «نفوذی»، «جاسوس» و غیره توضیح دهیم؛ این بازی در زمین چیده شده و مطلوب دستگاه سرکوب است.
بگذارید کمی روشن تر بگویم: در شرایطی که دولت درگیر پروسه ی رفع تضادهایی در حوزه ی اقتصاد سیاسی است که مانع بهره وری مطلوب سرمایه محسوب می شوند، و در حالی که سیاست هایی اقتصادی چون واگذاری صنایع به بخش خصوصی یا همان «خصوصی سازی»، و انتقال سوبسیدها با ضریب منفی به زیربخش مالیاتی تولید ناخالص ملی یا همان «هدفمند کردن یارانه ها» و واقعی سازی قیمت ها را در راستای رفع این تضادها در دستور کار دارد و بدنبال ورود به سازمان تجارت جهانی و احقاق «موقعیت حقه ی خویش» در بازار جهانی است، بطور قطع حضور یک تشکل یا جنبش نسبتاً قدرتمند چپ در هر سطحی در جامعه را برنمی تابد و کمر همت به حذف آن می گمارد. و اگر در رابطه با «داب»، دولت این مجموعه را تا مقطع ١٣ آذر ٨٦ تحمل کرده بود، دلایل آن را باید در جای دیگری جست که موضوع این بحث نیست. آنچه از منظر دولت چنین سرکوبی را در آن مقطع خاص ایجاب می کرد، دقیقاً تلاقی و تصادم اعلام قدرت چپ در دانشگاه با روند پیش گفته بود. از نظر من پیش از هر چیز این نخستین عامل و رکن اصلی سرکوب چپ دانشجویی بود. اما این بدان معنا نیست که عوامل دیگری در تشدید سرکوب نقش بازی نکردند. عوامل دیگری که، برخلاف آنچه عده ای در بوق می کنند، مطلقاً ربطی به سبک کار و یا اتخاذ استراتژی و تاکتیک ندارد. این عوامل ثانوی را، که به نظر من تنها نقش تشدید کننده را دارا بودند، شاید بتوان بنوعی چنین برشمرد:
١- آماتوریسم و فقدان تجربه ی مبارزاتی ( که این خود معلول همبسته ی آن چیزی است که رفیق عزیزمان امین قضایی به درست از آن بعنوان «رشد بادکنکی» یاد می کند و از نظر من [اگر بخواهم صریح باشم] مترادف است با پیوستن «تحکیمی های سابق» به این جریان، تنها و تنها به سبب سرخوردگی از اصلاحات و «جذابیت سبک کار چپ» و «شجاعت فعالین آن»؛ «تحکیمی های سابق»ی که اکنون ادعای «مارکسیست ـ لنینیست» بودنشان گوش فلک را کر می کند و گویا لازم است در هر نوشته ای و به هر مناسبت و نامناسبتی آن را تکرار کنند! )
٢- عدم رعایت مسائل امنیتی بواسطه ی اغراق در علنی بودن.
٣- و در نهایت، ابهام در مرزبندی بین کار مخفی و کار علنی. همانگونه که در نوشته ی «جمع بندی سه ساله» آمده ــ و بنده یکی از نویسندگان آن بودم -، بر این باورم که فرد فرد اعضای یک جریان دانشجویی مختارند هرگونه تعلق سازمانی و حزبی داشته باشند، به شرطی که حوزه ی عمل مخفی شان با کار علنی و جنبشی آن جریان دانشجویی تداخل پیدا نکند و آن را به زیرمجموعه ی یک حزب یا سازمان بدل نسازد. نمی توان دادگاه صحرائی برپا کرد و به تفتیش عقاید انسان ها پرداخت. در اینجا لازم می بینم صراحتاً مرزبندی مشخصی با جریانات و کسانی داشته باشم که نفس تعلق حزبی و سازمانی افرادی و تلفیق کار مخفی و کار علنی را موجب وارد آمدن ضربه می دانند، و به این بهانه آن انسان های شریف را مورد سرزنش و - چه بسا - فحاشی قرار می دهند؛ کسانی که در مقطع سرکوب و پس از آن همداستان دستگاه سرکوب شدند و به واقع روی حزب توده و اکثریت را سفید کردند؛ انسان های کوچکی که اکنون از «اخلاق کمونیستی» دم می زنند و - با اینکه شخصاً هیچ اعتقادی به چنین مفهومی ندارم - تنها می توانم برایشان ابراز تأسف کنم، چرا که از نزدیک شاهد فحاشی و دشنام گویی شان بوده ام!

-در بالا اشاره کردید به تحکیمی هایی که به این جریان پیوستند و همچنین اشاره کرده اید که آماتور بودنشان و مارکسیست- لنینیست شدن آنها یکی از عمده دلایل ضربه به چپ رادیکال بوده است. آیا شما معتقدید که کسی نمی تواند پیش از پیوستن به این جریان چپ دانشجویی در تشکیلاتی همانند تحکیم وحدت عضو بوده باشد ؟ آیا برای کسانی که به عضویت این دسته از تشکل ها همانند چپ رادیکال در می آیند معتقد به یک فیلتر ایدئولوژیک هستید؟
من مطلقاً معتقد به چنین فیلتری با این زمختی که شما عنوان می کنید، نیستم. این اساساً با خصلت جنبشی چپ دانشجویی در تنافر است. اما به هرحال این هم نمی شود که کسی که تا دیروز در مورد «کربلا» مقاله می نوشت، روز بعد ــ آن هم تنها و تنها به سبب «جذابیت سبک کار» و «شجاعت فعالین» چپ، و هم چنین سرخوردگی از جریان اصلاح طلب - در صف مقدم فعالین چپ دانشجویی قرار بگیرد! بالاخره درجه ای از پرنسیب سیاسی و تشکیلاتی لازم است. ببینید، بحث من این نیست که کسی نمی تواند پیش از پیوستن به جریانی چون چپ رادیکال مثلاً تحکیمی بوده باشد؛ همانطور که گفتم نمی توان به تفتیش عقاید افراد پرداخت. منتها آن چیزی که در این رابطه ضروری می نماید، لزوم آموزش و هم چنین درجه ای از روشنی در تبیین نوعی منشور یا چارچوب است تا از دچار شدن به آن چیزی که از آن تحت عنوان «رشد بادکنکی» یاد شد، جلوگیری شود؛ امری که چپ رادیکال تا اندازه ی زیادی از آن غفلت نمود. اما در رابطه با بخش دیگر پرسش تان، باید بگویم آن چیزی که من به آن بعنوان عامل تشدید کننده ی ضربه ــ و نه «یکی از عمده دلایل ضربه» - اشاره کرده ام، آماتوریسم در نسبت کل جریان چپ رادیکال و مجموعه ی «د.ا.ب» بود و نه «آماتور بودن» افراد خاصی مثلاً تحکیمی های سابق. البته همانطور که گفتم این آماتوریسم بخشاً معلول همبسته ی همین مقوله ی «رشد بادکنکی» بود؛ اما به آن محدود نمی شود. چرا که هم چنین بنوعی ناشی از گسست از سنت های مبارزاتی چپ سنتی نیز بود، و این برای جریانی که بلحاظ تئوریک از چپ سنتی عبور کرده است، طبیعی است. آنچه در رابطه با چپ رادیکال و «د.اب.» شاید بنوعی مورد غفلت واقع شده است، درجه ای از تمرکز و پرنسیب تشکیلاتی است. به هر حال این تجربه ی گرانقدری است که در تجربه های آتی چپ دانشجویی و حتا کل چپ باید از آن سود جست. هم چنین این را نیز اضافه کنم که من چنین چیزی نگفته ام که گویا «مارکسیست ـ لنینیست شدن» کسانی از دلایل وارد آمدن ضربه بوده است؛ اشاره ی من دقیقاً متوجه آنهایی است که قبلاً در مدح «کربلا» و «امام حسین» مقاله می نوشتند و اکنون جا و بیجا ادعای «مارکسیست - لنینیست» بودنشان را در بوق می کنند. کاش براستی چنین می بود و اینان به قول خود «مارکسیست - لنینیست» شده بودند؛ اما این تنها پوششی است تا تحت این عنوان اعمال پلیسی شنیع خود را توجیه کنند.

- در ادامه ی سوال دوم این پرسش نیز برای بعضی ممکن است مطرح شود. سوال را اینگونه ادامه می دهم که شما در بالا اشاره کرده اید که " بسیار کودکانه است اگر بیاندیشیم که تحت شرایطی و اگر مثلاً فلان کار از سوی بهمان شخص صورت نمی گرفت، چنین رویدادی حادث نمی شد!" و همین طور در انتها گفته اید " و به این بهانه آن انسان های شریف را مورد سرزنش و - چه بسا - فحاشی قرار می دهند" اما شما در جواب تان به حزب توده و اکثریت اشاره کردید و از آنها به دلیل همداستان شدن با سرکوب اسم بردید. اولویت در تحلیل با کدام مورد است ، شرافت و مبارز بودن افراد و گذشت از اشتباهات و یا همانند موردی که درباره ی حزب توده عنوان کرده اید ، تاکید براشتباهات؟
من گفتم انسان های کوچکی که افراد شریفی از فعالين چپ راديكال را به بهانه ی تعلق سازمانی وحزبی تخطئه کرده و مورد هتاکی قرار دادند، روی حزب توده و اکثریت را سفید کردند. وقاحت اعمال پلیسی این عده بسیار بیشتر از آن چیزی بود که حزب توده و سازمان اکثریت در سال های پس از قیام ۵٧ مرتکب شدند. اما در مورد سؤال تان، بحث من به هیچ عنوان بحثی اخلاقی نیست؛ اولویت در تحلیل مسلماً با رویدادها و اتفاقات ابژکتیو است، نه با مقولاتی ارزشی چون «شرافت»، «مبارز بودن» و «گذشت از اشتباهات» یا به عکس «تأکید بر اشتباهات». هرچند که این مقولات ذهنی، خود، بر شرایط ابژکتیو بی تأثیر نیست. بحث های ارزشی مبتنی بر مثلاً گذشت یا تأکید بر اشتباهات، بیشتر نشان دهنده ی جایگاه سیاسی و ظرفیت انسان هاست و ربط چندان مستقیمی به تحلیل ابژکتیو ندارد. به هر حال آنچه من در بالا تحت این عنوان مطرح کرده ام که « بسیار کودکانه است اگر بیاندیشیم که تحت شرایطی و اگر مثلاً فلان کار از سوی بهمان شخص صورت نمی گرفت، چنین رویدادی حادث نمی شد»، خود بر همین مبنا استوار است و از چنین نگرشی در تحلیل نشأت می گیرد.

پس از سرکوب ١٦ اذر بسیاری بر این عقیده بودند که این جنبش دیگر توان متشکل کردن دانشجویان را در سطح دانشگاه نخواهد داشت . یا به شکل دیگر از سوی برخی اعلام شد که این جنبش با شکست مواجه شده است . شما در این مورد چه فکر میکنید.
قبل از هر چیز بگویم من به جامعه و به رویدادها و یا به هر مقوله ی دیگری در چنین کانتکست سیاه و سفیدی نگاه نمی کنم. به نظر من ورای سیاه و سفید طیف متنوع دیگری از رنگ ها نیز وجود دارد که باید در نظر گرفته شود. این دوآلیسم یا دوگانه انگاری که گویا یک جنبش یا کاملاً شکست خورده است، یا به عکس، کاملاً پیروز شده است، بازمانده ی سنت اندیشه گانی پیشامدرنی است که لااقل از زمان هگل منسوخ شده است. به هر جهت، اگر بخواهم به پرسش شما پاسخ دهم، باید بگویم گزاره ای که شما طرح کرده اید، هم می تواند صحیح باشد، و هم غلط. این بسته به اینکه شما پیروزی و شکست را چه چیزی تعریف می کنید، و بسته به شرایط حادث شدن یک رویداد خاص، متفاوت است. به باور من کل تجربه ی «چپ رادیکال» و در ادامه «د.ا.ب.» پیروزی بزرگی برای چپ دانشجویی و برای کل چپ بود. نمی توان از سر اینکه چنین تجربه ای با سرکوب مواجه شد، کل دستاوردهای آن را انکار کرد. اما از طرف دیگر بدون در نظر گرفتن مؤلفه ی سرکوب مقطع ١٣ آذر و تبعات آن نمی توان درباره ی ادامه ی فعالیت و امکانات و محدودیت های این مجموعه سخن گفت. اغلب فعالین و رهبران «د.ا.ب.» یا از کشور خارج شده اند و یا فعالیت در این قالب را کنار گذاشته اند. بقیه نیز تحت فشار هستند و در نتیجه کل مجموعه پس از ١٣ آذر - به جز در مواردی معدود - راندمان چندانی نداشته است. .اما این ابداً بدان معنی نیست که چپ دانشجویی «دیگر توان متشکل کردن دانشجویان را در سطح دانشگاه نخواهد داشت». اکنون در شرایط متفاوتی بسر می بریم و تبعات ضربه ی مقطع ١٣ آذر تا حد بسیار زیادی از میان رفته اند. لیکن شخصاً بر این باورم که ادامه ی فعالیت در شکل کنونی و در قالب «د.ا.ب» چندان ثمربخش نخواهد بود و باید همراه با بازبینی انتقادی تجربه ی موفق «د.ا.ب»، در تکاپوی یافتن الگوها و شیوه های دیگری برای متشکل کردن و سازماندهی دوباره ی چپ در دانشگاه بود تا به نتیجه ی مطلوب دست یافت. اینجا - چنانکه برخی می پندارند - بحث بر سر یک نام نیست، بلکه هدف بنوعی یک شیفت یا تغییر ریل به فرمی مطلوب است که شرایط تغییریافته ی امروز آن را می طلبد. این امر خود با توان تولید فکری آن جریان همبستگی تام دارد و بدون آن میسر نمی گردد.

- تشکلهایی دانشجویی دیگری با دیدگاه چپ در دانشگاه فعالیت میکردند و با آنکه به علنیت "چپ رادیکال" نبودند اما فعالیت کم و بیش را پیش می برند. نظر شما در مورد فعالیت های این گروهها چیست ؟ اگر نقد یا نقاط مثبتی در فعالیت این گروهها می بینید بیان کنید ؟
اگر منظورتان جریاناتی است که پیش از آذر ٨٦ فعالیت می کردند، باید بگویم که اغلب آنها محافلی کوچک بودند که در حاشیه ی بستر اصلی یعنی چپ رادیکال قرار داشتند. خود نیز به ناچار چنین موقعیتی را برای خود پذیرفته بودند و با آنکه بعضاً خط سیاسی متفاوتی را نمایندگی می کردند، غالباً دنباله رو چپ رادیکال بودند و پراتیک مستقل و متفاوتی نداشتند؛ چپ خرده بورژوا همیشه چنین است. البته بودند جریاناتی چون دانشجویان سوسیالیست پلی تکنیک و یا کسانی که به چپ نو تمایل داشتند، که نسبتاً با استقلال فعالیت خود را پیش می بردند. در کل به باور من اگر چه انتظار وحدت تصنعی جریانات چپ انتظار بیجایی است، اما پراکندگی نیروهای چپ در این مقطع بیشتر نشان نوپایی چپ دانشجویی است تا تمایز سبک کاری، استراتژیک و غیره. البته تأکید می کنم منظور من این نیست که این جریانات می توانند یا به تعبیر صحیح تر می توانستند گونه ای همگرایی را در پیش بگیرند، چه که اساساً بسیاری از آنها تعلق طبقاتی و فکری متمایزی داشتند که این همگرایی را ناممکن می کرد. مقصود من این است که در صورت رشد و بلوغ چپ پرولتری و گام برداشتن به سوی ایجاد تشکل مستقل دانشجویی، این جریانات هرچه بیشتر حاشیه ای می شدند و بستر اصلی آن قدر قدرت می یافت که این جریانات حاشیه ای عملاً موضوعیت خود را از دست می دادند. چپ رادیکال در این راستا حرکت می کرد و «د.ا.ب.» نقطه عطف این حرکت و دستاورد بزرگی در این راه بود، که متأسفانه با چنان سرکوبی مواجه گشت. نمی دانم پرسشتان تا چه اندازه شامل جریاناتی می شود که پس از ١٣ آذر اعلام موجودیت کردند، اما همین قدر بگویم که این جریانات متأسفانه خارج از دنیای مجازی هیچ موجودیت عینی ای ندارند که بتوان در مورد فعالیت هایشان چیزی گفت. به هر حال چپ دانشجویی در دهه ی ٨٠ با نام چپ رادیکال و دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب گره خورده است و فارغ از میل من و شما تاریخ این را به خاطر خواهد سپرد.

-با توجه به این که حوادث در ایران با سرعت به پیش میرود ، آیا در حال حاضر شما به نقش چپ در جامعه می توانید امید ببندید و آیا برای پیشبرد این تفکر در این اوضاع تلاش می کنید؟ آیا دانشجویان چپ دانشگاه می توانند باز هم در این تحولات نقش بازی کنند؟
پیش از آنکه به نقشی بپردازم که چپ در دل این حوادث ایفا می کند یا می توانست و می تواند ایفا کند، بگذارید کمی آنچه را که رخ داده و در حال رخ دادن است، بشکافم تا ماهیت جنبش حاضر روشن شود. ببینید، همانطور که قبلاً در دو نوشته در حد امکان کوشیده ام توضیح دهم، بر خلاف آنچه برخی استدلال می کنند، معتقد نیستم که رویدادهای اخیر یک نبرد طبقاتی است یا اینکه جنبش حاضر را می توان به سمت چنین نبردی باصطلاح «کانالیزه کرد». به باور من این یک کشمکش درون طبقه ای بورژوازی است که بیش از هر چیز بر سر نحوه ی سیادت بر طبقه ی دیگر و در متن همان روندی که اشاره کردم، یعنی پروسه ی رفع تضادهای حوزه ی اقتصاد سیاسی، درگرفته است. و چنین کشمکشی با این ابعاد فقط و فقط در شرایطی می توانست حادث شود که اتفاقاً هر دو جناح درگیر با فراغ خاطر از سلطه ی ایدئولوژیک شان بر جامعه پا به این میدان بگذارند. بگذارید روشن تر بگویم: همانطور که در پاسخ پرسش نخست شما اشاره کردم، جامعه ی ایران یک جامعه ی طبقاتی و شیوه ی تولید غالب در آن سرمایه داری و بنابراین سازمان تولید در این جامعه مبتنی بر روابط سرمایه دارانه است. از این رو در این دستگاه، مفاهیمی چون «مردم»، «جنبش توده ای»، «خیزش توده ها»، «انقلاب مردم» و غیره مفاهیمی به غایت انتزاعی و تهی از هرگونه بار معنایی ابژکتیوی هستند؛ چرا که به هیچ وجه مشخص نمی سازند که مرادشان کدام طبقات یا کدام بخش های جامعه است. به بیان دیگر از آنجا که جامعه طبقاتی است، باید با سنج طبقاتی به بررسی جنبش ها، روندها و رویدادهای حادث در آن پرداخت. از طرف دیگر در جوامعی که انباشت اولیه سرمایه در آنها تاریخاً به تعویق افتاده است - یا همان کشورهای پیرامونی - ، از آنجا که سودآوری سرمایه بر کار ارزان متکی است نه به تکنولوژی تولید، سازمان تولید مبتنی بر نوعی استبداد است که هم چنین خود را در عرصه ی سیاسی منعکس می کند. بنابراین در چنین جوامعی اساساً چیزی تحت عنوان جنبش یا انقلاب «بورژوا-دموکراتیک» موضوعیت پیدا نمی کند و تحقق خواست ها و مطالبات «بورژوا- دموکراتیک» در درون نظام سرمایه داری ممکن نیست. هم چنین از نظر من تقابل های کاذبی که مثلاً در قالب تقابل مردم / دولت عنوان می شوند، به همان دلایل پیش گفته، محلی از اعراب ندارند. از این منظر باید پرسید چنانچه جمهوری اسلامی دولت بورژوازی است - که هست - ، آیا جنبش حاضر خود را در تقابل با بورژوازی و بنابراین در تقابل با نظام سرمایه داری معنا می بخشد یا خیر؟ پاسخ مطلقاً منفی است. افق جنبش حاضر جابجایی بالانس قدرت در بالا و نهایتاً نوعی لیبرالیزم فرهنگی است که از زاویه ی اقتصاد سیاسی به هیچ عنوان نمی تواند مترقی ارزیابی شود.
به هر جهت اگر به سؤال شما بازگردم، باید مقدمه ی نسبتاً طولانی فوق را در چند حکم کلی خلاصه کنم:
١-جامعه ی ایران طبقاتی، نظام اقتصادی آن سرمایه داری، و جمهوری اسلامی دولت بورژوازی است.
٢- جنبش حاضر بواسطه ی افق اش یک جنبش بورژوایی و ارتجاعی است.
٣- این جنبش در متن هژمونی ایدئولوژیک بلوک بندی ها یا جناح های دوگانه ی بورژوازی شکل گرفته است.
از این رو چنانچه در این کانتکست چپ بخواهد نقشی ایفا کند، و در صورتی که نخواهد به دنباله رو این یا آن بخش بورژوازی بدل شود، این نقش لاجرم معطوف به تقابل با و شکستن هژمونی ایدئولوژیک بورژوازی می باشد. موفقیت در این امردر شرایط فقدان حزب کمونیست طبقه ی کارگر، خود، به توان ارائه ی ادبیات، الگوها و افق آلترناتیو از سوی چپ در راستای آگاهی بخشی وبازتعریف یک هویت چپ و حرکت در جهت ساختن چنین حزبی از یک سو، و از سوی دیگر به امکان صف بندی مستقل طبقاتی بستگی دارد. به هرحال چپ با چنین بینشی و با درک ضرورت فعالیت دخالتگر در متن اوضاع جاری باید به ایفای نقش بپردازد. اما در پاسخ سؤال دوم شما، تا آنجا که به شخص من برمی گردد، قطعاً در چنین راستایی در حد توان تلاش خواهم کرد و تاکنون نیز سعی کرده ام نقش کوچکی در این بین ایفا نمایم. اما در رابطه با چپ دانشجویی، این بستگی تام پیدا می کند با میزان درک روشن فعالین آن از تحولات و نقش خطیری که بعنوان یک رسالت تاریخی بر گرده شان سنگینی می کند. دانشگاه در جوامعی مانند ایران، تریبون جامعه است و نقشی پراهمیت در آگاهی بخشی به جامعه ایفا می کند. در حال حاضر چپ در دانشگاه ها با چنین پتانسیلی غایب است و سبزها صحنه گردان بازی اند. به هم زدن این چینش در درجه ی نخست در گرو همان چیزی است که بالاتر از آن بعنوان تغییر ریل یا شیفت به فرمی مطلوب جهت بازسازی و سازماندهی مجدد چپ دانشجویی از آن یاد کردم. این امر می تواند و باید در شرایط کنونی در راستای وظیفه ی عمومی چپ، یعنی تقابل هژمونیک با تسلط ایدئولوژیک بورژوازی بر جامعه، و متناسب و همبسته با این هدف صورت بگیرد. در نبردهای بزرگ، انسان های کوچک به فراموشی سپرده می شوند؛ باید گام های بزرگی برداشت.

چپ دانشجویی؛ گفتگوی اشتراک با مزدک طوسی نژاد

با تشکر از اینکه این مصاحبه را پذیرفتید.
با توجه به بازگشایی دانشگاهها و بنا به شرایط کنونی جامعه و اعتراضاتی که به شکلی سراسری جامعه را درنوردیده است لازم دیدیم تا با فعالین چپ دانشجویی که در چند سال گذشته تجارب مهمی را از سر گذرانده اند گفتگویی داشته باشیم . هدف از این گفتگو شناخت دقیق تر از این جنبش بواسطه ی فعالینی از آن است که تاکنون فرصت ارائه نظراتشان را در رابطه با نوع نگاهشان نسبت به گذشته و همچنین اینده این جنبش پیدا نکرده اند .
- براین اساس از شما میخواهیم در ابتدا چگونگی شکل گیری و رشد جنبش چپ در دانشگاه را توضیح دهید . زمینه های شکل گیری و تقویت این جنبش را در چه میدانید .

در ارتباط با زمینه ی شکل گیری جنبش چپ در دانشگاه ها یک نگاه و نظر که بسیار شنیده شده است وجود دارد و آن اینکه شرایط سیاسی آن دوران (سال ٨٠ و ٨١ ) و بسته به آن ، شرایط اجتماعی ، اوضاع را به صورتی رقم زد تا دلسردی حاصل از شکست پروژه ی دوم خرداد موجب عروج چپ در دانشگاه و میدان یافتن فعالیت های رادیکال شود. اینکه اصلاحات محبوبیت اش روز به روز کاهش می یافت کاملا صحیح است ، اما به نظر من حضور افراد مارکسیست و کمونیست در دانشگاه و در جامعه علت موثرتری بود . نسل جدیدی که با گسست از شیوه های چپ سنتی و روش های روتین گذشته ، کار را آغاز کرده بودند و مجهز به دانش این کار بودند.
شکست اصلاحات توانست موجبات گرایش بیشتر افراد علاقمند به ایجاد تغییر در جامعه و خصوصا دانشجویان را به چپ فراهم سازد که در واقع سبب آن شد که ما تا سال ٨٦ بیش از اندازه رشد به لحاظ کمیتی داشته باشیم.
اما در واقع شرایط مربوط به دوران سال ٨٠ تا ٨۴ بود که ما را به سمت فعالیت علنی در دانشگاه و جامعه کشاند و موجب گرایش بعضی از ما به احزابی بود که شاید تا آن زمان جوابگوی ما در عرصه هایی بودند.
این مدت ، زمانی بود که شرایط اجتماعی اجازه ی این کار را به ما میداد تا یکدیگر را پیدا کنیم و کارهای مشترک را در جامعه به پیش ببریم . از نظر من مبنای آشنایی ما با مارکسیسم و فعالیت های ما در قالب فعالین مارکسیست تا سال ٨۴ ، صرفا دانشگاه نبوده است. ما در جامعه یکدیگر را پیدا کردیم ، کانون تاسیس کردیم ، جلسات برگزار کردیم و به هر شکل و نحوی افراد مختلف را از درون جامعه در خودمان جای دادیم و این روند نتوانست ادامه پیدا کند به این دلیل که ازسال ٨۴ به بعد امکانات ما برای ادامه کار آرام آرام سلب شد و در عین حال فشارهای امنیتی افزایش یافت . از اینجا به بعد ما آرام آرام به ناچار تنها دانشگاه را بستر مناسب این کار یافتیم و فعالیت هایمان در جامعه نتوانست توفیقی داشته باشد .اگر چه که همچنان بر آن پای می فشردیم ، چه در محیط های کارگری و چه در فعالیت های دیگری مانند حقوق زنان .
تثبیت نفوذ ما در دانشگاه موجب آن شد تا به ظرف بزرگتر یعنی جامعه نیز بنگریم ، خصوصا در زمانی که شرایط اجتماعی هر روز بدتر می شد و احمدی نژاد چهره ی سیاسی و اقتصادی خود را کاملا به جامعه نشان داده بود.
شاید روشن بود که دیگر فضایی برای فعالیت اجتماعی در جامعه وجود ندارد و تنها می شد فعالیت اجتماعی را در یک محفل خلاصه کرد. بنابراین همانطور که شاهدش بودیم و پس از زندان ها نیز روشن شد ، برخی از رفقا دست به ماموریت های عجیبی نیز زدند .
با این وصف فضای سیاسی و اجتماعی اواخر دوران خاتمی ، شکست دولت او و پروژه ی اصلاحات و حضور انسانهای مارکسیست و تشخیص اجتماعی و سیاسی درستی که برای آغاز این کار داشتند ، شاید جز مهمترین عواملی باشد که بتوان همچنان از آن به عنوان عوامل موثر اجتماعی یاد کرد . اما قطعا تمام این شرایط ، بدون تمامی حواشی فعالیت های چپ رادیکال و همچنین افراد خستگی ناپذیراش جوابگو نمی بود.

- نظراتتان را در مورد اتفاقات ١٦ آذر ٨٦ برایمان بازگو کنید. اگر چه تقریبا مدت زمان بسیاری از آن حادثه گذشته است ، اما بنا به اینکه در آن دوران و پس از آن حوادث ، که منجر به دستگیری تعداد بسیاری از دانشجویان شد ، تنها شاهد اظهار نظر از سوی شخصیت ها ، احزاب و سازمانها بودیم ،شما به عنوان یکی از فعالین این جنبش این اتفاقات را چگونه بازگو میکنید .چه عواملی باعث به وقوع پیوستن سرکوب ١٦ آذر ٨٦ شد.
حملات بسیاری به شیوه ی عملکرد دانشجویان در دوران دستگیری ها و پس از آن شد که برخی از این انتقادات آرام آرام جنبه های فرعی دیگری پیدا کرد. اگر بخواهم مشخصا در ارتباط با سرکوب ١٦ آذر ٨٦ صحبت کنم ، از نظر من این اتفاق اجتناب ناپذیر شده بود و برخی از رفقا حتی پیش از این که کسی دستگیر شود این امکان را گذاشته بودند که پس از برگزاری این مراسم احتمالا تبعاتی در انتظارشان خواهد بود. در واقع از این نظر همه چیز غافلگیر کننده بود که دو روز پیش از مراسم اقدام به ربودن برخی در خیابان و حمله به خانه ی یکی دیگر کردند .
واضح بود که نیروهای اطلاعاتی و امنیتی جمهوری اسلامی فعالیتهای ما را زیر نظر داشتند و در عین حال ما هم در دستور فعالیتهای مربوط به محیط دانشگاه و جامعه کمتر از روش های زیرزمینی استفاده می کردیم . ما روش کارمان تابعی از شرایط بود ، فرضا در دوره ای که کم کم چپ رادیکال در دانشگاه نفوذ بیشتری پیدا میکرد ، برخی افراد از جمله خودم به دلیل اینکه گفته می شد در مرکز اتهامات در رابطه با ارتباط با احزاب خارجی هستیم ، خودمان را از برخی کارها کنار کشیدیم تا به نوعی مانعی برای فعالیت ظاهرا سالم دیگران نشویم . اما از ٨۵ به بعد واضح بود که حتی همانهایی که تصور میکردند هیچ فعالیت سیاسی خارج از دانشگاه شان زیر ذره بین نیست اشتباه میکردند و این صرفا یک اشتباه نبود . این حالت ، قرارگرفتن هر یک از رفقا در موقعیتی بود که به نوعی به این دلیل که پیشبرد هر یک از امور به حضور فعال شان بستگی داشت ، ناچار بودند تا از دستاورد ها حفاظت کنند و برای پیشبرد اهداف بجنگند و نتیجتا نمی توانستند به هیچ نحوی پا عقب بکشند و در واقع امکان عقب نشینی و یا فکر کردن به آن با توجه به موقعیتی که در آن قرار داشتیم ، شاید ممکن نبود .
تمامی انتقادات و حمایت هایی که در این دوران دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب شنیدند ، همه براساس منافع احزاب بیان میشد ، اما این بدان معنا نیست که همه یک سر بی اعتبار است . بسیاری از انتقادات به شیوه ی عملکرد داب(دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب) می تواند به جا و درست باشد. سرکوب ١٣ آذر ٨٦ مطمئنا عواملی دارد که به ١ ماه قبل یا ١ سال قبل مربوط نیست و می بایست بر روی شیوه ی عملکردمان و رابطه مان با احزاب اپوزیسیون دست بگذاریم. هیچ یک از احزاب هیچ شناخت دقیقی از موقعیت افراد در جامعه و وضعیت خود جامعه ندارند و تنها یک تحلیل کلی از وضعیت ارائه می دهند که چندان کارآمد نیست.
برخی از ما همانطور که در بالا اشاره کرده ام با احزابی در اپوزیسیون ارتباطات تنگاتنگی داشته ایم که این مسئله همچنان در طول مدت فعالیت مان نه تنها مخفی نماند بلکه بواسطه ی خروجی های مختلف ما از جمله مقالات و نظرات و تحلیل ها بر صحت شک و شبه های بوجود آمده مهر تایید زد. حتی مخالفین سیاسی راست ما در دانشگاه از ابراز این موضوع و نشان دادن وابستگی ما هیچ ترسی نداشتند و همینطور هیچ اخلاقی. به هر حال مسئله اینجاست که ما سوخته محسوب می شدیم و دیر یا زود می بایست انتظار این سرکوب را می داشتیم و از اینجاست که می گویم اجتناب ناپذیر بود و برای بسیاری از ما فقط مسئله ی زمان مطرح بود.
البته که این سرکوب دلایل بسیار دیگری نیز می تواند داشته باشد ، اما واضح ترین آن این است که حتی اگر خواسته ایم تا با یک حزب سیاسی ارتباط داشته باشیم ، نخواسته ایم تا آنرا بپوشانیم و هیچ وقت تلاشی هم در این راستا نکردیم و واضح و روشن است که جمهوری اسلامی حمله خواهد کرد.

- پس از سرکوب ١٦ اذر بسیاری بر این عقیده بودند که این جنبش دیگر توان متشکل کردن دانشجویان را در سطح دانشگاه نخواهد داشت . یا به شکل دیگر از سوی برخی اعلام شد که این جنبش با شکست مواجه شده است . شما در این مورد چه فکر میکنید.
در این شکی نیست که ضربه ی ٨٦ بسیاری از فعالین این جنبش را زمین گیر کرد و به واقع مهلک بود.
از نظر من هیچ تشکل یا جنبشی نمی تواند ادعا کند که پس از زندانی شدن فعالین اش و شکنجه و در نهایت دادگاهی شدنشان همچنان همانند گذشته قدرتمند است. دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب نیز از این امر مستثنی نیستند ، اما معتقدم گسست ما زمانی نهایی شد که پس از زندان ، بسیاری از اتفاقات آشکار شد و همین موضوعات بصورت دامنه دار تا امروز ادامه یافت.
قطعا فعالیت در قالب دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب امروز شکست خورده است و اگر کسی نخواهد این موضوع را به زبان بیاورد از سر ترس از انکار خودش است. اما این شکست تنها به این معنا است که دیگر ما نمی توانیم با آن نام و با همان ترکیب در دانشگاه ها فعالیت کنیم ، ولی همچنان دانشجویان چپ در دانشگاه ها حضور دارند و به هر شیوه ی ممکن دیگری امر مبارزه ی خود را به پیش می برند.
چپ رادیکال توانست اقدامات بزرگی را در سطح جامعه ایران به انجام برساند . اولین ١ می ها پس از نزدیک به ٢٠ سال همه با همکاری مستقیم یا غیر مستقیم این گروه در سطح شهر تهران اتفاق افتاد و بسیاری دیگر از اینچنین مراسم هایی که شاید تا مدت ها دیگر نشانی از آن را نبینیم. اما مسئله اینجاست که این فعالیت ها تاثیر خود را گذاشته است و این تاثیرات به همراه تجربه ی اتفاقات دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب می تواند برای دانشجویان جدید راهگشا باشد.

- تشکلهای دانشجویی دیگری با دیدگاه چپ در دانشگاه فعالیت میکردند و با آنکه به علنیت "چپ رادیکال" نبودند اما فعالیت کم و بیش را پیش می برند. نظر شما در مورد فعالیت های این گروهها چیست ؟ اگر نقد یا نقاط مثبتی در فعالیت این گروهها می بینید بیان کنید ؟
گروه های دیگری که بودند تقریبا از سال ٨۵ به بعد نمود یافتند. آنها در حال تقویت خود در دانشگاه بودند و من از اهداف شان آگاهی ندارم و میبایست خودشان در این مورد نظر دهند. فعالیت های آنها بنا به نوع نگاهشان نسبت به مبانی مارکسیسم اشکال دیگری می یافت و همچنین بنا به ظرف فعالیتشان. فرضا دانشجویان سوسیالیست پلی تکنیک بنا به فضای سیاسی موجود در این دانشگاه برنامه هایشان را پیش می بردند و با مبانی تئوریک ما در برخی موارد سازگاری نداشت. برای ما در آن دوره مخالفت مستقیم با احمدی نژاد معنای سیاسی مستقیمی نداشت که از آن مخالفت با دولت را استخراج کنیم ، اما آنها تاکید بر این مخالفت را مهم و موثر میدانستند.
مورد دیگر، چپ کارگری بود که از همان سال ٨۵ به بعد آرام آرام شکل می گرفت. این گروه هم از نتایج مستقیم فعالیت چپ رادیکال بود که افرادی از درون ما بنا به دلایل تئوریک و دلایل دیگر، خودشان را از کنار ما بیرون کشیدند و چنین گروهی را شکل دادند. تمامی این گروه ها ظاهرا به یک نوع و شیوه فعالیت می کردند و این همان روشی بود که ما نیز داشتیم . بنابراین براساس پراتیک جنبشی نمی توانم به نقطه ی خاصی یا خصوصیت خاصی در آنها اشاره کنم.
اما به جز این گروه ها که قابل مشاهده بودند ، هستند افرادی که از همان ابتدا با یک دسته فعالیت های مخفیانه کار خود را آغاز کردند و همچنان نیز به این شیوه ی مبارزه ادامه می دهند. کار مخفی ضعف های خاص خودش را دارد و جوابگوی دانشگاه و جامعه در آن دوران نمی توانست باشد اما شاید حسن اش این باشد که از سرکوب در امان است.

- به فعالیت علنی و مخفی اشاره کردید . بسیاری گفته اند که بهتر بود تا فعالیت این گروه بصورت مخفی می بود و یا گفته اند که در ترکیب این دو اشتباهاتی بوده که موجب لو رفتن مسائل و نهایتا سرکوب شده است ، چرا فعالیت علنی را انتخاب کرده اید و آیا اگر جز این میکردید سرکوب حداقل مشکل تر نمی شد؟
بحث ، تلفیق کار مخفی و علنی است . به نظر من این کار کمتر نتیجه داده و همیشه باید یکی را فدای دیگری کنیم . انتخاب یکی از این دو و یا تلفیق شان بسته است به سطح مبارزه و شرایط امنیتی ای که در جامعه حکم فرماست .
فعالیت سیاسی و اجتماعی در ایران غالبا بنا به اوضاع سیاسی و اجتماعی که تا امروز حکمفرما بوده بصورت جنبشی و در واقع علنی بوده است. در ایران جنبش های اجتماعی بسیار فعالند که همه از همین شیوه استفاده میکنند. اما جنبشی بودن آنها لزوما بدین معنا نیست که حتما همه چیز روشن است و هیچ قسمتی در پشت پرده وجود ندارد. من شخصا تصور نمی کنم که هیچ یک از جنبش های اجتماعی بار معنایی فراتر از خودشان و جنبش شان نداشته باشند . یعنی اگر فرضا جنبش زنان در ایران به اشکال مختلفی که هر گروهی انجام می دهد در حال فعالیت هستند ، بدین معنا نیست که آنها عده ای افراد فعال این بخش هستند که صرفا به خواست زنان توجه دارند بلکه در درون آنها یک گروه مفاهیم معنایی ، تئوریک و به تبع آن رفتار های مشخص سیاسی ، اجتماعی وجود دارد که این موجب بروز یک جنبش به شیوه های مبارزاتی و اجتماعی خاص می شود. در همین رابطه اگر حتی هیچگونه ارتباط پشت پرده ای با گرایشات مختلف در خارج از ایران نداشته باشند اما خواست هایشان با یکی از احزاب یا دسته های اپوزیسیون همخوانی پیدا خواهد کرد. این به این دلیل است که هر دسته از خواست های مدنی جامعه ایران نمایندگان صوری و یا غیر صوری در اپوزیسیون جمهوری اسلامی در خارج از کشور پیدا کرده اند و این تداخل اتفاق می افتد. از اینجاست که اطلاعات جمهوری اسلامی حداقل در حد حرف می تواند به تمامی فعالین داخل کشور انگ های اینچنینی بزند که با این گروه و آن گروه همکاری داشته و یا از فلان منبع تغذیه شده اند. پس فعالیت جنبشی در ایران یا همان فعالیت علنی اگر حتی در مستقل ترین حالت اش هم باشد ، باز هم می تواند درگیر این دست از مسائل با سیستم امنیتی و قضایی جمهوری اسلامی شود. در اینجا اگر انگ های سیاسی و ارتباطات با خارج از کشور به مرحله ای رسیده باشد که برای آن مدارک قابل قبولی در دسترس باشد ، همان بلایی که بر سر ما آمد بر سر هر کس یا گروه دیگری هم می آید. اما در غیر اینصورت شاید کمتر در معرض آسیب های اینچنینی قرارگیرد.
نکته ای که اینجا اهمیت دارد این است که برای یک فعال اجتماعی که بصورت علنی فعالیت دارد ، یک مرز برای ورود به حیطه ی فعالیت مخفی وجود دارد. یک ارتباط ساده ما بین فرد و یک سازمان و یا گرایش یک فرد به یک سازمان را می توان حداقل با رعایت نکات امنیتی مربوط بدان که وجود دارد برای مدتها بدون دسترس نگاه داشت و در امان بود ، اما فراتر از این یعنی شرکت در ماموریت هایی که واضح و روشن می تواند کل دستاوردهای جنبش و فعالیت علنی اش را مورد هجوم قرار دهد چیزی نیست که بتوان آن را با چند تئوری تلفیق کار مخفی و علنی پوشاند . به هر حال ما با یک دستگاه اطلاعاتی و امنیتی طرف هستیم که به نظرم چیزی کمتر از دستگاه های مشابه اش در کشورهای دیگر ندارد و در منطقه جز قدرتمندترین آنهاست. رعایت این نکته جز حداقل انتظارات بوده . ضمنا توجه داشته باشید که برخی از ما حتی در رعایت موارد مربوط به ارتباطات ساده با احزاب هم موفق نبودیم .
اینکه چرا این گروه دانشجویی به این سبک کار روی آورد ، برمیگردد به شرایط امنیتی- سیاسی جامعه ، خفقان و انتظارات ما از مبارزه ای که آغاز کردیم. من در بالا هم اشاره کردم که از سال ٨٠ تا ٨۴ یعنی زمانی که دور دوم ریاست جمهوری خاتمی را می گذراندیم امکان فعالیت های اجتماعی و شانس موفقیت در آنها بالا بود . زمانی که چنین امکانی وجود دارد هیچ کس نیازی به اینکه بخواهد خودش را درگیر فعالیت های مخفی کند احساس نمی کند. اساسا عقب می ماندیم اگر وارد چنین فازی از فعالیت می شدیم ، زیرا دیگر جنبش های اجتماعی از همین شرایط استفاده می کردند و حرکت میکردند وما همچنان با شب نامه و شعارنویسی و غیره هیچ شانسی برای رسیدن به آنها نداشتیم . این نتیجه ای بود که حداقل من و چند نفر از دوستانم عملا به آن رسیده بودیم . به نظر من فعالیت های زیرزمینی مختص شرایطی هستند که دیگر هیچ راهکار جنبشی وجود نداشته باشد و امکان فعالیت های اجتماعی سلب شده باشد و مربوط به دوره هایی است که شرایط به شدت پلیسی شده است .
براین اساس انتخاب شیوه ی فعالیت ما اشکالی نداشته و اشکالی که گریبان گیرمان شد بی توجهی نسبت به همین موضوع در درجه ی اول بود که نمی بایست ما آن بخشی از کارمان را که مخفی بوده به جنبش انتقال می دادیم و در درجه ی دوم اشتباهات شخصی افرادی که پا را فراتر گذاشتند و رسما پروژه هایی را تقبل کردند که خطرات امنیتی مستقیمی داشت .

- با توجه به این که حوادث در ایران با سرعت به پیش میرود ، آیا در حال حاضر شما به نقش چپ در جامعه می توانید امید ببندید و آیا برای پیشبرد این تفکر در این اوضاع تلاش می کنید؟ آیا دانشجویان چپ دانشگاه می توانند باز هم در این تحولات نقش بازی کنند؟
با توجه به شرایط حال حاضر در ایران ، می توان به روی کار آمدن هر الگویی از جمله الگوی سیاسی ، اقتصادی کمونیستی امید داشت ، اما تصور من بیشتر بر این مبناست که بازشدن فضای سیاسی و اجتماعی در ایران بتواند زمینه ای را فراهم کند تا چپ بتواند بیش از پیش رشد کند و در آینده نقش موثر تری را ایفا کند و به نظر نمی رسد که بتواند در امروز ایران تاثیری آنی داشته باشد ، زیرا چنین امکاناتی را در حال حاضر نیروهای چپ درون جامعه ندارند. می بایست امید داشت و برای آن تلاش کرد ، اما نباید واقعیات را از نظر دور کرد.
دانشجویان چپ ، اگر منظور دانشجویان سابق است که آنها بدلیل عواقب باقی مانده از ضربه ٨٦ همچنان مجبورند با احتیاط عمل کنند. اما دانشجویان و جوانانی که چنین اندیشه ای را در خودشان پرورانده اند قطعا میبایست برای این تحولات نقشه عملی داشته باشند تا بتوانند تاثیر گذار باشند و این بسته به اینکه تا چه حد این نقشه درست باشد می تواند تاثیرش را نشان دهد، در غیر اینصورت نمی توان به چیزی در این رابطه امید بست.

چپ دانشجویی؛ گفتگوی اشتراک با پریسا نصرآبادی

با تشکر از اینکه این مصاحبه را پذیرفتید.
با توجه به بازگشایی دانشگاهها و بنا به شرایط کنونی جامعه و اعتراضاتی که به شکلی سراسری جامعه را درنوردیده است لازم دیدیم تا با فعالین چپ دانشجویی که در چند سال گذشته تجارب مهمی را از سر گذرانده اند گفتگویی داشته باشیم . هدف از این گفتگو شناخت دقیق تر از این جنبش بواسطه ی فعالینی از آن است که تاکنون فرصت ارائه نظراتشان را در رابطه با نوع نگاهشان نسبت به گذشته و همچنین اینده این جنبش پیدا نکرده اند .
- براین اساس از شما میخواهیم در ابتدا چگونگی شکل گیری و رشد جنبش چپ در دانشگاه را توضیح دهید . زمینه های شکل گیری و تقویت این جنبش را در چه میدانید .

به اعتقاد من ظهور و بروز چپ دانشجویی در دانشگاه های کشور در اوایل دهه هشتاد محصول یک ضرورت تاریخی بود. این ضرورت از یک طرف به آشکار شدن بن بست اصلاح طلبی و شکست سیاسی - اجتماعی رفرمیست ها بر می گردد که به ویژه سرخوردگی از راه حل های سازش طلبانه در میان جوانان و جنبش دانشجویی را به همراه داشت و از سوی دیگر، باید زمینه های ابژکتیو باز تولید ایده های چپ در جنبش دانشجویی را نیز در نظر گرفت. چپ دانشجویی دقیقا در برهه ای از تاریخ سرمایه داری اسلامی زاده شد که این نظام می کوشید که در قامت یک سیستم سرمایه داری متعارف با سرمایه داری جهانی وارد تعامل بشود و خود را جا بیندازد. طبیعتا مقتضی چنین تحولی در بطن نظام سرمایه داری اسلامی، رشد خصوصی سازی، بالا رفتن نرخ استثمار، افزایش بیکاری، غیر انسانی تر شدن شرایط کار و تبعیض های گسترده و هم زمان سرکوب آزادی های دموکراتیک اجتماعی و به ویژه سرکوب مبارزات کارگران برای ایجاد تشکل های مستقل و طبقاتی شان بود که همه و همه، به ویژه درک این نکته که رفرمیسم قادر به احقاق حقوق و آزادی های دموکراتیک برای اکثریت عظیم جامعه و به ویژه طبقات محروم و تحت ستم نیست، بخشی از دانشجویان را به سمت اندیشه ها و پراتیک رادیکال و نگرش طبقاتی به مسائل سیاسی و اجتماعی سوق داد. بنابراین بنای چپ دانشجویی بر خرابه های اصلاح طلبی ساخته شد، اما چیزی که بیش از همه موجب تقویت این بخش از جنبش دانشجویی گردید، هم زمانی و مقارنت رشد و اعتلای چپ در دانشگاه، با تلاش های فعالین جنبش طبقه کارگر برای ایجاد تشکل های توده ای و طبقاتی کارگران بود که از همان زمان، پیوند میان چپ دانشجویی و جنبش کارگری برقرار گردید و به استراتژی چپ دانشجویی از آن زمان به بعد بدل گردید. در واقع شاید بتوان آغاز دهه هشتاد را دوران پر رونق تمام جبش های اجتماعی اعم از کارگری، دانشجویی ، زنان و جنبش حقوق کودک دانست.
نکته دیگری هم که موجب شکل گیری جریانی چپ و سوسیالیست به این شکل علنی و اتخاذ سبک کار جنبشی از سوی آن گردید، این بود که اکثر کسانی که به نوعی خود در ایجاد این بخش چپ در جنبش دانشجویی مشارکت داشتند، دوران نوجوانی خود را در متن یک جنبش سیاسی گذرانده بودند، و سبک کار جنبشی، از ابتدا، بخشی از ماهیت چپ دانشجویی گردید که هم زمان استفاده از کوچکترین روزنه های موجود، تحمیل خود به سیستم و رسمیت بخشیدن به خود در فضای علنی به عنوان بخشی فعال از جنبش را پیش فرض قرار می داد. بدین ترتیب بعد از یک دهه انقطاع، نسل جدیدی از چپ، با تئوری ها و پراتیکی متفاوت از چپ گذشته سر برآورد که چندان حامل آن سنت و تجربیات نسل ماقبل خود نبود که البته من این را نقطه کوری برای چپ جدید می بینم که تکرار برخی تجربیات عملا به وی تحمیل شد و درس های بسیاری که باید می آموخت، تا از راه رسیدن یک ضربه سخت به تعویق افتاد و شاید تنها مزیتی که برای نسل جدید چپ در دانشگاه ها داشت، اتخاذ سبک کار جنبشی به عنوان یگانه راه فعالیتی که به طور اجتماعی و طبیعی می دانست در شرایط موجود بود. اما با تمام بالا و پایین ها در یک فرایند آزمون و خطا چپ دانشجویی رشد کرد و به عنوان یک نیروی جدی در بین نیروهای سیاسی موجود در جنبش دانشجویی موقعیت خود را تثبیت نمود که این محصول تلاش بسیاری از رفقا بود که با نشریات، کانون ها، آکسیون ها و فعالیت های مستمر و اراده ای که برای پیش بردن سوسیالیسم در متن جنبش دانشجویی داشتند این کار را انجام دادند.

- نظراتتان را در مورد اتفاقات ١٦ آذر ٨٦ برایمان بازگو کنید. اگر چه تقریبا مدت زمان بسیاری از آن حادثه گذشته است ، اما بنا به اینکه در آن دوران و پس از آن حوادث ، که منجر به دستگیری تعداد بسیاری از دانشجویان شد ، تنها شاهد اظهار نظر از سوی شخصیت ها ، احزاب و سازمانها بودیم ،شما به عنوان یکی از فعالین این جنبش این اتفاقات را چگونه بازگو میکنید .چه عواملی باعث به وقوع پیوستن سرکوب ١٦ آذر ٨٦ شد.؟
ضربه آذر ٨٦ در شرایطی فرا رسید که جبهه چپ رادیکال، به عنوان ظرف بزرگی که در برگیرنده گرایشات مختلف رادیکال چپ در دانشگاه ها بود، به چند پاره تقسیم گشته بود و دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب از یک سو، چپ کارگری که در آستانه ١٦ آذر منحل اعلام گردید از سوی دیگر و فعالین منفرد چپ دانشجویی هم چنین، فعالیت های مستقلی را از هم سامان می دادند.
درست است که فعالیت علنی با عنوان چپ و سوسیالیست در دل نظام سرمایه داری اسلامی نهایتا هزینه ای را در بر می داشت و برخورد جمهوری اسلامی با چپ چه در دانشگاه ها و چه بیرون از آن ناگزیر به نظر می رسید، اما نمی توان نقش عواملی را که به مثابه کاتالیزوری (تسریع کننده) برای این سرکوب عمل نمود را نادیده گرفت.
این که نفس برگزاری برنامه مستقل به مناسبت روز دانشجو توسط نیروهای چپ عامل یگانه سرکوب بوده نمی تواند همه واقعیت را در بر بگیرد. همان طور که در پاسخ به سوال قبلی گفتم، سبک کار چپ دانشجویی مبتنی بر علنیتی بود که عملا با عملکرد برخی چهره های شاخص و علنی چپ دانشجویی در تقابل قرار گرفت، روشن است که رهبران، سازمان دهندگان، چهره ها و و فعالین برجسته جنبش دانشجویی، نمی توانند و اساسا نباید وظایف کادرهای حرفه ای و مخفی احزاب چپ را بر عهده بگیرند، چه برسد به آنکه دست به قمارهایی بزنند که صراحتا نام آن آوانتوریسم است و هرچه غیر از این یا تعارف است یا پرده پوشی که در هر دو حالت از صداقت کمونیستی به دور است.
واضح است که بخش رهبری و تصمیم گیرنده دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب به واسطه روابط ارگانیکی که با حزب مربوطه داشتند و بروز رفتارهای غیر متعارفی که از سوی برخی چهره های شاخص آنان بروز نمود، در واقع وظیفه چهره های چپ جنبش دانشجویی را با کادر های مخفی و نظامی یک حزب دارای شاخه نظامی آمیختند و این امر نهایتا فرصت و بهانه لازم را به دست رژیم سرکوبگر اسلامی داد. چرا که اگر چنین گزک های نابی موجود نبود، شاید اگر نگوییم ضربه به ناگاه فرود نمی آمد، اما دست کم با چنین شدت و گستره ای نازل نمی شد. حقیقتا نا روشن بودن مساله تفکیک وظایف کادر های مخفی و علنی-جنبشی بروز چنین ضربه سهمگینی را ممکن تر و عملی تر نمود و بدنه دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب را که وابستگی حزبی نداشتند در کمال بی مسئولیتی و بی پرنسیپی به مسلخ کشاند.

- در رابطه با عدم تفکیک فعالیت مخفی و علنی که شما در بالا به آن به عنوان یکی از علل تقویت کننده ضربه اشاره کردید ، می خواهیم بدانیم که از نظر شما کدامیک از این دو می بایست در دستور کار فعالین داخل ایران قرار بگیرند؟ آیا تلفیق این دو ممکن است؟
فعالین جنبش سوسیالیستی ممکن است صرفا به مثابه فعالین علنی یا کادرهای مخفی به فعالیت بپردازند، و ممکن است که با تلفیق کار علنی ومخفی وظایف خود را انجام دهند، این کاملا بستگی به شرایط ، عرصه ها و سطوح مبارزه دارد. در این که تلفیق کار علنی و مخفی ممکن و برای برخی کاملا نیز ضرورت دارد بحثی نیست. مساله اساسی که من سعی کردم آن را روشن نمایم این است که چپ دانشجویی بعد از کشتار دهه ٦٠ و به ویژه ٦٧ و به تبعید رفتن بسیاری از فعالین کمونیست، از دل یک خلا بیرون آمد و ناگزیر گردید و در واقع به او تحمیل شد که بار سنگین و متنوعی از فعالیت های مختلف را به دوش بگیرد. اما مساله این است که به هر حال چپ در جنبش دانشجویی تا جایی پیش رفت که به تدریج می بایست بر اساس نظرگاه صحیح و اتخاذ استراتژی و تاکتیک های منطبق با شرایط و سبک کار متناسب در دانشگاه، فعالیت هایش را با موقعیت عینی اش منطبق نماید. اماچنین نشد و همان طور که گفتم، برخی چهره ها و فعالین شناخته شده آن که درگیر فعالیت علنی در دانشگاه بودند، بدون خارج شدن از ظرف فعالیت علنی، دست به اقدامات غریبی زدند که تنها بر عهده کادر های مخفی یک حزب سیاسی است. اما ابدا نباید این فاحش را تنها به تاکتیک های غلط یا سبک کار نادرست تقلیل داد. مساله بر سر نظرگاه منحطی است که چنین سبک کار یا تاکتیک هایی را مجاز می نماید و بعد از وقوع خطا نیز سعی در توجیه اشتباهات، پرده پوشی و تئوریزه کردن غلط های خود دارد! و در مقابلِ ضرورت بازنگری عملکرد و بازخوانی تجربه چپ در دانشگاه طی سال های گذشته با لا قیدی، بی مسئولیتی و فرصت طلبی به بهانه های واهی مقاومت میکند و سنت انتقاد از خود را که سنتی دیرینه در چپ در همه جای جهان است، به کل انکار کرده و نادیده می گیرد و ضد اخلاقیات کمونیستی را تجویز و تجلیل می کند.

- پس از سرکوب ١٦ اذر بسیاری بر این عقیده بودند که این جنبش دیگر توان متشکل کردن دانشجویان را در سطح دانشگاه نخواهد داشت . یا به شکل دیگر از سوی برخی اعلام شد که این جنبش با شکست مواجه شده است . شما در این مورد چه فکر میکنید.
چپ دانشجویی مترادف با دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب نبود و لذا ضربه کاری که بر این تشکل وارد آمد نیز اگرچه همه بخش های چپ دانشجویی را تحت الشعاع قرار داد و موجب گردید که دستاوردهای عمومی چپ در دانشگاه ها از دست برود و عموم فعالین چپ زیر ضرب و ذره بین قرار بگیرند، اما تنها به دوره کوتاهی از رخوت منجر گردید که با تحرکاتی که از سوی نیروهای مختلف چپ از دانشگاه های به ویژه شهرستان صورت گرفت فضای ارعاب درهم شکسته شد. اعلام موجودیت دانشجویان سوسیالیست در دانشگاه های مختلف، دانشجویان چپ انقلابی، آنارکو کومونیست، مارکسیست و... همگی در مقطع ضربه نقطه امیدی برای مجموعه فعالین چپ دانشجویی فراهم آورد.
بنابراین شاید بهتر است بگوییم که تشکل دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب بعد از ضربه عملا از موضوعیت خارج گردید و دیگر هم نتوانست مثل سابق به فعالیت خود در دانشگاه های کشور ادامه دهد، چپ کارگری هم که منحل گردیده بود و عملا برخی از فعالین آن بعد از ضربه نیز اصراری بر فعالیت نداشتند. بنابراین تشکل ها و سبک جدیدی از کار نیاز بود که هم با شرایط جدید پس از ضربه مطابقت داشته باشد و هم دوباره نیروهای پراکنده چپ را دور هم جمع کند.
گرچه بخش عظیمی از نیروهای چپ دانشجویی به ویژه از میان دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب از کشور خارج شده بودند، یا در داخل منفعل گشته بودند، و تنها فعالیت شان در قالب سایت رسمی ایشان بود، اما از اقبال چپ در دانشگاه کم نگردید، مجددا نیروهای جدیدی به چپ روی آورده و خواستار فعالیت در ظرف چپ دانشجویی بودند. گرچه امکانات این بار مانند گذشته نبود و تعداد محدودی نشریات و کانون برای ما باقی مانده بود اما خوشبختانه ریشه چپ در دانشگاه بیش از آن بود که با این ضربه همه چیز از دست رفته باشد. چپ دوباره به دانشگاه ها بازگشت. این بار با تجربیاتی که سابقا نداشت، و با عزم جدی به بازخوانی گذشته اش در سال های اخیر، درک اشتباهات و خطاهایش در تحلیل، و نیز سبک کار ناکارآمد سابقش، که از یک بدنه توده ای محرومش نموده بود. بنا براین از این مقطع به بعد لزوم گام های عملی برداشتن به سوی تشکل مستقل و توده ای دانشجویان در دستور کار دانشجویان چپ و سوسیالیست قرار گرفت.

- تشکلهایی دانشجویی دیگری با دیدگاه چپ در دانشگاه فعالیت میکردند و با آنکه به علنیت "چپ رادیکال" نبودند اما فعالیت کم و بیش را پیش می برند. نظر شما در مورد فعالیت های این گروهها چیست ؟ اگر نقد یا نقاط مثبتی در فعالیت این گروهها می بینید بیان کنید ؟
فکر می کنم بعد از ضربه آذر ٨٦، گروه های چپی که به وجود آمدند، به دلیل این که هنوز سناریوی سرکوب را تمام شده نمی دیدند، کمی در بازنمایی فعالیت هایشان در دانشگاه ها به شکلی که مثلا دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب رویه شان بود، متفاوت عمل کردند. به این معنا که کمتر از آن چه که عملا در جریان بود را به نمایش می گذاشتند تا مصونیت امنیتی بیشتری داشته باشند. از سوی دیگر سعی کرده بودند که از آن علنیت افراطی هم تا حدی فاصله بگیرند و کمتر فعالیت های عینی و عملی شان را در معرض دید اینترنتی مخاطبین قرار دهند و در فضای مجازی به سبک سایر جریانات سیاسی چپ عمل کنند.
البته متاسفانه افول اخلاقیات و پرنسیپ های کمونیستی در بین برخی فعالین چپ دانشجویی که در پرتو تئوری های منحط و سبک کار فرصت طلبانه برخی احزاب شبه چپ اپوزسیون تجویز می گشت موجب گردید که به هر جریانی که با نقد به دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب فعالیت خود را آغاز می کند یا بحث نقد درونی چپ و بازخوانی تجربیات گذشته را طرح می کند، اتهام های زشتی چون پروژه وزارت اطلاعات بودن یا موازی کاری های به نفع رژیم بدهند! که البته این مغالطات و هوچی گری ها نهایتا بی نتیجه ماند و همه چیز در مقابل دیدگان همه نیروهای چپ قرار گرفت. اما به هر حال اگر شما اکنون با وجود فشارهای امنیتی شدید، با وجود دشواری های کار در شرایط جدید و کمبود امکانات چپ دانشجویی را زنده و دارای تحلیل و موضع و با برنامه های عملی در داخل جنبش دانشجویی می بینید، محصول کار همین بخش های چپ دانشجویی است که توانستند چپ را دوباره در دانشگاه ها سر پا و سر خط نمایند تا سد استواری در مقابل رفرمیسم و لیبرالیسم و مبارزه علیه دیکتاتوری در شرایط نوین باشند.

- با توجه به این که حوادث در ایران با سرعت به پیش میرود ، آیا در حال حاضر شما به نقش چپ در جامعه می توانید امید ببندید و آیا برای پیشبرد این تفکر در این اوضاع تلاش می کنید؟ آیا دانشجویان چپ دانشگاه می توانند باز هم در این تحولات نقش بازی کنند؟
بدون شک. من هم به آینده این جنبش امیدوارم و هم به آینده نقش چپ و هژمونی طبقه کارگر در آن و کمونیست بودنمان ما را برای این خوش بینی مجاز می کند! چون در غیر این صورت باید به هزار و یک دلیل از جنس دلایل احزاب اخته شبه چپ اپوزسیون، بگوییم این جنبش سبز است و چه است و چه است و برویم در خانه بنشینیم و خوشحال باشیم که خیلی هم رادیکال و طبق معمول متفاوت هستیم! چون تا ١ سال پیش که انقلاب بیخ گوشمان بود و اگر ٢-٣ هزار نفر داشتیم انقلاب می کردیم اما حالا که توده میلیونی به خیابان آمده به ما ربطی پیدا نمی کند!
روشن است که این جنبش سبز به معنایی که اصلاح طلبان می گویند نیست، و رهبران این جنبش نیز موسوی و کروبی نیستند. این جنبش رو به آینده دارد و ظرفیت های مبارزاتی برجسته ای دارد و تا کنون نیز به خوبی پیش رفته است و بدون شک از روی اصلاح طلبان و چهره های آنان عبور خواهد کرد.
چپ دانشجویی هم اگرچه نه با تشکل و سازمان هایش، بلکه به صورت منفرد از پیش از انتخابات در فضای پیشا انتخاباتی دخالت می کرد و بعد از کودتای انتخاباتی نیز در جنبش توده ای ضد دیکتاتوری فعالانه مشارکت داشته است و اکنون نیز که رادیکالیزه کردن فضا بر عهده دانشجویان در دانشگاه است، فعالانه حضور خواهد داشت و در تمام تحرکات دخالت موثر داشته و خواهد داشت. چپ در دانشگاه ریشه دارد و به لحاظ سیاسی و اجتماعی نیز آن چنان حاوی موضوعیت است که تمام عناصر راست و رفرمیست را به وحشت انداخته؛ باید عمیقا امیدوار و هم زمان هشیار باشیم تا بتوانیم در این بزنگاه تاریخی نقش درخور و شایسته ای ایفا کنیم.

چپ دانشجویی؛ گفتگوی اشتراک با عابد توانچه

با توجه به بازگشایی دانشگاهها و بنا به شرایط کنونی جامعه و اعتراضاتی که به شکلی سراسری جامعه را درنوردیده است لازم دیدیم تا با فعالین چپ دانشجویی که در چند سال گذشته تجارب مهمی را از سر گذرانده اند گفتگویی داشته باشیم . هدف از این گفتگو شناخت دقیق تر از این جنبش بواسطه ی فعالینی از آن است که تاکنون فرصت ارائه نظراتشان را در رابطه با نوع نگاهشان نسبت به گذشته و همچنین اینده این جنبش پیدا نکرده اند .
- براین اساس از شما میخواهیم در ابتدا چگونگی شکل گیری و رشد جنبش چپ در دانشگاه را توضیح دهید . زمینه های شکل گیری و تقویت این جنبش را در چه میدانید .

فعالیت دوباره ی چپ در دانشگاه بعد از پاکسازی دانشگاه با عنوان انقلاب فرهنگی و نیز بعد از کشتار سیاسی دهه ی ٦٠ مسئله ی ساده ای نبود و بعد از آن فرار اجباری بازماندگان برای چند سال باعث غیبت چپ از عرصه ی دانشگاه شد. شما و هر کس دیگری می داند ریشه یابی و شکافتن پدیده ای که عمیقا با دو مساله ی «انقلاب فرهنگی» و «کشتارهای دهه ی شصت» ارتباط دارد کار آسانی نیست و در فرصت کوتاه شما نمی توان حق مطلب را ادا کرد. به هر حال من سعی می کنم در چند جمله شمای کلی آنچه را که اتفاق افتاد بیان کنم و خودم پیشاپیش افراد دیگر اعلام می کنم این جملات همه ی آنچه که اتفاق افتاد نیست.
بعد از زندانها، شکنجه ها، تیرباران ها، طنابهای دار، تیرهای خلاص، خاوران ها، سالهای سیاه دهه ی شصت و کشتارها ، جان به در بردن ها، پناهندگی ها و در یک کلام مرگ مبارزان و فرار بازماندگان حتی برای خوش بین ترین افراد دیگر کوچکترین احتمالی برای بازگشت دوباره ی چپ به عرصه ی جامعه و دانشگاه باقی نمی گذاشت.
اما چپ در سال ٧٩ به طور « علنی » در فاز فرهنگی و اجتماعی مجددا وارد فضای دانشگاه شد و شروع به انتشار نشریاتی در همین زمینه کرد. در سال ٨١ نسل دیگری از فعالان چپ شروع به فعالیت علنی کردند که معتقد به موضعگیری سیاسی در راستای ایدئولوژی فکری خود بودند. نسل اول با دلایل گوناگونی که بیشتر رنگ و بوی ملاحظات امنیتی داشت با حرکت جدی سیاسی چپ دانشجوئی مخالفت می کردند. متاسفانه دعواهای شخصی و مشکلات فردی هم اضافه شد و این اختلاف طبیعی و ساده را بسیار پیچیده کرد که من تمایلی به ورود به این بحث ندارم.
کم کم چپها در همه ی دانشگاه های تهران و چند دانشگاه شهرستان به انواع و اقسام روشها از انتشار بیانیه و نشریه گرفته تا برگذاری جلسات سخنرانی و نمایشگاه کتب چپ و ... اعلام حضور کردند. دانشگاه تهران، پلی تکنینک، سهند، رجایی، شریف، بابلسر، مشهد، اصفهان، کردستان، کرمانشاه و ... همه شاهد فعالیت چپها بودند.
گرچه عده ای از فعالان جدید چپ دانشجویی از خانوده هایی بودند که با درجات کم و زیاد نقشی در فعالیت گذشته ی چپ داشتند اما بیشتر اعضای چپی که دوباره در دانشگاه جوانه زده بود کسانی بودند که با مطالعات شخصی خود و بدون تاثیر خانوده و یا گذشتگان گرایشات مارکسیستی پیدا کرده بودند.
کم کم تعدادی از فعالان چپ برای استفاده از امکانات تنها تشکل رسمی دانشگاه وارد شورای مرکزی انجمنها و تحکیم شدند که این اختلافات جدیدی را بین نیروهایی که تنها معتقد به کار فرهنگی بودند و نیروهایی که معتقد به کار توامان سیاسی و فرهنگی بودند ایجاد کرد. به هر حال چپ جدید دانشگاه باید این اعتماد به نفس را پیدا می کرد که وارد فضای مبارزه ی سیاسی شود و خوب پیش بینی اینکه به زودی حتی چپهایی که معتقد به کار فرهنگی صرف بودند به فعالیت سیاسی خواهند پرداخت برای کسانی که در متن ماجرا بودند کار سختی نبود. به نظر من «بیانیه هسته ای شش تن از فعالان چپ دانشگاه» در زمانی که به دستور دادستان تهران هرگونه موضع گیری در رابطه با پرونده ی هسته ای در روزنامه ها و توسط گروه های سیاسی ممنوع اعلام شده بود نقطه ی عطف ورود چپ جدید دانشگاه به عرصه ی مبارزه ی سیاسی بود. این بیانیه مفصل مرزبندی کاملا برجسته و صریحی با نیروهای راست دانشگاه داشت و مدتها در صفحه ی اول رسانه ها خودنمایی می کرد.
بعد از آن به مرور در دانشگاه های بسیاری ما شاهد راه اندازی سایتها و وبلاگهای شخصی و گروهی مارکسیستها و انتشار مجلات و سخنرانیها و مراسم پرشمار دیگر چپها بودیم. همه فعالیت خوبی می کردند. ارتباط بین نیروهای چپ در دانشگاه هر روز بیشتر میشد. تا کار به جایی کشید که سال ٨۵ سال قدرتنمایی چپها در دانشگاه بود.
به نظر من دوره ی دوم ریاست جمهوری خاتمی نقش اساسی را در ظهور نیروهای چپ در جامعه و دانشگاه بازی کرد. شکست سیاستها و تفکرات اصلاح طلبانه، زمزمه های عبور از خاتمی ، جبهه گیری دانشگاه و گروه های دوم خردادی روبه روی هم، حمله ی بیرحمانه اصلاح طلبان (در سخنرانیها و روزنامه ها و تلویزیون و ...) به جنبش دانشجویی دانشگاه بعد از آنکه فعالان دانشجویی از سمت «رای جمع کن»های اصلاح طلبان خسته شدند و استعفا دادند و از همه مهمتر بی توجهی اصلاح طلبان در عرصه قدرت به معیشت طبقه پائین جامعه و روشن شدن این موضوع برای مردم که روی کار آمدن محافظه کاران و اصلاح طلبان تفاوتی در وضعیت اقتصادی آنان ایجاد نمی کند بستر مناسبی برای چپ در جامعه و دانشگاه ایجاد کرد. درجا زدن اصلاح طلبان و ناتوانی آنها از ایجاد هر نوع تغییری در ساختارهای سیاسی و اجتماعی ایران زمین بازی را به سمت چپها شیب دار کرد و آرام و آرام دانشجویان به سمت ما تمایل پیدا کردند.

- نظراتتان را در مورد اتفاقات ١٦ آذر ٨٦ برایمان بازگو کنید. اگر چه تقریبا مدت زمان بسیاری از آن حادثه گذشته است ، اما بنا به اینکه در آن دوران و پس از آن حوادث ، که منجر به دستگیری تعداد بسیاری از دانشجویان شد ، تنها شاهد اظهار نظر از سوی شخصیت ها ، احزاب و سازمانها بودیم ،شما به عنوان یکی از فعالین این جنبش این اتفاقات را چگونه بازگو میکنید .چه عواملی باعث به وقوع پیوستن سرکوب ١٦ آذر ٨٦ شد.؟
١٣ آذر بود و نه ١٦ آذر. چپ در دانشگاه مثل قطار سریع السیر جلو می رفت اما متاسفانه عده ای از روی منافع گروهی ای که کاملا با منافع جنبش چپ در تضاد قرار داشت نابخردانه خط را عوض کردند و سبب شدند در نهایت امر در ١٣ آذر ١٣٨٦ این قطار از ریل خارج شود. با هزینه های سنگین تر و با تلاشهایی کمر شکن تر این قطار دوباره روی ریل خودش قرار خواهد گرفت و همه چیز دوباره در جای مناسب خود خواهد بود اما ما زمان را از دست دادیم. فرصتهای طلائی ای مثل انتخابات ریاست جمهوری و اعتراضات مردمی پس از انتخابات را از دست دادیم. این قطار اگر از مسیر خود خارج نمی شد با سرعتی که داشت اکنون فرسنگها جلوتر از جایی بود که اکنون هستیم.
اشتباهات فاحش و کودکانه ی عده ای سبب شد بهانه و فرصت طلایی لازم برای سرکوب چپ در دانشگاه به دست حکومت بیافتد. حرکات غیر عقلانی عده ای از نیروهای چپ به پای همه نوشته شد و اطلاعات با کمترین هزینه به سرکوب چپ در دانشگاه پرداخت. تعداد زیادی از فعالان دانشجویی چپ دستگیر شدند و میلیاردها تومان وثیقه و پرونده های باز فعالان تاثیر گذار چپ دانشجویی که قسمت مهمی از جبهه مبارزه علنی جنبش چپ به حساب می آمدند در دانشگاه وارد فضای انفعال و سرخوردگی شود که متاسفانه تا امروز نیز ادامه دارد.
آنچه که ما در ١٣ آذر ١٣٨٦ شاهد آن بودیم سر باز کردن دملی چرکین بود که طی زمانی عفونت زیادی در آن جمع شده بود. غلبه منافع گروهی به آرمانها و منافع کلی جنبش چپ، رفتارهای عشیره وار محافلی کوچک در خارج ایران که به اسم حزب انجام می شد،هل دادن فعالان تازه وارد و بی تجربه به ماجرایی که اصلا آمادگی لازم برای آن را نداشتند، گافهای بزرگ امنیتی و شخصیتی، انجام فعالیتهای بی ارزش و غیر ضروری و ده ها اشتباه مهلک و مضحک دیگر.
من به عنوان یک مارکسیست - لنینیست از حزب و حزبیت دفاع می کنم اما تاکید می کنم ما اکنون چه در خارج ایران و چه در داخل ایران فاقد حتی یک حزب( به معنی و مفهوم لنینی ) هستیم. از نظر من لنینیست حزب با یک محفل، با یک محفل خانوادگی، با یک انجمن تبعیدیان، با یک گروه کوچک قومی و با خیلی چیرهای دیگر تفاوت دارد. خیلی ها اسم خودشان و روابط فامیلی بین خودشان را گذاشته اند حزب اما مگر اسمها تعیین کننده ی ماهیت ها هستند؟ فرض کنید تخم و ترکه ی شاه مخلوع ایران بیایند و یگ گروه سیاسی راه بیاندازند و اسمش را بگذارند «حزب سوسیالیستهای ایران» یا «حزب کمونیست ایران» یا «کمونیستهای دو آتشه ی ایران» یا هر اسم و صفت پر زرق و برق و دهان پر کن دیگری. آیا به صرف این اسامی که بر روی خودشان گذاشته اند جزئی از نیروهای چپ ارزیابی می شوند؟ فرض کنید چند خانواده از یک اقلیت قومی در خارج ایران دور هم جمع شوند و به بزرگ فامیلشان بگویند دبیر کل و اسم جمع خودشان را بگذارند حزب این دلیل نمی شود که کسی بپذیرد اینها واقعا «حزب» هستند و به صرف ادعای خودشان «کمونیست» هستند. کم ندیدیم گروه های که ادعای چپ بودن داشتند ولی عاقبت یا زیر پرچم اصلاح طلبان درون حکومتی ایران سینه زدند و یا زیر پرچم آمریکا. کم ندیدیم کسانی که ادعای چپ بودن داشتند اما به جای توجه به طبقه ی پرولتاریا و مردم و تغییراتی از پائین و از داخل جامعه به تغییراتی از خارج و از بالای جامعه دل خوش کردند و آنرا تبلیغ کردند.
قصد ندارم وارد این بحث شوم که این خود بحث مفصل و جدی ای است اما هدف این بود که روشن کنم چرا ادعا می کنم که جنبش چپ دانشجویی باید مستقل می ماند. جنبش چپ دانشجویی که حزب نبود. فعالان چپ دانشجویی از یک طبقه ی خاص نبودند و حتی از طبقاتی نزدیک به هم نیز نبودند. آنچه که چپهای دانشگاه را به هم گره می زد اندیشه بود و نه پایگاه طبقاتی. چپ دانشگاه باید نقش ضد ساختاری و فعالیت علیه وضعیت موجود را پی می گرفت. ترویج علنی کمونیسم و ساپورت فعالان کارگری در مسائل خبری، تبلیغاتی، حقوقی و ... و ایجاد بستری جهت همگرایی نیروهای چپ و گام نهادن آنها در مسیر ایجاد یک حزب لنینیست وظیفه ی مشخص چپ دانشجویی بود نه دیوار نویسی و انجام حرکات ماجراجویانه و راه اندازی دسته کشی و ایجاد شکاف بین نیروهای چپ در جامعه و دانشگاه.
عده ای از دانشجویان به جای اندیشیدن و تحلیل شرایط حال و آینده به صرف اعتماد به دوستی ها و روابط شخصی و عاطفی اختیار خود را به کسانی دیگری سپردند و به عضویت یکی از گروهای خارج کشور در آمدند. آن گروه هم نه تنها به امنیت این دانشجویان توجهی نکرد که برای مقاصد و منافع خود امنیت این دانشجویان را عمدا و آگاهانه قربانی خود کردند.
نیروهای امنیتی با جمع کردن گافهای بزرگی که یکی پس از دیگری توسط دانشجویان غیر مستقل داده می شد توانستند مقامات قضایی و تصمیم گیرندگان را به خوبی قانع کنند تا یک دستگیری وسیع و همه جانبه در سراسر ایران از نیروهای چپ دانشگاه صورت بگیرد. بعد از بازداشتها هم گروهی که بعضی از دانشجویان عضو آن بودند وقتی دید این مهره ها سوخته اند تصمیم گرفت از مرده ای که روی دستش مانده بود هم منفعت اندوزی کند و در حالی که دانشجویان در زندان بودند آنها علنا عضویت این دانشجویان را در رسانه های خود تایید می کردند تا به تبلیغ خود بپردازند. آنها به نفع حکومت و وزارت اطلاعات حرکت می کردند و گروهای راست دانشگاه و بیرون دانشگاه که از اوج گیری چپ در دانشگاه به ستوه آمده بودند و کاری از دستشان برای مقابله با چپها بر نمی آمد مشتاقانه و با حرص و ولع سرکوب چپ دانشگاه را نگاه می کردند.
دانشجویان غیر مستقل تازه در زندان فهمیده بودند که دست به چه کاری زده اند. تازه در زندان یادشان افتاد که فکر کنند. تازه در زندان یادشان افتاد سبک و سنگین کنند و ببینند کارشان درست بوده و ارزشش را داشته و یا نه. نتیجه این شد که از ترس ١۵ سال زندان برای هیچ و پوچ حرف زدند و همه چیز را گفتند و حتی برای نجات خود مستقلها ها را هم لو دادند و برای فرار از اتهام «عضویت در گروهکها» امنیت بقیه دانشجویان زندانی را نیز معامله کردند تا خود را نجات دهند.
دانشجویان زندانی بعد از ماه ها آزاد شدند و کسی که سر دسته ی دانشجویان وابسته بود و در زندان همه چیز و همه کس را لو داده بود از ایران خارج و پناهنده شد. بعضی از دانشجویان غیر مستقل برای نجات دادن خود در بیرون زندان هم به همکاری با وزارت اطلاعات ادامه دادند و بعضی دیگر فعالیت را کنار گذاشتند. این وسط همه ی مشکلات گریبان دانشجویان چپ مستقل را گرفت. نیروهای امنیتی اهرم لازم برای کنترل دانشجویان وابسته را داشتند و به اصطلاح آنها در مشتشان بودند اما در کنار وثیقه های سنگین و پرونده های باز فشارها بر دانشجویان مستقل برای شکستن و از میدان به در کردن آنها ادامه پیدا کرد و این سبب انفعال بسیاری از نیروهای چپ دانشگاه شد.

- شما به اشتباهات فاحش و حرکات نابخردانه اشاره کردید که از سوی برخی سر زد ، آیا بر فرض با پاک کردن این فاکتورها و تصور اینکه اساسا چنین اتفاقاتی نمی افتاد می توانستیم به ادامه ی راه این جنبش امیدی داشته باشیم ؟ در واقع سوال اینجاست که گذشته از اشتباهات فردی آیا عواملی مربوط به سبک کار و یا موضوعاتی از این دست که عموما به این دانشجویان و نحوه فعالیت شان مرتبط باشد را می توان به عنوان اشتباه برشمرد؟
اشتباهات تلفیقی از اشتباهات تاکتیکی و اشتباهات فردی بود. منظور من از برشمردن اشتباهات فردی دقیقا به این دلیل بود که وقتی یک نفر در جایگاه تصمیم گیری برای دیگران بر می پاید یا مجموعه ای به او اعتماد می کنند تمام اشتباهات فردی و مشکلات شخصیتی او تبدیل به مشکلات تاکتیکی مجموعه می شود.
جدای از این مساله موضوعات کلی دیگری نیز وجود داشت. باید جمع های دانشجویی چپ می نشستند، مطالعه می کردند، بحث می کردند و در پایان به یک جمعبندی می رسیدند که «وظیفه ی یک گروه چپ دانشجویی در شرایط زمانی و مکانی حاضر چه چیزی است؟» پاسخ صحیح به این سوال می توانست جلوی بسیاری از اشتباهات و انحرافات را بگیرد.
وقتی یک گروه دانشجویی تصمیم می گیرد در نقش یک حزب سیاسی ظاهر شود، وقتی یک گروه دانشجویی در شناخت کمیت و کیفیت یک گروه سیاسی خارج از دانشگاه ناتوان است، وقتی یک گروه دانشجویی بیش از نیمی از توان و انرژی خود را صرف خط کشی و مرزبندی با سایر نیروهای چپ در دانشگاه و جامعه می کند، وقتی یک گروه دانشجویی تبدیل به یک باشگاه سیاسی بسته می شود و بعد از مدتی عضو گیری آن کاهش یافته و سپس قطع می شود، وقتی ... اینها همه نشان می دهد که یک گروه چپ دانشجویی نسبت به شناخت خودش به عنوان یک گروه دانشجویی و یک گروه کمونیستی دچار مشکل است. هنگامی که فرد یا گروهی نتوانند جایگاه خود را درک کنند مسلما نمی توانند وظایف خود را نیز بشناسند و به آن عمل کنند.
نبود هرگونه طرح و برنامه ی میان مدت و بلند مدت در گروه های چپ دانشجویی به خوبی دیده می شد. اجرای مرزبندی های سیاسی بر پایه مشکلات شخصی علنا دیده می شد. پرداختن به اعمال ماجراجویانه در خارج از دانشگاه در حالی صدها کار انجام نشده در دانشگاه روی زمین مانده بود. پناه بردن به دست نوشته ها و مقالات و سخنرانی های لیدرهای گروه های سیاسی چپ خارج از ایران و کپی برداری کودکانه از آنها که هم به راحتی گرای امنیتی به حکومت می داد و هم سیالیت فکر و اندیشیدن را در بین فعالان چپ دانشجویی کمرنگ کرده بود.
اعمال یک سانترالیسم دگم و تبدیل سازوکار حاکم بر یک گروه دانشجویی به یک سازوکار نظامی و روابط از بالا به پائین، پاسخگو نبودن بالادستیها به پائین دستیها، خارج شدن مرکز تصمیم گیری از اعضا به شورای مرکزی و از شورای مرکزی به خارج از محیط دانشگاه و ده ها مشکل ریز و درشت دیگر که همگی ناشی از وابستگی یک گروه دانشجویی به محفلی داشت که با شرایط روز ایران از وضعیت جامعه گرفته تا شرایط امنیتی و ... بیگانه بودند و نسخه هایی می پیچیدند که در هیچ عطاری ای پیدا نمی شد.
من بارها در بحثهای دانشجویی پس از بازداشتهای آذر ٨٦ گفتم و دلیلی آوردم که - حتی با تمام کارهایی که عده ای به آن دست زده بودند - اگر پای وابستگی بعضی از دانشجویان به محافل خارج ایران وسط نبود حکومت نمی توانست چنین برخوردی با چپ در دانشگاه انجام دهد و دانشجویان زندانی به مراتب با خطر زندان کوتاه مدت تری روبه رو بودند. دادن هزینه ی زیاد برای عملی که می توانست با هزینه ی کمتری انجام شود. دادن هزینه های زیاد برای اعمالی که اصلا توجیه منطقی و ضرورتی برای انجام آن وجود نداشت.
به نظر من اگر پای وابستگی به خارج ایران وسط نبود و گروه های دانشجویی میتوانستند خودشان فکر کنند و تصمیم بگیرند به مرور زمان با تغییر شرایط ، با انجام آزمون و خطا، با ورود اعضای جدید و طرح مسایل جدید و در حین انجام حرکات دانشجویی هماهنگ و ... بسیاری از مشکلات تاکتیکی و حتی مشکلات فردی کم کم از میان می رفتند. گروه ها و فعالان چپ دانشجویی مجبور به همگرایی بودند و حتی می توانستند فعالان چپ جامعه را هم به هم نزدیک تر کنند. فرآیند زندان و بازداشت و پرونده ها و حکمها روال عادی خودش را طی می کرد و به ناگاه دانشگاه با غیبت بسیاری از فعالان چپ دانشجویی مواجه نمی شد.
روندی که حاکم بود حتی بدون در نظر گرفتن مشکلات گروهی و فردی هم روند مثبتی نبود اما روندی بود پویا و هر لحظه در معرض تغییر که عاقبت راه خودش را پیدا می کرد. باید تجربه ها مجموعه ها و آدمها را صیقل می زدند تا تمام قطعات با یکدیگر جفت شوند و چپ دانشجویی پایه محکمی در دانشگاه پیدا می کرد. متاسفانه با بروز مشکلاتی که در بالا بیان کردم زمان از چپ دانشجویی گرفته شد و فرصت تغییرات کمی و کیفی از چپ دانشگاه گرفته شد.

- پس از سرکوب ١٦ اذر بسیاری بر این عقیده بودند که این جنبش دیگر توان متشکل کردن دانشجویان را در سطح دانشگاه نخواهد داشت . یا به شکل دیگر از سوی برخی اعلام شد که این جنبش با شکست مواجه شده است . شما در این مورد چه فکر میکنید.
یکی دانستن جنبش چپ دانشجویی با آن تعداد از دانشجویانی که تصمیم گرفتند با بعضی محافل سیاسی خارج ایران همکاری کنند به نظر من اگر فرصت طلبانه نباشد احمقانه است. اولا همه ی نیروهای چپ دانشجویی آنهایی نبودند که بازداشت شدند و چپ در دانشگاه به بازداشت شدگان محدود نمی شد. دوم اینکه بسیاری از فعالان دانشجویی چپ بازداشت شده مستقل هستند و با روشن شدن وضعیت پرونده هایشان مجددا برای فعالیت خود برنامه ریزی خواهند کرد.
چپ در دانشگاه با شکست مواجه نشده است. چطور میشود وقتی چپ در جامعه با شرایط مساعد برای اوج گیری روبه رو شده است در دانشگاه با شکست روبه رو شود. ما اکنون در ایران با یک شرایط پلیسی روبه رو هستیم. کدام یک از گروه ها و ساختارها و روابط قبلی در دانشگاه سر جای قبلی خودش است که چپ در دانشگاه بخواهد سر جای قبلی خود باشد. در فضای پلیسی جدید خبری از نشریات و تشکلها و ... نیست. همه ی نشریات دانشجویی را توقیف کرده اند و همه ی فعالان دانشجویی را به دانشگاه ممنوع الورود کرده و برای یک تا ٣ ترم از تحصیل محروم کرده اند. پرونده ها را به جریان انداخته اند و شروع به صدور حکم زندان برای فعالان دانشجویی کرده اند. حتی درب انجمنهای اسلامی را که تنها تشکل دارای مجوز قانونی در دانشگاه بودند را تخته کرده اند. وقتی از پشت بام ساختمان بسیج به مردم شلیک می کنند و کهریزکها را به راه می اندازند چه کسی توقع دارد همه چیز سر جای قبلی خود باشد؟
کسانی که فکر می کنند بعد از ١٣ آذر ١٣٨٦ چپ در دانشگاه با شکست روبه رو شد بدانند که ١٣ آذر ١٣٨٦ و بازداشتهای بعد از ان تنها یک درس بزرگ برای چپ در دانشگاه بود. درس بزرگی که جلوی تکرار یک انحراف بزرگ و مهلک را در آینده ی چپ دانشگاه خواهد گرفت. خوشبختانه با روشن شدن وضعیت پرونده ها و خارج شدن وضعیت آزاد شدگان از وضعیت «انتظار» ما به زودی شاهد یک شوک جدی به جنبش چپ در دانشگاه خواهیم بود. نیروهای امنیتی یکبار دستشان را دراز کردند و یقه ی چپ را در دانشگاه گرفتند اما مسلما با درس بزرگی با بازداشتهای آذر ٨٦ به چپ دانشجویی داده شد دفعه ی بعد هرکس که برای گرفتن یقه ی چپ در دانشگاه دستش را دراز کند در قلمرو در دسترس خود جز شعله های آتشی که دستهایش را می سوزاند دستاورد دیگر نخواهد داشت.

- تشکلهایی دانشجویی دیگری با دیدگاه چپ در دانشگاه فعالیت میکردند و با آنکه به علنیت "چپ رادیکال" نبودند اما فعالیت کم و بیش را پیش می برند. نظر شما در مورد فعالیت های این گروهها چیست ؟ اگر نقد یا نقاط مثبتی در فعالیت این گروهها می بینید بیان کنید ؟
بحث بر سر علنیت بیشتر و کمتر نبود. حضور چپ رادیکال از مجموعه های دیگر پررنگ تر بود دقیقا به دلیل اینکه ارتباطش با دانشجویان مستقل چپ قوی تر از سایر گروه ها بود. چند ماه قبل از بازداشتهای آذر ٨٦ من گفتگویی داشتم با آقای سعید حبیبی که روی سایت دانش سرخ منتشر شد. من همان وقت گفتم که گروه های موجود چپ در دانشگاه به دلیل مشکلاتی که دارند توانایی به دست گیری رهبری چپ در دانشگاه را ندارند و دیر یا زود شکسته شده و گروه یا گروه های دیگری که جای آنها را خواهند گرفت. خوب بازداشتها و حوادث بعد از آن اوضاع را تغییر داد. همه ی آن گروه ها از هم پاشیده شده اند اما هنوز گروه جدیدی به وجود نیامده است اما من مطمئن هستم ظرف ٢ سال آینده گروههای جدیدی از دانشجویان چپ در دانشگاه شکل خواهد گرفت.
اصطلاحا می گویند حرف زدن پشت سر مرده درست نیست. چپ رادیکال و چپ کارگری کم و بیش دچار یک سری مشکلات مشابه بودند و هر دو هم اکنون منحل شده اند.
گروه های دیگر مثل این دو گروه مدام مشغول خط کشی و مرز بندی نبودند و نیروهای چپ را به خودی و غیر خودی تقسیم نمی کردند. گروه های دیگر مستقل بودند و محافل کوچک خارج ایران با نام پر زرق و برق «حزب» نتوانستند آنها را مشغول به خود کنند اما مشکلاتی هم داشتند و دارند که به دلایلی مایل به بازگو کردن آنها نیستم چون اینها موضوعاتی داخلی هستند که من حضورا به خود آنها گفته ام و جای مطرح کردن آن در رسانه نیست.

- با توجه به این که حوادث در ایران با سرعت به پیش میرود ، آیا در حال حاضر شما به نقش چپ در جامعه می توانید امید ببندید و آیا برای پیشبرد این تفکر در این اوضاع تلاش می کنید؟ آیا دانشجویان چپ دانشگاه می توانند باز هم در این تحولات نقش بازی کنند؟
به قول قدیمی ها بعد از کلی توی صف ماندن تازه رسیده ایم پای تنور! چپ را نمی توانید از سوراخ تنگ سوزن دانشگاه نگاه کنید. اکنون اصلاح طلبان درون حکومتی تنها بازندگان یک قمار تمام مخملی هستند و بخواهند یا نخواهند در قضاوت مردم و قضاوت حکومت مردود شده اند. به جز معدودی که من اسمشان را گذاشته ام «سنگ پاهای طبقه ی متوسط» و همچنان خودشان را در فضای مجازی سر کار گذاشته اند و دلشان را به دستکاری فتوشاپی تاریخ و اضافه کردن مچبند و دستبند سبز به عکسهای امیر کبیر، باقر خان، ستار خان، قمرالملوک وزیری و ... خوش کرده اند مابقی کسانی که در سستی و ضعف اصلاح طلبان را در آزمون زندان و مقاومت دیدند و سردی آب یخ «جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشتر» را بر تن «مرگ بر دیکتاتور» حس کردند نمی توانند بار دیگر به فرصت طلبان فرصت دوباره ای بدهند. مردمی که چکمه ها، گاز اشگ آور، گلوله و ... نتوانست مانع عبورشان از خطوط ممنوعه شود چرا باید به درخواست کسانی که به آنها خیانت کرده اند بازگردند به ساختارهایی که «غیر قابل انعطاف» بودنشان را به عینه دیده اند؟
تصویب طرح هدفمند کردن یارانه ها (حذف سوبسیدها) اعلام رسمی فرا رسیدن آن فرصتی بود که ما در انتظارش بودیم. حکومت چاره ای جز پناه بردن به اقتصاد آزاد ندارد و می خواهد یکبار و برای همیشه کاری که عاقبت مجبور به انجام آن است را انجام دهد. حکومت مجبور است یارانه ها را حذف کند. سود آور ترین بخش صنایع به سپاه پاسداران تحویل داده خواهد شد و صنایع کم بازده و زیانده دولتی به بخش خصوصی واگذار خواهد شد. قدرت سیاسی یک دست و از صافی گذشته و بورژوازی نظامی – امنیتی جدید پنجه هایش را در جسد بورژوازی سنتی فرو خواهد کرد. بورژوازی سنتی ایران هیچ شانسی برای مقاومت ندارد و باید شکست و تقلیل جایگاه خود را بپذیرد. بر خلاف اعتراضات مردمی در قالب تضاد حکومت کننده - حکومت شونده، کل بلوای سیاسی پس از انتخابات برای اصلاح طلبان آخرین تیر در ترکش برای بقای سیاسی - اقتصادی بود.
حکومت و اصلاح طلبان ٨ سال سعی کردند که به مردم تلقین کنند که تضاد اصلی جامعه ی آنها آزادی با دیکتاتوری، دموکراسی با اقتدار گرایی و ... است اما انتخابات اخیر و کشیده شدن تیغ اقتصاد لیبرالی توسط احمدی نژاد علیه مردم و طبقه پائین تمام این توهمات را یکجا از سر مردم و فعالان سیاسی پراند.
حالا بگذار صدای آمریکا و بی بی سی و تلویزیون های لس آنجلسی و باقیمانده ی مشارکت و راستهای ایران از جنبش سبز و دموکراسی و پرهیز از خشونت و موسوی و ... بگویند. بحران معیشت در ایران آغاز شده است و از این به بعد نه از موسوی و جمهوری اسلامی نه یک کلمه کمتر و نه یک کلمه بیشترش چیزی باقی نخواهد ماند و نه از هاشمی رفسنجانی در نقش لیدر اپوزیسیون جدید ایران و نه از اصلاح طلبانی که در انتخابات و ماجراهای پس از انتخابات محک خوردند و داشته هاشان برای مردم رو شد.
با اجرای این سیاست پنج ساله در سال اول بیست درصد به قیمت حاملهای انرژی و طبیعتا ده ها درصد به قیمت کالاهای اساسی افزوده خواهد شد. تورم خارج از کنترل به شکل سرسام آوری بالا خواهد رفت. کسی که بدنبال رای خود به خیابان آمده شاید با شلیک هوایی از گشتن به دنبال رای خود منصرف شود اما کسی که برای نان خود به خیابان آمده با شلیک گلوله تنها جری تر می شود. دور دور ماست. به زودی اعتراضات و اعتصابات کارگری وسیعی در نقاط مختلف ایران شکل خواهد گرفت و مردمی که دیگر قادر به تامین معاش خود نیستند به خیابانها خواهند ریخت. این نیروی مادی عظیم نیروی سیاسی خودش را هم میسازد و شکل می دهد. امید و آرزو ها را بریزید توی سطل آشغال توی خیابانها شیپور یک جنگ طبقاتی تمام عیار را می دمند.

چپ دانشجویی؛ گفتگوی اشتراک با سروش دشتستانی

با تشکر از اینکه این مصاحبه را پذیرفتید
با توجه به بازگشایی دانشگاهها و بنا به شرایط کنونی جامعه و اعتراضاتی که به شکلی سراسری جامعه را درنوردیده است لازم دیدیم تا با فعالین چپ دانشجویی که در چند سال گذشته تجارب مهمی را از سر گذرانده اند گفتگویی داشته باشیم . هدف از این گفتگو شناخت دقیق تر از این جنبش بواسطه ی فعالینی از آن است که تاکنون فرصت ارائه نظراتشان را در رابطه با نوع نگاهشان نسبت به گذشته و همچنین اینده این جنبش پیدا نکرده اند .
براین اساس از شما میخواهیم در ابتدا چگونگی شکل گیری و رشد جنبش چپ در دانشگاه را توضیح دهید . زمینه های شکل گیری و تقویت این جنبش را در چه میدانید .

برای جواب دادن به این سوال باید دقت کرد که همیشه تفکر چپ به عنوان اندیشه ای آزادیخواهانه در دانشگاه حضور داشته است. این خصوصیت هم مخصوص ایران نیست و با نگاهی به تشکل ها و جمعیت های مختلف در دانشگاههای اروپا، آمریکا و ژاپن و ... نیز ما را به این نتیجه می رساند که مارکسیسم در قرن گذشته و حاضر همواره حضور داشته باشد. اما در ایران چند مولفه است که حضور و نمود چپ را در دانشگاه را خاص می کند که لزوما به خود دانشگاه نیز مربوط نیست و اتفاقات اجتماعی و سیاسی است که تاریخ ایران آنرا از سر گذرانده است. یکی نقش گروهها و احزاب چپ در انقلاب ۵٧ و پاکسازی های جمهوری اسلامی بعد از به شکست کشاندن این انقلاب است. در راس آنها اعدام های فله ای دهه شصت، خاوران ها و گورهای دسته جمعی و زندان های طولانی مدت از فعالین چپ است که تاثیر مستقیم در اثرگذاری گفتمان چپ در اجتماع و به تبع آن در دانشگاه است.
مولفه بعدی که آن هم به اوضاع سیاسی دهه شصت برمیگردد واقعه ای به اصطلاح "انقلاب فرهنگی" است که اسم رمز پاکسازی دانشگاه از دانشجویان و اساتید آزادیخواه و چپ و دگراندیش می باشد که نتیجه تاریخی – سیاسی آن ترورهای دگراندیشانی چون پوینده و مختاری توسط وزارت اطلاعات می باشد. در همچین فضای سیاسی هیچ بحثی از چپ و تفکر مارکسیستی در دانشگاه مطرح نبوده و اگر هم بوده افراد اتمیزه و جداجدایی بودند که محدود به کتاب خواندن بودند. اما در همین فضا هم تضادهای اجتماعی و اقتصادی حضور داشته و پایه شکل گیری و رشد دوباره چپ در دانشگاه و اجتماع هستند. در واقع این گونه نیست که عده ای با هم فکر کنند که کاپیتال مارکس را بخوانند و تشکل چپ تشکیل دهند، در واقع عده ای تضادهای اقتصادی کاپیتالیسم و سرمایه داری ناقص ایران را می بینند و آلترناتیو رهایی از بند جمهوری اسلامی در مرحله اول و سرمایه داری را در مرحله بعد مارکسیسم می بینند.
البته پراتیک یک عده آدم مشخص در فضای زمانی و مکانی دانشگاههای ایران را نیز نباید از یاد برد و همین پراتیک نیز به رشد و صیقل خوردن نوع کار نیز منجر می شود.

اشاره کردید به اینکه تفکر چپ به عنوان اندیشه ای آزادیخواهانه همیشه در دانشگاه حضور داشته اما مولفه هایی که از آن به عنوان عوامل رشد و شکل گیری چپ در دانشگاهها نام بردید بیشتر مربوط به دهه ٦٠ است در حالی که ما در اوائل دهه ٨٠ با شکل گیری جریانات چپ بخصوص جریان چپ رادیکال به صورت علنی در دانشگاه مواجه هستیم . چرا شکل گیری این جنبش در اوئل دهه هشتاد اتفاق افتاد ؟
توضیح دادم که تا اواخر دهه شصت سرکوب ها و اعدام ها و زندان به قوت خود باقی بود. با سر کار آمدن دولت رفسنجانی، جمهوری اسلامی تصمیم بر این داشت که چهره ای ملایم تر و با تکیه بر شکل بندی زیرساخت های اقتصادی بتواند جمهوری اسلامی پس از جنگ را به نظامی متعارف تبدیل کند. در این سالها جنبش دانشجویی در راه ساخت خود و متشکل شدن گام برداشت. چپ در دهه هفتاد هم در دانشگاه حضور داشت که متاسفانه در انتخابات دو خرداد پشت سر اصلاحات صف بندی کرد. البته این چپ همواره این خصوصیت را دارد و اینقدر کوتاه بین و تو سری خور است که در انتخابات ٨٨ هم باز اشتباه تاریخی خود را تکرار کرد و پشت موسوی و کروبی و ... که خود آنها دستهایشان به خون هزاران کمونیست و آزادیخواه ایران آلوده است، قایم شد. این چپ به همراه شخصیت های کتاب خوان خود در دانشگاه حضور داشتند.
اما این چپی که من از آن سخن می گویم و خود را با آن تداعی می کنم جریانی بود که در سالهای آینده با نام "چپ رادیکال" شناخته می شد. این چپ به چیزی جز انقلاب سوسیالیستی و دیکتاتوری پرولتاریا قناعت نمی کرد. جریانی از افراد به واقع کمونیست، تیزبین و شرافتمند در ابتدا تشکیل شد. چون من نیز از ابتدای شکل گیری این جریان با آن بودم می توانم به طور قطع به شما بگویم که این جریان یکی از موثرترین جریانات تاریخ چپ ایران می توان قلمداد کرد. بهر حال برای ساخت و شکل گیری یک قطب در دانشگاه زمان لازم است. آن اتفاقات دهه شصت را کنار فروپاشی شوروی و منزوی شدن کمونیست های اردوگاهی بگذارید، می بینید که این زمان لازم است تا بتوان جبهه ای علیه استبداد و سرمایه تشکیل داد.

نظراتتان را در مورد اتفاقات ١٦ آذر ٨٦ برایمان بازگو کنید. اگر چه تقریبا مدت زمان بسیاری از آن حادثه گذشته است ، اما بنا به اینکه در آن دوران و پس از آن حوادث ، که منجر به دستگیری تعداد بسیاری از دانشجویان شد ، تنها شاهد اظهار نظر از سوی شخصیت ها ، احزاب و سازمانها بودیم ،شما به عنوان یکی از فعالین این جنبش این اتفاقات را چگونه بازگو میکنید .چه عواملی باعث به وقوع پیوستن سرکوب ١٦ آذر ٨٦ شد؟
من در جواب دادن به این سوال نمی خواهم این واقعه را بازگو کنم، میخواهم از نظر خودم توضیح بدهم که چرا این واقعه به وقوع پیوست. در واقع تشکل غیر اعلام شده و پراتیک بدون تشکل رسمی که از سال ٨١ کم و بیش در دانشگاه حضور داشت، بدون هیچ پشتوانه فکری و تجربی از گذشته خود عمل می کرد. این شاید یک ضعف باشد. باید هر عملی را تجربه می کردیم و نتایج خوب و بد آنرا می سنجیدیم.
مولفه دیگر در دستگیری ها ماجراجویی ها و کارهای بدون فکر عده ای در این بین بود که شاید نبود تشکیلات از پایین به بالا باعث می شد که یک جمع برای عملکرد یک فرد ضربه بخورند. جمهوری اسلامی یک نظام سر تا پا توحش و زندان و شکنجه است، این توحش فقط شامل حال چپ ها یا راست ها هم نمی شود. از هر سمتی که احساس خطر کند با تمام قوا به کوبیدن آن می پردازد.
موضوع بعدی که از نظر من مخرب ترین آن بود تعلق حزبی چند تن از فعالین دانشجویی به احزابی بود که کمترین توانایی در اداره کردن خود نیز ندارند. حزب و کار حزبی همیشه در تاریخ چپ دنیا موضوع بحث بوده و هست. من منتقد کار حزبی به طور عام نیستم و خودم را لنینیست می دانم اما بحث اینجاست که باید فعالین چپ با یک حزب چپ و حزب طبقه کارگر در ارتباط باشد نه یک حزبی که تنها و تنها پروپاگانداست. حزب طبقه کارگر فقط به حرف نیست و این طور نمی شود که من به تشکیلات خانوادگی و جمع دوستان خودم بگویم حزب طبقه کارگر و از فردای آن روز این ترم به پیشانی جمع دوستانم بخورد. البته هر کسی آزاد است که با هر حزبی که می خواهد در ارتباط باشد و خود را با آن تداعی کند و ضمنا در یک منطقه خاص مثل دانشگاه یا محل کارش کار سیاسی یا صنفی خود را ادامه دهد اما باز به دلیل نبودن یک تشکیلات قوی دانشجویی این تحزب اگر بشود نامش را تحزب گذاشت، چپ را در دانشگاه و در مقابل توحش حاکمیت ضربه خور کرده بود.
نکته بعدی جنگ روانی وزارت اطلاعات از همین داستان برای ضربه زدن به کل جریان چپ رادیکال بود. نقش مخرب این احزاب پفکی اینجاست که خودنمایی می کند. یکی حنجره اش را پاره می کرد که دانشجویان داب متعلق به ما هستند، آن یکی هم سینه چاک می کرد که دانشجویان داب اعضای فلان حزب هستند و بگیرید و ببندیدشان. متاسفانه این جنگ روانی و اطلاعاتی خیلی بیشتر در سرکوب موثر بود که بتوان تصور کرد.

پس از سرکوب ١٦ اذر بسیاری بر این عقیده بودند که این جنبش دیگر توان متشکل کردن دانشجویان را در سطح دانشگاه نخواهد داشت . یا به شکل دیگر از سوی برخی اعلام شد که این جنبش با شکست مواجه شده است . شما در این مورد چه فکر میکنید.
من پیشگو نیستم که بگویم یا تشکل چپ دیگری بعد از ما در دانشگاه شکل می گیرد یا نه، اما نباید این نکته را از یاد برد که این دستگیری ها و بعد از آن دادگاهها ضربه بزرگی به دانشگاه و چپ دانشجویی بود اما تجاربی هم برای فعالین داشت که در مراحل بعدی مبارزه مطمئنا موثر خواهد بود. با توجه به اوضاع پرتلاطم سیاسی ایران احتمال قدرت گیری چپ ها کم نیست و با دست در دست گذاشتن فعالین دانشجویی و کارگری و زنان مطمئنا می توان جبهه ای مترقی بر علیه حاکمیت موجود شکل داد.

تشکلهایی دانشجویی دیگری با دیدگاه چپ در دانشگاه فعالیت میکردند و با آنکه به علنیت "چپ رادیکال" نبودند اما فعالیت کم و بیش را پیش می برند. نظر شما در مورد فعالیت های این گروهها چیست ؟ اگر نقد یا نقاط مثبتی در فعالیت این گروهها می بینید بیان کنید ؟
به نظر من در یک چهارچوب مشخص که ما در آن فعالیت می کردیم جایی برای فعالیت مخفی وجود نداشت، و باید با تعین چپ و با علنیت به جنگ حاکمیت وحشی از یک سو و دیگر تفکرات راست می رفتیم. نمی شود پشت دیوار قایم شد و مشت را به صورت حریف زد. مطمئن باشید در آن گروهها هم نقاط ضعف و قوتی وجود دارد که نمیشود از آنها چشم پوشی کرد و نمی توان فقط با این حرف که آنها علنی کار نمی کنند بگوییم که انها هیچ کاری انجام نمی دهند. اما در حال حاضر نمی توان به یک روزنامه اینترنتی یا یک شب نامه بسنده کرد و یک شبکه با چهره های علنی نیاز است که بتواند منسجم مبارزه را برنامه ریزی کند و آنرا به پیش ببرد. البته این نکته هم قابل ذکر است که من به شخصه تصویر درستی از این رفقا و سبک کارشان ندارم و نمی دانم که وجه مشخصه آنها دقیقا با چپ رادیکال چیست، شاید یک حس رقابت بچه گانه باشه و شاید هم حرفی برای گفتن داشته باشند. من قضاوت خاص و دقیقی نمی توانم داشته باشم.

با توجه به این که حوادث در ایران با سرعت به پیش میرود ، آیا در حال حاضر شما به نقش چپ در جامعه می توانید امید ببندید و آیا برای پیشبرد این تفکر در این اوضاع تلاش می کنید؟ آیا دانشجویان چپ دانشگاه می توانند باز هم در این تحولات نقش بازی کنند؟
جواب من به این سوال قطعا مثبت است. توضیح دادم که گفتمان چپ همواره در اجتماع حضور دارد، چون این کشور مراکز تولیدی و کارگر و سرمایه دار و کارفرما دارد. در این تظاهرات و تجمعات اعتصاب پزشکان و پرستاران و کارگران یکی از بزرگترین بیمارستان یکی از وقایع بزرگ بود. می توان در مراکز کارگری تجمعاتی برای استیناف حقوق صنفی و سیاسی را تشکیل داد، مسلما تنها اوضاع سیاسی پرتلاطم هم نیست که این وسط نقش بازی می کند. از این به بعد اوضاع اقتصادی ایران شاهد رکود شدید و تورم بی سابقه در قیمت ها شاهد هستیم. و این یعنی فشار بر گرده طبقه کارگر. جمهوری اسلامی نشان داده است که هر چه کمر را بیشتر خم کنی بهتر سواری می گیرد و کارگران ایران نباید در مقابل این فشار ساکت بمانند. و دانشگاه و دانشجویان ترین شعارهایی بود که چپ در چند سال گذشته به دانشگاه آورد و آنرا به سطح جامعه پرتاب کرد که نتیجه طبقاتی مهمی را در بر دارد. من خوشبین هستم که چپ اجتماع نیز بتواند در این اوضاع نقش مهمی را در پیشبرد خواست طبقاتی خود داشته باشد.

چپ دانشجویی؛ گفتگوی اشتراک با امین قضایی

با تشکر از اینکه این مصاحبه را پذیرفتید
با توجه به بازگشایی دانشگاهها و بنا به شرایط کنونی جامعه و اعتراضاتی که به شکلی سراسری جامعه را درنوردیده است لازم دیدیم تا با فعالین چپ دانشجویی که در چند سال گذشته تجارب مهمی را از سر گذرانده اند گفتگویی داشته باشیم . هدف از این گفتگو شناخت دقیق تر از این جنبش بواسطه ی فعالینی از آن است که تاکنون فرصت ارائه نظراتشان را در رابطه با نوع نگاهشان نسبت به گذشته و همچنین اینده این جنبش پیدا نکرده اند .
براین اساس از شما میخواهیم در ابتدا چگونگی شکل گیری و رشد جنبش چپ در دانشگاه را توضیح دهید . زمینه های شکل گیری و تقویت این جنبش را در چه میدانید .

برای اینکه یک جنبش چپ در دانشگاه و به طوری کلی در جامعه ، شکل می گرفت لازم بود که دو گسست صورت بگیرد. از یک طرف ، گسست از چپی که یاس و تجربه ی شکست سالهای اوایل انقلاب را با خود یدک می کشید و از طرف دیگر فراروی از چپ به عنوان یک گفتمان و مطالعه ی آکادمیکی صرف. این حرف بدان معنا نیست که چپ رادیکالی که در سالهای اوایل دهه ی ٨٠ تنها توسط چند دانشجو،که من هم جزو آنها بودم، بنیان نهاده شد ، از تجربه ی نسل گذشته ی مبارزین چپ و یا از دانش تئوریک هیچ بهره ای نبرده بودند. برعکس چپ رادیکال از تئوریک ترین و باهوش ترین دانشجویان از اقصی نقاط ایران تشکیل شده بود. چپ سنتی پذیرفته بود که بورژوازی اصلاح طلب رهبری و ابتکار عمل را در دست دارد که هنوز هم اینطور فکر می کنند. که البته تصور آنها یک پایه ی واقعی دارد و هنوز می بینیم که این مشروعیت در نزد توده ها از بین نرفته است. اما چپ سنتی سوای تحلیل های غلط و بعضا خائنانه ی خود ، هویت ، امید ، حقانیت و افق نظری خود را از دست داده بود، باید از کالبد تشکیلاتی مرده و روح شکست طلبی آن گسست می کردیم. پس در مرحله ی اول این دو گسست لازم بود. همچنین از منظر شرایط عینی ، ما از محیط یاس و ناامیدی دانشجویان نسبت به اصلاح طلبان و دلسردی آنان از مصالحه جویی های رهبران دانشجویی ، رشد کردیم . بنابراین من از فلسفه ی وجودی ( البته نه از تمامی اقدامات یا سبک کار ) چپ رادیکال و آنچه بعدا دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب نامیده شد ، دفاع می کنم. ما در آن موقع تصور درستی از جایگاه خودمان داشتیم و انچه که الان می گویم در آن موقع هم همین تحلیل را داشتیم. اگر دانشگاه را به عنوان ظرف فعالیت خود انتخاب کردیم ، به این دلیل نبود که پای ما از جامعه بریده بود یا نسبت به دامنه ی رشد جنبش دانشجویی توهمی داشتیم. دانشگاه ، در ان موقع تنها محل زایش یک چپ پراتیکی جدید بود. وقتی قرار است جنبش مستقل طبقه ی کارگر از صفر آغاز کند ، مطمئنا باید آگاه ترین بخش های آن یعنی دانشجویان چپ و فعالین کارگری آگاه پیشقراول آن باشند. همانطور که مارکس در زمان خود این امید را به کارگران متخصص و اتحادیه های انگلیسی داشت. در نهایت ما در سال ١٣٨٦ دچار یکی از شدیدترین سرکوب های جنبش دانشجویی شدیم. اگرچه نمی توان ضعف تاکتیک های تشکیلاتی خود را منکر باشیم ، اما هر تشکیلاتی تا یک جایی ما را جلو می برد. نباید متوقع بود که شما با یک گروه و یک دسته بتوانید تا خود مقصد یعنی انقلاب سوسیالیستی پیش بروید. زمانی که دیگر فعالین دانشجویی دچار سردرگمی بودند و تنها تز مبهم خروج از حاکمیت را مطرح می کردند ، ما درست به قلب بدنه ی دانشجویی نفوذ کرده بودیم و شعار تشکل مستقل دانشجویی را می دادیم. اکنون هم چپ در دانشگاه یک گفتمان مطرح است ، جوانان چپ در دانشگاه فعال و پویا هستند و چپ رادیکال توانست مطالبات دانشجویان را تغییر دهد.

نظراتتان را در مورد اتفاقات ١٦ آذر ٨٦ برایمان بازگو کنید. اگر چه تقریبا مدت زمان بسیاری از آن حادثه گذشته است ، اما بنا به اینکه در آن دوران و پس از آن حوادث ، که منجر به دستگیری تعداد بسیاری از دانشجویان شد ، تنها شاهد اظهار نظر از سوی شخصیت ها ، احزاب و سازمانها بودیم ،شما به عنوان یکی از فعالین این جنبش این اتفاقات را چگونه بازگو میکنید .چه عواملی باعث به وقوع پیوستن سرکوب ١٦ آذر ٨٦ شد.؟
چیزی که مایه ی تاسف است تحلیل های بچه گانه ای است که از احزاب و سازمان های چپ در مورد دلایل سرکوب می شنویم. شما بگویید در این چهار سال کدام یک از جنبش های سیاسی و اجتماعی در ایران است که سرکوب نشده باشند؟ برخی از سر نادانی می گویند که تاکتیک های اشتباه مانند برگزاری مراسم مستقل ، یا ماجراجویی کسانی که در راس این گروه قرار داشتند باعث سرکوب شد. هر کسی که با روش کار اطلاعات جمهوری اسلامی و هر سازمان اطلاعاتی اندکی آشنایی داشته باشد می داند که آنها سالها فعالین را زیر نظر می گیرند و سپس در مرحله ای که اطلاعات آنها تکمیل می شود، به یکباره مبارزین را از ریز و درشت به طور وحشیانه ای بازداشت می کنند. قرار نیست مبارزه در دل ِ یکی از وحشی ترین نظام های دیکتاتوری طوری پیش برود که جاخالی بدهد و با سرکوب مواجه نشود. مهم این است که با دگردیسی ، تغییر تاکتیک و سبک کار ، استمرار مبارزین و حمایت معنوی دیگران، بتوان مبارزه را ادامه داد. همانطور که مارکس نیز بین الملل اول را به نفع تشکیل احزاب سیاسی و مبارزه ی سیاسی در کشورها رها کرد، هر مجموعه و تشکیلاتی تا حدی جنبش را به پیش می برد. معمولا در این موارد که سرکوب گسترده است ، نیروهای چپ باید وارد اتحاد عمل شوند و با تبلیغات و ایجاد سمپاتی در توده ی مردم ، روح مبارزه را با تزریق از فعالین معدود به کل توده ها حفظ کنند. امری که به خاطر کوته نظری و رقابت های بین حزبی ، فقط در لحظه ی سرکوب رخ داد و بعد از آن احزاب تنها نقش تخریبی ایفا کردند. طنز قضیه اینجاست که اگر نیروهای راست دستگیر شوند تقصیر جمهوری اسلامی است و اگر نیروهای چپ دستگیر شوند تقصیر خودشان است.

پس از سرکوب ١٦ اذر بسیاری بر این عقیده بودند که این جنبش دیگر توان متشکل کردن دانشجویان را در سطح دانشگاه نخواهد داشت . یا به شکل دیگر از سوی برخی اعلام شد که این جنبش با شکست مواجه شده است . شما در این مورد چه فکر میکنید.
دانشجویانی که موسس این طیف موسوم به دانشجویان آزادی خواه وبرابری طلب بودند اکنون دیگر فعالیتی در این زمینه نمی کنند و خود من هم ، فعالیت در این قالب را موثر نمی بینم. اما این به معنای نابودی چیزی نیست بلکه به معنای تغییر ریل است. متاسفانه از اوایل سال ١٣٨۵ ما تا حدی دچار رشد بادکنکی شدیم و عناصری با عقاید راست گرا ، بی بهره از تئوری و با اخلاقیات فرصت طلبانه و فاسد به ما نفوذ کردند که در نهایت ضربات سختی به ما زدند و فعالیت در قالب این مجموعه را ناممکن ساخته است. این افراد تصور می کردند که می توانند با دزدیدن نام یک جریان و هوچی گری فعالیت ما را به جای ما ادامه دهند، اما آنها هیچ درکی از مارکسیسم سازمانده ندارند و مضمحل شدند.پس اگر بحث بر سر یک نام باشد ، مطمئنا دیگر چیزی به نام دانشجویان آزادی خواه و برابری طلب وجود ندارد و فعالیت با این نام با شکست مواجه شده است. اما این به معنای شکست مبارزین چپ و کوتاه شدن دست دانشجویان چپ از دانشگاه نیست. مطمئن باشید که مبارزه ادامه دارد و آنچه تغییر کرده است سبک کار و شکل صوری مبارزه است.

براساس آنچیزی که در بالا گفته اید معتقدید که یکی از عوامل شکست این جنبش حداقل با این نام ، رشد بادکنکی و نفوذ عناصر راست گرا بوده است . با توجه به این گفته آیا نمی توان گفت که پس اشتباهاتی در شیوه عملکرد این جریان دانشجویی وجود داشته است و در نتیجه بسیاری از انتقادات تاکنونی بی مورد نبوده است؟
همانطور که گفتم من از فلسفه ی وجودی شکل گیری چپ رادیکال در دانشگاه دفاع کردم . ما براساس عقاید درست و با استراتژی یعنی ایجاد هژمونی برای گفتمان چپ پراتیکی عمل کردیم. مطمئنا بحث من این نیست که عملکرد ما طی این چند سال قابل نقد نبوده یا خالی از اشتباه نیست. ولی نقدهایی که من تاکنون شنیدم به هدف نزده اند.آنها بیشتر در گیر رقابت های بین احزاب هستند و وقتی وزارت اطلاعات رسما اعلام می کرد که ما به یک جریان خاص وابسته هستیم ،برخی از انها بلافاصله از این گفته ی اطلاعات استقبال کردند و عملا به تیم پلیس سیاسی جمهوری اسلامی پیوستند.
این واقعیت تلخی است. همچنین در نظر داشته باشیم که اغلب این نقدها متوجه دلایل سرکوب است اما همانطور که گفتم دلیل سرکوب اشتباهات ما نبود. اینطور نیست که ما اگر فلان وبهمان کار را می کردیم با سرکوب مواجه نمی شدیم .مسلما جمهوری اسلامی اجازه تشکل چپ دانشجویی با این درجه از قدرت عمل را نمی دهد کسانی که در این نقطه از زمان ایستاده اند نتایج ابلهانه می گیرند مثلا اینکه چرا مخفیانه فعالیت نکردید و یا سبک کار شما تند روی بود اینها کوچکترین درکی از فعالیت در محیط دانشگاه ندارند و متوجه نمی شوند مهمتر از بقای یک جریان زنده کردن گفتمان ایدئولوژی بود که در آنزمان تنها در خاطرات چپ های بازنشسته می توانستیم ردی از آنرا بیابیم.

تشکلهایی دانشجویی دیگری با دیدگاه چپ در دانشگاه فعالیت میکردند و با آنکه به علنیت "چپ رادیکال" نبودند اما فعالیت کم و بیش را پیش می برند. نظر شما در مورد فعالیت های این گروهها چیست ؟ اگر نقد یا نقاط مثبتی در فعالیت این گروهها می بینید بیان کنید ؟
اینکه عده ای دانشجو با نام چپ رادیکال فعالیت می کردند ، عده ای دیگر با نام چپ کارگری یا دموکرات و غیره ، تقسیم بندی های کودکانه ی مشتی دانشجو است. اگر مسئله بر سر تعداد و نفوذ واقعی این جریان ها باشد ، هیچکدام شانسی ندارند. انگیزه ی اصلی موسسین چپ رادیکال از فعالیت، ایجاد دار و دسته در دانشگاه نبود تا مثلا خودی نشان دهند. عده ای از فعالین به اصطلاح چپ فقط بلد هستند که پس از هر کاری با مطبوعات مصاحبه کنند تا در بین جامعه ی کوچک اطرافیان و یا حزب مطبوع خود ، به چهره ای تبدیل شوند. استراتژی ما در وهله ی اول ، ایجاد هژمونی برای گفتمان چپ در دانشگاه بود تا بتوانیم در نشریات و آکسیون ها ، طبقه ی کارگر را به زنده شدن چپ در دانشگاه متقاعد کنیم و نگاه آنها را به خود جلب کنیم. برخی با بلاهت تمام و بعضا با فحاشی و تحقیر تصور می کردند که صراحت ما در تبیین اصول مارکسیسم لنینیستی چپ روی کودکی و اولترالفتی و نشانه ی عدم درک شرایط عینی است. هدف بعدی ما عینی تر بود یعنی ایجاد تشکل مستقل چپ دانشجویی که در همین مرحله بود که دچار سرکوب شدیم.

با توجه به این که حوادث در ایران با سرعت به پیش میرود ، آیا در حال حاضر شما به نقش چپ در جامعه می توانید امید ببندید و آیا برای پیشبرد این تفکر در این اوضاع تلاش می کنید؟ آیا دانشجویان چپ دانشگاه می توانند باز هم در این تحولات نقش بازی کنند؟
چپ همین اکنون در تحولات نقش ایفا می کند اما مخفی تر و اصولی تر. اگر نگاه شما به فعالین دانشجویی باشد که فقط بلد هستند جارو جنجال راه بیاندازند و بویی از الفبای مارکسیسم نبرده اند ، مطمئنا هیچ امیدی به آنها نیست. اما بسیاری از جوانان گفتمان چپی را که ما در دانشگاه بیان کردیم، پذیرفته اند و مبنای عمل کار خود قرار داده اند. اکنون اگر کسی از سوسیالیسم سخن بگوید یا در نشریه دانشجویی مقاله ای بنویسد کسی تعجب نمی کند. اگر یک فعال چپ دانشجویی را در دانشگاه تصور کنید ، او برخلاف ما، در شش سال قبل ، با امید به موفقیت بیشتری به تبلیغ چپ در دانشگاه خواهد پرداخت.

سایت اشتراک

www.eshterak.net